بنيان گذاران ميراث روشنفكري مغرب زمين

گرچه انديشه سياسي در قرن بيستم رشد زيادي كرده است، اما بسياري از مسائل و پرسش هايي كه ذهن نظريه پردازان معاصر را به خود مشغول داشته همان مسائل و پرسش هايي است كه موردتوجه انديشمندان سياست در طول تاريخ
شنبه، 5 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بنيان گذاران ميراث روشنفكري مغرب زمين
 بنيان گذاران ميراث روشنفكري مغرب زمين

 

نويسنده: حميد عضدانلو




 

گرچه انديشه سياسي در قرن بيستم رشد زيادي كرده است، اما بسياري از مسائل و پرسش هايي كه ذهن نظريه پردازان معاصر را به خود مشغول داشته همان مسائل و پرسش هايي است كه موردتوجه انديشمندان سياست در طول تاريخ بوده است. از اين رو، شگفت انگيز نيست اگر مي بينيم كه ايده هاي متفكراني مانند افلاطون و ارسطو هنوز بر نظريه هاي سياسي امروز سايه افكنده و تأثير زيادي بر انديشه هاي سياسي متفكران امروزي مي گذارد.
در اين مقاله تلاش مي كنيم ميراث فلسفي انديشمندان سياسي گذشته را به طور اختصار بررسي كنيم. براساس معيارهاي معاصر، نظريه سياسي مغرب زمين مدرن ريشه در رنسانس ايتاليا دارد؛ اما پيش از آن نيز، در دوره هاي تاريخي قابل تشخيص، پرسش هاي جهانشمولي درباره سياست مطرح شده است. ويژگي هاي اجتماعي و سياسي اين دوره هاي تاريخي ( پيش از مدرن ) تفاوت فاحشي با ويژگي هاي امروزي دارد و از بسياري جهات، جهان بيني افراد آن جوامع براي مردم امروز چندان قابل درك نيست. اما، به هر حال، متفكران بزرگ اين دوران گفتني هاي زيادي براي عالمان سياست امروز دارند و درك ايده ها و دوره هايي كه آنها ايده هاي خود را به رشته تحرير درآورده اند مي تواند براي مطالعه مسائل سياسي امروز بسيار مفيد و ارزشمند باشد.

دوران كلاسيك يونان

هيچ يك از متفكران انديشه سياسي به اندازه افلاطون(347-427 پيش از ميلاد) و ارسطو(322-384 پيش از ميلاد) بر انديشه مغرب زمين تأثيري چنين گسترده و بادوام نداشته اند. اين دو متفكر پرسش هايي فلسفي مطرح كرده و درباره آنها بحث كرده اند و هنوز رد پاي آن ها در سنت روشنفكري مغرب زمين ديده مي شود.
افلاطون شديداً تحت تأثير استاد خود سقراط( 399-470 پيش از ميلاد)‌ بود. سقراط فردي بسيار شجاع و در عين حال آزاردهنده اي بود كه هرگز ايده هاي خود را به روي كاغذ نياورد. او ترجيح مي داد به صورت شفاهي و از طريق ديالوگ ( پرسش و پاسخ ) ‌با شاگردان خود ارتباط برقرار كند. اين شيوه برقراري ارتباط، از آن زمان، معروف به شيوه سقراطي است. سقراط از جانب شهروندان آتن متهم به فاسد كردن اخلاق جوانان و محكوم به مرگ شد. گرچه اين فرصت براي او فراهم شد تا از زندان آتن فرار كند اما به دليل احترامي كه براي تصميمات حكومتي قائل بود، داوطلبانه جام زهر را نوشيد و به زندگي خود خاتمه داد.
پس از مرگ سقراط، افلاطون مدرسه اي تأسيس كرد كه در آن با شاگردانش در مورد مسائل فلسفي بحث و گفت و گو مي كرد. ارسطو حدود بيست سال شاگرد اين مدرسه بود و پس از مرگ افلاطون، مدرسه خود را تأسيس كرد. سقراط، افلاطون و ارسطو حدود صد و پنجاه سال در محدوده جغرافيايي شهر آتن زندگي مي كردند، آموزش مي ديدند و تعليم مي دادند، اما انديشه هاي اين متفكران تأثير خود را براي هميشه در انديشه هاي فلسفي و سياسي مغرب زمين برجاي گذاشته است.

دولتشهر

محيط سياسي و اجتماعي اي كه افلاطون و ارسطو در آن زندگي مي كردند تفاوت فاحشي با محيط سياسي و اجتماعي دوران مدرن داشت. دولتشهر يونان باستان هم از نظر جغرافيايي و هم از نظر جمعيت(‌با جمعيتي حدود 200 تا 500 هزار نفر) بسيار كوچك بود. علاوه بر اين، دولتشهرهاي يونان ثروت چنداني نداشتند. گرچه اين دولتشهرها آب و هواي مناسبي داشتند، به دليل كوهستاني بودن برخي از مناطق، منابع زيادي از آن ها به دست نمي آمد. تجارت و كشاورزي، منابع اصلي درآمد شهروندان را تشكيل مي داد.
در دولتشهر يونان، با وجود محدوديت هاي موجود براي شهروندان، تفاوت چشمگيري ميان زندگي شخصي و همگاني، يا ميان اعمال سياسي و اجتماعي وجود نداشت. زنان، در مقايسه با مردان، از حقوق يكساني برخوردار نبودند، و فقط مردان بالغ و آزاد مي توانستند شهروند به شمار آيند. از اين مردان انتظار مي رفت تا پست هاي سياسي را اشغال كنند و در مسائل همگاني شركت كرده و تصميم گيري كنند. آزادي برده داري و در اختيار داشتن بردگان به آن ها اين امكان را مي داد تا بتوانند وظايف مدني خود را انجام دهند.
سيستم هاي حكومتي در دولتشهرهاي يونان متفاوت بودند، اما نوعي دموكراسي در همه آن ها ديده مي شد. درست در نقطه مقابل دولتشهرهاي آتن، اسپارت تحت سلطه امپراتوري بود كه مقررات سخت نظامي و فرمانبرداري را از دوران كودكي به افراد ملت تحميل مي كرد. برعكس، دولتشهر آتن نمادي از آرمان دموكراتيك به شمار مي رفت. بازبيني حقوق و وظايف شهروندان و احترام به قانون از جمله مهم ترين ارزش هاي آتني ها بود.
در چنين شرايطي بود كه ايده هاي افلاطون و ارسطو بارور شد. هيچ يك از موضوعات موردعلاقه اين دو متفكر، به معناي امروزي كلمه، موضوعات سياسي نبودند. گرچه ايده هايي مانند دولت- ملت و حقوق فردي، وراي جهان بيني آن ها بود، اما اين دو متفكر مسائل و موضوعاتي بنياني را در سياست و فلسفه سياسي شناسايي كرده و بنيان نهادند كه هنوز مورد چالش عالمان و فلاسفه سياسي است. از اين رو مي توان آن ها را بنيان گذاران ميراث روشنفكري مغرب زمين به شمار آورد.
منبع مقاله :
عضدانلو، حميد، (1389)، سياست و بنيان هاي فلسفي انديشه سياسي، تهران: نشر ني، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط