ساخت دو مفعولي در زبان فارسي: رويكردي تاريخي

تاريخچه ساخت دومفعولي در زبان فارسي به دوران هخامنشي ( كتيبه بيستون ) ‌بازمي گردد؛ اما وجود آن در بررسي هاي زبان شناختي مورد غفلت يا حتي انكار واقع شده است (‌قُمِشي و مَسَم، 1994 ). اين مقاله كاوشي است در پيكره
دوشنبه، 13 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساخت دو مفعولي در زبان فارسي: رويكردي تاريخي
ساخت دو مفعولي در زبان فارسي: رويكردي تاريخي

 

نويسندگان: مونا مؤيدي (1)، احمدرضا لطفي (2)




 

چكيده

تاريخچه ساخت دومفعولي در زبان فارسي به دوران هخامنشي ( كتيبه بيستون ) ‌بازمي گردد؛ اما وجود آن در بررسي هاي زبان شناختي مورد غفلت يا حتي انكار واقع شده است (‌قُمِشي و مَسَم، 1994 ). اين مقاله كاوشي است در پيكره ادبيات فارسي از اولين نوشته ها، پس از حمله اعراب و دو قرن سكوت ادبي ( قرن 4 هجري ) تا قرن 15 هجري با هدف بررسي و تحليل اين ساخت ها و همچنين حالت تناوب مفعولي. اين مطالعه در راستاي بررسي تحولات تاريخي ساخت دومفعولي در زبان فارسي و دستيابي به علت يا علت هاي زبان شناختي اين تغييرات صورت گرفته است. در كنار مطالعه ساخت هاي دومفعولي، عنصر اساسي اين ساخت ها در زبان فارسي، تكواژ، را، نيز مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته، نقش آن به عنوان نشانگر شكل، برگرفته از نظريه شكل- زمينه ( تالمي، 1972 ) پيشنهاد مي شود. اين فرضيه مي تواند تمامي نقش ها و كاربردهاي گوناگون تكواژ، را، را پوشش و توضيح دهد.

1. مقدمه

ساخت دومفعولي (3)‌موضوع بسياري از مطالعات و مجادلات در زبان هاي دنيا از جمله انگليسي بوده است. ( ايمان و ويتني، 2007 ) اظهار مي دارند كه بيشتر اين مجادلات ناشي از اين است كه بسياري از زبان ها از خانواده هاي زباني مختلف داراي حالت تناوب مفعولي (4) هستند: در اين زبان ها يك مفعول غيرمستقيم مي تواند به دو صورت ظاهر شود: به عنوان مفعول حرف اضافه يا به عنوان يكي از دو عبارت اسمي (5)‌ كه در رابطه با فعل نقش مفعول دارند.
اين دو ساخت هر دو در زبان فارسي موجود بوده و هستند. در فارسي باستان نقش هاي نحوي و حالت هاي (6) هر تكواژ به وسيله شناسه هاي خاص خود قابل تشخيص بوده، مثلاً پي چسب ( m- ) نشانه حالت رايي (7)‌ بوده است:
Aurâmazdâ xšačam manâ frâbara.(1 (کتیبه بیستون،1،12)
" اهورا مزدا سلطنت را به من داد "
در فارسي ميانه پس آيند ( 8) راي براي نشاندار كردن مفعول مستقيم، بهره ور (9)، مقصد (10)، هدف و مالك خارجي (11) استفاده مي شده است.
Pid ud Mād frazand 1 xwēš rāy en čand kār {1} kirbag… bē āmōxtan abāyed. (2
" پدر و مادر بايد فرزندان خود را كارهاي نيكو بياموزانند "
( ابوالقاسمي، 1996، ص 189 )
متأسفانه در بيشتر زبانهاي غيرانگليسي تلاش مي شود، بدون توجه به ساختار يك زبان و ترتيب كلمات آن(12)، صرفاً الگويي مطابق با الگوي ارائه شده براي ساختهاي انگليسي پيشنهاد گردد.
به دو ساخت مترادف انگليسي و فارسي زير توجه كنيد:
) Mani gave the book to Farzad.3
4 (ماني كتاب را به فرزاد داد.
چگونه از ترتيب كلمات و ظاهر جمله مي توان ادعا كرد كه كتاب مفعول مستقيم است؟ در زبان هايي مانند انگليسي، فرانسوي، اسپانيايي و غيره مفعول مستقيم به عنوان اسمي تعريف مي شود كه بلافاصله بعد از فعل قرار مي گيرد و هيچ تكواژي بين آن و فعل فاصله نمي اندازد و مفعول غيرمستقيم اسمي تعريف شده كه به وسيله حرف اضافه به فعل مرتبط مي شود. اين تعريف كه در بسياري از جوامع آموزشي ايران موردقبول و استناد است آشكارا در زبان فارسي و ساير زبان هايي كه در آنها فعل در آخر جمله مي آيد يا ترتيب كلمات آزاد هستند كاربردي ندارد. بنابراين، تعريف در جمله (4) كتاب هم از نظر چينش كلمات و فاصله اش با فعل و هم به دليل نشاندار بودن با پس آيند را نمي تواند مفعول مستقيم محسوب شود، در حالي كه اين نتيجه گيري درست نيست.
پس بررسي نحوي يك زبان بدون توجه به ساختمان آن زبان، آزاد يا مقيد بودن ترتيب واژگان و همچنين جدا از عوامل گفتماني (13) به يك نتيجه جامع و منطقي منتهي نمي شود.
رويكرد اين مقاله در باب معرفي را به عنوان نشانگر شكل بر پايه نظريه برجسته سازي صورت مي گيرد. در ديدگاه برجسته سازي چگونگي اولويت اطلاعات در ذهن گوينده تعيين كننده گزينش و چينش آنها در روايت يك رويداد يا يك پديده است. اين ديدگاه بر مبناي مفاهيم " شكل- زمينه " (14) و نگاشت(15) مي باشد كه براي اولين بار يك روانشناس دانماركي به نام رابين در روانشناسي گشتالت معرفي كرد و ( تالمي، 1972 ) اين مفاهيم را به حيطه زبان شناسي وارد نمود. طبق نظريه شكل- زمينه آنچه ما بيان مي كنيم انعكاس بخش هايي از يك اتفاق است كه توجه ما را جلب كرده يا ما مي خواهيم توجه شنونده را جلب كند.
پيش از آغاز بررسي ساخت دو مفعولي لازم است توضيحي در مورد اين ساخت و رابطه اش با حالت تناوب مفعولي داده شود:
در زبان فارسي هر ساخت دو مفعولي درواقع يك حالت تناوب مفعولي است، ولي هر حالت تناوب مفعولي الزاماً يك ساخت دومفعولي يا حتي يك ساخت گذرا ( متعدي ) (16) نيست:
5) مرا اين سعادت ارزاني داشت. ( سمك عيار )
6) از مادر حرب را زاده اند. ( تاريخ سيستان )
7) وليد.. را بيعت كردند. ( تاريخ سيستان )
8) ابراهيم را پرسيدند از حقيقت ايمان. ( كشف المحجوب )
در هر چهار جمله حالت تناوب مفعولي ديده مي شود: 5) مرا ?به من، 6) حرب را? براي حرب، 7) وليد را? با وليد و 8) ابراهيم را? از ابراهيم. اما تنها جمله (5) يك ساخت دومفعولي است و جمله هاي ديگر عليرغم حضور تكواژ را حتي گذرا نيستند.
به دليل اهميت تكواژ را در ساختهاي دو مفعولي فارسي، موارد ساخت مفعولي برگرفته از نظم و نثر فارسي به دو گروه عمده ساخت مفعولي با و بدون را دسته بندي شده اند.

2. ساخت دو مفعولي با را

2-1. تاريخچه تحولات را در يك نگاه

*** تصویر
بحث انگيز بودن تكواژ را و به توافق نرسيدن درباره كاركرد اصلي آن را مي توان در دو مسأله جستجو كرد: 1) تعدد و تنوع نقش پذيري نحوي اين تكواژ و قوانين مربوط به آن، 2) دشواري بيان كاركرد اصلي و جايگاه صحيح استفاده از را.
هيچ كدام از نظريه هايي كه تاكنون در رابطه با اين تكواژ ارائه شده است تمامي كاربردهاي متنوع آن را پوشش نمي دهد.
از مهم ترين نظرياتي كه تاكنون براي توضيح نقش و كاركرد تكواژ را ارائه شده دو مورد به شكل اجمالي بررسي مي شود.

2-2. را به عنوان نشانگر معرفه / مشخص (17)

نظريه را به عنوان نشانگر معرفه در سال 1989 توسط كريمي و در سال 1990 تصحيح شده و به عنوان نشانگر مشخص مطرح گرديد. البته تئوري را به عنوان نشانه مشخص را ( براون، 1970 ) نيز مطرح كرده بود. با بررسي موارد برگرفته از ادبيات 11 قرن فارسي مي توان گفت كه را حضور را با عبارات اسمي مشخص و غيرمشخص به وفور ديده مي شود:
9) آن بدره زر به دست پسر خويش بفرستاد. ( غزالي ).
10) ( گفتار به عقل است ) كه را عقل ندادند؟ ( ناصرخسرو )
11) هيچ را زبان گفتار نماند. ( راحه الصدور )
در جمله (9) بدره زر يك مفعول مشخص است، اما همان گونه كه ملاحظه مي شود به وسيله را نشاندار نشده است؛ برعكس، در دو جمله بعدي دو واژه نامشخص ( كه و هيچ ) توسط را نشاندار شده اند.
نمونه هايي از اين دست كه دليل بر رد تحليل را به عنوان نشانه مشخص بودن تكواژ را است، در پيكره ادبيات فارسي به وفور ديده مي شود. البته اين نكته محدود به ادبيات كلاسيك نيست و در زبان محاوره روزمره هم مثال هاي نقيض اين فرضيه فراوانند، اما چون تمركز اين مقاله بر متون نظم و نثر مابين قرون 9 تا 20 ميلادي است از آوردن مثال هاي بيشتر از فارسي غيررسمي امروزي خودداري مي گردد.
12) مردم رو گذاشتن سر كار.
13) جمعيت رو يك ساعت معطل كردن.

2-3. را به عنوان نشانه مبتدا / مبتداي ثانويه (18)

پترسن ( 1974 ) و ويندفور ( 1979، 1987 ) " را " را به عنوان نشانه مبتدا معرفي مي كنند و دبيرمقدم ( 1992 ) اين تكواژ را نشانگر مبتداي ثانويه مي نامد؛ اين نگارنده خود را با زبان شناسان فوق از جهت امكان توضيح تكواژ را براساس نظريه ساخت اطلاعات (19) همسو مي داند، ولي در رابطه با نقش را به عنوان نشانگر مبتدا يا مبتداي ثانويه بودن به ذكر سه نكته اكتفا مي كند:
1. عبارت اسمي نشاندار با را هميشه در اول جمله ظاهر نمي شود، در حالي كه جايگاه رسمي و تعريف شده براي يك مبتدا، همان گونه كه از نام آن برمي آيد، سرآغاز جمله است:
14) دلبر هنوز ما را از خود نمي شمارد. ( انوري )
15) جويي جداگانه كندند بيكند را. ( تاريخ بخارا )
2. عبارت اسمي نشاندار با را ممكن است اطلاعات كهنه يا نو باشد، اما يك مبتدا همواره يك اطلاع كهنه محسوب مي شود و بايد توجه داشت در جمله اي مانند " درويشي را ديدم كنج عزلت گزيده ... " مبتداي جمله فاعل محذوف ( من ) است- نه درويشي- كه به دليل اختياري بودن ( كه يكي از ويژگي هاي زبان فارسي است ) جاي خود را به شناسه فعلي داده است.
16) ما عنكبوتي را به شحنگي وي فرستاديم. ( روح الارواح )
17) با خود گفت: چنين حكيمي را چون توان كشت؟ ( تاريخ بيهقي )
18) اما اگر زني را به اجارت گيرد تا كودكي را شير دهد، روا بود. ( كيمياي سعادت )
3. با فرض وجود سلسله مراتب براي مبتدا و انگاشت را به عنوان نشانگر مبتداي ثانويه، براي ساخت دومفعولي با مشكلات بيشتري رو به رو مي شويم: از آنجايي كه در ساخت دومفعولي دو عبارت اسمي داريم بايد يك مبتداي ديگر به مبتداهاي معرفي شده پيشين به عنوان مبتداي سومين اضافه گردد و به علاوه، انتخاب بين اين دو مفعول از نظر سلسله مراتب براي نشاندار شدن توسط را، و توضيح نحوه دريافت حالت به نظر قابل توضيح نمي آيد. آيا را فقط نشانه مبتداي ثانويه است يا مي تواند مبتداي سوم را نيز نشاندار كند؟ و البته نياز به توضيح ندارد كه برخلاف آنچه در تمام كتاب هاي درسي مدارس، دبيرستان ها و دانشگاه ها نوشته مي شود، تكواژ را نمي توان به سادگي نشانه مفعول مستقيم معرفي كرد، زيرا را آزادانه به همراه فاعل، مفعول مستقيم، مفعول غيرمستقيم و حتي قيد حضور پيدا مي كند. پس ارائه تحليلي جامع كه كليه نقش هاي اين تكواژ را زير يك توضيح واحد پوشش دهد، به خوبي احساس مي شود.

3. ساخت هاي دومفعولي بدون را

با بررسي 638 ساخت دومفعولي بدون را برگرفته از صد متن ادبي چهار ويژگي مشترك ميان اين ساخت ها مشخص شد:
الف. مفعول مستقيم مشخص است: اين چراغ از شمع كه افروختي؟ ( سندبادنامه )
ب. مفعول يك عبارت يا يك جمله كامل است: خبر كشته شدن عبدالمؤمن خان به هرات رسانيدند ( عالم آراي عباسي ).
ج. مفعول مستقيم به فعل پيوسته و تشكيل فعل مركب داده است: فلك بر ماه مرواريد مي بست ( نظامي ).
د. يكي از دو مفعول توسط يك پي چسب ( ضمير مفعولي متصل )‌ (20) جايگزين شده است: رهش باز دادند و بگريختند ( فردوسي ).

4. روند بررسي و تحليل

از ميان صد اثر ادبي نظم و نثر انتخاب شده از قرن 4 تا 15 هجري، 2202 ساخت دومفعولي برگرفته شده است، به اين صورت كه: 1. براي هر عصر حداقل يك اثر نظم و يك نثر در نظر گرفته شده؛ البته ترجيح با نثر بوده است، زيرا متون شعري به دليل استفاده از صنايع ادبي و دستكاري هاي شاعرانه در زبان براي بررسي يك ساختار زياد مورد استناد نيستند. 2. سعي بر اين بوده كه شاعران و نويسندگانش انتخاب شوند كه از شهرهاي مختلف ايران هستند تا علاوه بر مقايسه زبان رسمي موجود در آن دوره، از اشتباه گرفتن يك ساختار رايج در يك گويش محلي به عنوان زبان رايج رسمي آن دوره اجتناب شود. ساخت هاي دو فعولي مذكور به دو گروه عمده ساخت هاي دومفعولي با / بدون را دسته بندي شدند. در دسته اول علاوه بر بررسي تغييرات تاريخي ساخت هاي دومفعولي، تاريخچه و نقش عنصر اصلي اين ساخت ها؛ يعني تكواژ را نيز مورد مطالعه و تحليل قرار گرفت. در دسته دوم، ويژگي هاي مشترك ميان ساخت هاي دومفعولي بدون را چنانچه ذكر آن رفت مورد بررسي قرار گرفت.
در روند بررسي ساخت هاي دومفعولي با تكواژ " مر " برخورد شد كه براي مدت شش قرن (‌ قرن 9 تا 15 ميلادي ) در ساخت هاي گذرا از جمله دومفعولي حضور داشته، لذا تحقيقي در رابطه با تاريخچه و نقش آن در ساخت دومفعولي صورت گرفت كه توضيح آن از حوصله اين مقاله خارج است.

5. نتيجه گيري

نتايج به دست آمده از بررسي و تحليل ساخت هاي دومفعولي و عنصر ويژه آنها، تكواژ را، به شرح زير است:
- تكواژ را يك وابسته اسم(21) است و نقش آن نشانگر شكل در جمله است. اين فرضيه نه تنها در زبان فارسي توضيح دهنده ساخت هاي دومفعولي مي باشد، بلكه تمامي ساخت اي شامل تكواژ را نيز تحت پوشش قرار مي دهد.
- اگرچه حضور را با عبارت هاي اسمي مشخص و غيرمشخص، هر دو، ممكن است، عدم حضور را تنها با عبارات اسمي مشخص دستوري و ممكن است.
- بررسي در زماني ساخت هاي دومفعولي دو تغيير عمده را در طول 11 قرن نشان مي دهد:
1. تغيير صرفي: با كاهش كاربرد مر در ساخت دومفعولي از قرن 13 ميلادي آغاز و به تدريج تا قرن 16 كاملاً از بين مي رود.
2. تغيير ساختاري: از قرن 17 ميلادي به تدريج استفاده از حالت تناوب مفعولي براي ساخت گذراي فارسي با دو مفعول رو به كاهش مي گذارد و رويكرد عمده خصوصاً در نثر به سوي ساخت دومفعولي حرف اضافه اي مي رود تا در قرن 19 كه ساخت دومفعولي داراي حالت تناوبي در آثار ادبي تقريباً ديگر به چشم نمي خورد.
علل اين تغييرات را مي توان در دو توضيح زبان شناختي خلاصه كرد:
دليل تغيير نخست را مي توان به كاربرد تكميلي و غيراساسي مر مرتبط دانست؛ در ساخت هاي دومفعولي داراي " مر... را " نقش اصلي نشاندار كردن عبارت اسمي به عنوان شكل برعهده را است و حضور مر تنها مكمل اين نقش اساسي را مي باشد، در ساخت هاي معدودي كه مر به تنهايي به كار رفته است، اين تكواژ براي عبارت اسمي همراه خود همان نقش را؛ يعني برجسته كردن و نشاندار كردن شكل را ايفا مي كند، ولي در تمامي عباراتي كه به همراه را اسم را دربرمي گيرد نقش اصلي همواره بر عهده راست و از اين رو كنار گذاشتن اين تكواژ كه نه از نظر نحوي نقش اساسي دارد و نه از نظر معنايي عدم حضورش آسيبي به جمله مي زند به نظر توجيه پذير مي آيد.
علت كنار گذاشتن حالت تناوب مفعولي در ساخت هاي دومفعولي فارسي و روي آوردن به ساخت دومفعولي حرف اضافه اي " اصل كم كوشي " است. با مقايسه ضمني ساختار تحليلي يك جمله دومفعولي حرف اضافه اي و يك ساخت دومفعولي مي توان به راحتي ملاحظه كرد كه ساخت دوم روند طولاني تري را از لحاظ كدگذاري توسط گوينده و كدگشايي توسط شنونده طي مي كند، زيرا ساختار يك ساخت دومفعولي كه به دخالت حالت تناوب مفعولي در آن يك حرف اضافه حذف شده است و نقش دستوري و همچنين خصيصه (22) معناي آن به پس آيند را محول مي شود، مشخصاً پيچيده تر است.

پي‌نوشت‌ها:

1. كارشناس ارشد زبان شناسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان( اصفهان) monamoayedi@yahoo.es.
2. استاديار و رئيس شوراي پژوهشي گروه زبان شناسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان ( اصفهان ).
3. Double Object construction.
4. Dative alternation.
5. Noun phrase.
6. Cases.
7. Accusative Case.
8. Postposition.
9. Beneficiary.
10. Goal.
11. External possessor.
12. Word Order.
13. Discourse.
14. Figure-Ground.
15. Profiling.
16. Transitive.
17. specifie.
18. Topic/Secondary/ topic.
19. Information Structure.
20. Clitic.
21. Determiner.
22. Feature.

منابع تحقيق:
Abolghasemi, M. (1996-1375), A Historical Grammar of Persoian Language. Tehran: Samt.
Browne, W. (1970), More on definiteness markers: interrogatives in Persian. Linguistics Inquiry, pp. 359-363.
Dabir-Moghaddam, M. (1992), On the (in)dependence of syntax and pragmatics: evidence from the postposition ra in Persian. Canadfian journal of linguistics, 549- 573.
Emonds, J., & Whitney, R. (2007), Double Object Constructions. The Blackwell Companion to Syntax, pp. 62-119.
Ghomeshi, J., & Massam, D. (1994), Lexical/syntactic relations without projection. Linguistic Analysis, 175-217.
Karimi, S. (1989, 1990), Aspects of Persian Syntax, Specificity, and the Theory of Grammar. Washington: Doctoral dissertation.
Karimi, S. (1990), Obliqueness,Specificity and discourse Functions: ra in Persian. Linguistic Analysis , pp. 139-191.
Peterson, D. (1974), Noun phrase specificity. Ph.D Dissertation. University of Michigan.
Talmy, L. (1972), Semantic structures in English and Atsugebwi. Berkeley:
University of
Califomnia.
Windfuhr, G. (1979), Persian Grammar: History and State of its Study. Berlin: Walter de Gruyter.
Windfuhr, G. (1987). Persian. In B. Comrie, The world’s major languages (pp. 523- 546). Croom Helm.

منبع مقاله :
دبيرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمين همايش زبان شناسي ايران، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائي، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.