نویسنده: محمد جواد زاهدی مازندرانی
جنبش محیط زیست گرایی (1)
تلاشی نامطمئن برای رسیدن به پایداری در کار است. گفتمان عمومی و سیاست های محیط زیست گرایی به محض ورود به عرصه افکار عمومی، گفتمان رایج در جوامع صنعتی را بر هم می زند. گر چه معمولاً گفتمان با محوریت فنی می توانسته بر نگرانی های موجود در مورد اخلاقیات سلطه بر طبیعت سایه افکند، اما تردید در توانایی انسان برای سلطه بر طبیعت نگران کننده تر بوده است. آینده اساساً زیر سوال است؛ به ویژه وقتی که تردیدها با استفاده از مفاهیم و اصطلاحات رایج در گفتمان فنی بیان می شود، این تردیدها نگران کننده تر به نظر می رسند.باور اصلی محیط زیست گرایی در گفتمان عمومی تردید را در مورد ظرفیت منابع طبیعی بر اساس الگوهای نهادی شده مستمر فعالیت های انسان برانگیخته است. سوال اصلی این است که چگونه این فعالیت ها باید اصلاح شوند و برای تحقق پایداری کاهش یا تحول یابند. به ویژه، نیاز مشخص تغییر مسیر توسعه صنعتی، افزایش توصیه هایی ترقی خواهانه و مهم تر از آن بدیل های سبز رادیکال یا آرمانی برای توسعه است. به همین ترتیب پاسخ هایی برای چگونگی تحقق پایداری ها دریافت می شود و این پاسخ ها مستلزم تنوع با توجه به فرایند تغییر تاریخی و اجتماعی شالوده ای که مستلزم بسیج حرکت های اجتماعی به سوی فرایند بهتر سیاست برنامه ریزی و مدیریت توسعه است.
محیط زیست گرایی در اواخر سال های 1960 و اوایل سال های 1970اندیشه محدودیت ها را وارد گفتمان عمومی توسعه کرد. هر چند گرفتاری مقابله با محدودیت ها دلمشغولی اصلی توسعه گران است، اما محیط زیست گرایان نتوانسته بودند تا سال های 1980 ضرورت دقت در مورد «پایداری» را وارد گفتمان عمومی کنند و این فقط زمانی میسر شد که ایده توسعه پایدار ابراز گردید (کمیسیون جهانی 1987). از بررسی تحول محیط زیست گرایی به روشنی می توان دریافت که این ایده از گفتمان مربوط به محدودیت ها به گفتمان پایداری رسیده است. در این حال هم به دوگانگی محیط زیست گرایی در زمینه نظری توجه وسیع تری می شود و هم پیشنهادهایی در زمینه یک جهت گیری استراتژیک ارائه می کند که در آن زمینه گفتمان عمومی به ضرورت توجه به پایدارسازی فرایند توسعه تغییر یافته است.
با این همه توجه به گفتمان محدودیت ها در فرایند توسعه از اهمیت اصولی برخوردار است. محیط زیست گرایی در ربع آخر قرن بیستم از میان تخیلات مختلف سر بر آورد و عمومیت یافت. این تخیلات بعضی الهام بخش، بعضی ترس آور و بعضی امیدوار کننده بودند. تصورات در مورد آشفتگی و مرگ، هبوط زندگی انسان، فروپاشی بقا و تسلسل زندگی بر کره زمین و نگرانی های دیگر از این دست به تصور برقراری دوباره زندگی شادمانه انسان همراه با صلح و توازنی مؤثر و دائمی در سایه قدرت بخشی دوباره طبیعت مبدل گردید و از میان تمام این تصورات، انواع گرایشات متفاوت محیط زیستی، موجب گسترش انواع برداشت ها از مشکلات زیست محیطی با تجویزهای متفاوت در خصوص پایداری شد. چیزی که عمومیت دارد، این دریافت حسی است که فعالیت های انسان، رابطه ای بر همکنشی با زمینه های طبیعی وسیع تر دارد که به نوبه خود دارای وازدگی هایی است که اگر طبیعت را به مخاطره نیافکند، یقیناً کامیابی انسان را به مخاطره خواهد انداخت.
به این لحاظ می توان گفت که نظریه های محیط زیست گرا، دیدگاه های امیدوارکننده ای را که مبتنی بر پیشرفت بیشتر جامعه صنعتی بود، به زیر سوال برده اند. به رغم نیمه اول قرن بیستم که با دو جنگ جهانی ویرانگر و دست کم یک رکورد اقتصادی بزرگ مشخص می شود، توسعه های فنی موجب شده تا تمدن صنعتی فراتر از سرپا ماندن، به پیش رود. در اواسط قرن گذشته، این ایده می توانست از طریق صنعتی شدن، مقاومت در مقابل شبهات پیشرفت صنعتی و تبری از انتقاد با توسل به بیان فن سالارانه را احیا کند. ایده های کلیدی نظیر اثبات گرایی و فونکسیونالیسم در اوایل قرن نوزدهم، به وضوح پیشرفت کرد. این پیشرفت برخاسته از استنباط پیشرفت و مبتنی بر اطمینان عمیق در مورد ظرفیت دانش انسان برای کنترل بود که این ظرفیت صرف تحکیم و شکل دادن به جهان در طریقی شد که برای کامیابی انسان مفید است. مورد سوال قرار گرفتن این اطمینان و بازگشت به محدودیت ها، نه تنها محیط زیست گرایی را به چالش در مورد فرهنگ مدرن نهادینه شده واداشت که حاصل آن پیدایش پسامدرنیسم است، بلکه موجب یک عکس العمل ناباورانه و حتی خصمانه نسبت به الگوی توسعه بی بند و بار غربی شد.
شناخت مسائل زیست گرایی شامل طیفی از آگاهی های گیج کننده- گر چه هنوز به لحاظ ظرفیت قابل مدیریت است- نسبت به مسائل زیست محیطی شد که به بینش ترسناک یک فاجعه زیست محیطی که طی آن بشریت از موازنه طبیعی دور شده و کره زمین قابلیت های زیستی خود را از دست خواهد داد، منجر گردید، مگر این که ویژگی و جهت تمدن صنعتی به طور بنیادی تغییر یابد. این شناخت، حتی در مورد معمولی ترین زمینه نظری متفاوت که از طریق باور به پیشرفت صنعتی شکل گرفته قابل تعمیم است. با وجود تمام این ها، به نظر می رسد که ممکن است آینده کارآمد نباشد، حداقل این که آینده به آسانی نخواهد توانست مجموعه ای از چالش ها را در فرایند درازمدت در مورد قابلیت های سازندگی و خلاقیت انسان ارائه دهد. کابوس محدودیت ها به معنی آن است که مصیبت ها و اضمحلال تا حد ممکن مطابق بعضی برآوردها عملاً گریزناپذیراست.
مضمون نظری این محدودیت ها، تخریب مهارناپذیر محیط زیست، پیامدهای بد کار کردی توسعه، تشدید نابرابری ها، افزایش فزاینده فقر و مهارناپذیرتر شدن گسترش آسیب های اجتماعی است.
نابسامانی های اجتماعی و زیست محیطی گسترش صنعت
در عصر جدید امکان دستیابی به تمام چیزها از طریق سلطه بر طبیعت به عنوان جنبه کلیدی نظریه صنعتی شدن، توسعه یافته است. این امکان پذیری دستیابی به عنوان مظهر و ویژگی کلیدی فناوری های نوین شناخته می شود. در واقع قبل از هجوم صنعت گرایی، آشنایی دقیقی از قواعد طبیعت به عنوان کلید کنترل انسان بر طبیعت وجود داشت.این مأموریت لزوماً یک مأموریت روشنفکری بود که لازمه آن پیشرفت تفکر انسان از طریق انضباط منطقی و بررسی علمی است. تا اواخر قرن گذشته هنوز بعد روشنفکری پیشرفت، قسمتی از تغییر وسیع تر در نظام بوروکراسی (دیوانسالاری) شناخته می شد. از بین بردن سردرگمی و اشتباه و تقویت شفافیت و آشنایی با پیشرفت ابتدا در جهت ایجاد نظم و تمدن صنعتی کارآمد حرکت می کرد. پیشرفت در اداره کردن جمعی طبیعت به عنوان قسمتی از پیشرفت انسانیت در نوعی از حکمرانی بود که مبرا از ستم های معمول و رایج در نظام های پادشاهی بوده و با فلسفه های اجتماعی و علمی مورد پذیرش طبقه جدید در خدمت حفظ بقا و شکوفایی انسان به پیش برده می شد. از عصر روشنگری به بعد باور به پیشرفت فقط ناشی از پیشرفت دانش نبود بلکه حاصل اطمینان به قدرت دولت به عنوان قدرت مرکزی جامعه نیز بوده است.
بدین گونه نظریه صنعتی کردن ممکن است به ایده واحد متکی به دانش، مقصد و قدرت یکسان منتهی گردد که عمدتاً از طریق بوروکراسی محقق می شود. استدلال بی طرفانه در این ایده اعمال قدرت بلامنازع (2) در پیگیری بهره وری جهانی انسانیت است و سوای کشمکش های این جهانی و فساد تفکر اداری پیش درآمد نیک اندیشه ای را در زمینه فراگیری مطمئن بوروکراسی طراحی می کند.
ظهور نظریه صنعتی شدن در ویژگی اسطوره ای مشخص آن قرارد ارد. سنگ محک این افسانه باور به دانش علمی است که قدرتی را برای کنترل و مهار نیروهای طبیعت از سوی انسان ارائه می دهد. با این حال این جهت گیری در ذات خود نمی تواند متضمن آن نوع دانشی باشد که اسطوره ای صنعت و توسعه به عنوان اساس منطقی آن توصیف می شوند. ایدئولوژی صنعتی شدن به رغم تصور عقلانی بودن، با معرفت شناسی عالمانه ای که بزرگش می دارد، در مغایرت است. این امر نه تنها به دلیل تأثیر وسیع مفهوم سازی تاریخی بلکه به دلیل باور نامحدود آن به ظرفیت طراحی انسان برای کنترل صنعت در جهت منافع خود نیز قابل تأمل است. چنین اعتقادی در صورتی ایمن خواهد بود که کشش ضمنی در خصوص بوروکراسی و فکر مدیریت دولتی را به مثابه راه حلی برای پایان تنش ها و نگرانی ها و نیز جمع گرایی رواج دهد و راهنمایی برای نیل به یک انسانیت یکپارچه شده با مقصودی واحد و قابل تصور باشد.
البته برای قدرت تکنولوژی محدودیت های مشخصی را نمی توان به طور روشن در زمینه علمی تعریف کرد. به همین جهت این احتمال ناممکن به نظر می رسد که ابتکارات نامنتظره، راه حل هایی را برای مسائلی که به نظر می رسد غیر قابل حل اند، مهیا سازد. با این حال ممکن است مشکلات امروزی و اشتباهات گذشته نشان دهند که دانش علمی که ضرورتاً باید اطمینان به ظرفیت فن آوری را تغییر دهد هنوز به وجود نیامده است و دانش علمی و فنی موجود نه فقط از حیث قطعیت بلکه از منظر تأمین آینده ای امیدبخش و بهزیستی و رفاهی پایدار برای انسان بسیار پیش تر از آن چه که می توان تصور کرد محل تردید است.
دوسویی های محیط زیست گرایی
استنباط بحران زیست محیطی به احیاء محیط زیست گرایی به پیدایش یک نوع ایدئولوژی در این زمینه منجر شده است. اما این ایدئولوژی ناهماهنگی و دوگانگی و قابل تأملی را در بر می گیرد.این ناهماهنگی در تفاوت جهت گیری های راهبردی تحت عنوان اصلاحات مترقی و تحول رادیکال تجلی یافته است. محیط زیست گرایی به ویژه در تلاش های رادیکال تر، به نابسامانی فکر بوروکراسی و ایدئولوژی صنعتی شدن، گرایش دارد. با این وجود، به محض این که محیط زیست گرایی عقاید مرسوم را به زیر سوال ببرد، از طریق آن ها انگ ضد توسعه ای بودن خواهد خورد. در نتیجه این نگرانی وجود دارد که محیط زیست گرایی به طور ناسازه ای (پارادوکسیکال) به ریشه های صنعت گرایی بازگشت کند.
امروزه محیط زیست گرایی به عنوان یک پدیده مطرح در اواخر قرن بیستم، در مقایسه با اواخر سال های 1960، شکل مشخص تری به خود گرفت. این دوره قدیمی همراه با یک دوره کاهش و یکپارچگی تا آغاز شکوفایی بعدی محیط زیست گرایی در اواخر سال های 1980 و اوایل سال های 1990، ادامه یافت. بروز شکوفایی محیط زیست گرایی با نخستین روز زمین در سال 1970 و بیستمین بزرگداشت آن در سال 1990 به نحو شایسته ای مشخص شده است، البته نشان دادن تفاوت های برجسته به ویژه با تأکید بر جابه جایی از «محدودیت ها به پایداری» مشخص می شود.
جنبش اولیه حفاظت محیط زیست با الگوی یکسانی در زمینه توسعه سازمانی و ایدئولوژیکی پدید آمد و موجب ارتقاء علم اقتصاد عقلایی و ساختار بوروکراتیک جامعه صنعتی پیشرفته شد. در واقع فردریک تایلور بنیانگذار « مدیریت علمی» پیشنهادات اصلی خود را در جنبش حفظ محیط زیست مناسب پیشرفت مطرح کرد. رفاه آینده بشر به استفاده کارآمد از نیروی کار انسان و همسنگ با آن منابع طبیعی وابسته است. جنبش حفظ محیط زیست دوگانگی بین صنعت گرایی و طبیعت گرایی را به حداقل می رساند. به این ترتیب در سال های 1960 و 1970 گرایشات رادیکالی در محیط زیست گرایی و توسعه های فرهنگی مربوط به آن ها باور مدرنیته را به زیر سوال برد و این امر هنوز در بخشی از محیط زیست گرایی معاصر ادامه دارد و البته بخشی از آن نیز در برابر میراث محافظه کاری مقاومت می کند. با این حال درک مشخص از بحران سنت حفظ محیط زیست، دست کم پاره ای از زمینه های فکری و نهادی را می سازد که بر پایه آن بتوان عکس العمل و پاسخی مناسب را طلب کرد.
امروزه، تفاوت اهداف محیط زیست گرایی دوگانگی آن را آشکار می سازد. اهداف محیط زیست گرایی در راه های متباین آن تشخیص داده می شود که به طور کلی بین دو موقعیت متضاد و ناهمساز قرار می گیرند:
1-عقیده ای که از تحول مستمر جامعه صنعتی پیشرفته جانبداری می کند.
2-هدفی که در مقابله با نیاز به پذیرش اصلاحات و سازگاری با مشکلات قرار می گیرد.
بر حسب راهبردهای کاربردی موقعیت محیط زیست رادیکال با تأسیس نهادهای مبتنی بر سیاست مدیریت در جهت واگرایی سوق می یابد و از این رو متکی بر فعالیت های مخالف در حوزه جنبش های متنوع اجتماعی است. در حالی که موقعیت مقابل به جهت گیری به سوی مشارکت همگانی و بسط مدیریت گرایی با تکیه به تشکل های مردمی و تقویت حوزه عمومی است که با وابستگی به اصلاح نهادهای تأسیس شده، طالب همگانی و همراهی آن هاست. نکته قابل توجه در خصوص این فرایند آن است که به رغم عدم اطمینان داد و ستد فکری میان این دو اردگاه به نظر می رسد که نوعی همگرایی در ارتباط با ضرورت توسعه پایدار از طریق بسط مشارکت های همگانی، توانمند سازی مردم، ارتقاء سطح سرمایه اجتماعی و بسط عدالت و کاهش فقر با استفاده از قابلیت های اجرایی سازمان های غیردولتی در هر دو دیدگاه در حال شکل گیری و تقویت است(Fisker, Frank,1995)
پینوشتها:
1- Environmentalism
2- Unquestionable
زاهدی مازندرانی، محمد جواد؛ (1388) نقش سازمان های غیردولتی در توسعه پایدار، تهران: مازیار، چاپ اول