لباس تهذيب بر قامت احيا

از جمله مهم ترين و معروف ترين تأليفات مرحوم فيض كاشاني مي توان به كتاب المحجة البيضاء راه درخشان- اشاره كرد؛ كتابي كه به چهار موضوع پرداخته است: فقه و فقه شناسي؛ تصوف و اخلاق صوفيانه؛ عقايد كلامي و فلسفي؛
دوشنبه، 29 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لباس تهذيب بر قامت احيا
 لباس تهذيب بر قامت احيا

 

نويسندگان:
حسن جمشيدي (1)
جواد شريفي (2)


 

چكيده:

از جمله مهم ترين و معروف ترين تأليفات مرحوم فيض كاشاني مي توان به كتاب المحجة البيضاء راه درخشان- اشاره كرد؛ كتابي كه به چهار موضوع پرداخته است: فقه و فقه شناسي؛ تصوف و اخلاق صوفيانه؛ عقايد كلامي و فلسفي؛ روايات. چنان كه فيض در مقدمه ي كتاب اشاره مي كند آن را با عنايت به كتاب احياء العلوم غزالي و با نيت تهذيب آن نگاشته است. شرح و بسط آثار ديگران و يا حاشيه بر اثر ديگري كار رايجي در عرصه ي علوم اسلامي بوده و هست. حتي الگوگيري از آثار ديگران نيز بي سابقه نبوده است. چنان كه من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق بر اساس من لا يحضره الطبيب به نگارش درآورد تا هم چون پزشك خانواده كتاب فقيه خانواده نيز مورد استفاده قرار گيرد. اما اين كه فردي كتابي از جريان مذهبي مقابل خودش را در برابرش قرار دهد و با حفظ ساختار و چارچوب و محتواي آن روايات شيعه را بر آن بيفزايد تا اندازه اي كار بديع و نويي است. چون كتاب احياء العلوم كتاب مهمي است. جايگاه اين كتاب در بين آثار اخلاقي اگر نگوييم خورشيد تابان است به يقين بهترين اثر در موضوع خاص اخلاقي است كه از آن به كتاب اخلاق كبير ياد كرده اند. عوامل فراواني وجود دارد كه مي بايست مانع از كار فيض در تهذيب احياء مي شد كه در اين نوشته به مهم ترين عوامل بازدارنده اشاره مي شود. بديهي است كه مي بايد عوامل قدرت مندتري در كار بوده باشند كه به پيش برد پروژه ي نوشتن محجة البيضاء و ارجحيت يافتن تأليف آن منجر شده است. ما مهم ترين اين عوامل و دلايل را در اين جستار با عنوان زمينه هاي پيش برنده برشمرده ايم.
كليدواژه ها: المحجة البيضا، احياء العلوم، فيض، غزالي، شيعه.

مقدمه

محمدمحسن بن مرتضي مشهور به ملامحسن و متخلص به فيض، زاده ي 1007 در شهر كاشان و در گذشته ي 1090 هجري قمري (3) در همان شهر و مدفون در مقبره اي به نام كرامت يا كرامات است. وي حكيم فيلسوف، محدث و عارف شيعه ي دوران صفوي است. او در فقه، اصول، فلسفه، كلام، حديث، تفسير و شعر و ادب توانا و در همگي اين رشته ها و رشته هاي ديگر، آثاري از خود به يادگار گذارده است؛ چنان كه در دوران عمر 83 ساله ي وي بيش از 83 اثر به وي انتساب داده شده كه برخي از آن ها بسيار حجيم است و براي نمونه سراج السالكين وي كه شامل اشعار او است به سيزده هزار بيت بالغ مي شود. اما از مهم ترين و معروف ترين تأليفات وي، مي توان به كتاب المحجة البيضاء (4)- راه درخشان- اشاره كرد؛ كتابي كه به چهار موضع تعلق مي يابد:
1. فقه و فقه شناسي؛
2. تصوف و اخلاق صوفيانه؛
3. عقايد كلامي و فلسفي (معقول)؛
4. روايات. (5)
و چنان كه خود فيض در مقدمه ي كتاب خويش به آن اشاره مي كند آن را با عنايت به كتاب احياء العلوم غزالي و در واقع به نيت تهذيب آن از پيرايه هاي مد نظر خود نگاشته است. (6) اما چنان كه خواهيم ديد عوامل فراواني وجود دارد كه علي القاعده مي باست مانع از كار فيض مي شد. ما در اين نوشته برآنيم تا نخست، مهم ترين عوامل بازدارنده ي فيض را برشماريم. به اين معنا كه نشان دهيم كدام عوامل قاعدتاً جلودار ملامحسن فيض در راه به كارگيري كتاب غزالي براي تأليف كتاب خود شده است. بديهي است كه مي بايد عوامل قدرت مندتري در بين بوده باشد كه به پيش برد نگارش محجة البيضاء منجر شده است. ما مهم ترين اين عوامل و دلايل را زير نام زمينه هاي پيش برنده برشمرده ايم.

الف. زمينه هاي بازدارنده

چنين به نظر مي رسد كه اگر محجة البيضا به شكل فعلي آن و در واقع بر مبناي الگوي كنوني خود يعني احياء العلوم نگاشته نمي شد، چه بسا هيچ كس مرحوم فيض را سرزنش نمي كرد. چنان كه تاكنون نيز كسي چنين كاري هم نكرده است. در اين جا به مهم و كليدي ترين اين عوامل در زير دو عنوان كلي عوامل فردي و عوامل اجتماعي، خواهيم پرداخت.

1- زمينه هاي فردي

1-1- اختلاف مذهبي

به طور چكيده و سرآمد آن مي توان به همان اختلاف بنيادي و گوهرين غزالي و فيض اشاره كرد:
فيض در پيشگفتار محجة البيضاء، گواهي مي دهد كه اختلاف وي با ابوحامد در دو اعتقاد گوهري است و هر اختلاف ديگري از آن نشأت مي گيرد:
1. گرچه به گواهي كتاب سرّ العالمين،‌ (7) غزالي در سال هاي پاياني عمر به تشيع گرويد؛ اما هنگام نوشتن احياء علوم الدين در طريق اهل سنت و جماعت بود. اين موجب شد تا جويي از عقايد اشعري و احكام فقهي غير شيعي در كتاب وي جريان يابد و فيض را به تهذيب آن ها وادارد.
2. اعتقاد و حسن ظن عظيم غزالي به صوفيان و طريقت آنان و بي اعتقادي فيض به آنان، نقطه ي اختلاف دوم است و بدين جهت افزون بر عقايد و احكام فرعي فقهي، فيض بسياري از اقوال و حكايات منقول از صوفيان را هم از محجة البيضاء بيرون مي نهد و در مواضعي بر غزالي طعنه مي زند كه چرا چنين به عقل خدادادي خويش پشت كرده و به منقولات خردناپسند صوفيانه گردن نهاده است، (8) و چنين است كه احياء علوم الدين به دست ابوحامد غزالي دو جامه به تن دارد: الف. تسنن ب. تصوف و فيض تلاش مي كند تا نخست اخلاق را از اين كسوت عريان بسازد و آن گاه دو لباس ديگر بر قامت آن بپوشاند: الف. شيعي ب. عرفاني (9)
چنان كه مي بينيم در كنار مسأله ي قبول و عدم قبول متصوفه، يكي از زمينه هاي پررنگ اختلاف ميان اين دو زمينه ي مذهبي آنها است. طبيعي مي نمايد كه يك شيعه ي دوست دار اهل بيت نبي كه قائل به امامت بلافصل امامان دوازده گانه پس از نبي اكرم است، چندان تمايل، رغبت و توجهي به افكار و آراي اشاعره نشان ندهد. زيرا از يك سو با شخصي روبه رو هستيم كه خلفا را جانشينان بر حق پيامبر مي شناسد، حال آن كه در سوي ديگر كسي است احتمالاً معتقد به غصب خلافت توسط خلفاي سه گانه است و ارادت بي حد و حصري به خاندان نبي اكرم دارد و آشكارا مرتبه ي اختلاف اين دو را مي توان دريافت. اوج اين اختلاف را مي توان در مساله ي غيبت امام عصر مشاهده كرد. اشعار پرشور فيض در مدح امام دوازدهم خويش، حضرت بقيه الله كه در جاي جاي آن ها به تفصيل به غم غربت خويش اشاره مي كند و اين كه با شور و شوق، مژده ي آمدن آن حضرت را كه از سروش غيب گرفته است بيان مي كند و در نهايت، نداي ولايت مداري خويش را فرياد مي زند،‌ (10) خود گواهي بر درك عميق و اعتقاد قلبي فيض در باب اين مسأله است.
اين در حالي است كه مرحوم حجت الاسلام همواره از اشاره به چنين موضوعي طفره رفته است. البته برخي چون مادلانگ برآنند كه اين عدم پرداختن غزالي به موضوع غيبت امام عصر، در جهت جلوگيري از برخواستن جنبش ها و منازعات مردم بوده است. (11) با اين همه برخي نيز آن را با توجه به تقويت نظر شيعيان بر محور مهدويت و اصل قراردادن آن، امري طبيعي مي پندارند كه غزالي به خاطر باور نداشتن به آن كه از سر بغض و كينه و با توجه به ترس خويش از قدرت گرفتن شيعيان به چنين مسأله اي بي توجهي كرده است.

1-2- اختلاف فقهي - كلامي و فلسفي

مناسب است كه به اختلافات فقهي و كلامي فيض و غزالي نيز در زير مبحث اختلافات فردي پرداخته شود. شيعي بودن و اخباري گري معتدل فيض نه تنها وي را در فقه و كلام كه در اصولي گري هم مقابل غزالي مي نشاند و بي اعتقادي وي به تصوف نه فقط در طرد قصه هاي گزاف كه در نقد آراي غزالي در باب فقه و اخلاق هم روي مي نمايد:
1. سخت گيري زاهدانه ي غزالي
2. صحه نهادن غزالي بر پاره اي از آداب و رياضات بدن سوز و توان فرساي صوفيان
3. اعراض غزالي از طيبات و تمتعات دنيوي
4. آخرت گرايي افراطي غزالي
5. تحقير بيش از اندازه فقه. الف. فقه را علمي دنيوي مي شمارد؛ ب. منزلت نازلي به فقيهان مي دهد؛ ج. تعطيل خصومات دنياپيشه گان را موجب تعطيل حرفه ي فقيهان مي شمارد:
هيچ كدام از اين مورد پذيرش فيض نيست. يعني اولاً: فيض فقه را از علوم اخروي و شريف مي داند؛ ثانياً: رياضات ناصواب صوفيان را بر نمي تابد و آن ها را معصيت و موجب عقوبت بر مي شمارد؛ ثالثاً: آن جا كه آتش طعن غزالي در كلام، دامن فلسفه را نيز مي سوزاند، فيض در صدد نقد و تصحيح كلا وي برمي آيد. (12)
اختلافات فراوان شيعيان با اشاعره در كلام و فقه را كه شرح و توضيح جزء به جزء آن در اين نوشته نمي گنجد را هم بايد به سياهه ي اختلافات غزالي و فيض افزود. از آن جمله است، اختلاف در مسائل زير:
1. حسن و قبح؛
2. اعتقاد به حجيت قول معصوم؛ فيض با اعتقاد به حجيت قول، فعل و تقرير معصومين (عليه السلام) علاوه بر سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مخالفت آشكار با غزالي قرار دارد.
3. انكار حجيت اقوال و افعال صحابه و بلكه طعن آنها از سوي فيض.
4. انكار جدي اقتباس و گرفتن بسياري از آراي صوفيه و نقل حكايات ايشان در مباحث تهذيب اخلاقي توسط فيض بر خلاف غزالي.
5. مسأله ي توصيف افعال الهي (عدل، وجوب رعايت اصلح و افعال اختياري بندگان).

2- زمينه هاي اجتماعي

از ميان عوامل و زمينه هاي بازدارنده، آنچه تاكنون يادآور شديم، همگي عواملي متكي به روحيات، ذوقيات و سلايق هر يك از دو انديشمند مورد بحث، فيض و غزالي، بود. اما به نظر مي رسد اگر نخواهيم نقش پررنگ تري براي مسائل اجتماعي قائل شويم، دست كم، بايد اعتراف كنيم كه اين عوامل به اندازه ي زمينه هاي فردي و شخصي تأثيرگذار و نقش آفرين اند. در اين جا لازم مي دانيم كه در كنار مسائل فردي به طرح مهم ترين عوامل اجتماعي و ميزان اثرگذراي آن ها نيز بپردازيم.
چنان كه مي دانيم، « تشيّع در عهد شاه اسماعيل به سرعت رواج مي يافت و به گفته ي يكي از محققان: مسائل سطحي چون برخورد تند با اهل سنت و دشنام به دشمنان شيعي در همه دوران ها و برپايي مراسم سوگواري امام حسين (عليه السلام) به گونه اي مبالغه آميز مهم ترين كارهاي ترويجي مذهب شيعه (13) در اين دوران بوده است. » (14)
حتي گفته مي شود كه در ايام اوليه دولت صفوي و در زمان حكومت شاه اسماعيل، لعنت کردن سه خليفه، جزء قوانين و اجرائيات الزامي آن به شمار مي رفته است. گاه نيز، طرفداران صوفيه كه به نام تبرّائيان (15) شناخته مي شدند در كوچه و بازار راه مي افتادند، نه تنها سه خليفه؛ بلكه هر يك از اهل سنت را لعن مي كردند و بيش باد و كم مباد مي گفتند. (16)
از پاره اي اغراق هاي تاريخي و برخي مظلوم نمايي ها كه معمولاً و بيش و كم به كتاب تاريخ هر ملتي راه مي يابد كه بگذريم، آن چه رفت نشان دهنده ي وضعيت كلي مردم و حكومت و به ويژه رابطه ي اين دو باهم در دوران صفوي است. به هر روي، چندان هم دور از ذهن نمي نمايد كه دولت صفوي كه به عنوان دولتي شيعه مذهب در مقابل دولت سني مذهب عثماني قد برافراخته است، با همين رويكرد، جنگ را بهانه كرده و به اين وسيله مخالفان درون حكومت را سركوب كند و لاجرم كلام شمشير و خشونت گراي خود را سخن نبي و وصي معرفي كند. (17)
اكنون سؤال اين جاست كه در اين شرايط و در حالي كه در برخي موارد، كوچك ترين گرايش به اهل سنت با سخت ترين عقوبت ها روبه رو مي شده است و چنان كه رفت، در زماني كه حاكمان كساني را كه مخالفت خود را با خلفاي سه گانه و با اهل سنت، آشكارا بر زبان نمي آورده اند به شدت سركوب مي كنند، چگونه مرحوم فيض، به عنوان عالم شناخته شده ي شيعيان، به كتاب احياي غزالي روي خوش نشان مي دهد. حال آن كه غزالي، به خاطر داشتن برخي باورهاي متمايز كه در مواردي حتي مخالف ديدگاه شيعه، شهره و زبان زد خاص و عام است.
اين نكته اي است كه نبايد از كنار آن به سادگي گذر كرد. زيرا كاري كه فرجام آن مي تواند به بهانه جان فرد باشد، بي گمان مي بايست از دلايل استواري براي انجام، برخوردار باشد.

ب-زمينه هاي پيش برنده

اگرچه مرحوم ملامحسن كتاب خود را با الگوساختن و به كارگيري احياء علوم الدين غزالي به فرجام آورده است، اما از اين سو، محرك هايي هم وجود داشته كه به سبب آن ها و به رغم همه ي موانع، كتاب محجه به شكل كنوني به نگارش و تأليف درآمده است. اينك ما بر آنيم كه با توجه به نقش شخصيت و سلايق فردي هر كس، نيز با عنايت به تأثيرگذاري فراوان اجتماع بر هر كس و در شكل گيري هر كار، به بررسي اين عوامل پيش برنده بپردازيم.

1-زمينه هاي فردي:

1-1-زمينه هاي مشترك فكري:

1-1-1-اشتراكات كلامي:

اختلافات كلامي شيعيان و اشاعره گاه چنان روشن است كه براي فهم آن نياز به صرف زمان زيادي نيست و حتي كسي كه مدت كوتاهي در حال و هواي كلامي يكي از اين دو گروه تنفس كرده باشد به محض وارد شدن به فضاي ديگر، آشكارا تفاوت ها و اختلافات را در مي يابد. با اين همه از آن جهت كه اين هر دو گروه مسلمان اند، بي گمان در مسائل كلامي خود، داراي نقاط اشتراك فراواني هم هستند. اگرچه نام بردن از همه ي اين نقاط اشتراك، بيرون از چهارچوب اين نوشتار است؛ با وجود اين، در اين جا به چند مورد از اين مشابهت ها، فهرست وار اشاره مي كنيم:
1- خدامحوري در مباني هستي شناسي؛
2- انسان شناسي:
2-1-وجود نفس و اصالت آن،
2-2- رابطه ي متقابل بين نفس و بدن و افعال جوارح و آثار دروني،
2-3- تأثير اعمال و نيات آدمي در دريافت سعادت وي و دست يابي به سعادت حقيقي انسان در آخرت.
3- معرفت شناسي:
در مباحث و مباني معرفت شناختي همچون:
3-1-علم اخلاق و ضرورت تحصيل آن براي همه كس،
3-2- حوزه و قلمرو عقل
3-3- احتياج به عقل و شرع براي مبارزه با بيماري هاي اخلاقي با اذعان به محدوديت عقل در رسيدن به كنه حقايق و لزوم ياري گرفتن از شرع،
3-4- تأويل ظواهر قرآن و سنت با كمك خواستن از نور عقل (عدم جمود بر ظواهر آيات و نصوص.)

1-1-2-علاقه ي خاص فيض و غزالي به عرفان

اگرچه شايد فيض بيش تر به عنوان محدث شناخته شده باشد. اما چنان كه مي دانيم داراي تأليفات عرفاني نيز هست؛ از آن جمله است: كلمات مكنونه، عين اليقين، علم اليقين، رساله اي به نام زادالسالك كه درباره ي سير و سلوك نوشته و رساله اي هم به نام مشواق دارد و در توضيح الفاظي كه صوفيه در اشعار عرفاني به كار مي برند و هم چنين بخش هايي از كتاب محجة البيضاء.
بر اين مبنا به نظر مي رسد كه مرحوم ملامحسن، شخصاً، و برخلاف بسياري از معاصرين خويش، علاقه اي وافر به عرفان داشته و چه بسا يكي از دلايل مهم انس وي با ملاصدرا (استاد و پدر همسر او)، همان فلسفه ي اشراقي و عرفاني مرحوم صدرالمتألهين بوده است. حكيمي زبردست در عرفان كه به گفته ي مرحوم آشتياني « اگرچه بر ما معلوم نشد كه آيا فيض در الهيات استاد ديگري غير از ملاصدرا كه منغمر و متمحض در عرفان و تصوف باشد داشته است يا نه؟ » (18) اما با اين همه « همان اندازه از مباني متصوفه كه در آثار ملاصدرا موجود است، براي مطالعه ي عالي ترين آثار عرفاني كافي است و شخص مستعدي مثل فيض مي تواند به مدد همين مطالب بر مشكلات عرفاني فائق آيد. » (19)
به باور استاد آشتياني: « فيض در عرفانيات تسلط كامل داشت و برخي از كتب عرفاني را تدريس مي كرده است. » (20) و اگرچه برخلاف استاد خويش توجه چنداني به تدريس و تربيت شاگردان نداشته است. اما همان چند تني كه جزو شاگردان وي به شمار آمده اند، توانايي و چيره دستي وي را در عرفان آشكار مي سازند. از جمله اين شاگردان مي توان به قاضي سعيد قمي و نعمه الله جزائري اشاره كرد.
جايگاه مرحوم فيض در سلسله ي عارفان نيز، خود نشان گر علاقه ي ويژه ي او به مباحث عرفاني، هم چنين شهرت و راه داني وي در اين راه است؛ چنان كه در طرائق الحقائق، وي و شيخ بهايي را مريد و سپس خليفه شيخ محمد مؤمن سديري معرفي نموده[اند] و مشايخ، وي را به سيد محمد نوربخش مي رساند. (21) ملااحمد نراقي نيز در كتاب خزائن به نقل از رساله ي محقق ميرزامحمد اردبيلي، مشايخ عرفاني او را به سيدمحمد نوربخش منتسب مي كند. وي اگرچه در آثارش از صوفياني كه خرقه مي پوشند و اذكاري اختراع و صدا را به ذكر بلند مي كنند شطح و طامات مي گويند، علم و معرفت ندارند، تفقه در دين را لازم نمي دانند و اعمالي خارج از سنّت وضع مي كنند، انتقاد كرده است اما از سوي ديگر به متشرعان توصيه مي كند تا به گروهي كه بر جاده ي سلوك شرعي حكومت مي كنند، طعن و لعن نكنند، مگر آن كه از آن ها كفر صريح يا بدعتي واضع صادر شود. به علاوه تا جايي كه بتوان آن عمل يا گفتار را تأويل و تصحيح كرد، نبايد آنان را تكفير نمود.
حجت الاسلام غزالي هم، در كنار همه ي توان منديهايش در علوم به ويژه علوم ديني، به طور خاص به عنوان يكي از بزرگان عرفان به ويژه عرفان نظري شناخته مي شود. نوشته هاي علمي وي در مباحث عرفاني نشان گر چيره دستي وي در اين زمينه است. كتاب احياء العلوم وي يكي از بزرگ ترين كتب عرفاني به شمار مي آيد. چنان كه به باور برخي « اگر علوم اسلامي نابود شود، همه را مي توان از كتاب احياء بيرون كشيد. » اين گفته در مورد كيمياي سعادت وي كه كوتاه شده ي همان احياي علوم دين، به زبان پارسي است نيز، مي تواند درست باشد. دانشوران كيمياي سعادت را هم « دايرة المعارف اسلامي و عرفاني » خوانده اند. البته نبايد ناگفته گذاشت كه غزالي هم از گونه اي عرفان عملي بهره نبرده است. براي نمونه در حوادث زندگي وي آمده است كه از سي و نه سالگي به بعد، براي تهذيب و تصفيه ي باطن در حالي كه جزء بزرگ ترين و در همان حال شناخته ترين علماي زمان خويش و چيره بر همه علوم زمانه ي خود بود، ترك زندگي پر هاي و هوي اجتماعي كرد و تا پايان عمر در گمنامي، عزلت و گوشه گيري به سر برد. بسياري از نوشته هاي پر ارج وي نيز، دست آورد همين دوران انزوا است. گويي عزلت در خود كيميايي دارد كه مس وجود آدمي را به زر مبدل مي سازد. از بعد خانوادگي نيز گفته اند كه پدر وي مردي صوفي مسلك بوده كه در شهر طوس حرفه ي غزالي يا همان نخ پشم فروشي داشته است. كاري كه بيش از آن كه اقتصادي باشد جنبه ي معنوي داشته و وسيله ي كمكي به فقرا به شمار مي آمده است. چرا كه در موارد بسيار، نخ هاي آماده به زنان صدقه داده مي شده است؛ چنان كه خود حجت الاسلام بدان اذعان كرده است: واصل بن عطا را بدان ( غزال ) خواندندي كه با غزالان نشستي براي آن كه چون ضعيفه اي را بيند، صدقه به وي دهد. » (22)
با نگاه به آن چه رفت، بايد گفت كه اگرچه با توجه به علايق متفاوت عرفاني فيض و غزالي كه منبعث از مذهب دوگانه ي ايشان است اختلافاتي در روش ها و شيوه ي عرفاني و طي طريق ميان آن ها وجود دارد، با اين همه به گمان مي رسد نفس گرايش به عرفان، نقطه ي مهم و محوري در تلاقي افكار اين دو انديش مند است.
از اين گذشته اصولاً غزالي در بسياري از مسائل عرفاني، الگوي اقران و دانشمندان هم روزگار و ناهم روزگار خود به شمار مي آمده است. براي نمونه مي توان به مسأله ي واژه هاي متشابه قرآن اشاره كرد. چنان كه مي دانيم « در اين باره چهار ديدگاه اصلي وجود دارد: ديدگاه اهل ظاهر، نظريه ي اشتراك لفظي، نظريه ي حقيقت مجاز و نظريه ي روح معنا. بنا بر نظريه ي روح معنا، الفاظ بر ارواح معاني وضع شده اند و ويژگي هاي مصاديق در معناي آن ها در نظر گرفته نشده است. از اين رو كاربرد آن ها مي تواند در مصاديق معقول نيز حقيقي باشد. بنابراين، الفاظ متشابهي كه در قرآن به كار رفته اند در مصاديق مجرد و معقول به نحو حقيقي و نه مجازي استعمال شده اند. اين ديدگاه فلسفي- عرفاني درباره ي زبان را براي نخستين بار غزالي پيش نهاد كرد. » (23) و بسياري پس از او به اين راه رفتند. از آن ميان مي توان به بزرگاني چون ملاصدرا در ميان گذشتگان و در روزگار ما به علامه طباطبايي يا حكيم سبزواري اشاره كرد. مرحوم ملامحسن فيض كاشاني نيز از كساني بوده كه در اين مورد نظريه ي غزالي را پذيرفته و از آن تمكين كرده است. موارد و مسائل بسيار ديگري را نيز در حوزه ي عرفان مي توان برشمرد كه در آن ها مرحوم فيض دنباله روي حجت الاسلام بوده است. اگرچه مي دانيم كه وي در هيچ جا درباره ي باورهايش به اهل بيت و خاندان رسول اكرم كوتاه نيامده و همه جا حتي در مباحث عرفاني هر سخن و نظر را از غربال روايات بيان شده ي معصومين گذرانده است. لذا در كتاب محجة البيضاء نيز عمده ي اختلاف با غزالي بر سر همين اعتقاد به امامان شيعه است. فيض در هر كجا كه سخن را مغاير نظر اهل بيت نبي دانسته، آن را به شكلي موافق آراي ايشان، گردانده است.

1-1-3-تسامح فقهي هر دو انديشمند:

مسأله ي سماع

تاريخ اسلام بيننده ي حضور هميشگي اهل عرفان و تصوف در جاي جاي خويش بوده است. صوفياني كه به دليل تفاوت هاي آشكار رفتاري برخي از ايشان با ديگر مردم، همواره با نگاهي خاص و گاه حتي از سر ظن و بي اعتمادي نگريسته شده اند. دلايل اين تفاوت و گاه اختلاف به عقايد و باورهاي ويژه ي صوفيان بازمي گردد. اين كه مثلاً فلان عارف و عالم شناخته شده ي شهر با تنگي شراب (يا دست كم مايعي هم رنگ آن) در ميان بازار مسلمانان به راه مي افتد تا به شراب خواري شهره شود يا آن ديگري كه جامه ي كسي را در حمام به جاي جامه ي خود مي پوشد كه به دزدي اشتهار يابد. همه و همه مثلاً از آن رو كه ايشان ملامتي هستند و اين همه را براي آن انجام داده اند كه در ديد خلق، خوار و خفيف گردند و دل خوش به كسي جز خداوند نباشند. همواره پذيرش چنين حركاتي براي توده ي مردم برخوردهاي تند ايشان را به همراه داشته است. طبيعتاً ابوحامد نيز از مواجهه با اين گروه ناگزير بوده است. اما آنگاه كه از وي به عنوان فقيه درخواست مي شود كه درباره ي پاره اي از اين دست مسائل اعلام نظر فقهي كند، نظر وي بسيار بديع و درعين حال خلاف آمد عادات مألوف است. يكي از اين مسائل، مسأله ي سماع است.
مي دانيم كه از ديرباز سماع در ميان برخي از متصوفه و عارفان رواج داشته است. كاري كه عارفان، ظاهراً در مرحله ي بي خودي به آن دست مي آزيده اند. از مهم ترين عارفان كه به اين شوريدگي و وجد شهرت يافته است مولانا جلال الدين بلخي است كه بنا به آن چه به دست ما رسيده، در همان حال كه بزرگ عالمان شهر بوده و مرجع سؤالات شرعي و علمي مردم، به رقص و سماع نيز مي پرداخته است. چرا كه وي سماع را سبب جمعيت حال سالكان، آرام دل عاشقان، سرور سينه صادقان، غذاي جان سايران و دواي درد سالكان مي دانسته و بر اين باور بوده است كه در سماع خداوند بيشتر بر جان مردان خدا تجلي مي كند. مي بينيم كه انجام اين كار از طرف عارفان و صوفيان امري مرسوم و نفي و نهي ايشان توسط عالمان قشري و ظاهربين كاري متداول بوده است. اما چنان كه آمد، ديدگاه و نظر فقهي متفاوت غزالي بسيار چشم گير و حائز اعتبار اهميت است. حتي وي در باب آداب اين كار نيز مطالبي را بيان كرده است كه اين مسأله در باب « آداب سماع و وجد » در فصلي جداگانه از ربع عادات در كتاب احياء علوم الدين، همچنين در ركن دوم و اصل هشتم از كيمياي سعادت، درست پيش از اصل « امر به معروف و نهي منكر »، آمده است: « بدان كه ايزد تعالي را سرّي است در دل آدمي، كه آن در وي همچنان پوشيده است كه آتش در آهن. و چنان كه به زخم سنگ بر آهن سرّ آتش آشكارا گردد و به صحرا افتد، هم چنين سماع خوش و آواز موزون آن گوهر دل را بجنباند و در وي چيزي پيدا آورد، بي آنكه آدمي را اندر آن اختياري باشد. » (24)
سپس مي افزايد: « و سبب آن مناسبتي است كه گوهر آدمي را با عالم علوي كه آن را عالم ارواح گويند هست. وعالم علوي عالم حُسن و جمال است و اصل حُسن و جمال تناسب است، و هرچه متناسب است نمودگاري است از جمال آن عالم. چه هر جمال و حُسن و تناسب كه در اين عالم محسوس است، همه ثمره ي حُسن و جمال و تناسب آن عالم است. » (25)
با اين مقدمه، غزالي مي تواند به آساني ميان سماع و جهان ديگر پيوندي بيابد. و به سبب همين پيوند است كه مي تواند به اباحت سماع فتوا دهد: ‌« پس آواز خوش موزون متناسب هم شُبهتي دارد از عجايب آن عالم، بدان سبب كه آگاهي در دل پيدا آورد، و حركتي و شوقي پديد آورد كه آدمي خود نداند كه آن چيست. و اين در دلي بود كه آن ساده بود، و از عشقي و شوقي كه راه بدان برد خالي بود. اما چون خالي نبود و به چيزي مشغول باشد، آن چه بدان مشغول بود در حركت آيد و چون آتشي كه دم در وي دهند افروخته گردد. و هر كه را بر دل غالب آتش دوستي حق تعالي بود، سماع وي را مهم باشد، كه آن آتش تيزتر بود. و هر كه را در دل دوستي باطل بود، سماع زهر قاتل وي بود و بر وي حرام بود. » (26)
اما در مورد فيض، مي بايست عقايد فقهي فيض وي را در دو سطح مطرح كرد:
يكم. باورهاي صريح وي كه به عنوان نظر فقهي ايشان در مقام يك فقيه ابراز شده است. (27)
دوم. نظرات وي كه بدون تصريح، به تلويح و به عنوان ديدگاه شخصي بيان شده است.
از نظر فقهي، مرحوم فيض به عنوان فقيه، نظري برخلاف قشريون هم روزگار خود دارد. در واقع اگرچه فيض به ويژه در كتاب محجة البيضاء، بحث سماع و وجد موجود در احياء العلوم غزالي را حذف كرده با اين توجيه كه:‌« من به جاي كتاب آداب سماع و وجود پس از كتاب آداب معيشت و اخلاق نبوت، كتاب آداب شيعه و اخلاق امامت را قرار داده ام. زيرا سماع و وجد از مذهب اهل بيت نيست؛ لأنّ السماع و الوجود ليسا من مذهب أهل البيت (عليه السلام) » (28) با اين همه، همين كه مثلاً متصوفه را كافر نمي خواند و تكفير نمي كند، در مقايسه با نظرات تندروانه ي ديگر فقها، جاي تأمل فراوان دارد. جالب تر آن كه او حتي حكم به حرمت ذاتي سماع و الحان هم نمي دهد. (29)
اما فيض به صورت ضمني نيز در اين باره سخن گفته است كه مهم ترين نمود آن، شعرهاي او است. شعرهاي فيض و بسامد بالاي به كارگيري واژه ي سماع در آن تلويحاً بيان گر حكم اباحه ي سماع از ديد فيض اما اين بار با زباني غير فقهي است. (30)

1-2- پسند شخصي فيض

به نظر مي رسد جدا از همه ي آن چه رفت، مرحوم فيض، شخصاً از نظر حرفه اي، تقسيم و دسته بندي علوم در كتاب احياء علوم الدين غزالي را قبول داشته و آن را مي پسنديده است. بر همين مبنا نيز در بخش عمده ي كتاب محجة البيضاء، سبك و سياق غزالي را فرو نگذاشته و همواره آن را پيش چشم داشته است جز در مواردي كه ضرورتي پيش آمده است چنان كه « به طور كلي در هر كجا رايحه ي اشعريت به مشام مي رسيده، يا فضيلتي از براي خلفا نقل شده، يا در تحسين تصوف، يا بر مذاق متصوفان سخني رفته يا حكايات ناموثق و خردناپسندي از آنان آمده، يا حكمي فقهي بر وفق مذاهب اهل سنت ايراد گشته، يا اعتقاد معارض با اعتقادات اماميه، در باب مبدأ و معاد ذكر شده، فيض به مقابله برخاسته است. اين مقابله گاه آشكار و گاه نهان و بي سر و صدا صورت گرفته است. »
« با اين همه... بيش از سه چهارم كتاب المحجة البيضاء همان است كه در احياء علوم الدين آمده است و همين نشان مي دهد كه فيض و غزالي در عين اختلافات بزرگ كلامي و فقهي، وقتي كه به گوهر شريعت... مي رسند، هم داستان و هم زبان مي شوند. » (31) چنان كه مي بينيم مرحوم فيض خود را موظف به كاربرد روش غزالي مي داند مگر در مواردي معين. اين جداي آن كه نشان گر آراستگي فيض به اخلاق حرفه اي است، بيان گر چيره دستي و استيلاي فكري غزالي هم هست. زيرا اگر اين چيره دستي و آن حسن خلق در كنار هم گرد نمي آمد، اي بسا اكنون بخش بندي ديگرگوني را در كتاب مرحوم ملامحسن مشاهده مي كرديم.

2- زمينه هاي اجتماعي

بي گمان تلاش و پشت كار علاقه ي شخصي براي علم آموزي، دانش اندوزي و پي جويي علم در هر كجا كه باشد ولو بالسين، در پيش رفت و توفيق هر شخص، نقش اساسي و تعيين كننده دارد و براي نمونه در زندگي مرحوم فيض شاهد سفرهاي بسيار ايشان در طلب اساتيد گران سنگ هم روزگارش هستيم. از مهم ترين اين سفرها مي توان به اين موارد اشاره كرد:
سفر به اصفهان؛ اصفهان در آن ايام مركز تجمع علماي بزرگ و اساتيد ماهر در رشته هاي مختلف علوم اسلامي بود. ره آورد وي از اين سفر آشنايي و كسب دانش از برترين هاي روزگار خود بود.
وي از ملامحمدتقي مجلسي، درگذشته ي 1070 ه.ق. و شيخ بهايي، درگذشته ي 1030 ه.ق.، در فقه و حديث و تفسير، فراوان آموخت و در پايان از ايشان اجازه ي اجتهاد يافت.
از ميرداماد، درگذشته ي 1040ه.ق، ميرفندرسكي، درگذشته ي 1050ه. ق. و بالاخره ملاصدرا، درگذشته ي 1050 ه. ق. هم در فلسفه، عرفان و كلام، بسيار نكات آموخت.
سفر به شيراز: فيض به مدت دو سال در شيراز از محضر سيد ماجد بحراني مستفيض شد و به تكميل علم حديث و روايت پرداخت. ره آورد اين سفر، اجازه ي نقل روايتي بود كه از اين استاد مبرز به دست آورد.
او البته به اين حد قانع نشد؛ راه بيت الله الحرام در پيش گرفت و رهسپار سفري معنوي گرديد. سفري كه جز فيوضات الهي، آشنايي با شيخ محمد فرزند حسن فرزند زين الدين عاملي، درگذشته ي 1030 ه. ق را هم به هم راه داشت. فيض از آن بزرگ وار نيز به جز بهره هاي فراوان علمي، اجازه ي روايت و نقل حديث يافت.
با اين همه به نظر مي رسد كه به جز تلاش و پشت كار فردي، برخي زمينه هاي اجتماعي و خانوادگي نيز در تكامل فكري و چگونگي انتخاب ها و علاقه مندي هاي وي نقشي كليدي و بنيادين ايفا مي كند. ملامحسن نيز به رغم همه ي نبوغ و تلاش هاي خستگي ناپذيرش، كه نمونه هايي از آن ها از خاطر گذشت، از اين قاعده مستثني نيست. بررسي هر چند اجمالي اين زمينه ها مي تواند در روشن شدن علت گرايش هاي بعدي وي راه گشا باشد.

مناسبات خانوادگي:

پدر: پدرش رضي الدين شاه مرتضي، 950-1009ه. ق (فقيه، متكلم، مفسر و اديب) در كاشان حوزه تدريس داشته و از شاگردان ملافتح الله كاشاني، درگذشته ي 988ق (فاضل نيك انديش و هوشيار، عالم كامل جليل، متكلم و مفسر بزرگوار نام آور، از علماي دولت شاه طهماسب صفوي و از شاگردان علي بن حسن زواره اي و صاحب تأليفاتي چون شرح احتجاج طبرسي، تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين در شرح نهج البلاغه، ترجمه كشف الغمة در تاريخ و تفسير منهج الصادقين و ضياء الدين محمد رازي، درگذشته ي 1091ه. ق بوده است.
مادر: مادر او زهرا خاتون (درگذشته ي 1071ه.ق) بانويي عالم و شاعر، دختر ضياء الدين العرفا رازي (از عالمان بزرگ شهر ري) بوده است.
پدربزرگ: پدربزرگ فيض، تاج الدين شاه محمود فرزند ملا علي كاشاني، عالم و عارفي شاعر از نام وران زمان خويش در كاشان بوده است.

اساتيد:

الف. ملامحمدتقي مجلسي، درگذشته ي 1070ه.ق؛ كه به علامه مجلسي و مجلسي ثاني معروف است. فقيه شيعه و ملاباشي ايران در دوران شاه سليمان و شاه سلطان حسين صفويه و صاحب تأليفات فراواني است كه معروف ترين آنها بحارالانوار، مجموعه ي بزرگ حديث است.
ب. بهاء الدين محمد بن حسين عاملي، معروف به شيخ بهايي، درگذشته ي 1031ه.ق؛ دانش مند نام دار قرن دهم و يازدهم هجري كه در دانش هاي فلسفه، منطق، هيأت و رياضيات تبحر داشت و در حدود 95 كتاب و رساله از او در سياست، حديث، رياضي، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسي و هنر و فيزيك بر جاي مانده است. (امروزه نيز وي هم چنان و با وجود گذشت قرن ها، جايگاه علمي خويش را دارد و براي نمونه به پاس خدمات فراوان وي به علم ستاره شناسي، يونسكو سال 2009 ميلادي را به نام او سال « نجوم و شيخ بهايي » نام گذاري كرد.)
ج. مير برهان الدين محمد باقر استرآبادي مشهور به ميرداماد و معلم ثالث و متخلص به اشراق، درگذشته ي 1040 ه.ق؛ فيلسوف، متكلم و فقيه برجسته دوره صفويه و از اركان مكتبي فلسفي به نام اصفهان است.
د. مولانا محمدباقرميرحسيني فِندِرسكي مشهور به ميرفندرسكي، درگذشته ي 1050 ه.ق؛ حكيم و دانش مند دوره ي صفوي و صاحب رساله ي صناعيه.
ه. صدرالدين محمد بن ابرايهم قوام شيرازي معروف به مُلاصدرا و صدرالمتألهين؛ درگذشته ي 1050 ه.ق؛ متأله و فيلسوف شيعه ي ايراني، يكي از بزرگ ترين فيلسوفان و روحانيان جهان اسلام در سده ي يازدهم هجري قمري و بنيان گذار حكمت متعاليه.
و. سيد ماجد بحراني، درگذشته ي 1028 ه.ق؛ متكلم، فقيه، اديب و شاعر امامي دوره ي صفوي كه براي مدتي قاضي و شيخ الاسلام شيراز بوده است.
ز. شيخ محمد فرزند حسن فرزند زين الدين عاملي، درگذشته ي1030ه. ق؛ از علما و فقهاي شيعه در قرن يازدهم هجري قمري و مؤلف كتاب معروف وسائل الشيعه كه قاضي القضات و شيخ الاسلام خراسان هم بوده است.
بديهي است كه با وجود چنين اساتيد و چنان خانواده اي، لاجرم ذهن كنجكاو فيض به سوي مسائلي پيش رود كه نمونه ي آن در احيا آمده است. فلسفه، كلام، فقه، حديث و ... همه و همه مسائلي است كه او چه در محيط خانواده و چه در محيط درس و بحث همواره با آن برخورد داشته و از بخت نيك، با زبده ترين آموزگاران آن مواجه و بديهي است كه نظر او به سوي اين مسائل معطوف و متوجه گرديده باشد. گفتني است برخي معتقدند بافت فرهنگي مردم ايران پيش از قرن دهم و روي كار آمدن دولت صفويه عمدتاً سني مذهب بوده است. اگر اين پيشينه و برخي از رفتارهاي خشونت آميز دولت صفوي را نسبت به اهل سنت و جماعت، بپذيريم، مي توان حدس زد كه فيض درصدد آن بوده كه الگوبرداري خود از كتاب يكي از اهل تسنن را به مثابه ي ابزار مخالفت با سياست حاكم مورد استفاده قرار دهد و از شرايط موجود، بهره ي سياسي مورد نظر خود را ببرد.

3- توجه به غزالي و هم بستگي با وي در برابر دشمنان مشترك:

قرن يازدهم هجري قمري مصادف است با قرون 16 و 17 ميلادي. تغييرات همه جانبه در اجتماع، اقتصاد، فرهنگ در اروپا و ظهور اصناف گوناگون در برابر اقتدار فئودال ها و زمين داران همه و همه كليسا و مدارس آنها را به حاشيه مي راند و مردم به سوي مدارس غير مذهبي رغبت پيدا مي كنند. جداشدن كليساي لوتري و آغاز دوران اصلاح ديني، هم چون ضربه اي سهمگين بر تن نيمه جان كليساي كاتوليك مي نشيند. كليساي كاتوليك که براي سده ها حاكميت بلامنازع و مطلق خويش را بر افكار دانشمندان تحميل كرده بود، به تدريج قدرت خويش را از دست مي دهد و جا را براي افكار دانشمندان آزادانديش باز مي كند. دانشمندان و الهيون كه تا پيش از اين حق تفكر و ابراز عقيده اي خارج از چهارچوب تعيين شده ي كليسا را نداشتند، اينك مي توانستند به آراي فلسفي دوران آغازين مسيحيت يا پيش از مسيحيت بازگردند و اين خود زمينه را براي رواج افكار و ايده هاي انسان گرايانه فراهم مي كرد. ايده هايي كه بر اساس آن ها براي علم مرزهاي ديني، قومي و زباني به رسميت شناخته نمي شد و به ارزشهاي جهاني و كلي بشري باور داشت.
پايه هاي مكتب مدرسي نيز در حوالي همين ايام ريخته مي شود. مكتبي كه اگرچه در آغاز با چنين سؤالاتي مي آغازد كه: (مرغ زدوتر به وجود آمده است يا تخم مرغ؟)، (بر سر موشي كه نان فطير را ببلعد چه مي آيد؟ آيا او كالبد خداوند را جويده است؟)؛ اما در نهايت اين راه به آشكار شدن چهره هايي هم چون توماس آكويناس مي انجامد.
با كند شدن تيغ تيز سانسور كليسا، كم كم ميل به ترجمه ي آثار انديشمندان مسلمان فزوني مي گيرد؛ تا آن جا كه سرانجام نوشته هايي از ابن سينا، خوارزمي و غزالي ترجمه شده و ايشان براي مسيحيان، مبدل به نام هايي آشنا مي شوند. مؤسسات شرق شناسي در اروپا آغاز به كار مي كنند و برخوردها با اسلام رنگ ديگري مي گيرد. در عين اگرچه در اين دوره ها نمونه هايي از روابط علمي مثبت و سازنده ميان مسيحيان گزارش شده است. اما گوشه هاي بسياري نيز يادآور جنگ هاي صليبي اما اين بار با سلاح قلم است. زيرا گروه هايي از آنان، بيش از آن كه به دنبال فهم طرف مقابل باشند به دنبال صدور افكار خود به بيرون از مرزها و قلمرو خود هستند. چنان كه مي دانيم، نخستين گروه هاي شرق شناس هم تحت عنوان فرستاده گان مذهبي، پاي به كشورهاي مسلمان گذاردند.
در اين ميان اما برخورد با اهل كتاب به گونه اي ديگر بود و هم چنان كه كم كم پاي عالمان مسيحي و گروه هاي تبشيري به صورت علني به ايران باز مي شد، شاهان صوفي خود را به معامله و تجارت مسيحيان با بازرگانان ايراني هرچه بيش تر راغب نشان مي دادند و حمايت خود را از آنان دريغ نمي كردند. (32) همين مسأله باعث شد تا نيروهاي خارجي هر چه بيش تر به درون ممالك اسلامي نفوذ كنند و با شناختي كه از برخورد چهره به چهره با مسلمانان به دست مي آوردند، چشم اسپنديار آنان را شناخته و پاس بدارند تا در زمان مناسب، به آن تير خصم افكنند. سفرنامه هاي فراوان كه از اين دوره بر جاي مانده، هر يك به روشني، شناخت عميق اروپاييان از مسلمانان را به نمايش مي گذارد. (33)
در اين ميان، به نظر مي رسد، مرحوم فيض تحليل خوب و روشني از اوضاع دارد و با ديدي وسيع، مسائل روز جهان سياست را دنبال مي كند. در واقع او به خوبي مي داند كه در اين موضع دشوار مي بايست مشكلات و مسائل درون ديني را به كناري نهاد و چشم بر دشمن مشترك دوخت. زيرا اين دشمن، نه دوست از خود گذشته ي شيعيان صفوي است و نه دشمن قسم خورده ي سنيان عثماني. او هدف اش كسب قدرت، سيطره بر ممالك و كسب درآمدهاي سرشار است. حال مي خواهد اين درآمد از جيب صفوي باشد يا از خزانه ي عثماني. بديهي است كه هم پيماني معنوي فيض و غزالي در چنين زمانه ي حساس، به مانند برافروختن پرچم بلند اتحاد است و سردادن شعار همبستگي و دوري از تفرقه باشد كه از اين رهگذر، همه ي مردم اين دو سرزمين و چه بسا حاكمان آن ها، دست از دشمني ها برداشته و با خصومت هاي سهل انگارانه ي خويش، مجبور به دادن باج هاي كلان به بيگانگان نباشند و آب به آسياب دشمن نريزند. هدف والايي كه اگر چه در زمان خود (دست كم در ميان دولت ها) محقق نشد، اما الگويي گران سنگ براي مردم هم روزگار ما به يادگار گذاشت.

4- شناخت اروپاييان از غزالي

چنان كه رفت در قرن يازدهم هجري قمري كه برابر با دوران رشد نهضت ترجمه ي متون شرقي به ويژه اسلامي است، اروپاييان كم كم بر گنجينه ي بزرگ دانش در دست انديشمندان شرق به ويژه مسلمانان، آگاهي مي يابند. اماحتي پيش از آن هم، برخي از انديشمندان اسلامي براي اروپاييان شناخته شده بوده اند. غزالي يكي از آنان است كه اروپائيان در قرون وسطي او و كتاب مقاصد الفلاسفه اش را خوانده بودند و وي را فيلسوفي مشايي مي دانستند. مسائل نوشته شده در كتاب مشهور تهافت الفلاسفه وي نيز كه شايد مهم ترين نقد و رد آراي ارسطويي مشتريان در تاريخ فلسفه و به گونه اي آغازگر فلسفه ي نقادي باشد در قرون وسطي به عبري و لاتين ترجمه و بعدها در فلسفه ي مغرب زمين از سوي فيلسوفان بزرگي چون دكارت، هيوم و كانت به شرح و تفصيل بسيار طرح شدند، حتي گاه به معرفت شناسانه بودن كتاب المنقذ من الضلال غزالي و شباهت آن با كتاب تأملات دكارت اشاره شده است. (34) گفته مي شود كه نيكولا مالبرانش، فيلسوف بزرگ دكارتي فرانسه نيز تحت تأثير افكار و آثار غزالي، به ويژه كتاب تهافت الفلاسفه كتاب در جستجوي حقيقت خود را نگاشته است.
از آن چه رفت به خوبي آشكار مي شود كه غزالي نه تنها در ميان مسلمانان هم روزگار فيض، كه در ميان اروپاييان نيز چهره اي شناخته شده و انديشه هاي او بحث برانگيز بوده است. به باور ما در چنين حال و هوايي، فيض به درستي در مقابل تفكر اروپايي و الهيات مسيحي، تلاش خود را متوجه جبهه ي غزالي مي كند. ملامحسن فيض كاشاني در اين جا نيز با عنايت به شناخت اروپاييان از غزالي، اختلافات كلامي و فلسفي خود را پس پشت مي نهد و به نظر مي رسد كه بر آن است تا در جبهه ي يگانه ي اسلام در مقابل كلام و الهيات مسيحي قدرت نمايي كند. در واقع او خود را نه رقيب كه رفيق و هم سنگر غزالي در رويارويي با تفكر اروپاييان مي بيند.

پي‌نوشت‌ها:

1. پژوهشگر جهاد دانشگاهي، پژوهشكده علوم اجتماعي و گردشگري مشهد.
2. دانشجوي ارشد اديان و عرفان.
3. مفاتيح الشرايع، ج1، مقدمه ص 31.
4. اين اصطلاح بايد بهره گرفته از نهج البلاغه (خطبه 76) باشد آن جا كه علي (عليه السلام) مي فرمايد:‌ « رحم الله امر، سمع حكما فوعي و دعي الي رشاد فدني و أخذ بحجرزه فنجي. راقب ربه و خالف ذنبه. جعل الصبر مطيه نجاته و التقوي عده و فاته. لزم الطريقه الغراء و ركب المحجة البيضاء ».
5. قصه ي ارباب معرفت، ص 7.
6. محجة البيضاء، مقدمه نويسنده، ج1، ص 3 (و لهذا السبب بعينه مع ما ذكرت من الامور اشتغلت بتهذيب كتابه و احياء احيائه... و سميته بالمحجة البيضاء في تهذيب الاحياء و ان شئت قلب في احياء الاحياء).
7. به شهادت ابن جوزي حنبلي، اين اثر از آن غزالي است.
8. البته منظور از صوفي در اين جا گروهي است كه به باور مرحوم ملامحسن دلق خود را ابزار در آوردن روزي و ذكر خود را اسباب استحمار خلق ساخته اند. وگرنه عارفان حقيقي مورد قبول و مؤيد فيض هستند و او خود نيز از جمله ي آنان است. بديهي است كه مخالف رأي غزالي با فيض در باب صوفيان هم، نه بر سر تعريف كه بر سر مصاديق است؛ در واقع كساني را كه غزالي به عنوان مصاديق عارفان نام مي برد، از ديد فيض در آن رتبه و جايگاه قرار ندارند و گرنه چنان كه خواهيم ديد در اصل عرفان، غزالي خود پيش رو و نيز داراي تأليفات پر ارج است.
9. قصه ي ارباب معرفت، ص 6.
10. صبا به لطف بگو ختم آل طاها را *** كه فرقت تو بزاري بسوخت دلها را
قرار خاطر ما هم تو مي تواني شد *** كه سر به كوه و بيابان تو داده اي ما را...
يا:
مژده وصل آن رفيع جناب *** آمد از نزد حق به نص كتاب
مي وزد از درش نسيم بهشت *** بوي رحمان از اين نفس درياب
اينك اينك رسيد وقت لقا *** السرور، السرور، يا احباب
هاتف غيبم اين پيام آورد *** كابشروا بالقدوم يا اصحاب...
و:
منم كه مهر نبي و ولي پناه من است *** دعاي نايب حق ورد صبحگاه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله *** گداي خاك ره دوست پادشاه من است
ز موج هاي حوادث مرا چه باك اي فيض *** چو مهر حيدر و اولاد او پناه من است
11. دائرة المعارف اسلام، مدخل « مهدي »، به قلم مادلانگ.
12. قصه ي ارباب معرفت، ص 6.
13. منظور تشيع صفوي است.
14. « تشكيل دولت صفويان ».
15. كساني كه به بهانه محبت آل علي، از بقيه صحابه اظهار بيزاري مي كنند.
16. همچنين گفته مي شود شاه اسماعيل در هنگام فتح تبريز، دستور داد كه تعدادي از اهل سنت را به قتل برسانند. نيز اين كه او فكر حمله به دولت سني مذهب عثماني را در سر مي پرورانيده است و از طرف ديگر « شه قلي » خليفه ي وي در آسياي صغير، بيش از پانزده هزار نفر از اهل سنت آن مناطق را قتل عام كرده و اموال آن ها را به تاراج برده است.
17. و به اين فهرست بيافزاييد: اسير كردن كودكان و زنان قلعه « اندخود »، كشتار مردم گيلان و قبيله مكري از مراغه تا مياندوآب، شكنجه و آزار مردم سمنان به خصوص بريدن گوش و بيني علماي اهل سنت ناحيه سرخه ي سمنان، كشتار و اذيت همداني ها، كشتن محمود دباغ پيشواي اهل سنت آن ديار و قتل عام اهل سنت بغداد و ... که همگي گوشه هايي از جنايات منسوب شاهان است.
18. اصول المعارف، ص 33.
19. همان.
20. همان.
21. طرائق الحقائق، ج3، ص 215.
22. كيمياي سعادت، تصحيح خديوجم، مقدمه.
23. « زبان شناسي عارفانه فيض كاشاني در تفسير متشابهات قرآن »، حامد شيواپور.
24. كيمياي سعادت، ص 362.
25. همان.
26. همان.
27. موضع گيري هاي فقهي فيض، چه در زمان او و چه پس از وي مخالفان فراواني برايش پديد آورد. مخالفاني كه حرف ها و موضع گيري هاي از سر آسان گيري فيض را برنمي تافتند. يكي ديگر از مخالفين جدي او، يوسف بحراني درگذشته ي 1186ه. ق است. او حتي در كتاب لؤلؤالبحرين خود، مقام علمي فيض را هم زير سؤال مي برد. اگرچه بسياري اين مخالفت ها را بيش تر از سر مخالفت با گرايشات اخباري او مي دانند.
28. محجة البيضاء، مقدمه ي نويسنده.
29. رك: « فيض و فقه »، حسن جمشيدي و سمانه تاجي در همين مجموعه.
30. از باب نمونه...
شاد بزي عنقريب وارهي از چارونه *** كام بگير از حبيب خارج از اين پنج و شش
چونكه بلي گفته وقت سماع الست *** وصل ترا حاصلست ليك پس از كش مكش...
يا در جاي ديگري مي گويد:
مطرب عمر اين سرايد در سماع *** ميروم اي عيش جويان، الوداع
هركه را باز است گوش هوش جان *** ميكند اين نغمه از عمر استماع
هر كه از زين نغمه باشد بهره ور *** باشدش از زندگاني انتفاع
31. قصه ي ارباب معرفت، ص 12.
32. مثلاً شاه عباس در سال1007 هـ ق، علناً به مردم دستور داد كه هيچ كس حق هيچ نوع تعرض و مخالفتي با اروپائيان را ندارد و اروپاييان با آزادي كامل مي توانند در حكومت صفوي زندگي كنند. در قسمتي از قطع نامه اي كه شاه عباس آن را به همه ي ايرانيان ابلاغ كرده است مي خوانيم: از امروز هم وطنان مسيحي و كساني كه متدين به دين مسيحيت هستند، اجازه اقامت در همه ي اماكن و بلاد كشور را دارند و هيچ فردي در هيچ موقعيتي اجازه ي اهانت و تعرض به آن ها را ندارد. با توجه به روابط دوستانه و مشتركاتي كه با پادشاهان مسيحي داريم، تاجران مسيحي مي توانند در همه نقاط ايران تردد كرده و به معامله و تجارت بپردازند و هيچ كس اعم از حاكم، امير، خان، و مأمور و غيره، حق هيچ گونه مخالفت و برخوردي با آن ها را ندارد. همه ي امور تجاري آن ها از پرداخت ماليات معاف هستند و هيچ كس مزاحم آن ها نشود. علما و رجال مذهبي نيز در هر مقام و مرتبه اي كه باشند حق تعرض و مباحثه و مجادله با آن ها به ويژه در زمينه ي مسائل مذهبي را ندارند.
33. سفرنامه هايي هم چون سفرنامه ي حاجي باباي اصفهاني، نوشته ي جيمز موريه و ... به روشني شناخت انديش مندان غرب را در آن روزگار از مسلمانان (گاه در ظريف ترين خصوصيات آنان)، پيش چشم مي آورد.
34. برخي چون مصطفي ملكيان، المنقذ را كتابي در اخلاق باور مي دانند و به دلايل فراوان آن را كتابي معرفت شناختي به شمار نمي آورند. (خبرگزاري فارس).

منابع تحقيق:
1. احياء علوم الدين، الغزالي، ابي حامد، محمد بن محمدالطوسي، بيروت، دارالمعرفة للطباة و النشر، 1945م.
2. اصول المعارف، كاشاني، فيض، محمدمحسن ابن شاه مرتضي، به تصحيح سيدجلال آشتياني، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1362.
3. « تشكيل دولت صفويان »، باغستاني، محمد، مجله فقه، پائيز و زمستان، ش 25 و 26، 1379.
4. قصه ي ارباب معرفت، سروش، عبدالكريم، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط، 1373.
5. زبان شناسي عارفانه فيض كاشاني در تفسير متشابهات قرآن شيواپور، حامد، پژوهشنامه علمي پژوهشي عرفان، شماره پنجم، پاييز و زمستان 1390.
6. شوق مهدي، فيض كاشاني، محمد بن شاه مرتضي، تصحيح علي دواني، انصاريان.
7. طرائق الحقايق معصوم علي شاه، محمد معصوم شيرازي، تصحيح محمدجعفر محجوب، كتابخانه سنايي، بي جا، بي تا.
8. كيمياي سعادت، با مقدمه بهاء الدين خرمشاهي، انتشارات نگاه، تهران، 1390.
9. كيمياي سعادت خديوجم، غزالي طوسي محمدحسين، مقدمه كتاب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
10. خبرگزاري فارس، گروه فرهنگي، حوزه ي جهان اسلام، دوشنبه، ده مهر 1391.
11. محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، كاشاني، مفيض، محمدمحسن ابن شاه مرتضي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، محمدجعفر محجوب، بي تا.
12. مفاتيح الشرائع، كاشاني، فيض، محمدمحسن ابن شاه مرتضي، قم، كتابخانه ي آية الله مرعشي نجفي، بي تا.
13. نهج البلاغة امام علي بن ابي طالب (عليه السلام)، به اهتمام سيد رضي، به تصحيح محمد دشتي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1408ق.

منبع مقاله :
صلواتي، عبداله؛ (1392)، فيض پژوهي(مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كا شاني)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.