مسیر جاری :
واژهی کتاب در قرآن
راغب با دقتِ نظر و هدفمند و قاعده مند به این اصطلاح پرداخته است. نخست از حیث لغوی و سپس به تدریج، به معانی زیاد و پرثمر و لذیذ آن رسیده است.
واژهی کبر در قرآن
بنا به روایت کلینی در کافی، عبدالأعلی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: کبر چیست؟ فرمود: «بزرگترین کبر آن است که نسبت به حق ناآگاه باشی و مردم را کوچک و حقیر بشماری.»گفتم: «جهل به حق یعنی چه؟» فرمود: «حق...
واژهی کاهن در قرآن
وقتی بخشی از قرآن نازل میشد، در دل و جان مؤمنان حیرت و شگفتی ایجاد میکرد و بر ایمانشان میافزود، و بینش و فهم آنها را گسترش میداد و احساسشان را در آیات و معجزات خالق تحریک میکرد؛ و همچنین در دل مشرکان...
واژهی قلب در قرآن
قلب را بدان جهت گفتهاند که میان دو جهان فرشتگان و شیطان در تغییر و دگرگونی است و این تغییر و تحول در علوم، احوال، شؤون و دگرگونیها و انتقال از حالی به حالی شدن است. گاهی در حالت حزن و گاهی شادی، گاهی...
واژهی قضا در قرآن
اندیشهی بشری مباحثی دقیقتر، ژرفتر، و پیچیدهتر از مباحث قضا و قدر نمیشناسد. در اینها امهات مسائل فکریای وجود دارد که آدمی پیوسته از زمانی که با سخن گفتن و توجه به خویشتن و عالم اطراف خود آشنا شد،...
واژهی قرین (همنشین) در قرآن
«قرنت البعیر بالبعیر» یعنی جمع شدند؛ و «قرن الشیء بالشی» به آن رسید. و اقتران همان اجتماع دو یا چند چیز در یکی از معانی و یا در امری. «اقتران الشیء بغیره» یعنی با آن مصاحبت کرد. قرین هم دوست و زن را «قرینه»...
واژهی قَدَر در قرآن
در مواردی بسیار، واژهی قَدَر در قرآن کریم آمده است و معانی زیادی را در بردارد. و تقریباً در هر موردی معنای خاص خود را دارد و یا بخشی از آن معنای فراگیر کلمه است که با بقیهی اجزا متفاوت است. یکی از آن...
واژهی فقر در قرآن
اصل فقر در لغت، یعنی کسی که مهرهی پشت او شکسته باشد؛ یعنی دچار حادثهای شده و مهرهاش شکسته است. و «أفقرک الصیدُ فارمِهِ»؛ یعنی شکار پشت کرد و میتوانی او را بزنی. گفته شده است از «فُقرة» به ضم فاء یعنی...
واژهی فطرت در قرآن
میتوان گفت، یک تکه چوب تا زمانی که شکل و صورتی به خود نگرفته، تنها میتوان آن را یک تکه چوب نامید، که استعداد آن را دارد به شکلی که سازنده میخواهد درآید.آن گاه که به شکل تخت یا صندلی و یا هر شکل دیگری...
واژهی فتنه در قرآن
فتنه همان آزمایش و امتحان است. گفتهاند: فَتَنَ الذهبَ؛ یعنی طلا را داخل آتش کرد تا خوب بودن آن را دریابد، و یا آن را آتش زد تا ناب بودن آن را بفهمد. صائغ (طلاساز) را فتان هم گفتهاند، چنان که شیطان را...