تاريخ حقوق روسيه ي تزاري

بزرگترين کشور جهان از حيث مساحت اتّحاد جماهير شوروي سوسياليستي است. قلمرو آن از شمال اقيانوس آرام تا درياي بالتيک در دو قارّه گسترش يافته و قسمت شمال اسيا و نيمه ي شرقي اروپا را در برگرفته است. مرکز جماهير
شنبه، 16 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ حقوق روسيه ي تزاري
 تاريخ حقوق روسيه ي تزاري

 

نويسنده: علي پاشاصالح




 

روسيّه و اتّحاد جماهير شوروي سوسياليستي (1)

بزرگترين کشور جهان از حيث مساحت اتّحاد جماهير شوروي سوسياليستي است. قلمرو آن از شمال اقيانوس آرام تا درياي بالتيک در دو قارّه گسترش يافته و قسمت شمال اسيا و نيمه ي شرقي اروپا را در برگرفته است. مرکز جماهير شوروي مسکو و کانون حکومت در کرملين (2) است که مقرّ فرمانروايان و پادشاهان و امپراطوران قديم روسيّه معروف به « تزار » يا « تسار » بوده است. نخستين کسي که رسماً بعنوان تزار اعلام شد ايوان مخوف بود ( 1547 ). « تزار » را مُحرِّف « سزار » بمعني قيصر ضبط کرده اند. جمعيّت آن را در اول ژانويه 1968 در حدود 237 ميليون نوشته اند.
اهل تحقيق جلگه ها و دشتهاي پهناور جنوب روسيّه را در ادوار ماقبل تاريخ جولانگاه چادرنشيناني دانسته اند که کارشان تاخت و تاز و غارتگري بوده است. نقل است که اين طوايف سيّار با شير ماديان و غنائمي که از دست اندازي به قبائل شمالي بچنگ مي آوردند گذران ميکردند. بگفته ي ميليو کُف (3) عضو مجلس سوم و چهارم روسيّه و وزير امور خارجه ي حکومت موقّت روس تني چند از مورّخان ميهن دوست محلّي (4) کوشش کرده اند اصل و نسب کهن ترين قبائل آن سامان را سلاو معرفي کنند، ولي در نتيجه ي تحقيقات بعدي پيرامون ريشه ي اين اقوام توجه بايران و قفقاز معطوف شده و موطن اصلي نژاد سلاو را در جنگهاي شمال روسيّه جستجو ميکنند.

حقوق در روسيّه ي قديم

مرکز نخستين دولت روسيّه را در کي يِو ( کي يِف ) و در قرن نهم ميلادي ضبط کرده اند. کهن ترين آثاري که از حقوق روسيّه بجا مانده طبق تحقيقات دارِست (5) مستشار افتخاري ديوان کشور فرانسه چهار عهدنامه ي صلح است که در قرن دهم ميلادي ميان پادشاهان روسيّه و امپراطوران يوناني در قسطنطنيّه بسته شد و نخستين بار بزبان سلاوُني در پايان قرن هيجدهم ميلادي انتشار يافت و توسّط پرفسور لِژه استاد کُلِژ دو فرانس (6) در اواخر قرن نوزدهم ترجمه ي فرانسوي آن نيز منتشر شد.
بموجب نخستين عهدنامه ( 907 ميلادي ) که بسيار مختصر و منحصراً درباره ي امور بازرگاني بود بتجّار غيرمسلّح روس اجازه داده شد همراه يکي از عمّال امپراطور وارد قسطنطنيّه شوند، ولي بيرون شهر اقامت داشته باشند و عدّه ي آنها بهنگام ورود بشهر از پنجاه تن تجاوز نکند.
در عهدنامه ي دوم ( 912 ) طرفين متعهّد شدند جانب صلح و دوستي را رعايت کنند. ضمناً جرائم را بدو دسته تقسيم کردند: جرائمي که بزيان اشخاص است و جرائمي که بزيان اموال. مادّه ي اول مربوط است باقامه ي ادلّه ي دعوي و اثبات وقوع جرم و احراز مجرميّت متّهم. خواهان پس از ارائه ي علائم و آثار جرم، مثلاً جسد مقتول و جامه ي خونين مضروب، به آيين خود سوگند يادميکرد و چنانچه خوانده ( متّهم ) نمي توانست خلاف آنرا ثابت کند مقصّر شناخته مي شد. اگر دزد را در حين ارتکاب سرقت بر اثر مقاومت مي کشتند قاتل از مجازات معاف بود، ولي اگر دزد تسليم شده و بمحاکمه تن ميداد باسترداد اموال مسروقه و پرداخت سه برابر بهاي آن بعنوان جريمه محکوم مي گشت (7). نکته ي جالب استرداد مجرمين بود که بدرخواست هر يک از دولتهاي متعاهد متقابلاً انجام مي شد، و حال آنکه در اروپاي غربي تا قرن پانزدهم ميلادي اين کار عملي نشد.
عهدنامه ي سوم ( 945 ) در تأييد پيمانهاي گذشته و ورود کشتيهاي روسيّه و تعيين سهميّه براي خريد ابريشم و تسليم بردگان گريخته و مجازات بدني سارق با پرداخت دو برابر بهاي اموال مسروقه بوده است.
در عهدنامه ي چهارم ( 971 ) گفتگو از پيمان صلح و اتّحاد تدافعي و تعرّضي است. با تجزيه و تحليل اين عهدنامه اوضاع اجتماعي روسيّه در قرن دهم ميلادي روشن مي شود. بجاي کينه خواهي و انتقام جوئي که از کهن ترين قوانين ابتدائيست اثري از عدالت اجتماعي مشاهده ميشود. در اين مرحله مجازات بنام پادشاه انجام مي گيرد، امّا برعهده ي مدّعيان خصوصي يعني پدر و مادر و خويشاوندان مقتول است که قاتل را تعقيب کنند. قاتل مي توانسته است با پرداخت خونبها رهائي يابد. آزمايش ايزدي بوسيله ي آهن تفته و آب جوش هنوز رواج داشته و بشهادت عيني يک مسافر عرب جنگ تن به تن نيز تحت عنوان « دوئل قضائي » همه جا مرسوم بوده است. بدين طريق که اگر مدّعي و متّهم از نتيجه ي دادرسي ناخشنود بودند حکم دادگاه سلطنتي اين بود که دعوي را با اسلحه فيصله دهند. در آنصورت آن که شمشير بُرّنده تري داشت برتري مي جست و شرايط دلخواه خود را بمغلوب آن تحميل ميکرد.
در سال 988 ميلادي ( يعني پانصد سال بعد از پادشاه فرنک ) ولاديمير بزرگ (8) که مقدّس نيز ناميده شده نخستين فرمانرواي روسيّه است که به کيش مسيح درآمد و بقوانين کليسائي گرائيد. کهن ترين قانون روسيّه قانونيست که يارُسلاو (9) پسر ولاديمير پس از فتح نُوگرُد (10) ( 1019 ) و جلوس بتخت سلطنت آورده و بنام « روسکايا پراودا » ( حقوق روس ) (11) معروف است. اين قانون بزبان سلاوُني (12) نوشته شده و سلاوُن از لهجه هاي قديمي منسوب به زبانهاي صقلابيست. در سالهاي 1054 و 1068 پسران يارُسلاو در قانون پدر تجديدنظر کردند و بتکميل آن همّت گماشتند. تفصيل اين داستان و شرح مواد جزائي و مدني و تجاري در کتاب دارِست آمده است.

ادوار چهارگانه

دو تن از حقوقدانان سرشناس فرانسه و امريکا پرفسور رِنه داويد استاد حقوق مدني تطبيق دانشکده ي حقوق پاريس (13) و دبير کُلّ کميته ي بين الملل حقوق تطبيقي و پرفسور هَزرد استاد حقوق عمومي دانشگاه کلمبيا (14) در کتاب خود تحت عنوان حقوق شوروي (15) تاريخ حقوق روسيّه را پيش از انقلاب بالشويک بچهار دوره تقسيم کرده اند: دوره ي اوّل روسيّه قديم که معروف است به روسيّه ي کي يِو (16) ( 1237-989 )، دوره ي دوم استيلاي مغول يا تاتار که نزديک دو قرن و نيم در روسيّه فرمانروائي داشتند ( و به آيين مسيح نگرويدند ) و آن دوره را بعلت دورماندن از سير تکاملي دنياي غرب دوره ي رکود دانسته اند ( 1497-1237 )، دوره ي سوم دوره ي قانونگذاري اَلِکسيس دوّم (17) ( 1653-1649 )، و دوره ي چهارم قوانين مهمّي که در عهد تزار نيکالاي اوّل وضع شد ( 1832 ).

ايوان مخوف

فرزند واسيلي ( بازيل سوم ) و نواده ي ايوان سوم ( که مغول را تارومار کرد ) بسنّ سه سالگي بفرمانروائي مسکو رسيد. مادرش تا سال 1538 ميلادي نيابت سلطت را برعهده داشت. از 1538 تا 1544 عدّه اي از طبقه ي اشراف معروف به « بايار » عهده دار امور دربار بودند تا در 14 سالگي شخصاً زمام امور را بدست گرفت و در 16 ژانويه 1547 ديهيم « تزاري » را بر سر نهاد.
دسته ي اعيان که پيوسته درصدد کسب قدرت بودند از دربار « تزار » رانده شدند و از طبقات پائين افرادي توانا و ميهن دوست که منافع کشور را بر منافع شخصي ترجيح مي دادند بخدمت خوانده شدند. در سال 1550 نخستين جلسه ي مجلس (18) را بپا ساخت و نمايندگان اين مجلس در قانون کيفر ايوان سوم تجديدنظر کردند و در شوراي اُسقفها و مطرانها و کشيشها شرکت جستند و قانون کيفر بامضاي اين شوري رسيد. ولي ديري نپائيد که از مجلس روگردان شد و تصميمات مجلس را مداخله در امور سلطنت دانست.
براي دست يافتن بدرياي بالتيک با لهستان و ليتواني و سوئد مصاف داد و سراسر سيبريّه را بتصرف درآورد. در صنف نظام و ماليات املاک و تمرکز عايدات در خزانه داري کشور اصلاحاتي کرد، ولي با همه ي کياست و فراستي که در امر سياست براي او قائلند ستمگري و زشتخوئي او را منکر نيستند. پس از مرگ زن و فرزندش تزار نسبت بهمه ي مردم سيه دل و بدگمان شد. شهر نُوگُورد را با خاک و خاکستر يکسان کرد. هزاران تن از افراد بيگناه باتّهام اينکه نيّت شورش داشته اند در خاک و خون غوطه ور شدند ( 1570 ) و بهنگام قهر و غضب ايوان مخوف (19) حتي پسر خود را هم با يک ضربه بديار عدم فرستاد.
در عهد سلطنت فيودُر (20) پسر ايوان مخوف حق خروج از املاک مزروعي از رعايا سلب شد و نظام زمين بندگي يا « سِرف » داري در روسيّه آغاز گشت. در سال 1592 مميّزي و ثبت املاک پايان يافت و رعايائي که از املاک اربابي فرار کرده بودند محکوم به بازگشت شدند.
چون سخن به آيين زمين بندگي رسيد توضيح مختصري پيرامون مفهوم « سِرف » و پيدايش آن بي مناسبت نيست:

زمين بندگي ( « سِرف » )

« سِرف » از لغت لاتيني « سِرووُس » ( servus- بصيغه ي جمع servi ) مشتق است بمعني نوکري و خدمت. در اصل مفهوم بردگي داشته و در کتاب سرشماري ويليم فاتح در انگلستان (21) پست ترين طبقه ي جامعه را بدين نام خوانده اند. از قديم الايام در يونان و رُم رعيت به زمين بستگي داشته است. در نظام ملوک الطوايفي « سِرف » جزئي از اراضي مزروعي و از متعلّقات و ملحقات زمين بشمار آمده و تابع مالک ملک بوده و پس از انتقال ملک بمالک جديد رعيت هم منتقل مي شده است. تفاوت او با برده اين بود که مستقيماً و بلاواسطه جزء اموال شخصي ارباب محسوب نمي شد بلکه چون زمين وابستگي داشت بواسطه ي زمين مکلّف بود براي ارباب کار کند (22).
پرفسور ويناگرادُف (23) استاد حقوق رُم در دانشگاه آکسفورد و استاد پيشين تاريخ دانشگاه مسکو و مؤلّف نوع خاص بردگي در انگلستان مي نويسد: در روسيّه نيز مانند کشورهاي غربي اين نوع بردگي وجود داشت (24) و چند چيز سبب ايجاد آن بود، اسارت در جنگ، تنگدستي، وام و ناتواني براي پرداخت جريمه. در آغاز بيشتر کشاورزان آزاد بودند. حتّي هنگامي که پادشاه و کليسا و بزرگان قوم املاک را تملّک کردند کشاورز در حکم مستأجر ملک بود و مي توانست ملک را بشرطي رها کند که ديون خود و مال الاجاره ي عقب افتاده را بپردازد. تا اواخر قرن شانزدهم جريان امر بدين منوال بود ولي بزودي وضع دگرگونه شد. زيرا برزيگران بندرت مي توانستند کرايه بها را بپردازند و بتدريج يوغ بندگي ارباب را بگردن گرفتند. دولت مزارع را مهمترين منبع درآمد خود مي دانست و ازينرو ماليات سنگيني بر اراضي مزروعي بست. مالکان براي جلب زارعين مزارع مجاور بتکاپو افتادند. دولت بحکم قانون از فرار رعايا جلوگيري کرد. در سالهاي اوّل قرن هفدهم ميلادي ( 1601، 1606 ) فرمانروايان مسکو قوانيني براي ايجاد طبقه ي پست و زيردست نظير رعاياي رُم وضع کردند و مالکان املاک مجاور از جلب زارعان زمين ديگران ممنوع شدند. در رُم رعيّت را « کُلُنوس » ( colonus ) و رعايا را « کُلُني » ( coloni ) مي گفتند. اين افراد جزء بردگان محسوب نمي شدند ولي وابسته بزمين بودند و از يک مالک بمالک ديگر با زمين منتقل مي شدند و اجاره ي معيني مي پرداختند. کم کم در روسيّه هم زمينه براي اتّخاذ اين رويّه آماده شد و در عهد دودمان رُمانُف (25) عملي گشت. پطر کبير با سرشماري روستاها و مميّزي املاک مزروعي بتکميل آن پرداخت و در نتيجه نه فقط زارع در ملک تثبيت شد بلکه طبقه ي جداگانه اي از روستائيان زير سلطه ي شخص صاحبان ملک بوجود آمد (26). از کارهاي پطر کبير يکي اين بود که کارگران نيمه آزاد و رعاياي غيرآزاد املاک مزروعي را در طبقه ي واحدي بنام « سِرف » قرارداد و ماليات سرانه اي به آنها بست که از سال 1718 تا 1722 توسط ارباب گرفته مي شد.
ابتدا دولت ميان برده و « سِرف » فرق قائل بود ولي رفته رفته در عمل چهره ي زشت و پليد نظام « سِرف » داري پديدار شد و « سِرف بصورت اموال جاندار طبقه ي ممتازه درآمد. در قرن نوزدهم موجبات اقتصادي و ملاحظات نوعدوستي سبب شد رعايا از اين قيد رهائي يابند، زيرا وابستگي بزمين مانع پيشرفت و استفاده از نيروي کارگر و سرمايه هاي خصوصي بود و اگر اين روش ناهنجار عوض نمي شد انتقال رعايا از اراضي شمالي به زمينهاي حاصل خيز و پُربرکت نواحي جنوبي روسيّه امتناع عقلي داشت. در عهد نيکلاي اوّل چندين بار خواستند با حفظ حقوق و امتيازات اشراف اين مشکل را حل کنند، نتيجه اي نگرفتند، تا اينکه جنگ کريمه پيش آمد و با وضع قانون آزادي بخش نوزدهم فوريه 1861 پانزده ميليون « سِرف » رهائي يافتند و قطعاتي از اراضي مزروعي با پرداخت اقساط سالانه بآنها تعلق گرفت و خسارات مالکان سابق جبران شد. الکساندر دوم نيکالايه ويچ (27) بتاريخ سوم ماه مارس 1861 بموجب فرماني « سِرف » را ملغي نمود و راه را براي اصلاحات ديگر هموار ساخت.
سير تاريخ « سِرف » را در کشورهاي غربي ( رُم و فرانسه و آلمان ) و موارد اختلاف آنرا با روش معمول روسيّه پرفسور ويناگرادُف ضمن مقاله ي يادشده بيان نموده و نتيجه مي گيرد که آيين « سِرف » داري از خصوصيات نظام ملوک الطوايفي بوده و با پيدايش عصر صنعت و بازرگاني بساط آن برچيده شد.

در مسير تحوّل و تجاوز

دودماني که از 1613 تا 1917 بر روسيّه فرمانروائي کرد رُمانف نام دارد و سرسلسله ي اين خاندان ميخائيل رُمانُف بود. جدّ اعلي اين خانواده را يکي از نجباي آلماني نوشته اند که در اوائل قرن چهاردم بمسکو هجرت کرد.
در سال 1649 تزار اَلِکسيس ميخائيلوويچ (28) با توجه بقوانين کشورهاي غربي قانون مدني را در 963 مادّه تصويب کرد.
همين که نوبت به پطرکبير (29) رسيد براي تکميل فنون نظامي و دريانوردي بعنوان يک کارگر ساده مُتنکرّاً وارد سفارت روسيّه در آلمان و هلند و انگلستان شد ( 98-1697 ) و در کارخانه هاي کشتي سازي کار کرد و براي پيشرفت صنعت روسيّه صدها مهندس و کارشناس بخدمت گماشت. ولي آشوبي در روسيّه بپاخاست و ناگزير براي خواباندن آتش فتنه بازگشت. با دربار باب عالي ( عثماني ) پيمان صلح بست ( 1699 ) ولي روز ديگر بسوئد اعلان جنگ داد. آتش جنگ تا 1721 شعله ور بود. اصلاحات نظامي و مالي و اداري او را بيشتر بر اثر همين جنگ مي دانند.
پس از بازگشت از اروپا بيدرنگ دستور داد زنان نقاب از چهره بيفکنند و جامه ي بلند نپوشند و مردان با لباس خارجي ( اروپائي ) درآيند و ريش خود را بتراشند. دينداران تراشيدن ريش را در آن زمان جرمي تحمّل ناپذير و عمل پطر را دشمني با عيسي مسيح مي دانستند.
شهر سن پطرزبورگ (30) را در کنار ساحل رود نِوا بنياد نهاد ( 1703 ) و با اين تدبير « پنجره اي به اروپا » گشود و بسال 1712 پايتخت خود را بدانجا انتقال داد. قلمرو روسيّه را ميان سرداران خود به هشت حکومت نشين تقسيم کرد و هر يک از حکومتهاي هشت گانه ملزم بود هزينه ي تعداد مُعيّني از هنگهاي نيروي نظامي را تأمين کند. مجلس سنا را بسال 1711 تأسيس کرد ولي اعضاء مجلس مسئول شخص او بودند. پس از پيروزيهاي متوالي و تصرف اِستوني و فنلاند و چند نقطه ي ديگر لقب « امپراطور » را پذيرفت و بدين وسيله تزار دودمان رُمانُف مُقدّس رُم همدوش و همتراز شد.
با ايران قرارداد بازرگاني بست ( 1715 ). دربند را بسال 1722 و باکو را بسال 1723 اشغال کرد. بداغستان و شيروان و نواحي غربي و جنوبي بحر خزر و گيلان و مازندران و استرآباد چنگ انداخت ( قرارداد سن پطرزبورگ 1135 هجري= 1723 ميلادي ) (31).
اجمالاً با اينکه بعضي از محققان پطر را در شمار مصلحان اجتماعي نياورده اند و او را ستمگري سنگدل خوانده اند در تجدّد خواهي او شبهه اي نبوده است. خدمت بکشور را بلندترين هدف ابناء وطن مي دانست. واگذاري املاک را بپاس خدمات اشخاص موقوف کرد. تمام مساعي خود را براي پذيرش علم و صنعت غرب بکار برد. حتّي روي مُهرش عبارتي بدين مضمون ديده مي شد: « من از کساني هستم که نياز به آموختن دارم و در جستجوي آموزگارم. » از طرف ديگر يوغ بندگي زمين بصورت « سِرف » در عهد او برگردن همه ي رعايا بلا استثناء نهاده شد.
پس از مرگ پطرکبير همسرش يِکاتريناي اوّل ( کاترين اوّل و بزرگ ) از روستا زادگان ليتواني جانشين او گشت (32). زيرا اَلِکسي پطرويچ پسر پطر تحت تأثير کليسائيان پرورش يافت و با پاره اي از کارهاي پدر هم آهنگي نداشت. از بيم جان بخارج کشور گريخت ولي با تدابير و حيل او را فريب دادند. باز آمد و به اتّهام توطئه و سوء قصد بزندان افتاد و با شکنجه و عذاب در آنجا جان سپرد ( 1718 ). اليزابت دختر پطر ( 1741 تا 1761 ) کيفر اعدام را لغو کرد ( 1744 ) و از آن تاريخ ببعد هيچکس در روسيّه جز بجرم اقدام براي واژگون کردن اساس حکومت نمي بايست محکوم به اعدام شود.
دوران سلطنت جانشينان بلافصل پطر کوتاه بود و بجاي آنها مقربّان درگاه حکومت مي کردند. در سال 1730 هشت تن از سياسيون تخت و تاج تزار را بدختري از خاندن پطر که برادرزاده ي او و « آن » نام داشت سپردند و بموجب سندي که بامضاي او رسيد با او شرط کردند شورائي مرکب از خودشان و عدّه ي ديگري به رأي آزاد مردم انتخاب شود و تا اين شوري تصويب نکند قدمي بر ندارد. ولي بمجرّد اينکه براي تاجگذاري وارد مسکو شد آن سند را پاره پاره کرد و نخستين گامي که براي محدود کردن سلطنت مطلقه در قرن هيجدهم برداشته شد بي اثر ماند.

پيچ تاريخ

يکي از پيچهاي مهمّ تاريخ حقوق روسيّه سلطنت 34 ساله يِکاتريناي دوم ( 96-1762 ) ضبط شده است (33). يِکاتريناي دوم ( کاترين دوم ) بگفته ي پرفسور بِلوف استاد آکسفورد (34) با بزرگترين نويسندگان عصر خود مانند وُلتِر و ديگران (35) مکاتبه داشت و آرزو مي کرد دوران سلطنت او از ادوار درخشان تاريخ باشد. دستور داد با توجه به آثار مُنتِسکيو مجموعه ي قوانين نويني تهيّه و تنظيم شود. بدين منظور مجلسي مرکّب از نمايندگان طبقات مختلف امپراطوري باستثناي روحانيان و سِرفها از همه ي نقاط بپا ساخت. عدّه ي اعضاء اين مجلس به 564 تن رسيد. خواست براي تسلط ارباب بر رعيّت حدودي معيّن شود. با مخالفت طبقه ي حاکمه روبرو شد. ناگزير املاک سلطنتي را ميان نزديکان خود و مقرّبان دربار تقسيم کرد و رعاياي املاک انتقالي هم بحال « سِرف » درآمدند.
در خلال سالهاي 1775 تا 1791 باز در انديشه ي قانونگذاري بود. اين بار بجاي مُنتِسکيو به حقوقدان نامي انگليس، بلَکستُن (36)، پرداخت و از دانش اداري يک دانشمند آلماني الاصل بنام زيفرز (37) بهره مند شد و در سال 1775 قانون اساسي ايالات را منتشر ساخت و نخستين بار در تاريخ روسيه واحد خودمختار اداري و قضائي بوجود آمد. در سال 1785 بموجب منشوري که بسود اعيان صادر کرد قدرت طبقه ي حاکمه تثبيت شد و تا روزي که سِرفها به آزادي رسيدند ( 1861 ) اين طبقه بر مرکب مُراد سوار بودند.
در سال 1773 قزّاقهاي اُرال بفرماندهي پوگاچوِ (38) قيام کردند. پوگاچِو خود را پطر سوم مي ناميد. سِرفهاي کارخانه هاي اُرال را با خود همراه ساخت، ولي همکارانش او را تسليم کردند. در مسکو محاکمه شد و سرش را از تن جدا نمودند. يِکاترينا افکار آزادمنشانه را کنار گذاشت و به آزار روشنفکران و ترقي خواهان که خود روزي مُشوّق و پشتيبان آنها بود پرداخت.

باز دست اندازي به ايران

امّا تجاوزات او بحقوق و حدود ايران: از زمان پطر کبير ( 1682 تا 1725 ) بلکه مدتها پيش دولت تزاري براي نزديک شدن بهندوستان و دست يافتن بدرياي آزاد ( خليج فارس ) بخاک ايران چشم طمع دوخته بود و بقفقاز و گيلان و مازندران و استرآباد دست اندازي کرد. هِراکليوس والي عيسوي گرجستان باميد وعده هاي يکاتريناي دوم فريفته گشت و از پيروي دولت ايران عنان بتافت و بدولت روس سرسپرد. يِکاترينا باو نويد داده بود که استقلال گرجستان را در برابر ايران حفظ کند. کشتيهاي روس را به آبهاي کرانه ي ايران فرستادند و در شهر اشرف ( بهشهر امروز ) تجارتخانه تأسيس کردند و کالاي ايران را به بهاي گران خريدند و کالاي روس را به بهاي ارزان فروختند. دولت ايران به نيرنگ روسها پي برد و بفراست دريافت که نيّت سياسي است نه بازرگاني. بساط آنها را برچيد. آقا محمدخان قاجار آهنگ تسخير تفليس ( کرسي نشين گرجستان ) کرد. هراکليوس پس از شکست به کوهستان پناه برد. روسها از راه دربند و باکو و رود اَرَس هجوم آوردند و رشت را تهديد کردند. در اين گيرو دار کاترين جان بجان آفرين سپرد و آقامحمدخان شبانه بدست چند تن از گماشتگان خود در سراپرده ي سلطنتي کشته شد. گُرگين ( ژُرژ ) جانشين هراکليوس با دولت روس پيمان بست و پاوِل اول (39) امپراطور روسيّه را بعنوان تزار گرجستان شناخت.
بر اثر رفتار ناهنجار اَلِسکاندر اوّل (40) امپراطور ديگر روسيّه مردم شورش کردند. لازارُف سردار روس شهر گنجه را که در قلمرو ايران بود گشود و قتل عام نمود. اهالي گرجستان از فتحعلي شاه قاجار کمک خواستند. شاه برآشفت و دعوت را پذيرفت. جنگ ميان دو کشور درگرفت و نزديک ده سال شعله ور بود. سرانجام عباس ميرزا فرزند فتحعلي شاه در کنار رود اَرَس شکست خورد و در گلستان از توابع قراباغ بميانجيگري انگلستان پيمان صلح ميان روس و ايران بسته شد و اين همان عهدنامه ي ننگيني است که بموجب آن گرجستان و ابخاز و داغستان و در بند و باکو و شيروان و شکي و گنجه و قراباغ و قبه و قسمتي از طوالش جزء امپراطوري روسيّه شد و حق راندن کشتيهاي جنگي در درياي مازندران ( بحر خزر ) از ايران سلب گشت ( 11شوال 228 هجري قمري= 12 ماه اکتبر 1813 ميلادي ) (41).
« شرح اين هجران و اين خون جگر
اين زمان بگذار تا روز دگر »

انديشه هاي اصلاحي

اَلِکساندر اوّل در سال اوّل سلطنت تني چند از دوستان دوران جواني را گردآورد تا بکمک آنها طرحهاي بزرگ اصلاحي فراهم سازد. کارهاي ارتجاعي پدر خود پاوِل اوّل را لغو کرد و گفت حکومت بايد حکومت قانون باشد نه زورگوئي و خودسري 470 هزار تن سِرف آزاد شدند و تسلّط ملّاکين برعايا محدود شد. سه دانشگاه تأسيس کرد. ولي او نيز ابتدا خوش درخشيد و در اواخر سلطنت به ارتجاع گراييد. مردم شورش کردند. يکي از سياستمداران آن عهد بنام ميخائيل ميخائيلوويچ سپرانسکي (42) که مورد علاقه ي امپراطور بود طرحي براي خودمختاري در چهار مرحله تهيّه کرد. پيشنهاد او اين بود که در هر يک از بخشها و شهرستانها و اُستانها مجلس ملّي و انتخابي بنام « دوما » بوجود آيد و دوماي بخش نمايندگاني براي دوماي شهرستان و دوماي شهرستان نمايندگاني براي دوماي اُستان گسيل دارد و دوماي هر اُستان نمايندگان خود را براي دوماي مرکز بفرستد و دوماي مرکزي فقط حق داشته باشد بجاي وضع قوانين طرحهائي براي تأمين مصالح کشور و تعيين مسئوليت مأموران دولت و تخلّفات از قوانين اساسي پيشنهاد کند و فقط امور قضائي در صلاحيّت سنا باشد. اولياء امور و طبقه ي اعيان و کارکنان دولت برآشفتند. تزار هم بهانه گرفت و سپرانسکي را تبعيد کرد ( 1812 ).
در جنگ 1812 ناپلئون مسکو را فتح کرد (43). شهر را مردم آتش زدند. ناپلئون عقب نشيني کرد. سپاهش متلاشي شد. اَلِکساندر تا ديوارهاي پاريس پيش رفت ( 14-1813 ). در کنگره ي وين بعنوان نجات دهنده ي اروپا شناخته شد ( 1815 ). به يک کشيش آلماني گفت: « آتش سوزي مسکو روح مرا روشن ساخت. خدا را شناختم و آدم ديگري شدم. »
افسران جوان روسي که در جنگهاي روسيّه با ناپلئون شرکت داشتند تحت تأثير افکار سياسي فرانسويان بودند و در بازگشت بوطن از اختلاف فاحش دو کشور رنج مي بردند. زورگوئي و خودسري و پول دوستي پشت ميزنشينهاي نوکر صفت و تمرکز شديد کارها در دو اثر دولت و افراط در تشريفات خشک و کاغذپراني و سختگيريهاي بيجاي رؤسا و کارمندان ادارات، وقت گذراني و بي اعتنائي به افکار عمومي و رکود و جمود و بيعلاقگي بروشهاي نوين که از خصوصيّات « بوروکراسي » است از يک سو، و سرّي بودن جريان دادرسي و مشقّات « سِرفها » و توجّه نداشتن به تعليمات عمومي از سوي ديگر، افسران جوان و پر حرارت را بر آن داشت که در سالهاي 1816 تا 1818 دو انجمن سياسي و سرّي تشکيل دهند. رهبران اين دو دسته دو طرح گوناگون براي قانون اساسي تهيّه کردند: يکي براي جمهوريت و تمرکز شديد، طرح ديگر بر اساس سلطنت مشروطه ي فدرالي، ولي اَلِکساندر اصول آزاديخواهي را مخلّ آسايش و مخرّب نظم عمومي مي دانست. وزارت جديدي بنام وزارت امور روحاني ايجاد کرد و وزارت آموزش و پرورش را ضميمه آن ساخت ( 1817 ). همه ي اديان و مذاهب مورد بررسي و تحقيق گرفت. دستگاه هاي نوبنياد در سالهاي 1819 تا 1821 ويران شد. بهترين استادها را برکنار کردند و کتابهاي درسي در موضوعات مربوط بحقوق طبيعي و اخلاق و منطق تحريم شد. گفتند تعليمات بايد منحصراً بر اساس کتاب مقدّس باشد. تعصّب شدّت يافت. گاه و بيگاه در انجمنهاي نهاني صُحبت از قتل تزار بميان مي آمد، ولي الکساندر ناگهان زندگاني را بدرود گفت ( 1825 ).
برادرش نيکلاي اوّل جانشين او شد ( 55-1825 ). طبيعتي خشن داشت. اُفق فهم و ادراکش محدود بود. گمان مي کرد رسالتش از جانب خدا و مصون از هرگونه لغزش و خطاست. از کيمياي معرفت مطلقاً بهره اي نداشت. براي حفظ اريکه ي سلطنت خوف و وحشتي عجيب در دلها انداخت. هدفش اين بود که انديشه هاي آزاد و احساسات اخلاقي افراد که بر هم زن نظم همگاني و مأموريت آسماني اوست سرکوب و ريشه کن شود.
در سال 1832 مجموعه ي جديدي از قوانين روسيه در پانزده مجلّد با استفاده از حقوق رم و فرانسه (44) تدوين شد و تا سال 1917 پايه و اساس حقوق روسيّه همين مجموعه بود که توسّط سپرانسکي ستايشگر بزرگ ناپلئون و کُدِ ناپلئون فراهم گرديد. ناپلئون او را يگانه مرد روشنفکر روسيّه خوانده است.

باز هم تجزيه و فاتحه ي استقلال ايران

بر اثر جنگهاي دوره ي دوم روسيّه با ايران ( 1241 تا 1243 هجري ) و عهدنامه ي نفرت زاي ترکمان چاي ( پنجم شعبان 1324 هجري= 10/22 1828 ميلادي ) ولايات حاصل خيز ايروان و نخجوان
واردوباد و قسمتي از طوالش و بندر لنکران هم از دست ايران رفت و طعمه ي مطامع توسعه طلبانه ي آن دولت گرديد (45). شرايط شرم آور اين عهدنامه درباره ي حق قضاوت کنسولهاي روس و امتيازات آنها سبب شد که دولتهاي ديگر نيز بعنوان « دول کاملة الوداد » از همان حقوق برونمرزي بهره مند شوند و در واقع فاتحه ي استقلال قضائي ايران را بخوانند.

الغاء « سِرف » و آغاز اصلاحات ارضي

بخلاف سياست آموزشي نيکالا، نسل جديدي که در دانشگاه مسکو پرورش يافت داراي افکار بلند بود. و مآلاً فرهنگ روسيّه را بمراتب بالاتر از فرهنگ اروپا مي دانست و خصوصيّات ملّي روسيّه را ميان جامعه ي باستاني کشاورزان جستجو ي کرد. پطر کبير خواسته بود روسيّه را اروپائي کند. عدّه اي از جوانان دوست نداشتند و روش استبدادي را بيشتر مي پسنديدند. افکار عامّه برهبري هِرتسِن (46) و بِلينسکي (47) و باکونين (48) و ديگران با اين دسته از نويسندگان مخالف بود. هِرتسِن و باکونين از روسيّه مهاجرت کردند و سوسياليسم روسيّه را پايه گذاري نمودند.
در اين اثنا قيام کشاورزان رو بفزوني گذاشت. از 1803 تا 1849 در حدود 378 بار طبقه ي رعيّت علم طغيان برافراشت. در سال 1842 قانون الغاء « سِرف » و اصلاحات ارضي تهيّه شد و در سال 1848 باز بجان روشنفکران افتادند و کرسيهاي فلسفه و تاريخ دانشگاه را برچيدند. بسياري از نويسندگان را گرفتند و تبعيد کردند يا بنحو ديگري بکيفر رساندند. نيکالا خواست اراده ي خود را به اروپا تحميل کند. پيامي فرستاد که « اي مردم تسليم شويد زيرا خدا با ماست ». بر سر ارشليم با ترکيه درافتاد. فرانسه و انگلستان در نوامبر 1853 با روسيه وارد جنگ شدند. با اين دستگاه پوسيده و سست بنياد و عوامل فساد و ضعف ماليّه نيکالا در برابر آنهمه گرفتاريهاي داخلي و خارجي تاب مقاومت نداشت و در سن پطرز بورگ بحال نوميدي طومار زندگيش پيچيده شد ( 1855 ).
بزرگترين خدمت اَلِکساندر دوم ( 1855 تا 1881 ) روش آزاديخواهي او نسبت به « سِرفها » بود. الکساندر دوم گفت اين وضع قابل دوام نيست و بجاي اينکه صبر کنيم براي الغاء « سِرف » از پائين قيام کنند چه بهتر از بالا اقدام شود. چهل و شش کميته در ايالات مرکّب از نمايندگان مالکان و طبقه ي اعيان مأمور تهيّه طرح شدند. سرانجام « سِرف » آزاد شد ( 1961 ) و ارباب ناگزير قطعاتي از املاک خود را در برابر اجاره ي معيّني باو واگذار کرد و چنانچه زارع مايل بخريد ملک بود با توافق مالک شرايط معامله نوشته مي شد و دولت فوراً ترتيب پرداخت بهاي ملک را تمام و کمال مي داد و قبوض ذمّه با پنج درصد بهره صادر مي شد و زارع در اقساط 49 ساله بدهي خود را به خزانه داري واريز ميکرد. بيشتر مالکان ترجيح مي دادند فوراً حساب را تصفيه کنند و رشته ي ارتباط خود را با زارع که تحمّل ناپذير شده بود يکسره بگسلانند. کشاورزان آزاد شده در دهکده ها گرد آمدند و سازمانهائي پديد آمد.

اصلاحات قضائي

پس از آزادي رعايا ضرورت اصلاحات کلّي در حکومتهاي محلّي احساس شد. قانوني در ماه ژانويه 1864 بتصويب رسيد که بموجب آن انجمنهاي ايالتي و ولايتي (49) بوجود آمد و کارهاي مربوط به راهسازي و بيمارستانها و خدمات پزشکي و دامپزشکي و مواد غذائي و آموزش و پرورش و رفاه اجتماعي در صلاحيت اين انجمنها قرار گرفت.
اصلاح مهم ديگر قلمرو محاکم بود. بموجب قانون 24 نوامبر ( ششم دسامبر ) (50) 1864 دادرسي سرّي و رشوه خواري قدغن شد و دادگاه از قيد دولت رهائي يافت. استقلال قضائي تأمين شد و هيأت منصفه را دعوت کردند. دادرسان در مقام خود تثبيت شدند. محاکمات علني و شفاهي و با حضور وکلاي آزموده ي دادگستري انجام گرفت و در صورت وقوع بي نظمي در جراين دادرسي مرجع رسيدگي سنا بود.

ارتجاع

با اينهمه گروهي از انقلابيون افراطي و آدم کش ( « نيهيليستها » ) (51) شوري بپا کردند. لحن روزنامه ها شديد شد. در سال 1865 با توجّه بقانون ناپلئون سوم ( 1852 ) درباره ي نظارت بر مطبوعات مقرّراتي وضع کردند که ظاهراً عنوان موقت داشت، ولي درست چهل سال بقوّت خود باقي ماند.
ميليو کُف مي گويد: بر اثر سوء قصد بجان تزار عدّه اي را گرفتند و کشتند و جمعي را بروسيّه تبعيد کردند و فتنه را خواباندند. ورق برگشت. الکساندر به ارتجاع و استبداد گرائيد و آزاديخواهان از کار برکنار شدند. کساني که از روسيّه به سويس پناه برده بودند در انديشه ي جنبش علمي جديدي (52) بودند، ولي با کونين جوانان را صاف و ساده و بي پروا به آشوبگري برانگيخت. در سال 1873 دانشجويان روسيّه را که در خارجه بتحصيل اشتغال داشتند بوطن فراخواندند و چون بازگشتند با جرگه هائي از دانشجويان انقلابي داخله روبرو شدند. چاي کُوسکي (53) و کُرپاتکين (54) و کراوچينسکي (55) سلسله جنبان اين گروه بودند. 770 تن دستگير و 215 تن زنداني شدند. سرانجام الکساندر دوم را کشتند.
الکساندر سوم ( 1881 تا 1894 ) عرصه را بر مطبوعات تنگ کرد و سازمانهاي انقلابي را برچيد. تا قحط سال 1891 مردم هزارگونه سخن بر زبان داشتند ولي لب خاموش بود. در اين گيرو دار روسيّه مراحل صنعتي شدن را مي پيمود. اين بار سوسياليستها به آيين مارکس گرويدند.
نيکالاي دوم (56) ( 1894 تا 1917 ) مشکلاتي به ارث برد که از عهده ي حلّ آن برنيامد. ضمن پيامهاي بيشماري که از نمايندگان ولايات بهنگام جشن عروسي تزار آوردند گفته مي شد: « نداي مردم بايد شنيده شود و نه تنها ملّت پيرو قانون باشد بلکه مقامات حاکمه نيز بايد قانون را محترم شمارند ». باز هم بروايت ميليو کُف تزار پاسخ داد: « بدانند که مانند پدرم از اصول حکومت مطلقه دفاع خواهم کرد. » روز ديگر در نامه ي سرگشاده اي آزاديخواهان نوشتند: « خوابهاي بيمعني ديگر بي اثر است. حکومت مطلقه گور خود را با دست خود مي کند. » در انجمني که بسال 1903 طرفداران انقلاب برهبري لنين (57) در لندن بپا کردند فکر خود را پيش بردند و بالشويسم بمفهوم اکثريت بوجود آمد. شکستهاي نظامي روسيه در ژاپن انقلابيون را قويتر ساخت. ناچار نيکالا موافقت کرد هيچ قانوني بي موافقت دوما وضع نشود ولي عنوان مشروطه را مسکوت گذاشت و اسم حکومت مطلقه را حفظ کرد (58).

تقسيم ايران!

تقسيم ايران بمناطق نفوذ روس و انگليس و يک منطقه ي بيطرف براي جدا کردن دو منطقه ي ديگر بموجب موافق نامه ي سن پطرزبورگ (59) بتاريخ 31 ماه آگست 1907 ميلادي و قتل عام تبريز و بُمباران حرم مطهّر رضوي و اشغال نظامي و فجايع بيشماري که عمّال تزار مرتکب شدند در گنجايش اين بحث مختصر نيست و اهل تحقيق وقايع آن زمان را بتفصيل تجزيه و تحليل کرده اند (60). ضمن سرگذشت مشروطيت ايران قسمتي از منابع مربوطه ( پائين صفحات 242 تا 248 ) مندرج است. گرچه ايران بيطرفي خود را در جنگ جهاني اول بدنيا اعلام کرد خاک ايران ميدان نبرد ترک و روس و انگليس بود و در سال 1915 بريطانيا و روسيّه و فرانسه در پطرگراد ضمن پيمانهاي سرّي توافق کردند که منطقه ي بيطرف نيز جزء منطقه ي انگليس باشد (61). پيداست خود ملّت روس هم که دست به انقلاب زد از ننگ ستمگريها به تنگ آمده بود. سرانجام بموجب قرارداد 26 فوريه ي 1921 ميلادي دولت شوروي رسماً با نسخ « کاپيتولاسيون » و بعضي تحميلات ديگر موافقت کرد (62) ولي از قرارداد منحوس ترکمان چاي ميان ايران و روس ( 1828 ) بيش از يک قرن بدين منوال گذشت تا يکسره نسبت بهمه ي دول ديگر نيز حقوق برونمرزي ( خارج الارضي ) يکسره باطل شد.

شب سيا

امّا برچيدن دوماها و استعفاي تزار ( 15 مارس 1917 ) و روي کار آمدن حکومتهاي موقت (63) و خلع آن و اعلام جمهوريت ( 14 سپتامبر 1917 ) و خونريزيها در گنجايش اين سطور نيست. سرنوشت هولناک دودمان رُمانُف داستانيست که بر سر هربازاري هست. اجمالاً بر اثر پيشرويهاي ضدّ بالشويک چِک در اُرال و بيم از حکومت سفيد و ضد انقلابي کُلچاک (64) روزگار تزار و خاندانش که در يِکاترين برگ (65) زنداني کمونيستها بودند تيره و تار گرديد. شبانگاه سربازان شتاب زده ي روس تزار و خانواده اش را بيدار کردند و حکم اعدام آنها را که بي هيچگونه چون و چرا و محاکمه صادر شده بود با نور مشعل خواندند و همه را کشتند و اجساد کشتگان را سوزاندند ( 17/16 ماه ژوئيه 1918 ) (66).

پي‌نوشت‌ها:

1- soyuz sovietshikh sotsialisticheskikh Respublik.
2- kremlin.
3- Milyukov, paul-. Russia, History. Enc. Br., vol. 19.
4- I. Y. zabelin, D. I. Ilovaisky, D. Y. samokvasov.
5- Dareste, Rodolphe.- Etudes d Histoire du Droit, Deuxieme Edition, Libraire de la societe du Recueil J. B. sirey et du Journal du palais, Ancienne Maison L. Larose & Forcel, 22, rue soufflot, paris, 5e arrondissement, 1908.
6- M. Leger, profsseur au college de France, I vol., paris 1883.
7- poena quadrupli در حقوق رم.
8- vladimir.
9- Yaroslav.
10- Novgorod.
11- Russkaya pravda.
12- slavonie.
13- Rene David.
14- John N. Hazard.
15- Le Droit sovietique, paris, 1954.
16- kiev.
17- Alexis II.
18- zemski sobor.
19- Ivan IV, vasilievich ( در سال 1530 ميلادي بجهان آمد و در 1584 پيمانه ي عمرش پر شد. )
20- Fedoe, Fyodor دوره ي سلطنت از 1584 تا 1589.
21- william I, The conqueror, king of England ( 1066-87 ) Domesday Book.
22- Fairchild, Henry pratt, ph. D., LL. D.- Dictionary of sociology, philosophical Library, New york city, 1944.
23- vinogradoff, sir paul, Former corpus professor of History, university of Moscow, author of villeinage in England, etc.- serfdom. Enc Br. vol. 20. pp. 359-361.
24- khilophiy.
25- Romanov نام سلسله ايست که از 1613 تا 1917 در روسيه سلطنت داشت.
26- krepostrie.
27- Alexandre Nikolayevich امپراطور روسيه از 1855 تا 1881 ميلادي.
28- Alexis Mikhailovich.- oulazhenie ( 1645 تا 1676 ).
29- petre, Alekseyevich دوران زندگيش از سال 1672 تا 1725 مسيحي و از 1682 تا 1725 تزار روسيه بود.
30- نام اين شهر از 1703 تا 1914 سن پطرزبورگ saint petersburg و از 1914 تا 1924 پطرگراد petrograd بوده و از آن تاريخ ببعد لنين گراد Leningrad است.
31- متن عهدنامه در کتاب تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره ي معاصر ( از آغاز سلطنت قاجارها تا پايان جنگ نخستين با روسيه ) نوشته ي استاد فقيد سعيد نفيسي، از انتشارات مؤسسه ي مطبوعاتي شرق، تهران 1335، صفحه ي 292 ببعد. در عهد پطر دوم بموجب قرارداد رشد منعقد بين روسيه و اشرف افغان ( 1729 ميلادي ) استرآباد و مازندران به ايران مسترد شد. متن قرارداد در همان کتاب صفحه ي 295 ببعد. درباره ي استرداد گيلان و لاهيجان نگاه کنيد بقرارداد 1732 ميلادي صفحه ي 299 ببعد در همان کتاب.
32- نام اصليش Martha skavronskaya بود و بعد Yekaterina Alekseyevna خوانده شد. تاجي که بسمت امپراطريس و همسر پطر در هفتم ماه مه 1724 ميلادي بر سر او نهادند از 2/564 گوهر گرانبها و مکلل به ياقوتي به اندازه ي تخم کبوتر بود. در احوال او مي نويسند چند ماهي از تاجگذاريش نگذشته بود که سر يکي از محارم دربار باتهام اينکه با امپراطريس عشق ورزي کرده بود بفرمان امپراطور از تن جدا شد و سر را در الکل نهادند و در اطاق امپراطريس قرار دادند. ولي امپراطريس در بيماري امپراطور تا واپسين دم از شوهر خود پرستاري کرد و در 28 ژانويه 1725 چشم او را بست.
33- بزبان روسي Yekaterian Alekesyevna که به کاترين بزرگ معروف است. دوران زندگانيش از 1729 تا 1796 بوده است.
34- Beloff, Max.- Gladstonr professor of Government and public Administration oxford university, Fellow of All souls college, oxford, Author of the Foreign policy of soviet Russia.
35- voltaire, Diderot, Jean d alembert, Baron von Gurmm.
36- Blackstone, sir william.
37- J. sievers.
38- E. I. pugachev.
39- pavel petrovich در سال 1754 ديده بجهان گشود و پس از مرگ مادرش که 34 سال سلطنت را از او غصب کرده بود بسال 1796 تاج بر سر نهاد. دانشجويان روس را از خارجه فراخواند. استبداد را بجائي رساند که بهنگام عبور از کوي و برزن همه مکلف بودند در برابر مرکب او زانو بزنند. در ماه مارس 1801 در خوابگاهش او را خفه کردند.
40- Aleksandre 1, pavlovich امپراطور از 1801 تا 1825.
41- متن فارسي و فرانسوي اين عهدنامه و عهود ديگر در مجموعه ي معاهدات دولت عليه ي ايران با دول خارجه باهتمام مرحوم مؤتمن الملک ( حسين پيرنيا ) مندرج است. تهران 1326:
Motamen- ol- Molk.- Reueil des Traites de l Empire persan avec les pays Etrangers, Teheran, 1908.
Hertslet, sir Edward.- Treaties & con concluded between Great Britain and persia and between persia and other Foreign powers, wholly or partially in force on the ist April, 1891, London, Butterworth, 7, Fleet street, 1891.
خط مرز در عهد عظمت ايران قبل از عهدنامه ي گلستان و بعد از آن در کتاب مرزهاي ايران و شوروي تأليف سپهبد امان الله جهانباني چاپ تهران، تيرماه 1336، ديده شود.
42- speransky, Mikahil Mikhailovich ( تاريخ زندگاني از 1772 تا 1839 ميلادي ).
43- تاريخ ديپلماسي ايران- سياست ناپلئون در ايران در زمان فتحعلي شاه تأليف آقاي دکتر خانبابا بياني استاد دانشگاه طهران 1218- مسأله ي ايران در آغاز قرن نوزدهم تأليف آقاي دکتر بينا استاد دانشگاه بزبان فرانسه 1939
44- savod zakonov.
45- متن فارسي و فرانسه اين عهدنامه نيز در مجموعه ي معاهدات عليه ايران با دول خارجه باهتمام مرحوم مؤتمن الملک، 1326.
46- A. I. Herzen.
47- Belinsky.
48- Mikhail Bakunin.
49- zemstvo.
50- گاه شماري جديد.
51- Nihilist.
52- Narodnichestvo.
53- N. V. Tschailkovsky.
54- prince p. A. kropatkin.
55- s. M. kravchinsky.
56- Nikolai Aleksandrovich ( تاريخ زندگي 1868 تا 1918 ).
57- Nikolai Lenin, vladimir Ilich uliryanov ( 1870-1924 ).
( از 1917 تا 1924 رهبر و رئيس جمهوري ).
58- amoderzhets.
59- Les Grands Traites politiques de pierre Albin, p. 416 et suiv.
نص معاهده ي انگليس و روس در سنه ي 1907 در باب ايران ( ترجمه از انگليسي ) در صفحات 194 تا 196 کتاب کشف تلبيس يا دوروئي و نيرنگ انگليس ازروي اسناد محرمانه از سلسله انتشارات کاوه ( چاپ برلين 1336 هـ. ق. ).
60- Afschar, Dr. Mahmoud.- La politique Europeenne en perse. Quelques pages de l histoire diplomatique. Librairie orientale « Iranschahr ». Berlin w. 30, Martin- Lutehrstr. 5, 1921.
و نيز رجوع شود به کتاب ايران در جنگ جهاني اول تأليف آقاي مورخ الدوله سپهر و نقشه ي مناطق نفوذ ترسيم سرلشگر حسن ارفع در پايان کتاب. سلسله ي رويدادها در انقلاب مشروطيت به ترتيب وقوع وقايع ضميمه ي اين کتاب پروفسور براون ملاحظه شود:
Browne, E. G.- press and poetry of Modern persia: A Brief chronology of the persian Revolution from December 1905 to April 1912. cambridge, 1914, pp. 309-336.
61- Filmer, H.- The pageant of persia p. 33.
62- نگاه کنيد بمقاله ي جالب شادروان حميد سياح تحت عنوان « ملاقات من با لنين » در شانزدهمين سالنامه ي دنيا، تهران، 1339، صفحه ي 146 ببعد. براي عهدنامه هاي دوستي و قراردادها راجع به استفاده از رودخانه ها و آبهاي سرحدي و قرارداد پستي و تلگرافي و عهدنامه هاي تأمينيه و بيطرفي و قراردادهاي شيلات و مراسلات متعاطيه درباره ي روابط بازرگاني و پرت پهلوي و اجاره نامه ي شرکت کشتي راني بحر خزر و مراسلات متعاطيه پيرامون کميسرهاي سرحدي و پرتکل خطوط هوائي و قرارداد عبور و مرور سکنه ي قراء مرزي ايران و اتحاد جماهير شوروي و قرارداد کمرگي و مقاوله نامه ي امانات پستي و قرارداد اقامت و تجارت و بحرپيمائي رجوع شود به مجموعه ي قراردادهاي ايران با دولت خارجه از انتشارات وزارت امور خارجه ( تاريخ انتشار اين مجموعه معلوم نشده است، شايد 1932 ببعد ) و راهنماي عهود و عهدنامه هاي تاريخي ايران تأليف آقاي غ. وحيد مازندراني.
63- Georgi Lvov و Aleksandre F. kerensky ( تولد: 1881 ).
64- Adm. A. v. kolchak.
65- Yekaterinburg.
66- براي آگاهي بيشتر به سرگذشت اين دودمان:
Rivet, c.- Le Dernier Romanof ( 1917 ).
Gillard, p.- Le Tragique Destin de Nicholas II de sa Famille. Treize Annees a la cour de Russie, peterhof, septembre, 1905- Ekaterinburg, Mai 1918. Eng. tr., 1921.
Letters from the Tsaritsa to the Tsar, 1914-16.
Journal intime de Nicholas II, tr. par A. pierre ( 1925 ).
Encyclopedia Britannica vol. 16, p. 420, vol. 19, p. 712.

منبع مقاله :
صالح، علي پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثي از تاريخ حقوق، دورنمايي از روزگاران پيشين تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.