نويسنده: ژان محمّد عبدالجليل
برگردان: آذرتاش آذرنوش
برگردان: آذرتاش آذرنوش
1. اسلام و شعر
نام « مُخَضْرَم » بر شاعراني اطلاق مي شود كه چندي در عصر جاهلي، و سپس در اسلام زيسته اند. (1) اين كلمه كه وجه اشتقاقش را به گونه هاي مختلفي بيان كرده اند، در نهايت امر به معني چيزي است كه دوگونه يا دو جنبه دارد. بنابراين ممكن است بر شاعراني اطلاق شود كه زندگي شان را اسلام به دو بخش كرده، حال ديگر لازم نيست كه به اين آيين نيز گرويده باشند. (2) ما مي توانيم ايشان را شاعران « دوجنبه اي » بخوانيم.بر اساس متن قرآن كريم ( سوره ي 26، آيه ي 224= 226 ) تنها شاعراني كه « ايمان نياورده اند و ذكر خداي فراوان نكرده اند ( = إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا ... ) محكوم اند. بنابراين، مراد، شاعران بت پرست مكه است. ايشان هنر خود را صرف دشنام دادن به حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) و ريشخند گرفتن تبليغات او و تحقير يارانش مي كردند، و به همين جهت، نمونه هاي عالي مردان ضد اسلام بودند. علاوه بر اين، در اجتماعي كه در آن، نگارش تقريباً به قراردادهاي بازرگاني منحصر بود و وزن و ايقاع، آن چنان تأثير عظيمي داشت، اين شاعران طبيعتاً نيروي اساسي تفكر جاهلي را تشكيل مي دادند كه اسلام مي كوشيد نابود كند و خود به جاي آن نشيند.
معذلك جو تازه اي كه به دنبال وحي محمدي پديدار شده بود، براي شاعران مساعد نبود، بلكه جوي بود ناخوشآيند كه با ذوق شاعران كهن مخالفت ورزيده ستايش شراب و عشق را برايشان حرام كرده بود. علاوه بر اين، حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) از همان آغاز ناچار شد در برابر اتهامي كه بسيار سخت جلوه مي كرد و قرآن كريم به شدت از وجود او مي زدود، از خود دفاع كند. اين اتهام، اتهام شاعر بودن بود و همين امر باعث شد كه شعر از اعتبار ساقط گردد.
بدين قرار، شعر عرب طي نخستين دهه هاي اسلام، دچار ركود شد. البته حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم)، شاعراني خاص خود داشت و گه گاه شاعراني، خواه از سر رغبت و خواه به اجبار، به مدح حضرت ايشان مي پرداختند و يا به دشمنان وي حمله مي كردند. معذلك شعر، براي مدتي، همچنان كه گفتيم « از زندگي عمومي پا بيرون كشيد ». اما در زمان بني اميه، اندكي بيدار شد، به ياري چند شاعر، در نخستين سال هاي عباسي، حيات تازه يافت، و سپس تثبيت و منجمد شد بي آن كه امكانات وسيعي در مسير تجديد از برايش باقي مانده باشد، مگر شعله هائي نادر و پراكنده و غالباً رنگ باخته كه گه گاه سربر مي كشيد.
2. ارزش شعر صدر اسلام
در اين شعر نيز جعليات راه يافت، در آن نيز دستكاري ها شد. بدين سان، خواستند كه خلفاي راشدين را نيز شاعر قلمداد كنند، لذا اشعاري به ايشان نسبت دادند. به خصوص به حضرت علي (عليه السلام) داماد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ديواني نسبت داده اند كه تقريباً شامل است بر 1500 بيت در باب معاني مذهبي ( ترغيب بر ترك دنيا، عبارات نيايشي، جملات اندرزآميز در زمينه ي زهد و خرد ). در اين ديوان، روح شاعرانه ضعيف است و قطعات بسيار ناهمآهنگ، بي گمان اين مجموعه را گروهي شاعر به وجود آورده اند كه به روشي گاه ناموفق، عقائدي را كه احتمالاً از آن امام علي (عليه السلام) بوده به نظم كشيده اند؛ البته به شرط آن كه قطعات منثور و بسيار كهني را كه به ايشان نسبت داده اند صحيح به شمار آوريم.از طرف ديگر ثابت شده است كه آثار شاعري هم كه صاحب شهرت است نيز تحريف شده است. در ديوان حسان بن ثابت بي ترديد تحريفات و اضافات راه يافته است. از ديرباز، مسلمانان خود در صحت بسياري از اشعار منسوب به مدافع مشهور محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) ترديد كرده اند. معذلك نمي توانيم واقعاً در اين امر شك كنيم كه از او قطعاتي صحيح باقي مانده كه بر شواهد تاريخي نسبتاً باارزشي شامل است.
متأسفانه نمي توانيم درباره ي شاعراني كه مخالفان شهر مكه عليه حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) به راه انداخته بودند چنين اميدي داشته باشيم. چند قطعه از اين نوع را كه اينك در دست داريم، ابن اسحاق نقل كرده و همه متفق القول اند كه آن ها بيش از حد باور صادق اند و از هرگونه معناي انتقادي نيز تهي اند. جبهه گيري مؤلفان، ما را از اسنادي كه مي گويند بسيار متعدد بوده و مي توانست از براي تاريخ بسيار مفيد باشد محروم كرده است.
همين جبهه گيري بي گمان در نقل اشعار ديگر هم دخالت داشته است. پيروان فرقه هاي سياسي يا مكتب هاي مذهبي كه تازه جوانه زده بودند، آرزو داشتند كه تأئيد تفكرات و آئين هاي خود و محكوميت تفكرات رقيبان را از دهان شاعري صاحب هنر و يا لااقل صاحب شهرت بشنوند.
شكل و محتواي اين شعر با شكل و محتواي شعر جاهلي تفاوت بسيار اندكي دارد. موضوعات غالباً همان مدح و هجاست با اين تفاوت كه چون اين مدائح و اهاجي گرد شخص پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) مي گردد، ناچار ملاحظات ديني نيز در آن ها داخل گرديده. البته در واژگان اشعار، نفوذ الفاظ اسلامي پديدار است. اما من حيث المجموع تفاوت چنداني وجود ندارد.
3. چند شاعر مُخَضْرم
الخُطَيئة
شاعري شگفت است. نيز يكي از متأخرترين شاعران مخضرم است، زيرا گويند مرگ او تنها در زمان خلافت معاويه ( پس از سال 41 هـ ) واقع شده است. نامي كه شاعر را بدان مي شناسيم، در حقيقت لقبي است به معناي « قد كوتاه، كوتوله » كه به سبب كوتاهي قامت و زشتي به او داده اند. اما زشتي او بيشتر دروني بود، زيرا در دل او اين بيماري وجود داشت كه در اشعار خود به ديگران حمله كند؛ و اگر كسي را در آماجگاه ناسزاهاي خود نمي يافت، آنگاه به هجاي زن و فرزند و حتي مادر و يا شخص خويشتن مي پرداخت. اين استعداد در هجاء، از آن جا كه براي نيك نامي اعراب سخت وحشت بار بود، وسيله ي درآمد او گرديد؛ اعراب كه در اين مورد بسيار حساس اند، از پرداختن بهاي آن خودداري نمي كردند. اما پرداختن بها نيز ايشان را از گزند زباني آن چنان زهرآگين درامان نمي داشت، زيرا گاه اتفاق مي افتاد كه شاعر، هجاهاي ناهنجاري حتي عليه اكرام كنندگان خويش مي سرود.نه اينكه حطيئه قادر نباشد هنرش را در ستايش فضائل ديگران بكار برد؛ از او قطعات دلنشيني در دست داريم كه در خلال آن ها دوستان موقتي خود را ستوده است. اما خصوصيت شاعر چنان بود كه دوست داشت به هجا بپردازد و روح تناقض پسند او، وي را به كينه توزي مي كشانيد و انتقاد از هرچه گرد خويش پسنديده مي يافت؛ حتي اگر بر حسب احوال زمان، ناچار مي شد بعدها از آن ستايش كند. گرويدن او به اسلام، با آن كه نه تاريخ دقيق آن را مي توان تعيين كرد و نه ارزش آن را سنجيد، خصوصيت اخلاقي او را جامه اي تازه پوشانيد. زندگي او در اسلام بيشتر به حساب مي آمد تا برخي بي وفائي هاي جزئي.
تنها فضيلتي كه همگان از براي او قائل شده اند، محبتي است كه نسبت به فرزندان خود داشت. شايد براي تأمين روزي آنان بود كه وي در قالب انگلي مزاحم و شاعري شوخ چشم درآمده بود. هنگامي كه به نفع فرزندان، نزد خليفه ي سخت گير عمر خطاب كه او را به سبب هجائي سخت زهرآگين تبعيد كرده بود، به دادخواهي رفت، آن چنان لطافت و ظرافتي از خود نشان داد كه خليفه ي خشن هم در برابر آن مقاومت نتوانست كرد. بر اين ظرافت بجاي او، فضيلت ديگري را نيز بايد افزود كه همانا رعايت حرمت است در هجاء: هرگز سخن درشت و هرزه، و يا ناسزاي خشن و پرده در به كار نبرده است. شاعر بر قامت رقيبان جامه اي از ريشخند مي پوشاند؛ اما اين كار را با سادگي و به نحوي طبيعي انجام مي دهد، و از استعمال الفاظ زننده كه موجب انزجار شود يا گوينده از تكرار آن ها دچار شرم گردد خودداري مي كند. اين تناقض كه ميان خصوصيات چرك آلود شاعر و اشعار پاكيزه ي او وجود دارد، تعجب آور است. آيا بايد به راه طه حسين گام نهاد و اين را هم نتيجه ي تقلب همه گيري بدانيم كه در قرن هاي نخستين اسلام نضج يافته بود؛ يا اطلاعات ناچيزي كه ما اينك در دست داريم، آن نظر را نمي توان تائيد كرد.
كَعْب بن زُهَير اهميت حطيئه را نداشت. پدرش زهير كه پيش از اين درباره اش سخن گفته ايم، در شمار شاعران حكيم بود و شعرش نه تنها از نظر اخلاقي منزه بود، بلكه به زباني روشن و منقح نيز سروده شده بود. بنابراين كعب از يك خانواده ي شاعر برخاسته بود: پدرش زهير و برادرش بُجَير هر دو شاعر بودند. اما اسلام بود كه كعب را متمايز ساخت. برادرش اسلام آورده بود؛ كعب طي اشعاري كه اينك در دست داريم، بر او خرده گرفت و همين اشعار موجب شد كه حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) خون او را بر هر كس كه ممكن بود بر او دست يابد مباح گرداند. بُجَير او را به توبه دعوت كرد. كعب كه دچار وحشت شده بود، گويند در جامه اي مبدل و به نامي ناشناس به خدمت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) رفت و زينهار خواست؛ و سپس در مدح محمد (صلي الله عليه وآله وسلم ) قصيده ي معروف خود را كه « بانت سعاد » ( دو كلمه ي اول قصيده ) خوانده مي شود برخواند. نام ديگر اين قصيده « البرده » ( رداي افتخار ) است، زيرا، بر حسب روايات، چون شاعر به اين بيت از قصيده رسيد:
پيامبر، شمشيري است هندي و آخته از شمشيرهاي خدا كه بر آن روشنائي طلبند (3)
حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) به جهت اظهار خوشنودي، ردائي را كه به تن داشت به دوش شاعر افكند.
به لطف اين قصيده و اين ردا، نام كعب بن زهير در خاطره ها جاودان ماند. قصيده خود از شهرت عظيمي برخوردار بوده و هست: آن را به آواز مي خوانند، شرح مي كنند، شعرپردازان ذوق خود را [ در استقبال يا تخميس آن ] به بوته ي آزمايش مي نهند، يعني روشي كه نام شعرپردازان را به سر زبان ها مي اندازد ولي هميشه با موفقيت همراه نيست. با اين همه، شعر بيشتر به عصر جاهلي تعلق دارد تا به عصر اسلامي. پس از مقدمه ي سنتي درباره ي معشوق و هجران و بي وفائي او [ = نسيب ]، شاعر به وصف اشتر خود مي پردازد و قدرت و نرم بدني و توان او را در تحمل خستگي و گرما مي ستايد. سپس به موضوع اصلي مي رسد كه همانا مدح حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) و پوزش طلبي است. در آن حال، از مكياني كه به همراه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هجرت گزيده راه مدينه در پيش گرفتند تمجيد مي كند ( المهاجرون ). شاعر هنوز آئيني را كه از سر ترس به آن گرويده نمي شناسد و لذا از آن صحبتي نمي كند. اين خود دليل بارزي است بر آن كه تحريف عمده اي در اين قصيده رخ نداده و به همين جهت مي تواند ابزار سنجشي از براي ديگر اشعار، لااقل از نظر زبان گردد. از طرف ديگر، ارزش ادبي « بانت سعاده » موجب شده كه قصيده در شمار بهترين اشعار كهني که به جاي مانده قرار گيرد و از آثار شاعر خاص پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، يعني حسّان بن ثابت بسيار برتر باشد.
حسّان بن ثابت
يكي از سه شاعري بود كه حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) مأمور كرده بود در مقابل دشمنان مكي از وي دفاع كنند. آن حضرت تازه به مدينه مهاجرت كرده بود و از همان آغاز ورود، با دشمنان مكي خود به مبارزه برخاست. ايشان زماني تصميم به تسليم در مقابل اسلام گرفتند كه ديگر هرگونه اميد برد را از دست داده بودند. اما پيش از آن، با هر سلاحي كه بود با پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به مبارزه برمي خاستند، حتي اگر سلاح زبان بود. ايشان شاعران خود را واداشتند كه در زمينه ي تعاليم و اعمال، وي را به باد حمله گيرند به اين اميد كه از اهميت او بكاهند.طرفداران حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه، عبارت بودند از گروهي مهاجر و دو قبيله ي أوْس و خَزرج كه با هم صلح كرده زماني چند به نام « انصار » فراهم آمده بودند. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگ مسلحانه را يا با جنگ مسلحانه پاسخ مي داد كه گاه به شكست مي انجاميد و بيشتر به پيروزي، و يا با مذاكرات ماهرانه. اما علي الخصوص لازم بود در زمينه ي وجهه ي اخلاقي كه از طريق شعر حاصل مي آمد نيز پيروز گردد.
اين جا بود كه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، پس از چندي دو دلي، به شاعران مدينه اجازه داد، شاعران مكه را پاسخ گويند، و سپس حسان بن ثابت را كه شاعر مقرّب بود، و نيز كعب بن مالك را كه به درجات از حسان پس تر بود و همچنين عبدالله بن رواحه را بدين امر گمارد. اين شاعر اخير از آن دو ديگر به مراتب محبوب تر است، اما، لااقل در كشاكش مبارزه به گزندگي آن دو ديگر نيست، زيرا وي به اين اكتفا مي كرد كه ناباوري و بي ايماني مكيان را به باد مسخره گيرد و ديگر مانند حسان در پي آن نبود كه غرور آنان را آماج تيرهاي خود سازند و به روش شاعران جاهلي، يعني شاعران آنان، دشنامشان دهد. گويند بعدها، زماني كه مكيان اسلام آوردند، دشنام هاي حسان در ايشان كمتر اثر داشت تا انتقادهاي عبدالله بن رواحه.
حسان مقرب ترين شاعر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و از براي روح اين مبارزه ي شاعرانه كه هدف سياسي- مذهبي داشت مناسب تر مي نمود. وي پيش از آن نيز به شاعري شهرت داشت، زيرا دربار شاهان غَسّاني و لخمي، با چهره ي شاعري كه خوئي زودرنج و ادعاهائي نسبتاً خنده آور داشت، نقشي بازي كرده بود.
وي زماني كه به خدمت حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درمي آمد، مردي شده بود تنومند و علاوه بر آن مي كوشيد قيافه ي وحشت آوري به خود گيرد: حلقه ي كاكلي را رها مي كرد كه ميان دو چشم بيافتد، سبلتان و ريش زنخ را رنگ مي كرد تا به هيئت « شيري درآيد كه دهانش به خون آلوده است. » جز اين كه اين حال با بزدلي افسانه اي او در تضاد بوده است. او را شمشيري بوده است، اما از آن جز براي مسخرگي استفاده اي نبرده بود، با اين همه در ستايش افتخارات رزمي خود كوتاهي نمي كرد.
اما زبان او، به اسلام نوظهور خدمات نسبتاً شايسته اي كرد. هنر او، بر حسب روايات، از دو چشمه سيراب مي شده است: به پيشنهاد حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، وي براي كسب اطلاعات و آگاهي از مثالب دشمنان، به خدمت ابوبكر، پدرزن و نخستين جانشين رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شد. علاوه بر آن، حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) شاعر برگزيده ي خويش را از ياري خاص جبرئيل و عنايات ويژه ي روح القدس مطمئن فرموده بود. با اين همه، در اشعار او، دشنام هائي آن چنان ناهنجار و سرزنش هائي آن چنان ناخوش آيند عليه مكيان راه يافت كه گاه نويسندگان مسلمان از ذكر همه ي آن ها شرم دارند. [ از اين نكته كه بگذريم، ] شاعر مورد تمجيد حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داشت، آن چنان كه وي را هداياي گران بهائي ارزاني داشت؛ از آن جمله بود: يك قطعه ملك و يك كنيز ( كه همان خواهر ماريه ي قطبيه بود )؛ علاوه بر اين، گمان بدي را كه او نسبت به عائشه در ماجراي ناخوشايندي كه نزديك بود به نفي وي بيانجامد برده بود، بر او ببخشود. حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ميل به قصائدي كه در هجاي مكيان سروده بود، گوش فرا مي دادند. گاه، در سفرهاي طولاني، او را به خدمت خود مي خواندند تا از شنيدن اشعار او، كسب نيرو و استراحت كنند، و نيز سخنان شيريني در ستايش او ادا مي فرمودند.
حسّان، همان نقشي را كه به عنوان قهرمان و شاعر رهبر و حزب او، در دربارهاي حيره و دَوْمة الجَنْدَل بازي مي كرد، اينك در مدينه به عهده داشت. اما اين بار، مكتبي كه او از آن دفاع مي كرد، مكتبي سياسي- مذهبي بود. وي با آن كه- برخلاف عقيده ي برخي- بنيان گذار شعر مذهبي نيست، رسالت خدائي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را مدح گفت، خداوند تعالي را ستايش كرد و از آيات قرآني استفاده برد. نيز همه ي كساني را كه از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيروي كرده بودند، بزرگ داشت، و ايشان را تشويق مي كرد كه با اموال و نيروي بازوان و زندگي، او را ياري دهند. فتوحات و حتي كوچكترين موفقيت هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي ستايد و بر شكست هاي او اندوه مي خورد؛ اما به هنگام بيان همين شكست ها هم از فرصت استفاده كرده اعمال دليرانه ي دشمنان را ناچيز قلمداد مي كند. آنگاه بر شهداي اسلام مي گريد و در مدحشان داد سخن مي دهد. برخي از اقدامات جنگي حضرت رسول را نيز در قصائد خود آورده است؛ از آن جمله است: قتل چند تن از دشمنان مانند كعب بن الاشرف ...، طرد دو قبيله ي يهودي از مدينه و كشتار قبيله ي بني قريظه. خلاصه [ پس از رحلت نيز ] در رثاي حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قصائدي سرود و در خلال آن ها، حامي خويش را ارج نهاد و آرزو كرد به او بپيوندد و پيوسته در جوار او بماند؛ و بدين سان، از براي قصائد البوصيري كه از اشعار خود او هم مشهورتر گرديد، مقدمات لازم را تدارك ديد.
عمل بسيار درخشاني كه تاريخ نويسان به حسّان نسبت مي دهند، آن اثر قاطعي است كه او در اسلام آوردن قبيله ي بنوتميم داشت. از اين قرار كه در مشاجره ي شاعرانه اي كه مي بايست سرنوشت بنوتميم را در پيوستن به اسلام يا جدائي از آن تعيين كند، وي توانست بر شاعران و خطيباني كه آن قبيله براي اين مبارزه معرفي كرده بود، پيروزي انكارناپذيري بيابد.
حسّان، پس از رحلت حامي ارجمندش، اندكي به فراموشي سپرده شد؛ زيرا هنر شعر هم خود اندكي فروكش كرد. معذلك حسّان در مشاجرات و مبارزاتي كه اسلام نوپا را دچار تفرقه مي كرد، بي كار ننشست.
او در خلافت معاويه ( يعني بعد از سال 41 هجري ) كه شاعر را غرق عنايات خود كرده بود، وفات يافت، و با آن كه در حقيقت شاعري متوسط بود شهرتي عظيم از خود به جاي گذاشت.
شاعر، اقبال آن را يافته بود كه با حوادثي كه از براي تاريخ جهان اهميتي بس بزرگ داشت درآميزد و تعدادي از آن ها را در قصائد خود ثبت كند. وي اعمال رزمي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به تكريم تمام ذكر مي كرد، همچنان كه ديگر شاعران، اعمال دليرانه ي ( = ايّام ) اعراب جاهلي را بزرگ مي دانستند. همين امر موجب شد كه هاله ي افتخاري نصيب شاعري گردد پرمدعا و كم شخصيت.
پينوشتها:
1. ما سخن خود را با شعر آغاز مي كنيم، زيرا شعر اسلامي، كاملاً امتداد شعر جاهلي است.
2. لَبِيد را به دليل آن كه بر شعر اسلامي اش اعتماد نيست، از شاعران جاهلي به شمار آورده اند.
3. انّ الرسول لَسيفُ يستضاءُ به *** مُهَندٌ من سيوفِ الله مَسلُولُ
رك به ديوان كعب، روايت سكري، قاهره، 1385، ص 23 ( مترجم ).
عبدالجلیل، ج. م.؛ (1393)، تاریخ ادبیات عرب، مترجم: آذرتاش آذرنوش، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم