بررسی تحولات و تغییرات تصوف در ایران از آغاز تا پایان دوره تیموریان

فرهنگ هر جامعه‌ای از بخش‌های مختلفی تشکیل شده است؛ که یکی از آن ها تصوف نام دارد. مردمان بسیاری صوفی گری و ورود به دنیای تصوف را راهی برای رسیدن به خدا به حساب می‌آوردند. از این رو این مسلک در طول تاریخ
شنبه، 2 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی تحولات و تغییرات تصوف در ایران از آغاز تا پایان دوره تیموریان
بررسی تحولات و تغییرات تصوف در ایران از آغاز تا پایان دوره تیموریان

 

نويسندگان:
سید مصطفی طباطبایی*
پیمان باقری تلواژگانی**
منبع:راسخون




 

چکیده:

فرهنگ هر جامعه‌ای از بخش‌های مختلفی تشکیل شده است؛ که یکی از آن ها تصوف نام دارد. مردمان بسیاری صوفی گری و ورود به دنیای تصوف را راهی برای رسیدن به خدا به حساب می‌آوردند. از این رو این مسلک در طول تاریخ از محبوبیت زیادی برخوردار بوده است. همین امر تغییرات بسیاری را برای تصوف به همراه داشته. در دوران اسلامی نیز هم چنان تصوف ادامه یافت. این مسلک از یک گرایش خاص و ساده با گسترش در میان مسلمانان، تغییرات و تاثیرات زیادی را در طول تاریخ به خود دید؛ و هم چنین تاثیرات زیادی را نیز بر جای گذاشت. و پس از مدتی به بخش جدایی ناپذیر تمدن اسلامی تبدیل گشت. از همین رو لازمه درک این فرهنگ عمیق مستلزم شناخت اجزاء آن از جمله تصوف هر چند به صورت اختصار می‌باشد. از این رو آشنایی و شناخت آن برای درک هر چه بهتر زندگی اجتماعی مسلمانان آن روزگار از مهمات می‌باشد. بر این اساس در این مقاله سعی شده با بهره گیری از منابع دست اول و تحقیقی به بررسی روند تغییرات تصوف اسلامی از آغاز تا پایان دوره تیموریان پرداخته شود.
کلیدواژه: تصوف، اسلام، تمدن، صوفیه، تحولات، تیموریان.

مقدمه:

از روزگاران گذشته بشر هموراه در جستجوی نیروی مافوق طبیعت و خالق هستی بوده است. میل و گرایش او بنابر سطح فکر، دانش و اطلاعات وی درباره دنیای پیرامونش به اشکال و صور گوناگون در طول تاریخ ظهور کرده و به همان نسبت این موارد وی را در معرفت به خالق هستی کمک می‌کرده. یکی از راه‌های وصال به معبود، تصوف می‌باشد، که از سابقه دیرینه‌ای برخوردار است. تصوف را باید یکی از مسائل مشترک در میان ملت ها، فرهنگ ها و ادیان مختلف بشری دانست. مطالعه علمی این مقوله با همه کوشش هایی که تاکنون انجام گرفته هنوز به مراحل نهایی خود نرسیده و تعریف جامعی در مورد تاریخ پیدایش، معنا و مفهوم آن که در برگیرنده کلیه گروه‌های صوفی مسلک و مورد قبول اکثریت محققین باشد، وجود ندارد.
با این وجود برای آشنایی مختصر با معنا و مفهوم تصوف به چند مورد از تعاریف معروف در این زمینه اشاره می‌شود. از متقدمان ابن جوزی می‌نویسد: «تصوف طریقه‌ای است که آغاز آن زهد مطلق بود تا آنکه (به) منتسبان تصوف در اواخر رخصت سماع و رقص نیز داده شد، این است که آخرت طلبان از جهت پارسانمایی و دنیاطلبان به خاطر آسایش و تفریحی که در تصوف هست بدان متمایل شدند.» (ابن جوزی،1368:134) از دیگر تعاریف تصوف می‌توان به دیدگاه خود صوفیان در این زمینه اشاره نمود: تستری (متوفی 257 ه.ق) یکی از صوفیان قرن سوم ه.ق تصوف را اندک خوردن، از خلق دوری گزیدن و با خداوند آرامش یافتن می‌داند (عطار،1386:284).
از محققین معاصر غنی تعریف جامع‌تری از تصوف در میان مسلمانان ارائه می‌دهد: «طریقه مخلوطی از فلسفه و مذهب که به عقیده پیروان آن راه وصول به حق منحصر بدان است و این وصول به کمال و حق متوقف است بر سیر و تفکر و مشاهداتی که مودی به وجد و حال و ذوق می‌شود و در نتیجه به نحو اسرار آمیزی انسان را به خدا متصل می‌سازد. پیروان این طریقه به صوفی و عارف و اهل کشف معروفند و خود را اهل حق می‌نامند.» (غنی، 1388، ج 2: 5-14). در یک تحلیل کلی و نگاهی به معانی گوناگون تصوف، نکته مشترک همه تعاریف را باید زهد، دنیا گریزی و تلاش در راه رسیدن به معبود دانست. البته در طول تاریخ و بر حسب شرایط متفاوت سیاسی، اجتماعی جوامع، سیر سلوک عارفانه رنگ و بوی خاص خود را داشته و افرادی که به تصوف گرایش داشتند به گروه ها و فرقه‌های مختلفی تقسیم می‌شدند و همین امر تحقیق و بررسی در این زمینه را با دشواری مواجه نموده است. با توجه به مطالب ارائه شده، می‌توان گفت تصوف جریانی است اجتماعی که در هر دوره، زمان و محیط و در میان هر قوم و ملتی با اعتقادات و آداب و رسوم آن ها پیوند خورده و پدیدار شده است.

پیدایش تصوف اسلامی:

همان طور که گذشت از گذشته‌های بسیار دور تصوف همواره مورد توجه جوامع بوده. این مسأله تحقیق در مورد تاریخچه پیدایش تصوف را بیش از معنا و مفهوم آن مشکل می‌نماید و اختلاف نظر در این مسأله بسیار زیاد است. محققان معاصر به ویژه شرق شناسان درباره منشأ و اساس تصوف نظریات و آرای گوناگونی ابراز کرده و هر یک آن را به دوره‌ای خاص، یکی از جوامع و یا ادیان نسبت می‌دهند و عده‌ای نیز آن را تحت تاثیر جوامع مختلف در گذر تاریخی آن می‌دانند. یکی از دلایل این نظریات گوناگون در زمینه پیدایش وجود مشرب و فرق‌های گوناگون متصوفه در طول تاریخ است؛ که بی شک تاثیر فراوانی در متفاوت بودن نظریات داشته اند. تصوف اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این مقال به طور اختصار به معرفی نظریات ارائه شده در مورد پیدایش تصوف اسلامی می‌پردازیم.
در یک تقسیم بندی کلی می‌توان این نظریات را به چهار گروه تقسیم کرد. 1. گروه نخست تصوف اسلامی را الهام گرفته از ایران باستان و ادیان آن دوران می‌دانند. از جمله زرین کوب، پولاک، اصل آن را ایرانی و بر گرفته از دین زردشت و مانویت می‌دانند. وی معتقد است شباهت بین عقاید صوفیه و تعالیم دین زردشتی بسیار زیاد است و این نشان از وجود زمینه‌های تصوف در دوره ایران باستان و دین زردشتی می‌باشد. آن ها معتقدند حتی اگر تصوف اسلامی نشات گرفته از فرهنگ ایران باستان ندانیم؛ نباید منکر شباهت‌های فراوان میان آن دو شویم و یا به بیان دیگر تصوف ایرانی در رشد و نمو تصوف دوران اسلامی نقش غیر قابل انکاری ایفا نموده و این نقش را صوفیان ایرانی اوایل اسلام بر عهده داشتند. یکی از دلایل این امر حضور صوفیان نخستین اسلامی از جمله ابوهاشم کوفی (ف 160 ه.ق) و ابراهیم ادهم (ف 160 ه.ق) و.... در ایران قرون اولیه اسلامی می‌باشد. (زرین کوب، 1385: 1؛ زنجانی،1366: 8-216) 2. گروهی تصوف اسلامی را بر گرفته از تصوف هندی و فرهنگ آن سرزمین می‌دانند. 3. گروه سوم تصوف اسلامی را متاثر از فرهنگ یونانی و مسیحی می‌دانند (غنی، 1388: ج 2: 16).
4. پژوهشگران دیگری با توجه به پیش زمینه‌های تصوف در بطن اسلام - قرآن، احادیث و سیره پیامبر (ص) - آن را بر گرفته از دین اسلام می‌دانند. این گروه با استدلال این مطلب که بذر حقیقی تصوف در قرآن نهفته و اشاره‌های این کتاب آسمانی چنان پر محتوا و عمیق هستند؛ که دیگری نیازی به جستجوی منشائی برای تصوف اسلامی نیست (فرای، 1381: ج 4، 385؛ فروهر،1387: 172؛ الفاخوری، البحر، 1373: 244). خود صوفیان نیز تصوف را امری مستقل از سایر ادیان و اصول آن را بر طبق موازین قرآنی و دین اسلام می‌دانستند (غنی، 1388: ج 2: 16).
با رجوع به قرآن آیه‌های بسیاری در زمینه پرهیزگاری، دوری از دنیا و توجه به عالم معنوی می‌بینیم که همه این موارد را می‌توان به نوعی توصیه‌های قرآن به تصوف دانست. از جمله «یا ایها الذین آمناو لا تهلکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون» (منافقون، 9) و یا در سوره اعراف به آیه «وذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه» (آل عمران، 41) بر می‌خوریم که صوفیان در مورد خویش به آن آیه اشاره می‌کنند. این آیات و تعداد بسیاری دیگر که در جای جای قرآن آمده نشان از وجود تصوف و توجه دین اسلام به این امر می‌باشد.
از دلایل دیگر وجود زمینه‌های تصوف در دنیای اسلام توجه به زندگی پیامبر (ص)، اهل بیت (ع) و صحابه ایشان که نشانه‌ای از زهد و تقوای واقعی بودند. بررسی زندگی این افراد کاملا گویای وجود تصوف نهفته در دنیای اسلام می‌باشد (زنجانی،1366: 259). سیره شخص پیامبر (ص)، منش ایشان در راز و نیاز با خداوند خویش، اهل بیت (ع) و یاران وفادار ایشان همگی نشان از وجود تصوف هر چند نهفته، در بطن اسلام بوده است. حضرت علی (ع) مردم را به ترک دنیا پرستی تشویق می‌کرده و دلبستگی به این دنیا را نفی و آن را منزلگاهی است برای هجرت به دنیای دیگر معرفی می‌کرده است (ابی طالب، 1379: خطبه 217).
با همه توصیفات و نظرات بیان شده تصوف اسلامی پدیده فرهنگی، اجتماعی است که در بستر تاریخ و زمان به مانند تمامی پدیده‌های دینی و فرهنگی دیگر به دور از تأثیر و تأثر جوامع دیگر نبوده. باید اذعان کرد که در تمامی مذاهب و مسالک، حداقل روزنه‌ای از حقیقت نهفته است و این می‌تواند در نزدیکی و هم خوانی تصوف، با افکار و عقاید ادیان مختلف، عامل مهمی به حساب آید. با این حال هیچ یک از پژوهشگران به یقین و اطمینان کامل منشأ تصوف آن را بیان نمی کنند (در واقع تمامی پژوهشگران به مبهم بودن این موضوع اشاره می‌کنند) و همگی بر تاثیر این رویداد از جوامع و مردمان دیگر سرزمین ها تاکید دارند. تصوف اسلامی نیز از این امر مستثنا نبوده و اگر سرچشمه اصلی آن را از خود دین اسلام بدانیم، بدون شک در طول زمان تحت تاثیر دیگر مشرب‌های صوفیانه جوامع و ادیان پیرامون خویش قرار گرفته و تاثیر پذیرفته است.

سیر تحول تصوف اسلامی از قرن اول تا پایان قرن دوم ه.ق:

همان طور که گذشت با وجود زمینه‌های تصوف در بطن دین اسلام، سیره پیغمبر (ص) و اصحاب وی، در هیچ یک از متون تاریخی و ادبی به واژه تصوف و صوفی در قرن اول ه.ق اشاره‌ای نشده است. در قرن اول ه.ق تفاوت محسوسی مابین مسلمانان زاهد پیشه و دنیا گریز با صوفیان آینده وجود نداشت. اکثر مردم در این دوره اهل دین و دیانت بوده و تقریبا به غیر از گروهی خاص اکثرا از زندگی فقیرانه‌ای برخوردار بودند. در قرن اول ه.ق گروهی از مومنان به نام‌های صحابه، تابعین و اهل صفه به واسطه کردار، رفتار دینی و کناره گیری آن ها از دنیا به عنوان نماد پارسایان و زاهدان جامعه مسلمین شناخته می‌شدند. در واقع تصوف قرن اول ه.ق را باید همان طریقه عملی به دستورات دین این اشخاص دنیا گریز دانست. اعمال و رفتار این افراد شبیه به صوفیان قرن دوم ه.ق بوده و به همین خاطر در کتب و رسالات مختلف به عنوان پیشوایان تصوف و صوفیان اسلام شناخته می‌شوند؛ اما لقب و عنوان صوفیه ندارند (فروهر، 1387: 8-77؛ زنجانی،1366: 100 و 132؛ غنی، 1388: ج 2، 8-27) از نمونه‌های بارز این افراد می‌توان به حسن بصری (متوفی 110 ه.ق) در دوره حکومت اموی (41- 132 ه.ق) اشاره نمود.
ظاهرا تنها هدف این افراد از گوشه نشینی و ترک لذایذ دنیوی نزدیکی و وصال هر چه بیشتر به خداوند خویش بوده است. آن ها به دنبال تشکیل مشرب و طریقت خاصی نبوده و دستورات قرآن و پیامبر اسلام (ص) را درجه اول اهمیت کارهای خویش قرار می‌دادند و سعی بر آن داشتند تا هر چه بهتر به فرایض دینی عمل کنند (غنی، 1388: 8-27) عدم بیان واژه صوفی برای افراد زاهد پیشه قرن اول ه.ق را باید در ساده بودن کارهای آنان جستجو کرد. افرادی که معمولا از دانش و معلومات زیادی برخوردار نبودند و تحت تعالیم پیامبر (ص) با مبانی دین اسلام آشنا شده بود. به همین دلیل تحت تاثیر این دین تازه با تمام وجود در پی اجرای دستورات آن به امید حیات جاودانی در بهشت بودند. تازه بودن دین اسلام، عدم آشنایی این افراد با بحث‌های نظری می‌تواند دلیل دیگری در ساده بودن و دور از پیچیدگی‌های اعمال صوفیان قرن‌های آینده باشد.
در قرن دوم ه.ق بر اثر عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی تغییرات شگرفی در جامعه اسلامی و مذهب آنان روی داد. زهاد و پرهیزگاران جامعه نیز تحت تاثیر این دگرگونی ها قرار گرفتند. با این وجود تصوف قرن دوم ه.ق را باید ادامه زهد و تقوای قرن اول ه.ق دانست. اما عناصر و عوامل مختلفی شیوه‌های ساده زیستی این افراد زاهد را به سوی مشرب خاصی به نام تصو ف سوق داد و از این قرن شاهد شکل گیری تصوف اسلامی به عنوان طریقه‌ای مشخص و خاص هستیم. میرباقری فرد به قول بدیع الزمان فروزانفر در رساله قشیریه، در این باره می‌نویسد: «پس از این مردمان مخلتف شدند و رتبتها جدا باز شد، پس از آن را که ایشان خاص بودند و عنایت ایشان به کار دین بزرگ بود ایشان را ((زهاد)) و ((عباد)) خواندند. پس بدعت‌ها ظاهر شد و دعوی کردن پدید آمد با طریق، هر کسی از هر قومی دعوی کردند کی اندر میان ما ایشان زاهدان اند و خاصگان اهل سنت باز جدا شدند و آنک ایشان انفاس خویش مشغول نکردند بدون خدای عز و جل و نگاهداران دلها از آیندگان غفلت به نام ((تصوف)) این نام بر ایشان برفت و به این نام شهره گشتند این بزرگان، پیش از آن که سال بر دویست کشید از هجرت.» (میرباقری، 1384: 4-53). از نوشته حاضر به طرز کاملا روشنی به این دگرگونی در میان زهاد پی می‌بریم و تغییرات حاصله پی می‌بریم.
عوامل تاثیر گذار بر سیر تصوف قرن دوم ه.ق را می‌توان در چند مورد بیان کرد: 1. تشکیل حکومت اموی (41 ه.ق) و تجمل گرایی این خاندان وجه متمایزی میان آن ها و زندگی توصیه شده در قرآن و صحابه و پرهیزگاران جامعه ایجاد نمود. این امر توجه ویژه و ارزش زیادی را برای زهاد در اواخر قرن اول ه.ق به همراه داشت. توجه به زندگی این افراد در قرن دوم ه.ق نیز ادامه یافت. 2. جایگزینی دولت عباسیان به جای امویان (132– 656 ه.ق) مهم ترین اتفاق سیاسی این دوران بر تمامی عناصر جامعه اسلامی تاثیرات عمیقی بر جای گذاشت و از این رهگذر زاهدان نیز ظاهرا بی نصیب نماندند. عدم تعصب عباسیان بر خلاف امویان و توجه آن ها به علم و دانش، ورود تفکرات جدیدی را به دنیای اسلام به همراه داشت که بر تصوف نیز تاثیرات فراوانی بر جای گذاشت. 3. اختلاط زهد و پارسایی به سوی مشرب و مسلک‌های جدید در این دوره، که می‌توان به زمینه‌های غلو آمیز وصال به حق اشاره نمود که زمینه شکل گیری تصوف به عنوان مشربی خاص را فراهم می‌کرد. بدین ترتیب جریان تصوف خصوصا از نیمه دوم قرن دوم ه.ق به صورت یک حرکت اجتماعی - مذهبی تقریبا سازمان یافته شکل گرفت (فروهر، 1387: 170-167؛ میرباقری، 1384: 4-52).
نکته بسیار مهم و حائز اهمیت کاربرد واژه صوفی در این قرن (دوم ه.ق) می‌باشد. از این زمان شاهد کاربرد مفرط این کلمه در مورد افراد زاهد و پارسا هستیم. تمامی منابع قدیم و جدید بر این نکته اذعان دارند که کلمه صوفی از قرن دوم ه.ق در میان مسلمین رواج یافته است. از جمله صوفیان معروف این قرن می‌توان به ابوهاشم کوفی (متوفی 160 ه.ق)، حسن بصری (متوفی 110 ه.ق) اشاره نمود. (ترجمه رساله قشیریه، 7؛ نفیسی، 1346: 76؛ فرای، 1381: 385؛ غنی، 1388: 45).

معنا و مفهوم صوفیه

کلمه صوفی اشتقاقی از واژه – صوف - به معنای پشم و یا پشمینه پوشی می‌باشد. تقریبا این تعبیر مورد قبول اکثر محققین از این کلمه می‌باشد. این رسم اختصاصی به صوفیان مسلمان نداشته و پیش از اسلام توسط پارسایان مسیحی مورد استفاده قرار می‌گرفته. در اسلام این رسم توسط افراد عابد و زاهد ادامه یافت و پشمینه پوشی به عنوان رسم یا نشانه‌ای برای پاک باختکان در راه رسیدن به معبود الهی و تحمل درد، رنج این مسیر پر مشقت شناخته می‌شد. در قرون اولیه اسلام پشمینه پوشان زاهد پیشه را به عنوان صوفی می‌شناختند (زرین کوب، 1385: 40؛ القشیری، 1391: 8-467؛ فروهر، 1387: 107؛ شبستری و دیگران، 1363: 77).
در کنار معنای واژه صوفی به پشیمنه پوشی می‌توان موارد دیگری را نیز به توصیف این واژه اضافه نمود. افراد صوفی مسلک به دلیل طرز فکر متفاوت از عموم مردم در راه رسیدن به معبود خویش که نوع غذا خوردن، تقوا، پرهیزگاری و سیر سلوک آنان را متمایز از دیگران می‌ساخت در بین مردم به این نام معروف می‌شدند. آن ها در تاریخ اسلام به مرور زمان به تشکیل گروه ها و تشکل‌های منسجم رو آوردند و در قالب فرق گوناگون به حیات صوفیانه خویش ادامه دادند (زنجانی،1366: 208). هر دو تعریف از واژه صوفی چه پشمینه پوشی و چه طرز تفکر خاص آنان هر دو به جایگاه اجتماعی این افراد اشاره می‌کند. جایگاه اجتماعی که مردم هر جامعه و پیرو هر عقیده‌ای نگاهی خاص به آن ها داشتند و آنان را به عنوان عابدان و پیروان حق می‌شناختند.
در یک تحلیل کلی بر اساس آنچه گذشت صحابه پیامبر و زاهدان قرن اول را باید اولین صوفیان تصوف اسلامی دانست. سیر و سلوک و شیوه‌های زندگی این افراد سرمشقی برای دیگران در راه وصال به معبود بوده است. حوادث متععد سیاسی اجتماعی قرن اول ه.ق و اوایل قرن دوم ه.ق تصوف را به سمت و سوی جدا از تفکرات اولیه آن کشاند. به همین خاطر در قرن دوم ه.ق شاهد به کار گیری واژه صوفی و تشکیل طریقت‌های متفاوت تصوف هستیم. از این قرن صوفیان هر کدام به مشربی خاص از گرایش پیدا کردند و به آن پیوستند. این روند در قرن‌های آینده گسترش بیشتری یافت.

سیر تحول تصوف اسلامی در قرون سوم و چهارم ه.ق:

اگر در قرن دوم ه.ق صوفی مسلکان مورد توجه عام قرار گرفتند، قرن سوم و چهارم ه.ق را باید یکی از مهم‌ترین قرون در تکوین و گسترش تصوف دانست. صوفیان و عارفان اواخر قرن دوم ه.ق در این روند نقش به‌سزایی ایفا نمودند. سر آغاز این حرکت وسیع و گسترده را باید در زندگی و نوع تفکرات صوفیان اوایل قرن سوم ه.ق جستجو کرد. در این دوره تصوف از لحاظ کمی و کیفی گسترش زیادی یافت و پایه و اساس تصوف قرون بعدی در این زمان بنیان یافت. چند ویژگی مهم تصوف قرن سوم ه.ق: 1. این قرن را باید دوران پایه ریزی، طرح مبانی و اصول تصوف اسلامی دانست. صوفیان در این قرن به سوی تفکر، تدبر و مباحث نظری سوق پیداد کردند و از حالت سکون دو قرن پیش فاصله زیادی گرفتند. بر طبق تفکرات جدید ریاضت‌های طاقت فرسا هدف آنان نبود، بلکه آن ها این اعمال را تنها وسیله‌ای برای رسیدن به هدف غایی – وصال به معبود- می‌دانستند. 2. تشکیل خانقاه‌های وسیع در خراسان و عراق یکی دیگر از نشانه‌های تصوف این قرن می‌باشد. تشکیل حلقه‌های متعدد مریدی از ورود تفکرات جدید و اختلافات نظری و عقیدتی مابین صوفیان نشات می‌گرفت (میرباقری فرد، 1384: 67؛ فروهر، 1387: 175).
از جمله موارد دیگر تغییر و تحول تصوف در قرن سوم ه.ق برخورد صوفیان با فقها بوده. طرح مباحث نظری و عرفانی توسط صوفیان، تشکیل خانقاه‌های متعدد و گسترش تصوف در میان مردم خواسته یا نا خواسته به برخورد میان فقها و صوفیان منجر گشت. حلاج، بایزید بسطامی و شبلی نمونه‌ای از این موارد بر حسب اظهار نظراتی متفاوت از عامه مردم و فقها کشته شدند. (آریا، 1375:5؛ صفا، 1378: ج 2، 220) اگر قرن سوم ه.ق را دوره تدوین اصول تصوف بدانیم قرن چهارم ه.ق را باید دنباله این امر و تثبیت کننده آن دانست. در قرن چهارم ه.ق تصوف بیش از بیش به سمت علمی شدن پیش رفت و تشتت آرا قرن پیش نظم و ثبات خاصی بافت. در کنار این تغییرات شاهد تالیفات فراوان عرفانی در این قرن هستیم. حجم و کیفیت این آثار منابع بسیار عالی برای عارفان دوره بعد به حساب می‌آمد. (میرباقری، 1384: 108؛ صفا، 1378: ج 2، 254) از جمله عرفای معتبر این دوره باید به حسین بن منصور البیضاوی (متوفی 309 ه.ق)، ابوبکر واسطی (متوفی 323 ه.ق)، شبلی بغدادی (متوفی 334 ه.ق)، ابوالقاسم ابراهیم نصر آبادی (متوفی 372 ه.ق) اشاره کرد.

سیر تحول تصوف اسلامی از قرن پنجم تا هفتم ه.ق:

تغییر سمت و سوی تصوف از عمل گرایی محض به سوی مباحث نظری با سرعت بیشتری در قرن پنجم ه.ق ادامه یافت. شیوخ صوفیه با مدون نمودن عقاید خود، تصوف را وارد مرحله جدیدی نمودند که ثمره و میوه آن در دو قرن هفتم و هشتم ه.ق به بار نشست. قرن پنجم ه.ق را باید دوران تثبیت علمی و عملی تصوف دو قرن پیش دانست. در این دوره با دو عامل تاثیر گذار در این روند روبه رو می‌شویم.: 1. گسترش خانقاه ها و حلقه‌های مرید و مرادی که به صورت رسمی و عام درآمده بود و ارتباط دائم صوفیان نفوذ هر چه بیشتر تصوف در میان مردم را در پی داشت. 2. تالیفات گسترده کتب عرفانی که در تثبیت و پختگی افکار صوفیانه نقش به شزایی داشت (میرباقری،1384: 6-125).
تا این دوره اکثر نویسندگان کتاب‌های خویش را به زبان عربی می‌نوشتند. اثر کتاب‌های نوشته کتاب‌های عرفانی به زبان رسمی- عربی- نوشته می‌شد. دلیل این امر تفوق این زبان در میان مردم و محافل علمی و فرهنگی چند قرن اولیه اسلام می‌باشد. صوفیان و نویسندگان کتاب‌های عرفانی نیز از این امر برکنار نبودند و بر طبق رسم زمانه کتاب‌های خویش را به زبان عربی به رشته تحریر در می‌آوردند. اما با شروع قرن پنجم ه.ق مهم ترین تحول در نوشتار کتب عرفانی روی داد و آن کاربرد زبان فارسی در نگارش کتب عرفانی این دوره می‌باشد. از این دوره شاهد تحریر کتاب‌های فراوان عرفانی به زبان فارسی هستیم. از جمله: کشف المحجوب هجویری، کیمیای سعادت محمد غزالی از معروف ترین کتب عرفانی این دوره نقش عمده‌ای در گسترش تصوف در میان مردم داشتند (همان: 6-125). از بزرگان این عصر می‌توان به ابوسعید ابو الخیر (متوفی 440 ه.ق)، هجویری (متوفی 465 ه.ق)، شیخ ابوعلی دقاق نیشابوری (متوفی 405 ه.ق) و غزالی (متوفی 465 ه.ق) اشاره کرد.
علاوه بر این با تعداد بیش از حد صوفیان در این دوره مواجه هستیم. تعداد روز افزون صوفیان نشانه اشاعه گسترده تصوف در میان مردم و بنای خانقاه‌های متعدد برای آموزش، عبادت و اسکان این افراد بوده است. نویسنده مجعول احسن التقاسیم به گروه زیادی از صوفیان در شهر شیراز اشاره می‌کند که بسیار مشهور بودند. (احسن التقاسیم، 1361: ج 1، 439). حجم بالای صوفیان، اختلاف نظر و تشکیل طریقت‌های متعدد تصوف را در سال‌های پیش از همه مغولان در پی داشت. در همین دوره سلسله‌های قدرت مندی از صوفیان در مناطق مختلف به فعالیت می‌پرداختند. فی مثل طریقه – کبرویه - در شرق خود را به - شیخ نجم‌الدین کبری- (متوفی 616 ه.ق) منتسب می‌کردند و – سهرودیه - در غرب خود را به - شیخ شهاب‌الدین عمر سهروردی- (متوفی 632 ه.ق) منتسب می‌کردند (مقدسی،1361: 539؛ صفا،1378، ج 2، 220؛ مادلونگ، 1377: 89). از خصوصیات بارز سلسله‌های صوفی در مناطق گسترده می‌توان به دو نتیجه دست یافت: 1. نفوذ بیش از حد تصوف در میان مردم. 2. وجود اختلافات گسترده بین سلسله‌های صوفی مسلک که هر کدام در منطقه‌ای به جذب مریدان و گسترش حوزه نفوذ خود می‌پرداختند.

سیرتحول تصوف اسلامی در دوره مغول و تیموریان (هفتم تا نهم ه.ق):

تا پیش از حمله مغولان 616 ه.ق صوفیان به اندازه کافی در تمام لایه‌های اجتماعی ایران نفوذ کرده و از لحاظ معنوی و مادی قدرت فوق العاده‌ای به دست آورده بودند. تصوف با چنین نفوذ اجتماعی عمیقی ناگهان خود را در برابر هجوم ویرانگر مغول 616 ه.ق دید؛ هجومی که خواسته یا ناخواسته تمامی جوانب زندگی مردم را زیر و رو کرد. مردم از لحاظ اجتماعی تصوف دنیاگریز و گوشه نشین را مامنی برای فراموشی مصیبت‌های وارده و تسکین آرامش خویش می‌دیدند و روز به روز بر تعداد صوفیان و مریدان آن ها افزایش می‌یافت.
در این زمان تصوف به صورت نهضتی متناسب با نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه رشد یافت و نه تنها قشرها و لایه‌های اجتماعی پایین را به طور کامل در نوردید، بلکه دربار سلاطین را نیز به زیر سلطه خود در آورده بود (بویل، 1380: ج 5، 23). بیانی در تعبیری جالب تصوف را نیروی فائق و قدرتمند جامعه ایلخانی می‌داند که قدرت مند ترین عنصر فرهنگی اجتماعی عصر خویش بوده است (بیانی، شیرین، 1381: ج 2، 8-657). هم چنین در این دوران تصوف هم چنان به سمت علمی شده پیش می‌رفت و شکل منسجم تری به خود گرفت. در این دوره ما شاهد ظهور عرفای بزرگی هم چون جلال الدین محمد بلخی (متوفی 672 ه.ق) و عطار نیشابوری (متوفی 618 ه.ق) هستیم.
میر باقری در برآورد دستاوردهای تصوف این دوره معتقد است که تصوف از آداب صوفیانه خویش به سوی اصول و مبانی عرفان اسلامی گرایش پیدا کرد. در این دوره برای اولین بار پیوندی میان تصوف و تشیع قابل مشاهده است. تا این زمان تصوف بر محوریت عقاید اهل تسنن استوار بود. اما در دوره مغول با نفوذ تشیع در میان مردم، تصوف نیز از این امر بی نصیب نماند و بیش از بیش مابین این دو ارتباط و تعامل برقرار گشت (میرباقری، 1384: 6-165). پیوند میان تصوف و تشیع ارچه به آهستگی روی دا اما با گسترش رو به رشد آن در سال‌های عاتی میان مردم تعدادی طرق صوفیانه را چنان مجذوب خویش نمود که آن ها به نمادی برای تبلیغ اندیشه‌های تشیع تبدیل شدند.
در این زمینه گزارش‌های ابن بطوطه در مورد نفوذ بالای تصوف این دوره به درک این مطلب کمک شایانی می‌کند. وی در تمامی شهرها آنقدر از نوع ترتیب و سازمان امور صوفیان صحبت می‌کند که شاید بتوان گفت نیمی از سفرنامه‌اش در ایران به خانقاه‌ها و صوفیه و دراویش مربوط می‌گردد. در بسیاری شهرها از وجود خانقاه‌های متعدد یاد می‌کند که زیر نظر سلسله یا شیخی واحد اداره می‌شدند. در خنج بال ـ شهری در حاشیه خلیج فارس ـ دو خانقاه با دو شیخ و پیر وجود داشته یکی خانقاه ابودلف و دیگری خانقاهی که ساکنان آن مردمی بودند «بزرگوار كه آثار عبادت بر وجناتشان هويدا بود. رنگ‎هاي زرد و بدن‎هاي نحيف و چشمان اشكبار داشتند.» اهالی این خانقاه بر مذهب شافعی بودند (ابن بطوطه؛ 1370، ج 1: 383). همچنین در موارد متعدد از تجار و بازرگانان و دیگر طبقات ـ حتی طبقات دیوانی ـ یاد می‌کند که سرانجام کار و شغل را کنار گذاشته به جماعت صوفیان می‌پیوستند. از جمله در جزیره هرمز از درویش عزلت گزیده‌ای حکایت می‌کند که سابقاً بازرگان بزرگی بوده است، پس از حج دست از دنیا شسته، اموالش را به رفیقش واگذاشته تا به حساب او برایش تجارت کند و در داخل غاری به ریاضت و تزکیت صوفیانه می‌پرداخته است (همان: 334).
با وجود آن که در این زمان تصوف تقریباً تمامی زوایای پنهان و آشکار جامعه ایرانی را فراگرفته بود، و به صوفی جماعت اهمیت فراوان داده می‌شد، سال‌ها از دوران طلایی تصوف می‌گذشت. یکی از نکته‌های بارز تصوف در این دوره عوام زدگی این فرهنگ غنی می‌باشد. در این مورد حتی خود بعضی صوفی نیز زبان به اعتراض گشوده و از ریاکاری، دغل بازی، صوفی نمایی افراد انتقادهای فراوانی کرده اند. «عابدی را پادشاهی طلب کرد. اندیشید که داروی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند. آورده‌اند که داروی قاتل بخورد و بمرد.» (سعدی؛ 1383: 79). همو در جایی دیگر می‌نویسد: «پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند بصورت پریشان و بمعنی جمع، اکنون جماعتی هستند بصورت جمع و بمعنی پریشان.» (همان: 84). شاید بتوان از این روایت استاد سخن چنین نتیجه گرفت که در آن زمان ابنائ طریقت به خوبی صاحی مال و جاه و مقام و مکنت شده بودند.
دومین آفتی که تصوف از آن رنج می‌برد، مسئله‌ای بود که از کثرت و تجمع سرمایه و پول نزد شیوخ این طبقه ناشی می‌شد. بسیاری از سجاده این زمان در واقع فئودال‌ها و زمین‌دارانی بودند که از ثروت خود برای پیشبرد مقاصد دنیویشان استفاده می‌کردند. مسلماً بهترین نمونه از این گونه شیوخ در کل دوران ایلخانی و یا شاید در کل تاریخ تصوف- شیخ صفی‌الدین اردبیلی- باشد به گونه‌ای که شاید بتوان گفت که شیخ ثروتمندترین فرد زمان خود بوده است (بیانی، شیرین؛ 1381: ج 2، 701). او با در اختیار داشتن چنین ثروت بی‌کران و همراه بودن تقریباً تمامی مردم آذربایجان ـ از هر صنف و طبقه و منصبی و در رأس همه آنها شخص سلطان ـ درواقع پادشاه واقعی مملکت بود.
سقوط حکومت ایلخانی در سال 736 ه.ق، ظهور حکومت‌های محلی، از هم گسستگی سیاسی و عدم امنیت جانی و مالی مردم را در پی داشت. پس از این واقعه سال به سال اوضاع ایران آشفته تر گشت. با روی کار آمدن امرای محلی در نواحی مختلف ایران و تسلسل فتنه ها اوضاع چنان در هم ریخت که هیچ از امرای آن سلسله‌های کوچک قادر به اداره امور نبودند. این شرایط با شروع حملات گسترده تیمور در سال 782 ه.ق به اوج خود رسید. همگی این عوامل شرایط ویژه‌ای برای گسترش هر چه بیشتر تصوف و طریقت‌های صوفی ایجاد نمود (جامی،1366: 142؛ میر جعفری،1370: 220).
همان طور که گذشت پس از حمله مغولان 616 ه.ق فتوت و اصول آن به درون خانقاه ها راه یافت و در بین دراویش به حیات خود ادامه داد. این روند تا زمان تیمور نیز ادامه یافت. در میان فعالیت‌های تیمور ظاهرا آن چه وی را بیش از همه به موفقیت نزدیک می‌کرد، توجه او به تصوف و مشایخ طریقت بوده است. تیمور به حقیقت و یا از سر حیله و تزویر پیوند‌های خویش با صوفیان را از همان ابتدا آغاز نمود. وی ارادت خاصی نسبت به مشایخ اهل تصوف از خود نشان می‌داد. دلیل او برای این اقدامات نفوذ گسترده تصوف در ممالک اسلامی بوده است. این رویه توسط فرزندان و زیردستان او یعنی شاهزادگان، امیران و سرداران وی نیز دنبال می‌شد. لذا در تمام دوران حکومت تیمور و جانشینان او یعنی از اواخر قرن هشتم ه.ق تا دهه اول قرن دهم ه.ق، بازار دیانت گرم و کار خانقاه ها و مساجد رونقی تمام داشت. در خانقاه ها و مدارس، مذهب و تصوف چنان، به هم نزدیک شده بودند که جدا کردن شریعت از طریقت به دشواری امکان پذیر بود (میرجعفری،1385: 17). ظاهرا اخلاق، علایق تیمور و شیوه حکومت داری وی بر این حس علاقه مردم به تصوف بیش از بیش می‌افزود. معروف ترین حرکت وی در تکریم مشایخ، دیدار از خواجه علی پیر طریقت صفوی به سال 806 ه.ق بود. این حرکت وی را می‌توان کسب نوعی مشروعیت در میان مردم دانست.
با رونق یافتن تصوف و ازدیاد خانقاه ها به تدریج بنای مدارس و عملکرد آنها دگرگون شد و صوفیان توانستند نفوذ زیادی بر سلاطین، امراء و وزراء ایلخانی و تیموری داشته باشند. همان کانون هایی که روزی به قصد رهایی از ظلم و ستم سلاطین پدید آمده بودند، توانستند حمایت همان سلاطین و وزراء را جلب نمایند. سلاطین و امرای تیموری احترام و توجه زیادی به عارفان و صوفیان مبذول می‌داشتند، رویکرد سلاطین تیموری رونق تصوف و گسترش خانقاه ها را در پی داشت. ارج و قرب خانقاهها در این دوره به حدی رسید که امیر علیشیر نوایی برای مدتی منصب جاروکشی خانقاه خواجه عبدالله انصاری در هرات را اختیار کرد (خواندمیر، 1378: 107).

نتیجه:

در یک برآورد کلی تحولات گسترده سیاسی، اجتماعی جامعه اسلامی در طول زمان تاثیر خود را در تمام شئون زندگی مردم بر جای گذاشت. تصوف نیز از این قاعده کنار نماند. زهد و پرهیزگاری ساده قرن اول ه.ق و اوایل قرن دوم ه.ق، به تشکیل فرقه‌های صوفی در اواخر قرن 3 ه.ق به منجر گشت. از این زمان صوفیان خود را جدا از جامعه و مردم عادی می‌دیدند و عادات خاصی را برای خویش تنظیم می‌کردند. هم زمان با تغییرات عمیق جامعه‌ی اسلامی در قرون بعد تصوف نیز از حالت ساده خویش به سوی طرح مباحث علمی و نظری پیش رفت تا جایی که در این زمینه کتاب‌های فراوانی تالیف و مبانی آن تعلیم داده می‌شد. با حملات گسترده مغولان 616 ه.ق و پیش زمینه اوضاع نابسامان اجتماعی مردم در سال‌های پیش از آن شاهد رشد بی سابقه تصوف در میان مردم هستیم. این روند تا به جایی ادامه یافته که تصوف را باید بزرگ ترین نیروی اجتماعی در آن روزگار دانست؛ که مامنی برای مردم رنج دیده محسوب می‌گشته است. با این وجود در کنار عوام زدگی تصوف، هم چنان تصوف واقعی راه علمی و عملی خویش را توسط صوفیان واقعی ادامه می‌داد.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام ئانشگاه اصفهان
** دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان.

منابع:
ابن بطوطه، محمد بن عبدالله بن محمد بن إبراهیم (1370)، سفرنامه، ترجمه دکتر محمدعلی موحد، تهران، آگاه.
ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج (1368)، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، نو بهار، تهران، مرکز نشر دانشگاهی
ابی طالب، علی (ع) (1379) نهج البلاغه، ترجمه محمد تقی جعفری، مشهد: آستان قدس رضوی.
آریا، غلام علی (1375)، کلیاتی در مبانی عرفان و تصوف، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا، زمان.
بیانی، شیرین (1381)، دین و دولت در ایران عهد مغول، ج 2، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
جامی، مولانا عبدالرحمن (1366)، نفحات الانس، تصحیح و مقدمه توحیدی پور، تهران، بی تا.
خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین (1378): مکارم الاخلاق، تصحیح محمداکبرعشیق، تهران، مرکز نشر میراث نشر مکتوب.
رویمر،هانس روبرت (1366)، قزلباش‌ها و قربانیان حکومت صفوی، ترجمه مجید جلیل وند، مجله‌ی‌اینده، سال سیزدهم.
زرین کوب، عبدالحسین (1375)، روزگاران دیگر (از صفویه تا حاضر)، تهران، انتشارات سخن.
زرین کوب، عبدالحسین (1385) جستجو در تصوف ایران، تهران، امیر کبیر.
سعدی، مصلح بن عبدالله (1383)، کلیات سعدی (گلستان، بوستان، غزلیات، قصائد، قطعات و رسائل) به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران، امیرکبیر.
شبستری، محمود و دیگران (1363)، عوارف المعارف،
صفا، دبیح الله (1378) تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، تهران، انتشارات فردوس.
عطار نیشابوری، فرید الدین (1386)، تذکره الاولیاء، بررسی، تصحیح و توضیحات از دکتر محمد استعلامی، تهران، زوار.
غنی، قاسم (1388)، تاریخ تصوف در اسلام، ج 2، تهران، زوار.
الفاخوری، حنا و خلیل البحر (1373)، تاریخ فلسف در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمهدی آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
فرای و دیگران (1381) تاریخ کمبریج (ج:4)، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیر کبیر.
فروهر، نصرت الله (1387)، کارنامه تصوف، تهران، نشر افکار.
قرآن مجید (1384)، مشهد، ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی، مشهد، آستان قدس رضوی.
قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن (1391)، ترجمه رساله قشیریه، ترجمه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات مهدی محبتی، تهران، هرمس.
مادلونگ (1377)، فرقه‌های اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر.
مقدسی، ابو عبدالله محمد بن احمد (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج 1، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران.
میرباقری فرد، علی اصغر و دهباس مهدی (1384)، تاریخ تصوف 1، تهران، انتشارات سمت.
میرجعفری، حسین (1385): تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایر ان در دوره تیموریان و ترکمانان، تهران، سمت.
نفیسی، سعید (1346)، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، کتابفروشی فروغی.
مقاله:
میرجعفری، حسین (1370) امیرتیمورگورکان و پیران طریقت، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره اول، سال 24،.1370.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.