اسمیت، آنتونی Smith,Anthony D

آنتونی اسمیت استاد قومیت و ملت گرایی در مؤسسه اروپایی مدرسه اقتصاد لندن و همچنین سردبیر نشریه ملت ها و ملت گرایی است. دلیل اصلی گنجاندن او در این کتاب آن است که آثار او تفاوت جالب توجهی با نظریه ملت گرایی ارنس
يکشنبه، 18 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسمیت، آنتونی Smith,Anthony D
 اسمیت، آنتونی Smith,Anthony D

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 

آنتونی اسمیت استاد قومیت و ملت گرایی در مؤسسه اروپایی مدرسه اقتصاد لندن و همچنین سردبیر نشریه ملت ها و ملت گرایی است. دلیل اصلی گنجاندن او در این کتاب آن است که آثار او تفاوت جالب توجهی با نظریه ملت گرایی ارنس گلنر دارد و در عین حال مکمل آثار بندیکت اندرسون نیز هست. اسمیت طی بیست و پنج سال بررسی ملت گرایی نوشته های فراوانی درباره بازخیزش ملت گرایی پس از جنگ سرد به رشته تحریر درآورده است و استدلال هایش ارزش آن را دارد که مورد توجه کسانی قرار می گیرد که می خواهند این بازخیزش را در بستری تاریخی بشناسند.
اسمیت به طور مشخص می خواهد از حد بحث مهمی که میان بررسی کنندگان ملت گرایی بر سر قدیم بودن ملت ها و ملت گرایی (ازلی نگاریی) یا به قول گلنر «ابداع» دوران نو بودن آن ها جریان دارد فراتر رود. رویکرد ازلی انگاری، قومیت را از ویژگی های نسبتاً ثابت افراد و جوامع می داند. چه قومیت ریشه در ویژگی های زیست شناختی موروثی داشته باشد یا در سده ها تجربه گذشته که اکنون تغییر آن بیرون از توان افراد یا گروه هاست، هر فرد همواره بی استثنا خود را یک صرب، یک کروات یا یک چچنی می داند. از این منظر، قومیت شالوده هویت ملی است و تنش های قومی «طبیعی» اند. ازلی انگاران با این که جنگ قومی را وضعیتی ثابت نمی دانند ستیز را برخاسته از تفاوت های قومی می شناسند و از همین رو آنان را ضرورتاً محتاج تبیین نمی دانند. گرچه می توان در مورد هر نمود مشخص ملت گرایی به بررسی عوامل تسهیل کننده پرداخت، خود پدیده ملت گرایی از ویژگی ها مسلم هویت جمعی است که نمی توان آن را پشت سرگذاشت. رویکرد ازلی انگاری بر بی مانندی و اهمیت درجه اول هویت قومی پای می فشارد. به ندرت می توان ویژگی دیگری را در افراد و جوامع یافت که مانند قومیت، ثابت و ضرورتاً منازعه برانگیز باشد. با نگاه از پشت چنین عینکی، ستیز قومی بی مانند است. به گفته اسمیت، تفسیر ازلی انگارانه در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 در جامعه شناسی و انسان شناسی رواج داشت (برای نمونه،نک: Geertz 1963 و Shils). بی گمان این همان دیدگاهی است که خود ملت گرایان آن را تبلیغ می کنند و سیاستمداران ملت گرای معاصر مانند میلوسویچ رئیس جمهور صربستان از صمیم قلب به آن باور دارند. اما تأکید ازلی انگاری بر قدرت ماندگار همبستگی قومی به منزله مبنای مشروعیت سیاسی هر اندازه هم که در بسیج اقلیت های ناخرسند در کل جهان مؤثر بوده باشد در نوشته های تاریخی و جامعه شناختی جای خود را به تفسیر «نوگرایانه» و یا «ابزارانگاری» داده است.
برپایه این رویکرد، ازلی انگاران خیلی راحت فرض را بر وجود هویت های ثابت انسانی می گذارند و توضیحی برای تفاوت سطح ملت گرایی در زمان ها و مکان های مختلف به دست نمی دهند. ازلی انگاری به دلیل ناتوانی از تبیین پیدایش های هویت های جدید دگرگون شده یا ارائه توضیحی برای دوره هایی طولانی که طی آن ها یا قومیت از ویژگی های سیاسی برجسته نبوده یا مناسبات میان گروه های قومی مختلف نسبتاً صلح آمیز بوده است پایش می لنگد. از سوی دیگر، رویکرد ابزارانگاری قومیت و ملت گرایی را ابزاری می داند که افراد، گروه ها، یا نخبگان از آن برای دستیابی به هدف نوعاً مادی بزرگ تری بهره جسته اند. در این دیدگاه، ملت گرایی فاقد هرگونه پایگاه مستقلی در بیرون از فرایندی سیاسی است که اهداف جمعی در چارچوب آن پیگیری شود. ملت گرایی چه به شیوه دفاعی برای جلوگیری از سوداهای دیگران به کار گرفته می شود و چه به طور فعال برای دستیابی به هدف خودمان مورد استفاده قرار گیرد اساساً یک برچسب یا مجموعه ای از پیوندهای نمادین است که-بسیار شبیه عضویت در یک گروه نفوذ یا پیوند با یک حزب سیاسی- از آن برای برتری سیاسی بهره گرفته می شود. با توجه به ساختار موجود دولت ها و تمرکز جغرافیایی افراد برخوردار از پیشینه های اجتماعی یا اقتصادی مشترک در دل این واحدها، قومیت می تواند ابزار سیاسی قدرتمندی باشد که اغلب هم به کار گرفته شود ولی به اعتقاد ابزارنگاران این باعث تفاوت بنیادین قومیت از دیگر بستگی ها نمی شود.
در طول چند دهه گذشته اسمیت به تشریح نسبتاً مفصل این رویکردهای متباین در تاریخ، جامعه شناسی، انسان شناسی و علوم سیاسی پرداخته و کوشیده است با میانجی گری بین آنها به دیدگاه متوازن تری دست یابد. نظریه های ملت گرایی که در 1972 منتشر شد نخستین کتاب عمده او در این زمینه بود. اسمیت در این کتاب بر اساس دو دسته معیارها، که خودش آن ها را معیارهای صوری و گوهری می خواند، جدولی از انواع ملت گرایی ها می سازد. معیارهای صوری، به شدت و موفقیت جنبش ملت گرا-یعنی پیشرفتگی آن و این که آیا دولتی تشکیل داده است یا نه-اشاره دارد. بر اساس معیارهای گروهی، اسمیت نخست دو نوع اساسی از ادعای ملی یعنی ادعای سرزمینی و ادعای قومی را مشخص می سازد و سپس میان گروه هایی که پیشاپیش به استقلال دست یافته اند و آن ها که در جست و جوی استقلال اند فرق می گذارد. با پروردن باز هم بیش تر از این معیارهای اساسی، جدول پیچیده ای مرکب از بیش از پنجاه نوع ملت گرایی نتیجه می شود.
اسمیت با بسط این نظام طبقه بندی بین ملت گرایی «قوم محور» و ملت گرایی «چند محور» نیز فرق می گذارد. قصد او از طرح این تمایز، بررسی جنبش های باستانی و قرون وسطایی است که مانند ملت گرایی به نظر می رسیدند و عمل می کردند ولی در دورانی سربرآوردند که قالب اصلی سازمان دهی سیاسی با دوران نو فرق داشت. اسمیت با تعریف ملت گرایی دوران نو به منزله جنبشی ایدئولوژیک که از اشتیاق مردمانی برای تبدیل شدن به یک ملت مستقل مانند دیگر ملت ها پشتیبانی می کند می گوید امروزه فرهنگ سیاسی جهانی بر «دولت ملی» به عنوان واحد اساسی پایه می گیرد حال آن که در گذشته چنین نبود. جنبش های «قوم محور» یا پیشانو، گروه خودشان را یگانه موجودیت سیاسی ارزشمند می پنداشتند. از سوی دیگر، ملت گرایان دوران نو یا «چند قومی» فرض را بر وجود جامعه بین المللی متشکل از دولت هایی ملی می گذارند که ملت خودشان هم در آن مشارکت فعال دارد. اسمیت با قائل شدن چنین تمایزی می خواهد جنبش ها را صرفاً به سبب جورنبودن شان با تعریفی که خاص دوران نوست از طرح گونه شناسی خودش کنار نگذارد. او تنها می گوید یک جنبش را در صورتی می توان ملت گرا خواند که رهبرانش برخی آرمان های مشروعیت بخش را که اسمیت غالباً در آثارش آن ها را «آموزه محوری» ملت گرایی می نامد پذیرفته باشند. خود این آموزه متعلق به دوران نوست ولی برخی از عناصر آن را می توان در دوران پیشانو هم یافت. آرمان های اساسی جنبش های ملت گرایی دوران نو از این قرار است:
•جهان به ملت های مختلف هم تقسیم شده است که هر یک سرشت و سرنوشت خاص خود را دارد.
• انسان ها برای آزادبودن چاره ای جز هم هویت شدن با یک ملت مشخص ندارند.
•هر ملت اصیلی قطعاً از خودمختاری و استقلال عمل برخوردار است.
•برای حاکم شدن صلح و عدالت در جهان، ملت ها باید آزاد و ایمن باشند.(Smith 1995: 149)
اسمیت گذشته از جای دادن جنبش های پیشانو در طرح گونه شناسی خودش، درباره جنبش های دوران نو هم که در مقیاس فوق ملی جویای دستیابی به همگرایی یا استقلال هستند یعنی «جنبش های اتحاد سراسری» نیز به بحث می پردازد. هدف از طرح آموزه محوری، تأکید بر نقش اندیشه های ملت گرایانه در مشروعیت بخشی به اقدام جمعی است. هیچ یک از اندیشه های بالا را نمی توان اثبات کرد ولی اگر به درستی آن ها ایمان داشته باشیم اقدام سیاسی نه تنها مطلوب بلکه مناسب و نیز ضروری می شود . به گفته اسمیت، افزون بر این اندیشه های محوری، «افزوده های» گوناگونی از نمادهایی چون پرچم و رژه گرفته تا موضوعات اساسی تری چون بزرگداشت زبان و تاریخ هم وجود دارند که به بسیج مردم برای اقدام کمک می کنند. او با تفاوت گذاشتن میان اندیشه های محوری و این افزوده ها امکان آن را می یابد تا مشابهت هایی را میان نوشته ها و استدلال های ملت گرایان بیابد که در غیر این صورت به واسطه بحث بر سر این که آیا زبان شاخص بهتری برای هویت ملی است یا مذهب از نظر پنهان می ماند.
بدین ترتیب اسمیت در کارهای اولیه اش درباره ملت گرایی به واکنش در برابر نفوذ «ابزارانگاران» به ویژه ارنست گلنر، استاد پیشین و راهنمای پایان نامه دکترایش در میانه دهه 1960 پرداخت. برخلاف رویکردی نظیر گلنر، در آموزه محوری اسمیت زبان به منزله جزء اصلی ملت گرایی، برتر شمرده نمی شود. به یقین باید خاطر نشان ساخت که اسمیت برخلاف گلنر نظریه ای درباره ملت گرایی عرضه نمی دارد. در هیچ یک از کتاب ها و مقاله های او نمی توان تبیین جامعی در مورد پیدایش سرشت و رابطه میان انواع مختلف ملت گرایی که خودش در 1972 مطرح ساخته بود پیدا کرد. از نظر او، درباره مقوله ای به پیچیدگی «ملت گرایی» جز مطرح ساختن تعمیم هایی آزمایشی کاری از دست مان برنمی آید. در عوض باید آثار او را به چشم نقدی جاندار بر دو شیوه استدلال دید که در بحث از سرنوشت ملت گرایی کاملاً رواج داشته است. بر اساس استدلال نخست شاید این امکان وجود داشته باشد که با پایین قرار دادن ملت گرایی های «بد» نسبت به نمونه های «خوب»، ملت گرایی را اهلی ساخت. بسیاری از لیبرالی هایی که ملت گرایی «مدنی» را در برابر ملت گرایی «قومی» قرار می دهند همین امید را دارند. در جهانی متشکل از نزدیک به 200 دولت که اکثریت شان از نظر قومی ناهمگون اند ملت گرایی قومی که قومیت را عنصر اصلی هویت ملی می داند چیزی جز نسخه ای برای ستیز و آشوب نیست. اما اگر می شد هویت ملی را بر حسب پای بندی به اصول قانونی خاص حکمرانی تعریف کرد دیگر ملت گرایی نیرویی شقاق انگیز در جهان نو نمی بود. ملت گرایی مدنی هیچ گونه تهدیدی برای نظم جهانی مبتنی بر تفکیک سرزمینی مردمان و جوامع پیش نمی آورد زیرا شهروندان را ملزم نمی سازد تا از خودشان تعریفی خاک پرستانه، انحصارطلبانه و بالقوه شقاق برانگیز به دست دهند. این تمایز لیبرالی سنتی، بن مایه اصلی تحلیل مایکل ایگناتیف را از بازخیزش «ملت گرایی قومی» در دهه 1990 تشکیل می دهد:
ملت گرایی مدنی می گوید ملت باید از تمامی کسانی تشکیل شود که-قطع نظر از نژاد، رنگ، کیش، جنسیت، زبان یا قومیت-به مرام سیاسی آن ملت پای بندند. این نوع ملت گرایی، ملت را جامعه ای تشکیل یافته از شهروندانی برابر و دارای حقوق می داند که به واسطه دلبستگی میهن پرستانه به مجموعه مشترکی از رویّه ها و ارزش های سیاسی، یکپارچه شده اند... آن چه به یک جامعه قوام می بخشد نه ریشه های مشترک بلکه قانون است. این به نوبه خود فرض را بر آن می گذارد که تعلق ملی می تواند نوعی دلبستگی عقلایی باشد.
(Ignatieff 1993:3-4)
استدلال دومی که غالباً مطرح می شود این است که اگر ملت گرایی محصول دوران نو بوده پس شاید در دوران به اصطلاح «پسانو»، ملت گرایی منسوخ شده باشد. اگر ملت گرایی خود زاده صنعت گستری در سده هیجدهم بود در این صورت سرنوشت آن به نیروهایی بستگی می داشت که از کنترل خود به آن بیرون بود. اسمیت این استدلال را چنین خلاصه می کند:
ملت ها بخشی از جنبش های بزرگ تاریخ، و گردونه پیشرفتی نیستند که به ساختارهای بزرگ و موتورهای دگرگونی تاریخی-تقسیم بین المللی کار، بازارهای بزرگ منطقه ای، اردوگاه های قدرتمند نظامی، ارتباطات الکترونیک، فناوری رایانمند اطلاعات، آموزش و پرورش عمومی توده ای، رسانه های جمعی، و مانند آن-گره خورده باشند... در دوران «پسانو» هم مانند دوران پیشانو جای چندانی برای قومیت سیاسی یا ملت گرایی به منزله یک نیروی سیاسی خودمختار وجود ندارد.(Smith 1995: 3-4)
اسمیت هر دوی این استدلال ها را مردود می شمارد زیرا به نظر خودش هر دوی آن ها قدرت ملت گرایی را در جهان امروز دست کم می گیرند و معمولاً به تفسیر ابزارانگارانه که در دهه های اخیر میان تاریخ دانان رواج پیدا کرده است تکیه دارند (به ویژه نک: Smith 1992).
اسمیت مدعی است که استدلال نخست، خاستگاه های «قومی» ملت ها را دست کم می گیرد. او در عین پذیرش استدلال گلنر (و در واقع استدلال اندرسون) دایر بر این که تاریخ ملت گرایی را نمی توان از دیگر نیروهایی که در دوران نو در کارند جدا کرده مدعی است که نمی توان ملت گرایی را بر پایه سرهم بندی صرف ابداع کرد یا «متصور ساخت». احتمالاً ملت گرایی نمی توانست این تعداد عظیم از مردم را بسیج کند مگر آن که از منابعی وام می گرفت که ریشه های عمیقی در حس هویت آن ها داشت. اسمیت بیش از هر محقق دیگری ملت گرایی، بر اهمیت همبودهای قومی به عنوان عنصری گوهری که آموزه محوری ملت گرایی به آن توسل می جوید تأکید دارد. از دید او همبود قومی شش ویژگی اصلی دارد:
1. یک اسم خاص جمعی؛
2. نوعی اسطوره نیای مشترک؛
3. خاطرات تاریخی مشترک؛
4. یک یا چند عنصر فرهنگ مشترک؛
5. پیوند با یک «میهن» مشخص؛
6. احساس همبستگی در میان بخش های مهمی از مردم (Smith 1991a:21)
اسمیت می گوید این ادعای ابزارانگاران خطاست که چون ملت گرایی در سده هجدهم در اروپا و قاره امریکا پا می گیرد صرفاً یک پی پدیدار است. این حقیقت دارد که دوره یادشده نمایان گر شکافی مهم در تاریخ قومیت و ملیت است زیرا تنها پس از سال 1800 این امکان برای هر همبود سیاسی و قومی خودآگاه فراهم شده است که مدعی حق ملت بودن شود و بکوشد تا حد ممکن شبیه نمونه ناب ملتی گردد که ملت گرایان مد نظر دارند. پیش از این دوره هیچ گونه آموزه یا جنبشی از این نوع در دسترس نبود که «ملت ها» را در موقعیت شان استوارتر سازد یا آن ها را که سودای ملت شدن در سر داشتند به سمت هدف شان رهنمون گردد. ولی اگر خاستگاه های قومی ملت ها و ملت گرایی را نادیده بگیریم ممکن است انتظارات بیش از حد خوش بینانه ای درباره از میان رفتن آن ها پیدا کنیم.
بدین ترتیب اسمیت برخلاف بسیاری از کسانی که در پایان جنگ سرد تفسیرهایی ارائه کرده اند از بازخیزش ملت گرایی شگفت زده نشده است. برخلاف فوکویاما که ملت گرایی را سرنوشت دولت هایی می داند که متأسفانه هنوز به «فرجام تاریخ» نرسیده اند اسمیت تازه ترین موج ملت گرایی پس از فروپاشی اتحاد شوروی را صرفاً یکی از چندین موجی می داند که از سده هجدهم به این سو برپا شده است. وی برای تبیین گوناگونی و دوام ملت گرایی در پایان سده بیستم سه «مؤلفه» را مشخص می سازد.
نخست، با «توزیع نابرابر تاریخ قومی» روبه رو هستیم. تمامی همبودهای قومی به «دوران زرین» عظمت و شکوه خود در گذشته های دور استناد می جویند ولی همه آن ها به یک اندازه در این کار موفق نیستند. این توزیع نابرابر، همبودهایی را که دچار محرومیت سیاسی هستند برمی انگیزد تا کمبود خود را جبران کنند. محرومیت نسبی اعم از اقتصادی یا سیاسی، این تمنا را در آن ها برمی انگیزد تا از همبودهای قومی که قادرند بدون هراس، هویت خودشان را گرامی بدارند تقلید کنند. دوم، به گفته اسمیت باورهای مذهبی دومین دسته عمده از «منابع ژرفی» است که ملت گرایان می توانند برای کسب مشروعیت و بسیج مردمان به آن ها توسل جویند. این یکی از استدلال های رایج در نوشته های مربوط به ملت گرایی است که بر نقش آن به عنوان عرفی شدن مذهب که می تواند از مذهب برای ایجاد حس رسالت داری استفاده و بنابراین لزوم فداکاری را برای مردم توجیه کند تأکید می ورزد. و سرانجام، اسمیت اندیشه «میهن اجدادی» را منبع تعیین کننده ای برای بسیج می داند. توزیع متفاوت این هر سه منبع قدرت که ریشه در اسطوره «آغازین» تاریخ قومی دارند علت ماندگاری قدرت ملت در دوران نو را روشن می سازد. بدین ترتیب زمان برخاستن «موج های» خاص فعالیت ملت گرایانه به مجموعه متفاوتی از عوامل یا گرایش ها باز می گردد که اسمیت به ویژه چهار تا از آن ها را مشخص می سازد:
1. سربرآوردن تحصیل کردگانی که قادر باشند سنت ها، باورها و دلبستگی های سرزمینی قومی-تاریخی را به زبان ملت گرایی دوران نو بیان کنند.
2. توسعه اجتماعی-اقتصادی و زیرساخت فرهنگی همبودی که این تحصیل کردگان و دیگر نخبگان آن را یک ملت در شرف تکوین جلوه می دهند، و بنابراین توانایی این همبود برای ایجاد یک جنبش ملت گرایانه ماندگار.
3. واکنش های نخبگان دولتی جامعه ای سیاسی که این همبود در دل آن جای گرفته است.
4. وضعیت کلی که ژئوپلتیک از جمله ایستارهای متحول در قبال جدایی طلبی اقوام و بازیافت خواهی اقوام و جایگاه منطقه ای ملت مطرح شده. (Smith 1996b: 593)
بدین ترتیب او مدعی است که تلقی ملت گرایی به منزله آموزه ای که در دوران نو رو به نابودی است و به زودی جای خود را به دوران تازه سازمان دهی اقتصادی فوق ملی، همگون سازی فرهنگ و افول دولت ملی خواهد شد شتابزده و زودهنگام است. مادام که مرزهای سرزمینی، اساس توزیع اقتدار سیاسی در جهان را تشکیل می دهد-و می دانیم که اقتدار همان قدرت نیست-ملت گرایی نیز با ما خواهد بود. بر اساس عوامل و گرایش های که اسمیت مشخص می سازد نباید از این شگفت زده شویم که در پایان جنگ سرد، ملت گرایی «از نو رو آمده است» ولی ضمناً نباید انتظار داشته باشیم که همه جنبش های ملی موفق شوند به سرعت شمار دولت های نظام بین المللی را افزایش دهند. جامعه دولت ها اصیلاً میلی به تضمین اصل «تعیین سرنوشت خود» ندارد زیرا اصل یاد شده مستقیماً قدرت و در واقع نفس موجودیت بیش تر اعضای این جامعه را تهدید می کند. شاید از انقلاب فرانسه به بعد اصل حاکمیت خاندانی جای خود را به اصل جدید حاکمیت مردم داده باشد ولی دولت ها می توانند به شیوه های گوناگونی مدعی نمایندگی مردم شان شوند. پس می توان انتظار داشت رابطه پرابهامی که میان ملت گرایی و جامعه بین الملل وجود دارد تا مدت ها ادامه داشته باشد.
اندرسون؛ گلنر

مهم ترین آثار اسمیت

-1972 Theories of Nationalism,New York,Harper & Row
-1979 Nationalism in the Twentieh Century,Oxford,Marthin Robertson.
-1981 The Ethnic Revival,New York,Cambridge University press.
-1981 States and homelands:the social and geopolitical implications of national thrritory,Millennium:Journal of International Studies 10:187-202.
-1983 State and Nation in the Third world:The westerna State and African Nationalism,Brighton Wheatsheaf
-1983 Ethnic identity and world order,
MillenniumLJournal of International Studies 12: 149-61.
-1987 The Ethnic Origins of Nations,New York,Basil Blackwell
-1988 Nationalism and Modernism,London,Routledge
-1991a National Identity,London,penguin .
-1991 b The Nation:invented,imagined,reconstucted,Millinnium:Journal of International Studies 20:353-68.
-1992 Nationalism and the historians,
International Journal of Comparative Sociology 33:58-80.
-1995 Nations and Nationalism in a Global Era,Cambridge,Polity Press.
-1996a Memory and modernity: reflections on Ernest Gellner's theory of nationalism Nations and Nationalism 2: 371-88.
- 1996 The resurgece of nationalism Myth and memory in the renewal of nations,British Journal of Sociology 47.

خواندنی های پیشنهادی

-1996 Canovan,Margaret,Nationhood and political Theory,chetenham,Edward Elgar,
-1963 Geertz,Cifford(ed).old Societies and New States,New York,Free press
-1992 Greenfeld,Liah,Nationalism:Five Roads to Modernity,Cambridge,Massachusetss Harvard University press.
-1997 Griffithe,Martin and Sullivan,Michael,Nationalism and internation relations theory,Australian Journal of politics and History 43; 53-66.
-1993 Ignatieff,Micahel,Blood and Belonging:Journeys into the New Nationalism,London,Chatto & Windus.
-1989 Mayalal,James,Nationalism and International Society,Cambridge,Cambridge University press
-1995 Miller,David,on Nationality,Oxford Clarendon press
-1953 Shils,Edward,Primordial,personal,sacred and civil ties,British Journal of Sociology 7: 13-45.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.