سنايي و صائب

ابوالمجد مجدودبن آدم سنائي شاعر و عارف بزرگ اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم ( ف: 529 هـ ) است. « در تاريخ ادبيات فارسي، وقتي مي گوييم: « شعر قبل از سنائي و شعر بعد از سنائي » خواننده ي اهل و آشنا، تمايزي
يکشنبه، 24 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سنايي و صائب
سنايي و صائب

 

نويسندگان: دکتر احمد گلي- عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت معلّم آذربايجان
زينب رشيدي- دانشجوي کارشناسي ارشد



 

درآمد

ابوالمجد مجدودبن آدم سنائي شاعر و عارف بزرگ اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم ( ف: 529 هـ ) است. « در تاريخ ادبيات فارسي، وقتي مي گوييم: « شعر قبل از سنائي و شعر بعد از سنائي » خواننده ي اهل و آشنا، تمايزي شگرف ميان اين دو مرحله، احساس مي کند. هيچ کدام از قلّه هاي شعر فارسي، حتي سعدي و حافظ و مولوي، چنين مقطعي را در تاريخ شعر فارسي ايجاد نکرده اند؛ با اين که سرايندگان برجسته ترين آثار ادب فارسي بوده اند. (1) » شعر در حديقه، قصايد و غزليات حکيم حال و هوايي تازه دارد (2)، هنر او فقط آغازگري در عرفان نيست بلکه مرکز اصلي خلاقيّت سنائي قصيده است، وي در قصايد خويش نماينده ي برجسته ي شعر اجتماعي، اخلاقي و عرفاني تلقّي مي شود. (3) در زمينه ي ادبيات مغانه و قلندري هم، سنائي « ... آغازگر است و کمال بخش و نقطه ي پايان نيز. » بنابراين حکيم غزنين شاعري است آغازگر و « دوران ساز epoch make » آن هم در چندين زمينه ي شعري.
صائب ( 1080 هـ ) معروف ترين شاعر سبک هندي است که بيش از هر شاعر ديگري در ادبيات فارسي غزل دارد. وي در غزل هايي که به اقتفا از شعرا سروده است، امانت را رعايت کرده و با تضمين مصرعي از شعر شاعر مورد نظر، استقبال خود را از وي اعلام داشته است. سنائي يکي از کساني است که صائب از وي پيروي نموده و حدوداً 8 مورد از غزل هاي وي را جواب گفته است. صائب در مقطع اين غزل ها 5 بار از لقب « حکيم غزنوي »، 1 بار از نام « خواجه سنائي » و در 2 مورد از القاب « کليم غزنين » و « آدم عشق » - که به نظر مي رسد ساخته ي ذهن خلّاق او باشد - استفاده کرده است. وي احتمالاً قصد داشته است ترکيب « کليم غزنين » را با ترکيب « کليم کاشاني » معادل سازي نمايد ولي با توجه به اينکه نام پدر سنائي « آدم » بوده است، استفاده از ترکيب « آدم عشق » بديع و جالب به نظر مي رسد.
در اين مقاله، ما از دو شاعر بزرگ و صاحب سبک، (4) که از دو مکتب متفاوت ( عراقي و هندي ) هستند، بحث مي کنيم که حدود 5 قرن فاصله ي زماني با همديگر دارند. « سبک، هميشه از طريق مقايسه قابل ادراک است. چنانکه رنگ ها در تقابل يکديگر، خود را نشان مي دهند. » (5) بررسي « اشعار طرحي » (6) يکي از شيوه هاي سبک شناسي به شمار مي آيد. در اين پژوهش سعي شده است تا کيفيّت محاکات (7) صائب از سنائي بررسي، و وجوه مشابهت و افتراق ذهن و زبان اين دو مدرّس اخلاق و عشق و عرفان در غزل، نموده شود.
لازم به توضيح است جهت جلوگيري از اطاله ي مقاله، تنها مطلع غزل هاي سنائي و مطلع و مقطع غزلهاي صائب نقل شده و براي بيان نام شاعرها از حروف اختصاري « س و ص » استفاده شده است:
1 س:
تا خيال آن بت قصاب در چشم من است *** زين سبب چشمم هميشه همچو رويش روشن است
(ديوان/816)
ص: در تعلّق کوه آهن در شمار سوزن است *** در تجرّد سوزني همسنگ کوه آهن است
اين غزل را از حکيم غزنوي بشنو تمام *** تا بداني نطق صائب پيش نطقش الکن است
(ديوان: ج533/2)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو غزل فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( بحر رمل مثمن محذوف )
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): هر دو شاعر غزل خود را به صورت مردَّف سروده اند. سنائي در غزل 16 بيتي خود، قافيه ي « من » را در ابيات « 1 و 8 » تکرار کرده و 3 بار قافيه مؤسسه ( دامن، پيراهن، آهن ) به کار برده است. صائب هم به تبع از او همان قوافي مؤسسه را آورده و در غزل 14 بيتي خويش، 9 مورد قافيه ي مشترک با سنائي دارد. وي قافيه ي « آهن » را در حشو بيت « 1 » و قافيه ي « سوزن » را در ابيات « 1 و 10 » تکرار کرده است. در اين دو غزل رويّ ( ن ) متحرّک و قافيه موصوله است زيرا وقتي قافيه در رديف « است » وصل مي شود، حکم قافيه ي موصوله را مي يابد (8).
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: در هر دو غزل، سجع، جناس و تکرار به کار رفته است.
س: سجع: متوازي: گشتن و بستن / غمي و همي / کودکي و کرّه اي / بر و گر / روزي و سالي / بهر و هجر / زمان و جهان / جان و ران / متوازن: چشم و اشک / دلبر و مسکن / جام و تار / تن و دل / هجر و گرد / جناس: زايد: مطرف يا مزيد: آرام و رام / مذيّل: چشم و چشمم / پر خونم و پر خون / جاني و جان / پري و پري روي / آن و آنک / گفتم و گفت / هجر و هجران / شبه اشتقاق: گرد و گردن / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در طول غزل چشمگير است، ليکن حروف « ن، ب، ش، م، د، ر، ز، ه، ت، س، ک، ج، ف، گ » داراي بسامد بالايي هستند. / همصدايي: تکرار مصوّت بلند « ā » در طول غزل، بسامد بالايي دارد و تکرار مصوت بلند « i » نيز در طول شعر ديده مي شود و در برخي از ابيات بسامد بيشتري دارد. تکرار مصوت کوتاه « e » هم به کار رفته است. / تکرار واژه: بر، خون، در، از، من، زبان، است، آهن، را، او، بس، جهان، چو، سنائي / رد الصدر الي العجز: دامن در بيت « 2 ».
ص: سجع: متوازي: سوزن و آهن / آسوده و سرگشته / پاک و خاک / بر و در / ناني و جاني / پنهان و سنگين / پيش و گوش / رشته و عقده / مطرّف: وطن و معدن / متوازن: تعلّق و تجرّد / دست و چرخ و تخم / گوهر و وطن و شکم / دست و رزق / کوته و بيژن / عشق و عقل / راز با پيش و گوش / نمک و روغن / پاي و خواب / تنگ و چشم / رزق و حرف / کف و تن / داغ و چاک.
جناس: زايد: مذيّل: سوزن و سوزني / نطق و نطقش / اشتقاق: صبح و صباح / شبه اشتقاق: مردم و مردان / گريبان و گردن / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در طول غزل بسيار است، ليکن تکرار حروف « د، ت، ه، س، ن، ر، گ، ، س، ک، م، ب » داراي بسامد بالاتري هستند. / همصدايي: مصوت هاي بلند « u ، i ، ā » در همه ي ابيات به کار رفته است، اما « ā » از بسامد بيشتري برخوردار مي باشد. مصوت کوتاه « e » هم در غزل تکرار شده است. / تکرار واژه: در، دست، است، تا، از، نيم، / ردّ الصدر الي العجز: کوه آهن در بيت « 1 » / رشته در بيت « 10 »

سطح ادبي

1- صور بياني

س: تشبيه: صريح: مصرع دوم ابيات 1 و 6 و 16 / بليغ: جامه هاي جان / مجمل: تن چو تار ريسمان و دل چو چشم سوزنست / استعاره: مصرّحه: بت و ماه: معشوق / مکنيّه يا تشخيص: بيت 12 / کنايه: آب و روغن: دو چيز ناسازگار / زبان چرب داشتن: خوش سخن بودن / تن چون تار ريسمان: لاغر بودن / دل چو چشم سوزن: تنگ بودن دل.
ص: تشبيه: بليغ: تنور رزق چاه بيژن است ( تشبيه تلميحي هم هست ) / شعله فريادي است / پرده ي ناموس / رشته ي پيوند / تنور رزق / مضمر: عقل به گوش سنگين در بيت 5 / آه به دود و آسمان به خانه ي بي روزن در بيت 7 / عقل سست به پاي خواب آلود و دامن به سدّ سکندر در بيت 8 / استعاره: مکنيّه يا تشخيص: سپهر تنگ چشم / بيت 11 / جاندار انگاري: صبح کز خون صباحت روي خود را شسته است / کنايه: بيت 5 کنايه از کار بيهوده / آب و نمک در روغن بودن: ناسازگاري.

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: سور و شيون / حُسن تعليل: ابيات 3 و 4 و 5 / تناسب: دو و ده / گل رعنا و سوسن / ارسال المثل: گرد ران با گردن است. (9)
ص: تناسب: عقل و هوش / گريبان و گردن / رشته و سوزن / اسلوب معادله: در ابيات « 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و 8 و 10 » / تلميح: در ابيات « 4 و 8 و 9 » / قلب مطلب: در بيت 1 / حُسن تعليل: بيت 11 /

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع عاشقانه و معشوق زميني، مذکر و کودکي قصّاب است. شاعر به اندازه اي به معشوق علاقه دارد که حتي با ديدن لباس کار خونين او اشک خونين مي ريزد. او براي بيان علّت هاي فراق، حُسن تعليل هاي زيبايي به کار مي برد، امّا معتقد است که رفتارهاي معشوق همه داد است و عدل و مطابق باورهاي کهن، فلک را مسبب اين هجران مي داند.
غزل صائب بر خلاف غزل سنائي مضمون واحدي ندارد و در ميان غزل هايي که او از سنائي استقبال کرده است، هيچ کدام به اندازه ي اين غزل تنوّع مضمون ندارند. شعر داراي محور عمودي نيست و استفاده از « اسلوب معادله » موجب شده است که ابيات و حتّي گاهي مصرع ها مستقل از هم باشند. اين غزل بيشتر نمايانگر سبک صائب مي باشد و تنها شباهت آن با غزل سنائي در وزن و قافيه و رديف است، البته صائب علاوه بر اين غزل، حدود 8 غزل ديگر، در اين ساختار، بدون ذکر نام سنائي دارد.
2 س: اي يار بي تکلّف ما را نبيد بايد / وين قفل رنج ما را امشب کليد بايد
(ديوان/874)
ص: چون رنگ مي ز مينا بيرون دويد بايد *** نه پرده ي فلک را از هم دريد بايد
اين آن غزل که گفته است وقتي کليم غزنين *** اي يار بي تکلّف ما را نبيد بايد
(ديوان، ج2153/4)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو غزل مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن « بحر مضارع مثمن اخرب »
2- موسيقي کناري « قافيه و رديف » : هر دو شعر مردّف است. اين غزل سنائي « ... در نسخه ي قديمي ديوان سنائي ( وليّ الدّين ) بنقل استاد مدرّس آمده است ولي چون دال و ذال در آن با هم قافيه شده است، مي تواند متعلّق به دوره ي بعد از سنائي باشد. سنائي در شعرهاي مسلّم خويش قافيه ي دال و ذال را رعايت کرده است. » (10) وي در غزل 18 بيتي خود، قافيه ي « کشيد » را در ابيات « 8 و 12 » به صورت « قافيه ي بديعي » و از نوع « تجنيس » به کار برده است. صائب نيز در شعر 11 بيتي خود، قافيه ي « کشيد » را در ابيات « 2 و 4 » تکرار کرده و قافيه ي « عيد » را در ابيات « 3 و 5 » مکرّر آورده است. وي در 8 بيت از غزل خويش با سنائي قافيه ي مشترک دارد. در هر دو غزل حرف رويّ ( د ) ساکن و قافيه مقيّد است، مُردَف نيز هست ( قافيه رِدف اصلي دارد ) و اين باعث غني تر شدن موسيقي شعر مي شود. (11)
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: هر دو شاعر از هر سه مورد سجع و جناس و تکرار استفاده کرده اند.
س: سجع: متوازي: نبيد و کليد ( در بيت متوازي ولي در اصل متوازن هستند. ) / زاهدي و جاحدي / جامي و جاني / بستان و اکنون / مستان و اکنون / سالي و روزي رحمت و همّت / عبارت و اشارت / عنايت و رياست / در و گر / خريدي و ببردي / بخندي و بگريي / عمرت و حلقت / مراد و مريد / جويد و بايد / مطرف: لاله و کرانه / متوازن: قفل و رنج / شاهد و حاضر / معني و گردن / کوچت و پائي / در بيت « 4 » آرايه موازنه وجود دارد. جناس: زايد: مطرف يا مزيد: نيايد و بايد / گر و اگر / مذيّل: بايدت و بايد / ديده اي و ديد / اشتقاق: مستند و مستان / روزي و امروز / جناس اشتقاق يا اقتضاب: مراد و مريد / شبه اشتقاق: عبارت و عبرتي / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها از بسامد بسيار بالايي برخوردار است، ليکن حروفي که مقدار بيشتري از اين بسامد را به خود اختصاص دهند، عبارتند از: « ي، ر، ب، د، ن، م، ت، گ، ک، ج » / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « ī ، ā » بسامد بالایی دارد که بحر غزل مورد نظر در زيادي این بسامد دخیل است. تکرار مصوت های کوتاه « e و o » نیز دیده می شود. / تکرار واژه ها: ما را، باید ( ردیف ) آن، دو عید، اینجا، آنجا، گل، چه، چون.
ص: سجع: متوازی: دوید و درید/ غم ودم/ باده و ساله / در و بر / نوش و نیش/ چندان و میدان/ مطرّف: نیارد و باید/ زیان و جان/ متوازن: عرش و پای / ماتم و گیسو و جانی/ بیم و آب و جان/ کلیم و نبید. جناس: زاید: مطرّف یا مزید: گشاید و باید / مذیّل: روزنامه و روز/ خود حسابان و خود/ می فروش ومی/ اشتقاق: سالی و ساله / جناس اشتقاق یا اقتضات: نوش و نیش/ تکرار: همحروفی: صائب همانند سنائی صامت ها را زیاد تکرار کرده است و حروف « ن، ر، د، ک، ب، م، ی، ل، ت » بسامد بالاتری دارند. / همصدایی: تکرار مصوت های بلند « ī, ā » بسامد زیادی دارند و تکرار مصوت بلند « ū » هم دیده می شود. مصوت کوتاه « e » نیز به کار رفته است. /تکرار واژه ها: دو، از / رد الصدر الي العجز: کرسي در بيت « 2 » / دو عيد در بيت 3 / تضمين در بيت پاياني.

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: بليغ: قفل رنج / خرقه هاي دعوي / بوستان رحمت / سراي همّت / گل عنايت / گل رياست / مضمر: روي به چراغ و زلف به ماردر بيت 4 / صريح: بيت 18 / استعاره: مصرّحه: صنوبر: معشوق / مکنيّه يا تشخيص: گردن اشارت / لاله مي خندد و شمع مي گريد در بيت 18 / کنايه: از جان خريدن: از ته دل و از صميم قلب خريدن / پاي کوفتن: شادي کردن.
ص: تشبيه: بليغ: حنطل فلک / منشور رستگاري است طومار خود حسابان / دکان هستي / مضمر: مي به آب حيوان در بيت 9 / استعاره: منيّه: جاندار انگاري: آنجا که شام ماتم گيسو ز هم گشايد / کنايه: بر سر کشيدن: نوشيدن / چشم سفيد: چشم نابينا / سيه گليم: بدبخت / نجوشند: اخت نشوند / با جان خريدن: با کمال ميل خريدن.

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: شکّر و زهر / بفروخته خريدي آورده را ببردي / بخندي و بگريي / تناسب: جام و سماع و شاهد / ايمان و زاهدي / ساقي و باده و صبوح / ماده و مست / سال و روز و عيد / اعداد: جام و سماع و شاهد حاضر شدند.
ص: تضاد: نوش و نيش / ايهام تناسب: مينا به معني شيشه ي شراب با فلک در بيت 1 / ميدان با راه در بيت 10 / تناسب: سودا و زيان / تلميح: در ابيات 2 و 6 / اسلوب معادله: بيت 6 / قلب مطلب: منشور رستگاري است طومار خود حسابان.

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي است که با مضمون قلندري آغاز مي شود و شاعر تا نيمه ي اول غزل، سخن از جام و زنّار و ساقي و... مي گويد ولي در نيمه ي دوم ناگهان اين مضمون را رها مي کند و با يادآوري اشارت بودن سخنانش در ابيات قبلي، به مضامين وعظي گريز مي زند و به پند و تنبيه مي پردازد.
غزل صائب شعر غنائي است که مضامين قلندري و عرفاني و وعظي را در بر دارد. در شعر او انسان از چنان جايگاهي برخوردار است که مي تواند نه پرده ي فلک را از هم بدرد و از عرش نيز بگذرد، ليکن لازمه ي آن، از خود رميدن و فاني شدن است. شاعر در بيت 3 باده ي دو ساله مي خواهد تا با دو بار نوشيدن آن در هر دم، او را از غم بيرون آورد، در حاليکه در ابيات بعد با جبهه ي گشاده ساغري را که در آن حنطل فلک فشرده اند، سر مي کشد و شام ماتم را به تازه رويي مي پذيرد. بنابراين نوعي تناقض گويي هم در شعر ديده مي شود.
3- س: اي سنائي خواجه ي جاني غلام تن مباش *** خاک را گر دوست بودي پاک را دشمن مباش
(ديوان/325)
ص: روح قدسي، بيش از اين در تنگناي تن مباش *** عيسي وقتي، گره در چشمه ي سوزن مباش
اين جواب آن که مي گويد حکيم غزنوي *** اي سنائي خواجه ي جاني غلام تن مباش
(ديوان، ج2354/5)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو شعر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( بحر رمل مثمّن محذوف ) است.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): غزل هر دو شاعر مردّف است. سنائي در غزل 17 بيتي خود 3 بار قافيه ي مؤسسه ( دامن، آهن، پيراهن ) به کار برده و صائب نيز 1 بار از چنين قافيه اي ( پيراهن ) استفاده کرده و در غزل 12 بيتي خويش، قافيه ي « تن » را 3 بار در ابيات « 3 و 7 و 12 » تکرار نموده است. وي در 7 مورد قافيه ي مشترک با سنائي دارد. در هر دو غزل رويّ ( ن ) ساکن و قافيه مقيّد است.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: هر دو شاعر از هر سه مورد سجع و جناس و تکرار استفاده کرده اند.
س: سجع: متوازي: خاک و پاک / پاکي و خاکي / گرد و مرد / جام و دام / خام و نام / آتش و آهن / خندان و دندان و سندان / مرد و درد و مزد / لاله و تيره / دل و گل / گفتگوئي و رنگ و بوئي / تيره رويان و خيره رايان / گرد و مرد / سوسن و سوزن / ميان و جهان / تيرگي و تيره اي / چاره و باده / دعوي و مردي / مطرّف: تن و دشمن / جان و ميان / تن و الکن / ريسمان و زبان / متوازن: جفت با گرد و مرد / منکر و ارزن / شوخ و روي / صف و کم / گويا و الکن / جان و گرد / کژدم و ماهي / چشم و پاي / محتاج و يعقوب / چشم و بند / عالم با مردي و دعوي / در ابيات « 4 و 8 و 10 » آرايه ي موازنه به کار رفته است. جناس: چون در بيت « 6 » / زايد: مطرّف يا مزيد: همچو و چو / مذيّل: نگردي و نگرد / آبستني و آبستن / خر و خرمن / چو و چون / اشتقاق: نباشي و مباش / شبه اشتقاق: گِرد و گردن / جناس اشتقاق يا اقتضاب: شکوفه و شکافه / تکرار: همحروفي: سنائي در اين غزل از آرايه ي همحروفي بسيار استفاده کرده است، ليکن صامت هاي « ن، گ، ر، د، م، ش، ب، س، خ، چ، ي، ت » از بسامد بالايي برخوردارند. / همصدايي: بسامد تکرار مصوت بلند « ā » در طول غزل چشمگير است و در بعضي از ابيات بسامد بالا مي رود. تکرار مصوت هاي بلند « ā ، ī » هم در کلّ غزل ديده مي شود و در بعضي از ابيات بسامد بالايي دارد. تکرار مصوت کوتاه « e » نيز به چشم مي خورد، ليکن مصرع اول بيت « 6 » را به صورت بارزي آراسته است. / تکرار واژه: را، گرد، گر، مباش، دندان، مرد، روي، چو، بودي از براي، در، همچو، خو، بي، پاي، چون، سر / رد الصدر الي العجز: خرمن در بيت « 12 » / رد العجز الي الصدر: پاک در ابيات « 1 و 2 » / ص: سجع: متوازي: قدسي و وقتي / پرده و ديده / نرم و چشم / مطرّف: تن و سوزن / متوازن: برق و ابر / آه و بام / بي گنه و بي روزن / فراز و اسير / چشم و خلد و محو و آب و رنگ / جوي و شير / بلبل و گلشن / درشت و سلوک / جواب و غلام / جناس: زايد: مطرّف: سليمان و فرمان / قهرمان و فرمان / وسط: بينش و بيش / مذيّل: تن و تني / فرمان و فرمان پذير / تکرار: همحروفي: صائب نيز در اين مورد همانند سنائي عمل کرده است و حروف « ن، ش، ر، ب، م، د، ز، ل، خ، ي » بسامد بالايي دارند. / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « ā ، ī » در طول غزل با بسامد بالا ديده مي شود. / تکرار واژه: در، از، عيب.

سطح زباني

1- صور بياني

س: استعاره: مصرّحه: يوسف: جان، پيراهن: تن در بيت 16 / کنايه: گريبان خشک: ظاهراً کنايه از کسي که خود را بسيار گوشه گير و صاحب وقار و نياميختن با ديگران مي نماياند. / تر دامن و تيره رو: گناهکار / يک چشم: مردم منافق / يعقوب چشم: نابينا
ص: تشبيه: بليغ: روح قدسي، عيسي وقتي ( تشبيه تلميحي نيز هستند ) / لباس تن / برق بينش / سنان آه / بام چرخ / زمين چهره / پرده هاي خواب / مفصّل و مؤکّد: يوسف سيمين تني ( تشبيه تلميحي ) / صريح: با درشت و نرم يکسان چون ترازو کن سلوک / مضمر: تن به پيراهن / روان به يوسف / همّت به رستم / تن به ديو / استعاره: مصرّحه: ديده ي روشن: انسان / ابر: غفلت / زندان بي روزن و چاه و گلشن و گلخن: دنيا / آيينه: دل / مکنيّه: جاندار انگاري: چشم پرويزن عيبجو است در بيت 10 / کنايه: از برق بينش پرده هاي خواب را سرمه کردن: آگاه شدن و ترک غفلت / سفيد شدن چشم: نابينا شدن.

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: خواجه و غلام / دوست و دشمن / يزدان و اهريمن / خاص و عام / جان و تن / دشمنان و دوستان / آب و آتش / موم و آهن / خندان لب و سندان دل / نيک و بد / شيرمردان و نامردان / گويا و الکن / خوي ستوري و فرشته خو / تناسب: جام و مي / دام و ارزن / دو و ده / لباس و گريبان و دامن / خرمن و خر و خوي ستوري / چشم و زبان / شلوار و پيراهن / تلميح: بيت 16.
ص: تضاد: روح و تن / تناسب: لباس و پيراهن / برق و ابر / سرمه و بينش و خواب و ديده / آب و زمين و دانه و خرمن / تلميح: در ابيات « 1، 2، 3، 7 ».

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع وعظ و اخلاق است و در محور عمودي وحدت موضوع دارد جز در ابيات 15 و 17 که داراي مضامين قلندري هستند. استاد مدرس رضوي اين شعر را در ديوان، جزء قلندريات ذکر کرده اند و استاد شفيعي کدکني آن را جزء اقليم خاکستري که شامل قصايد مي شود، دانسته اند که با توجه به اينکه شعر 17 بيت دارد مقبول تر است و از سوي ديگر چون مضمون غالب آن وعظ و اخلاق مي باشد، به نظر مي رسد بهتر است جزء قلندريات ذکر نشود. غزل صائب هم شعر غنائي است که مضمون عرفاني و وعظي دارد و انسان را متوجّه مقام والاي خود مي سازد و توصيه به فنا، ترک غفلت، گريستن و عدم عيبجويي مي کند. در بيت 10 از مخاطب مي خواهد عيبجويي نکند و در بيت 11 عيبجويي ديگران را حُسن مي شمارد چون او را نسبت به عيب خود آگاه مي سازند و اين نوعي تناقض گويي به شمار مي آيد.
5- س: او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنيم *** يا دو چنگ از جور او در دامن ديگر زنيم
(ديوان/959)
ص: چند چون اخگر نفس در زير خاکستر زنيم؟ *** خيز تا از چرخ نيلي خيمه بالاتر زنيم
اين جواب آن که مي گويد حکيم غزنوي *** تا کي از هجرا او ما دستها بر سر زنيم
(ديوان، ج2653/5)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو شعر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( بحر رمل مثمن محذوف ) است.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): هر دو شعر مردّف است. سنائي در غزل 7 بيتي خويش، قافيه ي « ديگر » را در ابيات « 1 و 7 » تکرار کرده و صائب هم قافيه ي « سر » را در ابيات « 4 و 13 » تکرار نموده و با مکرر آوردن قافيه هاي « بستر، مجمر » در آغاز ابيات « 9 و 11 » آرايه ي رد الصدر الي العجر ساخته است. هر دو شاعر از رويّ ( ر ) ساکن استفاده کرده اند و قافيه مقيّد است. صائب 3 مورد قافيه ي مشترک با سنائي دارد.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: هر دو شاعر از هر سه مورد سجع و جناس و تکرار استفاده کرده اند.
س: سجع: متوازي: کمتر و ديگر / پر خون و هجران / رود و باد / در و بر / خوريم و زنيم / غم و خم / کنيم و زنيم / مطرّف: اندر و بر، بتان و دلبران / متوازن: عشق و چنگ و جور / دامن يا کمتر و ديگر / ديگر و آتش / گاه و وقت / چرخ و عهد / زلف و مشک / جناس: زايد، مطرّف: در و اندر / پشتمان و کمان / اشتقاق: نسازد و مساز / تکرار: همحروفي: صامت هايي که در اين غزل با بسامد بالا تکرار شده اند عبارتند از: « ن، د، ر، م، ب، ز » / همصدايي: مصوت بلند « ā » در طول غزل به صورت چشمگيري تکرار شده است و مصوب بلند « ī » در ابيات « 2 و 3 و 7 » بسامد بالايي دارد. / تکرار واژه: او، در، تا کي از، ما، آن آمد، که، گه ز، با، از، خم.
ص: سجع: متوازي: بر و در / شعله و عرصه / متوازن: بزم و عيش / بساط و سپهر / راه و کار / امن و قلب / خار و آه / جمع و برق / آتش و کاغذ / کلک و برق / بستر و بالش / کشتي و لنگر / گردون و بي باک / جواب و حکيم / جناس: زايد: مذيّل: کاروان و کار / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در طول غزل آشکار است و حروف « خ، ن، ر، ز، ب، س، م، د، گ، ک، ت، ه » با بسامد بالا تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « » در همه ي ابيات بسامد بالا دارد. / تکرار واژه ی : گِل، از / رد الصدر الي العجز: گِل، بستر، مجمر در ابيات « 3 و 9 و 11 ».

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: بليغ: باد سلوت / پشتمان از غم کمان شد / مضمر: رخسار به لاله و گل / زلف به مشک و عنبر / قد به تير / استعاره: مصرّحه: خون: اشک / بت: معشوق / مکنيّه: جاندار انگاري: گر فلک در عهد او با ما نسازد گو مساز / کنايه: در عشق کسي کمتر زدن: کمتر به عشق او پرداختن / چنگ در دامن زدن: متوسّل شدن / آتش در چيزي زدن: نابود کردن / ديده پر خون کردن: گريستن / با رود و رامشگر زدن: به شادي پرداختن / چنبر: فلک / از خم بر خم ديگر زدن: بسيار باده خواري کردن / تعريض: در بيت 2 شاعر معشوق را به تعريض بي وفا خوانده است.
ص: تشبيه: بليغ: گلزار قدس / راه امن بيخودي / خار و خاشاک وجود / برق آه / گرد هستي / تيغ شهادت / بيقراري بادبان کشتي وا مانده است / مجمر گردون / صريح: مصرع اول بيت « 1 » و ابيات « 4 و 6 » و مصرع دوم ابيات « 8 و 9 و 11 » / مضمر: بيقراري به درياي بي لنگر / استعاره: مکنيّه: رخسار صبح / جاندار انگاري: مصرع اول بيت 7 / شعله ي بي باک / کنايه: گل بازي: کار بيهوده / ثابت و سيّار: همه چيز / ثابت و سيّار را به يکديگر زدن: نابود کردن همه چيز / بيخودي: مدهوشي / آتش در چيزي زدن: نابود کردن آن / يکقلم آتش: آتش اندک / يکقلم آتش به کلک و کاغذ و دفتر زدن: نابود کردن علم و اسباب آن / گرد هستي را از رخسار روح شستن: فاني کردن جسم و وجود / بالش: غريبي و دور افتادگي.

2- صنايع بديع لفظي

س: تناسب: دل و جان و عشق / ديده و دست و سر / رود و رامشگر / فلک و چرخ و چنبر / رخسار و زلف / بتان و دلبران / لاله و گل / مشک و عنبر / کمان و تير / پشت و قد / باده و خم / ايهام تناسب: زنيم با تير در بيت 7 / غلو: بيت 5.
ص: تضاد: ثابت و سيّار / انجمن و خلوت / تناسب: اخگر و خاکستر / بساط و بزم و عيش و ساغر / مسيحا و سپهر چارمين / درد و داغ / قدح و باده / برق و آتش / خار و خاشاک و گردباد / کلک و کاغذ و دفتر / تيغ و جوهر / بستر و بالش / خون و شمشير / بادبان کشتي و موج و درياي بي لنگر / مجمر و شعله / ايهام تناسب: يکقلم با کلک و کاغذ و دفتر / تلميح: بيت 2 /

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع عاشقانه است و معشوق زميني، اما قرينه اي دالّ بر مذکر بودن او وجود ندارد و احتمال اينکه معشوق زن يا کنيز باشد نيز هست. شاعر در فراق به سر مي برد و خواستار وصال و آرامش و شادي است. او مطابق باورهاي کهن فلک را مسبب اين فراق مي داند و به قدري از او خشمگين است که قصد نابود کردنش را دارد، اما بلافاصله خشمش فروکش کرده و از وصال نااميد مي شود، از رخسار بتان به لاله و گل و از زلف دلبران به مشک و عنبر رضايت مي دهد و باده نوشي مفرط را چاره ي فراموشي غم فراق مي داند. جالب اين است که در آغاز دم از معشوق واحد مي زند و در پايان سخن از بتان و دلبران مي گويد.
غزل صائب، شعر عرفان و قلندري است. شعر او حکم يک فراخوان را دارد که انسان را متوجّه مقام والا و توانايي هاي خود مي کند و مي گويد: خاکستر دنيا لايق انسان نيست، او مي تواند بالاتر از چرخ نيلي خيمه زند به عيش زميني رضايت ندهد و در سپهر چارمين با مسيحا هم ساغر شود و... غزل در محور عمودي مفهوم فنا را تداعي مي کند و در محور افقي از ترک بيهودگي، نابود کردن اسباب دنيوي و علوم ظاهري، پذيرش درد و داغ، بيخودي، بيقراري و بيباکي سخن مي گويد که همه ي اينها لازمه ي فاني شدن و رسيدن انسان به جايگاه اصلي خود و عالم حقيقت و وصال است.
5- س: عاشقا قفل تجرّد بر در آمال زن *** در صف مردان قدم بر جاده ي اهوال زن
(ديوان/974)
ص: از خموشي مشت خاکي بر دهان قال زن *** تا قيامت خيمه در دارالامان حال زن
اين جواب آن که مي گويد حکيم غزنوي *** گر تو را درد دل است از ديدگان قيفال زن
(ديوان، ج2941/6)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: هر دو غزل بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( بحر رمل مثمن محذوف ) است.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): هر دو شعر مردّف است. سنائي در غزل 6 بيتي خود، قافيه هاي « مال، دجّال، قيفال و لال » را در صدر و حشو ابيات « 2 و 3 و 4 و 5 » مکرر آورده و با اين تکرار آرایه هاي بديعي خلق نموده است. صائب هم در غزل 8 بيتي خويش، قافيه ي « غربال » را در ابيات « 6 و 7 » بدون فاصله تکرار کرده و 4 مورد قافيه ي مشترک با سنائي دارد. حرف رويّ ( ل ) در غزل هر دو شاعر ساکن و قافيه مقيّد و مُردَف ( داراي ردف اصلي ) است.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: سنائي و صائب از هر سه مورد سجع و جناس و تکرار استفاده کرده اند.
س: سجع: متوازي: آمال و اهوال / بر و در / هر و گر / کرا و ترا / مطرف: مال و دجّال / متوازن: خاک و جسم و جان و آب و مال / عشق و خيل / سر و دل / لاف و لال. جناس: تام: در و در / زايد: مذيّل: جور و جو / قيفالش و قيفال / جو فروش و جو. تکرار: همحروفي: صامت هاي « ر، د، ل، ن، ي » با بسامد بالايي تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « ā ، ī » در طول غزل بسامد بالايي دارد و تکرار مصوت کوتاه « e » هم ديده مي شود. / تکرار واژه: بر، خواهي، را، عيسي، درد، است، قيفال، لال، جو / رد الصدر الي العجز: دجّال در بيت « 3 » / رد العجز الي الصدر: مال در ابيات « 2 و 3 ».
ص: سجع: متوازي: قال و حال / بر و در / مطربان و ساقيان / پست و مست / گرمي و خشکي / بيني و يابي / متوازن: دل و لب / رطل با پست و مست / جان و پاک و پاي / حشر و کشت / جواب و حکيم / جناس: زايد، مذيّل: رشته تاب و رشته / اشتقاق: روزگاري و روزي / شبه اشتقاق: آرزو و روزي. تکرار: همحروفي: اين آرايه در غزل چشمگير است، ليکن تکرار صامت هاي « م، ن، ب، ز، د، ر، ک، ل » بسامد بالاتري دارند. / همصدايي: همانند سنائي عمل کرده است. / تکرار واژه: را، هر، که / رد الصدر الي العجز: رشته در بيت « 2 » / بيت پاياني آرايه ي تضمين دارد.

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: بليغ: قفل تجرّد / در آمال / جاده ي اهوال / مال را دجّال دان، عشق را عيسي شناس ( تشبيه تلميحي نيز هستند. ) / کنايه: چيزي را بر باد دادن: از دست دادن آن / آتش در چيزي زدن: نابود کردن / از ديدگان قيفال زدن: اشک ريختن / قفل بر زبان لال زدن: نهايت سخن نگفتن و بي حرفي / گندم نماي جو فروش: رياکار و حيله گر / قفل تجرّد بر در آمال زدن: ترک آرزوها.
ص: تبيه: بليغ: دارالأمان حال / رشته ي آمال / بيضه ي هستي / مضمر: جان به خرمن / تن به غربال / استعاره: مصرّحه: فضاي بحر: عالم حقيقت / موج سبکرو: روح / دانه ي يکدست و کشت: اعمال / کنايه: رطل مالامال زدن: باده ي فراوان خوردن / دلِ گرم: دل سوزان / لب خشک: مشتاق، تشنه / پاي بر چيزي زدن: دور انداختن.

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: جسم و جان / تناسب: قفل و در / قدم و جاده / خاک و باد و آب و آتش ( عناصر اربعه ) / سر و دست و قيفال و دل ديدگان / گندم و جو و غربال.
ص: تضاد: تن و جان / تناسب: رشته تاب و گره و رشته / بيضه و بال / حباب و بحر و موج / مطربان و ساقيان و مست و رطل / دل گرم و لب خشک / لب و بوسه و تبخال / خرمن و غربال / دانه و کشت و غربال / اسلوب معادله: بيت 6 /

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع عرفاني و قلندري است و مضمون وعظ و تنبيه نيز دارد. معشوق چنان والاست که با فناي کامل تنها به خاک کوي او مي توان رسيد، نه خود او. شاعر در 3 بيت نخست، عاشقِ معشوقِ آسماني را مورد خطاب قرار داده و توصيه به تجرّد، ترک آرزو و مال، ترس و فنا مي کند و در بيت 4 از يک باور کهن پزشکي جهت بيان باوري عرفاني سود مي جويد و توصيه به اشک ريختن مي کند. در بيت 5 و 6 هم به طعن و تعريضِ مرقّع پوش رياکار مي پردازد که اين مضمون «... از مضاميني است که در غزل عارفانه مکرّر طنين صداي آن را مي شنويم. »
غزل صائب از نظر مضمون با غزل سنائي يکسان است. شاعر امنيت را در خاموشي مي داند و توصيه به فنا و ترک آرزو مي کند، ليکن با زباني متفاوت. حباب و موج و تبخال از موتيوهاي (motive) شعر اوست؛ (12) حباب رمز فنا و موج رمز سبکسيري. در بيت 4 مضمون قلندري را به اوج مي رساند، تنها از ساقي و مي و... سخن نمي گويد بلکه مطربان را پست مي کند، ساقيان را مست مي گرداند و رطل مالامال مي زند. جسم در اين غزل مورد نياز و غربال جان است و تا صوفي شدن جان بايد با تن مدارا کرد و بعد از آن، پاي بر غربال زد. مطلب ديگر اينکه بيت آخر ارايه ي « تجريد » دارد، فعل ها مفردند و امري و گاه خشم شاعر را نيز مي رسانند که اين خطاب النفس شعر را از مرحله ي وعظ مخاطب بالاتر برده و مضمون را مؤثّرتر مي سازد.
6- س: بند ترکش يکزمان اي ترک زيبا باز کن *** بارهي يکدم بساز و خرّمي را ساز کن
(ديوان/980)
ص: مطربا صبح است، قانون صبوحي ساز کن *** دانه ي دل را سپند شعله ي آواز کن
اين جواب آنکه مي گويد حکيم غزنوي *** پادشاه امروز گشتي در جهان آواز کن
(ديوان، ج2947/6)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو غزل فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف ) است.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): هر دو شعر مردّف است. سنائي در غزل 8 بيتي خود، با تکرار قافيه ي « باز » در ابيات « 1 و 2 » آرايه ي « ردّالقافيه » ساخته است، در بيت « 7 » نيز با تکرار همان قافيه در معني پرنده ي شکاري « قافيه ي بديعي » از نوع « تجنيس » به کار برده است. صائب هم در غزل 10بيتي خويش، قافيه ي « ساز » را در ابيات « 1 و 3 » و قافيه ي « آواز » را در ابيات « 1 و 7 و 10 » تکرار کرده است که يکي از ويژگي هاي سبک هندي به شمار مي آيد. وي 7 مورد قافيه ي مشترک با سنائي دارد. در هر دو غزل حرف رويّ ( ز ) ساکن و قافيه مقيّد و مُردَف ( داراي حرف ردف اصلي ) است.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: سنائي از هر سه مورد سجع، جناس و تکرار استفاده کرده است ولي در غزل صائب جناس وجود ندارد.
س: سجع: متوازي: بازوساز / جامه و خانه / گَه و شَه / رزم و خصم و بزم / ترکي و مستي / دلبران و عاشقان / مطرّف: ناز و آغاز / متوازن: جنگ و طبع و لهو / خلق و زلف و چنگ و باز / مهر و صيد / جناس: زايد: مطرّف يا مزيد: بساز و ساز / مذيّل: مستي و مست / اشتقاق: دلبران و دلبري / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در همه ي ابيات ديده مي شود، ليکن حروف « ب، ن، ر، ک، ز، م، د، گ » با بسامد بالايي تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت بلند « ā » در طول غزل بسامد بالايي دارد و تکرار مصوت بلند « ī » در برخي از ابيات، با بسامد بالا ديده مي شود. / تکرار واژه: يک، در، پرواز، گرد، ناز، مستي، را، گَه، تو / ردّ الصدر الي العجز: ناز در بيت ( 5 ) / ردّ العجز الي الصدر: ناز در ابي ات « 4 و 5 » / ناز در ابيات « 5 و 6 ».
ص: سجع: متوازي: دانه و شعله / دايم و عالم / مطرّف: ساز و آواز / باز و آغاز / نياز و ناز / متوازن: دل و غم / دل و مي / منّت و صيقل / لب و دل / ماه و ناز و خويش و زرد / جناس: اشتقاق ( از فروع جناس است. ): صبح و صبوحي / ناساز و ساز / نياز و بي نيازي / شبه اشتقاق: نياز و ناز / تکرار: همحروفي: تکرار صامت هاي مختلف در طول غزل نمايان است، امّا حروف « ن، د، ر، ب، س، م، ز » با بسامد بالايي تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت بلند « ā » در طول شعر، چشمگير است و تکرار مصوت هاي بلند « ī ، ū » در برخي از ابيات ديده مي شود. مصوت کوتاه « e » نيز در ابيات « 6 و 8 » بيشتر تکرار شده است. / تکرار واژه: را، دل، بار، کن / رد الصدر الي العجز: حُدي در بيت « 4 » / بيت پاياني آرايه ي تضمين دارد.

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: مجمل: زلف را گه چون کمند و گه چون چنگ باز کردن / کنايه: بند ترکش باز کن: دست از جنگ کيدن / ترک: معشوق / ساز کردن: آماده شدن /
ص: تشبيه: بليغ: دانه ي دل / شعله ي آواز / کوه آهنين منّت / خانه ي آيينه ي دل / باغ خموشي / صريح: از ته دل چون سحر برکش نواي ساده اي / مضمر: دل به ناقه و مي به صيقل / استعاره: مکنيّه: از ته دل چون سحر برکش نواي ساده اي / جاندار انگاري (animism): منّت صيقل / چنگ خواب آلود / کنايه: دانه ي دل را سپند کردن: به هيجان آوردن، بي قرار کردن / پاي در رکاب برق داشتن: بسيار زود گذر بودن / برگريز: پاييز / خون در دل کسي کردن: او را بسيار ناراحت کردن / تعريض: بيت 3 /

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: جامه ي جنگ و خانه ي لهو و طرب / تناسب: خوش طبع، لهو، طرب / جام و مي و بزم / رزم و خصم / مي و مستي / مست و خراب و ناز / شکار و کمند و باز /
ص: تضاد: نياز و بي نيازي / تناسب: مطرب و قانون و ساز و آواز / صبح و صبوحي / دانه و سپند / نوا و تذروان و شهباز / بال و چنگل / پاي و چشم / برق و صبحگاه و شبنم و گلزار / چنگ و شب و عيش و آواز / تجريد: در بيت 9 / حُسن تعليل: ماه صائب از نياز خويش دايم زرد روست / ايهام: اي کم از شبنم 1- مطرب 2- خطاب کلي، بيت 8 هم همين حالت را دارد.

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع عاشقانه است و معشوق زميني. از آنجايي که « ... غزل همان تغزل است که در اوايل قرن ششم به سبب کسادي بازار مدح از قصيده جدا شد. »، طبيعي است که برخي از غزل هاي سنائي از حيث مضامين، با تغزل يکسان باشد. معشوق در شعر او مذکر، ترکي زيبا و لشکري است، شعر غم گرا نيست و شاعر خواستار و اميدوار به وصال است.
غزل صائب شعر غنائي است که در محور عمودي مطرب را مورد خطاب قرار مي دهد و سخن از صبح و صبوحي و آواز و ... مي گويد اما با لحني غمگين و در برخي از محورهاي افقي مضامين اخلاقي را بيان مي کند. شاعر در آغاز مطرب مي خواهد که قانونش را ساز کند و دل او را با آواز به هيجان آورد ولي بعد با تعريض مي گويد: پرده ي قانون را ساز کردن سهل است اگر مي تواني طالع ما را ساز کن. وي در بيت 7 دوباره از مطرب مي خواهد چنگ نوازد و آواز خواند اما بلافاصله در بيت بعد خواستار خاموشي مي شود، بنابراين نوعي تناقض گويي (13) هم در شعر به چشم مي خورد که از ويژگي هاي سبکي اوست، در بيت 9 با آوردن آرايه ي « تجريد » نياز را نکوهش مي کند و بي نيازي را در اين بيت به صورت مضمر با مصرع سنائي مرتبط کرده و آن را برابر با پادشاهي جهان مي داند.
7- س: آنجام لبالب کن و بردار و مرا ده *** اندک تو خور ايساقي و بسيار مرا ده
(ديوان/586)
ص: ساقي قدحي از مي اسرار مرا ده *** يک قطره ازان قلزم زخّار مرا ده
اين آن غزل آدم عشق است که فرمود *** آن جام لبالب کن و بردار مرا ده
(ديوان، ج3228/6)

سطح زباني

بررسي شعرها در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو غزل مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن ( بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف ) است.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): غزل هر دو شاعر مردّف است. « بردار و مرا ده: چنين است در ديوان سنائي و نيز در روح الأواح سمعاني (294) يعني بين قافيه ي « بردار » و رديف « مرا ده » و او ثبت شده است و اين ظاهراً خلاف قاعده است و بايد صورت درست چنين باشد: « بردار، مرا ده » چنانکه در نسخه ي کابل آمده بدون واو، ولي گويا سنّتي بوده است در ميانِ اهل شعر و ادب که حرکتِ ضمه ي جانشينِ واوِ عطف را در اين گونه موارد ناديده مي گرفته اند، يعني واو را بلحاظ نحوي و کتابي درنظر مي گرفته اند و بلحاظ موسيقايي ناديده مي گرفته اند ... ». صائب هم اين مصرع سنائي را در مقطع غزل خود بدون واو نقل کرده است. سنائي در غزل 5 بيتي خود، قافيه ي « بار » را در حشو بيت دوم مکرر آورده و با تکرار مجدد آن در بيت چهارم، « قافيه ي بديعي » از نوع « تجنيس » ساخته است. صائب نيز در غزل 12 بيتي خويش، قافيه ي « يار » را در ابيات « 6 و 9 » تکرار کرده و دو مورد قافيه ي مشترک با سنائي به کار برده است. در هر دو غزل حرف رويّ ( ر ) ساکن و قافيه مقيّد محسوب مي شود، مُردَف هم هست ( حرف ردف اصلي دارد. ) و اين موسيقي شعر را غني تر مي کند.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: در هر دو غزل از هر سه مورد سجع، جناس و تکرار استفاده شده است.
س: سجع: متوازي: مرا و ترا / کردار و گفتار / متوازن: کس و خود / ابدال با کردار و گفتار / کبر و يار / تسبيح و زنّار / مرد و دست / جناس: زايد: مطرّف: مده و ده / را و مرا / مذيّل: بخشيدم و بخش / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در همه ابيات ديده مي شود و حروف « ب، ر، د، م، ک » بسامد بالايي دارند. / همصدايي: مصوت هاي بلند « ā ، ī » در طول غزل تکرار شده اند ولي بسامد « ā » بيشتر است. / تکرار واژه: بار، مرا.
ص: سجع: متوازي: اسرار و زخّار / هر و گر / اسرار و سرشار / جلوه و غوطه / مطرّف: کار و جگر خوار / متوازن: قلزم و ساقي / تلخ و دُرد / هستي و ساغر / سامان و بازار / بهبود و بيمار / باک و يار / جَم و دل / تلخ و لعل / جان و کام / سهل و دست / جناس: زايد: مذيّل: بيماري و بيمار / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها در طول غزل ديده مي شود و حروف « ر، س، م، ن، د، ب، ه، ق » با بسامد بالايي تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت بلند « ā » در غزل صائب بسامد بالايي دارد و تکرار مصوت بلند « ī » و مصوت کوتاه « e » در برخي از ابيات به چشم مي خورد. / تکرار واژه: از، گر، قبول، نه، يا، کار، آن / ردالصدر الي العجز: بيمار در بيت « 5 » / مقطع غزل آرايه ي تضمين نيز دارد.

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: بليغ: باده ي گفتار / کنايه: مرد کسي بودن: در خور و مناسب او بودن / تعريض: زاهد و ابدال.
ص: تشبيه: بليغ: مي اسرار / مستي است کليد در / گنجينه ي اسرار / سر مش جنون / مضمر: مي اسرار به قلزم زخّار / خط يار به سر مش جنون / استعاره: مصرّحه: آيينه: دل / لعل: لب / کنايه: سرشار: چيز بسيار / تلخ دهاني: زبوني و بدبختي / جگر خوار: آزار دهنده.

2- صنايع بديع معنوي

س: تضاد: مده و ده / مسجد و تسبيح با ميخانه و زنّار / کردار و گفتار / تناسب: جام و لبالب و ساقي / مسجد و تسبيخ / ميخانه و زنّار / رندي و قلّاشي.
ص: تضاد: صاف و درد / ردّ و قبول / تلخ و شيريني / تصوير پارادوکسي: تلخ است ز شيريني جان کام و دهانم / تناسب: ساقي و قدح و مي / قطره و قلزم / جام و صاف و دُرد / مستي و ساغر / دست و دل / آيينه و جلوه و زنگار / کام و دهان و لعل / قلب مطلب: مستي است کليد در گنجينه ي اسرار / تلميح: نه خاتم جم خواهم و نه ملک سليمان.

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع قلندريه است. سخن از جام و ساقي و ... « ... تمهيدي است براي بيان عقايد ملامتي و اظهار بي اعتنايي نسبت به دنيا و هر آنچه دنياوي است و نيز گريز از اقبال خلق ... » که سنائي اين مضامين را با زباني ساده بيان کرده و با استفاده از ترکيب « زاهد ابدال » شعر خود را از طنز نيز بهره مند ساخته است.
غزل صائب نيز شعر غنائي است از نوع قلندري، که با واژه هاي عرفاني آراسته شده است. شاعر مي مي خواهد اما مي اسرار که صاف و درد آن برايش تفاوتي ندارد و مستي حاصل از آن کليد در گنجينه ي اسرار است. صائب در بيت 5 از باوري کهن و عاميانه سود مي جويد و خود را بيمار لاعلاج مي خواند، بنابراين هر چه دلش بخواهد بايد مهيّا شود، ليکن خواسته هاي قلندرانه او يک ذره قبول نظر يار، دستي براي خراشيدن دل افگار و غوطه به زنگار هستند. رندانه سر مش جنوني از خط يار را با مجموعه ي فردوس عوض مي کند. بوسه از لعل يار مي خواهد تا کامش که از شيريني جان تلخ است. شيرين شود که اين مضمون، مفهوم طلب فنا را مي رساند زيرا بوسه مشروط به وصال و وصال مشروط به فنا است. ترکيب « کامل خردان » مضمون طنز دارد.
8- س: خنده گريند همي لاف زبان بر در تو *** گريه خندند همي سوختگان در بر تو
(ديوان/997)
ص: نه خط است اينکه دميد از لب جان پرور تو *** که به دل بردن ما بست کمر شکّر تو
اين غزل آن غزل خواجه سنايي است که گفت *** خنده گويند همي سوختگان در بر تو
(ديوان، ج3162/6)

سطح زباني

بررسي شعر در سطح موسيقايي

1- موسيقي بيروني يا وزن: وزن هر دو غزل فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( بحر رمل مثمن مخبون محذوف ) است. هر دو شاعر از اختيارات شاعري استفاده کرده و به جاي فعلاتن در رکن اول هر مصرع فاعلاتن آورده اند.
2- موسيقي کناري ( قافيه و رديف ): هر دو شعر به سياق کلّي غزل فارسي مردّف است. سنائي در غزل 15 بيتي خود، قافيه ي « در » را در ابيات « 1 و 5 »، قافيه ي « بر » را در ابيات « 1 و 8 » و قافيه ي « سر » را در ابيات « 2 و 11 » تکرار کرده است. صائب نيز در غزل 11 بيتي خود، قافيه ي « بر » را در ابيات « 5 و 11 » تکرار نموده و در 7 مورد، عيناً از قافيه هاي سنائي استفاده کرده است. در هر دو غزل، حرف رويّ ( ر ) متحرّک و قافيه موصوله است به همين دليل هر دو شاعر از اختيارات شاعري ( رويّ متحرّک ) استفاده کرده و قافيه هاي « چاکِر » و « کافِر » را در ابيات « 4 از سنائي و 8 از صائب » برخلاف ساير قوافي، با مصوت « e » آورده اند.
3- موسيقي دروني يا صنايع بديع لفظي: در هر دو غزل از هر سه مورد سجع و جناس و تکرار استفاده شده است.
س: سجع: متوازي: چنبر و عنبر / پاي و جاي / لحظه و شعله / مطرف: جان و روان / متوازن: گاه و گوش / بحر و حرف / خط و لب / شير و آب و خاک / بَرَد و بُوَم / سيم و سنگ و کان / رخ و دل / نور و روي / ماه و چاک و صبح / دم و صد / موازنه: ابيات 1 و 2 و 9 / جناس: تام: در و در / خور و خور / زايد: مطرف: اندر و در / مذيّل: جان و جان پرور / پروين و پروين کده / اشتقاق: خنده و خندند / گريه و گريند / شکرين و شکّر / شعله و مشعله / بگردم و گرد / شبه اشتقاق: گردم و بگردم / قلب: قلب کل: روح و حور / تکرار: همحروفي: تکرار صامت ها به صورت چشمگيري در کلّ غزل ديده مي شود، ليکن حروف « ن، د، ر، ب، ش، م، س » با بسامد بالايي تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « ā ، ī » و نيز مصوت کوتاه « e » در برخي از ابيات بسامد بالايي دارند. / تکرار واژه: همي، در، بر، دل، تو، خط، سيم، سنگ، اندر، خور گردن / ردالصدر الي العجز: چنبر در ابيات 6 و 7 / ردالعجر الي الصدر: در ابيات 6 و 7 /
ص: سجع: متوازي: پرور و شکّر / پرده و چهره / هر و در / مطرّف: کمر و شکّر / جان و دهان / متوازن: خط و لب و دل / دل و لب / زره و قبا و جوهر / عمر و زلف و روز / گل و کس و سر / سنگ و نرم و عزل و سخت و خط و سبز / بغل و هوس / جناس: تام: در و در / زايد: مذيّل: مي و مي آلود / تکرار: همحروفي: صائب نيز همانند سنائي، از همحروفي زياد استفاده کرد است، ليکن صامت هاي « ر، د، ن، ت، ک، م، ب، ل، ه » بيشتر تکرار شده اند. / همصدايي: تکرار مصوت هاي بلند « ā ، ī » و مصوت کوتاه « e » در برخي از ابيات، با بسامد بالا ديده مي شود. / تکرار واژه: که، است، تو، چشم، به، چون، در، غزل.

سطح زباني

1- صور بياني

س: تشبيه: بليغ: طاقچه ي گوش / هست پروين کده هر چنبري از عنبر تو / سنگ در سيم دل تست / سراپرده ي جان / مشعله ي روي / صريح: ابيات « 11 و 13 و مصرع اول 14 » / مجمل: رخ چون ماه / تفضيل: ابيات « 6 و 12 و 14 » و مصرع اول بيت 5 / استعاره: مصرّحه: شکّر: لب / شيرچرخ: خورشيد / عنبر و چنبر: زلف / آب حيوان: سخن / گوهر: دندان / شمع نور فلکي: خورشيد / بسّد: لب / کنايه: دل کسي نداشتن و سر کسي نداشتن: عدم توجه و علاقه نسبت به او / چنبر زلف: چين و شکن زلف / دل چاک کردن صبح: دميدن صبح و سپيده ي روز.
ص: تشبيه: بليغ: لعل لب / پرده ي شرم / صريح: مصرع اول بيت « 6 » و مصرع دوم ابيات « 4 و 5 و 9 » / تفضيل: باز مانده است دهان صدف از گوهر تو / مضمر: دل به سنگ در بيت 8 / استعاره: مصرّحه: شکّر: لب / گوهر: دندان / لعل: لب / جوهر: تن / مکنيّه يا تشخيص: مي پرد چشم جهان / بيت 10 / گردن سنگ / کنايه: باز ماندن دهان: تعجّب / پريدن چشم: رسيدن خبر اعمّ از خوب و بد / نرم شدن گردن: ملايم تر شدن رفتار و از بين رفتن غرور / کمر بستن: آماده شدن براي کاري.

2- صنايع بديع معنوي

س: تصوير پارادوکسي: خنده گرينده و گريه خندند / تضاد: عارم و فخرم / تناسب: دل و سر / آب و خاک / سيم و سنگ و کان / شمع و نور و شعله و مشعله / دشمن و لشکر / خور و مه و گردون / ايهام تضاد: آتش با آب حيوان در بيت 10 / غلو: در ابيات 5 و 12 و 14 / ايهام تناسب: خط با حرف و قلم در بيت 4 /
ص: تصوير پارادوکسي: بيت 9 / تناسب: مي و باده و ساغر / زره و قبا و جوهر / دست و سر / حُسن تعليل: بازمانده است دهان صدف از گوهر تو / ايهام تناسب: خط با پروانه ي عزل / جوهر با زره و قبا / غلو در ابيات « 2 و 5 و 7 » / التفات: در ابيات 6 و 9 /

سطح فکري

غزل سنائي شعر غنائي از نوع عاشقانه است ولي بيت آغازين آن با بيان زيباي پارادوکسي که از ويژگي هاي سخن حکيم است، بيشتر مضمون عرفاني را القاء مي کند. معشوق زميني است و مذکر، و به دليل لشکري بودن، پرخاشگر است و سنگدل. بنابراين شعر شباهت زيادي به تغزّل دارد. شير چرخ بر معشوق سجده مي برد، شاعر رخت کش لشکر اوست، شمع نور فلکي از روي او نور مي خواهد و ... که اين اغراق ها مدح هاي قصيده را در ذهن تداعي مي کند. شاعر در فراق است ولي خود را در حدّي نمي داند که به وصال اميدوار باشد.
غزل صائب از بسياري جهات با غزل سنائي همساني دارد. در اين غزل با وجود تازه بودن مضامين، بيان او ساده تر و زود فهم تر است ولي يادآور مدح نيست. شاعر در فراق به سر مي برد امّا لب به شکايت نمي گشايد. شعر در محور عمودي داراي وحدت موضوع مي باشد. صائب در مصرعي که از حکيم نقل کرده است، جاي ترکيب هاي « خنده گريند و گريه خندند » را تغيير داده است.

نتيجه

چنان که ملاحظه شد غزل هايي که صائب از سنائي استقبال کرده است، از جمله وزن هاي پر استعمال ديوان صائب به شمار مي آيند و اکثراً از اوزان جويباري محسوب مي شوند. هر دو شاعر قافيه را تکرار کرده اند ولي تکرارهاي سنائي هدفمندترند چون با تکرارهاي خود، صنايع بديعي خلق کرده است. استاد شفيعي کدکني معتقدند: « هرچه ميزان کلمات مشترک قافيه بيشتر باشد احساس موسيقي بيشتر است و در نتيجه احساس لذّت بيشتري خواهيم داشت » صائب در اغلب موارد از قافيه هاي سنائي استفاده کرده است. غزل هاي هر دو مردّف و اغلب مُردَف نيز هستند. در سطح زاني هر دو شاعر در حدّ بالايي از صنايع استفاده کرده اند. صائب بر خلاف ديگر شاعران سبک هندي به زبان و فصاحت و بلاغت توجّه دارد که به احتمال زياد مي تواند نتيجه ي تتبع و اُنس او با اشعار قدما باشد. با توجّه به فاصله ي زماني که اين دو از همديگر دارند، طبيعي است که زبان صائب نوتر از زبان سنائي خواهد بود؛ واژه هايي چون « همي، اندر، از بهر، آنک، کانچه و ... » نشانه هاي قدمت زبان است که در شعرهاي سنائي ديده شد. « و اساساً مهمترين مختصه زباني سبک عراقي اين در هم آميختگي مختصات کهن و جديد است ... واژه هاي « زنهار، کز، از بهرِ » در غزل هاي صائب هم ملاحظه شد. با اينکه ذکر تخلّص در غزل نوپا وضع ثابتي ندارد، صائب حتي در اين مورد هم از خواجه پيروي نموده و مانند او تنها در 3 مورد از اين غزل ها از تخلّص استفاده کرده است که دو مورد آن قبل از بيت آخر ذکر شده و سنائي هم در بيت آخر يکي از غزل ها 2 بار نام خود را آورده است. تعداد ابيات گاه در سنائي و گاه در صائب بيشتر ديده شد که هر دو معمولاً از قانون تعداد ابيات غزل پيروي نکرده اند. در سطح ادبي هم باز هر دو از بيان و بديع معنوي در سطح وسيعي استفاده نموده اند. صائب از آرايه « اسلوب معادله » استفاده کرده است که غزل سنائي آن را ندارد. غزل هايي که مضمون قلندري دارند نسبتاً از بلاغت کمتري برخوردار شده اند. در سطح فکري نيز 5 مورد از غزل هاي اين دو شاعر جز با اندکي تفاوت هم مضمون هستند، مضمون عاشقانه در غزل سنائي بيشتر ديده شد و مضمون عارفانه در غزل صائب، او حتّي گاهاً غزل عاشقانه سنائي را عارفانه جواب گفته است. در کل، صائب بسيار کوشيده است که در تمامي سطوح، شعر خود را به شعر سنائي نزديکتر گرداند و مي توان گفت در حدّ بالايي موفق شده است. صائب بارها ارادت خود را به سنائي ابراز کرده و هرگز خود را بالاتر از او ندانسته است.
منابع تحقيق:
1) پور نامداريان، تقي؛ (1384)، در سايه آفتاب، نشر سخن، چاپ دوم.
2) شفيعي کدکني، محمدرضا؛ (1372)، تازيانه هاي سلوک، آگاه، چاپ اول.
3) ______؛ (1373)، در اقليم روشنايي، آگاه، چاپ اول.
4) ______؛ (1371)، شاعر آينه ها، آگاه، چاپ سوم.
5) ______؛ (1384)، موسيقي شعر، آگاه، چاپ هشتم.
6) شميسا، سيروس؛ (1386)، آشنايي با عروض و قافيه، نشر ميترا، چاپ دوم.
7) ______؛ (1386)، بيان و معاني، نشر ميترا، چاپ دوم.
8) ______؛ (1382)، سبک شناسي شعر، فردوس، چاپ نهم.
9) ______؛ (1380)، کليّات سبک شناسي، فردوس، چاپ ششم.
10) ______؛ (1368)، نگاهي تازه به بديع، فردوس، چاپ دوم.
11) عفيفي، رحيم؛ (1372)، فرهنگنامه شعري، سروش و صدا و سيما، چاپ اول.
12) فرضي، عدالت؛ (1379)، باورهاي مردمي در ديوان صائب، پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه تبريز.
13) قهرمان، محمد؛ (1364)، ديوان صائب، علمي و فرهنگي، چاپ اول.
14) گلچين معاني احمد؛ (1364)، فرهنگ اشعار صائب، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چاپ اول.
15) مدرس رضوي؛ (1362)، ديوان سنائي، کتابخانه سنائي، چاپ سوم.
16) ميرزانيا، منصور؛ (1378)، فرهنگنامه کنايه، اميرکبير، چاپ اول.
17) همايي، جلال؛ (1384)، فنون بلاغت و صناعات ادبي، نشر هما، چاپ بيست و چهارم.

پي‌نوشت‌ها:

1- شفيعي کدکني، تازيانه هاي سلوک، ص 9.
2- همان، ص 22.
3- همان، ص 10.
4- «سنائي اگرچه ابتدا در طريقه شعر سرائي مقلّد بوده و سبک و روش شعري ديگران را پيروي مي کرده کم کم که به نظم اشعار زهدي و توحيدي و پند و نصيحت پرداخته او را سبک و طريقه ي خاصي پديد گشته ...»، مقدمه ي ديوان سنائي ص 78.
5- شفيعي کدکني، شاعر آيينه ها، ص 37.
6- «اشعاري است که به اقتفاي يکديگر سروده شده اند.»، شميسا، سبک شناسي شعر، ص 362.
7- «تقليد که آن را در نقد ادبي ماده ادبيات مي دانند.»، شميسا، بيان و معاني، ص 221.
8- شميسا، آشنايي با عروض و قافيه، ص 119.
9- «ضرب المثل قديمي بوده است که گرد ران با گردن است، يعني نيک و بد در کنار هم و با هم است.» شفيعي کدکني، در اقليم روشنايي، ص 218.
10- همان، ص 211.
11- شميسا، کليّات سبک شناسي، ص 163.
12- پورنامداريان، در سايه ي آفتاب، ص 85.
13- شميسا، سبک شناسي شعر، ص 210.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط