نويسنده: حميد عضدانلو
سياست حداقل داراي دو ويژگي است؛ اول اين كه در سياست، تصميم گيري گروهي وجود دارد و دوم اين كه سياست، عاملي است براي اعمال قدرت.
سياست به مثابه تصميم گيري گروهي
گروه ها اغلب مجبور به تصميم گيري هايي مي شوند كه بر همه ي اعضاي خود تأثير مي گذارند. اعضاي يك خانواده بايد تصميم بگيرند كه كجا مستقر شوند و زندگي كنند، چه مقرراتي را در مورد فرزندان خود اعمال كنند، چگونه هزينه خانواده را بودجه بندي كنند و غيره. دانشجويان بايد با همراهي استاد خود در مورد كتاب ها يا مقالاتي كه بايد طي ترم بخوانند، شيوه نمره دادن استاد، و حتي درباره نور كلاس تصميم بگيرند. شهروندان يك كشور بايد تصميم بگيرند كه چگونه در جنگ احتمالي شركت كنند، چگونه براي مخارج جاري از آن ها ماليات دريافت شود، چه بودجه اي را براي نگهداري از فقرا و ناتوانان جامعه خود اختصاص دهند، چه بودجه اي را براي دفاع از سرزمين خود اختصاص دهند، و بسياري مسائل ديگر. همه اين ها نيازمند يك تصميم گيري و سياست گروهي است؛ تصميمي كه همه اعضاي گروه را تحت تأثير قرار مي دهد.يقيناً هر تصميم گيري و فعاليتي را نمي توان يك تصميم گيري و عمل گروهي به شمار آورد. مثلاً شوخي كردن يك فرد با برادر خود، تصميمي گروهي و خانوادگي نيست، يا تصميمي كه يك فرد براي نوشتن يك رمان مي گيرد نمي تواند يك سياست يا تصميم گروهي باشد. ممكن است دانشجويي بيشتر يا كم تر از حد نياز درس بخواند. در اين صورت نمي توان گفت كه او دست به عملي زده كه تصميم يا سياست گروهي هم كلاسي ها بوده است. يك شركت اتومبيل سازي بزرگ ممكن است تصميم بگيرد كه شيوه اتومبيل سازي خود را تغيير دهد و اتومبيل هايي با شكل و شمايل جديد به بازار عرضه كند. ممكن است اين تصميم بر اقتصاد جامعه تأثير بگذارد، اما نمي توان آن را سياست ملي يك كشور به شمار آورد.
اعمالي كه سهم يا نقشي در تصميم گيري هاي گروهي از مردم داشته باشند، اعمال سياسي به شمار مي آيند؛ و پرسش هايي كه درباره اين سياست ها و تصميم گيري ها مطرح مي شوند، پرسش هاي سياسي اند. معمولاً تشخيص قلمروهاي سياسي از قلمروهاي غيرسياسي كار دشواري است. مثال شركت اتومبيل سازي كه به آن اشاره كرديم مي تواند مسأله را روشن تر كند. گرچه تصميم گيري صاحبان اين شركت بزرگ اتومبيل سازي درباره تغيير شيوه توليد خود، تصميم و سياستي ملي نيست، ولي مي تواند در تصميم گيري ها و سياست هاي ملي تأثير بگذارد. مثلاً، در سال 1980 كه كمپاني اتومبيل سازي كرايسلر امريكا در حال ورشكستگي بود، دولت امريكا تصميم گرفت با پرداخت وام، اين كمپاني را از ورشكستگي نجات دهد، چرا كه ورشكستگي اين كمپاني مي توانست تأثير منفي عميقي بر اقتصاد امريكا بگذارد و تعداد زيادي از كارگران را بي كار كند. بنابراين، تصميم گيري ها و سياست هاي دروني چنين شركت هايي، مي تواند تصميمي سياسي به شمار آيد.
يكي ديگر از دشواري هاي تشخيص و تمييز قلمروهاي سياسي از غيرسياسي، ديدگاه ها و جهان بيني هاي متفاوت افراد است. تصميم گيري هاي صاحبان يك كمپاني بزرگ اتومبيل سازي مستقيماً يك تصميم سياسي ملي نيست، اما چنين تصميمي براي مديران، صاحبان سهام، كارمندان، و كارگران اين كمپاني يك تصميم سياسي است؛ چنان كه گويي همگي با هم چنين تصميمي را براي كمپاني خود گرفته و چنين سياستي را در مورد آن اختيار كرده اند. اين بدان معناست كه چنين تصميمي بر كل اعضاي يك گروه تأثير مي گذارد؛ و از اين رو، چنين تصميمي يك تصميم سياسي است. تصميم گيري و سياست اعضاي يك خانواده براي ساختن يك خانه، تصميمي سياسي براي يك كشور نيست، اما اين تصميم يك تصميم سياسي براي اعضاي آن خانواده، به مثابه يك گروه، به شمار مي آيد. تصميم گيري كمپاني اتومبيل سازي، تصميمي سياسي براي اعضاي آن كمپاني، و تصميم گيري خانواده، يك تصميم سياسي براي اعضاي آن خانواده است، اما هيچ يك از اين تصميمات را نمي توان يك تصميم سياسي ملي دانست.
اگر جامعه را تركيبي از گروه هايي بدانيم كه درهم تنيده و به هم وابسته اند، آن وقت مي توانيم اين طور نتيجه گيري كنيم كه كمپاني اتومبيل سازي، گروه نسبتاً بزرگي در درون جامعه است، متشكل از گروه هاي كوچك تري ( مثل خانواده ) كه به آن وابسته اند. سياست يك امر گروهي است و به همين دليل در همه گروه هايي كه تصميم گيري آن ها همه اعضاي گروه را تحت تأثير قرار مي دهد، حضور سياست نمايان است. بنابراين، اگر شما كارمند يك شركت ( كوچك يا بزرگ ) باشيد، هر تصميمي كه در آن شركت گرفته مي شود، و يا هر سياستي كه در آن اعمال مي شود، چون فرد فرد اعضاي آن شركت را تحت تأثير قرار مي دهد، تصميمي سياسي است.
سياست به مثابه عامل اعمال قدرت
يكي ديگر از ويژگي هاي سياست اين است كه همواره درگير قدرت و اعمال آن بر ديگران است. قدرت يعني توانايي يك فرد يا يك گروه براي وادار كردن ديگران به انجام كاري كه صاحب يا صاحبان قدرت خواهان آنند. به عبارت ديگر، قدرت يعني كنترل، به انحصار درآوردن، و يا تأثير گذاشتن بر رفتار ديگران؛ خواه اين ديگران خواهان آن باشند يا نباشند. سياست هميشه درگير قدرت است. اين نكته بدان معناست كه صاحبان قدرت سياسي مي توانند ديگران را وادار به انجام كاري كنند كه آن ها مي خواهند؛ خواه اين اعمال قدرت به ديگران با زور همراه باشد يا با متقاعد كردن آن ها. براي مثال، هيتلر توانست ميليون ها آلماني را متقاعد كند كه به او رأي دهند و او را به قدرت برسانند. پس از رسيدن به قدرت، او ديگر نيازي نداشت تا آلماني ها را متقاعد كند كه به خواسته هايش تن بدهند. گرچه اين نياز هميشه يك نياز ضروري است، هيتلر با در دست داشتن قدرت مي توانست لااقل براي مدتي محدود، ديگران را وادار كند تا علي رغم خواست و ميل واقعي شان، منويات او را اجرا كنند.بنابراين سياست هميشه 1) درگير تصميم گيري هايي است كه اعضاي گروه هاي كوچك يا بزرگ را تحت تأثير قرار مي دهد؛ و2) اين تصميم گيري ها توسط برخي از افراد گروه گرفته مي شود و آن ها با اعمال زور، و يا اشكال ديگر اعمال قدرت، اعضاي ديگر گروه را وادار به اجراي تصميمات خود مي كنند. قدرت دربردارنده ي ابزارهاي متعدد و متفاوتي است كه صاحبان قدرت مي توانند با استفاده از آن ها، ديگران را وادار به اطاعت از خود كنند. قدرت مي تواند به صورتي بسيار خشك و خشن به كار گرفته شود ( مثلاً زماني كه يك افسر پليس قصد جلوگيري از يك تظاهرات خياباني را دارد )، و يا بسيار زيركانه و با فكر اعمال شود ( مثل وقتي كه گروهي از مردم فقير و كم درآمد، تهي دستي و بيچارگي خود را به نمايش مي گذارند و با اين كار توجه مقامات رسمي حكومتي را به خود جلب مي كنند و ترحم شان را برمي انگيزند تا خواسته هاي شان برآورده شود. ) از اين رو، قدرت مي تواند هم به واسطه فشار و اجبار ( وادار كردن ديگران به انجام اموري كه به آن تمايل ندارند )، و هم به واسطه اقناع ( متقاعد كردن ديگران به انجام كاري، به نحوي كه آن ها تصور كنند خودشان نيز آرزوي انجام چنان كاري را داشته اند ) اعمال شود. قدرت همچنين مي تواند به واسطه ايجاد انگيزه در ديگران اعمال شود ( مثلاً، مي توان راه ها و گزينه هاي موجود را آن قدر غيرجذاب و بي مصرف معرفي كرد كه ديگران فقط به همان راهي بروند كه خواست صاحبان قدرت است ) . توانايي اعمال قدرت، به عوامل متعددي بستگي دارد: پول، احساسات، قدرت فيزيكي، پايگاه قانوني ( قدرت افسر راهنمايي براي كنترل ترافيك )، داشتن اطلاعات مهم و محرمانه، خنده يا گريه اي دلسوزانه، قاطعيت، دست از جان شستن ( عاملي كه باعث شكست امريكا از ويتنام شمالي، در دهه 1960 شد ) و جز آن. هريك از اين عوامل مي تواند در شرايطي مشخص، براي وادار كردن ديگران به انجام يك عمل، به كار گرفته شود.
قصد ما از اين بحث، مطالعه ي شيوه هاي اعمال قدرت نبود. هدف اين بود كه به ارتباط بين سياست و قدرت اشاره كنيم و نشان دهيم كه قدرت مي تواند به اشكال متعدد و متفاوت به كار گرفته شود. گرچه مفهوم قدرت در نظر بسياري، صفتي زشت و رسوا است، ولي هنوز هم عده اي هستند كه آن را دال بر مفاهيمي عالي بدانند.
منبع مقاله :
عضدانلو، حميد، (1389)، سياست و بنيان هاي فلسفي انديشه سياسي، تهران: نشر ني، چاپ اول