مترجم: جواد فلاطوري
عقايد فرقه ي اسماعيليان ( 1 ) لااقل براي مدتي کوتاه، اما اساساً عميق تر از عقايد زيديه، در قوميّت ايراني نفوذ کرد. البته با توجه به اين امر که در اين مورد نيز فقط مناطق معدود و متفرقي بود که اسماعيليان قسمت عظيمي از ساکنان آن را به پيروي عقايد خود در آورده بودند مثل منطقه ي کوهستان. نهضت اسماعيليان از سرزمين هايي عربي زبان سرچشمه گرفته در افريقا ( 200 سال متمادي در تحت سيادت فاطميان در مصر ). به اوج قدرت خود رسيد، و از آنجا بيشتر به علل سياسي براي سست نمودن بنيان حکومت عباسيان و بعداً نيز سلجوقيان ( هر دو سنّي مسلک ) به خاور نزديک وارد گشت.
در عين حال تبليغي اسماعيليّه از همان آغاز با علم و عمد ايران را جزو قلمرو فعاليت خود قرار داده بود، و بديهي است که دعاوي نظير ادعاي ذيل از نوع اخبار و اقوالي است که به منظور اثبات وجود پايه و اساسي براي اين مذهب، ساخته و پرداخته شده است ( 2 ): مثل ادعاي اينکه امام ششم، حضرت امام جعفر صادق ( عليه السلام ) نوه ي خود محمد بن اسماعيل را با مُبلّغي به نام ابوشاکر ميمون ديضاني ( معروف به ميمون القّداح ) ( 3 ) به طبرستان فرستاد، و از اين رو پس از رحلت حضرت صادق ( عليه السلام ) ساکنان کوهستان بدين امر معتقد گشتند که امامت از امام ششم به فرزند وي اسماعيل که قبل از پدر وفات کرده بود، انتقال يافته است و بر خلاف غالب شيعيان ديگر ( دوازده اماميان ) به امامت فرزند دوم آن حضرت يعني امام موسي ( عليه السلام ) اعتراف نکردند. همراه با اين داستان عبدالله بن ميمون پسر مبلّغ نامبرده در حدود سال 820 ميلادي ( برابر با 204/205 هجري ) شورشيان اسماعيلي را در اصفهان ( و هم در کرخ، حومه ي بغداد ) تحريک نمود. و به جنبش در آورد، و يکي از پيروان ايراني وي نيز، به نام محمد بن حسينِ دندان از نواحيِ بين کرج و اصفهان، دو ميليون دينار از ثروت خود را براي نهضت اسماعيليه تخصيص داده، بدين ترتيب به اين نهضت يک خصلت ايراني نيرومندي بخشيد؛ زيرا او اصلاً از « شعوبيه » بوده است. وي بخصوص در بين « کردان » جبال نفوذ بسيار يافت و سرانجام به گوشه نشيني به قم بر گشت و در آنجا وفات يافت. ( 4 ) پس از آن عبدالله به عنوان « مستودع الامام » ( 5 ) ناگزير شد که مرکز فعاليت خود را به بصره انتقال بدهد. ( 6 ) بر اثر آن، جنبش اسماعيلي اهميت خود را براي ايران موقتاً از دست داد. يعني اگر چه پاره اي از شالوده هاي عقايد اسماعيليّه از افکار قديمي ايراني سرچشمه گرفته بود، و اگر چه معادل آنها در بعضي از عقايد مربوط به ظهور مسيح، و نيز در مذاهبي که از اختلاط و امتزاج اديان مختلف به وجود آمده بود و صبغه ي زردشتي و شکل و شالوده ي « نو يهودي » داشته، ديده مي شد ( 7 ) ولي با اين وصف نهضت اسماعيليه در واقع يک جنبش ايراني نبود. و در نظر ايرانيان - خواه آنهايي که به دين زردشت مانده، و خواه آنان که به مذهب تسنن گرويده بودند - مبغوض بود. ( 8 ) و همچنين فرزندان خود ( امام ) اسماعيل که اغلب در پنهاني در ري و بعداً در نزديک دماوند و سرانجام در خراسان ونقاط سرحدّي قندهار و سند مي زيستند، موفقيت واقعي به دست نياوردند، بلکه فقط در کوهستان، قسمتي از شيعيانِ ساکن آنجا مذهب آنان را پذيرفتند. ( 9 ) در عين حال اسماعيليان موفق شدند که نصربن احمد ساماني ( 914 تا 942 ميلادي برابر با 301 تا 331 هجري وفات 943 برابر 332 ) و وزير وي را رسماً به مذهب اسماعيليه در آوردند، ولي پسر نصر، نوح اول ( 942 تا 954 برابر با 331 تا 343 هجري ) دستور قتل داعي آنها را صادر نمود. ( 10 ) و بدين ترتيب امکان اينکه در شرق دولتي اسماعيلي به وجود آيد بکلي از بين رفت. مرکز تبليغات آنان قبلاً ( 907/908 برابر 295 هجري ) به خوزستان انتقال يافته و بعداً از طرف بصره سرو سامان پذيرفت ( 11 )، تا اينکه توانست از راه سوريه خود را در شمال افريقا مستقر کند.
با چنين وضعي، ايران نزديک به يک قرن از تأثيرات اسماعيليه در امان ماند؛ فقط قرامطه از طرف بين النهرين پناهگاههايي براي خود در خوزستان و خراسان و نزديک البرز به دست آوردند. ( 12 ) تازه پس از آنکه فاطميان ( از سال 969 ميلادي برابر 358 هجري ) در مصر کاملاً پايدار گشتند، و بخصوص از زمان الحاکم، خليفه ي فاطمي ( 996 تا 1021 ميلادي برابر با 386، تا 412 هجري ) دايره ي تبليغات آنان از حدود سوريه ( 13 ) نيز تجاوز نمود و با علم و عمد به رقابت و مقابله با توسعه و پيشرفت سلجوقيان پرداخت؛ ايران نيز دوباره يکي از نواحي فعاليت تبليغاتي اسماعيليّه گشت. ( 14 )
در اين بين عقايد اسماعيليّه ارتباط نزديکي با افکار عرفاني آسياي نزديک پيدا نموده بود، و به پيروي اديان ديگر مثلاً به دنباله ي فرقه ي « عيسويه » ( 15 ) نويهوديان نظريه ي غيبت ( 16 ) امام حيّ را مدّعي گشته از آن دفاع مي نمودند، و در نبرد با اصحاب سنّتِ معاصر خود، در مقابل روش اجتهاد، طريقه ي « تعليم ( 17 ) سرّي مستفاد از اشارات و عبارات امام » را تبليغ مي کردند و بر خلاف عقيده ي معتبر در آن زمان، تفسير تحت اللفظي و ظاهري قران را ردّ و از تفسير و تأويل باطني ( 18 ) آن پشتيباني مي نمودند و آن را عقيده ي واقعي اسلام به حساب مي آوردند؛ واقعاً نيز بدان معتقد و پابند بودند ( 19 )، در حالي که سنّيان مخاصم و مخالفِ آنان، ايشان را بکلي مردود مي دانستند و نه تنها آنها را به تأثر از آراي ( 20 ) قنوصي ها، زردشتي ها و مانويان محکوم مي کردند، بلکه اغلب نيز اين اسماعيليان را با دسته هاي مذکور اشتباه مي نمودند. ( 21 )در اينجا نمي توان عقايد ديني اسماعيليان را با تمام جزئياتش بيان نمود، ولي کافي است به اين نکته اشاره شود که اين نوع تفسير و تأويل سرّي قرآن ( 22 ) با ثمرات ناشي از آن، در ايران نيز مثل ساير نقاط، پيرواني به دست آورد. به اين معني که در ايران نيز هميشه حوزه هايي موجود بوده اند که اين روش را تکريم و تجليل ( 23 ) مي نموده و نيز با يکديگر ارتباط نزديک داشته اند ( 24 ) و بنابراين فعاليّت حميد الدين بن عبدالله الکرماني ( وفات حدود 1017 ميلادي برابر 407/408 هجري ) ( 25 ) که از طرف الحاکم، خليفه ي فاطمي به عنوان « حجّت » و « داعي » مأموريت عراقين را يافته بود، به هيچ وجه بي ثمر نماند. در حدود سال 1038 ميلادي برابر 429 هجري برجسته ترين داعي آن زمان يعني المؤيّد في الدّين، ابونصر، هبة الله بن ابي ابراهيم موسي بن داود در 29 سالگي حتّي توانست دستور تبعيد خود را از شيراز و ديلم بي اثر سازد و از آن مهمتر ابوکاليجار بويهي را نيز به مذهب خود در آورد. ابو کاليجار در مجالس شبانه ي داعي مذکور و هم در نماز براي « امام زمان » شرکت مي جست، ولي از طرف خليفه مجبور شد که ارتباط خود را با اين « داعي » قطع کند. بر اثر آن مبلغ نامبرده ناگزير گشت به اهواز و بعداً به موصل رهسپار گردد و از آنجا به مصرِ فاطمي مذهب برود، در حالي که در ري و ماوراء النّهر تمام اسماعيليان ( همان طوري که در زمان سامانيان انجام مي گرفت ) به سختي تعقيب گشته و اغلب به قتل مي رسيدند ( 1029 ميلادي برابر 420 هجري يا اينکه 1044/1045 برابر 436 هجري ( 26 )، ولي باز در سال 1109 ميلادي برابر 502 هجري سيستان دوباره مرکز تبليغات اسماعيليّه گشت ( 27 ) و حتي قبل از آن يعني در نيمه ي دوم قرن يازدهم ( قرن پنجم هجري ) حسن صبّاح پيرو جدّي و سرسخت عقيده به « تعليم » سرّي و الهي مريدان ( 28 ) توانست در کوهستان صعب الوصول اَلموت واقع در جنوب بحر خزر ( 29 ) جاي گيرد، و در آنجا جمعيّت سرّي خواصّ اسماعيليّه يعني حشّاشين را به وجود آورد ( 30 ) که به زودي به صورت جمعيت قاتلان مزدور ( 31 ) در آمدند و سياست نامه بحقّ آنها را خطرناک ( 32 ) تلقّي مي کند؛ تأثير آنان تا زماني که به وسيله ي مغولان ( 33 ) - ولي نه در دوره ي مورد بحث ما - منقرض گشتند، باقي بود. عقايد اين حشّاشين نه براي ماهيّت ايراني فصل و يا خاصّه ي ويژه اي محسوب مي گردد و نه براي ساير اقوام خاور نزديک. همچنانچه به طور کلي عقايد اسماعيليان نيز مثل عقايد زيديان براي ايرانيّت نتوانست ملاک و ميزان قرار بگيرد، چه اينکه ساکنان اسماعيلي کوهستان نيز در سال 1200/1201 ميلادي برابر 597 هجري به وسيله ي غوريان با زور نابود شدند، و يا به اجبار تغيير عقيده دادند. ( 34 )
پينوشتها:
1- براي کسب اطلاعات عمومي رجوع شود به :
Stanislas Guyard: Fragments relatifs a la doctrine des Ismaelis, in den "notices et extraits des Mss. de la Bibl. Nat. ",Paris 1874. -Browne I 391-400,406-415. -Vladimir Ivanov: Izmailitskie rukopisi v Aziatskom muzee Ross. Akad. Nauk v Petrograde, in den "Izv. Ross. Ak. Nauk"1917,S. 359-386 ( und Sir Ernest Denison Ross im JRAS 1919,S. 429-435 ) -Wlad. Ivanow: Ismailitica, in den "Memoris of the Asiatic Soc. of Bengal"VIII ( 1922 ) ,S. 1-76 Wlad. Ivanw. A guide to Ismaili Literature,London 1933 ( Prize Publ. Fund XIII ).
2- بر خلاف نظر مؤلف اين کتاب :
Michael Jan de Goeje: Memoires sur les Carmathes du Bahrain et les Fati-mides,Leiden 1886. و هم بر خلاف لويس ( Lewis ) که از وي متابعت نموده است محقق ذيل با دلايلي کافي القداح را شخصيتي افسانه اي مي داند که اسماعيليه در ازمنه ي بعد نام و داستانهاي او را جعل نموده اند: Wlad. Ivanow: The alleged founder of Ismailism,Bombay 1946 ( The Ismaili Soc. Series I ) نيز مراجعه کنيد به : Siddiqi I 562f.
3- بنا به عقيده ي Lewis ( ص 49 ) همين القداح، پدر عبدالله، مؤسس قدرت فاطميان بوده است. ولي همين Lewis بر اساس منابع مخدوش و متزلزلي در اين امر که آيا القداح ديصاني و شيعي بوده است يا نه ترديد مي کند ( ص 62 و 64 ) . از اين گذشته منابع اهل تسنن ( از آن جمله غزالي ) مي کوشند که مؤسسات مذهب اسماعيليه، موجود است، رجوع کنيد به : Lewis 90f در باره ي آغاز اين مذهب در بين النهرين، سوريه و بين بربرهاي شمال افريقا، نيز رجوع کنيد به فهرست ابن النديم، صفحات 186 تا 188. در ايران از سال 920 ميلادي برابر با 307/308 هجري تبليغات اسماعيليه به صورت سازماني منظم در آمد تا اينکه در سال 1040 ميلادي برابر 431/432 به وسيله ي سلجوقيان سخت منکوب و محدود گشت: درباره ي جزئيات آن رجوع کنيد به : S. M. Stern: The early Isma,ili Missionaries in N-W Persia and Khurasan and Transoxania, in BSOAS XXIII/1 ( 1960 ) ,S. 56-90;S. M. Stern: Heterodox Ismailism at the time of al-Muizz, in BSOAS XVII/1 ( 1955 ) ,S. 10-33.
4- رجوع شود به: Lewis 69.
5- رجوع کنيد به : Lewis 46; E. Blochet,Messinisme 89;Levy,Account,S. 513,516,522;Lewis 71; اين نام و عنوان براي کساني بوده که موقتاً به نمايندگي انتخاب مي شده اند، درباره ي اين امر رجوع شود به : Ivanow,Founder 169-173.
6- فهرست ابن النديم، ص 188 و نيز Lewis,S. 57,59f.
7- Lewis 27,31 ( با پاورقي شماره ي يک از صفحه ي 31 ).
8- Lewis 90ff. اين نظر که در جنبش اسماعيليه، رعايا با اشراف ده نشين، بر ضد شهرنشينان همکاري مي نموده اند، مسلماً بدين صورت که Barthold,Krest 57 مدعي است، درست نيست؛ نيز رجوع کنيد به : Petrusevskij,Znat,s. 108f.
9- ياقوت ( معجم البلدان )، ج7، ص 187- و نيز رجوع کنيد به : Levy,Account 513-516.
10- فهرست ابن النديم، ص 188؛ سياست نامه، ص 187. و نيز رجوع شود به : Levy,Account 523; Barthold,Turk. 242-244. درباره سازمان تبليغاتي اسماعيليان رجوع کنيد به Arnold,Preach. 181f. ;S. M. Stern in BSOAS XVII/1 ( 1955 ) ,S. 10-33 und ebd. XXIII/I ( 1960 ) ,S. 56-90.
11- رجوع کنيد به: Levy,Account 517.
12- رجوع شود به : Schwarz 724,735f,. 772,790,818,855f,;Le Strange 227;EI,II 813f. بنا به خبري که رسيده، حتي يکي از مؤبدان ايراني به علت ارتباطي که با قرمطيان داشته، اعدام گرديده است: مسعودي ( کتاب التنبيه، فهرست: 85 )، ص 105؛ مسعودي ( اخبار الزمان، فهرست : 87 ) ص 149.
13- پيروان وي يعني « دروزيان » که خود را « موحدون » ناميده و به امامت وي معترف بودند از اينجا برخاسته اند.
14- عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني، فهرست: 124 ) در ص 398 به بعد لشکرکشي محمود غزنوي را بر ضد مبلغان اسماعيلي توصيف و تشريح مي کند. رجوع کنيد به : Marius Canard: L,imperialisme des Fatimides et leur propagande, in den "Annales de I,Inst. des Et. Or. d,Alger,Algier 1947. ( SA,37 S. ) ; Wladimir Ivanow: Some Ismaili strongholds in Persia, in der "Islamic Culture"XII ( 1938 ) ,S. 383-396. -S. M. Stern: Ismaili propaganda and Fatimid rule in Sind, in der "Islamic Culture"XXIII ( 1949 ) ,S. 299-307.
15- Lewis 27- در مورد آغاز پيدايش فاطميان کتاب ذيل کاملاً بر خلاف نظر فوق قضاوت مي کند: W. Ivanow: Ismaili tradition concerning the rise of the Fatimids,Oxford 1942 ( Islamic research association Series X ).
16- رجوع کنيد به اين مقاله : « Chaiba » in der Jewish Encyclopaedia,hrsg. v. Isidor Singer,Neuyork u. London 1901/06, und bei Simon Dubnow : Weltgeschichte des jud. Volkes, 10 Bande, Berlin 1925/29,III 238.
17- رجوع شود به : Levy,Account 513.
18- در مورد بيان عقايد آنان رجوع کنيد به :
Levy,Account 523-528;Rudolf Strothmann: Die Geheimelehre der Batiniten. Nach der Apologie « Dogmatik des Hauses Muhammed » von Muhammad ibn al-Hasan ad-Dailami ( a. d. j. 1307/08 ) hrsg,. Konstantinopel und Leipzig 1939; Strothmann,Gnos. 3,4. 7. و نيز رجوع شود به سمعاني ( کتاب الانساب عکس از خطي ) ظهر صفحه ي 60.
19- اين امر در مورد ناصر خسرو ( وفات 1088 ميلادي برابر 481 هجري ) نيز صدق مي کند. رجوع کنيد به:
Schaeder,Vollk. M. 220f,. 228f, und Hans Heinrich Schaeder : Nasir i Chosrau und die islamische Gnosis, in der ZDMG 78 ( 1924 ) , Heft2,S. LXXVI f. -B. I,. III 939f. von E. Berthels; Wladimir Ivanow: Nasir-i Khusraw and Ismaili, Leiden und Bombey 1948 ( The Ismaili Society,Series B. No,5 ) ,A. E. Berthels: Nasir-i Chosrov i izmailizm,Moskau 1959.
20- مثلاً در مورد محمد بن زکرياي رازي طبيب و فيلسوف طبيعي نامدار و بزرگ ( وفات در حدود 930 ميلادي برابر 318 هجري ). رجوع کنيد به E. I,III 1225-1227,von Paul Kraus und S. Pines ) : Schaeder,Vollk. M. 231 mit Anm. 2.
21- Lewis 27.
22- Ignaz Goldziher: Die Richtungen der islamischen Koranauslegung,Leiden 1920,S. 263-309,bes. S. 308.
23- فهرست ابن النديم، ص 188 به بعد، درباره اسماعيليان در ايران 948/949 ميلادي به بعد ( برابر 337هجري به بعد ).
24- ابن مسکويه ( تجارب الامم، ج2، ص 32 ) ضمن وقايع941/942 ميلادي برابر 330 هجري درباره ي منشي حاکم آذربايجان چنين نقل مي کند که وي از آنجا گريخته پيش فرمانرواي ديگري رفت و در نزد وي بدين علت تقرب يافت که هر دو معتقد به عقايد باطنيه بودند.
25- Strothmann,Gnosis 33 - درباره فرستادگان مصري به نزد محمود غزنوي رجوع کنيد به : گرديزي ( زين الاخبار ) ص 71.
26- سياست نامه، صفحات 183 تا 187؛ - بلخي فارسنامه، فهرست : 202 )، ص 117 به بعد؛ رجوع کنيد به : Husain F. al-Hamdani : The history of the Ismaili Da,wat and its literature during the last phase of the Fatimid Empire, ( im JRAS 1932,S. 126-136 ) ,S. 130-132;Rudolf Strothmann: Kleinere ismailitische Schriften,S. 127 ( in: Isl-amic Research Association Miscellany,I,I. R. A. Series,Nr. 12 ( 1948 ) ,S. Browne II 160. ( در ضمن تعقيب اين « ملحدان » کتب آنان نيز سوخته مي شد. ) درباره ي اوضاع ازمنه ي بعد ( سلطان مسعود غزنوي 1135 ميلادي برابر 530/529 ) رجوع کنيد به : راوندي ( راحه الصدور )، ص 228.
27- تاريخ سيستان، ص 386.
28- Levy,Account 532-534.
29- درباره ي ناحيه ي الموت ( نقشه، توصيف و حدود و ثغور آن ) رجوع کنيد به :
Freya Stark: the valleys of the Assassins and other Persian travels London 1934,S. 199,197-232,210,214,218,243,234,251; Freya Stark: Itinerary,im Royal Geographical Society,s Jornal I. 1931. -Rasid ad-Din Quatremere 212,Anm,58 ( S. 212-215. )
30- اسماعيليان از تمام نواحي ايران-هر گاه اوضاع بر آنان سخت مي شد. به نزد وي مي گريختند؛ رجوع کنيد به ابن الاثير، ج10، ص 299 ( سال 1106/1107 ميلادي برابر 501 هجري ) ؛ راوندي ( راحه الصدور ) ، صفحات 155 تا 158 ( در اينجا مطالب جالبي درباره ي تجمعات اسماعيليان بيان گرديده است. )
31- اولين قرباني فداييان اسماعيلي، نظام الملک وزير ( پانزدهم اکتبر سال 1092 ميلادي برابر با رمضان سال 485 ميلادي ) بود ( جويني، تاريخ جهانگشا، ج3، ص 204 ) حتي در سال 1133، وزير طغرل، سلطان سلجوقي، به او پيشنهاد نمود که براي برانداختن دشمن خود وامير او، به حشاشين مراجعه کند ( الحسيني، اخبار الدوله السلجوقيه، فهرست: 131- ص 72 ) ولي طغرل پيشنهاد وي را رد نمود و دستور اعدامش را صادر کرد- در حدود سال 1150 ميلادي ( برابر 544/545 هجري ) اتسز خوارزمشاه به وسيله ي يکي از همين فداييان، سلطان سنجر سلجوقي را به قتل رسانيد، دولتشاه، تذکره الشعراء ( فهرست: 272 ) ، ص 93- براي کسب اطلاعات عمومي در اين مورد رجوع کنيد به : جويني ( تاريخ جهانگشا ) ج3، و نيز رجوع کنيد به :
Josef,Freiherr von Hammer-Purgstall : Geschichte der Assassinen,Stuttgart und Tubingen 1818; Laurence Lockhart: Hasani Sabbah and the Assassins, im « Bulletin of the School of Oriental Studies » V ( 1930 ) ,S. 675-696 بديهي است که باطنيان نيز حتي قبل از روي کار آمدن حشاشين، مخالفان سياسي خود را با قتل فردي و پنهاني از بين بر مي داشتند، مثلاً در همدان سال 1048/1049 ميلادي برابر 440 هجري، ابن الاثير، ج9، ص 190.
32- سياست نامه، ص 156 به بعد.
33- رجوع کنيد به: Spuler,Die Mongolen in iran. S. 50 درباره ي جزئيات رجوع کنيد به جويني ( تاريخ جهانگشا ) ج3، صفحات 261 تا 278 و نيز ص 136.
34- جُويني، ( تاريخ جهانگشا )، ج2، ص 49.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم