اشلی ریچارد

ریچارد اشلی از 1981 در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ایالتی آریزونا به تدریس مشغول بوده و طی دو دهه گذشته در مقام یکی از چهره های برجسته جنبش پسانوگرایی/پساساختارگرایی در رشته روابط بین الملل (یا به بیان دقیق تر، بر
يکشنبه، 18 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشلی ریچارد
 اشلی ریچارد

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
Ashley,Richard
ریچارد اشلی از 1981 در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ایالتی آریزونا به تدریس مشغول بوده و طی دو دهه گذشته در مقام یکی از چهره های برجسته جنبش پسانوگرایی/پساساختارگرایی در رشته روابط بین الملل (یا به بیان دقیق تر، بر ضد آن)، شهرتی بر هم زده است. وی مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیا در سانتارابارا و دکترای خویش را در 1977 از مؤسسه فناوری ماساچوست گرفت. در 1985 نیز جایزه کارل دویچ را از انجمن بررسی های بین المللی دریافت کرد.
شهرت اشلی از یک رشته مقالات و فصل هایی که در چند مجموعه مقالات گردآوری شده نوشته است مایه می گیرد. سهم وی را در رشته روابط بین الملل بهتر از همه باید در سطح زَبَرنظریه سراغ گرفت تا در سطح خود نظریه به نوشته الکساندر ونت
هدف از این گونه نظریه پردازی ... بالابردن شناخت ما از سیاست جهان است البته نه به شکل مستقیم و با تمرکز روی ساختار و پویش [خود] نظام بین الملل بلکه به شکل غیرمستقیم و با تکیه بر این مسائل هستی شناسانه و شناخت شناسانه که پرسش ها و پاسخ های مهم یا موجه برای تحقیقات روابط بین الملل چیست.(wendt 1991: 383)
جارویس در بررسی مهمی که پیرامون آثار اشلی انجام داده است بین دو «مرحله» تمایز قائل می شود: مرحله حماسی که طی آن اشلی در دل مرزبندی های شناخت شناسانه نوگرایی و جنبش روشنگری به کار می پردازد و مرحله براندازی که پس از مرحله نخست قرار دارد و طی آن وی می کوشد معیارهایی که بیش تر محققان روابط بین الملل در جست و جوی حقیقت به آن ها توسل می جویند و نیز نحوه تصور آنان را از دامنه موضوع مطالعه شان متزلزل سازد و مورد تردید قرار دهد (نک: Jarvis 1999)
نخستین کتاب اشلی نوعی بررسی سنتی درباره توازن قدرت سه جانبه میان چین، ایالات متحده و اتحاد شوروی بود که طی آن وی نرخ های متفاوت رشد فناوری، اقتصاد و جمعیتی این سه قدرت بزرگ را در گذر زمان به مطالعه گذاشت. از این نظر، کتاب یاد شده به استواری در چارچوب مرسوم «توازن قدرت» جای می گرفت البته اثری بود که ضمن اتخاذ دیدگاهی پویا قدرت نمایی نظامی در خارج نمی گرفت. اما از زمان انتشار این کتاب، اشلی توجه زیادی به مقدمات زَبَر نظری نظریه سنتی روابط بین الملل کرده است. به ویژه به اعتقاد وی نظریه یادشده تحت سلطه نوعی منطق ابزار انگارانه است که نمی توان آن را از نتیجه سیاسی اش یعنی همدستی با ساختارهای قدرت سلسله مراتبی و سرکوب گر جهانی تفکیک کرد.
منطق ابزارانگارانه بر برخی فرض ها درباره سرشت واقعیت، وظیفه نظریه و نقش دانشمند در مقام نظریه پرداز پایه می گیرد. نخست، چنین منطقی میان فاعل شناسایی و موضوع شناسایی نوع تمایز هستی شناختی قائل می شود که «واقعیت» را بدل به حوزه ای از تجربه می کند که برداشت ها آن را مشوب نساخته و با واسطه زبان و تفسیر منتقل شده است. واقعیت، مستقل از اشخاصی که مشاهده می کنند، سخن می گویند و عمل می کنند وجود دارد. دوم، وظیفه هر نظریه تبیین الگوهای بنیادی و ماندگار فعالیت در حوزه مطالعاتی همان نظریه است. نظریه با به دست دادن تفسیرهایی قابل باور برای فرضیه های آزمون پذیری که به صورت گزاره های «اگر-آن گاه» بیان می شوند وظیفه خود را انجام می دهد. فرضیه ها حلقه تعیین کننده میان «داده های حاصل از تجربه و چارچوبی نظری هستند که با توجه به آن، داده ها معنا پیدا می کنند. سرانجام، نظریه نه تنها ابزار کشف است بلکه اگر هم به جای پیش بینی الگوهای رفتار به کمک پارامترهای خاص، خواهان مداخله در این الگو و تغییردادن آن ها باشیم می تواند مفید باشد. از دید اشلی، این مقدمات نوعی «عقلانیت فنی» را می سازد که زندگی را همچون تعداد زیادی موقعیت مشکل کمابیش جدا از هم متصور می سازد... که برحسب برخی مقاصد یا نیازها، برخی موانع یا محدودیت های مطرح برای تحقق یا برآورده ساختن آن ها، و شیوه ها برای فائق آمدن بر این موانع و محدودیت ها تعریف می شوند.(Ashley 1991:67)
به اعتقاد اشلی، خود نظریه را از هرگونه نقش ارزشیابی انتقادی عاری می سازد و غلبه داشتن آن در علم بدین معنا بوده است که بیش تر محققان معمولاً می پندارند خرد فنی در برگیرنده کل دامنه و معنای خرد به منزله یک «ابزار» بالقوه رهایی بخش است. در نتیجه، نقش دانشمند علوم اجتماعی چیزی در حد یک فن ورز است که به حل «مشکلات» در یک حوزه مشخص کمک می کند ولی نمی تواند درباره شرایطی که در وهله نخست موجب بروز آن مشکلات شده است تردید روا دارد. در مقابل این برداشت «یافت باورانه» از نظریه، اشلی هوادار علوم اجتماعی «تامل آمیز» تری بود که به بررسی رویّه های ساختاری / شناخت شناسانه زاینده خود مشکلات بپردازد و با استدلال به نفع تلاشی ریشه نگر برای رویارویی با این ساختارها مخالف آن بود که اجازه دهیم آن ها «راه حلها» را قالب بندی و محدود سازند. مقالات اصلی او که در نیمه نخست دهه 1980 منتشر شدند همگی روایت های مختلفی از نقد فلسفی مقدمات شناخت شناسانه عقلانیت فنی بودند که در بررسی روابط بین الملل در سیمای بحث بر سر واقع گرایی مدل سازی برای نظم جهان و سلطه روش های اقتصادی (به ویژه انتخاب عقلایی)نمود یافته بود.
گرچه اشلی به تحلیل انتقادی نظریه معارف روابط بین الملل پرداخت، در عین حال هدفش دستیابی به آرمان رهایی بخش آزادی و خودمختاری برای همه سرکوب شدگان ساختارهای قدرتی بود که بیش تر محققان روابط بین الملل برای مهار و مدیریت هر «مشکلی» که در دستور کار روابط بین الملل مطرح می شد به آن ساختارها تکیه می کردند. این حقیقت از بحث اشلی یا جان هرتس در مقاله ای با عنوان «واقع گرایی سیاسی و منافع بشر»، پیداست که ی آن اشلی به یورگن هابرماس و مفهوم «منافع شناختی» در علوم انسانی استناد می جوید. ما جدای از نفعی فنی که در کنترل محیط پیرامون خویش داریم و گذشته از نفع عملی که در حفظ ارتباط و تفاهم متقابل داریم نفعی متعالی نیز در «محفوظ داشتن آزادی در برابر محدودیت های تأیید نشده، مناسبات سلطه، و شرایط مخدوش ارتباط گیری و شناخت که انسان ها را از توانایی رقم زدن آینده خویش با تکیه بر اراده و آگاهی کامل محروم می سازد» داریم (Ashley 1981:227),
اما تا حدودی ساده انگاری است اگر اشلی را اندیشمندی آرمان گرا بدانیم زیرا وی تا اندازه ای از این طرح پژوهشی که هدفش دقیقاً تلاش برای آگاه ساختن ما از این «محدودیت ها» و «مناسبات سلطه» بود تا بتوانیم خودمان را از قید آن ها رها سازیم پا پس کشیده است. اشلی هم مانند بسیاری دیگر از عناصر چپ گرای تندرو که تحت تأثیر کارهای پساساختارگرایان فرانسوی، به ویژه میشل فوکو، قرار گرفته اند دیگر چنان قوّت و خاصیتی در میراث فکری نوگرایی نمی بینند که بتواند ارزش های ما را معین کند یا به ما بگوید که چگونه آن ها را در هر دسته از ترتیبات نهادی ملموس متحقق سازیم (در این باره نک: George 1994:171-6). اما اشلی موفق شد نگاه ما را روی مقدمات متافیزیکی و شناخت شناسانه نظریه متعارف روابط بین الملل متمرکز سازد. او توجه ما را به جبرباورانه بودن نظریه نوواقع گرایی به ویژه نظریه کنت والتس جلب کرده و مشکلات بسیاری را که در زمینه کاربست روش شناسی اقتصاد خُرد برای مطالعه سیاست جهان وجود دارد برملا ساخته است. اشلی یکی از چهره های اصلی جریانی است که به «مباحثه سوم» دهه 1980 معروف است و بیش از آن که به کارآمدی چارچوب های تحلیل رقیب هم علاقه داشته باشد متوجه سرشت معضل آفرین معیارهایی است که ملاک های داوری و ارزیابی ما را تعیین می کنند.
از میانه دهه 1980 به این سو، اشلی از مرحله فوق العاده «حماسی» خود دور و به نقد «براندازنده» تر نظریه روابط بین الملل متمایل شده است. این تمایل تازه او با پیروی وی از مفهوم فوکویی وابستگی متقابل قدرت و معرفت در زندگی اجتماعی همخوانی دارد. مطابق مفهوم پردازی های دوران نو، قدرت، منبعی قابل مبادله است که می توان آن را به دست آورد و قابل انتقال از کنشگری دیگر است. اشلی برعکس، قدرت را شبکه ای از رویّه های انضباطی می داند که به ما کمک می کند تا در مقام انسان هایی ساخته و پرداخته شده، هویت خودمان را رقم بزنیم. در این چارچوب خطاست اگر گمان کنیم مبارزه انقلابی به نام «طبقه» یا «نژاد» احتمالاً می تواند ما را از قدرت رهایی بخشد. اشلی به جای آن که یک زبر روایت از پیشرفت را جانشین زبر روایتی دیگر سازد «دگر اندیشی» پیشه می کند و به جای تلاش برای عوض کردن گفتمان های چیرگی محور در روابط بین الملل می کوشد آن ها را متزلزل سازد تا بتوان در برابر رویه ها مقاومت کرد یا آن ها را از کار انداخت؛ بتوان مرزها را مورد تردید قرار داد و آن ها را پشت سر گذاشت؛ بتوان بازنمایی را برانداخت و دیگر آن ها را مسلم و بدیهی فرض نکرد و درباره آن ها به برداشتی سیاسی و تاریخی رسید؛ بتوان ارتباطات جدید میان عناصر گوناگون فرهنگی را امکان پذیر ساخت؛ و شیوه های تازه ای برای تفکر و عمل در سیاست جهان در انداخت.(Ashley 1988:254)
اشلی می خواهد دیگر قدرت را به چشم یک دارایی که قابل به دست آمدن و از دست دادن است نبیند. قدرت در دل «مناسبات خُرد»جا گرفته است که شبکه های قدرت را می سازند و هم «از بالا» قابل اعمال است و هم «از پایین». این شیوه تفکر کاملاً به دور از تفسیرهای واقع گرایانه سنتی درباره «توازن قدرت» در جمع «قدرت های بزرگی» است که «قدرت» را برای حفظ منافع موجود به کار می گیرند و از آن به منزله ابزاری برای قوام یا بهبود بخشیدن به موقعیت شان در یک نظام سلسله مراتبی منجمد استفاده می کنند.
اما با توجه به آن چه اشلی درباره سرشت گفتمانی حقیقت و خرد نوشته باید گفت آثار اشلی از اواخر دهه 1980 در جهت دستیابی نقطه نظری ممتاز نبوده است تا از آن جا به ارزیابی نظریه یا عمل روابط بین الملل بپردازد. هرچه باشد اگر حقیقت تابع قدرت، و قدرت تابع حقیقت است اشلی نقد خویش را بر کدام مبنا می تواند استوار سازد؟ برعکس، اشلی تلاش خود را صرف هدفی معتدل تر ساخته است: بررسی تبانی نظریه روابط بین الملل با همان مشکلاتی که مدعی است سعی در حل شان دارد. این همان راهبری است که او در «قرائت» ساخت گشایانه واقع گرایی در روابط بین الملل به ویژه نوواقع گرایی دنبال می کند او به ما توصیه می کند که متون واقع گرایی را به منزله تلاش هایی برای بازنمایی واقعیت مسلم همزیستی دولت های سرزمینی جداگانه در یک محیط اقتدارگریز (-اقتدار گریزی) نخوانیم بلکه باید آن ها را تلاش های فراوانی بدانیم که برای جا انداختن دولت های سرزمینی برخوردار از حاکمیت به عنوان ظرف همبستگی سیاسی صورت گرفته است، دولت هایی که دامنه آزادی ما را به عنوان اعضای همبودهای ملی جداگانه محدود می سازند و هویت ما را قواره بندی می کنند. منظور او از « قرائت مضاعف» «معضل اقتدارگریزی» که کل یک رشته را برای درک بی مکانی روابط بین الملل تشکیل می دهد همین است ملازم دانستن اقتدارگریزی با نبود نظم و اقتدار تنها در صورتی امکان پذیر است که پیشاپیش بین حاکمیت سرزمینی و نظم/همبستگی قائل به ملازمت باشیم. به یقین این یکی از مضامینی است که رابرت واکر و مارتین وایت هم در آثار خود پیگیر آن اند ولی اشلی ما را ترغیب می کند به آن دسته رویه های فکری/سیاسی بپردازیم که این دوگانگی را قوام می بخشند نه این که آن را به منزله (پیش) شرط نظریه روابط بین الملل بپذیریم.
پس کار اشلی کار یک نظریه پرداز انتقادی است البته نه به طرفداری از یک دستور کار ایدئولوژیک که به ما اجازه دهد او را ذیل یکی از بن نگره های سنتی روابط بین الملل طبقه بندی کنیم. زیرا اگرچه انسان به این وسوسه می افتد که او را به اصطلاح یک تندرو یا ریشه نگر بخواند ولی ریشه نگری او با هیچ طرح خاص و طرفداری از هیچ گروه با نام و نشانی از مردم در پیوند نیست. اشلی خود خویشتن را کسی می داند که هم با رشته روابط بین الملل و هم با همبودهای سرزمین پایه ای که این رشته مدعی بازنمایی تمایلات شان است بیگانه است؛ تقریباً شبیه شخصیت فرمانده نظامی دوره گرد در اروپای آغاز دوران نو بیگانه ای که با هر مکان و عقیده که می داند هرگز نمی تواند در میان دیگران احساس خودی بودن کند... ‍[با] تمایل به این که «فضیلت مندانه» رفتار کند یعنی مطابق با یک فرهنگ کلی یا هنر زندگی که به موجب آن هر فرد برای همیشه در حال دست و پا زدن میان پیشامد و شانس است تا به نحوی عملاً یک آرمان ذاتاً مقبول و مطبوع را زنده نگه دارد. همچنین می توان گفت کاری که وی انجام می دهد گرچه نوعی قلمروبندی است هرگز با هیچ قلمروی جور در نمی آید، حاضر برای حرکتی جست و جوگرایانه نه در جست و جوی مقصدی یا هدفی بلکه در جست و جوی هر ناحیتی که بتواند موضوع یک راهبرد قرار گیرد؛ نوعی هنر زندگی و روشی تردید رواداشتن در خود و خودها.
(Ashley 1996:251,253)
ارزیابی سهم ریچارد اشلی در نظریه روابط بین الملل در این مرحله دشوار است زیرا وی معیارهای مرسومی را که معمولاً برای این گونه ارزیابی ها به کار می رود مردود می شمارد.آثار او مورد حمایت شمار زیادی از پژوهشگران (عمدتاً جوان تر) انگلستان و ایالات متحده قرار گرفته و مخالفت کسانی را نیز برانگیخته است که اقدام براندازنده اشلی را تهدید بالقوه ای برای تمامیت و سلامت رشته روابط بین الملل می دانند. باید گفت که سبک نگارش اشلی در عین حال که گه گاه شاعرانه می شود اغلب ثقیل و درک آن برای ناآشنایان با فلسفه قاره اروپا و واژگان تحلیل ها پساساختاری دشوار است.
شاید جدی ترین انتقاد وارد بر آثار اشلی دیگر کسانی که از او الهام گرفته اند اتهام سبک گرایی شالوده ستیزانه باشد. گرچه باید آثار اشلی را در بستر نقد مستمر یافت باوری در نظریه روابط بین الملل مدنظر قرار داد ولی این نقد دقیقاً هنگامی مطرح شده که مرزبندی میان نظریه سیاسی و بررسی روابط بین الملل شروع به شکستن کرده است. امروزه دیگر بررسی اخلاقیات بین المللی جزو فعالیت های حاشیه ای رشته روابط بین الملل نیست. همان گونه که مارک نویفلد می گوید «مباحثه سوم» در روابط بین الملل باعث شده که محققان درباره آن چه وی «ابعاد ذاتاً سیاسی-هنجاری بُن نگره ها و سنت های علم متعارف که این ابعاد را قوام می بخشد» خوانده است «تأمل» بیش تری کنند (Neufeld 1993:55). در واقع تا حدودی خود اشلی موجب این دگرگونی در رشته روابط بین الملل شده است. از سوی دیگر، نقد یک کاسه او بر خرد روان نو او را از جمع کسانی که در احیای نظریه هنجاری روابط بین الملل شرکت دارند مجزا می سازد. همان گونه که نویفلد می گوید «پسانوگرایی با متزلزل ساختن نقش کلی خرد جورتر است تا با گسترش مفهوم خرد در ورای مرزهای شناخت یافت باورانه، آن هم به شیوه ای همخوان با تأمل فلسفی»(Neufeld 1993: 72؛ برای ملاحظه مروری عالی بر این بحث همچنین نک: Cochran 1995).
باید به انتظار نشست و دید که پاسخ ریچارد اشلی به انتقادات آخر از آثارش چیست؛ انتقاداتی که او را متهم می کنند یک نوع واقع گرایی فنی را برداشته و به جای آن به گرامیداشت نسبی گرایانه و در واقع پوچ گرایانه آرمان هایی پرداخته است که گرچه در شکل انتزاعی خود جذاب به نظر می رسند ولی نمی توانند با یکدیگر سازگار باشند و از همین رو برای قضاوت میان آن ها به معیارهای «معقولی» نیاز داریم. شاید نقش اشلی کمک به هموار ساختن راه برای بازخیزش اخلاق در نظریه روابط بین الملل بوده است هر چند که خودش دیگر نمی تواند در این بازخیزش شرکت داشته باشد. اما هنوز بیش از آن زود است که بتوانیم نتیجه بگیریم اشلی در برابر منتقدانش که با شادمانی تصدیق می کنند بررسی روابط بین الملل حوزه تحقیق فرایافت باورانه ای (-فرایافت باوری) است ولی تمایلی به «گداخته شدن در گرمای تأملات مفرط» ندارند عقب خواهد نشست (Lapid 1989:251).
واکر؛ والتس
مهم ترین آثار اشلی
-1980 The political Economy of war and peace: The Sino-Soviet American Trigngle the Modern Security problematique.London,Printer.
-1981 Political realism and humna interests Internationa studies Quarterly 25: 204-36.
-1983 Three modes of economism,Internationa studies Quarterly 27: 463-96.
-1983 The eye of power:the politics of world modelling International organication 37:535-795.
-1984 The poverty of neorealism,International organication 38:225-86.
-1987 The geopolitics of geopolitical space:toward a critical social theory of international politics,Alternatives 12:403-34.
-1988 Untying the sovereign state:a double reading of the anarchy problematique,Millennium:Journal of Internatioal Studies 17:227-62.
-1989 Living on border lines:man,poststructuralism and war,in James Der Derian and Michael Shapiro(eds),
International/Intertextual Relationa:postmodern Readings in world politics,Lexington,Massachusetts,Lexington Books,259-321.
-1989 Imposing international purpose:notes on a problematic of governance,in James N.Resenau and Ernst-Otto Czmpiel (eds),Global Changes and Theoretical Challenges:Approaches to world politics for the 1900s,Toronto,D.c.Heath & co.251-90.
-1990 Introduction:speaking the languagee of exille:dissident thought in international studies (with R.B.J.walker),International studies Quarterly 34:259-68
-1990 Conclusion:reading dissedence/writing the discipline crisis and the question of sovereignty,(with R.B.J.walker),Internationa studies Quarterly 34:367-416.
-1991 The state of the discipline:realism under challeng,in Richard L.Higgott and James Richardson (eds),International Relations:Global and Australian perspectives on an Evolving Discipline,Canberra,The Australian University press,37-69.
-1996 The achivements of poststructuralism,in steve smith,ken Booth and Marysia Zalweski (eds),Internationa Theory:positivism and Beyond Cambridge,Cambridge University press,240-53.

خواندنی های پیشنهادی

-1994 Brown ,c,Cirtical theory and postmodenism in International Relations,in A. J.R.Groom and Margot Light (eds).
Contemporary International Relations:A Guide to Theory,London.pinter,56-66.
-1994 Brown,c,Turtles all the way down: Internationl Relations,Milliennium:Journal of International studies 23:213-38.
-1995 Cochran,Mally,Postmodenism,ethics and international studies 21:237-50.
-1994 George,Jim,Discourses of Global politics:A critical (Re)Introuduction to International
Relation, Boulder, Colorado, Lynne Reinner.
-1984 Gilpin,Robert,The richness of the tradition of political realism,International organization 38:287-304.
-1999 Jarvis,Darryl,International Relations and the challenger of posmodernism:Defending the Discipline,Columbia,South Carolina,University of South Carolina press.
-1989 Lapid,Yosef,The third debate:on the prospects of international theory in a post-positivist era,International Studies Quarterly 33.
-1993 Neufeld,Mark,Reflexivityand international relations theory,Millennium:Journal of Interational Studies 22.
-1990 Rosenau,pauline,Once again into the fray:International Relations Confronts the humanities,Millennium:Journal of International Studies 19: 83-110
-1992 spegele,Roger D,Richard Ashley's discourse for International Relations,Millenium:Journal of Internationa Studids 21:147-82.
-1991 wendt,Alexander,Bridging the theory/metatheory gap in international relations Review of International Studies 17.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط