شعر سنايي جلوه گاه کلام وحي

از مطالعه و تدبر در آثار بزرگان شعر و ادب روشن مي شود که بسياري از عبارات و تعبيرات و استدلال هاي ادبي آنان از قرآن مجيد اقتباس يا الهام شده است. مسلمانان از لحظه ي تولد تا مرگ در غم و شادي و در زندگي فردي و
شنبه، 23 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شعر سنايي جلوه گاه کلام وحي
 شعر سنايي جلوه گاه کلام وحي

 

نويسنده: دکتر رحمان مشتاق مهر
عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت معلم آذربايجان
فاطمه عارفي راد کارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي


 

درآمد

از مطالعه و تدبر در آثار بزرگان شعر و ادب روشن مي شود که بسياري از عبارات و تعبيرات و استدلال هاي ادبي آنان از قرآن مجيد اقتباس يا الهام شده است. مسلمانان از لحظه ي تولد تا مرگ در غم و شادي و در زندگي فردي و اجتماعي با قرآن و تعاليم قرآني و احاديث سروکار دارند و همين ملازمت و انس، اين کتاب آسماني مهم ترين عنصر سازنده ي شخصيّت فردي و فرهنگ اجتماعي مسلمانان گرديده است. مردم ايران پس از فتح ايران به وسيله ي قواي اسلام با عشق و شوري تمام دين و فرهنگ اسلام را پذيرفتند و در زمينه هاي گوناگون علمي، اعتقادي، ادبي و هنري همپاي مسلمانان عرب پيش رفتند و حتي در مواردي از آنها سبقت گرفتند؛ در نتيجه ي اين اختلال فرهنگي، ادبيات و شعر فارسي چنان از قرآن تأثير پذيرفت که بدون آشنايي با قرآن و حديث دست يابي به زواياي سروده ها و نوشته هاي شاعران و نويسندگان به امري دست نيافتني تبديل شد.
در آغاز، قرآن در اشعاري که بيشتر به مدح يا غزل عاشقانه اختصاص داشت، ظهور چنداني نداشت اما با گذشت زمان و با گسترش شعر فارسي و پيوند آن با پديده هاي فرهنگي ديگري که پيوند نزديکي با قرآن و حديث داشتند؛ از جمله به وجود آمدن علوم تفسير، ترجمه، تأويل و علوم عقلي و نقلي مانند کلام و فقه و حديث، تأثير قرآن افزايش مي يابد و شاعران براي بازنمايي زيبايي هاي هنري و جلوه هاي اعجازي قرآن و بازگشايي بطون تودرتو و بسط معارف و مباني فشرده ي آن، آيات و احاديث را در شعر خود مي گنجانند. بنابراين مي توان گفت تأثيرپذيري از قرآن به مرور و به تدريج انجام يافته است به گونه اي که در شعر رودکي به عنوان نخستين شاعر پرمايه ي ايراني نسبت تأثيرپذيري از قرآن در قياس با شاعران قرن پنجم و ششم بسيار اندک و کمرنگ است.
براي مثال رودکي با الهام از آيات قرآني به زبان اندرز مي گويد:

به روز نيک کسان گفت تا تو غم نخوري *** بسا کسا که به روز تو آرزومند است
(سيري در شعر فارسي، ص 216)

که اشاره دارد به: ( طه (20) / 131 ) وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى‌ - و هرگز چشمان خود را به نعمتهاي مادي، که به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفکن! اينها شکوفه هاي زندگي دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است! و يا از ابوشکور بلخي:

گشاده شود کار چون سخت بست *** کدامين بلند است نابوده پست
از اندوه شادي دهد آسمان *** فراخي ز تنگي بود بي گمان
(اشعار پراکنده، ص 111)

که به شکل اقتباس از مفهوم آيه اشاره د ارد به: ( انشراح (94) / 6 ) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يسْرًا - ( آري ) مسلّماً با ( هر ) سختي آساني است.
تجلّي قرآن در شعر به تدريج در شعر دقيقي و فردوسي بيشتر مي شود و در قرن پنجم حکيم ناصرخسرو به دليل تعمّق و ژرف نگري در مسائل ديني از قرآن نسبت به ديگران بهره هاي فراوان مي برد و از مجازها و تشبيهات قرآن در شعر خود کم و بيش مايه ها برمي گيرد از قبيل:

گفته ي دانا چو ماه نو به فزون است *** گفته ي نادان چنان کهن شده عرجون
(ديوان، ص 10)

که به شکل تشبيه اشاره دارد به: (يس (36) / 39 ) وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ - و براي ماه منزلگاه هايي قرار داديم ( و هنگامي که اين منازل را طي کردت ) سرانجام بصورت شاخه کهنه قوسي شکل و زرد رنگ خرما در مي آيد. و در مثالي ديگر:

کارهاي چپ و بلايه مکن *** که به دست چپت دهند کتاب
(ديوان، 29)

بنياد گرفته از آيه ي قرآني مي باشد و اشاره دارد به: ( حاقه (69) / 25- 26) وَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيقُولُ يا لَيتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ اما کسي که نامه اعمالش را به دست چپ بدهند مي گويد: « اي کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمي دادند. » و نمي دانستم حساب من چيست.!
حکيم سنايي غزنوي، نخستين شاعر عارف در تاريخ ادب فارسي که با ظهور در نيمه ي دوم قرن پنجم هجري و درخشش خود در نيمه ي اول قرن ششم مسير و جريان شعر فارسي را تغيير داد و به طور گسترده آموزه هاي عرفاني و ديني را وارد شعر فارسي نمود؛ مثنوي سرايي عرفاني را بنيان نهاد و به غزل عاشقانه ي فارسي حال و هواي عرفاني بخشيد. از مهمترين ويژگي هاي شعر سنايي، آميختن شعر با معاني و مفاهيم و الفاظ قرآني است. آيات قرآن به طور گسترده و به صورت درج، حل، اقتباس، وام گيري واژگاني و ... در آثار او به کار گرفته شده است.
سنايي با استفاده از آيات و تعابير قرآني، ضمن آن که عرفان خود را با شريعت جمع کرده و مسائل عرفاني را با استمداد از روشنگري هاي وحي تبيين نموده است، وطيف وسيعي از مخاطبان خود را با پيام وحي و مقاصد آيات و قصص قرآني آشنا مي کند و آنها را به معنويات و مقدّسات رهنمون مي سازد.
تأثيرپذيري از قرآن در شعر عرفاني پس از پيشگامي حکيم سنايي غزنوي در شعر عطار، مولوي و حافظ به اوج خود مي رسد بطوري که مثنوي مولوي را تفسير عرفاني قرآن مي دانند.
اغلب نامداران در حوزه ي ادبيّات فارسي از قرآن و احاديث تأثير پذيرفته اند و به جرأت مي توان گفت راز ماندگاري و طراوت و تازگي اشعار شاعران به واسطه ي داشتن پشتوانه ي قرآني است و سايه ي قرآن در همه ي شئونات زندگي بويژه در هنر و ادبيات ديده مي شود.

شعر سنايي جلوه گاه کلام وحي

حکيم سنايي غزنوي به عنوان شاعر باذوق و شريعت گراي قرن ششم با تأثّر از آيات الهي مفاهيم آن را برگرفته و کلام خود را بر آن بنا نهاده و به شرح و بسط آن پرداخته است؛ بنابراين پرمايه ترين جلوه هاي قرآني براي اولين بار در شعر او بويژه در قصايد و مثنوي حديقة الحقيقة او نمايان است:
1- حکيم با استفاده از آيات الهي به تبيين عرفان اسلامي مي پردازد:

هرکه از خود رست و عريان گشت آنکس را بفضل *** حلّها پوشي طرازش «ذالک الفوز الکبير»
(ديوان، 291/132)

عبارت قرآني به شکل تشبيه و به قصد تحريض که اشاره دارد به: ( بروج (85)/11 )
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ - براي کساني که ايمان آوردند و اعمال شايسته انجام دادند، باغهايي از بهشت است که نهرها زير درختانش جاري است؛ و اين نجات و پيروزي بزرگ است!

کرده منشور را به خط بديع *** خط ليَستَخلِفَنَّهُم توقيع
(حديقه، 23/1)

به کارگيري عبارت قرآني به شکل تشبيه اشاره دارد به: ( النّور (24)/55 ) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يعْبُدُونَنِي لَا يشْرِكُونَ بِي شَيئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد که قطعاً آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد؛ و دين و آييني را که براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي کند، آنچنان که تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريک من نخواهند ساخت. و کساني که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.

از مقام نفس حيواني گذر کن تا چشي *** در مقام قرب با روحانيان ما تشتهون
(ديوان، 536/233)

ترکيب قرآني به شکل تضمين به قصد انتقال آموزه هاي ديني که اشاره دارد به: ( فصلت (41)/31 ) نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ما ياران و مددکاران ما در زندگي دنيا و آخرت هستيم؛ و براي شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنيد به شما داده مي شود!

عشق مازاغ البصر گويي ترا شد رهنماي *** حاجب لا ينبغي را دعوت تحسين مکن
(ديوان، 510/226)

وام گيري عبارات قرآني به شکل اقتباس که اشاره دارد به: ( نجم (53)/17) مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ديده اش به جايي ديگر ميل نکرد و از حد تجاوز نکرد
و ( ص (38)/35 ) قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا ينْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتي به من عطا کن که بعد از من سزاوار هيچ کس نباشد، که تو بسيار بخشنده اي!

و نيز: دو جهان پيش همّتش به دو جو *** سرّ ما زاغ و ما طغي بشنو
(حديقه، 8/195)

به کارگيري عبارت قرآني به شکل تلميح اشاره دارد به: ( نجم (53)/17): توضيح قبل

گرچه باشد گه سؤال مجيب *** ندهد گِل به گِل خورنده طبيب
(حديقه، 16/84)

وام گيري واژه ي قرآني به شکل اقتباس اشاره دارد به: ( هود (11)/61 ) وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ - و بسوي قوم « ثمود »، برادرشان « صالح » را ( فرستاديم )؛ گفت: « اي قوم من! خدا را پرستش کنيد، که معبودي جز او براي شما نيست! اوست که شما را از زمين آفريد، و آبادي آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او بازگرديد، که پروردگارم ( به بندگان خود ) نزديک، و اجابت کننده ( خواسته هاي آنها ) است! »

هرچه از پيشي و بيشي هست در اطراف ما *** ما بر آن از دل صلاي «من عليها فان» کنيم
(ديوان، 26/55)

به کارگيري بخشي از آيه به شکل تضمين به قصد تحريض که اشاره دارد به: ( الرحمن (55)/26 )
كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ - همه کساني که روي آن ( زمين ) هستند فاني مي شوند.
2- سنايي توجه مخاطبان خود را به احکام شرعي جلب مي کند:

پس چو آدم تو بر تن و دل و جان *** آيه ي حُرّمت عليکم خوان
(حديقه، 27/36)

وام گيري عبارت قرآني که به شکل مجاز اشاره دارد به: ( النّساء (4)/23 ) حُرِّمَتْ عَلَيكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَينَ الْأُخْتَينِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا - حرام شد براي شما ازدواج با مادرهايتان و دختر و خواهر و عمع و خاله و دختران برادر و دختران خواهر و مادر رضاعي و خواهران رضاعي و مادران زن، و دختران زن ( از شوهر قبلي شان ) که در خانه شما و در دامن شما تربيت شده اند اگر با زن مباشرت کرده باشيد ازدواجشان حرام است ولي اگر دخول با زن انجام نداده باشيد در آن صورت باکي بر شما نيست که با دختر او ازدواج کنيد و نيز حرام شد به شما زن فرزندان صلبي ( نه زن پسر خوانده شما ) و نيز حرام شد جمع ميان دو خواهر ( يعني که در يک وقت هر دو خواهر را به زني بگيريد ) مگر آنکه قبل از وصول اين حکم ( در عصر جاهليت ) کرده ايد، زيرا خداوند بخشنده و مهربان است.

باده مان آن ده که از درگاه حرّمناء نفس *** شعله اندر صدر آمنّا و صدّقنا زند
(ديوان، 86/157)

وام گيري عبارات قرآني به شکل اقتباس که اشاره دارد به: ( انعام (6)/146 ) وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَينَاهُمْ بِبَغْيهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ - و بر يهوديان، هر حيوان ناخن دار ( حيواناتي که سم يکپارچه دارند ) را حرام کرديم؛ و از گاو و گوسفند، پيه و چربيشان را بر آنان تحريم نموديم؛ مگر چربيهايي که بر پشت آنها قرار دارد، و يا در دو طرف پهلوها، و يا آنها که با استخوان آميخته است؛ اين را بخاطر ستمي که مي کردند به آنها کيفر داديم؛ و ما راست مي گوييم.

ناشنيده ز منهي گردون *** آيت اَلرّجال قوّامون
(حديقه، 13/379)

بکارگيري عبارت قرآني و به شکل مجاز که اشاره دارد به: ( النّساء (4)/34 ) الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ - مردان را بر زنان حق نگهباني است بواسطه ي آن برتري که خدا بعضي را بر بعضي مقرّر داشته و هم بواسطه ي آنکه مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند.
3- سنايي از مخاطبان مي خواهد از توجه به تعلّقات دنيوي دست بردارند و به فکر معاد، آخرت، قيامت، نامه ي اعمال و... باشند زيرا انسان اعمال و رفتار خود را بدون کم و کاست در قيامت مشاهده خواهد کرد:

همه زي اوست بازگشت دهور *** در نُبي خوانده اي تصير الامور
(حديقه، 9/156)

به کارگيري عبارات قرآني به شکل درج، ترجمه و تضمين اشاره دارد به: ( الشّوري (42)/53 ) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ - راه خداوندي که تمامي آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست؛ آگاه باشيد که همه کارها تنها بسوي خدا باز مي گردد!

روز حشر و تغابن و زلزال *** او دهد زين قضا جواب سؤال
(حديقه، 17/620)

اقتباس از عبارت قرآني که اشاره دارد به: ( التّغابن (64)/9 ) يوْمَ يجْمَعُكُمْ لِيوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ يؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيعْمَلْ صَالِحًا يكَفِّرْ عَنْهُ سَيئَاتِهِ وَيدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ - اين در زماني خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع ( روز رستاخيز ) گردآوري مي کند؛ آن روز روز تغابن است ( روز احساس خسارت و پشيماني )! و هرکس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مي بخشد و او را در باغهايي از بهشت که نهرها از زير درختانش جاري است وارد مي کند، جاودانه در آن مي مانند؛ و اين پيروزي بزرگ است!

در نوردد ز پيش ستر دخان *** يوم نطوي السماء رو بر خوان
(حديقه، 10/65)

به کارگيري عبارت قرآني به شکل تلميح اشاره دارد به: ( الانبيآء (21)/104 ) يوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَي السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَينَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ - در آن روز که آسمان را چون طوماري در هم مي پيچيم ( سپس ) همان گونه که آفرينش را آغاز کرديم، آن را باز مي گردانيم؛ اين وعده اي است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهيم داد.
و نيز:

يوم نطوي السماء بريد وفا *** يوم لا تملِک ابتداي شفا
(حديقه، 210/13)

4- حکيم مايه و پايه ي سخن خود را از آيه اي الهام مي گيرد و سروده ي خود را بر آن نکته الهامي بنياد مي نهد که مخاطب آن را با آيه ي قرآني در پيوند مي بيند، پيوندي گاه نزديک و آشکار و گاه دور و پنهان مانند:

تو پنداري که بر بازي است اين ميدان چون مينو *** تو پنداري که بر هرزه است اين ايوان چون مينا
(ديوان، ص 56)

الهام گرفته از ( ص (38)/27 ) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ - ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان کافران است؛ واي بر کافران از آتش ( دوزخ )!

غفلتت خوش همي نماياند *** مهر جاه وزر و زن و فرزند
کي بود کاين نقاب بردارند *** تا بداني تو طعم زهر از قند
(ديوان، ص 154)

مفهوم بيت الهام گرفته از آيات قرآني که اشاره دارد به: ( ق (50)/22 ) لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ - ( به او خطاب مي شود: ) تو از اين صحنه ( و دادگاه بزرگ ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو کنار زديم، و امروز چشمت کاملاً تيزبين است!

نيست شو تا هم او دهد به صواب *** لمن الملک را سؤال و جواب
(حديقه، 1/116)

بيت الهام و اشاره از آيه است که اشاره دارد به: ( غافر (40)/16 )يوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ - روزي که همه آنان آشکار مي شوند و چيزي از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند؛ ( و گفته مي شود: ) حکومت امروز براي کيست؟ براي خداوند يکتاي قهار است!

از پي تازگي ز دشمن و دوست *** در دو عالم بدل کننده ي پوست
(حديقه، 11/147)

مفهوم بدل کردن پوست، الهام گرفته از آيات قرآني است و اشاره دارد به: ( نساء (4)/56 ) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيرَهَا لِيذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا - همانا آنان که به آيات ما کافر شدند به زودي به آتش درافکنيم که همه ي پوست تن آنها بسوزد و به پوست ديگرش مبدّل سازيم تا همواره سختي عذاب را بچشد که همانا خداوند مقتدر و کارش از روي حکم است.

بندگي کن هميشه ايشان را *** مده از دست دُر پريشان را
گرشان بعد امر بپرستند *** اين دو گوهر سزاي آن هستند
پدر و مادري که نازارند *** حکما عقل و نفس را دارند
(حديقه، 15/305-12)

نيکي به پدر و مادر الهام گرفته از آيه ي قرآني است که اشاره دارد به: ( اسراء (17)/23 و 24 ) وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ وَبِالْوَالِدَينِ إِحْسَانًا إِمَّا يبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا (23) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيانِي صَغِيرًا (24) - و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيکي کنيد! هرگاه يکي از آن دو، يا هر دوي آنها، نزد تو به سن پيري رسند، کمترين اهانتي به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو! و بالهاي تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: « پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکي تربيت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده! »

وقت را آخرش اگر چرب است *** با خداي و رسول در حرب است
(حديقه، 1/368)

اين بيت درباره ي رباخواري مي باشد و اشاره دارد به: ( بقره (2)/278 و 279) يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِي مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(278) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُوُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (279) کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسي بر آنهاست، و نه غمگين مي شوند. اي کساني که ايمان آورده ايد! از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد، و آنچه از ( مطالبات ) ربا باقي مانده، رها کنيد؛ اگر ايمان داريد!

گر دلت هست با خرد شده جفت *** بشنو از حق که يمحق الله گفت
(حديقه، 368/2)

به کارگيري عبارت قرآني به شکل تضمين اشاره دارد به: ( البقره (2)/276 ) يمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ - خداوند، ربا را نابود مي کند؛ و صدقات را افزايش مي دهد! و خداوند، هيچ انسان ناسپاس گنهکاري را دوست نمي دارد.

نبود چون بصير مرد ضرير *** نيست حاجت مرا بدين تقرير
(حديقه، 17/429)

مفهوم بيت الهام گرفته از آيه ي قرآن است و اشاره دارد به: ( فاطر /19-20 ) وَمَا يسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ و نابينا و بينا هرگز برابر نيستند، و نه ظلمتها و روشنايي،

گرچه بودند شاه و مهتر او *** نه گدايان شدند بر در او
(حديقه، 17/506)

بيت وصف برادران يوسف است که به شکل تلميح اشاره دارد به: ( سوره ي يوسف (12)/88 ) فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيهِ قَالُوا يا أَيهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيلَ وَتَصَدَّقْ عَلَينَا إِنَّ اللَّهَ يجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ - پسران يعقوب رهسپار مصر شدند. هنگامي که بر يوسف درآمدند، گفتند: اي عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده و در تنگنا قرار گرفته ايم. اين سرمايه اي که براي خريد آورده ايم ناچيز و کمتر از بهاي آذوقه اي است که بدان نيازمنديم؛ تو پيمانه را به طور کامل به ما عطا کن و برادرمان را به ما ببخش که خداوند بخشندگان را پاداش مي دهد.

کشوري را دو پادشاه فره است *** در يکي تن يکي دل از دو به است
(حديقه، 16/508)

الهام گرفته از آيه ي قرآني که اشاره دارد به: ( انبياء (21)/22 ) لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يصِفُونَ - اگر در آسمان و زمين، جز « الله » خدايان ديگري بود، فاسد مي شدند ( و نظام جهان به هم مي خورد )! منزه است خداوند پرودگار عرش، از توصيفي که آنها مي کنند!

حله ي لعل پوش ناچخ را *** هيزم افزاي، صحن دوزخ را
(حديقه، 16/587)

مفهوم مصراع دوم بنياد گرفته از: ( سوره ي بقره (2)/24 ) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ - پس اگر چنين نکنيد - که هرگز نخواهيد کرد - از آتشي بترسيد که هيزم آن، بدنهاي مردم ( گنهکار ) و سنگها ( بتها ) است، و براي کافران، آماده شده است!

نبود زير عرش دانا را *** استوي عرشه علي الماء را
باش تا عقل افکند فرشت *** حل کند استوي علي العرشت
(حديقه، 15/730)

اشاره دارد به سوره هاي: ( طه (20)/4 ) تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى - ( اين قرآن ) از سوي کسي نازل شده که زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است.
( هود (11)/9 ) وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيئُوسٌ كَفُورٌ - و اگر از جانب خويش، نعمتي به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود!

در نعيم خُلق خود را خوش سخن کن چون طنين *** در جحيم خشم چون گبران چه باشي بازفير
(ديوان، 288)

مفهوم بيت بنياد گرفته بر آيه ي قرآن است که اشاره دارد به: ( سوره فرقان (25)/12 ) إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيظًا وَزَفِيرًا - هنگامي که اين آتش آنان را از مکاني دور ببيند، صداي وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدن شديد همراه است مي شنوند.

پند گيريد اي سياهيتان گرفته جاي پند *** عذر آريد اي سپيديتان دميد بر عذار
(تازيانه هاي سلوک، ص 124)

قلب مؤمن جاي پذيرش پند باشد الهام گرفته از قرآن است و اشاره دارد به: ( سوره ي ق (50)/37 ) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ - در اين تذکري است براي آن کس که قلب دارد، يا گوش دل به کلام حق فرادهد در حالي که به حقايقش توجه کامل کند و گواهي دهد.

چند جويي بي حياتي صحو و سکر و انبساط *** چند جويي بي مماتي محو و شکر وافتقار
(ديوان، ص 190)

« محو » از قرآن گرفته شده است و اشاره دارد به: ( سوره ي رعد (13)/29 ) يمْحُو اللَّهُ مَا يشَاءُ وَيثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ - خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مي کند؛ و « ام الکتاب » ( لوح محفوظ ) نزد اوست!

دعوي دل مکن که جز غم حق *** نبود در حريم دل ديّار
(ديوان، 199)

وام گرفته از ( سوره ي نوح (71)/26 ) وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيارًا - و نوح عرض کرد
پروردگارا ( اينک که قوم از کفر و عناد دست نمي کشند ) تو هم اين کافران را هلاک کن و از آنها ديّاري بر روي زمين باقي مگذار.

با بخيلي مجوي ره که نبود *** هيچ دين دار مالک دينار
(ديوان، ص200)
الهام گرفته از قرآن است و اشاره دارد به: ( سوره ي محمد (47)/38 ) هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يبْخَلُ وَمَنْ يبْخَلْ فَإِنَّمَا يبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِي وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيرَكُمْ ثُمَّ لَا يكُونُوا أَمْثَالَكُمْ - آري، شما همان گروهي هستيد که براي انفاق در راه خدا دعوت مي شويد، بعضي از شما بخل مي ورزند؛ و هرکس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است؛ و خداوند بي نياز است و شما همه نيازمنديد؛ و هرگاه سرپيچي کنيد، خداوند گروه ديگري را جاي شما مي آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود ( و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مي کنند )

مصطفي را ز حال کرد آگاه *** يلمزون المطوّعين نا گاه
(حديقه، 130/6)

بکارگيري عبارت قرآني به شکل تلميح اشاره دارد به: ( التّوبه (9)/79 ) الَّذِينَ يلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ - کساني که به مؤمنان توانگري که از روي رغبت صدقه مي دهند طعنه مي زنند و نيز بر کساني از اهل ايمان که چيزي براي پرداخت صدقه نمي يابند مگر آن که آخرين تلاش خود را به کار بندند، خرده مي گيرند، و هر دو گروه را به خاطر پرداخت صدقه مسخره مي کنند، خدا آنان را به مسخره خواهد گرفت و براي آنان عذابي دردناک خواهد بود.

تا به جانِ لهو و لغوي زنده، اندر کوي دين *** از قيامت قسم تو نقش است و از قرآن نگار
(تازيانه هاي سلوک، ص 129)

اشاره دارد به: ( سوره ي لقمان (31)/6 ) وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَيتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ - برخي از مردم که گفتار و سخنان لغو و باطل را به هر وسيله تهيّه مي کنند تا خلق را به جهالت از راه خدا گمراه سازند و قرآن را تمسخر و استهزاء مي گيرند اين مردم فاسد کافر به عذاب با خواري و ذلّت گرفتار شوند.

به سبزه ي عشوه و غفلت نهاد خود مکن فربه *** که فربه فرت و دم گردد ز پختن يا ز برياني
(ديوان، 30/31)

مصراع دوم اشاره دارد به: ( سوره ي النّحل (16)/66 ) وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَينِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِينَ - و در وجود چهارپايان، براي شما ( درسهاي ) عبرتي است: از درون شکم آنها، از ميان غذاهاي هضم شده و خون، شير خالص و گوارا به شما مي نوشانيم!

آن که داند ز خاک تن کردن *** باد را دفتر سخن کردن
(شرح دشواري هايي از حديقه، ص 27)

مصراع دوم تعبيري از نفخه ي الهي که اشاره دارد به: ( سوره ي حجر (15)/28 و 29 ) وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28) فَإِذَا سَوَّيتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (29) - و ( به خاطر بياور ) هنگامي که پروردگارت به فرشتگان گفت: « من بشري را از گل خشکيده اي که از گل بدبويي گرفته شده، مي آفرينم. هنگامي که کار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود ( يک روح شايسته و بزرگ ) دميدم، همگي براي او سجده کنيد! »
( او خداوندي است که از خاک قلب انساني را خلق کرد و نفخه ي الهي و روح انساني را قابليت بخشيد که جايگاه انديشه و سخن گردد. )
5- از آيات قرآني به شکل تمثيل و تشبيه بهره مي گيرد؛ مانند:

با خاطر منيرم و با راي صاقيم *** کالبرق في الدجيه ي والشمس في الضحي
(ديوان، ص 50)

اشاره دارد به: ( الشمس (91)/1 ) وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا - به خورشيد و گسترش نور آن سوگند،

عقل اگر خواهي که ناگه در عقيله ات نفکند *** گوش گيرش در دبيرستان « الرحمن » درآر
(ديوان، ص 189)

الرحمن در 48 آيه تکرار شده است و همچنين نام يک سوره مي باشد و در اين جا به شکل تشبيه اشاره دارد به: ( الرّحمن (55)/1 ) الرَّحْمَنُ - خداوند رحمان، و ( بقره (2)/163 ) وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ - و خداي شما، خداوند يگانه اي است، که غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان ( و داراي رحمت عام و خاص )!

همچو يأجوج اهل آتش را *** از بر خويش هين رمارم کن
(ديوان، ص 500)

يأجوج اشاره دارد به: ( کهف (18)/94 ) قَالُوا يا ذَا الْقَرْنَينِ إِنَّ يأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَينَنَا وَبَينَهُمْ سَدًّا - گفتند: اي ذوالقرنين، قبيله ( يأجوج ) و ( مأجوج ) فسادگرند. آنان به اين سرزمين هجوم مي آورند و به قتل و غارت ما مي پردازند. آيا براي تو از اموال خود مزدي مقرّر کنيم که ميان ما و آنان سدّي بنا کني؟
گاهي نيز حکيم سنايي براي آشنايي و درک بهتر مخاطب از آيات قرآني تمثيلي که قابل درک عوام باشد مي آورد ( حديقه، ص 75 ) درباره آيه « يؤتون الزکاه » تمثيل رادمردي را مي آورد که با پرداختن زکات مال خود به خدا، دليل روشن مي آورد که خدا در عوض هر يک هفتاد برابر خواهد داد؛ زيرا او کارساز و مولاي بندگان است و بر دين و دنياي آنها بس است، در اين تمثيل ضمن توضيح درباره زکات به دو آيه نيز توجه شده است:

اوست چون کار ساز و مولي ما *** او نه بس دين ما و دنيي ما

اشاره دارد به: ( حج (22)/78 ) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ - و در راه خدا جهاد کنيد، و حق جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد، و در دين ( اسلام ) کار سنگين و سختي بر شما قرار ندارد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد؛ خداوند شما را در کتابهاي پيشين و در اين کتاب آسماني « مسلمان » ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا داريد، و زکات را بدهيد، و به خدا تمسّک جوييد، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولاي خوب، و چه ياور شايسته اي!

هر يکي را عوض دهد هفتاد *** چون دري بست بر تو ده بگشاد
(حديقه، ص 75)

اشاره دارد به: ( بقره (2)/261 ) مَثَلُ الَّذِينَ ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يضَاعِفُ لِمَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ - کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق مي کنند، همانند بذري هستند که هفت خوشه بروياند؛ که در هر خوشه، يکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براي هر کس بخواهد ( و شايستگي داشته باشد ) دو يا چند برابر مي کند؛ و خدا ( از نظر قدرت و رحمت، ) وسيع، و ( به همه چيز ) داناست.

تن ابرص از او چو سايه ي فرش *** چشم اکمه از او چو پايه ي عرش
(حديقه، 5/80)

اشاره دارد به: ( سوره ي آل عمران (3)/49 ) وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ - و ( او را به عنوان ) رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل ( قرار داده، که به آنها مي گويد: ) من نشانه اي از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام؛ من از گل، چيزي به شکل پرنده مي سازم؛ سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا، پرنده اي مي گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلايان به برص ( پيسي ) را بهبودي مي بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مي کنم؛ و از آنچه مي خوريد، و در خانه هاي خود ذخيره مي کنيد، به شما خبر مي دهم؛ مسلّماً در اينها، نشانه اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

شو به درياي داد و دين يک دم *** تن برهنه چو گندم و آدم
(حديقه، 4/110)

مضمون بيت به شکل تلميح اشاره دارد به: ( سوره ي اعراف (7)/20 و 27 ) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيطَانُ لِيبْدِي لَهُمَا مَا وُ ورِي عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ(20) يا بَنِي آدَمَ لَا يفْتِنَنَّكُمُ الشَّيطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ينْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيرِيهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ(27) - سپس شيطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد؛ و گفت: « پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نکرده مگر بخاطر اينکه ( اگر از آن بخوريد، ) فرشته خواهيد شد، يا جاودانه ( در بهشت ) خواهيد ماند! » اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينکه او و همکارانش شما را مي بينند از جايي که شما آنها را نمي بينيد؛ ( اما بدانيد ) ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند.
6- سنايي گاه سخن خود را به شکل تلميح بر پايه ي نکته اي قرآني بنا نهاده و با نشانه و اشاره اي همراه ساخته است:

از براي يک بلي کاندر ازل گفته است جان *** تا ابد اندر دهد مرد بلي تن در بلا
(ديوان، ص 41)

واژه ي « بلي » تلميح دارد به: ( اعراف (7)/172 ) وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ - و ( به خاطر بياور ) زماني را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ ( و فرمود: ) « آيا من پروردگار شما نيستم؟ » گفتند: « آري، گواهي مي دهيم! » ( چنين کرد مبادا ) روز رستاخيز بگوييد: « ما از اين، غافل بوديم؛ ( و از پيمان فطري توحيد بي خبر مانديم ) »!

درد عشق از عاشق پرس از عاقل مپرس *** کاگهي نبود زآب چاه و جاه يوسف چاه را
(ديوان، ص 32)

تلميح دارد به: ( يوسف (12)/9 ، 10 ) اقْتُلُوا يوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ(9) قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ (10) - برخي از آنان گفتند: يوسف را بکشيد، و برخي ديگر گفتند او را در سرزميني دور دست بيفکنيد که نتواند بازگردد؛ آن گاه توجّه پدرتان به شما معطوف مي شود؛ بعد از او توبه مي کنيد و مردمي شايسته مي شويد. گوينده اي از آنان گفت: يوسف را نکشيد، و کاري که به هلاکت او مي انجامد نکنيد. اگر مي خواهيد کاري کنيد او را در قعر چاه بيفکنيد، تا برخي از کاروانيان او را برگيرند و با خود به سرزميني دور دست ببرند.
البته لازم به توضيح است نبايد تلميح را با اقتباس اشتباه کرد، تفاوت اقتباس با تلميح آن است که در اقتباس همه يا بخشي از آيه يا حديث آورده مي شود اما در تلميح تنها اشاره اي به آن آيه يا حديث مي شود تا ذهن خواننده يا شنونده را در کشف مفهوم سخن به کوشش وا دارد. مثلاً يوسف و زليخا از داستاني قرآني اقتباس شده است.
7- سنايي گاه نيز از آيات به شکل اقتباس و تضمين بهره مي گيرد، اقتباس در لغت به معني پاره اي از آتش گرفتن و پرتويافتن و در اصطلاح بديع آن است که همه يا بخشي از يک آيه يا حديث يا سخني در کلام آورده شود و گوينده قصد اشاره اي ضمني به آن کلام داشته باشد. اگر نص آيه يا حديث آورده شود آن را « درج » گويند و اگر ترجمه يا مضمون آن آيه يا حديث آورده شود آن را « حل » گويند. حکيم سنايي گاه عبارتي قرآني را با همان ساختار عربي بي هيچ گونه تغيير و دگرگوني در ضمن سخن خود مي آورد و آن را تضمين مي کند و گاه با اندکي تغيير که در تنگناي وزن و قايفه گزيري از آن نيست در کلام خود جاي مي دهد و در اين گونه بهره گيري از قرآن قصد و غرض هاي گوناگوني دارد: تزيين و تبرک تبيين و توضيح، تعليل و توجيه، تشبيه و تمثيل و تحذير و تحريض، استشهاد و استناد، نکته پردازي و ... که ممکن است گاهي پاره اي از اغراض يک جا و با هم زمينه ساز اقتباس و تضمين را فراهم کرده باشند. و گاه از روي تفنن و هنرنمايي و نکته پردازي به شيوه التزام و لزوم مالايلزم همه بيت هاي سروده ي خود را با زيورهايي از آيه آذين بسته و آيات را در جايگاه قافيه نشانده است. اين قصيده 34 بيت است که همه ي قافيه هاي آن اقتباس و تضميني از آيات قرآني مي باشد ( ديوان، قصيده ي 233، ص 533-536 ) که با مطلع زير شروع مي شود:

اي منزه ذات تو عما يقولوا الظّالمون *** گفت علمت جمله را ما لم تکونوا تعلمون

اشاره دارد به ( الأسراء (17)/47 ) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يسْتَمِعُونَ إِلَيكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا - هنگامي که به سخنان تو گوش فرا مي دهند، ما بهتر مي دانيم براي چه گوش فرا مي دهند؛ ( و همچنين ) در آن هنگام که با هم نجوا مي کنند؛ آنگاه که ستمگران مي گويند: « شما جز از انساني که افسون شده، پيروي نمي کنيد! » و ( بقره (2)/151 ) كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يتْلُو عَلَيكُمْ آياتِنَا وَيزَكِّيكُمْ وَيعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ - همان گونه ( که با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما کامل کرديم، ) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم؛ تا آيات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بياموزد؛ و آنچه را نمي دانستيد، به شما ياد دهد.
نمونه اي ديگر: در حديقه، ص 208 « اندر ترجيح پيامبر بر پيغمبران » بيش از 70 درصد ابيات آن از آيات قرآني بهره برده است و در ص 75، در « في الحکمه و سبب رزق الرّزاق » با آوردن تمثيلي زيبا درباره رزق و روزي چنين مي گويد: روزي تو از خوني بود که در شکم مادر بي چون باعث پرورش تو مي شد و پس از نه ماه وقتي قدم به عالم وجود گذاشتي آن خداي حکيم درِ رزق را بر تو بست و در عوض دو در بهتر براي تو گشود و آن، انس تو با شير مادر است که مانند دو چشمه روان در اختيار تو قرار داده شد و:

گفت کين هر دو را همي آشام *** کُل هنيئاً که نيست بر تو حرام
(ديوان، ص 75)

کُل هنيئاً يعني « بخور به گوارايي و خوشي » که بر تو حرام نيست. در اين بيت حکيم سنايي با اقتباس عبارت قرآني آن را به استخدام خود در آورده و ضمن توجه به معناي آن و معناي آيه ي مورد نظر غيرمستقيم آن را به عنوان دليل ذکر مي آورد و در ضمن توجه مخاطب را نيز به آيه و حکم آن جلب مي کند که اشاره دارد به: ( طور (52)/19 ) كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ - ( به آنها گفته مي شود: ) بخوريد و بياشاميد گوارا؛ اينها در برابر اعمالي است که انجام مي داديد!

گرت هست زمانه پست کند *** احسن الخالقينت هست کند
(ديوان، ص 75)

احسن الخالقين يکي از نام هاي خداوند سبحان است که اشاره دارد به: ( مؤمنون (23)/14 ) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ - سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته ) و علقه را بصورت مضغه ( چيزي شبيه گوشت جويده شده ) و مضغه را بصورت استخوانهايي درآورديم؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازه اي داديم؛ پس بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است.
نمونه هاي ديگر: « در تعليم طي طريق معرفت به قدم مجاهدت » صفحه 157 ديوان که بيش از 50 درصد از ابيات اين قصيده به شکل تضمين از آيات قرآني مي باشد مانند:

همچو مردانت قدم در راه دين بايد نهاد *** ديده بر خط « هديّ للمتقين » بايد نهاد
(ديوان، ص 75)

که به قصد انتقال آموزه هاي ديني و تحريض مخاطب بر خواندن قرآن اشاره دارد به: ( بقره (2)/2 ) ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ - آن کتاب با عظمتي است که شک در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزکاران است.
گاه بين اقتباس با تضمين تفاوتي اندک ديده مي شود و آن زماني است که حکيم سنايي عبارت قرآني را بدون توجه به مفهوم آيه مي آورد مانند:

از آن سپس که همه « نحن الغالبون » گفتند *** فکند در دلشان « کل من عليها فان »
(ديوان، ص 449)

مفهوم بيت کنايه از اين است که کساني که خدا را انکار کرده و خود را غالب بدانند جواب آنها فاني شدن آنهاست و اشاره دارد به: ( شعراء (26)/44 ) فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ - آنها طنابها و عصاهاي خود را افکندند و گفتند: « به عزّت فرعون، ما قطعاً پيروزيم! » ( الرّحمن (55)/26 ) كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ - همه کساني که روي آن ( زمين ) هستند فاني مي شوند، شيوه ي کاربرد آيه در مصراع دوم « درج » مي باشد زيرا نص آيه در اين بيت بکار رفته است. و گاه براي نگهداشت، وزن و قافيه ناگزير مي شود بي آنکه ساختار اصلي آيه را بر هم زند اندکي در آن دست ببرد و گاه تا مرز از هم پاشاندن ساخت و بافت آيه پيش مي رود مانند:

هر که لا خوف عليهم گويد اندر گوش تو *** هم تواند گفت در گورت و هم لا يحزنون
(ديوان، ص 536)

در اين جا بخشي از آيه به شکل پاشان آمده است. اشاره دارد به: ( بقره /38) قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يأْتِينَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَاي فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ - گفتيم: « همگي از آن، فرود آييد! هرگاه هدايتي از طرف من براي شما آمد، کساني که از آن پيروي کنند، نه ترسي بر آنهاست، و نه غمگين شوند. »

تا زخود بشنود نه از من و تو *** لمن الملک و واحد القهار
(ديوان، ص 197)

اشاره دارد به: ( غافر (40)/16 ) يوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ - روزي که همه آنان آشکار مي شوند و چيزي از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند؛ ( و گفته مي شود: )

حکومت امروز براي کيست؟ *** براي خداوند يکتاي قهار است!
از وراي « کن فکان » پس از تخييل خويش *** در مناجات از فضولي « کن فکان » چون خوانمت
(ديوان، ص 105)

اقتباس از ( غافر (40)/68 ) به شکل حل يعني با اندکي تغيير در ساختار عربي که اشاره دارد به: هُوَ الَّذِي يحْيي وَيمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يقُولُ لَهُ كُنْ فَيكُونُ - او کسي است که زنده مي کند و مي ميراند؛ و هنگامي که کاري را مقرر کند، تنها به آن مي گويد: « موجود باش! » بي درنگ موجود مي شود!
نتيجه: اشعار سنايي نشان از معرفت بالاي حکيم دارد، شيوه هاي او غلوّ آميز نيست بلکه مطابق با اعتقاد و درک عميق از قرآن مي باشد و حکيم آيات و تعابير قرآني را مبناي انديشه ي عرفاني خود قرار داده و عرفان را با شريعت جمع کرده و با استمداد از روشن گري هاي وحي مسايل عرفاني را تبيين نموده است و با ظرافت و هنرمندي توجّه مخاطبان را به لايه هاي چندگانه ي قرآني جلب کرده است و الفاظ و مفاهيم قرآني در شعر او جلوه ي بارزي دارند به طوري که از 13780 بيت ديوان، قريب 910 بيت حاوي مفردات و ترکيبات قرآني است. و از 11500 بيت حديقه، نزديک به 1226 بيت از الفاظ و عبارات قرآني بهره مند مي باشد.
94 سوره و مجموعاً 2136 آيه از 114 سوره ي قرآن، در آثار حکيم سنايي به صور مختلف تجلّي يافته است.
منابع تحقيق:
1) قرآن کريم، به ترجمه و تفسير الهي قمشه اي، زير نظر استاد محمدباقر بهبودي، انتشارات صالحي.
2) قرآن کريم، ترجمه و تفسير از محمدمهدي فولادوند، تحقيق و نشر دارالقرآن الکريم.
3) آصفي، تاجماه (مهدوي دامغاني) (1376) آسمان و خاک، مرکز نشر دانشگاهي.
4) انوشه، حسن، سرپرست فرهنگنامه ادبي فارسي، دانشنامه ادب فارسي (اصطلاحات، موضوعات و مضامين ادب فارسي) جلد 2، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
5) درّي، زهرا (1386) شرح دشواري هايي از حديقة الحقيقة سنايي غزنوي، انتشارات زوّار.
6) راستگو، سيدمحمد (1376) تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي، تهران، انتشارات سمت.
7) زرقاني، سيدمهدي (1381) زلف عالم سوز، تهران، نشر روزگار.
8) زرين کوب، عبدالحسين (1367) سيري در شعر فارسي، انتشارات نوين.
9) سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم (1386) غزل هاي حکيم سنايي به تصحيح جلالي بندري، انتشارات علمي فرهنگي.
10) ______ (1345) ديوان سنايي، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، انتشارات اميرکبير.
11) ______ (1362) ديوان سنايي، به اهتمام و تصحيح مدرس رضوي، تهران، انتشارات کتابخانه ي سنايي.
12) ______ (1377) حديقة الحقيقة و شريعه الطريقه تصحيح و تحشيه مدرس رضوي، انتشارات دانشگاه تهران.
13) شفيعي کدکني، محمدرضا (1385) در اقليم روشنايي، تهران، نشر آگه.
14) ______ (1372) تازيانه هاي سلوک، تهران، نشر آگه.
15) صفا، ذبيح الله (1375) تاريخ ادبيات در ايران، جلد 1 و 2، انتشارات فردوسي.
16) عبدالباقي، محمد فؤاد (1364) المعجم المفهرس لِالفاظ القرآن الکريم، تهران، انتشارات اسماعيليان.
17) لازار، ژيلبر (1342) اشعار پراکنده قديم ترين شعراي فارسي زبان، انجمن ايران شناس فرانسه و تهران.
18) مدرس رضوي، محمدتقي (1345) تعليقات حديقة الحقيقة، تهران، مؤسسه ي مطبوعاتي علمي.
19) همايي، جلال الدّين (1367) فنون بلاغت و صناعات ادبي، انتشارات مؤسسه ي نشر هما.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط