مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

هدف اصلي نگارش اين مقاله يافتن پاسخ به سؤال اصلي است که « چالشهاي مهم انقلاب اسلامي در دهه سوم کدامند؟ و در مقام پاسخ با رويکردي تاريخي- تحليلي، نگارنده سعي کرده تا تحولات ساختاري دو دهه قبل را به عنوان مبناي
چهارشنبه، 8 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

 

نويسنده: سيد ابوتراب فاضل




 

خلاصه مقاله

هدف اصلي نگارش اين مقاله يافتن پاسخ به سؤال اصلي است که « چالشهاي مهم انقلاب اسلامي در دهه سوم کدامند؟ و در مقام پاسخ با رويکردي تاريخي- تحليلي، نگارنده سعي کرده تا تحولات ساختاري دو دهه قبل را به عنوان مبناي نظري تحليل دست مايه قرار دهد و بر اين اساس چالش هاي انقلاب اسلامي را در دو حوزه فرهنگ و سياست، بررسي نمايد. (1)
واقعيت اين است که جامعه اي که امروزه در تب تحولات سياسي و فرهنگي بي تابي مي کند، مولود تحول اساسي در بنيادهاي اجتماعي است. تحول در ترکيب فرهنگي جامعه از طريق اشاعه شبکه گسترده يي از مدارس و دانشگاهها، ارتباطات رسانه اي، افزايش شهرنشيني، افزايش جمعيت باسواد و قشر روشنفکر، رشد صنعت و ... ميسر شده است و اگر چه اين مؤلفه ها کاملاً بطيء و کند حرکت کرده اند، ولي لايه هاي اجتماعي را در اوايل دهه سوم و از اين بعد بشدت تأثيرپذير ساخته اند. اين تحول چنانکه به طور تفصيل در متن آمده است- در بعد اجتماعي پيامد مستقيم دگرگونيهاي ساختاري مي باشد که در دوران 18 ساله پس از انقلاب اسلامي رخ داد و در بعد فکري مولود تحولي است که در اين دوران، حتي در بخشي از نخبگان سياسي زائيده و پروش يافته انقلاب و بطور عمده در ميان نسل تحصيل کرده و جوان جامعه پديد آمد. بنابراين از اين نگاه مي توان شرايط موجود و دورنماي آينده را در مرحله اي نوين در فرايند توسعه انقلاب اسلامي، رويکرد جديد در تبيين مفاهيم و ارزشهاي انقلاب و تلاشي نو براي بازسازي جامعه بر مبناي اين انگاره ها و مفاهيم شناخت.
در الگوي پيشنهادي اين نوشتار، چالش هاي اجتماعي عبارت است از مسايل و عرصه هايي که در حال حاضر و آينده، حيات اجتماعي ايران را بنا به الزامات موجود به مبارزه خواهد طلبيد و در نهايت به تکوين انگاره ها، فضاي جديد و رفتارهاي نو خواهد انجاميد نهايت اين فرايند رفتارهاي جديد شهروندان است که در صورت عدم پاسخ يابي مقتضي مي تواند بسان يک تهديد، اجتماع ايران را با معضلاتي روبرو سازد. اما در اين وضعيت رفتار حکومتي و همچنين نوع نظام داده و ستاده مي تواند بهترين و مؤثرترين روش براي سامان مندي فرايند فوق الذکر باشد.
به اعتقاد نگارنده در چند حوزه طي دو دهه گذشته و تحت تأثير فضاي انقلابي، جنگ و سازندگي تحولات ژرفي رخ داده است:

1- تحول جمعيتي: بر اساس آمار، جمعيت ايران در طول دو دهه حدوداً به 2 برابر رسيده است که در اين ميان ظهور نسل جديدي را سبب گشته است. نسل جديد و جوان خواسته هاي نو و جديدي را دنبال مي کند.
2- تحول در عرصه شهرنشيني.
3- افزايش با سوادي
4- تحول رسانه اي ( اعم از مطبوعات و رسانه هاي تصويري )
5- تحول در قشر روشنفکر
6- تحول در ساختار طبقاتي

مسلماً انقلاب ما در سالهاي آينده با توجه به تحولات ساختاري رخداده در زمينه سياست و فرهنگ و ديگر شاخصه هاي اجتماع با مسايل، موانع و حتي موفقيت هايي روبرو خواهد شد که درک عميق از ريشه اين تحولات مي تواند همه ي مسايل پيش رو را به نمادهاي موفقيت و کاميابي بدل سازد. گريزي از واقعيت نيست که جهان امروزي نيازها و ضرورتهاي خاص خود را مي طلبد و روزآمدي رفتارها و رويکردهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مي تواند بزرگترين و مؤثرترين شيوه براي برخورد با چالش هاي آينده باشد.
انقلاب اسلامي ايران به طور اساسي مولود شرايطي بود که بعد از سالهاي آغازين دهه 40 شمسي در کشور جاري و ساري شد. تحولات ساختاري، تمامي عرصه ها و قلمروها را در برگرفت و نهايتاً ساخت سياسي شاهنشاهي را هدف قرار داد. بسياري از پژوهشگران در بررسي تحولات دو دهه آخر حيات سياسي محمد رضا به مواردي از جمله رشد طبقات متوسط، آگاهي اجتماعي، بهبود شرايط اقتصادي، تغيير در عرصه تکنولوژي رسانه اي، آموزش، سواد و صنعتي شدن، شهرنشيني و ... به عنوان علل ناپايداري شرايط اواخر دهه 50 شمسي اشاراتي دارند.
از سوي ديگر بررسي دقيق و علمي پديده هاي سياسي- اجتماعي اين حکم نسبتاً قطعي را جاري مي سازد که « تحولات ساختاري » يک واقعيت انکارناپذير مي باشد و در تمامي جوامع به نحوي از انحاء خود را نمايان مي سازد. تحولات ساختاري فرايندي است مبتني بر تحول اجتماعي بر مبناي توسعه اقتصادي- سياسي که طي آن بسياري از شاخص هاي جوامع توسعه نيافته تغيير مي کنند. البته نوسازي لزوماً به معناي پيشرفت نيست، ولي مفهوم « تغيير » کاملاً از آن مستفاد مي شود. (2) به عبارتي همه جوامعي که به نوعي فرايند نوسازي را آغاز نموده اند بعد از گذشت چند سال با « تغيير » در حوزه هاي فرهنگ، اقتصاد، سياست و مواجه بوده اند. بر اين ساختار تحولات ساختاري ناظر بر فرايندي است که عمده شاخص هاي اجتماعي را دچار تغيير و تحول مي نمايد و نفس حاکميت اين فرايند موجب رشد اين شاخص ها مي گردد. ضمن اينکه رشد آنها ( بنا به تجربه کشورهاي توسعه نيافته ) به هيچ عنوان نشان از « مدرن شدن » نمي باشد، چه اينکه در همه تجارب به دست آمده در کشورهاي توسعه نيافته، گذر از جامعه سنتي به جامعه نو، پايه اصلي فرايند تحولات ساختاري مي باشد.
در نگاه بومي گرايانه به توسعه، از آنجا که جامعه ايران آموزه ها، ايستارها، هنجارها و بستر اجتماعي متفاوتي را- نسبت به جوامع غربي- با خود حمل مي کند، ضرورت دارد تا تحولات ساختاري در بستر ملي تعريف شود و لذا عناصر ذيل را در اين فرايند مؤثر مي دانيم:

1- افزايش نسبت شهرنشيني و صنعتي شدن،
2- تحرک اجتماعي، رشد سواد و گرايش عمومي به رسانه ها،
3- هويت يابي افراد جامعه بر مبناي آموزه هاي دين اسلام و مؤلفه هاي ملي ايران،
4- حاکميت ايستارها و انگاره هاي عقلاني،
5- افزايش سطح مشارکت سياسي شهروندان.

پس از انقلاب اسلامي، نوسازي در قالب برنامه هاي توسعه و به مفهوم مدرن شدن، در سالهاي بعد از جنگ شروع شد، رشد صنعتي، تحول در انگاره هاي توده مردم، ميل به افزايش مصرف، رشد شهرنشيني، گسترش آموزش عالي و ... شاخص هاي چنين روندي بود. نهايت اين فرايند اگر چه به بهسازي ساختاري جامعه ايران کمک نکرد ولي بدون ترديد تحولات عميقي را در ساخت جمعيتي- اجتماعي کشور ايجاد کرد و به تبع آن در نهادهاي اجتماعي، آموزش، فرهنگ و ... تغييرات چشمگيري به وجود آورد. متأسفانه بايد اذعان نمود که عمق اين دگرگوني ها که ريشه بسياري از چالشهاي حال و آينده اين جامعه است بررسي نگرديده و در اين نوشتار نيز سعي خواهد شد تنها به بخشي از اين تحولات اشاره اي شود.
واقعيت اين است که جامعه اي که امروزه 28 درصد آن را نسل جوان از چهارده تا 29 سال تشکيل مي دهد، مولود تحول اساسي در بنيادهاي اجتماعي است. تحول در ترکيب فرهنگي جامعه از طريق اشاعه شبکه گسترده اي از مدارس و دانشگاهها، تحول در شبکه ارتباطي درون کشوري و ايجاد پيوند مستقيم ميان شهرها و روستاها و اعطاي خدمات جديد رفاهي مانند آب، برق، تلفن و ... به بخش عظيمي از مردم روستاها و بدينسان افزايش گسترده شهرها و تبديل جامعه روستايي موجود به جامعه اي نيمه شهري يا شبه شهري، گسترش وسايل و امکانات جديد ارتباطي مانند تلويزيون، ويدئو، موبايل، ماهواره و ... در ميان بخش کثيري از جامعه، تحولات عميق و گسترده اقتصادي و پيدايش يک طبقه متوسط پرشمار شهري- روستايي در کشور و سرانجام افزايش بي سابقه مصرف کالاهاي جديد در ابعادي شگرف، دگرگوني هايي بس عميق و تحول برانگيز در ساختار اجتماعي جامعه ايران پديد آورده است. اين دگرگوني ها چنان گسترده و ژرف است که به درستي مي توان از آن به عنوان يک « انقلاب ساختاري » ياد کرد و عامل ناشناخته اي است که در بنياد مسايل اجتماعي بعد از انقلاب قرار گرفته و ابعاد چالشها را فراتر از رقابت گروههاي سياسي يا رفتار حکومتگران نشان مي دهد. در واقع، بدون وجود و حضور پيامدهاي اين « انقلاب ساختاري »، تحول فکري در ميان بخش عمده اي از نسل جوان، يا شکل نمي گرفت و يا نمي توانست به يک پديده اجتماعي مهم مبدل شود.
اين تحول چنانکه گفتيم در بعد اجتماعي پيامد مستقيم دگرگونيهاي ساختاري بود که در دوران 18 ساله پس از انقلاب اسلامي رخ داد و در بعد فکري مولود تحولي بود که در اين دوران حتي در بخشي از نخبگان سياسي زاييده و پرورش يافته انقلاب و به طور عمده در ميان نسل تحصيلکرده و جوان جامعه پديد آمد. بنابراين از اين نگاه مي توان شرايط موجود را، مرحله اي نوين در فرايند توسعه انقلاب اسلامي، رويکردي جديد در تبيين مفاهيم و ارزشهاي انقلاب و تلاشي نو براي بازسازي جامعه بر مبناي اين انگاره ها و مفاهيم شناخت.
به بياني ديگر، چنانچه تجربه بسياري از جوامع بشري نشان داده، اصولاً بروز خواست تحول و دگرگوني در مقاطع 20 ساله حيات اجتماعي امري طبيعي است. اين دوراني است که نسل جديدي از نخبگان فکري و سياسي به عرصه بلوغ مي رسند و طبعاً خواستار ايفاي نقش خود در مديريت جامعه مي گردند. در حقيقت انقلاب ساختاري از قالب هنر مديريت سياسي کشور بايد به عرصه هاي مختلف پويايي و « جان بخشي » کند، به نوعي که همراه با تحولات، شرايط جديد با الزامات روزآمد، بوجود آيد، در اين صورت هيچگاه چالشها به تهديد نمي انجامد.
تبديل چالش به « فرصت » يا « تهديد » يک مبحث کاملاً ضروري در مباحث اجتماعي است. اينکه آيا ميدان چالش به عرصه فرصت بدل مي شود يا بسان تهديدي خودنمايي مي کند به مؤلفه هايي چند بستگي دارد: رفتار حکومتي، فرايند تحول ساختاري و الزامات جامعه داخلي و جهاني از جمله مؤثرترين آنها است. در حقيقت وجود چالش در تمامي جوامع يک امر کاملاً بديهي و به اقتضاي هويت متغير بشر ضروري است. جوامعي که اين چالشها را به عنوان جزيي از حيات سياسي- اجتماعي خود پذيرفته اند، مسلماً در مهار و تبديل آنها به « فرصت » بهترين کارآمدي را از خود نشان مي دهند ولي در جوامع کمتر توسعه يافته عدم درک اين چالشها در زمان مساعد، رفتار نابهنجار در برخورد با آنها بعضاً تلاش براي مبارزه با آن، باعث مي گردد تا چالش هاي اجتماعي که ماهيتاً انکار ناپذير مي باشد، بسان يک تهديد قلمداد شده و در برخورد با آن نه تنها مهار چالش امکان پذير نگردد، بلکه ميدان براي از دست رفتن همه فرصتها مهيا شود. با توجه به آنچه گفته شد و با فرض اين موضوع که انقلاب اسلامي ايران در دهه سوم فضاي جديدي را از نظر سياسي- اجتماعي- فرهنگي و اقتصادي تجربه خواهد کرد، در اين نوشتار سعي خواهد شد تا مدل ذيل به آزمون گذاشته شود:
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
در الگوي فوق چالشهاي اجتماعي عبارت است از مسايل و عرصه هايي که در حال حاضر و آينده حيات اجتماعي ايران را بنا به الزامات موجود به مبارزه خواهد طلبيد و در نهايت به تکوين انگاره ها، فضاي جديد و رفتارهاي نو خواهد انجاميد. نهايت اين فرايند رفتارهاي جديد شهروندان است که در صورت عدم پاسخ يابي مقتضي مي تواند بسان يک تهديد، اجتماع ايران را با معظلات ساختاري روبرو سازد. اما در اين وضعيت رفتار حکومتي و همچنين نوع نظام داده و ستاده مي تواند بهترين و مؤثرترين روش براي سامان دهي فرايند فوق الذکر باشد.
با توجه به آنچه گفته شد در بخش اول اين نوشتار، تلاش مي شود تا تحولات ساختاري و به عبارتي شاخص هاي انقلاب ساختاري در دو دهه پس از انقلاب تبيين شود و در بخش دوم چالشهاي ناشي از انقلاب ساختاري و راه برون رفت از آنها را متذکر مي شويم.

شاخصهاي انقلاب ساختاري در ايران ( 1376-1358)

به طور کلي مي توان گفت که وقتي يک جامعه تصميم به برنامه ريزي و توسعه گرفت و اين مفهوم را در عمل پياده کرد، دگرگونيهاي عميقي در سطوح مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن جامعه رخ مي دهد. اين تغييرات به نوبه خود ذائقه هاي مردم را نيز تغيير داده که از آن جمله ميزان، نوع و نحوه ي ارائه خواستها و مطالبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است. جامعه اي که اين تحولات را به خود ديده باشد، بدون ترديد به دنبال خواستها و تمايلاتي است که قبل از توسعه فاقد آن بوده و هيچگاه بر آن اصرار نمي کرده است. اين تغييرات و تحولات ناشي از عملي شدن مفهومي است که توسعه نام دارد. (3) در جامعه امروزي ما نيز که از دهه 1330 به بعد همواره به دنبال توسعه بوده و با اقدامات انجام شده در يک دهه گذشته در قالب برنامه هاي پنج ساله و ... در جهت دستيابي به آن بوده است، تمامي تحولات ياد شده فوق به خوبي اتفاق افتاده است و نتيجه چنين تحول عظيمي که در چند دهه به وقوع پيوسته است، تغيير در نوع نگرش، خواسته ها، ذائقه ها و علايق نسلي است که در چنين روندي پرورش يافته و به شکل ديگري فکر مي کند. بايد متذکر شويم که فضاي ناشي از تحولات ساختاري، فرهنگها را به شدت متأثر ساخته به نحوي که ( ايماژ ) Image حاصله، فضاي ذهني افراد را تغيير مي دهد، نهايت چنين روندي تکوين انگاره هاي نوين و ظهور چالشهاي اجتماعي مي باشد. (4)

الف- تحول جمعيتي (5)

همچنانکه آمارها نشان مي دهد، ميانگين نرخ رشد جمعيت در ايران تا سال 1375، 3/9 درصد بوده است، جدول شماره 1 نشان مي دهد از سال 1345 تقريباً هر 10 سال، به طور ميانگين حدود 11 ميليون نفر به جمعيت ايران افزوده شده است.
علي رغم بالا بودن نرخ رشد جمعيت در سالهاي پس از انقلاب، با وقوع انقلاب اسلامي، سياستهاي کنترل جمعيت به کنار نهاده شد و بعضاً تدابير تشويقي در جهت رشد بالاتر جمعيت اعمال گرديد. به طور مثال واگذاري مسکن و يا زمين به خانوارهاي 7 نفر به بالا در اولويت قرار گرفت و ... اين مواضع به همراه نوعي برداشت ايدئولوژيکي و انقلابي از مقوله رشد جمعيت منجر به اعمال سياستهاي غير رسمي تشويق گرايانه در افزايش مواليد شد.
به عبارت ديگر در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي سياستهاي « توده ستايانه » بدون در نظر گرفتن آثار سوء بلند مدت اقتصادي منجر به بالا رفتن سطح درآمدها و دادن رفاه بيشتر بدون هيچ اتکايي بر زير ساختهاي توليدي و اقتصادي و تنها با تکيه بر منبع نفت، اعمال شد.
مجموع اين سياستها بر روند افزايش ناگهاني نرخ جمعيت تأثيرگذار شد به طوري که به استناد جدول شماره 1، تعداد جمعيت جوان از سال 1355 تقريباً به دو برابر در سال 1375 رسيد. در اين ميان نکته قابل توجه اين است که تراکم رشد جمعيت طي سالهاي محدود ( 75- 1365) باعث جوان شدن ترکيب جمعيتي کل کشور و ظهور نسل جديد شد. به طوري که اکثريت جمعيت کشور به نسل جوان و جديد اختصاص مي يافت.

سال

کل جمعیت

میزان جمعیت 7سال به بالا

درصد

میزان جمعیت 16 سال به بالا

درصد

1345

25/078/922

19371856

77/2

13/322/409

53/1

1355

33/708/744

26/044/615

77/2

17/976/732

53/4

1365

49/455/010

38/708/879

78/3

25/778/318

52/1

1375

60/055/488

52/294/979

87/0

34/662/240

57/7

جدول شماره 1: نمايه تحول جمعيتي در ايران ( 75- 1345)
منبع: برگرفته از گزارشهاي مرکز آمار ايران

ب- افزايش شهرنشيني

چنانکه ملاحظه مي گردد از سال 1345 تا سال 1375 رشد جمعيت شهرنشين بالغ بر 23 درصد بوده است. به طور کلي بالا بودن سطح سواد، وجود امکانات اقتصادي، برنامه هاي بهداشتي، آموزشي، سياسي، اطلاع رساني گسترده و غيره، عوامل مهمي در تشويق و هدايت روستاييان به شهرنشيني بوده است. در جامعه ايران اين تحول کاملاً نمايان است، و لذا به استناد آمار مي توان گفت شهرنشيني گسترده روند رو به افزايش طبقه متوسط را باعث گرديد.

سال

کل جمعیت

شهرنشین

درصد

روستانشین

درصد

1345

25/788/722

9/794/246

37/9

15/994/476

62/1

1355

33/708/744

15/854/680

47/0

17/854/064

52/1

1365

49/455/010

26/844/561

54/3

22/649/351

45/2

1375

60/055/488

36/817/789

61/3

23/026/293

38/3

جدول شمار 2: نمايه شهرنشيني و روستايي در ايران طي سالهاي (75-45)
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
نمودار 1- نمايشگر شهرنشيني و روستانشيني از سال 1345 تا 1375
نمودار فوق به خوبي بيانگر رشد قابل توجه شهرنشيني از سال 1345 لغايت 1375 مي باشد. بديهي است، جامعه شهري با خود فرهنگ خاص ( آپارتمان نشيني، ايجاد فضاي خصوصي و ... ) را مي آورد و فرهنگ شهرنشيني خود مؤيد درخواست جديد از حاکميت مي باشد. بر اساس نظر جامعه شناسان (6)، شهر، فرهنگ خاص خود را دارد. اين فرهنگ که در متون کلاسيک تحت عنوان « فرهنگ ابرشهرها » از آن ياد مي شود، به شدت جهت گيري کثرت گرايانه دارد، ارزشها و سنتهاي گذشته در عبور و مرور از کنار برجهاي سفيد و سياه سر بر فلک کشيده، تيزي خود را کم کم از دست مي دهد. اساساً شهر حامل تساهل و تسامح مي باشد. زيرا در زندگي آپارتمان نشيني در فضاهاي بسيار تنگ و فشرده که ترکيب هاي مختلف از ارزشهاي گوناگون را در بر دارد، زندگي جز در سايه ي تساهل ممکن نيست.

ج- افزايش باسوادي

يکي از شاخص ها و اهداف مهم توسعه در يک جامعه، افزايش ميزان با سوادي آن است، تغيير در اين عامل، نتايج و آثار ديگري را به دنبال دارد، زيرا نيازها و حوايج يک فرد تحصيلکرده و باسواد با يک نفر بي سواد تفاوت دارد. علاوه بر اين، اثر متقابل مؤلفه سواد بر محيط پبرامون کاملاً مشهود است. تغيير ذائقه هاي افراد باسواد در يک جامعه در حال تحول، نوع برداشت از مسايل سياسي- اجتماعي، نحوه تصميم گيري رجوع به مرجع تصميم و... را دستکاري کرده و فرد قايل بر حقوق شهروندي مي شود. افراد با سواد ضمن آنکه احساس استقلال بيشتري نموده، حس مشارکت جويي فراواني در مسايل پيراموني خود دارند و قاعدتاً با نگاه انتقادي به مسايل مي نگرند.
نگاهي به آمارها نشان مي دهد که رشد جمعيت باسواد ايران از سالهاي آغازين دهه 40 شمسي همگام با برنامه هاي توسعه قابل توجه است. در حالي که 28/7 درصد از کل جمعيت ايران در سال 1345 را باسوادان تشکيل مي داده اند اين رقم در سال 1375 به 79/51 درصد رسيده است.

عنوان

سال 1356

سال 1376

درصد رشد مطلق

باسواد

12/800/000

43/000/000

335

دانش آموز

7/500/000

18/979/863

252

کادر آموزشی

152/000

877/952

577/2

کادر آموزشی عالی ( هیأت علمی )

13/952

27/650

196

آموزشگاه تحصیلی

45/500

193/052

227

جدول شماره 3
منبع: مرکز امار ايران

نرخ رشد باسوادی سال

کل جمعیت7 سال به بالا

میزان باسوادی (درصد)

مناطق شهری (درصد)

مناطق روستایی (درصد)

1345

19/371/856

28/7

-

-

1355

26/044/615

47/5

65/2

29/7

1365

38/708/879

52/5

59/8

44/7

1375

52/294/979

79/51

72/91

56/26

جدول شماره (1-3): نمايه مقايسه اي رشد جمعيت با سواد در سالهاي 75-1345
منبع: مرکز آمار ايران

عنوان

سال 1365

سال 1376

درصد رشد مطلق

دانشجو

154/000

1/250/000

812

مراکز آموزش عالی

60

266

443

مؤسسات تحقیقاتی

81

198

244/4

پژوهشگر

1924

11392

500

کارشناس و تکنسین

2314

18918

700

دانشجوی تحصیلات تکمیلی

5392

26862

400

جدول (2-3): مقايسه شاخص هاي فرهنگي بر اساس مرکز آموزشي- فرهنگي
منبع: گزارشهاي وزارت فرهنگ و آموزش عالي
همانطوري که در آمارها نمايان است رشد سواد از دهه ي 1345 تا 1375 به طور فزاينده اي سير صعودي داشته است. اين رشد مؤيد تغيير کيفيت جامعه اي که شهري نيز شده مي باشد. از آمارهاي ذکر شده استخراج مي شود که نرخ رشد باسوادي در جوامع شهري بيشتر از جوامع روستايي است و نرخ رشد باسوادي در روستاها نيز در مقايسه با قبل از انقلاب بويژه در سال 75 به نرخ رشد باسوادي در شهرها نزديکتر شده است. به عبارت ديگر، روستاها نيز از نظر سطح سواد رشد کرده و غالب روستائيان باسواد شده اند. چنين جامعه اي که در آن نرخ رشد باسوادي بالا است، ويژگي خاصي پيدا مي کند که از آن جمله و آگاهي بالا از مسايل اجتماعي و سياسي است. اين آگاهي به نوبه ي خود ذائقه هاي جديد سياسي و اجتماعي و فرهنگي به آنها اعطا مي کند که نتيجه ي آن از جمله درخواست مشارکت سياسي است. افزايش تحصيلات در مقاطع عالي نيز اگرچه در زمره ي باسوادي مي توان مورد تحليل قرار گيرد، ليکن اين بحث را در قالب رشد روشنفکري مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
همچنين آمارها نشان مي دهد که در سال 1346 از کل افراد 7 ساله و بيشتر 28/7 درصد باسواد بوده اند. نسبت مردان باسواد در اين سال 39/2 و زنان 17/4 درصد و به همين نسبت براي مناطق شهري 50/4 و در مناطق روستايي 14/6 درصد بوده است. در سال 1355 از مجموع جمعيت کشور 12/271/225 ميليون نفر باسواد بوده اند که اين رقم در مورد مردها 7/841/117 ميليون نفر و در مورد زنان 4/430/108 ميليون بوده است.
نسبت کل باسوادان در مناطق شهري در اين سال 8/315/465 ميليون نفر و در مناطق روستايي 3/955/760 ميليون نفر بوده است.
بر اين اساس، ملاحظه مي گردد که رشد سريع جمعيت باسواد، از جمله شاخصهاي ملموس و آشکار دوران نوسازي به خصوص در بعد از انقلاب بوده است. که اين مهم خود به صورت علتي در پويايي جمعيت روشنفکري و رشد وسايل ارتباط جمعي اثرگذار بوده است.

د- تحول و افزايش در حوزه کتاب (7)

بر اساس گزارش مؤسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران در سال 1375، مجموعاً 12897 عنوان کتاب با تيراژ 7/386/338 جلد در کشور منتشر شده که از اين تعداد 10362 عنوان تأليف و تعداد 2535 عنوان ترجمه بوده است.
اين رقم در سال 1365، 3812 عنوان کتاب اعلام گرديده و در سال 1345 جمعاً 1689 عنوان کتاب منتشر شده است. از اين تعداد 267 عنوان ترجمه و 1378 عنوان تأليف بوده است و در سال 1350 مجموع کتب منتشره 1961 عنوان کتاب بوده است.
به عبارت ديگر رشد انتشار کتاب از 1350 تا 1375 از رقم 1961 به 12897 رسيده است. به نمودار ذيل توجه کنيد:
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
نمودار (2) استخراج گزارشهاي مؤسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران

هـ - رشد و تحول در مطبوعات

در دوره ي گذار، مطبوعات و وسايل ارتباط جمعي، نه تنها عامل توسعه و نوسازي هستند بلکه محصول آن نيز مي باشند، از آن جهت که چنانچه صنعت و سطح باسوادي افزايش نيابد يا وجود نداشته باشد، احتمالاً استفاده و بهره وري از اين قبيل ابزار نيز کاهش خواهد داشت. به عبارت ديگر وسايل ارتباط جمعي و مطبوعات در جوامع و اجتماعاتي رونق دارند که اولاً مردم علاقمند به مسايل اجتماعي و سياسي باشند، ثانياً توانايي تحليل آن را داشته باشند و نيازهاي معيشتي آنها تا حدي برطرف شده باشد.
بر اساس آمار در سال 1375 تعداد نشريات 749 عنوان بود در حالي که اين رقم در سال 1365، 315 نشريه، شامل مجله و روزنامه و در سال 1355، 324 و در سال 1350، 379 نشريه مي باشد. قابل ذکر است که تأثيرگذاري شاخص هاي فوق باعث شد تا تيراژ مطبوعات در سال جاري به حدود سه ميليون نسخه در روز برسد که اين رقم قبل از آنکه علت فضاي فرهنگي جديد باشد، مي تواند به عنوان معلول مؤلفه هاي پيش گفته به حساب آيد.

عنوان

سال 1365

سال 1376

درصد رشد مطلق

دانشجو

154/000

1/250/000

812

مراکز آموزش عالی

60

266

443

مؤسسات تحقیقاتی

81

198

244/4

پژوهشگر

1924

11392

500

کارشناس و تکنسین

2314

18918

700

دانشجوی تحصیلات تکمیلی

5392

26862

400

جدول شماره 4 نمايه مقايسه اي ( 75-1350)

و- ساير رسانه ها و ارتباطات

بر اساس گزارش مرکز آمار ايران از سالهاي 75-1350 وضعيت توليد برنامه هاي راديو و تلويزيون به شرح زير است:

الف- صدا:

ميزان ساعت برنامه هاي شبکه هاي راديويي 111902 ساعت ( پخش )
- در سال 1355: ميزان ساعات برنامه هاي شبکه هاي راديوييمهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
- در سال 1365: ميزان ساعات برنامه هاي شبکه هاي راديوييمهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

- در سال 1375: ميزان ساعات برنامه هاي شبکه هاي راديوييمهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

ب- سيما:

میزان تولید برنامه در سال 1350، 4997 پخش
- ميزان توليد برنامه در سال 1375:مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

- ميزان توليد برنامه در سال 1365:مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)

- ميزان توليد برنامه در سال 1355: 4927 ساعت
- ميزان توليد برنامه در سال 1350: 4554
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
نمودار (3): رشد ساعت پخش برنامه هيا راديويي در ايران
نمودار (4) رشد ساعت پخش برنامه هاي سيما
* گسترش وسايل ارتباط جمعي، جامعه را در معرض امواج متعدد فکري- فرهنگي قرار مي دهد. همانطوري که آمارها و نمودارها نشان مي دهند ميزان توليد و پخش برنامه هاي راديويي و تلويزيوني در دوره ي مورد بررسي، همواره رو به رشد بوده است. البته يک استثنا مربوط به دوران جنگ تحميلي است که به دليل شرايط و اوضاع خاص اقتصادي و جنگي به ويژه در بخش راديويي شاهد کاهش هستيم، ليکن در کل و مخصوصاً در سال 75 نرخ رشد ساعات پخش و توليد همچنان رو به تصاعد است. گر چه پس از انقلاب غالب برنامه ها با محتواي اسلامي و ديني توليد و پخش شده اند، ليکن بايد پذيرفت که بسياري از اين برنامه مخصوصاً سريالها، نشريات، کتب و فيلمها و غيره تحت تأثير فرهنگ غرب بوده اند. با اين ترتيب روشن مي گردد نتيجه چنين روندي تغيير ذائقه هاي فرهنگي، سياسي و نيز درخواستهاي جديد سياسي خودگردان مي باشد.

 

1350

1355

1365

1375

روزنامه

33

19

16

26

هفته نامه

69

17

44

82

فصلنامه

88

116

72

165

ماهنامه

48

88

113

212

تعداد کل

379

324

315

749

جدول شماره 1-4 مقايسه شاخصهاي فرهنگي بر اساس ابزار فرهنگي
* آمار مربوط به سال 1373 مي باشد.
از جمله شاخصهاي رشد فرهنگي در روند تحولات ساختاري افزايش تعداد و کيفيت فيلمهاي توليد شده در سال است. در سال 1350 مجموع فيلم هاي اکران اول 375 بوده که از اين تعداد 75 فيلم ايراني و مابقي خارجي بوده اند. در سال 1355 مجموعاً 340 فيلم در دوره اول اکران شده که از اين تعداد 61 فيلم ايراني و مابقي خارجي بوده اند. اين ارقام در سال 1365 با رشدي معادل 70% به رقم 1309 مي رسد و در سال 1375 تعداد کل فيلمهاي بررسي شده 303، تعداد فيلمهاي مجوز گرفته 169 و رقم اکران به 3947 يعني سه برابر سال 1365 رسيده است.
نمودار شماره 5 تعداد فيلمهاي مجوز گرفته و توليد شده سينماي ايران را نشان مي دهد:
مهمترين چالشهاي پيش روي انقلاب اسلامي ايران در دهه ي سوم (1)
نمودار شماره 5 نمايه رشد فيلم از سال (75-1345).

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1- پژوهشگر و کارشناس در شوراي امنيت ملي.
2- گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه دکتر منصور وثوقي، تهران، نشر ني، 1376، ص 32.
3- رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، مريم وتر، تهران، کوير 1373، ص 373.
4- براي مطالعه بيشتر نگاه کنيد به پايان نامه کارشناسي ارشد سعيد حجاريان، جنبشهاي موعودي و ...، دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سياسي.
5- تمامي آمارها مستند به گزارشهاي رسمي مرکز آمار ايران مي باشد.
6- ساموئل هانتينگتون، سامان سياسي در جوامع دستخوش تغيير، ترجمه محمد تلاشي، تهران، نشر علم، 1369.
7- تمامي آمارها مستند بر گزارشهاي مؤسسه نمايشگاهي فرهنگي ايران مي باشد.

منبع مقاله:
گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط