افسر جوان
يک لشکر را يک جوان بيست و چهار پنج ساله اداره مي کند، در حالي که در هيچ جاي دنيا افسر به اين جواني پيدا نمي شود که يک لشکر را اداره کند. مقام...
سه‌شنبه، 2 آذر 1389
جلوي ضدانقلاب، سرخم نكنيد
ضدانقلاب، ديد خوبي روي‌مان داشت. آتش سنگيني مي‌ريختند. همه خوابيده بودند روي زمين. براي كنترل نيروها نيم‌خيز بودم. ناگهان از پشت، محمود آمد....
سه‌شنبه، 17 فروردين 1389
پنج دفتر از زندگی شهید کاوه
من هم مثل بسياري از شما با كاوه و نام او در دوران جنگ آشنا شدم ، درست زماني كه 16 بهار از عمرم نگذشته بود و از ورودم به سپاه چند ماهي . تصويري...
پنجشنبه، 5 شهريور 1388
حماسه کاوه (14)
زمستان 63 ،خبر رسيد که يک گروهان از نيروهای گيلان در ارتفاعات «سياه کوه» بانه، گرفتار کمين شده‌اند. ضد انقلاب، چند تا از آنها را شهيد و بقيه...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (13)
به منظور انجام عمليات قادر، منطقة وسيعي را بايد شناسايي مي‌كرديم. ما دو گروه چهار نفره بوديم كه كار در آن منطقه طاقت فرسا را برعهده‌مان گذاشته...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (12)
تا شروع عمليات فرصت زيادی نداشتيم، ساير يگانها كارشان را تمام كرده بودند، فقط ما مانده بوديم ما ˜كه بايد هرچه سريعتر، كار شناسايی را تمام می‌كرديم....
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (11)
حدوداً يك سال از حضورم در تيپ ويژه مي‌گذشت. طي اين مدت، هر روز بيشتر از روز قبل، سعي در آموزش هر چه بهتر نيروها و بالابردن توان رزمي آنها داشتم....
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (10)
اواخر سال 60 بود. سپاه آماده مي‌شد تا با همراهي ارتش، عمليات بزرگ و سرنوشت ساز «فتح المبين» را در جبهه‌هاي جنوب انجام دهد. نيروهاي زيادي به منطقه...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (9)
بعد از شهادت محمود، در زمان رياست جمهوري آيت الله خامنه‌اي، آقا به مهاباد، پادگان لشگر ويژه شهدا تشريف برده بودند. پادگان بزرگي بود. مسجدي...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (8)
هر كس در سقز مي‌ماند، بايد شرايط سخت آنجا را هم تحمل مي‌كرد. كمبود نيرو و مهمات، زمستانهاي سرد، نگهباني‌هاي طولاني، آماده باش‌هاي مدام و پي در...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (7)
خيلي از بچه‌ها دفعه اولشان بود كه مي‌خواستند به كردستان بروند. آموزشها فشرده بود و نفس‌گير. مسؤولين و مربيهاي پادگان آموزشي امام حسين(عليه السلام)...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (6)
زمستان سال1359 بود. گروهي صدوهشتاد نفره از شيراز آمده بودند ديواندره. بايد مي‌رفتيم و آنها را مي‌آورديم سقز. گروه ما بيست نفر بيشتر نمي‌شدند؛...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (5)
فكر همه چيز را كرده بوديم. مي‌خواستيم با كمترين تلفات، عمليات بزرگي انجام دهيم. آخرين مرحلة شناسايي مواضع دشمن تمام شد، ولي هنوز مسأله‌اي تمام...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (4)
عمليات آزاد سازي جاده بانه ـ سردشت كه تمام شد، محمود را راضي كردم كه چند روزي با هم مرخصي برويم.وقتي به مشهد رسيديم. روز بعد خبرم كرد كه فردا...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (3)
عمليات آزاد سازي جاده بانه ـ سردشت كه تمام شد، محمود را راضي كردم كه چند روزي با هم مرخصي برويم.وقتي به مشهد رسيديم. روز بعد خبرم كرد كه فردا...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (2)
عمليات كه تمام شد، بيشتر نيروها به پيرانشهر برگشتند. نزديك غروب، يكي از بچه‌هاي مهندسي خبر‌ آورد كه بولدزر مهندسي، نزديك روستاي «بوستان بيك»...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
حماسه کاوه (1)
محمود كاوه، نوجواني بود كه وقتي شيپور جنگ نواخته شد، بدون لحظه‌اي درنگ، راهي دياري شد كه بعدها از او انساني ساخت متفاوت با آدمهاي ديگر. گرچه...
چهارشنبه، 4 شهريور 1388
ارغوانی بر خاکريز (4)
حادثه‌ها مهارت، تدبير، رشادت و بالاخره شراكت ما را در تشكل يك واقعه پذيرفته‌اند ولي قبل از اينها به مشيت‌الهي نيز تن داده‌اند. مشيت هميشه لياقتهاي...
سه‌شنبه، 3 شهريور 1388
ارغوانی بر خاکريز (3)
خانة مهربان امام علي بن‌موسي‌الرضا (علیه السّلام) مأمن انديشه‌هاي تنهايي او بود. در اين برهوت ضد و نقيض و ننگين و فاسد، او دلش را به اين خانة...
سه‌شنبه، 3 شهريور 1388
ارغوانی بر خاکريز (2)
مردي در لبة مرز آخرت، ايستاده بر برندگي شمشير مرگ، پا نهاده بر گلوي خويش، چاك گريبان جان دريده، مست نيستي، هوشيار بي‌خودي، سرخوش از حلاوت بندگي،...
سه‌شنبه، 3 شهريور 1388