کاوشي در اشتقاق و پيدايش عنوان صوفي

لازم است که از باب شرح اسم، به آراي مختلف در مورد وجه تسميه و اشتقاق کلمه « صوفي » نظري داشته باشيم. نظريات گوناگون در اين باره عبارت اند از:
چهارشنبه، 10 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاوشي در اشتقاق و پيدايش عنوان صوفي
 کاوشي در اشتقاق و پيدايش عنوان صوفي

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

لازم است که از باب شرح اسم، به آراي مختلف در مورد وجه تسميه و اشتقاق کلمه « صوفي » نظري داشته باشيم. نظريات گوناگون در اين باره عبارت اند از:
1. « صوفي » و مشتقاتش يک لقب اند.
بر اساس اين نظر اين کتاب از باب غلبه ي استعمال، بر آنان اطلاق شده و هيچ مبناي صرفي ندارد.
ابوالقاسم قشيري مي گويد:
استعمال اين نام بر اين طايفه، جا افتاده که بر يک شخص، صوفي مي گويند و به جماعت آنان صوفيّه و به منسوبان، متصوّف و متصوّفه، و هيچ مبناي قياسي و اشتقاقي پدر زبان عربي ندارد. ظاهراً اين کلمه همانند يک لقب به کار برده شده است. (1)
امّا بايد گفت که نظير قشيري درست به نظر نمي رسد، زيرا لقب هم، بي مناسبت به کسي يا جماعتي داده نمي شود و صرفاً ادّعاي لقب بودن کلمه اي ما را از علّت و انگيزه ي کاربرد و نحوه ي اشتقاق آن بي نياز نمي گرداند.
2. انتساب به « صَفِّه » که گروهي از اصحاب رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در صفّه مسجد پيغمبر سکونت داشتند، که در نهايت فقر زندگي مي کردند. (2)
قشيري اين مطلب را نقل نموده است، اما به اين دليل که نسبت به صفّه بر وزن صوفي نيايد آن را رد کرده است و اين رد، صحيح به نظر مي رسد، اگر چه زمخشري در اساس البلاغة مي کوشد تا با تکلّفي اين اشتقاق را توجيه نمايد بدين سان که يکي از دو فاء صفبه در نسبت، به خاطر تخفيف به واو تبديل شده است.
3. اشتقاق از کلمه ي « صفا » به مناسبت آن که صوفيان در اثر رياضت به صفا و روشنايي درون دست يافته و آينه ي دلشان در اثر مکاشفات و مشاهدات روشن و صافي مي گردد.
قشيري اين توجيه را ناموجّه مي شمارد، که بر اساس قواعد عرب چنين اشتقاقي ممکن نيست، چه صفا ناقص واوي و صوفي، اجوف واوي است و اصلاً دو کلمه هم ريشه نيستند.
در اين که صوفي منسوب به صفاست پنج توجيه است از اين قرار:
الف - به ( صُفوه ) به ضم صاد و سکون فاء بر وزن ( غُرفه ) منسوب باشد؛ به معناي برگزيده، از اين جهت که صوفي برگزيده ي افراد بشر است. در اين نسبت نيز بايد صفوي مي شد نه صوفي.
ب - به ( صَفو ) با فتح صاد و سکون فاء بدون تاء منسوب باشد، که به معناي نخبه و برگزيده است. در اين مورد نيز همان اشکال صفوه پيش مي آيد.
ج - منسوب به ( صفي ) به معناي اهل صفا (3) و اين درست نيست براي اين که نسبت به صفي و علي، صفوي و علوي مي شود نه صوفي.
د - به صفا به قصر، جمع صفات به معناي سنگ سخت به اين مناسبت که صوفي در ايمان متصلب است.
هـ - از ( مصافاة ) مشتق باشد؛ به اين معنا که کلمه صوفي به صيغه ي فعل مجهول ماضي از باب مفاعله بوده و از کثرت استعمال به صورت ياء نسبت درآمده است. (4)
ادعاي اشتقاق صوفي از صفا، بعيد نيست که ناشي از غرور و دعاوي صوفيّه بوده باشد، چنان که ابوالعلاء معرّي ( فوت 449 هـ ) آنان را به خاطر اين ادعا، مورد طعن و مسخره، قرار داده و مي گويد:

صوفِية ما رَضُوا لِلصوفِ نِسبَتِهم *** حَتّي ادَّعُوا اَنَّهُم مِن طاعَةٍ صُوفوا (5)

4. نسبت صوفي، به « صف » به لحاظ اين که از جهت حضور قلب و تقرّب به درگاه الهي، نسبت به ديگران در صف اوّل قرار دارند. امّا قشيري اين نظر را هم به دليل موافق نبودنش با قواعد زبان عربي مردود مي شمارد که نسبت به صفّ، صفّي است، نه « صوفي » (6).
5. صوفي و تصوّف مأخوذ از کلمه يوناني « سوفيا، سوفوس » و تئوسوفيا (7) است که به معناي حکمت، حکيم و عرفان است.
اين نظر را ابوريحان بيروني ( متوفا 440 هـ ) مطرح کرده، (8) و عده اي از محقّقان غرب و شرق نيز آن را تأييد کرده اند، مانند فون هامر از مستشرقان و استاد عبدالعزيز اسلامبولي و استاد محمّد لطفي، از محققّان اسلامي. (9) اما اکثر محققان اين نظر را نپذيرفته و منطقي ندانسته اند. از جمله نيکلسون و ماسينيون که نظر « نولد » را، در غلط بودن اين فرض، تأييد کرده اند. « نولد » که در مجله ي شرق شناسان آلمان (10) « اضافه بر دلايل متين ديگري که اقامه کرده، نشان مي دهد که سين يوناني « سيگما » همه جا در عربي، « سين » ترجمه شده، نه « صاد » و نيز در لغت آرامي، کلمه اي نيست که واسطه ي انتقال « سوفيا » به « صوفي » محسوب شود ». (11) و نيز پيدايش کلمه ي صوفي بنابر تحقيق دقيق، پيش از نهضت ترجمه است، در صورتي که اگر از کلمه ي يوناني گرفته مي شد بايستي بعد از نهضت ترجمه پديد مي آمد ( نهضت ترجمه از زمان خلافت مأمون از نيمه دوم قرن دوم آغاز شد، در صورتي که عنوان صوفي در نيمه اول قرن دوم وجود داشت. ) و از قراين ضعف اين نظريه موارد زير را هم مي توان يادآور شد:
الف - « سوفيا » در استعمال يوناني، همچون ترجمه اش « حکمت »، بيشتر مربوط به طبيعيات و طبّ بود، نه الهيّات و معرفت باطني.
ب - ادباي عرب، به لغت هاي بيگانه اي که وارد زبان عربي مي شد، حساس بودند و هميشه اين کلمات اجنبي را مشخص مي کردند. بنابراين اگر صوفي و تصوّف، از زبان يوناني وارد عربي مي شد، حتماً مورد توجه و تذکر ادبا و علماي زبان عرب قرار مي گرفت و در تأليفات متعددي مطرح مي گرديد.
به هر حال اگر تشابه را دليل اقتساس بدانيم، چه ترجيحي دارد که اين لغت را اصلاً عربي فرض نکنيم که بعداً وارد زبان يوناني شده باشد، مخصوصاً که بنا به رواياتي اين لغت استعمال ديرينه اي در زبان و محيط عربستان داشته است.
6. بعضي گفته اند که لغت صوفي از صوفانه مي آيد که گياه نازک کوتاهي است و چون صوفيّه به گياه صحرا قناعت مي کردند، به اين مناسبت « صوفي » ناميده شدند.
اما اين ديدگاه نيز صحيح نيست، زيرا نسبت به « صوفانه »، « صوفاني » است، نه صوفي. (12)
7. از صوفة القفا، يعني موهايي که در قسمت مؤخر پشت سر مي رويد، به مناسبت آن که صوفي نيز همانند اين موها، نرم و آرام است، اين هم توجيهي است دور از ذوق و منطق و قواعد عربي چه منسوب به صوفان، صوفاني مي شود نه صوفي.
8. اشتقاق صوفي از « صوفه » که لقب مردي بود و گويا نخستين کسي است که به کلّي خود را وقف خدمت به خدا کرده است و مجاور کعبه و بعدها متولّي قسمتي از مناسک آن شده است. اسم واقعي اين شخص « غوث بن مرّ » بوده و زهادي که به خاطر خدا دست از دنيا مي کشيدند، به خاطر شباهت به « صوفه » صوفي ناميده مي شدند. غوث که لقب صوفه (13) پيدا کرد، اين لقب پس از وي، در فرزندان او هم ادامه يافت و حتي به متولّيان قسمتي از امور کعبه و قائمان به مناسک آن هم صرفه يا صوفان اطلاق مي شد و بعداً به زهاد و ناسکان ديگر هم اطلاق شد. (14) پير جمال اردستاني هم که يکي از مؤلفان بزرگ صوفيّه است، اين احتمال را که صوفي مأخوذ از « بني صوفه » باشد نقل مي کند.
استاد همائي درباره ي اين نظر مي گويد:
اين اشتقاق هم ظاهراً راه به جايي نمي برد، زيرا بني صوفه مردمي خدمت گزار و اغلب اهل زهد و عبادت بوده اند و جماعت صوفيّه را با آن مردم مناسبتي هست. وليکن به طور قطع و يقين و به ضرس قاطع هم نمي توان اين معنا را پذيرفت و گفت که علت واقعي تسميه، همين بوده است. (15)
9. اشتقاق صوفي از « صوف » به معناي پشم که مورد قبول و تأييد اکثر صوفيّه و محققان است و نسبت به نظريات و احتمالات ديگر معقول تر مي باشد و با شواهد و قراين متعدد تاريخي مطابقت دارد.
از جمله قراين صحت اين نظر موارد زير است:

الف - تأييد و قبول بزرگان تصوّف و عرفان اسلامي

ابونصر سراج طوسي ( متوفا 378 هـ ) اين نظر را پذيرفته و مي گويد:
دليل آن که اهل تصوّف را همانند علما و زهّاد و محدّثان، به علمي يا حالي نسبت نمي دهند اين است که صوفيان، برخلاف ديگران تنها به يک علم يا حال يا مقام اختصاص ندارند، بلکه جامع تمامي علوم و فضايلند و در حالات و مقامات مختلفي در سير و تکاملند و لذا آن ها را تنها به ظاهرشان که پشمينه پوشي است نسبت مي دهند. عنوانِ ساده و عاميانه ي صوفي نشانگر تمامي فضايل و کمالات آنان است. چنان که ياران حضرت عيسي را با عنوان « حواري » مي خوانند و آنان را که جماعتي سفيدپوش بودند، نه به فضايل، بلکه به ظاهر لباسشان نسبت مي دادند. (16)
سهروردي ( متوفا 632 هـ ) هم اين نظر را مطابق قواعد اشتقاق مي داند. چه عرب « تصوّف » را در مورد پوشيدن پشم به کار مي برد. چنان که « تقّمص » را در پوشيدن پيراهن به کار مي برد. وي در توجيه نسبت آنان به پشم ( صوف ) همان نکته مذکور در بيان سراج طوسي را مطرح کرده است و نيز مي افزايد:
شهرت آنان به لباس پشم، خود پوششي است بر احوال و مقامات معنوي آنان، به اين معنا که با مطرح کردن ظاهر، از مطرح شدن کمالات باطني آنان جلوگيري شده است، زيرا مقام ارجمندشان بالاتر از آن است که زبانزد همگان گردد و نيز نشانگر دست افشاندن آنان بر امور و اسباب دنيوي است، تا آن که به اين طريقت مي گرايند، از همان آغاز آماده ي تحمل سختي ها باشند. هم چنين نسبت به پشم، برخلاف توجيهات ديگر، به فروتني و گريز از غرور و ادعا، مناسب تر است. (17)
و ابوبکر محمد کلابادي مي گويد:
بنا به قولي، آنان را به خاطر آن که پشم مي پوشيدند، صوفي گفتند و با نقل اقوال و توجيهات ديگر مي گويد: « و به دليل وضع ظاهر و لباسشان، صوفيّه ناميده شدند. چه آنان لباس را براي راحتي و زيبايي نمي خواستند، بلکه تنها هدفشان ستر عورت بود و لذا به پوشش هايي از موي خشن و پشم درشت، اکتفا کردند » و سپس مي افزايد که اگر مأخذ صوفي را صوف ( پشم ) بدانيم لفظ درست و تعبير از لحاظ قواعد زبان عربي صحيح خواهد بود. (18)

ب ) تأييد محققان غرب و شرق

ابن خلدون، (19) يافعي (20)، ادوارد براون (21) و نولد، طي مقاله اي که در سال 1895 منتشر کرد به طور يقين بيان مي کند که اشتقاق صوفي از صوف است. (22) معصومعلي شاه (23) و زرين کوب آن را به بسياري از مؤلفان صوفيّه و ديگران نسبت مي دهند. (24) دکتر قاسم غني که نزديک ترين قول را به عقل و منطق و موازين لغت آن مي داند که صوفي را کلمه اي عربي بدانيم که مشتق از صوف است. (25) استاد همائي نيز اين نظر را مشهورترين و درست ترين اقوال دانسته (26) و دهخدا که آن را بهترين فرض مي داند (27) و عمر فروخ که آن را مطمئن ترين نظريه براي مورخان فلسفه در شرق و غرب دانسته است. (28) و دکتر زکي مبارک که اين نظر را صحيح ترين فرضيه در اين باره دانسته است (29) و هم چنين هانري کربن. (30)

ج ) سابقه پشمينه پوشي، در اسلام و حتي پيش از اسلام

اگر زمان پيدايش تصوّف اسلامي را قرن دوم هجري بدانيم، بي ترديد پشم پوشي و حتي عنوان صوفي، پيش از پيدايش تصوّف اسلامي وجود داشته است.
يافعي مي گويد: لباس پشم، پوشش انبيا بوده و رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خود سوار خر شده و لباس پشم مي پوشيد. از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت است: روزي که خداوند با حضرت موسي (عليه السّلام) سخن مي گفت، موسي لباس پشم پوشيده بود. نقل است که حضرت عيسي (عليه السّلام) هم لباس پشم مي پوشيد (31) و نيز رواياتي از حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده در استحباب و محاسن لباس پشم پوشيدن. (32) و نيز تن پوش اهل صفه از پشم بوده است. (33) حسن بصري مي گويد: هفتاد تن از اصحاب پدر را ديدم که جز جامه ي پشمين، لباسي نداشتند. (34)
پشمينه پوشي از آداب و رسوم راهبان مسيحي بوده (35) و لباس آنان پيش از ظهور اسلام، مورد توجه و احياناً تقليد عرب ها قرار مي گرفته است. (36) لذا در اوايل ظهور تصوّف، عده اي پوشيدن لباس پشم را بدعت و تقليد از راهبان مسيحي مي دانستند. (37) در خصوص سابقه ي استعمال کلمه ي صوفي، از حسن بصري ( متوفا 112 هـ ) نقل شده که در طواف، يک صوفي را ديده و خواسته چيزي به وي بدهد که او نگرفته و گفته است مبلغ ناچيزي به همراه دارم و برايم کافي است. (38) برخي از مؤلّفان نقل کرده اند که مکّه زماني پيش از اسلام، خالي بود و کسي به طواف کعبه نمي آمد مگر مردي صوفي که از شهري دور بدان جا مي آمد و طواف مي کرد و باز مي گشت. (39)

د - تناسب با مقبوليّت هاي مذهبي

پوشيدن لباس پشم به دليل خشونت و نامرغوب بودنش در ميان مسيحيان و مسلمانان زاهد رواج داشته، روايت هاي متعددي هست که بر اساس آن ها لباس انبياي سلف و پيامبر اسلام و ياران و پيروان وي از پشم بوده است. و نيز پوشيدن پشم را توصيه کرده اند. (40)

هـ - تطابق با قواعد اشتقاق عربي

بيشتر توجيهات در مورد اشتقاق صوفي با قواعد زبان عرب مطابقت نداشت، اما فرض اشتقاق آن از « صوف » برخلاف قاعده نيست.
ليکن بايد توجه داشت که از اين توجيه، انتقادهايي هم شده است از قبيل:
1. آن که قشيري مطرح کرده که: « ولکن اين قوم به صوف پوشيدن، اختصاص ندارند. » (41)
2. آن که مرحوم جلال الدّين همائي مطرح کرده که ياء نسبت در زبان عربي، در مورد انتساب به شکل و هيئتي در جامعه ديده نشده است؛ مثلاً پنبه پوشان را قطني يا اطلس پوشان را اطلسي نگفته اند و علي القاعده کلمه صوفي بايد در مورد پشم فروشان يا لباس پشمين فروشان به کار رود... . (42)
اما در مورد اشکال اول مي توان گفت که عدم اختصاص پشم پوشيدن به اين قوم، منافاتي با انتساب اينان ندارد. چه در انتساب کسي يا جماعتي يا چيزي، اختصاص و انحصارشان در استفاده از آن لازم نيست، بلکه آنچه مهم است اعتنا و توجه خاص اين قوم است نسبت به آن چيز.
و اما در مورد اشکال دوم استاد همائي خودشان پاسخي دارند مبني بر اين که شايد اين گونه استعمال در اصل، کار فارسيان بوده و بعداً به زبان عربي وارد شده است. (43)
و نيز مي توان گفت که در مورد نسبت صوفي به صوف، تنها پوشيدن لباس خاص مطرح نيست، بلکه آنچه مهم است پوشيدن آن لباس به عنوان يک شعار و دستور مکتب خاص است که اگر چنين موردي در اجناس ديگر لباس هم پيش مي آمد شايد چنين ترکيبي به کار مي رفت. (44)

پي‌نوشت‌ها:

1. رساله قشيريه، ص 138 و ترجمه رساله قشيريه، با تصحيح فروزان فر، چاپ دوم، ص 467 - 468.
2. همان و نيز ر. ک: مقدمه استاد همائي بر مصباح الهداية، ص 67 و هجويري، کشف المَحجوب، چاپ ژوکوفسکي، ص 97 - 107، درباره ي شرح حال اهل صفّه.
3. صفي علي شاه، عرفان الحق، حواشي زبدة الاسرار، ص 22.
4. همائي، مقدّمه مصباح الهداية، ص 71.
5. صوفيان به نسبت خويش به « پشم » ناخشنود بوده، مدعي شدند که در اثر اطاعت و بندگي خدا صافي شده به صفا رسيده اند ( لزوميات ابوالعلاء جزء 2، ص 105 ).
6. رساله قشيريه، ص 138 و کشف المحجوب، ص 34.
7. Theosophy.
8. ماللهند، ص 16 ( چاپ ليپزيک ).
9. دکتر زکي مبارک، التصوّف الاسلامي، ج 1، ص 64 و نيز اين نظر را آقاي مهدي توحيدي پور در مقدمه نفحات الانس، ص 14 مطرح کرده و مي گويد: به اين دليل که کلمه صوفي وجه اشتقاق قطعي و درستي ندارد و عربي الاصل نيست، چه از قرن دوم هجري به بعد پيدا شده که پس از ورود عقايد ملل مختلف بوده بعيد نيست که اين کلمه ريشه يوناني داشته باشد.
10. Noeldeke ZDMG/1891 و کتاب اسلام و تصوّف، ص 3 - 4.
11. دکتر قاسم غني، تاريخ تصوّف، ص 44 - 45.
12. همان، ص 39.
13. در وجه ملقب شدن « غوث » به « صوفه » نوشته اند که براي مادرش پسري نمي ماند، اين پسر را نذر خدمت به کعبه کرده که زنده بماند و طبق نذرش او را وقف خدمت به کعبه کرد در يک روز گرم، او را ديد که مدهوش بر زمين افتاده گفت: پسرم همانند صوفه ( يک تکه پشم ) شده است. و او پس از آن به همين نام معروف شد. ( تلبيس ابليس، ص 161 ).
14. زمخشري، اساس البلاغه؛ فيروز آبادي، القاموس المحيط و سمعاني در الانساب، طرائق الحقايق، ج 1، ص 106.
15. همائي، تصوّف در اسلام، ص 58.
16. اللمع، چاپ ليدن، ص 20 - 22.
17. عَوارِف المَعارِف ضميمه ي احياء العلوم، ج 5، ص 64 - 65.
18. التّعَرُّف لَمذهب اهل التَصَوّف، چاپ مصر، به کوشش محمود امين نواوي، ص 28 - 34.
19. مقدمه ( چاپ مصر )، ص 328.
20. نَشر المَحاسن الغاليه، ج 2، ص 343.
21. ترجمه تاريخ ادبي ايران، ج 1، ص 609.
22. اسلام و تصوّف، ص 3 - 4.
23. طرائق، ج1، ص 106 - 107.
24. ارزش ميراث صوفيّه.
25. تاريخ تصوّف، ص 45.
26. تصوّف در اسلام، ص 59 و مقدّمه مِصباح الهدايه، ص 76.
27. لغت نامه در شرح کلمه ي « صوفيّه ».
28. التّصوّف الاسلامي، ص 22.
29. همان، ج 1، ص 52.
30. تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه اسدالله مبشري، ص 235.
31. نَشر المَحاسن الغاليه، ج 2، ص 343.
32. محاضرات اصفهاني، ج 2، ص 158 و قوت القلوب، ج 4، ص 47.
33. حلية الاولياء، ج 1، ص 345.
34. التّعرّف، ص 31.
35. التّصوّف الاسلامي، ج 1، ص 60 - 61 و الحيوان جاحظ، ج 1، ص 103.
36. اغاني، ج 4، ص 122.
37. تلبيس ابليس، ص 196.
38. نَشر المَحاسن الغاليه، ج 2، ص 345.
39. زهر الآداب، ج 3، ص 229.
40. طَرائق الحقايق، ج 1، ص 106 به بعد. به عنوان نمونه و تَبرک به نقل حديثي مي پردازيم که امام صادق (عليه السّلام) از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند که فرمود: « پنج چيز را تا دم مرگ، ترک نخواهم کرد تا پس از من نيز « سنّت » پيروانم باشد و آن پنج چيز عبارتند از: 1. بر زمين نشسته و با بردگان غذا خوردن. 2. بر خربي جل سوار شدن. 3. با دست خود شير بز را دوشيدن. 4. لباس پشم پوشيدن. 5. سلام کردن بر کودکان ». ( بحارالانوار، ج 16، ص 99 و امالي صدوق، ص 44 ).
41. ترجمه ي رساله ي قشيريه، به کوشش مرحوم فروزانفر، ص 468.
42. مقدمه ي مصباح الهدايه، ص 81.
43. همان.
44. در اشتقاق تصوّف، ريشه ي « صوف » به معناي يک سو شدن، و روگردانيدن هم ذکر شده است. « ر. ک: لغت نامه ي دهخدا، کلمه ي « تصوّف » ولي در آثار مهم عرفاني، اين نظر مشاهده نشد.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط