چكيده:
مسأله ي سعادت از جهات مختلف قابل تأمل و بررسي است، يكي از اين حيثيات، موانع سعادت است. مرحوم فيض به تبع امام محد غزالي، بحث موانع سعادت را تحت عنوان مهلكات در المحجة البيضاء مورد بررسي قرار مي دهد. يكي از اين موانع سعادت (مهلكات) از ديدگاه فيض، دنيادوستي (دنياطلبي) است. او براي تبيين اين مدعا، در گام نخست، از دو زاويه حقيقت دنيا را-حقيقت دنيا در حق بنده و حقيقت دنيا بر حسب ذات آن- مورد بررسي قرار مي دهد. از حيثيت نخست، او بهره ها را به سه قسم- مفيد براي دنيا و آخرت، مفيد صرف براي دنيا و حد وسط قسم اول و دوم- تقسيم مي كند و از جهت دوم، دنيا را به دو قسم- دنياي ظاهري و باطني- تقسيم مي كند و يادآور مي شود دنياي باطني بر حسب علايق- قلبي و علاقه اشياي خارجي به بدن- شكل مي گيرد. او بر اين باور است كه در مجموع درباره ي دنيا نمي توان حكم واحد صادر كرد، بلكه او دنيا را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم مي كند و آيات و احاديث در مورد مذمت دنيا و همچنين تمثيلات و تشبيهات منفي درباره دنيا را به دنياي مذموم ناظر مي داند.كليدواژه ها: سعادت، دنيا دوستي، موانع، مهلكات، دنياي ظاهري و باطني، دنياي ممدوح و مذموم، فيض كاشاني
1-طرح مسأله
مسأله سعادت، يكي از مسائل دراز عمر و بنياديني است كه از قديم الايام جزء دغدغه ها و دل مشغولي هاي جدي متفکران بزرگي مثل سقراط، افلاطون و ارسطو بوده و تا زمان حاضر، نيز اذهان دانشوران و متفکران مكاتب مختلف لذت گرا، فضيلت گرا و سعادت جو را به خود معطوف كرده است و هر كدام با جد و جهد وصف ناپذير درصدد گشودن رازهاي سر به مهر نهاده و رفع پرده هاي ابهام از چهره دل آراي سعادت بوده و هستند. (2)مسأله سعادت از زواياي مختلف قابل بحث و بررسي است، يكي از اين حيثيات اين است كه انسان در طريق دست يابي به سعادت، ممكن است با چه موانعي مواجه شود؟ مرحوم فيض در كتاب نفيس المحجة البيضاء به تبع امام محمد غزالي، موانع سعادت را تحت عنوان « مهلكات » مورد بررسي قرار داده است. او در اين اثر گرانقدر از موانع (مهلكات) متعدد و مختلف سخن گفته است، منتهي ما در اين نوشتار، تنها درباره يكي از موانع، يعني دنياطلبي (دنيادوستي) سخن مي گوييم. براي فهم ديدگاه فيض درباره ي دنياطلبي پاسخ گويي به پرسش هاي ذيل ضروري است:
ماهيت و حقيقت دنيا چيست و داراي چه اقسامي است؟ آيا هر كدام از اقسام نيز به زيرمجموعه هاي كوچكتر تقسيم مي شوند يا نه؟ آيا درباره ي مجموعه دنيا مي توان حكم واحدي صادر كرد، يا بر اساس نگرش هاي مختلف به دنيا، احكام مختلفي قابل ارائه است؟ مذمت دنيا و تشبيهات و تمثيلات منفي درباره ي دنيا به كدام حيثيت دنيا ناظر است؟
2-ماهيت و حقيقت دنيا
فيض براي تبيين ماهيت و حقيقت دنيا، آن را به دو قسم ذيل تقسيم مي كند:2-1-ماهيت (حقيقت) دنيا در حق بنده
2-2-ماهيت دنيا بر حسب ذات دنيا
2-1-ماهيت (حقيقت) دنيا در حق بنده
فيض مي گويد: دنيا از جهت لغوي از واژه ي « دنو » به معناي نزديكي و پستي مشتق شده است و ميان اين معناي لغوي و معناي اصطلاحي (حقيقت دنيا) يك نوع تناسبي وجود دارد. براي فهم اين تناسب ما بايد ابتدا با ماهيت و حقيقت دنيا (معناي اصطلاحي) آشنا شويم.او مي افزايد: واژه ي دنيا و آخرت با يكديگر متضايف هستند، از اين جهت در تعريف هر كدام، به ناچار به ديگري نيز اشاره مي شود. بر اين اساس مي گويد: دنيا و آخرت دو حالت از حالات قلب هر انساني است. آن حالتي كه نزديك و پست است دنيا نام دارد، كه شامل تمام حالات پيش از مرگ مي شود و حالاتي كه پس از دنيا و مرگ است، آخرت ناميده مي شود. (3)
سپس فيض از اين تعريف نتيجه مي گيرد، هر بهره، حظ و لذتي كه پيش از مرگ نصيب انسان مي شود، نسبت به انسان دنيا محسوب مي گردد. فيض بدين نكته وقوف دارد كه اين تعريف از جهت منطقي، تعريف جامع و مانع نيست، بدين جهت مي كوشد با توضيحات فزون پسيني، از خلل منطقي تعريف بكاهد. بدين جهت، بهره هايي را كه در دنيا نصيب انسان مي شود، به سه دسته ذيل تقسيم مي كند:
دسته اوّل:
بخشي از بهره ها، بهره هايي است كه علاوه بر اين كه انسان در دنيا از آن بهره مند مي شود، در آخرت نيز از آن منتفع مي گردد. ممكن است كسي از فيض بخواهد با تعيين مصاديق مطلوب خود را روشن تر نمايد. او در پاسخ، مصاديق را تنها به دو امر- علم و عمل- منحصر مي نمايد. او جهت تبيين بهتر مراد خويش مصاديق علم را چنين برمي شمارد، شناخت ذات، صفات و افعال خدا، فرشتگان، كتاب ها، پيامبران، باطن و زمين و آسمان و علم به دين پيامبر و خداست. مشاهده مي نماييم كه فيض در تفسير علم خيلي سخت گيرانه برخورد مي نمايد و دايره ي علم را تنها به علم ديني آن همان با تفسير خاص و حداقلي آن محدود مي كند. اين نگاه مضيق و حداقلي به علم گرچه از ديدگاه نگارنده امري مستحسن و نيكو نيست، و با حريت حكيمانه سازگار نيست، اما به هر صورت دانشمند عزيز و گرانقدر بدين امر تصريح كرده است و جاي تأويلي باقي نگذاشت.او براي تبيين مراد خويش از عمل، برخلاف علم به مصاديق اشاره نمي كند، بلكه به بيان ضابطه ي كلي مي پردازد و مي گويد: مرادم از عمل، عبادتي است كه خالص براي خدا انجام گيرد. (4) البته اگر بتوانيم در آثار فيض، براي عبادت معناي موسعي را پيدا كنيم، كه شامل فعاليت هاي علمي در غير از علوم ديني [منتهي با حفظ قيد كليدي و مهم- خالص براي خدا انجام گيرد-] گردد. در آن صورت نقد پيش گفته- نگاه مضيق و حداقلي به علم- نيز برطرف مي شود. (5)
نكته:
فيض يادآور مي شود، برخي از عالمان آنچنان مستغرق در جريان كسب علم مي گردند و برخي عابدان تمام وجودشان مستغرق در عبادت حضرت مي گردد و آن چنان لذتي از اين اعمال نصيب آنها مي شود، كه هرگز حاضر نيستند، اين دو سنخ لذت- علم و عبادت- را با لذايذ حسي- خواب، خوراك، آميزش جنسي و ...- معاوضه نمايند. اين اعمال از آن جهت كه منشأ تكوين آنها دنياست، دنيوي محسوب مي گردد ولي از آن جهت كه هدف و غايت آن ها فراتر از دنياست، دنيوي محسوب نمي گردد. بدين جهت هر موضع كه از مذمت دنيا سخن گفته مي شود، ساحت علم و عبادت از چنين نكوهش هايي مبراست.دسته دوم:
قسم دوم بهره، از جهت غايت و هدف درست در اقصي درجه ي تضاد با بهره نخستين است. بدين معني كه تمام بهره ي ناظر به دنيا است، و در آن آخرت به هيچ وجهي من الوجوه لحاظ نگرديده است. او در اين قسم نيز دو معيار و ضابطه كلي را بيان مي كند.ضابطه ي نخستين:
هر لذتي كه از ناحيه عصيان در برابر حضرت حق نصيب انسان شود، جزء اين قسم است. بر اساس اين ضابطه ي كلي، اگر فردي مرتكب اموري گردد كه تمام اموري كه در شرع مقدس گناه محسوب مي گردند، و لذتي نصيب او گردد، جزء قسم دوم بهره ي دنيوي است.ضابطه ي دوم:
انسان از امور مباح بيش از حد ضرورت منتفع گردد. به بيان ديگر فيض بر اين باور است، برخي از امور از جهت شرعي گناه محسوب نمي شوند، بلكه در احكام پنجگانه ي تكليفي، جز امور مباح قرار مي گيرند. انسان از امور مباح مي تواند در حدي كه استمرار زندگي دنيوي بدان وابسته است، بهره گيرد، اما تمتع او از اين امور، از حد ضرورت بگذرد، باز جزء قسم دوم بهره دنيوي مي گردد. او در اين مورد علاوه بر بيان ضابطه ي كلي، به ذكر برخي از مصاديق نيز مي پردازد اين مصاديق عبارتند از: بهره مندي از پوست هاي گاو كه آكنده از طلا و نقره است، اسبان داغ دار، دام ها، كشت ها، غلامان، كنيزان، اسب ها، چهارپايان، قصرها، خانه هاي مستحكم، جامه هاي قيمتي و غذاهاي لذيذ.دسته سوم:
بهره ي قسم سوم، حد وسط ميان بهره ي قسم اول و دوم است. به بيان ديگر برخي از بهره ها دنيوي هستند، و به انسان در دست يابي به آخرت شايسته و سعادتمندانه كمك مي رسانند، انسان به اين بهره ها با دو حيثيت مي تواند بنگرد. به عنوان مثال خوردن غذا و استفاده از پوشاك و مسكن در حد ضروري، براي استمرار حيات دنيوي و دست يابي به مقالات بالاي اخروي ضرورت دارند. انسان مي تواند از اين امور تنها با نگرش دنيوي بهره گيرد، و يا مي تواند از اين تمتعات با اين قصد و نيت- كه اينها زمينه را براي ارتقاي مقام انسان در آخرت فراهم مي كنند- بهره گيرد. اگر انسان نسبت به اين امور تنها نگاه دنيوي داشته باشد، جزء دنياطلبان محسوب مي گردد، امّا اگر نسبت به اين تمتعات نگرش دوم- نيت الهي- را داشته باشد، او جزء طالبان دنيا محسوب نمي گردد. او جهت تبيين كامل تر مراد خويش به برخي از امور ظريف تر نيز اشاره مي كند و مي گويد: سه فعل- انديشيدن، يادخدا، جلوگيري از شهوات- برحسب ظاهر صبغه اخروي و ديني آن غلبه دارد، اما به اين افعال سه گانه نيز مي توان با دو حيثيت مختلف نگريست، و بر اساس هر حيثيت حكم خاصي مي يابد. به عنوان مثال اگر كسي اين امور را در نهان و تنها به قصد قربت به حضرت حق و روز قيامت انجام دهد، در واقع به بهره ي نخستين برمي گردد. اما اگر كسي نيت او از تفكر، طلب دانش باشد، تا بدين وسيله به شرافت دنيوي دست يابد، يا غرض از ياد خدا و دوري از شهوات، مشهور شدن در ميان مردم باشد، اين امور در واقع واجد بهره هاي دنيوي هستند، نه اخروي.او برعكس به برخي مصاديق ديگر مثل خوردن و آميزش با زنان اشاره مي كند و مي گويد: ظاهر و صورت اين اعمال دنيوي هستند، اما گر اين اعمال با قصد تقرب به خدا انجام گيرند، جزء تمتعات اخروي محسوب مي گردند. (6)
با تأمل در گزارش ديدگاه فيض درمي يابيم، بر اساس ديدگاه ايشان، هر عمل داراي يك صورت ظاهري و يك صورت باطني است، ميزان ارزشمندي و سعادت آفريني عمل را نمي توان بر اساس صورت ظاهري آن تعيين كرد، بلكه سعادت با ضلالت بخشي اعمال وابسته به صورت باطني آنهاست و صورت باطني عمل بر اساس نيت شكل مي گيرد. بدين بيان كه اگر كاري از حيث صورت ظاهري به اشد وجه، صورت دنيوي داشته باشد- مثل خوردن، خوابيدن، جماع و ...- اما با نيت تقرب به حضرت حق از فاعل صادر گردد. صورت باطني اين عمل اخروي است و جزء امور سعادت آفرين محسوب مي گردد. برعكس اگر كاري از حيث صورت ظاهري، صورت اخروي داشته باشد- مثل تفكر، ياد خدا و جلوگيري از شهوات- امّا با نيت تقرب به حضرت حق صورت نگيرد، و فرد درصدد برآوردن آمال دنيوي خويش باشد، صورت باطني اعمال، دنيوي است و نه تنها در سعادت انسان مؤثر نيست، بلكه برعكس در شقاوت انسان تأثيرگذار است.
فيض براي تأييد اين ديدگاهش به حديثي از پيامبرگرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره مي كند و مي گويد: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) « من طلب الدنيا حلالاً مكاثراً مفاخراً لقي الله و هو عليه غضبان، و من طلبها استعفافا عن المسأله و صيانه لنفسه جاء يوم القيامه و وجهه كالقمر ليله البدر. (7) ». (8)
2-2- حقيقت دنيا بر حسب ذات آن
مرحوم فيض، حقيقت دنيا برحسب ذات آن را در گام اول به دو قسم دنياي ظاهري و دنياي باطني و در گام پسين دنيا باطني را نيز به دو قسم تقسيم مي كند و تصريح مي كند، مراد از حقيقت في نفسه دنيا، هر سه قسم دنياست. اما عده اي از روي خطا، حقيقت في نفسه دنيا را تنها به دنياي ظاهري تفسير مي كنند. حال به توضيح اقسام سه گانه ي دنياي في نفسه مي پردازيم.1-2-2-دنياي ظاهري
مراد از دنياي ظاهري، تمام آن چيزي است كه آسمان بر آن سايه افكنده و زمين آن را پوشانيده است. اما چون سرو كار عمده ي ما انسان ها با زمين است، بر اين اساس فيض بحث را بر روي زمين متمركز گردانيده و مي گويد: مراد از دنياي ظاهري زمين و اشياي موجود در آن است و در تأييد گفتارش به فرمايش خدا استناد مي كند « انا جعلناها علي الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا » (9) و از اين آيه نتيجه مي گيرد كه زمين بستر و محل سكونت انسان است و آنچه در روي زمين وجود دارد، به سه قسم- معدنيات، گياهان و حيوانات- تقسيم مي كند و مي گويد: « انسان برخي معدنيات مثل مس و سرب را براي ابزار و ظروف و طلا و نقره را براي نقدينگي و ساير معدنيات را براي اهداف ديگر به كار مي گيرد و از گياه به عنوان غذا و دارو استفاده مي كند. » او سپس حيوان را به انسان و چهارپا تقسيم مي كند و مي گويد:« انسان از چهارپايان براي خوردن گوشتشان و سوار شدن بر پشتشان و زيور بهره مي گيرد و گاه انسان مي خواهد ديگر انسان ها- مثل غلامان- را به خدمت بگيرد و يا از آن ها- مثل زنان و كنيزان- بهره مند شود و يا قلوب انسان ها را تملك كند كه در برابر او تعظيم و احترام نمايند. همه ي امور پيش گفته جزء دنياي ظاهري است و همه اين امور در اين آيه ي كريمه ذكر شده است: « زين للناس حب الشهوات من النساء و النبين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث. (10) » (11)2-2-2-دنياي باطني
از منظر فيض، دنياي باطني بر اساس علايق انسان شكل مي گيرد. او علايق انسان نسبت به حقيقت دنياي في نفسه را به دو قسم ذيل تقسيم مي كند:اول: علاقه ي قلبي:
مراد از علاقه ي قلبي اين است كه انسان موجودات خارجي را دوست بدارد و تمام توجه خويش را به آن ها معطوف مي نمايد و دل انسان برده اين موجودات خارجي گردد. فيض مي گويد: تمام صفات قلب كه وابسته به دنياست- مثل تكبر، حيله گري، حسد، خودنمايي، شهرت، بدگماني، چرب زباني، علاقه به ستايش و فخرفروشي و ثروت زياد- همه جزو اين علاقه است.دوم: علاقه ي اشياي خارجي با بدن:
در سايه علاقه شديد اشياي خارجي با بدن، انسان سرگرم اصلاح اين اشيا مي گردد، تا خود و ديگران به نحو شايسته از اين اشيا بهره مند گردند، بدين جهت دايره ي اين علاقه وسيع است شامل تمام صنعت ها و شغل هايي مي شود كه مردم به آن اشتغال دارند.او مي افزايد: دو علاقه پيش گفته موجب مي شود، كه تمام هم و غم افراد معطوف دنيا گردد، و آخرت و معاد را فراموش كنند و اگر انسان خودش و پروردگارش را بشناسد و حكمت و فلسفه خلقت دنيا را بفهمد، درمي يابد كه اين موجودات خارجي كه دنيا ناميده مي شود، فقط براي تغذيه بدن و كمك به بدن، خلق شده است. به بيان ديگر بدين جهت استمرار حياتش به خوردني ها، نوشيدني ها، پوشاك و مسكن نياز دارد، و اين امور تنها در حد ابزار ارزش دارند، و انسان به اين امور نبايد به عنوان هدف و غايت نهايي بنگرد.
فيض براي تفهيم بهتر مراد خويش، تمثيلي ذكر مي كند و مي گويد: فردي را در نظر بگيريم، همراه با كارواني به سفر حج مي رود. در يكي از منزلگاه ها توقف مي كند و به علوفه دادن، پذيرايي و نظافت شتر آن چنان مشغول مي گردد كه از قافله عقب مي ماند و نمي داند كه خود و شترش در بيابان طعمه درندگان مي شود. اما حاجي بصير، به پذيرايي و نظافت شتر در حد ضرورت مي پردازد. به همين سان انساني كه نسبت به سفر آخرت آگاهي دارد، به بدن و نيازهاي آن در حد ضرورت مي پردازد و تمام هم و غم خويش را معطوف بعد جسماني خويش نمي نمايد. (12)
3- دنياي ممدوح و دنياي مذموم
بر اساس مجموع گزارش فيض كاشاني درباره ماهيت دنيا در حق بنده و حقيقت دنيا بر حسب ذات، مي توان دنيا را به دو قسم ديگر، دنياي ممدوح و دنياي مذموم تقسيم كرد. از اقسام سه گانه ي ماهيت دنيا در حق بنده، بهره ي نخستين (علم و عمل) و بهره ي قسم سوم با دو شرط- رعايت حد ضرورت و نيت تقرب الي الله- جزء دنياي ممدوح است، و مذمت هايي كه در مورد دنيا، در آيات قرآن و احاديث پيامبر و معصومين و كلمات عرفا و حكيمان بيان شده است، شامل چنين دنيايي نمي شود و از اقسام حقيقت دنيا بر حسب ذات آن، دنياي ظاهري، اگر في نفسه لحاظ شود، مذموم نيست، بلكه حكم مدح يا ذم آن به نوع استفاده و نگرش ما نسبت به دنياي ظاهري وابسته است.برعكس از اقسام سه گانه ي حقيقت دنيا، بهره ي قسم دوم به صورت مطلق، و بهره قسم سوم، در صورتي كه دو شرط- رعايت حد ضرورت و نيت تقرب الي الله- رعايت نشود، جزء دنياي مذموم است و از اقسام سه گانه ي حقيقت دنيا بر حسب ذات آن، قسم نخست، يعني دنياي ظاهري، في نفسه نه تنها حتي مذموم نيست، بلكه مي تواند به عنوان نعم الهي اموي ممدوح باشد. اما از تعامل انسان با دنياي ظاهري، قسم ديگر دنيا، يعني دنياي باطني شكل مي گيرد، كه در آن دو علاقه، علاقه ي باطني و علاقه ي اشياي خارجي با بدن، شكل مي گيرد، كه علاقه ي قلبي به صورت مطلق جزء دنياي مذموم است و علاقه ي اشياي خارجي با بدن در صورتي كه به حد ضرورت باشد، جزء دنياي ممدوح و اگر از حد ضرورت تجاوز كند، جزء دنياي مذموم مي گردد.
با اين تحليل در مي يابيم كه درباره ي دنيا نمي توان حكم واحد و مطلقي صادر كرد و يكسره دنيا را مذموم و يا برعكس ممدوح تلقي كرد. بلكه دنيا بر حسب حيثيات مختلف اقسام مختلفي پيدا مي كند و هر يك از اقسام حكم خاصي پيدا مي كند. آيات، روايات، احاديث و كلمات بزرگان در مذمت دنيا- كه در دنباله به برخي از آن ها اشاره مي كنيم- ناظر به بخش نامطلوب دنياست.
4- مذمت دنيا
مرحوم فيض درباره مذمت دنيا مي گويد: آيات كثيري از قرآن ناظر به مذمت دنياست و در قرآن تمثيل هاي متعددي در نكوهش دنيا بيان شده است. هدف اصلي نزول قرآن و بعثت پيامبران الهي اين بوده است كه قلب انسان را از سوي دنيا به سوي آخرت معطوف گردانند.او مي افزايد: با توجه به كثرت آيات قرآن در مذمت دنيا و وضوح و آشكاري مدلول و مفهوم اين آيات نيازي به ذكر آيات قرآن نيست. بر اين اساس، فيض تنها به ذكر روايات و نقل كلام برخي از بزرگان اكتفا كرده، چون اين روايات بسيار زيادند، ما به عنوان تيمن و تبرك به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم:
در اخبار حضرت آدم (عليه السلام) روايت شده كه چون حضرت از شجره ي ممنوعه تناول كرد و معده اش براي بيرون آمدن تفاله به حركت درآمد. حضرت آدم در بهشت، جايي براي دفع اين تفاله مي گشت. خدا به فرشتگان فرمان داد كه با آدم (عليه السلام) سخن بگويد: فرشته به او گفت چه قصد داري؟ او گفت: قصد دارم آنچه را در شكم دارم دفع كنم. فرشته گفت: آيا بر روي فرش يا تخت يا در نهرها يا زير سايه درختان؟ بهشت جايي مناسب براي اين كار نيست، سپس به زمين فرود بيا. (13)
جبرئيل (عليه السلام) به نوح (عليه السلام) گفت: اي پيامبري كه درازعمرترين پيامبراني، دنيا را چگونه يافتي؟ نوح (عليه السلام) فرمود: دنيا را بسان خانه اي دو در يافتم كه از يك در وارد مي شوي و از دري ديگر خارج مي شوي. (14)
خداوند به حضرت موسي (عليه السلام) وحي كرد: اي موسي تو را به خانه ي ظالمان (دنيا) چه تناسب است؟ آن خانه، خانه تو نيست، پس همت خويش را از دنيا ببر و با كمك خرد خويش از آن جدا شو. زيرا اين خانه جز براي كسي كه در آن عمل مي كند، خانه ي بدي است. اي موسي من در كمين ظالمان هستم تا انتقام مظلومان را از او بستانم. (15)
سليمان بن داوود (عليه السلام) با اعوانش اعم از پرندگان، جن و انس در حال حركت بود، به عابدي از بني اسرائيل برخورد كرد عابد گفت: خدا به تو سلطنتي بس بزرگ داده است. سليمان (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: يك ذكر خدا كه در نامه ي عمل مومن ثبت شود، بهتر از آن چيزي است كه به پسر داوود داده شده است. زيرا آنچه به پسر داوود داده شده، زوال پذير است، اما ياد خدا باقي مي ماند. (16)
روزي حضرت عيسي (عليه السلام) دچار رعد و برق و باران شديدي شد و به دنبال محل امني بود، كه بدان پناه ببرد. از دور خيمه اي به نظرش رسيد، بدان سو رفت، ناگهاني زني را در آن ديد، از آن خيمه روي برگرداند، پس غاري را در كوهي ديد و به آنجا رفت، شيري در آنجا ديد، دست بر سر خويش گذاشت و به خداوند گفت: اي پروردگارم، براي هر چيزي مأوايي قرار داده اي و براي من مأوايي قرار نداده اي. حضرت حق به او وحي كرد: مأواي تو در قرارگاه رحمت من است. در روز بازپسين هزار حوريه به ازدواج تو درمي آورم كه با دست خود آن ها را خلق كردم و در عروسي ات، چهار هزار سال كه هر روزش به اندازه ي عمر دنياست، اطعام دهم و به يك منادي دستور مي دهم كه براي زاهدان در دنيا ندا در دهد، كه از عروسي عيسي زاهد ديدن فرماييد. (17)
از حضرت عيسي (عليه السلام) منقول است، دوستي دنيا و آخرت در قلب مؤمن با هم جمع نمي شود، هم چنان كه آب و آتش در يك ظرف با هم جمع نمي شوند. (18)
روزي پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر يارانش وارد شد و فرمود: آيا كسي از شما خواهان آن است كه خدا كوري را از او بردارد و بينايش سازد؟ آگاه باشيد كه هر كس به دنيا تمايل پيدا كند و آرزوي طولاني داشته باشد، به همان اندازه خدا دلش را كور مي سازد، و هر كس در دنيا زهد پشه كند و آرزويش را كوتاه كند، خدا بدون فراگرفتن به او دانش عطا مي كند و بدون هدايت گري، او را هدايت مي كند. (19)
پيامبراعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند: دنيا خانه كسي است كه فاقد خانه است و ثروت فردي است كه ثروت ندارد، فرد نابخرد، براي دنيا مال جمع مي كند و نادان براي دنيا دشمني مي ورزد و براي امور دنيا حسد مي ورزد و فردي كه به يقين نرسيده است براي دنيا تلاش مي كند. (20)
همچنين از پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله و سلم) منقول است: كسي كه صبح نمايد و بزرگترين همتش دنيا باشد، در درگاه حضرت حق منزلتي ندارد و حضرت حق چهار ويژگي را ملازم قلب او مي سازد: اندوهي كه هرگز قطع نشود، و گرفتاري كه از آن هرگز آسوده نشود و نيازمندي كه هرگز به بي نيازي نرسد و آرزويي كه هيچ گاه پايان نپذيرد. (21)
فردي به حضرت علي (عليه السلام) عرض كرد: اي اميرمومنان، دنيا را براي ما توصيف كن حضرت فرمودند: من برايت چگونه توصيف كنم از خانه اي كه هر كس در آن تندرست است، ايمني ندارد و هر كه در آن بيمار است پشيمان است، و هر كه در آن نيازمند است محزون است و هر كه در آن بي نياز است، گرفتار است. در حلال آن حساب و حرام آن عذاب است. (22)
باز از حضرت علي (عليه السلام) منقول است: دنيا در شش چيز خلاصه مي شود: خوردني، نوشيدني، پوشيدني، سوارشدني، آميزشي و پوييدني، بهترين خوردني ها عسل است و آن نتيجه چشيدن مگسي است. بهترين نوشيدني ها آب است كه بدكار و نيكوكار در آن برابرند. بهترين پوشيدني ها ابريشم است و آن تنيده كرم پيله است، بهترين مركب هاي سواري، اسب است و بر روي آن مردان كشته مي شوند و بهترين موجودي كه با آن آميزش مي شود زن است و آن آميزش بول داني در بول داني است. به خدا زن بهترين عضو خود (صورت)را مي آرايد در حالي كه زشت ترين عضو آن خواسته مرد است و بهترين بوييدن ها مشك است و آن خون حيواني است. (23)
5-تشبيهات و تمثلات درباره ي دنيا
فيض كاشاني براي تبيين بهتر ماهيت و حقيقت دنياي مذموم- نه ممدوح- از تشبيهات و تمثيلات متعددي بهره مي گيرد- البته اكثر اين تشبيهات و تمثيلات در آثار غزالي (24) نيز بيان شده است- ما در اين مقال به مهم ترين اين تشبيهات اشاره مي كنيم. تا از اين طريق با حقيقت دنياي مذموم از نظر مرحوم فيض بيشتر آشنا شويم.1-5- تشبيه دنيا به خواب هاي پريشان
پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: دنيا خوابي است و اهل دنيا در اين خواب ها كيفر و مجازات مي شوند.به حكيمي گفته شد: چه چيز دنيا به صورت كامل شبيه است؟ گفت خواب هايي كه خفتگان مي بينند.
يونس بن عبيد مي گويد: نفس خود را در دنيا بسان خفته اي مي دانم كه در خواب امور ناخوشايند و دوست داشتني مي بيند و در همان حال بيدار مي شود. مردم نيز چنين هستند، در دنيا خواب هستند، اگر بميرند، از خواب بيدار مي شوند و ناگهان دست خويش را از آن چه به آن تكيه كرده و به آن شاد بوده اند، خالي مي بينند. (25)
2-5-دشمني دنيا با دنياپرستان
طبيعت دنيا به گونه اي است كه ابتدا مهرباني مي ورزد و سرانجام انسان را به هلاكت مي رساند، دنيا بسان زني است كه خود را براي خواستگاران آرايش مي كند، اما پس از ازدواج آنها را سر مي برد. دنيا براي حضرت عيسي (عليه السلام) به صورت پيرزني كه دندان هاي پيشين او از ريشه شكسته است و به انواع زيورها آراسته، تمثل يافت. حضرت عيسي (عليه السلام) به او گفت با چند شوهر ازدواج كرده اي؟ گفت: با افراد نامحدود. عيسي (عليه السلام) تمامشان را كشته اي يا طلاقت داده اند؟ گفت: تمامشان را كشته ام. عيسي (عليه السلام) گفت: بدا به حال بقيه شوهرهايت، چگونه از وضعيت شوهران گذشته ات عبرت نمي گيرند. (26)3-5-مخالفت ظاهر دنيا با باطن آن
ظاهر دنيا آراسته ولي باطن آن زشت و شبيه به پيرزن بزک كرده اي است كه مردم را با ظاهر خود فريفته است و هرگاه از باطنش آگاه شوند و پرده از چهره اش كنار رود، زشتي هاي آن برايشان آشكار مي شود و به جهت تبعيت از آن پشيمان و در فريب خوردن به ظاهر آن از بي عقلي خود شرمنده مي شوند.ابن عباس مي گويد: در قيامت دنيا به صورت پيرزني با موهاي سفيد و سياه با نيش هاي زشت ظاهر مي شود و به مردم مي گويند: آيا او را مي شناسيد؟ مي گويند: نه، پس مي گويند: اين همان دنيايي است كه به خاطرش فخر مي فروختيد، قطع رحم مي كرديد. دشمني و حسادت مي كرديد، سپس دنيا و پيروانش به جهنم افكنده مي شوند. (27)
4-5-پل بودن دنيا
حضرت عيسي (عليه السلام) مي فرمايد: « دنيا پلي است از آن بگذريد و آن را تعمير نكنيد. » وجه پل بودن دنيا آن است كه زندگي دنيا محل عبور به آخرت است. بر اين اساس خانه ساختن بر روي پل و آراستن آن به زيورهاي مختلف، مبين كمال ناداني است. (28)5-5-نرم بودن محل ورود آن و خشن بودن محل خروج آن
فرو رفتن در دنيا آسان، اما به سلامت خارج شدن از آن دشوار است. حضرت علي (عليه السلام) براي سلمان دنيا را چنين تشبيه كرد:« مثل الدنيا مثل الحية يلين مسها و يقتل سمها. » (29)دنيا بسان مار است كه دست كشيدن بر بدن آن نرم و زهر آن كشنده است.
بر اين اساس حضرت مي فرمايند: از خوشي هاي دنيا بپرهيز، زيرا خوشي هايش بسيار كم تو را همراهي مي كنند، و غم هايش را كنار بگذار، زيرا يقين داري از آن جدا مي شوي و از هر چه در دنيا شاد مي شود از آن بيشتر بپرهيز. (30)
6-5-عدم رهايي دنياطلبان از دنيا
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: حكايت دنياطلب، مانند حكايت رونده بر روي آب است، آيا مي تواند در آب راه برود كه گام هايش تر نشود؟ « اين از مكر شيطان است، كه گروهي مي پندارند، بدن هايشان در دنيا فرو مي رود، اما قلب هايشان پاك مي ماند. زيرا همان طور كه راه رفتن در آب موجب تر شدن پاها مي گردد، همنشيني با دنيا نيز موجب دلبستگي و تاريكي دل مي شود و علاقه قلبي به دنيا، مانع از چشيدن شيريني عبادت مي گردد. (31)7-5- تشبيه دنيا به آب دريا
حضرت عيسي (عليه السلام)فرمود: حكايت طالب دنيا، حكايت فردي است كه از آب دريا مي نوشد، هرچه بيشتر بنوشد، برعطش او افزوده مي شود، استمرار اين عمل باعث مرگ فرد مي شود. (32)8-5-تشبيه دنياطلبان به بازماندگان در جزيره
فيض مي گويد: مردم دنيا را مي توانيم به افرادي تشبيه كنيم كه سوار كشتي شده اند تا به مقصدي برسند، در وسط راه، براي قضاي حاجت افراد، كشتي توقف مي كند. عده اي سريع مي روند و كارشان را انجام مي دهند و وارد كشتي مي شوند و درجاي خوب و وسيع مي نشينند.عده اي ديگر به تماشاي مناظر جزيره مشغول مي شوند و ديرتر مي آيند، جاي بدتر و تنگتر نصيب آنها مي شود. برخي ديگر غرق زيبايي صدف ها و سنگ هاي قيمتي جزيره مي شوند، صدف و سنگ قيمتي زيادي با خود به كشتي مي آورند. جايي براي نهادن آن نمي بينند، بر گردنشان آويزان مي كنند و از اين جهت متأسف هستند. گروهي ديگر آن چنان غرق در زيبايي جزيره مي شوند، كه از كشتي باز مي مانند، تا از گرسنگي بميرند. (33)9-5-دل بستگي فرد به هديه موقتي ديگران
حكايت فرد دنيا طلب بسان حكايت كسي است كه خانه اي ساخته و عده اي را مهمان كرده است. يكي از مهمانان، بر اساس سنت خودش طبقي طلا كه بر روي آن بخور و بوهاي خوش است، به مهماني مي آورد، كه مهمانان از زيبايي آن استفاده كنند، بعداز پايان مهماني آن را با خودش مي برد. صاحب خانه ابتدا فكر مي كرد كه اين هديه دائمي است، و از بردن آن بسيار رنجور مي شود. كسي كه سنت خدا را بداند، مي فهمد كه دنيا مهمان خانه اي است كه در راه خدا از اشخاص رهگذر نه افراد مقيم، پذيرايي مي شود، تا از آن براي سفر توشه بگيرند، نبايد به فكر اقامت دائمي در آن باشند. (34)10-5- تشبيه دنيا به چاه
مرحوم صدوق، فرد دنياطلب را به كسي تشبيه مي كند كه در چاهي آويخته شده و كمرش را با ريسماني بسته و در ته آن چاه اژدهاي بزرگي در انتظار سقوط و بلعيدن اوست و در بالاي چاه دو موش سفيد و سياه همچنان در حال جويدن و بريدن آن ريسمان هستند. اين شخص در چنين وضعيتي به ليسيدن اندك عسلي كه به ديوار چسبيده و به خاك آميخته شده و زنبورها آن را احاطه كردند، مشغول شود و از آن لذت برد و به خطري كه تهديدش مي كند، توجهي ندارد.در اين تمثيل، چاه همان دنيا، ريسمان، عمر آدمي، اژدهاي ته چاه مرگ، دو موش سفيد و سياه، شب و روز هستند كه ريسمان عمر آدمي را مي برند و عسل آميخته به خاك، همان لذايذ دنيوي است كه با كدورت ها و آلام آميخته هستند و مراد از زنبورهايي كه به عسل آميخته به خاك گرد آمدند، همان دنياخواهاني هستند كه بر سر دنيا با هم در حال نزاع هستند. (35)
6- نتيجه
دنيا از منظر فيض يكي از مخلوقات حضرت حق و بسان ابزاري است كه از سوي حضرت حق در اختيار انسان گذاشته است و اين ابزار في نفسه نه بد است و نه خوب، بلكه چگونگي مواجهه ي انسان با اين ابزار است كه آن را جميل يا قبيح، شايسته يا ناشايسته جلوه مي دهد. اگر كسي دنيا را به عنوان يك معبر براي عبور و كاروان سرايي براي استراحت موقت و كشتزاري براي آخرت تلقي كند، دنيا نردبان عروج او به سوي حضرت حق و ابزاري شايسته براي صيد شاه باز سعادت خواهد بود، اما اگر برعكس آن را مأوايي دائمي، مقصدي نهايي و غايت القصواي خويش قرار دهد، مثل ساير تازه دامادها كشته مي شود و همه ي مذمت ها و تشبيهات منفي- پيش گفته- درباره ي دنيا، ناظر به همين مواجهه ي نادرست انسان با دنيا است و بر اساس همين مواجهه ي نادرست است، كه دنيا برعكس حالت نخستين، خودش را به عنوان يكي از موانع سترگ در راه دستيابي به سعادت جلوه مي دهد.پينوشتها:
1. دانشيار دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي.
2. اخلاق نيكوماخوس، صص 86-50، الفوز بالسعادة، ص 195-19؛ تاريخ فلسفه، ج1، صص 173-171، از مسأله محوري تا فضيلت گرايي، صص 26-21، « سعادت در فلسفه اخلاق »، ص 4؛ « سعادت از ديدگاه مسكويه »، پژوهش هاي فلسفي- كلامي، ش 17-18، صص 171-165، « راه هاي كسب سعادت از ديدگاه فارابي »، صص 68-48.
3. المحجة البيضاء في تهذيب الاحيا، ج3، ص 269، عين همين مضمون با مختصر تفاوتي در الفاظ در آثار متعدد غزالي رك: احياء علوم الدين، ج3، ص 2034؛ الاربعين في اصول الدين، 87؛ كيمياي سعادت ج2، صص 148-133 نيز تكرار شده است.
4. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج3، ص 269.
5. نگارنده در زمان نگارش اين مقاله چنين تتبعي انجام نداده است، بدين جهت نكته مذكور در قالب قضيه شرطيه بيان شده است.
6. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج3، صص 272-269.
7. اگر كسي به دنبال امور حلال دنيوي با نيت تكاثرطلبي و تفاخر نسبت به ديگران باشد، در روز قيامت خداوند را با حالت غضبناك نسبت به خويش ملاقات مي كند، اما اگر كسي به دنبال امور حلال دنيوي با نيت منفي نباشد، بلكه نيت او حفظ عفت و نفس خويش باشد، در هنگام مواجهه او با حضرت حق، صورت او مثل شب چهارده مي درخشد.
8. همان، ج3، ص 272.
9. كهف/ 7.
10. آل عمران/ 14.
11. همان، ج3، صص 276-275 (خدا محبت امور مادي از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاي ممتاز و چهارپايان و زراعت و ... براي مردم زينت داده است.)
12. همان، ج3، ص 276.
13. همان، ج3، ص 244.
14. همان، ج3، ص 245.
15. همان، ج3، ص 245.
16. همان، ج3،ص 243.
17. همان، ج3،ص 245.
18. همان.
19. همان.
20. همان، ج3، ص 244.
21. همان، ج3، ص 248.
22. همان.
23. همان.
24. احياء علوم الدين، ج3، ص 2033-2024؛ الاربعين في اصول الدين،صص 92-91.
25. المحجة البيضاء، ج3، ص 263.
26. همان، ج3، صص 264-263.
27. همان، ج3، ص 264.
28. همان.
29. نهج البلاغه، نامه ي 68.
30. همان، ج3، ص 265.
31. همان.
32. همان، ج3، ص 266.
33. همان، ج3، صص 268-267.
34. همان، ج3، ص 268.
35. همان، ج3، ص 269.
1. احياء علوم الدين، غزالي، امام محمد، جزء سوم، تخريج احاديث و تعليق محمد وهبي سليمان، اسامه عموره، دمشق، دارالفكر، چاپ اول، 1427هـ 2006م.
2. اخلاق نيكوماخوس، ارسطو، ترجمه محمدحسن لطفي، تهران، طرح نو چاپ اول، 1378.
3. الاربعين في اصول الدين، غزالي، امام محمد، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1409 ق 1998 م.
4. از مسأله محوري تا فضيلت گرايي، پينكافس، ادموند، ترجمه ي حميدرضا حسني، مهدي علي پور، قم، دفتر نشر معارف، ج اول، 1382ش.
5. « راه هاي كسب سعادت از ديدگاه فارابي »، خادمي، عين الله، پژوهش هاي اخلاقي، ش 1، پاييز 1389.
6. « سعادت از ديدگاه مسكويه، برقعي »، زهره، پژوهش هاي فلسفي- كلامي، ش 17-18، 1382.
7. « سعادت در فلسفه اخلاق »، فتحعلي محمود، معرفت، ش 15.
8. الفوز بالسعادة، راسل، برتراند، ترجمه ي سمير عبده، بيروت، دارالمكتبة الحياة، 1980م.
9. كيمياي سعادت، غزالي، امام محمد، ج دوم، به كوشش حسين خديوجم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1364.
10. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، فيض كاشاني، محسن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات 1403ق، 2009م.
منبع مقاله :
صلواتي، عبداله؛ (1392)، فيض پژوهي(مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كا شاني)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول