توسعه و تکامل روش هاي علمي

فلاسفه ي علم بايد برخي از پرسش ها را در مورد علم، روش علمي، معيارهاي درستي و نادرستي مطالعات علمي و موقعيت و جايگاه قوانين علمي پاسخگو باشند. آن ها بايد توضيح دهند، که وجوه تمايز مطالعات علمي از غير علمي
يکشنبه، 13 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توسعه و تکامل روش هاي علمي
 توسعه و تکامل روش هاي علمي

 

نويسنده: دکتر يداله دادگر




 

در اين نوشتار فهرست وار به اصلي ترين تحولات در روش علمي از آغاز تاکنون اشاره مي کنيم.
1. فلاسفه ي علم بايد برخي از پرسش ها را در مورد علم، روش علمي، معيارهاي درستي و نادرستي مطالعات علمي و موقعيت و جايگاه قوانين علمي پاسخگو باشند. آن ها بايد توضيح دهند، که وجوه تمايز مطالعات علمي از غير علمي چيست. همچنين بايد توضيح دهند که شرايط درستي تبيين علمي چيست و اصول علمي از چه جايگاهي برخوردارند. قديمي ترين روش علمي را مي توانيم به عصر ارسطو مربوط کنيم. وي عملاً يک نوع روش استقرايي - قياسي خاص را براي بررسي علمي در نظر داشت. به اين صورت که معتقد بود دانشمند بايد اصول تبيين گر را از درون مشاهدات و با شيوه ي استقرا استخراج کند، آن گاه از آن ها قضاياي کلي ( قياسي ) را بيرون بکشد و در نهايت دوباره به مشاهده برگردد. بايد توجه داشته باشيم که نگرش شهودي نيز از نظر ارسطو يک روش استقرايي تلقي مي شود. لازم است تأکيد شود که وي از مشاهدات ( به عنوان معلول ) به استخراج حکم کلي ( به عنوان علت ) نائل مي شود و بنابراين قياس در استدلال وي نقش کليدي دارد. ارسطو اصول اوليه ي علم را بديهي و مستحکم قلمداد مي کند و قياس ناشي از آن نيز مسلم خواهد بود. افلاطون نوعي جهت گيري فيثاغورثي نسبت به علم داشت. از نظر فيثاغورت ( قرن ششم قبل از ميلاد ) حقيقت در واقع هماهنگي طبيعت با رياضيات بود. بر اين مبنا، افلاطون به ايده هاي مجرد و انتزاعي توجه داشت و براي مطالعات حسي و تجربي ارزش زيادي قائل نبود. افلاطون حتي عقيده داشت که خالق جهان نيز نوعي الگوي رياضي بر روي ماده ي اوليه منقش ساخته است. اين عقيده بعدها مورد قبول علماي مسيحي نيز قرار گرفت و آن را مطابق کتاب مقدس مي دانستند. اقليدس و ارشميدس علم را براساس اصول موضوعه و اصول متعارفه استوار مي دانستند. بنابراين، به طور کلي متفکران باستان به اين عقيده پايبند بودند که ساختار يک علم کامل به صورت مجموعه اي از احکام قياسي است. همچنين در آن دوران به طور غير مستقيم مقوله ي غايت انگاري حاکم بود و در مجموع روش علمي مذکور، امري يقيني تلقي مي شد.
2. اتم گراياني چون دموکريتوس و لوکيپوس عقيده داشتند که نخست، آن چه واقعي است اتم هاي تقسيم ناپذير نفوذناپذير است. به نظر آن ها حتي حرکت اتم هاست که ادراک حسي را به بار مي آورد و تحولات اتم ها ( جهان کوچک ) باعث تحولات جهان بزرگ مي شود. دوم، تفاسير علمي بايد برحسب روابط هندسي و رياضي ارائه شوند. بديهي است آن ها از اين نظر با فيثاغورثي ها هم عقيده بودند. نکته ي مهم در ديدگاه فوق حاکميت نگرش مادي گرايانه و جزمي است. التزام به اين امر خود دو نتيجه ي اساسي دربرداشت. يکي اين که براساس آن نگرش، امور ارزشي و معنوي جايگاهي در بررسي علمي نخواهند داشت. دوم اين که طبق آن، مقوله ي غايت انگاري مردود خواهد بود. ضمناً مطالعات اتم گرايان روشي براي بررسي درستي و نادرستي نگرش مورد نظر ارائه نمي دهد. (1) اين انديشه بعدها به خصوص در قرون شانزدهم و هفدهم تأثير قابل توجهي بر نگرش فلسفي و علمي برجاي گذاشت.

3. ترجمه ي آثار مربوط به نگرش علمي ارسطو در قرون وسطا به ويژه از سال 1150 ميلادي به بعد تأثيري ويژه بر انديشه ي متفکران مدرسي بر جاي گذاشت. دو تن از دانشمندانِ قرن سيزدهم ميلادي، رابرت گروست سته، و راجر بيکن، در جا انداختن روش علمي ارسطويي مؤثر بودند. آن ها در عين حال آزمون تجربي يافته هاي علمي ارسطو را تکامل بخشيدند. ويليام اکامي، موضوع سادگي نظريه و روش علمي را مطرح کرد. از نظر او، نظريه ي ساده تر مرجح تر نيز بود. نيکلاس اوترکورت، از اين که مدرسي ها بيش از حد وقت خود را صرف مطالعه ي آثار ارسطو مي کنند، انتقاد کرد و ادعا کرد که روش ارسطويي از علم، يقين آور نيست. در قرون وسطا روش علمي ارسطويي با انديشه ي ديني مسيحي ادغام شد و نتيجه اين شد که انديشه ي ديني حامي سفت و سخت روش ارسطويي شد ( گويي عقيده به روش ارسطويي نيز جزء عناصر ديني است ).

4. در آغاز قرن شانزدهم زمينه ي تحولاتي فراهم شد که باعث شد در آن قرن و قرن هفدهم، انقلاب هايي در روش و نگرش علمي صورت گيرند. ابتدا کوپرنيک، نظريه ي بطلميوس را رد کرد. به دنبال آن کپلر، براساس داده هاي تيکو براهه، ستاره شناس دانمارکي، قوانين حرکت سيارات را کشف، و سپس گاليله، نظريه ي کوپرنيک در مورد حرکت زمين به دور خورشيد را تکميل کرد. اما کليسا ( به اشتباه ) بر نظر بطلميوس پافشاري کرد و با نظر گاليله به مخالفت پرداخت. تداوم انقلاب علميِ پيش گفته و همراهي آن با انديشه ي دکارت وارد مرحله اي تازه شد. نيوتون انقلاب فوق را به اوج رساند. کوپرنيک با تکيه بر ديدگاه فيثاغورثي، در عين حال به دنبال يافتن نوعي هماهنگي رياضي در ميان پديده هاي هستي نيز بود. در سال 1615 بلارمينه، از اصحاب کليسا، به گاليله اطلاع داد که بحث در مورد دستگاه کوپرنيک و حتي برتر دانستن آن از الگوي بطلميوس، از نظر کليسا مانعي ندارد. (2) در عين حال آموزه هاي کليسا با مدل بطلميوس سازگار بودند. (3) يک رهاورد اين انقلاب ها، احيا و تأکيد بر کاربرد روابط رياضي در علم ( به خصوص در علم اقتصاد ) است. مثلاً در قوانين سه گانه ي کپلر، مدل رياضي براي تمام منظومه ي شمسي طراحي مي شد. (4) همچنين دانشمنداني چون « بود » و هرشل سال هاي بعد به تداوم و تکامل اين روش کمک کردند. (5)
يکي از نتايج مطالعات گاليله در عين حفظ افراطي روش رياضيات گرايي فيثاغورثي، طرد غايت انگاري و تفاسير ارسطويي قرون وسطا بود. يک زمينه ي مخالفت گاليله با روش ارسطويي، فرض ثبات افلاک در مدل ارسطو و فرض حرکت افلاک در مدل خودش بود. اهميت يافتن پيوند نظريه ها و شواهد تجربي از ديگر تحولات مربوط به روش علمي در قرون شانزدهم و هفدهم است. البته قبلاً اشاره شد که راجر بيکن و گروست سته در تکامل روش ارسطويي و در تلاش براي پيوند دادن شواهد تجربي و نظري اقداماتي کرده بودند. گاليله از اين اقدامات بهره ي زيادي برد. در عين حال ذکر اين نکته جالب است که در اين که گاليله بيش تر نظريه گرا و يا بيش تر تجربه گراست، تفسير کاملاً شفافي وجود ندارد. وي، هم به قهرمان روش شناسي تجربه گرايان معروف است و هم به عنوان دانشمندي که توجه به هماهنگي نظريه با تجربه ندارد مورد انتقاد واقع شده است. در يک جا خود گاليله به اهميت تأثير تجربي نظريه ها تأکيد فراوان دارد. در عين حال در جايي ديگر پيرامون حصول به يک واقعيت بدون نياز به شواهد تجربي تصريح مي کند. (6) وي در هر حال عقيده ي عميقي به کارکرد مفاهيم انتزاعي در علم دارد.
5. نقد روش ارسطويي که با تلاش گاليله وارد مرحله اي تازه شد، توسط فرانسيس بيکن تقريباً تکميل شد، به گونه اي که برخي وي را ايجاد کننده ي روش علمي جديد مي نامند. (7) در عين حال برخي وي را حامل پيام جديدي در روش علمي نمي دانند. (8) بيکن اولين شرط لازم براي کارآمدي روش علمي را دور شدن دانشمند از پيشداوري هاي قبلي برمي شمارد. وي در اين ارتباط به چند مورد اشاره مي کند. يکي خصلت بلندپروازي در وجود پژوهشگر است که مي تواند باعث شود وي عجولانه حکمي را استخراج کند که با قوانين حاکم بر طبيعت سازگار نباشد. دوم بزرگ نمايي مقوله ي تجربه در ذهن اوست که ممکن است آن قدر مهم تلقي شود که استخراج انديشه ي درست را تحت الشعاع قرار دهد. سوم ترسيم مفاهيم نادرست و عاميانه شدن بحث علمي است. سرانجام چهارم، وجود نوعي نگرش جزم گرايانه است که ممکن است در ذهن پژوهشگر نقش بسته باشد. بيکن ضمن آن که روش کلي استقرايي - قياسي ارسطو را مي پذيرد، در عين حال عقيده دارد که مشاهدات اوليه بايد بر مبناي داده هاي واقعي صورت گيرند ( نه اطلاعات غير اطمينان بخش که از نظر وي در روش ارسطويي مطرح بودند ). همچنين از نظر بيکن در روش ارسطويي استخراج قانون کلي بدون شواهد کافي صورت مي گيرد. ايراد ديگر بيکن به روش ارسطويي بيش از حد قياسي شدن آن و نداشتن پشتوانه ي کافي استقرايي است. (9) در عين حال بيکن عقيده داشت که انسان براي پيشرفت علمي بايد بر طبيعت تسلط يابد و اين امر از راه پژوهش دسته جمعي ممکن است. ضمناً وي آينده نگري را از مطالعات علمي جدا مي کند و عقيده دارد که با التزام به آن، پژوهشگر وارد مباحث کلامي مي شود که مانع پيشرفت علمي اند.
6. رنه دکارت نيز، در تکامل روش مطالعات علمي نقش اساسي دارد. اول اين که او شيوه ي اصل موضوعي ( و اقليدسي ) را در روش علمي مورد تأکيد قرار مي دهد و بنابراين تا آن جا که امکان دارد مطالعه را از قياس آغاز مي کند، در عين حال اصول قياسي را پس از گذر از يک فرايند شک، يقيني تلقي مي کند. دوم اين که او برخي از مفاهيم روش شناسي اتم گرايان را مي پذيرد. به اين صورت که حوادث جهان کلان را نتيجه ي عمليات عناصر خُرد تلقي مي کند. سوم، وي موضوع علم را به آن دسته از کيفياتي محدود مي سازد که به زبان رياضي قابل بيان باشند. زيرا طبق نظر وي تمامي پديده هاي قابل مشاهده، قابل توضيح در چارچوب عناصري مثل اندازه، شکل و حرکت تلقي مي شوند. چهارم، وي علت غايي همه ي تحرکات عالم را خداوند مي داند و در عين حال يک تفسير مکانيکي از علم و از پيوند علت و معلول ارائه مي دهد ( که گويي خداوند کوک کننده ي ساعت طبيعت محسوب مي شود ). اصولاً تلاش دکارت اين بود که قوانين فيزيکي را از اصول متافيزيکي استخراج کند. اما نگرش حاکم بر آن، در هر حال، نگرشي مکانيکي بود. سرانجام دکارت ضمن اشاره به اهميت تجربه در روش علمي، در عين حال استفاده از آزمون تجربي را عمدتاً بزاري براي حمايت از تبيين هاي نظري مورد توجه داشت تا آن که آن را معياري جهت ارزيابي آن تبيين ها قلمداد کند. (10)

بنابراين، تحويل طبيعت به رياضيات، قطعيت، نگرش مکانيکي، و خُردي در کنار قياس گرايي و آينده نگري، روش علمي دکارت را به ملغمه اي اقليدسي - ارشميدسي - اتم گرايي بدل مي کرد. يک نکته ي تکميلي در اين باره عقيده دکارت به جدايي دنياي فيزيک و متافيزيک و يا جدايي مقوله ي ذهن از عالم طبيعت بود. اين امر تأثير خود را بر جدايي امور دستوري و اثباتي در انديشه ي علمي پس از قرن هفدهم ميلادي ( و به طور خاص در رشته ي اقتصاد ) گذاشته است.

7. انقلاب اوليه در روش علمي که از کوپرنيک آغاز شد، به نيوتون ختم مي شود. نيوتون با وجود داشتن مشترکاتي با دکارت، روش استخراج علمي مبتني بر متافيزيک دکارتي را رد مي کند و عقيده دارد که پژوهشگر بايد قوانين کلي را از راه بررسي دقيق و شيوه ي استقرا به دست آورد. به عبارت ديگر روش علمي نيوتون با روش علمي راجر بيکن، گاليله و فرانسيس بيکن سازگارتر است. روش علمي نيوتون در عين حال مبتني بر نوعي روش اصل موضوعي و تدوين اصول متعارفه بود. اين ها اصول رياضي اي بودند که حرکات اجسام را در مکان و زمان مطلق تشريح مي کردند. قوانين سه گانه ي نيوتون در واقع اصول متعارفه ي روش او محسوب مي شوند. در عين حال روش مکانيک نيوتوني پيوند تجربي دارد و قوانين و اصول متعارفه را به شواهد واقعي مرتبط مي سازد.
ترسيم اصول متعارفه ي نيوتون در قالب مراحلي انجام مي شود. مرحله ي اول، صورت بندي اصول مربوطه است. مرحله ي دوم، معين ساختن ارتباط اصول متعارفه با مشاهدات و مرحله ي سوم تأييد تجربي اصول ياد شده است. نيوتون در کنار روش اصل موضوعي، روش تجزيه و ترکيب را نيز ( که در آن قوانين کلي از مشاهدات استخراج شوند ) مورد تأکيد قرار مي دهد. آغاز و پايان پژوهش علمي از نظر نيوتون تعيين ابعادي از پديده ها بود که به طور تجربي قابل سنجش باشند. مي توان دغدغه ي اتم گرايي را در روش وي ملاحظه کرد. در هر صورت نيوتون عقيده داشت که نظريه هاي وي تماماً بر واقعيت متکي هستند. (11) به همين دليل است که وي تصريح مي کند من نيازي به « فرضيه سازي » ندارم. (12) جرج بارکلي در انتقاد از نيوتون تصريح مي کند که وي يک سلسله قوانين رياضي را واقعيت مي پندارد ولي رياضيات نهايتاً ابزاري مفيد براي توصيف و پيش بيني بوده است، چگونگي آن به تعريف کننده ي خود بستگي دارد و يک واقعيت همگاني محسوب نمي شود.

8. از اواخر قرن هفدهم تا اواخر قرن هجدهم تحولات مختصري در نگرش علمي رُخ داده اند. لاک، لايب نيتس، هيوم، و کانت چهره هاي مهم مربوط به اين تحولات هستند. جان لاک نيز در مطالعات علمي از يک سو همانند نيوتون، به نگرش اتم گرايي عقيده داشت و معلول هاي مشاهده شده در امور کلان را به فعل و انفعالات خُرد مرتبط مي دانست، اما تلاشي در چگونگي انجام اين ارتباط به عمل نياورد. (13) لايب نيتس نوعي داد و ستد بين نظريه هاي علمي و اصول متافيزيکي را مورد تأکيد قرار داده است. به همين دليل وي تلاش مي کرد جهان را به گونه اي تفسير کند که جهان بيني مکانيستي مورد تأييد ملاحظات آينده نگري واقع شود. وي نيروهاي فيزيکي را انعکاس عناصر متافيزيکي قلمداد مي کرد. ديويد هيوم همانند بيکن طرفدار اصالت استقراست. وي تصريح مي کند که علم تجربي با انطباع حسي آغاز مي شود و تنها مي تواند در بر دارنده ي مفاهيمي باشد که بر بنيان داده هاي حسي استوار است. بديهي است اين نگرش با روش مبتني بر اصول موضوعه ي نيوتون سازگار نخواهد بود. هيوم معتقد بود که هيچ نوع شناخت بديهي و يقيني درباره ي طبيعت وجود ندارد و در مورد قوانين و نظريه هاي علمي تنها مسئله ي احتمال مطرح است.

کانت برخلاف هيوم عقيده دارد که هرچند معرفت تجربي ناشي از تأثيرات حسي است، اما دستگاه ذهن نيز اموري را سامان مي دهد. او هيوم را مدافع تمام عيار تعميم استقرايي مي دانست و به نظر وي همين باعث شده بود که هيوم از مهم ترين خصوصيت علم يعني حصول به يک سازمان دهي غافل شود. جالب توجه است که کانت هدفداري طبيعت را در تحليل علمي فرض و تصريح مي کرد که گرچه نمي توانيم اين را اثبات کنيم، ولي بايد شناخت تجربي را به گونه اي سازمان دهيم که گويي هدفداري پيش گفته اثبات شده است. (14) در نتيجه کانت به غايت انگاري در مقوله ي علمي معتقد بود و آن را از دو جهت براي علم مفيد تلقي مي کرد. از يک رو بحث از غايات ممکن است به کشف فرضياتي نائل شود که شناخت ما را در مورد کارکرد دستگاه مکانيکي افزايش دهد. از سوي ديگر تبيين غايت انگارانه به تکميل تفاسير علّي و معلولي مي انجامد که ابعاد ديگر الگوي ايده آل ( کمال مطلوب ) را روشن مي سازد. (15)
9. در قرن نوزدهم حلقه ي تکاملي ديگري از روش و نگرش علمي پوشش داده مي شود. چهره هايي چون جان هرشل، ويليام هيول، استوارت ميل، و استانلي جونز مطالعات علمي را وارد مراحل تازه اي کردند. يکي از خدمات بزرگ هرشل به علم و روش علمي تفکيک شرايط اکتشاف قوانين و نظريه ها از شرايط توجيه و مقبوليت آن ها بود. وي تصريح مي کند که روش تدوين و کشف نظريه ربطي به مقبوليت آن ندارد. وي مي گويد دانشمندان و پژوهشگران مي توانند از دو روش استقرا و تدوين فرضيه، از مشاهدات به سوي تدوين قوانين و نظريه ها مبادرت ورزند. در ضمن همراهي مشاهدات با قوانين و نظريه ها بهترين ملاک قبول آن ها از نظر هرشل است. (16)
ويليام هيول، بررسي علمي را به تاريخ علم پيوند مي زند و عقيده دارد که تاريخ صرفاً انباره اي از موضوعات نيست، بلکه کاربرد روشي در علم دارد. وي سازگاري بين واقعيت و مفاهيم را در پيشرفت علمي اقدامي اساسي قلمداد مي کرد. در عين حال هيوم تعريف خاصي از واقعيت را مطرح مي ساخت. واقعيت از نظر هيول هر عنصري است که ماده ي خام صورت بندي قوانين و نظريه ها شود. در نتيجه حتي قوانين کپلر مي توانند واقعيتي براي نظريه هاي گاليله و نيوتون محسوب شوند. هيول در کنار واقعيت، عقايد و ايده ها را به صورت ابعاد عقلاني تجربه معرفي مي کند. علم از نظر هيول نوعي فرايند پيوسته و تکاملي دارد که نتايج گذشته را به کار مي گيرد و پيشرفت مي کند و مجموعه اي از انقلاب هاي منقطع نيست.
جان استوارت ميل در مقابلْ اصالت استقرا در روش علمي را تبليغ کرد. طبق اين ديدگاه، پژوهش علمي تنها از تعميم استقرايي مشاهدات به دست مي آيد. (17) معمولاً روش ميل را در مقابل روش هيول مطرح مي کنند. با اين توجيه که ميل روش علمي را بر روش استقرا منطبق مي سازد و هيول روش علمي را مبتني بر تدوين فرضيات تلقي مي کند. ذکر اين نکته جالب توجه است که ميل از يک سو به دليل افراط در استقراگرايي و انحصار روش علمي در آن، به عقيده ي فرضيه سازي هيول حمله مي کند، ولي از سوي ديگر او نشان داده که در عمل، به اهميت فرضيه سازي آگاه است. مثلاً در مورد برخي بررسي هاي مربوط به عليت تصريح مي کند که استقرا کافي نيست و بايد از استخراج قياسيِ مجموعه اي از قوانين نيز کمک گرفته شود. (18)
ميل در عين حالي که به اهميت فرضيه سازي با هيول هم عقيده بود، اما ديدگاه تند و تيزي در مورد « فرضيه » داشت. وي فرضيه اي را موجه مي دانست که نتايج قياسي آن با مشاهدات سازگار باشند. او همچنين عقيده داشت که تحقق تجربي يک فرضيه، مستلزم کنار رفتن تمامي فرضيه هاي رقيب است. ميل يکي از اهداف مهم علم را اثبات روابط علّي و معلولي مي دانست و عقيده داشت که روش استقرا ثابت مي کند که قانون عليّت حقيقتي انکارناپذير است. (19) استانلي جونز در انتقاد از روش استقراگرايي ميل بر روش قياس در بررسي علمي تأکيد مي کرد. وي تصريح مي کند که اگر يک فرضيه با ساير قوانين اثبات شده در تعارض نباشد و نتايج آن با مشاهدات سازگار باشد، توجيه علمي دارد.
10. تحولات مربوط به روش علمي و تلاش گروه هايي از دانشمندان، در اواخر قرن نوزدهم و در قرن بيستم، زمينه ساز تدوين ابعاد نوعي روش شناسي شد که بعدها روش متعارف و يا روش سُنتي علم ناميده شد که روش شناسي دهه ي اول قرن بيست و يکم نيز در راستاي تکامل آن است. پير دوهم همانند هيول نقش تاريخ را در علم، مهم تلقي مي کرد. نورمان کمبل، تصريح مي کند که حقيقت فرضيه ي علمي را نمي توانيم به صورت تجربي مورد بررسي قرار دهيم. ارنست ماخ تأکيد مي کند که نظريه ي علمي ما را قادر مي سازد تا واقعيت ها را توصيف و پيش بيني کنيم و اين اشتباه است که مفاهيم علمي را مطابق با واقعيت خارجي بدانيم.
ديدگاه هنري پوانکاره را مي توان چنين جمع بندي کرد: اول اين که قوانين علمي نوعي وظيفه ي قراردادي دارند تا روش علمي را معرفي کنند؛ دوم اين که اين قوانين علمي تعميم هايي تجربي محسوب مي شوند. از ديدگاه پوپر روش علمي آن است که نظريات به طور دائم در معرض ابطال قرار گيرند. پل اپنهايم در سال 1948 نوعي الگوي قياسي از تبيين علمي ارائه داد. از نظر اثبات گرايان منطقي روش علمي بايد عاري از هر نوع عنصر متافيزيکي و غير تجربي باشد. سرانجام پست مدرنيست ها، روش علمي را بسيار نسبي گرايانه معنا کردند. آنارشيست ها به رهبري پل فايرابند نيز در قالب مخالفان روش علمي قرار مي گيرند. (20) هابرماس و گروه هايي از ديگر متفکران قرن بيست و يکم بر روش گفتمان براي کشف حقيقت تکيه دارند و... .

پي‌نوشت‌ها:

1. به عبارت و اصطلاح اهل علم، اتم گرايان نوعي پژوهش مقطعي و سطحي ( adhoc ) را دنبال مي کنند. زيرا مجموعه اي از ادعاهاي مربوط به شرايط به خصوص را بدون ارتباط نظري قابل قبول بين آن ها، بيان مي کند. براي مطالعه ي همه جانبه ر.ک.:
G. S. Kirk and J. F. Raven, 1962, The Presocratic philosophers, Cambridge Uneversity Press, pp. 420-3.
2. بلارمينه انديشمندي ايتاليايي و در عين حال کشيشي ميانه رو در دستگاه کليسا بود که سعي در حل و فصل اختلاف دانشمندان و کليسا داشت. جالب است که ذکر شود وي براي نجات گاليله از اعدام، تلاش زيادي کرد. در خطاب به وي ( در مورد حرکت زمين ) مي گفت: « شما صرفاً بگو که مدل رياضي چنين مي گويد، ولي اصرار نداشته باش که واقعيت فيزيکي نيز چنين است ( قضاوت درباره ي برتري مدل رياضي کوپرنيک، ارتباطي به حقيقت فيزيکي مفروضات مدل مذکور ندارد ) ».
3. در آن زمان هنوز عقيده به برتري نظام بطلميوس نسبت به کوپرنيک وجود داشت. نه تنها عوام مدل بطلميوس را واقعي تر مي دانستند، بلکه حتي برخي دانشمندان نيز چنين عقيده اي داشتند ( به عنوان نمونه کريستوفر کلاويوس رياضي دان در سال 1581 اعلام کرد که نظام زمين - محوري بطلميوس، هم با اصول طبيعت سازگار است و هم با آموزه هاي کليسا هماهنگي دارد ).
4. قانون اول: مدار هر يک از سيارات منظومه ي شمسي يک بيضي است که خورشيد در يکي از کانون هاي آن قرار مي گيرد. قانون دوم: برداري که خورشيد را به سياره متصل مي کند در زمان هاي مساوي مساحت مساوي را مي پيمايد. قانون سوم: نسبت مربع دوره ي تناوب سياره ها به هم، با نسبت مکعب فاصله ي متوسط آن ها از خورشيد مساوي است.
5. تي تيوس بود، در سال 1772 نشان داد که فاصله ي سيارات از خورشيد متناسب با سري هندسي، 3، 6، 12، و 24 است. در سال 1871 ويليام هرشل اورانوس را کشف کرد که فاصله ي آن تا خورشيد با قانونِ بود سازگاري داشت، اما در عين حال کشف سياره ي نپتون با اين قانون هماهنگ نبود.
6. داوري گاليله را در بحث بين سالوياتي ( کاشف قانون سقوط اجسام ) و سيمپليچيو ( که تأييد تجربي قانون مذکور را طلب مي کند )، ببينيد. ر.ک.:
G. Galileo, Two new science, translated by H. Crew, New York, Dover, pp, 176, 178.
7. اينکه بيکن کتابش را هم ارغنون نو در مقابل ارغنون ارسطو ( جمع آوري شده در قرون وسطا ) ناميد، نشان مي دهد که خود او نيز ادعاي پيشاهنگي در روش شناسي علمي جديد را داشت.
8. عده اي همچون دي جستر هورنر مي گويند نقش بيکن در روش علمي به اندازه ي نقش تورتيوس شاعر يوناني در جنگ است ( وي معلول بود، ولي شعر حماسي مي سرود تا ديگران بجنگند ).
9. بايد توجه داشت که روش ارسطو لزوماً بر روش ارسطويي منطبق نيست. قبلاً اشاره شد که خود ارسطو مباني قياس را مبتني بر شواهد استقرايي مي دانست، ولي ارسطوئيان اين ارتباط پشتوانه اي استقرا براي قياس را کمرنگ کردند. بنابراين ايراد بيکن بيشتر متوجه ارسطوئيان است نه خود ارسطو.
10. G. Buchdahl, 1969, Metaphysics and the philosophy of science, Oxford, Blackwell.
11. اصولاً نيوتون نظريه را به همين معنا در نظر مي گرفت، نظريه از ديد وي به وجود روابط تغييرناپذيري بين پديده ها اطلاق مي شد. اما فرضيه از ديد وي به کيفياتي اطلاق مي شد که هيچ نوع روشي براي آزمون آن ها وجود نداشت. بديهي است اين تعريف از نظريه و فرضيه با تعاريف امروزي دانشمندان از اين دو تفاوت اساسي دارد. برخي از صاحب نظران روش شناسي ( مثل مک لاپ ) حتي در مواردي نظريه و فرضيه را مترادف در نظر مي گيرند. ر.ک.:
F. Machlup, Methodolgy of..., op.cit., chapter 4.
12. ر.ک.: A. Koyre. 1965, Newtonian studies, Harvard Unitersity Press.
13. J. Dalton, 1971, Lock and the compass of human understanding, Cambridge University Press, p. 58.
14. کانت براي تأييد هدفداري طبيعت در عين حال پيش فرض هايي را مورد توجه قرار مي داد. مثلاً اين که طبيعت همواره کوتاه ترين راه را برمي گزيند ( اصل صرفه جويي در طبيعت ) و اين که طبيعت روال يکنواختي را پيش مي برد ( اصل پيوستگي در حرکت طبيعت )، از اين نمونه است.
15. P. Guyer, and Kant, 1995, Cambridge University Press.
16. ضمناً هرشل اصولاً وجود چيزي به نام واقعيت محض جدا از ايده ها و مفاهيم را نمي پذيرد.
17. همان طور که اشاره شد ميل را بيش تر مي توانيم مبلغ و مروج استقراگرايي بناميم تا آغازگر آن، زيرا قبلاً اکام، هيوم، هرشل، و ديگران اين ديدگاه را مطرح ساخته اند.
18. نويسندگان و تحليل گراني که به اين مطلب توجه ندارند، در مورد مقايسه ي ديدگاه هيول، ميل و حتي جدال آن ها، عالمانه قضاوت نمي کنند.
19. اين ادعاي ميل از سوي صاحب نظران فلسفه ي علم مورد انتقاد قرار گرفته است. اصولاً در روش استدلال ميل تناقضاتي وجود دارد که باعث مي شود وي را چهره اي غير شفاف در روش علمي معرفي کند.
20. فايرابند و ديگر ضد روش ها، اصولاً روش علمي قابل قبولي را پيشنهاد و پيش بيني نمي کنند. جالب است که فايرابند تأکيد مي کند: فلسفه ي علم « سابقه ي » با عظمتي دارد. مفهوم اين جمله اين است که آينده اي در مورد آن متصور نيست. ر.ک.:
P, Feyerabende, 1970, Philosophy of science, University of Minesota Press, pp. 172-183.

منبع مقاله :
دادگر، يداله؛ (1391)، درآمدي بر روش شناسي علم اقتصاد، تهران: نشر ني، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها