نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
هدلی بول برای مشهورترین کتابش جامعه اقتدارگریز (1977) مشهورترین اندیشمند روابط بین الملل نزد دانشجویان دوره کارشناسی است. این کتاب نمونه نادری از یک کتاب درسی است که یک حرف اساسی بیش تر ندارد و شهرت آن هم نزد استادان و هم نزد دانشجویان از یکی از ویژگی های اصلی اندیشه و آثار منتشر شده بول برمی خیزد: توجه وسواس آمیز به نظم. همان گونه که میلر خاطر نشان ساخته است «[او] امور را به شکلی بسیار زنجیره وار می دید. بسیاری از مقاله های او با یک رشته پرسش های شماره دار آغاز می شود که سپس خودش به ترتیب بدان ها پاسخ می گوید و روی هم کلیتی منطقی تشکیل می دهند که قدرتی گیرا دارد»(Miller 190:11). نظم در روابط بین الملل یکی از مسائل محوری مورد توجه بول بود. نظم چیست؟ مناسب ترین ابزارهای تحلیلی مورد استفاده برای بررسی آن کدام است؟ چگونه در گذر زمان و در مکان های مختلف تغییر می کند؟ آیا می توان نظم بین المللی را با عدالت گستری آشتی داد؟ و اگر بلی، چگونه؟ این ها پرسش هایی محوری هستند که بیش تر آثار بول به پاسخ گفتن به آن ها اختصاص یافته است.
شاید گیراترین جنبه کتاب اصلی او بررسی اسلوب مند مفهوم «نظم» بر اساس تعاریف و مقوله های نظری بسیار روشن باشد. بول نظم را به طور کلی چنین تعریف می کند: الگویی از فعالیت که برخی هدف های اجتماعی اساسی مانند حفظ امنیت اعضای جامعه در برابر خشونت خودکامانه، تضمین حفظ توافقات و حفاظت از حقوق مالکیت را در جامعه تأمین می کند. وی سپس این هدف ها را با ویژگی های اختصاصی جامعه بین الملل سازگار می سازد و به هدف هایی چون حفظ حاکمیت دولت های عضو این جامعه، و صلح به منزله ی شرایط هنجاری همزیستی میان آن ها می رسد. بول بین نظام بین الملل و جامعه بین الملل فرق مهمی قائل است. وجه مشخصه جامعه بین الملل وجوه وفاق میان دولت ها در این زمینه است که همگی برخی منافع مشترک دارند و خودشان را در چارچوب قواعد و نهادهای مشترک به هم مرتبط می دانند. به گفته بول، گرچه جامعه بین الملل فاقد یک مقام حاکمه غالب است، روابط بین الملل چیزی بیش از عرصه الگوهای ثابت رقابت میان دولت هایی است که پیگیر نفع شخصی خودشان هستند.
بقیه متن کتاب بول بررسی دقیق «نهادهای» جامعه بین الملل است که نباید آن ها را به سازمان های بین المللی فرو بکاهیم بلکه منظور «مجموعه هایی از عادت ها و رویّه هایی است که برای تحقق هدف های مشترک شکل یافته اند»(Bull 1977:74). این نهادها شامل توازن قدرت حقوق بین الملل، دیپلماسی، جنگ (تحت شرایط معینی) و نقش مدیریتی قدرت های بزرگ می شوند. او میان نقشی که این نهادها در جهت تضعیف و نیز حفظ نظم بین المللی ایفا می کنند به دقت فرق می گذارد زیرا خودش اذعان دارد که این «عناصر» جامعه بین الملل تنها یکی از سه «عنصر» رقیب در سیاست جهان هستند؛ دو تای دیگر عناصری از وضعیت جنگ هابزی و آن دسته وفاداری های فرامرزی هستند که مرزهای سرزمینی را در می نوردند و اغلب آن ها را تضعیف و متزلزل می کنند (مانند ایدئولوژی). هر فصل از کتاب به تحلیل موشکافانه نقش یک نهاد، چگونگی تغییر این نقش در گذر زمان و نیز این مسئله اختصاص دارد که چگونه باید نقش آن را در پرتو علاقه نیرومند خودمان به آن چه خودش «نظم جهان» می خواند ارزیابی کنیم. این بنیادی تر و آغازین تر است زیرا واحدهای نهایی این جامعه بزرگ بشری، نه دولت ها ... بلکه فرد فرد انسان ها هستند. این جا جای بحث از روابط بین الملل است ولی قطع نظر از این که ساختار سیاسی یا اجتماعی جهان چه باشد مسئله نظم جهان مطرح می شود... اگر نظم بین الملل ارزشی دارد تنها می تواند به دلیل آن باشد که برای تحقق هدف نظم در کل جامعه بشری اهمیت اساسی دارد.(Bull 1977:22).
مطالعه جامع اقتدارگریز بول به عنوان یک کتاب درسی هنوز هم برای بیش تر دانش جویان روابط بین الملل لازم است. اما در مقام یک استدلال، کم تر متقاعد کننده است. به رغم توجه بول به جزئیات و دقت تمایزات تحلیلی که قائل می شود این کتاب هم قوت و هم ضعف نفوذهایی را نشان می دهد که نگارش آن را سبب شده اند و ردپای این نفوذها را می توان در پیشینه شخصی و فکری بول سراغ گرفت.
هدلی بول در 1932 در سیدنی چشم به جهان گشود. در 1952 از دانشگاه سیدنی با درجه عالی در فلسفه و حقوق فارغ التحصیل شد. در این زمان یکی از بزرگ ترین تأثیرها را بر اندیشه او جان اندرسون، فیلسوف استرالیایی، به جا گذاشت. اندرسون در دانشجویان خویش روحیه دقت انتقادی را همراه با همان اندازه توجه به مسائل بزرگ زندگی اجتماعی و سیاسی که تنها می شد با توجه درخور به بستر تاریخی شان آن ها را شناخت به وجود می آورد. بول در 1953 به آکسفورد رفت و با درجه کارشناسی در رشته سیاسی از آن دانشگاه فارغ التحصیل گردید و سپس در مقام کمک مربی در مدرسه اقتصاد لندن مشغول به کار شد. در آن جا در کنار آموزش روابط بین الملل به دانشجویان، در سخنرانی های مشهور مارتین وایت هم شرکت می جست. از وایت آموخت که تاریخ اندیشه ها را در بررسی روابط بین الملل می توان به چشم همپرسه ای مستمر میان واقع گرایان، انقلاب باوران و خردباوران دید.
میراث مارتین وایت ریشه دار بود زیرا «مکتب های فکری» سه گانه ای را در اختیار بول قرار داد که وی بعدها با دستمایه قرار دادن آن ها اندیشه های رقیب در خصوص سرشت و ارزش نظم بین المللی و جامعه بین الملل را مشخص ساخت. برخلاف وایت که از مقوله های خودش برای مقاصد آموزشی استفاده می کرد و از هم جبهه شدن با یکی از آن ها سرباز می زد هدلی بول آشکارا می کوشید خردباوری یا آن چه را خودش رویکرد نوگروسیوسی به نظریه و عمل روابط بین الملل می خواند به روشنی معرفی و از آن دفاع کند. این رویکرد که در عین نگرانی از خطرات همیشگی اقتدارگریزی وجود سیاست قدرت، با جاذبه جهان گیر یک «جامعه جهانی» قانونی و شناخته شده همدلی نشان می دهد می کوشد تا بین دو رویکرد افراطی دیگر میان داری کند. خود بول با فرض کردن جامعه بین الملل به مثابه یک نظم هنجاری راستین ولی شکننده چنین می کند و بدین وسیله گرایش واقع گرایی به یکی گرفتن نظام و جامعه را تضعیف می کند و در عین حال به این امید دل می بندد که این نظم هنجاری را بتوان چنان تعمیم داد که در آینده آینه دار ملاحظات جهانْ میهنانه تری باشد. رویکرد بول اساساً رویکردی میانه رو بود و این روحیه تلاش برای میان داری بین مواضع افراطی در بیش تر آثار او درباره مداخله، تاریخ جامعه بین الملل و استعداد کنترل تسلیحات برای میان داری بین تلاش برای دستیابی به برتری راهبردی طی جنگ سرد و تمنای مخالف آن برای خلع سلاح کامل احساس می شود.
بول در 1958 به عضویت کمیته نظریه سیاست بین الملل انگلستان، که به تازگی تشکیل شده بود، درآمد و مدتی را نیز در ایالات متحده گذراند و شاهد رشد این رشته در دانشگاه هایی چون هاروارد و شیکاگو بود و خود نیز در آن سهم داشت. در ایالات متحده جذب مسائل راهبرد هسته ای شد و پس از بازگشت به انگلیس و کار برای مؤسسه بررسی های راهبردی کتاب مهم خویش کنترل مسابقه تسلیحاتی (1961) را منتشر ساخت. انتشار این کتاب، او را به کار برای واحد پژوهشی کنترل تسلیحات و خلع سلاح در وزارت خارجه انگلستان رهنمون شد. پس از آن در 1966 به استرالیا بازگشت و در مقام استاد روابط بین الملل در دانشگاه ملی استرالیا مشغول به کار شد. در 1977 برای تصدّی کرسی مونتاگ برتون در رشته روابط بین الملل به آکسفورد بازگشت و تا زمان مرگ ناگهانی اش، به دلیل سرطان، در 1985 در همان جا ماند.
پیش از انتشار کتاب جامعه اقتدارگریز نام بول بیش از همه برای حملات جانانه اش بر رویکرد رفتاری (یا علمی) در بررسی روابط بین الملل بر سر زبان ها بود که در اواخر دهه 1950 و دهه 1960 بر بسیاری از دانشگاه های آمریکا سیطره داشت. می توان نفوذ مارتین وایت را در مقاله سال 1966 بول دید که وی در آن تمایزی روشن (و تا حدودی جنجالی) بین نظریه«اصیل» و «علمی» قائل می شود (Bull 1966). درست مانند وایت که گفته بود فلسفه تاریخ همسنگ و همانند نظریه سیاسی در بررسی های روابط بین الملل است بول هم مدعی بود که شالوده های آموزش و پژوهش در فلسفه، حقوق و تاریخ قرار دارد و نه در تلاش بی ثمر برای کشف «قوانین رفتار» در میان دولت ها به عنوان مبنای بسط پیش بینی های قابل اعتماد و اتکا برای آینده. تا آن جا که به او مربوط می شد برای کاربست روش های کمّی یا رفتاری تحلیل، محدودیت های بسیار سختی وجود داشت.
گرچه باید استدلال های بول را در چارچوب بحث نسبتاً داغی که بر سر آینده روش های پژوهش در روابط بین الملل جریان داشت و نیز با توجه به نگرانی اش از تأکید مبالغه آمیز راهبرد پردازان هستهای بر نظریه بازی ها دریافت اما آن ها در عین حال تأکیدی بر این باور بول هستند که کُنه موضوع روابط بین الملل، شناخت های بیناذهنی و نیات بازیگرانی است که نظریه پردازش تلاش در فهم رفتارشان دارد. در نتیجه، نظریه و عمل را نمی توان از هم جدا ساخت بلکه اولی همچون «ابزار» کمابیش سودمندی برای تبیین یک «واقعیت مشخص» عمل می کند. وانگهی، به گفته بول در حالی که سنت کهن و اصیل به وابستگی متقابل تبیین و ارزشیابی یا داوری اخلاقی اذعان داشت آن ها که خود را «دانشمند» می خوانند بین این دو تمایزی مصنوعی قائل شده و کوشیده اند دومی را تابع و فرودست اولی قرار دهند.
در نتیجه، مفاهیم نظری بول هرگز بیش از حد معنایی که در دنیای پویای گفتمان دیپلماتیک به دست آورده اند فراتر نمی رفت. بر این اساس، مثلاً مفهوم «قدرت بزرگ» هرگز تنها و تنها بر حسب شاخص های مشهود و قابل سنجش تعریف نمی شود بلکه معنای آن آمیخته با دلالت های هنجاری است که نه تنها پیش فرضش وجود گفتمان فراخ تری از تعامل اجتماعی است بلکه بازیگرانی را که چنین تعریف شده اند متجلی می سازد و حقوق و مسئولیت های خاصی در قبال دیگر دولت ها به گردن شان می گذارد. به همین سان، علی رغم ابهام آلودگی اصطلاح «توازن قدرت»، نمی توان آن را صرفاً به اصطلاحی فروکاست که توزیع توانایی های اجبارآمیز را بیان می کند بلکه در عین حال نوعی اصل رفتاری، یک نهاد اجتماعی، و هدفی را که باید در جامعه بین الملل حفظش کرد آشکار می سازد.
شگفت این که بول به رغم حمایتی که از ترویج نظریه هنجاری در بررسی روابط بین الملل به عمل می آورد خودش می کوشد بین نظم و عدالت فرق بگذارد و مدعی بود که عدالت آرمانی ذاتاً ذهنی است. از همین رو وی «هیچگونه دیدگاه شخصی در این خصوص که رفتار عادلانه چیست [یا] هیچ گونه تحلیل فلسفی از معیارهای بازشناسی آن» به دست نمی دهد (Bull 1977:78).او درباره برداشت های گوناگون از عدالت که دیگران عرضه داشته اند و در قالب تقاضا برای دگرگونی عادلانه (به ویژه از جانب دولت های جهان سوم) تجلی یافته است به تفصیل سخن می گوید و سازگاری آن ها را با حفظ نظم بین الملل به بررسی می گذارد ولی هیچ یک از آن ها را تصدیق نمی کند. بول در اواخر عمرش هرچه بیش تر به مسئله نظم جهان و شکنندگی فزاینده نهادهای اصلی جامعه بین الملل علاقه مند شد. این علاقه مندی دو دلیل عمده داشت.
نخست، بول به شکل فزاینده ای از ایالات متحده و اتحاد شوروی خرده می گرفت. افول تنش زدایی در دهه 1970، و از سرگیری مسابقه تسلیحات اتمی در آغاز دهه 1980 حق این دو ابرقدرت را برای آن که مدیران مسئولیت کل جامعه بین الملل قلمداد شوند تضعیف کرده بود. افول تنش زدایی به ویژه از این جهت تأسف آورد بوده که از تمامی نهادهای جامعه بین الملل، تنها قدرت های بزرگ در عین حال کنشگر و بازیگر هم بودند. اگر آن ها نقش هایی را که بول برای شان قائل است ایفا نکنند به دشواری می توان فهمید که چگونه سایر نهادها خواهند توانست جلوی فروپاشی جامعه بین الملل را بگیرند. وی در دهه 1980 به ویژه ایالات متحده را سرزنش می کرد که از طریق بیانیه های جنگ طلبانه و مقدمه چینی هایش برای از سرگیری مداخلات نظامی، سیاست هایش که آشکارا برای ابراز بدخلقی در انداخته شده است و نه برای دستیابی به نتایج، ناتوانی اش از مقابله با نیروهای داخلی خاک پرستی و آزمندی، بسیار در جهت متزلزل ساختن موقعیت خودش در مقام رهبر جهان غرب عمل کرده و زشتی سیمای خودش را در برابر جهان سوم دو چندان ساخته است. (Bull 1980:437)
دوم، بول در تاریخ جامعه بین الملل را بر حسب گسترش دامنه جغرافیایی آن که فرایندی بود که با استعمارزدایی و تشکیل بیش از 100 دولت جدید شتاب می گرفت و نیز تضعیف وفاق فرهنگی تشریح می کرد که در گذشته شالوده جامعه دولت ها را تشکیل می داد. نهادهای جامعه بین الملل از اروپا به بقیه جهان صادر شد. قدرت این نهادها بستگی به این داشت که اعضای تازه وارد نفعی در حفظ آن ها داشته باشند. بول نگران این بود که هرگونه «شورش» در برابر غرب به ویژه اگر بر احساس گسترده وجود استعمار نو اقتصادی و نابرابری رو به رشد میان ثروتمندان تهیدستان مبتنی باشد همان نهادهایی را ویران سازد که باید بر اساس نفع شخصی روشن بینانه توسط آن ها که بیش ترین نفع را از این نهادها می برند اصلاح شود (به ویژه، نک: Bull 1983).
از زمان مرگ بول و با توجه به پایان یافتن جنگ سرد، هم پرسش هایی که بول مطرح می ساخت و هم شیوه ای که می کوشید از طریق آن به پرسش های یادشده پاسخ گوید موجب احیای علاقه مندی به آثار وی و دیگر اندیشمندان «مکتب انگلیس» در نظریه روابط بین الملل شده است. با این حال، می توان برخی محدودیت ها را در رویکرد وی مشخص ساخت که به ویژه دو تای آن ها درخور توجه است.
نخست، بول معمولاً نظم بین الملل به منزله یک وضعیت پویای تجربی در داخل نظام دولت ها (یعنی یک واقعیت) را با نظم به مثابه ارزشی که بر اساس آن می شود در مورد جامعه بین الملل در مقایسه با دیگر ساختارهای نهادی به داوری پرداخت اشتباه می گرفت. آیا نظم یک کمیت (بیش تر یا کم تر) بود یا یک کیفیت؟ وی گاهی اشاره می کرد که نظم در زمان ها و مکان های مختلف فرق می کند ولی از به دست دادن معیارهایی که به کمک آن ها بتوان چنین تفاوت هایی را اندازه گرفت امتناع می کرد. بعضی وقت ها هم می گفت کل جامعه دولت ها را باید ارزشمند دانست زیرا سرچشمه نظم بین المللی است. اگر چنین می بود پس همچنان جای شگفتی است که چرا نظم به طور کلی ارزشی نیست که بول نقاط قوت جامعه بین الملل و نهادهای آن را با نگاه به آن مورد قضاوت قرار دهد نه این که بین نظم به طور کلی، نظم بین المللی در جامعه دولت ها، و نظم جهان به منزله ارزشی جهانی فرق گذارد.
دوم، تا حدودی جای تأسف دارد که بول نتوانست از حد معرفی ای که وایت از سنّت های سه گانه اندیشه روابط بین الملل (واقع گرایی، خردباوری، انقلابی گری) به دست می داد فراتر رود. اگر بخواهیم خودمان را در داخل سنت خردباوری بیا نوگروسیوسی جای دهیم باید بطلان ادعاهای واقع گرایی و انقلابی گری را نشان دهیم. بول چنین نکرد. در نتیجه، خواننده مطمئن نیست که آیا باید بین این سنت ها بر اساس بازنمودهای رقیبی که از جهان سیاست ارائه می کنند دست به انتخاب زند یا این که هر یک از آن ها به نحوی برخی عناصر جهان پیچیده را «به تور می اندازند». مشکل موضع گیری دوم همان گونه که وینسنت نشان می دهد این است که «... همواره بر اساس موضعی که دیگران می گیرند تغییر موضع می دهیم» (Vincent 1990:47).
به رغم وجود چنین دشواری هایی و حتی اگر خود بول از به دست دادن پاسخ های قانع کننده کوتاهی کرده باشد باز پرسش های بزرگی که مطرح ساخته است امروزه نیز همچنان موضوعیت دارند. اگر بخواهیم واژگان بسیار متفاوت یورگن هابرماس، نظریه پرداز سیاسی، را به کار بریم باید بگوییم در کُنه آثار هدلی بول «نوعی علاقه سازنده به حفظ و گسترش بیناذهنیت شناخت متقابل و تفاهم دو جانبه کنش نگر» وجود داشت (Habermas 1971:310). اگر قرار نباشد جنگ سرد جای خود را به «برخورد تمدن ها»ی جدیدی بدهد و اگر مشکلات نظم بین المللی همچنان از حیث دامنه و پیچیدگی افزایش یابد در این صورت شاید تعیین ترین پرسش زمانه ما این باشد که چگونه جامعه دولت ها را باید و می توان در جهت خدمت به نظم جهان اصلاح کرد.
ـــ ناردین؛ وایت؛ وینسنت
-1966a International theory:the case for a classical approach,World Politics 18:363-77.
-1966b Society and anarchy in international relations, in Martin Wight and Herbert
Butterfied (eds),Diplomatic Investigations:Essays in the Theory of International politics,London,Allen & Unwin,35-50.
-1966c The Grotian conception of international relations,in Martin Wight and herbert
Butterfield (eds),Diplomatic Investigations:Essays in the Theory of International politics,London,Allen & Unwin,51-37.
-1972 Internationl relations as an academic pursuit,Australian outlook 26:251-65.
- The theory of international politics:
1919-1969, in Brian Porter (ed),The Aberystwyth papers,London,Oxford Univesity Press.30-58.
-1976 Martin wight and the theory of international relations,British Journal of Internationl Studies 2:101-16.
-1977 The Anarchial Society,London,Macmillan,.
-1980 The great irresponsibles? the united States,The Soviet Union,and world order,internation Journal 35:437-47.
-1981 Hobbes and intrnational anarchy,Social Research 48:717-39.
-1983 The international anarchy in the 1980s,Australian Outlook 37:127-31.
-1984 The Expansion of International Society (with Adam watson),Oxford,Clarendon Press.
-1984 Intervention in World Politics (editor),Oxford,Oxford University Press.
-1984 Justice in International Relations,Waterloo,Ontario,University of waterloo.
-1987 Hedley Bull on Arms Control,Basingstoke,Macmillan.
-1992 Hugo Grotius and International Relations (with benedict kingsbury and Adam Roberts).Oxford,Oxford University press.
Internationl organization 47:357-52.
-1992 Evans,Tony and wilson,peter,Regime theory and the English School of International Relations: a comparison,Millenium:Journal of International studies 21:329-52.
-1971 Habermas,J.knowledge and Human Interests,Boston,Beacon press.
-1986 Hoffmann,Stanley,hedley Bull and his contribution to International Relations,International Affairs 62:179-96.
-1981 Jones,Roy,The English school of international relations:a case for closure,Review of International studies 7:1-13.
-1990 Miller,J.D.B.and Vincent,R.J.(eds),order and Violence:Hedley Bull and International Relations,Oxford,clarendon press.
-1986 suganami,Hidemi,Reflectionsl on the domestic analogy:the case of Bull,Beitz,and Linklater,Review of International studies 12:145-58.
-1988 Vincent R.J.Hedley Bull and order in international relations Millennium,Kournal of International Studies 17:195-214.
-1990 Vincent R.J.order in internationl politics,in J.D.B.Miller and R.J.Vincent order and Violence: hedley Bull and International Relations,Oxford,Clarendon Press.
-1992 Wheeler,Nicholas J.pluralist or solidarist conceptions of international society:Bull and vincent on humanitarian intervention,Millennium:Journal of International studies 21:463-88.
مارتین گریفتیس
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
شاید گیراترین جنبه کتاب اصلی او بررسی اسلوب مند مفهوم «نظم» بر اساس تعاریف و مقوله های نظری بسیار روشن باشد. بول نظم را به طور کلی چنین تعریف می کند: الگویی از فعالیت که برخی هدف های اجتماعی اساسی مانند حفظ امنیت اعضای جامعه در برابر خشونت خودکامانه، تضمین حفظ توافقات و حفاظت از حقوق مالکیت را در جامعه تأمین می کند. وی سپس این هدف ها را با ویژگی های اختصاصی جامعه بین الملل سازگار می سازد و به هدف هایی چون حفظ حاکمیت دولت های عضو این جامعه، و صلح به منزله ی شرایط هنجاری همزیستی میان آن ها می رسد. بول بین نظام بین الملل و جامعه بین الملل فرق مهمی قائل است. وجه مشخصه جامعه بین الملل وجوه وفاق میان دولت ها در این زمینه است که همگی برخی منافع مشترک دارند و خودشان را در چارچوب قواعد و نهادهای مشترک به هم مرتبط می دانند. به گفته بول، گرچه جامعه بین الملل فاقد یک مقام حاکمه غالب است، روابط بین الملل چیزی بیش از عرصه الگوهای ثابت رقابت میان دولت هایی است که پیگیر نفع شخصی خودشان هستند.
بقیه متن کتاب بول بررسی دقیق «نهادهای» جامعه بین الملل است که نباید آن ها را به سازمان های بین المللی فرو بکاهیم بلکه منظور «مجموعه هایی از عادت ها و رویّه هایی است که برای تحقق هدف های مشترک شکل یافته اند»(Bull 1977:74). این نهادها شامل توازن قدرت حقوق بین الملل، دیپلماسی، جنگ (تحت شرایط معینی) و نقش مدیریتی قدرت های بزرگ می شوند. او میان نقشی که این نهادها در جهت تضعیف و نیز حفظ نظم بین المللی ایفا می کنند به دقت فرق می گذارد زیرا خودش اذعان دارد که این «عناصر» جامعه بین الملل تنها یکی از سه «عنصر» رقیب در سیاست جهان هستند؛ دو تای دیگر عناصری از وضعیت جنگ هابزی و آن دسته وفاداری های فرامرزی هستند که مرزهای سرزمینی را در می نوردند و اغلب آن ها را تضعیف و متزلزل می کنند (مانند ایدئولوژی). هر فصل از کتاب به تحلیل موشکافانه نقش یک نهاد، چگونگی تغییر این نقش در گذر زمان و نیز این مسئله اختصاص دارد که چگونه باید نقش آن را در پرتو علاقه نیرومند خودمان به آن چه خودش «نظم جهان» می خواند ارزیابی کنیم. این بنیادی تر و آغازین تر است زیرا واحدهای نهایی این جامعه بزرگ بشری، نه دولت ها ... بلکه فرد فرد انسان ها هستند. این جا جای بحث از روابط بین الملل است ولی قطع نظر از این که ساختار سیاسی یا اجتماعی جهان چه باشد مسئله نظم جهان مطرح می شود... اگر نظم بین الملل ارزشی دارد تنها می تواند به دلیل آن باشد که برای تحقق هدف نظم در کل جامعه بشری اهمیت اساسی دارد.(Bull 1977:22).
مطالعه جامع اقتدارگریز بول به عنوان یک کتاب درسی هنوز هم برای بیش تر دانش جویان روابط بین الملل لازم است. اما در مقام یک استدلال، کم تر متقاعد کننده است. به رغم توجه بول به جزئیات و دقت تمایزات تحلیلی که قائل می شود این کتاب هم قوت و هم ضعف نفوذهایی را نشان می دهد که نگارش آن را سبب شده اند و ردپای این نفوذها را می توان در پیشینه شخصی و فکری بول سراغ گرفت.
هدلی بول در 1932 در سیدنی چشم به جهان گشود. در 1952 از دانشگاه سیدنی با درجه عالی در فلسفه و حقوق فارغ التحصیل شد. در این زمان یکی از بزرگ ترین تأثیرها را بر اندیشه او جان اندرسون، فیلسوف استرالیایی، به جا گذاشت. اندرسون در دانشجویان خویش روحیه دقت انتقادی را همراه با همان اندازه توجه به مسائل بزرگ زندگی اجتماعی و سیاسی که تنها می شد با توجه درخور به بستر تاریخی شان آن ها را شناخت به وجود می آورد. بول در 1953 به آکسفورد رفت و با درجه کارشناسی در رشته سیاسی از آن دانشگاه فارغ التحصیل گردید و سپس در مقام کمک مربی در مدرسه اقتصاد لندن مشغول به کار شد. در آن جا در کنار آموزش روابط بین الملل به دانشجویان، در سخنرانی های مشهور مارتین وایت هم شرکت می جست. از وایت آموخت که تاریخ اندیشه ها را در بررسی روابط بین الملل می توان به چشم همپرسه ای مستمر میان واقع گرایان، انقلاب باوران و خردباوران دید.
میراث مارتین وایت ریشه دار بود زیرا «مکتب های فکری» سه گانه ای را در اختیار بول قرار داد که وی بعدها با دستمایه قرار دادن آن ها اندیشه های رقیب در خصوص سرشت و ارزش نظم بین المللی و جامعه بین الملل را مشخص ساخت. برخلاف وایت که از مقوله های خودش برای مقاصد آموزشی استفاده می کرد و از هم جبهه شدن با یکی از آن ها سرباز می زد هدلی بول آشکارا می کوشید خردباوری یا آن چه را خودش رویکرد نوگروسیوسی به نظریه و عمل روابط بین الملل می خواند به روشنی معرفی و از آن دفاع کند. این رویکرد که در عین نگرانی از خطرات همیشگی اقتدارگریزی وجود سیاست قدرت، با جاذبه جهان گیر یک «جامعه جهانی» قانونی و شناخته شده همدلی نشان می دهد می کوشد تا بین دو رویکرد افراطی دیگر میان داری کند. خود بول با فرض کردن جامعه بین الملل به مثابه یک نظم هنجاری راستین ولی شکننده چنین می کند و بدین وسیله گرایش واقع گرایی به یکی گرفتن نظام و جامعه را تضعیف می کند و در عین حال به این امید دل می بندد که این نظم هنجاری را بتوان چنان تعمیم داد که در آینده آینه دار ملاحظات جهانْ میهنانه تری باشد. رویکرد بول اساساً رویکردی میانه رو بود و این روحیه تلاش برای میان داری بین مواضع افراطی در بیش تر آثار او درباره مداخله، تاریخ جامعه بین الملل و استعداد کنترل تسلیحات برای میان داری بین تلاش برای دستیابی به برتری راهبردی طی جنگ سرد و تمنای مخالف آن برای خلع سلاح کامل احساس می شود.
بول در 1958 به عضویت کمیته نظریه سیاست بین الملل انگلستان، که به تازگی تشکیل شده بود، درآمد و مدتی را نیز در ایالات متحده گذراند و شاهد رشد این رشته در دانشگاه هایی چون هاروارد و شیکاگو بود و خود نیز در آن سهم داشت. در ایالات متحده جذب مسائل راهبرد هسته ای شد و پس از بازگشت به انگلیس و کار برای مؤسسه بررسی های راهبردی کتاب مهم خویش کنترل مسابقه تسلیحاتی (1961) را منتشر ساخت. انتشار این کتاب، او را به کار برای واحد پژوهشی کنترل تسلیحات و خلع سلاح در وزارت خارجه انگلستان رهنمون شد. پس از آن در 1966 به استرالیا بازگشت و در مقام استاد روابط بین الملل در دانشگاه ملی استرالیا مشغول به کار شد. در 1977 برای تصدّی کرسی مونتاگ برتون در رشته روابط بین الملل به آکسفورد بازگشت و تا زمان مرگ ناگهانی اش، به دلیل سرطان، در 1985 در همان جا ماند.
پیش از انتشار کتاب جامعه اقتدارگریز نام بول بیش از همه برای حملات جانانه اش بر رویکرد رفتاری (یا علمی) در بررسی روابط بین الملل بر سر زبان ها بود که در اواخر دهه 1950 و دهه 1960 بر بسیاری از دانشگاه های آمریکا سیطره داشت. می توان نفوذ مارتین وایت را در مقاله سال 1966 بول دید که وی در آن تمایزی روشن (و تا حدودی جنجالی) بین نظریه«اصیل» و «علمی» قائل می شود (Bull 1966). درست مانند وایت که گفته بود فلسفه تاریخ همسنگ و همانند نظریه سیاسی در بررسی های روابط بین الملل است بول هم مدعی بود که شالوده های آموزش و پژوهش در فلسفه، حقوق و تاریخ قرار دارد و نه در تلاش بی ثمر برای کشف «قوانین رفتار» در میان دولت ها به عنوان مبنای بسط پیش بینی های قابل اعتماد و اتکا برای آینده. تا آن جا که به او مربوط می شد برای کاربست روش های کمّی یا رفتاری تحلیل، محدودیت های بسیار سختی وجود داشت.
گرچه باید استدلال های بول را در چارچوب بحث نسبتاً داغی که بر سر آینده روش های پژوهش در روابط بین الملل جریان داشت و نیز با توجه به نگرانی اش از تأکید مبالغه آمیز راهبرد پردازان هستهای بر نظریه بازی ها دریافت اما آن ها در عین حال تأکیدی بر این باور بول هستند که کُنه موضوع روابط بین الملل، شناخت های بیناذهنی و نیات بازیگرانی است که نظریه پردازش تلاش در فهم رفتارشان دارد. در نتیجه، نظریه و عمل را نمی توان از هم جدا ساخت بلکه اولی همچون «ابزار» کمابیش سودمندی برای تبیین یک «واقعیت مشخص» عمل می کند. وانگهی، به گفته بول در حالی که سنت کهن و اصیل به وابستگی متقابل تبیین و ارزشیابی یا داوری اخلاقی اذعان داشت آن ها که خود را «دانشمند» می خوانند بین این دو تمایزی مصنوعی قائل شده و کوشیده اند دومی را تابع و فرودست اولی قرار دهند.
در نتیجه، مفاهیم نظری بول هرگز بیش از حد معنایی که در دنیای پویای گفتمان دیپلماتیک به دست آورده اند فراتر نمی رفت. بر این اساس، مثلاً مفهوم «قدرت بزرگ» هرگز تنها و تنها بر حسب شاخص های مشهود و قابل سنجش تعریف نمی شود بلکه معنای آن آمیخته با دلالت های هنجاری است که نه تنها پیش فرضش وجود گفتمان فراخ تری از تعامل اجتماعی است بلکه بازیگرانی را که چنین تعریف شده اند متجلی می سازد و حقوق و مسئولیت های خاصی در قبال دیگر دولت ها به گردن شان می گذارد. به همین سان، علی رغم ابهام آلودگی اصطلاح «توازن قدرت»، نمی توان آن را صرفاً به اصطلاحی فروکاست که توزیع توانایی های اجبارآمیز را بیان می کند بلکه در عین حال نوعی اصل رفتاری، یک نهاد اجتماعی، و هدفی را که باید در جامعه بین الملل حفظش کرد آشکار می سازد.
شگفت این که بول به رغم حمایتی که از ترویج نظریه هنجاری در بررسی روابط بین الملل به عمل می آورد خودش می کوشد بین نظم و عدالت فرق بگذارد و مدعی بود که عدالت آرمانی ذاتاً ذهنی است. از همین رو وی «هیچگونه دیدگاه شخصی در این خصوص که رفتار عادلانه چیست [یا] هیچ گونه تحلیل فلسفی از معیارهای بازشناسی آن» به دست نمی دهد (Bull 1977:78).او درباره برداشت های گوناگون از عدالت که دیگران عرضه داشته اند و در قالب تقاضا برای دگرگونی عادلانه (به ویژه از جانب دولت های جهان سوم) تجلی یافته است به تفصیل سخن می گوید و سازگاری آن ها را با حفظ نظم بین الملل به بررسی می گذارد ولی هیچ یک از آن ها را تصدیق نمی کند. بول در اواخر عمرش هرچه بیش تر به مسئله نظم جهان و شکنندگی فزاینده نهادهای اصلی جامعه بین الملل علاقه مند شد. این علاقه مندی دو دلیل عمده داشت.
نخست، بول به شکل فزاینده ای از ایالات متحده و اتحاد شوروی خرده می گرفت. افول تنش زدایی در دهه 1970، و از سرگیری مسابقه تسلیحات اتمی در آغاز دهه 1980 حق این دو ابرقدرت را برای آن که مدیران مسئولیت کل جامعه بین الملل قلمداد شوند تضعیف کرده بود. افول تنش زدایی به ویژه از این جهت تأسف آورد بوده که از تمامی نهادهای جامعه بین الملل، تنها قدرت های بزرگ در عین حال کنشگر و بازیگر هم بودند. اگر آن ها نقش هایی را که بول برای شان قائل است ایفا نکنند به دشواری می توان فهمید که چگونه سایر نهادها خواهند توانست جلوی فروپاشی جامعه بین الملل را بگیرند. وی در دهه 1980 به ویژه ایالات متحده را سرزنش می کرد که از طریق بیانیه های جنگ طلبانه و مقدمه چینی هایش برای از سرگیری مداخلات نظامی، سیاست هایش که آشکارا برای ابراز بدخلقی در انداخته شده است و نه برای دستیابی به نتایج، ناتوانی اش از مقابله با نیروهای داخلی خاک پرستی و آزمندی، بسیار در جهت متزلزل ساختن موقعیت خودش در مقام رهبر جهان غرب عمل کرده و زشتی سیمای خودش را در برابر جهان سوم دو چندان ساخته است. (Bull 1980:437)
دوم، بول در تاریخ جامعه بین الملل را بر حسب گسترش دامنه جغرافیایی آن که فرایندی بود که با استعمارزدایی و تشکیل بیش از 100 دولت جدید شتاب می گرفت و نیز تضعیف وفاق فرهنگی تشریح می کرد که در گذشته شالوده جامعه دولت ها را تشکیل می داد. نهادهای جامعه بین الملل از اروپا به بقیه جهان صادر شد. قدرت این نهادها بستگی به این داشت که اعضای تازه وارد نفعی در حفظ آن ها داشته باشند. بول نگران این بود که هرگونه «شورش» در برابر غرب به ویژه اگر بر احساس گسترده وجود استعمار نو اقتصادی و نابرابری رو به رشد میان ثروتمندان تهیدستان مبتنی باشد همان نهادهایی را ویران سازد که باید بر اساس نفع شخصی روشن بینانه توسط آن ها که بیش ترین نفع را از این نهادها می برند اصلاح شود (به ویژه، نک: Bull 1983).
از زمان مرگ بول و با توجه به پایان یافتن جنگ سرد، هم پرسش هایی که بول مطرح می ساخت و هم شیوه ای که می کوشید از طریق آن به پرسش های یادشده پاسخ گوید موجب احیای علاقه مندی به آثار وی و دیگر اندیشمندان «مکتب انگلیس» در نظریه روابط بین الملل شده است. با این حال، می توان برخی محدودیت ها را در رویکرد وی مشخص ساخت که به ویژه دو تای آن ها درخور توجه است.
نخست، بول معمولاً نظم بین الملل به منزله یک وضعیت پویای تجربی در داخل نظام دولت ها (یعنی یک واقعیت) را با نظم به مثابه ارزشی که بر اساس آن می شود در مورد جامعه بین الملل در مقایسه با دیگر ساختارهای نهادی به داوری پرداخت اشتباه می گرفت. آیا نظم یک کمیت (بیش تر یا کم تر) بود یا یک کیفیت؟ وی گاهی اشاره می کرد که نظم در زمان ها و مکان های مختلف فرق می کند ولی از به دست دادن معیارهایی که به کمک آن ها بتوان چنین تفاوت هایی را اندازه گرفت امتناع می کرد. بعضی وقت ها هم می گفت کل جامعه دولت ها را باید ارزشمند دانست زیرا سرچشمه نظم بین المللی است. اگر چنین می بود پس همچنان جای شگفتی است که چرا نظم به طور کلی ارزشی نیست که بول نقاط قوت جامعه بین الملل و نهادهای آن را با نگاه به آن مورد قضاوت قرار دهد نه این که بین نظم به طور کلی، نظم بین المللی در جامعه دولت ها، و نظم جهان به منزله ارزشی جهانی فرق گذارد.
دوم، تا حدودی جای تأسف دارد که بول نتوانست از حد معرفی ای که وایت از سنّت های سه گانه اندیشه روابط بین الملل (واقع گرایی، خردباوری، انقلابی گری) به دست می داد فراتر رود. اگر بخواهیم خودمان را در داخل سنت خردباوری بیا نوگروسیوسی جای دهیم باید بطلان ادعاهای واقع گرایی و انقلابی گری را نشان دهیم. بول چنین نکرد. در نتیجه، خواننده مطمئن نیست که آیا باید بین این سنت ها بر اساس بازنمودهای رقیبی که از جهان سیاست ارائه می کنند دست به انتخاب زند یا این که هر یک از آن ها به نحوی برخی عناصر جهان پیچیده را «به تور می اندازند». مشکل موضع گیری دوم همان گونه که وینسنت نشان می دهد این است که «... همواره بر اساس موضعی که دیگران می گیرند تغییر موضع می دهیم» (Vincent 1990:47).
به رغم وجود چنین دشواری هایی و حتی اگر خود بول از به دست دادن پاسخ های قانع کننده کوتاهی کرده باشد باز پرسش های بزرگی که مطرح ساخته است امروزه نیز همچنان موضوعیت دارند. اگر بخواهیم واژگان بسیار متفاوت یورگن هابرماس، نظریه پرداز سیاسی، را به کار بریم باید بگوییم در کُنه آثار هدلی بول «نوعی علاقه سازنده به حفظ و گسترش بیناذهنیت شناخت متقابل و تفاهم دو جانبه کنش نگر» وجود داشت (Habermas 1971:310). اگر قرار نباشد جنگ سرد جای خود را به «برخورد تمدن ها»ی جدیدی بدهد و اگر مشکلات نظم بین المللی همچنان از حیث دامنه و پیچیدگی افزایش یابد در این صورت شاید تعیین ترین پرسش زمانه ما این باشد که چگونه جامعه دولت ها را باید و می توان در جهت خدمت به نظم جهان اصلاح کرد.
ـــ ناردین؛ وایت؛ وینسنت
مهم ترین آثار بول
-1961 The control of the Arms Race:Disarmament and Arms control in the Missile Age,New york,praeger.-1966a International theory:the case for a classical approach,World Politics 18:363-77.
-1966b Society and anarchy in international relations, in Martin Wight and Herbert
Butterfied (eds),Diplomatic Investigations:Essays in the Theory of International politics,London,Allen & Unwin,35-50.
-1966c The Grotian conception of international relations,in Martin Wight and herbert
Butterfield (eds),Diplomatic Investigations:Essays in the Theory of International politics,London,Allen & Unwin,51-37.
-1972 Internationl relations as an academic pursuit,Australian outlook 26:251-65.
- The theory of international politics:
1919-1969, in Brian Porter (ed),The Aberystwyth papers,London,Oxford Univesity Press.30-58.
-1976 Martin wight and the theory of international relations,British Journal of Internationl Studies 2:101-16.
-1977 The Anarchial Society,London,Macmillan,.
-1980 The great irresponsibles? the united States,The Soviet Union,and world order,internation Journal 35:437-47.
-1981 Hobbes and intrnational anarchy,Social Research 48:717-39.
-1983 The international anarchy in the 1980s,Australian Outlook 37:127-31.
-1984 The Expansion of International Society (with Adam watson),Oxford,Clarendon Press.
-1984 Intervention in World Politics (editor),Oxford,Oxford University Press.
-1984 Justice in International Relations,Waterloo,Ontario,University of waterloo.
-1987 Hedley Bull on Arms Control,Basingstoke,Macmillan.
-1992 Hugo Grotius and International Relations (with benedict kingsbury and Adam Roberts).Oxford,Oxford University press.
خواندنی های پیشنهادی
-1993 Buzan,Barry,From international system to international society:sturctural realism and regime theory meet the English School,Internationl organization 47:357-52.
-1992 Evans,Tony and wilson,peter,Regime theory and the English School of International Relations: a comparison,Millenium:Journal of International studies 21:329-52.
-1971 Habermas,J.knowledge and Human Interests,Boston,Beacon press.
-1986 Hoffmann,Stanley,hedley Bull and his contribution to International Relations,International Affairs 62:179-96.
-1981 Jones,Roy,The English school of international relations:a case for closure,Review of International studies 7:1-13.
-1990 Miller,J.D.B.and Vincent,R.J.(eds),order and Violence:Hedley Bull and International Relations,Oxford,clarendon press.
-1986 suganami,Hidemi,Reflectionsl on the domestic analogy:the case of Bull,Beitz,and Linklater,Review of International studies 12:145-58.
-1988 Vincent R.J.Hedley Bull and order in international relations Millennium,Kournal of International Studies 17:195-214.
-1990 Vincent R.J.order in internationl politics,in J.D.B.Miller and R.J.Vincent order and Violence: hedley Bull and International Relations,Oxford,Clarendon Press.
-1992 Wheeler,Nicholas J.pluralist or solidarist conceptions of international society:Bull and vincent on humanitarian intervention,Millennium:Journal of International studies 21:463-88.
مارتین گریفتیس
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
/م