نويسنده: علي پاشاصالح
نمايي از حقوق در ايران ساساني
آنچه درباره ي نيکيهاي انوشيروان گفته اند و نوشته اند و آنچه از پند و اندرز به خود او نسبت داده اند هرگاه در جامعه جامه ي عمل ميپوشيد و جانشينان او نيز پيروي ميکردند دودمان ساساني سرنوشت ديگري داشت. در اينجا نقل چند نکته از خطابه ي منسوب به انوشيروان پس از پيروزي بر دشمنان بيگانه و اعلان جنگ او با فتنه و فساد و ستم و بيداد بي مناسبت نيست. مؤلّف تجارب الامم در پايان قطعه ي اوّل کتاب انوشيروان چنين نوشته است (1):« با اين سرگذشت در آخر اين کتابي که انوشيروان در شرح حال و کارهاي خويش نوشته چنين خواندم که انوشروان چون از کار کشور فراغت يافت، اسواران و سران سپاه و بزرگان و مرزبانان و هيربدان و موبدان را گرد آورد و برگزيدگان مردم را نيز بخواند، آنگاه در آن جمع بدينگونه سخن راند:
« خطابه ي انوشروان:
- اي مردم، به من هوش داريد و گوش فرا دهيد و خود را پندپذير سازيد ... اکنون خداوند و داده هاي او را سپاس که شما را در نعمت و روزي به پايه اي بلند رسانيد، و از بزرگي و سرافرازي فضيلتي بزرگ ارزاني فرمود، و دشمنان شما را بشکست و آنانرا به هلاکت رساند، و اکنون آنان يا کشتگاني هلاک شده اند و يا زندگاني مطيع و فرمانبردار شما.« براي شما دشمناني مانده است که شماره ي آن کم ولي نيروي آنان سخت و شوکتشان بس عظيم است. اينها که بر جاي مانده اند به نظر من براي شما ترسناکتر و براي زبون ساختن و چيره شدن بر شما تواناتر از دشمنان شمشير زنِ نيزه گذارِ اسب تاز ميباشند که شما بر آنها دست يافتيد ... آنچه در آن دشمنان گذشته موجب ترس و بيم شما ميشد با آنچه در اين دشمنان که هم اکنون شما را بجنگ آنان ميخوانم و موجب ترس و بيم ميگردد در خور سنجش نيست ...
« بدانيد که دشمنان شما از ترک و روم و هند و ديگران هرگز بدين پايه و مايه نبودند که اگر بر شما چيره ميشدند بدينسان به شما گزند رسانند که اين دشمن اگر بر شما دست يابد شما را ناتوان و نابود ميسازد، زيرا کينه ي اين دشمن سخت تر و فريب و نيرنگ او بيشتر و کار او ترسناکتر از آن دشمنان است ...
« اي مردم ... هنگامي که دارا بر پادشاهان و ملّتها پيروز شد و آنها را به زير فرمان کشيد و بر زاد و بومشان دست يافت، چون کار اين دشمن را نساخت خود و لشکريانش پس از به دست آوردن صلح و آرامش و فتح و فيروزي نابود گشتند. و اين بدان علّت بود که وي بدآنچه براي او فراهم شده بود و به سبب آن پادشاهي وي کمال يافته بود، و قدرتش سخت شده بود، و بر دشمنان نيرو يافته بود، و نعمت بر او تمام شده بود، و از هر سوي جهان آنچه مايه ي سرفرازي و سربلندي ميبود بر او روي آورده بود، راضي نشد، تا به انواع سخن چيني و دو روئي دو خصلت نکوهيده ي رشک و سرکشي در نهاد او پرورده شد، و او آنها را به خود پذيرفت، و نيرو و ثبات خود را در سرکشي و بيدادگري جُست. رشک و حسد نيز در مردم فقير و نادار در برابر مردم دارا و ثروتمند و همچنين در مردم گمنام و کم مايه در برابر بزرگان و اشراف بيدار گرديد، و هنگامي که اسکندر بر آنها بتاخت حال مردم از پراکنده دلي و نفاق و اختلاف و ظاهر شدن کينه ها و سخت شدن دشمني در بين آنها بدين پايه از آشفتگي رسيده بود. و کار فساد بدانسان بالا گرفته بود که رئيس نگهبانان شاه يعني کسي که خود ميبايستي حافظ جان او باشد همو خود او را به قتل رسانيد. و اين بدان جهت بود که دلهاي مردم از شرّ و کينه آکنده شده بود، و دشمني و اختلاف در آن لانه کرده بود. و اين بود آنچه کار اسکندر را آسان نمود و زحمت از او برداشت. من امروز از آن پيش آمد پند گرفتم و آنرا در اينجا ياد کردم.
« اي مردم، ولي من نميخواهم که در اين نعمتي که هستيم هرگز به پراکنده دلي و سرکشي و رشک و حسد آشکار و سخن چيني و دو روئي راه دهم. خداوند اخلاق ما و کشورما را از اين چيزها پاک داشته و فرمانروائي ما را شريف تر و برتر از اينها قرار داده است. آنچه من از نعمت خداوند و سپاس او بدان رسيده ام نه از راه اين خصلتهاي پليد بوده است، خصلتهائي که دانايان آنها را از خود رانده و حکيمان آنها را نکوهيده اند، بلکه اين رتبه و پايگاه را من با درستي و سلامت نفس و رعيّت دوستي و وفاداري و دادگري و پايداري و محبّت به دست آورده ام. و سبب اينکه ما از ملّتهائي نام برديم يعني از ترکان و بربريان و زنگيان و کوه نشينان و ديگران چيزي از اخلاقشان را بدانگونه که از روميان و هنديان گرفتيم اقتباس نکرديم اينست که اين خويهاي ناپسند در ميان آنها آشکار و شايع است، و نخستين تکليفي که بر عهده ي ماست از خود راندن و ترک اين اخلاق نکوهيده است که دشمن ترين دشمنان شما ميباشد ...
« بدانيد کسي که در برابر اين دشمن زبون گردد، در برابر آن ديگري نيز زبون خواهد شد، و آنکه بر اين دشمن چيره شود بر آن ديگري نيز پيروز خواهد گرديد. زيرا سرافرازي و نيرو و فرمانروائي با صلح و آرامش و الفت و دوستي و همدستي و نيکخواهي شما حاصل گردد، همچنانکه حسد ورزي و سرکشي و سخن چيني و پراکنده دلي جز سرافکندگي و ناتواني و نابودي دو جهاني ثمري ببار نخواهد آورد. پس آنچه که شما را بدان فرمان داديم بر خود لازم شمريد و از آنچه شما را از آن بازداشتيم بپرهيزيد. هيچ نيروئي جز با پشتيباني خداوند نيست.
« غمخواري اهل نياز و مهمان نوازي غريبان را بر خود فرض بدانيد، هرکس با شما همجوار است حق جوار او را گرامي داريد، با مردماني که از ملّتهاي ديگر در ميان شما بسر ميبرند نيک رفتاري کنيد، زيرا آنان در پناه من هستند. آنها را نوميد مسازيد و بر آنها ستم روا مداريد و به زرگري مفروشيد و سخت مگيريد، زيرا سخت گيري موجب نافرماني گردد. در برابر برخي از آزار آنان شکيبا باشيد. امانت و پيمان خود را نگه داريد و آنچه را که از اينگونه اخلاق شما سفارش کردم حفظ کنيد. زيرا ما هرگز نديديم که ملک و ملّتي نابود شود جز با ترک اين اخلاق، و نه ملک و ملّتي به زيور صلاح آراسته گردد جُز با پيروي از اين اخلاق. و در همه ي کارها اعتماد ما به خداوند است. (2)»
پينوشتها:
1- نقل از مقاله ي آقاي دکتر محمد محمدي رئيس سابق کرسي زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه لبنان و رئيس کنوني دانشکده ي الهيات و معارف اسلامي، زيرعنوان کتاب التاج في سيرة انوشروان در مجله ي الدراسات الادبية، سال سوم، شماره ي چهارم، چاپ بيروت، زمستان 1340 هـ. شـ.= 1962 ميلادي، صفحه ي 371 به بعد.
2- «دو قطعه اي که ابن مسکويه از کتاب انوشيروان نقل کرده است به همين جا پايان ميپذيرد. اين دو قطعه از روي ترجمه ي عربي که در جلد اول کتاب تجارب الامم چاپ عکسي از صفحه ي 187 تا صفحه ي 215 نقل شده است به فارسي برگردانده شد. بيروت دي ماه 1340= کانون الثاني 1962: محمد محمدي.»
صالح، علي پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثي از تاريخ حقوق، دورنمايي از روزگاران پيشين تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران