منبع: راسخون
دیدگاه های کلی جامعه پذیری
موضوع جامعه پذیری با توجه به پیچیده بودن و چند بعدی بودن، از سویی، در رشته های مختلف علوم انسانی از سوی دیگر,، از دیدگاه ها و زوایای مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. روانشناسی، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی و انسان شناسی فرهنگی نیز هر یک از دیدگاه خود جامعه پذیری را مورد کنکاش و مطالعه قرار داه اند. به طور کلی می توان گفت که، کم پژوهشگری در رشته های مختلف علوم انسانی می توان یافت که یا به صورت مستقیم به امر جامعه پذیری نپرداخته باشد، یا به صورت غیر مستقیم در گذر از پرداختن به امر آموزش و پرورش بی توجه به این موضوع بوده باشد. برای مثال چارلز کولی بحث "درونی کردن ارزش ها را مورد مطالعه خود قرار می دهد که این امر بخشی از عناصر محتوای جامعه پذیری است." در واقع، برای بحث دقیق پیرامون جامعه پذیری به قول ژاک آردوآنو روانشناس اجتماعی فرانسوی (1994) یک نگاه بین رشته ای (مُولتی رفرانسیل) نیاز است تا همة ابعاد و زوایای این موضوعِ مهم، کالبد شکافی بشود. از این رو، ماندن در چارچوب یک رشته و در چارچوب یک نظریة خاص در هر رشته، کاری ناکافی و چه بسا خطا می باشد. بنابراین، در این مقاله نیز در محدودة یک رشته یا نظریه باقی نمانده بلکه، سعی شده است در یک رویکرد بین رشته ای به جامعه پذیری توجه بشود. ضمن اینکه، به دلیل تحصیلات دانشگاهی و جامعه شناس بودن، زاویۀ دید بررسی این موضوع در حوزۀ جامعه شناسی سنگین تر و قوی تر از بقیۀ دیدگاه ها است. البته، در توضیح مطالب هم از روانشناسی اجتماعی و هم از انسان شناسی فرهنگی نیز بهره برده ایم.در مجموع، با نگاهی کلان به رویکردهای مختلف در مورد جامعه پذیری، می توان دو دیدگاه کلی را مطرح کرد. دسته ای که به فرد اهمیت داده و به "اصالت فرد" معروف هستند، و دستة دوم که به جامعه و منابع جامعه پذیری اهمیت می دهند که به "اصالت جامعه" شناخته شده اند. البته نظریة سومی نیز وجود دارد که بین این دو نظریه واقع شده است.
در اصالت فرد، "اهمیت کنترل خود و ادغام روانی ملاک است یا به گفتة افلاطون، که حکومت درونی را نام می برد، وی معتقد است که زمانی که انسان بتواند بر خود حکومت کند می تواند و قادر است که برای دیگران مفید باشد. بدون اینکه خود به این موضوع بیاندیشد و به آن واقف باشد. در حالی که طرفداران اصالت جامعه معتقدند که استقلال و خود مختاری احساس مسئولیت و معرفی خود، در واقع انعکاس هنجارها و شرایط اجتماعی است. در واقع، در این دیدگاه انسان مسخ شده است و بردة نیازها (امنیت، حمایت، به رسمیت شناختن) بوده همچنین مطیع گروه غالب یا اشخاص ممتازی که وی را در موقعیت قربانی پذیرش هر نوع القاعات می باشد، در نظر می گیرند." به عبارتی، در این دو حالت یک حرکت یک طرفه و یا فقط رفتِ تنها از طرف یک منبع به طرف منبع دیگر وجود دارد. خواه از طرف منبع جامعه پذیر کننده به سمت منبع جامعه پذیر شوند باشد، خواه از طرف منبع جامعه پذیر شونده به سمت منبع جامعه پذیری کننده باشد. جامعه شناسی کلاسیک، برای مثال دورکیمی در مفهوم اولیه یعنی، اهمیت جامعه تأکید زیادی داشته و برای نهادهای اجتماعی اهمیت فوق العاده ای قائل شده، در حالی که جامعه شناسی معاصر هر چه بیشتر در جهت مفهوم دوم حرکت می کند و به انسان (کودک) به عنوان بازیگر اجتماعی نگریسته و به او اهمیت بیشتری می دهد. برای مثال، در اندیشة نظریة تحلیل نهادی که نظریه ای جامعه شناسی خرد است (لورو، 1981)، به انسان به عنوان بازیگر اجتماعی که در مقابل جامعه منفعل نبوده ولی در ارتباط با ساختار و نهادهای اجتماعی می باشد، توجه خاصی شده است. به زعم این گروه فرد در مقابل ساختار نهادهای اجتماعی بازیگری است که نمی تواند از همۀ ارزش ها, هنجارها و قوانین نهاد مربوطه سرپیچی کند. بلکه، بستگی به موقعیت و قدرتش تا حدودی مجبور به اطاعت از نهاد اجتماعی خواهد بود.
بودونیه به نقل از مونتاندون "در مورد ساختن رفتارهای فردی و گروهی معتقد است که جامعه شناسان از طرفی، به انسان ها به عنوان بازیگران اجتماعی توجه می کنند، از طرف دیگر، به تعامل ها و به روابطی که انسان ها از سویی، خودشان را می سازند، هویتشان را مشخص می کنند، از سوی دیگر، به ساختن هویت دیگری توجه می کنند و در ساختن دنیای اجتماعی مشارکت و همکاری می کنند، توجه دارد." از این رو، دیدگاهی در جامعه شناسی وجود دارد که به تعامل فرد با ساختار اهمیت داده و یکی را فدای دیگری نمی کند.
در روانشناسی اجتماعی نیز ضمن مهم بودن گروه ها و تأثیر آن ها بر رفتارهای اجتماعی افراد گروه یا جامعه، فرد به صورت منفعلانه عمل نمی کند. بلکه، تا حدود زیادی به مانند جامعه شناسی معاصر، معتقدند که فرد در تعامل با محیط می باشد. بنابراین جریان اجتماعی شدن فرد را می توان از دو بُعد کلی بررسی کرد. بعد فردی و بعد اجتماعی.
الف) بعد فردی: بعد فردی اجتماعی شدن عبارت است از: فرآیند یادگیری که از طریق آن، فرد هویت اجتماعی خود را پیدا می کند و نحوه زندگی در جمع را فرا می گیرد. پس در این بعد فرآیند اجتماعی شدن به معنای گسترش«من اجتماعی»است. از طریق آموزش، پیش بینی، ارزیابی و بسط تجربه آگاه در اختیار خویشتن. مید(G.H.mead) و همچنین کولی ( C.H.cooley ) صاحبنظرانی هستند که اجتماعی شدن را از این دیدگاه مورد بررسی قرار داده اند.» از نظر فردی، اجتماعی کردن استعدادهای بالقوه فرد را شکوفا میکند و امکانات رشد شخصیت و تبدیل فرد به شخصی اجتماعی را فراهم میآورد.
ب) بعد اجتماعی: بعد اجتماعی آن نیز فرآیندی است که جامعه از طریق آن به آموزش اعضای خود به تنظیم امور اجتماعی و تداوم زندگی اجتماعی می پردازد. پس در این بعد اجتماعی شدن فرآیند انتقال میراث فرهنگی و تداوم آن از این طریق است . جامعه باقی نمی ماند مگرآنکه بین اعضاء نوعی وفاق در شیوه های اصلی عمل و اندیشه به وجود آید و در خلال قرون تداوم یابد.» از نظر جامعه اجتماعی کردن فرآیندی است برای انتقال ویژگیهای فرهنگی یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و فراهم آوردن امکان تعامل و استمرار فرهنگ و نیز تربیت افراد برای ایفای نقشها و احراز پایگاههای مختلف اجتماعی.
البته جامعه پذیری موقعی مطرح می شود که اِشکال در تعامل اجتماعی وجود داشته باشد. وقتی صحبت از این مفهوم و دیگر مسائل اجتماعی می شود، لازم است به مسائل زیستی، انسان شناسی، روان شناسی و گروه های مشکل دار نیز توجه شود. به هر حال همه این ها یک تفکر و بینش درمانی را می طلبد. بررسی این مسائل می تواند به شناخت عوامل بیماری زا و همه گیر اجتماعی کمک کند؛ چرا که این پدیده ها خود به خود می توانند به صورت گسترده همه حوزه ها را درگیرند. بنابراین فرد جامعه پذیر کسی است که بر اثر هم نوا شدن با هنجارهای گروهی، وظایف گروهی را پذیرفته و راه های همکاری را شناخته و به این ترتیب دارای رفتارهای گروه پسند شده است. جریان جامعه پذیری به دو صورت پیش می رود. یعنی گاهی اوقات گروه عمداً به جامعه پذیر کردن فرد می پردازد، مانند زمانی که خانواده و مدرسه آگاهانه هنجارهای زندگی گروهی را به کودک آموزش می دهند و گاهی نیز زندگی گروهی، خود به خود فرد را جامعه پذیر می کند. مثل وقتی که رفتار پدران و مادران بی آنکه خود آن ها متوجه باشند سرمشق کودکان قرار می گیرد.
عوامل جامعه پذیری
جامعه پذیری به عنوان یک فعالیت پیچیده دارای ابعاد و عناصر مختلفی است.عوامل تشکیل دهندۀ جامعه پذیری شامل سه بخش: منبع، محتوی و روش می باشند که هر یک نقش خاص به خود را دارند. منظور از منبع، محیط ها، منابع و عواملی هستند که کارکرد و هدف جامعه پذیری دارند. یعنی فضاهایی هستند که مایل به انتقال فرهنگ خود می باشند. امروزه این منابع عبارتند از: نهاد خانواده، نهاد آموزش و پرورش، رسانه های جمعی و محیط های اجتماعی (خصوصی و عمومی) اطراف فرد. منظور از محتوای جامعه پذیری، ارزش ها، نمادها، هنجارها، قوانین و آداب و رسوم خاص هر منبعی مد نظر می باشد که در فعالیت جامعه پذیری ساخته می شوند. البته، این منابع در ارتباط با یکدیگر و تحت تأثیر فرهنگ جوامع هستند. و نهایتاً روش، راه هایی است که یک منبع سعی در جامعه پذیر کردن افراد آن موقعیت انجام می دهد. یقیناً، در صورتی که امر جامعه پذیری موفق باشد و افراد جامعه به صورت آگاهانه و نه تحمیلی از آن تبعیت کنند، جامعه پویا و پر تحرک بوده و چنین جامعه ای راحت تر و سریع تر، به اهداف خود رسیده و سپس راه های پیشرفت و توسعه پایدار را خواهد پیمود.بنابراین جامعه پذیری فرآیندی است كه به موجب آن جامعه فرهنگش را از نسلی به نسل دیگر انتقال می دهد و فرد را با شیوه های پذیرفته شده و تأیید شده زندگی سازمان یافته اجتماعی سازگار می كند.از سوی دیگر فرد در جریان این فرآیند خود را با محیط اجتماعی پیرامون خود سازگار می نماید.كاركرد جامعه پذیری آنست كه استعدادها و اموری را كه فرد به آن نیازمند است فرامی گیرد،و نظام ارزش ها ،آرمان ها و انتظارات متقابل جامعه را به فرد منتقل می نماید و چگونگی ایفای نقش را به فرد آموزش می دهد.این فرآیند كه دارای مراحل گوناگونی است كه از بدو تولد تا آخر عمر را در بر می گیرد،عوامل متعددی ایفای نقش می كنند كه ما در این بخش به تبیین مهمترین عوامل آن می پردازیم. از میان این عوامل، برخی بصورت آشكار و برخی دیگر بصورت پنهان و نا خودآگاه به این امر مبادرت می ورزند. نكته دیگر اینكه نباید اهمیت این عوامل را یكسان پنداشت؛ زیرا درجه تأثیر پذیری فرد از هریك از این عوامل در دوره های زمانی مختلف از زندگی فرد ممكن است متفاوت باشد كه در ذیل این عوامل را بررسی می كنیم.
عوامل، كارگزاران یا آژانس هاى جامعه پذیر كننده یعنى افراد، گروه ها و سازمان هایى كه جامعه پذیرى توسط آن ها و در درون آن ها اتفاق مى ا فتد در عصر و زمان حاضر عبارتند از: خانواده و شبكه خویشاوندان، گروه دوستان و همسالان، مراكز آموزش رسمى، وسایل ارتباط جمعى، شغل و محیط هاى شغلى، سازمان ها و كانون هاى مذهبى، احزاب و جنبش هاى سیاسى، اتحادیه هاى كارگرى، كلوپ ها و انجمن ها، طبقه اجتماعى، محیط هاى مرجع (محیط هایى كه فرد بدون آن كه بدان ها تعلق داشته باشد، ارزش هاى و الگوهاى آن ها را به عاریت گرفته و جهت گیرى ها و كنش هاى خود را همسو با آن هاسازمان مى دهد.)
مجموع كارگزاران جامعه پذیرى در یك تقسیم بندى كلى به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم شده اند: كارگزاران اولیه نظیر خانواده، گروه دوستان، خویشان و اهل محل كه معمولاً داراى روابطى نزدیك، مستقیم، عاطفى، چهره به چهره، خودجوش، صمیمانه، و غیررسمى هستند؛ و كارگزاران ثانویه نظیر نهادهاى آموزشى، رسانه هاى گروهى، سازمان هاى اجتماعى، محیط هاى ادارى و شغلى، احزاب سیاسى و غیره كه معمولاً داراى روابطى رسمى، بوروكراتیك، عقلانى، محدود و قراردادى هستند. در اولى یا ثانوى بودن برخى عوامل همچون رسانه هاى گروهى اختلاف نظر وجود دارد؛ چرا كه این رسانه ها دربرخى وجوه از سنخ كارگزاران اولیه و از برخى وجوه داراى ویژگى هاى كارگزاران ثانویه اند. در ادامه به توضیح اجمالى برخى از عوامل و كارگزاران جامعه پذیرى مى پردازیم.
تبیین ارتباط بین نقش خانواده با جامعه پذیری افراد
در میان عوامل مختلف جامعه پذیری، نقش خانواده از برجستگی خاصی برخوردار است، علت این امر را می توان در این واقعیت جست كه اولاً شكل گیری شخصیت افراد تا حدود زیادی در خانواده صورت می گیرد و فرزندان عمدتاً ویژگی های رفتاری والدین خود را كسب می كنند؛ ثانیاً این نقش خانواده بیشتر هنگامی مشاهده می شود كه فرد در سال های اولیه زندگی خود قرار دارد و شخصیت وی همچون لوح سفیدی برای اولین بار در حال شكل گیری است. پس خانواده بدون شک یکی از مهمترین عوامل جامعه پذیری در همه جوامع است و خانواده مسوولیت اصلی اجتماعی کردن کودکان را در سال های اولیه و حیاتی زندگی به عهده دارد؛ پس اولین و مهم ترین كارگزار جامعه پذیرى كودك محسوب مى شود. خانواده جایی است که کودکان نخستین وابستگی های عاطفی نزدیک و صمیمی خود را در آن برقرار می سازند، زبان یاد می گیرند و ارزش ها و هنجارهای فرهنگی را درونی می کنند. كودك در اثر وابستگى زیستى و عاطفى، پایه ا ى ترین آموزه هاى اجتماعى چون باورها، نگرش ها، ارزش ها، هنجارها، نمادها، الگوها، نقش ها، انتظارات اجتماعى و به طور كلى، منطق تعاملات جمعى را در خانواده مى آموزد و با توجه به این كه كودك براى ارزش یابى آموخته هاى خود هیچ مرجع و منبع دیگرى نمى شناسد، تقریباً تمام آنچه از طریق این فرآیند بر او عرضه مى شود، دریافت كرده، عمیقاً درون ریزى مى كند. و تقریباً تمام ابعاد وجودى او در این مقطع مسخر این جریان خواهد بود. ذکر این نکته لازم است كه فرآیند اجتماعى شدن فرد در محیط خانواده، تلفیقى از جامعه پذیرى ناآگاهانه و ناخودآگاه است و الگوهاى رفتارى فراگرفته شده در درون خانواده، ممكن است مدل ها، شیوه ها وگونه هاى خاصّى از منش و عمل را، ناخواسته فراروى فرد قرارداده، كلیت زندگى او، در دوران بلوغ، متأثر سازد.بنابراین محیط خانوادگی عامل قطعی مؤثر در ایجاد شرایط سازنده ای است كه ارزش ها و گرایش های شخص را شكل می دهد. بخش مهمی از این فرآیند در درون خانواده بصورت عمدی و آگاهانه انجام می پذیرد ولی بخش زیادی از آن نیز كاملاً ناخودآگاه است. برای مثال والدینی که با کودکانشان بدرفتاری می کنند غالباً والدین خودشان با آنان بدرفتاری کرده اند و احتمال بیشتری دارد که کودکان اینه ا نیز والدین بدرفتار و پرخاشگری شوند. به همین ترتیب می توان گفت که ویژگی های شخصیتی از نسلی به نسل بعدی منتقل می شود. الگوهای كنش متقابل اجتماعی درون خانواده ممكن است مدل های ناخواسته را برای شكل گیری رفتار و شخصیت بعدی كودكان،یعنی زمانی كه به بلوغ و دوره جوانی می رسند، فراهم سازد. به هر حال اگر جامعه پذیری یا «اجتماعی شدن» فرآیندی باشد كه نسل های مختلف یك جامعه را به یكدیگر پیوند می دهد «خانواده» از عوامل عمده جامعه پذیری از دوران كودكی تا جوانی و پس از آن است كه به صورت یك سلسله مراحل پی در پی رشد و تكامل، نسل ها را به یكدیگر مربوط می سازد. همچنین از لحظه تولد، کودکان در هر یک از خرده فرهنگ های نژاد، طبقه، قومیت، مذهب و منطقه از پایگاه محولی (غیراکتسابی) برخوردارند. برای مثال، ارزش ها و انتظاراتی که کودکان می آموزند تا حد بسیار زیادی به طبقه اجتماعی والدینشان بستگی دارد. مطالعات ملوین کوهن (Kohn Melvin ) نشان می دهد که والدین طبقه کارگر و طبقه متوسط، کودکان خود را به شیوههای مختلف تربیت می کنند. والدین طبقه کارگر ارزش بیشتری به همنوایی با معیارهای سنتی رفتار می دهند در حالی که والدین طبقه متوسط ارزش بیشتری به کنجکاوی یا ابتکار می دهند. بدین ترتیب، والدین کودکان خود را برای آن قسمت از دنیای اجتماعی که بهتر می شناسند، اجتماعی می کنند و با انجام این امر آنان یک نظام طبقه ای را در نسل بعد به وجود می آورند. تا حدودی به علت این چنین تأثیراتی است که زمینه طبقه اجتماعی کودک عامل خوبی برای پیشگویی هوش، موفقیت های تحصیلی و پایگاه نهایی اجتماعی - طبقاتی آن کودک است.
همانطور كه پروفسور ماسگروو نیز تأیید كرده «خانواده» عامل اصلی و تعیین كننده در جامعه پذیری افراد می باشد. خانواده اولین جایی است كه مجموعه ای از ارزش ها و هنجارهای جامعه به فرد القا می شود و میزانی از دانش و آگاهی اجتماعی و سیاسی در اختیار وی قرار داده می شود. خانواده مهمترین آموزشگاه كودك پیش از آغاز تحصیلات رسمی او محسوب می شود. عمل آگاهانه یا ناآگاهانه اعضای خانواده در برابر كودك، او را برای جامعه آینده آماده می كند. به عقیده صاحبنظران، روند و نتایج آموزش و پرورش كودك در درجه نخست به شیوه زندگی خانواده، كه واحد اساسی و مركزی جامعه است و به ویژه به مناسبات میان پدر و مادر بستگی دارد.خانواده شخصیت كودك، سپس شخصیت نوجوان و سرانجام شخصیت جوان را شكل می دهد. اما فرآیند جامعه پذیری در محیط خانواده نه با فشاری فلج كننده همراه است و نه معلول تقلیدی بی هدف است كه كوركورانه انجام گیرد، بلكه همانگونه كه «استوتزل» می گوید این فرآیند عبارت از «سازگاری كاملاً هدف داری» است كه به عوض آنكه كودك علی رغم میل خود آن را تحمل كند،آن را می طلبد و در واقع نوعی سازگاری حساب شده و ارادی است. ثانیاً كودك با كسب تجارب مشخص در دوره های بعد زندگی و آرمان هایی كه رفته رفته بر اثر این تجارب برای خود ترتیب می دهد، الگوی اولیه شخصیت او را دگرگون می سازد و شخصیت نهایی او در واقع نتیجه انطباق هایی است كه در سراسر عمر به نحو پویایی در مواجهه با اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی و قبول مقام های مختلف و ایفا نقش های مربوط به آن، از او سر می زند. امروزه نقش خانواده بعنوان یكی از عوامل جامعه پذیری دچار تغییر شده است و برخلاف گذشته فرزندان و به ویژه جوانان برای مدت زمان بیشتری در معرض تأثیر سایر عوامل قرار دارند.كه در ذیل به این عوامل خواهیم پرداخت. ناگفته پیداست كه خانواده على رغم بروز برخى تغییرات و ظهور عوامل اجتماعى كننده دیگر، همچنان از نقش مهم، برجسته و تعیین كنندها ى در فرآیند جامعه پذیرى برخوردار است. به تعبیر برخى جامعه شناسان، خانواده هسته ا ى در جامعه صنعتى اگرچه بسیارى از كاركردهاى تولیدى، سیاسى، دینى و تربیتى خود را از دست داده است و به واحد سكونت و مصرف تبدیل شده است، اما جامعه پذیرى كودكان و برتر از آن ایجاد شرایط براى كسب تعادل روانى بزرگسالان، همچنان جزو كاركردهاى خانواده شمرده مى شود. خانواده در جامعه پذیرى سیاسى كودك نیز نقش مهمى ایفا مى كند. كودك در چارچوب خانواده، اولین تجربه برخورد با روابط، اقتدار را كسب مى كند؛ تجربه ا ى كه ممكن است به نظام سیاسى نیز تعمیم یابد. به اعتقاد برخى، بین دموكراسى تجربه شده در خانواده و رفتار دموكراتیك در عرصه هاى عام سیاسى و اجتماعى، رابطه مشهودى وجود دارد؛كسانى كه فرصت مشاركت در امور مختلف خانواده را یافته باشند، در مقایسه با دیگران، توانمندى و شایستگى بیش ترى براى ورود به قلمروهاى سیاسى و اجتماعى در خود احساس مى كنند.
تبیین ارتباط بین نقش گروه همسالان با جامعه پذیری افراد
یكی دیگر از عوامل جامعه پذیری گروه همسالان است. همچنان که کودکان بزرگتر می شوند، وقت بیشتر و بیشتری را در معاشرت با همسالان خود می گذرانند.گروه همسالان متشكل از افرادی می باشد كه درون یك مجموعه سنی خاص قرار می گیرند و از لحاظ خصوصیات اجتماعی دیگر با آن ها کاملاً برابر هستند و معمولاً در سراسر زندگی شان ارتباطات نزدیك و دوستانه برقرار می كنند كه نمونه یك مجموعه طبقات سنی بعنوان مثال دانش آموزان یك دبستان می باشند. كودك و نوجوان به اقتضاى اشتراك نسبى و مشابهت زیاد با همسالان خود در خصوصیات فكرى، آرمانى، ارزشى، احساسى و اجتماعى، به شبكه جدیدى از تعاملات اجتماعى با آثار و كاركردهاى ویژه و فرصت ها و تهدیدهاى متناسب وارد مى شود. عضویت در این شبكه، در مقایسه با خانواده، از جاذبه بسیار زیادى براى كودكان به ویژه در مراحل اولیه زندگى برخوردار است و معمولاً با افزایش ارتباط با گروه همسالان، ارتباط و تأثیر والدین به میزان قابل توجهى كاهش مى یابد. تأثیر گروه همسالان هنگام بلوغ به اوج خود می رسد یعنی زمانی که جوانان آماده تشکیل یک خرده فرهنگی متمایز از سلیقه ها، فعالیت های اوقات فراغت، پوشش، زبان مخصوص، نمادها، ارزش ها و قهرمانی های خاص خود است. افراد حجم عظیمی از اطلاعات و نگرش ها را از همسالان و دوستان خود بصورت غیر رسمی فرا می گیرند. این هنگام کسب محبوبیت و مورد پسند واقع شدن یکی از اهداف مهم نوجوانان می شود و پذیرش ارزش های گروه همسالان به طور وسیعی به پذیرش فرد در آن گروه کمک می کند.گروه های همسالان و دوستان، حس ارزشمند بودن را در فرد ایجاد می كنند. دوستان به تبادل عقاید و اطلاعات می پردازندو به شكل دهی دیدگاه های یكدیگر درباره جهان خارج و پدیده های آن كمك می كنند. از آنجا كه افراد مایلند دیگران آن ها را دوست داشته باشند و به آن ها احترام بگذارند، افراد غالباً ارزش ها و رفتار خود را به گونه ای جرح و تعدیل می كنند تا با انتظارات كسانی كه با آنان تعامل دارند همخوانی داشته باشد. این امر بطور خاص در دوران نوجوانی و جوانی حائز اهمیت است كه تماس با افراد همسن، نوعی احساس امنیت را در جوانان ایجاد می كند و حتی ممكن است رفتار وی را بیش از هر عامل دیگری شكل دهد. در مواردی كه جامعه ای شاهد شكاف و تضاد بین نسل ها باشد یا نسل های مختلف تجربیات متفاوتی داشته باشندگروه همسالان و دوستان اهمیت فزاینده ای می یابد. اهمیت گروه همسالان و دوستان در جامعه فعلی ما به علت گسترش بی رویه شهرنشینی و تبعات آن از جمله كاهش نفوذ و اقتدار والدین و نهادهای سنتی و همچنین طولانی شدن دوره جوانی در اثر گسترش آموزش از یكسو و بیكاری و بالا رفتن سن ازدواج از سوی دیگر افزایش یافته است.گروه همسالان و دوستان ممكن است بر مبنای محله، مدرسه، دانشگاه، سن یا یك فعالیت مشترك و یا آمیزه ای از این عوامل تشكیل گردد. فقدان نهادهای سازمان یافته كافی برای اوقات فراغت جوانان باعث شده است كه اهمیت گروه همسالان و دوستان در شرایط فعلی جامعه افزایش یابد. پس می توان گفت که،گروه همسالان بیشترین نفوذش را در دوره نوجوانی اعمال میکند. در این دوره مورد پسند دیگران قرار گرفتن، معرف اصلی نوجوانان میشود و پذیرش و نمایش ارزشهای گروه همسالان در پذیرش ارزشهای اجتماعی از سوی فرد، نقشی تعیینکننده دارد.«گیدنز» در توضیح برخى ویژگى هاى گروه همسالان یا همالان مى نویسد: «واژه همال به معناى برابر است و روابط دوستى كه میان كودكان خردسال برقرار مى شود به طور معقول، گرایش به برابرى طلبى دارد. یك كودك قوى یا از نظر جسمانى نیرومند، ممكن است تا اندازها ى سعى كند بر دیگران تسلط یابد، با وجود این، چون روابط همالان بر پایه رضایت متقابل استوار است و نه بر پایه وابستگى ا ى كه ذاتى موقعیت خانوادگى است، ناچار باید میزان زیادى بده و بستان وجود داشته باشد.
«پیاژه» خاطرنشان مى سازد «كه والدین به واسطه قدرتشان قادرند (به درجات متفاوت) قواعد رفتار را به فرزندانشان تحمیل كنند؛ بر عكس، در گروه هاى همالان، كودك، زمینه كنش متقابل متفاوتى را كشف مى كند كه در آن مى توان قواعد رفتار را مورد آزمون و كاوش قرار داد. » در هر حال تردیدى نیست كه تكامل اجتماعى افراد عموماً و اساساً به داشتن پیوندهاى گسترده، متنوع و بادوام با دیگران، بستگى دارد و در این میان، گروه دوستان و همسالان، از جایگاه برجسته و نقش تعیین كننده ترى برخوردار است. پس تردیدى نیست كه بخش قابل توجهى از جامعه پذیری كودكان و نوجوانان، بدون هیچ گونه طرح و برنامه از پیش تنظیم شده، تحت تأثیر عضویت اختیارى آن ها در گروه همسالان اتفاق مى ا فتد.
تبیین ارتباط بین نقش نظام آموزشی باجامعه پذیری افراد
جامعه پذیری فرآیندی است كه از طریق آن افراد، دانش ها، مهارت ها، ارزش ها و الگوهای رفتاری جامعه خویش را كسب می كنند. در كودكی جامعه پذیری از خانواده آغاز می شود، اما آژانس های مختلفی پس از خانواده ایفای نقش می كنند و هریك از این آژانس ها می توانند مسیرهای مختلفی را به كودك آموزش دهند كه ناشی از فرهنگ آژانس مؤثر بر شناخت كودك است و می تواند نشأت گرفته از فرهنگ جامعه، خرده فرهنگ ها و حتی وضعیت خاص روانی یك شخص باشد و بنابراین این آژانس ها می توانند مسیرهای گوناگون و گاه متعارض و متضادی را به كودك القا كنند كه در نهایت معرفت كسب شده توسط كودك می تواند از انطباق كامل با فرهنگ جامعه تا ضدیت با فرهنگ غالب، متغیر باشد. نخستین آژانسی كه از سوی جامعه و با هدف جامعه پذیری كودك ایجاد و وارد عمل می شود نهاد رسمی آموزش و پرورش است.كه هدف اصلی این نهاد همان جامعه پذیر كردن یا آماده ساختن كودك برای حضور و درك به موقع و هماهنگ ساخت ها،كاركردها و فرهنگ جامعه جهت نشان دادن عملكرد معقول اعم از واكنش ها، رفتار یا كنش، در جهت رفع نیازها و رسیدن به اهداف جمعی است.نهاد رسمی آموزش و پرورش عامل یا کارگزاری است که رسماً توسط جامعه موظف به اجتماعی کردن نوجوانان در زمینة مهارت ها و ارزش های خاصی گردیده است. در این نهاد از جمله مدرسه، کودکان و نوجوان برای اولین بار تحت نظارت مستقیم کسانی که خویشاوند او نیستند قرار می گیرد. مشارکت در زندگی مدرسه همچنین وابستگی و اتکای کودکان را به خانواده کاهش می دهد و ارتباطات جدیدی با جامعه بزرگتر که ورای خانواده قرار دارد، ایجاد می کند. پس كانال مهم و منحصر به فردى براى آماده سازى افراد براى ورود به جامعه بزرگ تر و ایفاى نقش هاى حرفه ا ى و تخصصى متناسب با ضرورت هاى عصرى است. اولین وظیفه مدارس عبارت است از اجتماعی کردن کودکان در زمینه مهارت های شناختی از قبیل خواندن یا حساب کردن و فراهم کردن معلومات درباره موضوعات گوناگون که ممکن است در خانواده فراهم نباشد. همچنین مدارس در هر جامعه، ارزش ها را به صورت درست به کودکان تلقین می کنند. مدرسه به عنوان عامل اجتماعی ساختن، بر اساس قواعدی که انتظار می رود هر فرد از آن تبعیت کند سازمان یافته است و در حالی که خانواده در جوامع ابتدایی مسوول مستقیم اجتماعی ساختن نخستین دوران کودکی است، در جوامع پیشرفته این مسوولیت به سازمان های رسمی مانند مدرسه واگذار شده است. جامعه پذیرى در مدرسه از خلال ساختار نظام آموزشى، سازمان مدرسه، محتواى برنامه هاى درسى و منابع آموزشى و كمك آموزشى، فضاى كلاس و نحوه تدریس، نظام ارتباطى و فضاى اجتماعى مدرسه، آیین ها و رسوم جارى حاصل مى شود؛ بدین ترتیب «بچه ها مى آموزند كه باید پاكیزه و وقت شناس باشند و نیز یاد مى گیرند كه باید مؤدب و آرام بنشینند، منتظر نوبتشان شوند و سر از كارشان برندارند... مى آموزند كه باید به كسانى كه اقتدار اجتماعى بر آن ها دارند احترام بگذارند و دستورهاى آنان را بدون چون و چرا اطاعت كنند. مدرسه ضمن آموزش این دیدگاه و رفتار، كودكان را براى ایفاى نقش هاى بعدى خود از لحاظ نیروى كار، كه مستلزم ارزش نهادن به وقت شناسى و احترام به مافوق است، جامعه پذیر مى سازد.
در جامعه پذیرى سیاسى نیز مدرسه كانال مهمى براى هدایت افراد به سمت دنیاى سیاست است. جهت گیرى ها، ایدئولوژى ها و القائات آشكار و پنهان سیاسى در سال هاى اولیه تحصیل، تأثیر بسیار زیادى بر موضع گیرى هاى فرد در مراحل بعدى زندگى دارد. محتواى تعلیم و تربیت مدنى در مدارس در سه حوزه قابل تفكیكند: حوزه شناختى (همچون آموزش تاریخ سیاسى كشور، آشنایى با قهرمانان و اسطوره هاى تاریخى و رهبران ملى و مذهبى؛ نهادهاى سیاسى مثل قانون اساسى، قواى سه گانه، ساختار حكومت، سازمان ها و نهادهاى اجتماعى، احزاب سیاسى، اوضاع و شرایط سیاسى اجتماعى؛ فرایندهاى سیاسى مثل افكار عمومى، مشاركت سیاسى، انتخابات و مفاهیمى مانند آزادى، قانون گرایى، دموكراسى، مشاركت، نظم، استقلال، منافع ملى و...)؛ حوزه عاطفى (همچون نشاط سیاسى، عِرق ملى، حس وفادارى، میهن دوستى، دگرخواهى و نوع دوستى، تساهل و تسامح، نظم پذیرى، احساس مسؤولیت، تمایل به مشاركت، آرمان خواهى، علاقه مندى به سنت ها و ارزش ها، تغییرپذیرى، تكامل جویى، مساوات خواهى، آزادى طلبى و...)؛ و حوزه رفتارى (همچون اطاعت از قوانین، پرداخت مالیات، مشاركت فعال، دفاع از اهداف و آرمان هاى ملى، ستایش و تمجید از افتخارات، اداى احترام به نمادهاى ملى، مبارزه در راه آرمان ها، همسویى با حاكمیت در جهت اجراى سیاست ها و برنامه ها، نقد منطقى و متعهدانه سیاست ها و عملكردها، پیگیرى اخبار و اطلاعات، رعایت ارزش هاى دموكراتیك، حرمت نهادن به حقوق دیگران، ایفاى نقش هاى شهروندىو...).
پس از این دیگر کودک در مدرسه به عنوان فردی مخصوص و شناخته شده محسوب نمی شود بلکه او اکنون یکی از افراد گروه دانش آموزان است و تابع همان مقررات و انتظاراتی است که هر فرد دیگر تابع آن ها می باشد .
موفقیت ها یا شکست های تحصیلی و چگونگی رفتار شخصی بخشی از سوابق رسمی و همیشگی فرد می شود و کودکان مدرسه ای می آموزند که خود را با همان معیار هایی که دیگران در مورد آن ها بکار می برند، ارزیابی کنند . مشارکت در زندگی مدرسه همچنین وابستگی و اتکای کودکان را به خانواده کاهش می دهد و ارتباطات جدیدی با جامعه بزرگتر که ورای خانواده قرار دارد، ایجاد می کنند.
بنابراین در این مرحله مؤسسات آموزشی رسمی مختلف در چارچوب نظام آموزشی، نقش اساسی تری را در جامعه پذیر كردن و رشد شخصیت فرد بر عهده می گیرند. مراكز آموزش رسمى از كودكستان تا مراكز آموزش عالى است كه وظیفه تربیت، آموزش، انتقال دانش ها، بینش ها، ارزش ها، گرایش ها، تجربیات، مهارت ها، قواعد و معیارهاى رسمى جامعه و اخلاق و منش مدنى به افراد را در مقاطع مختلف سنى، متناسب با ظرفیت ها، نیازها و ضرورت هاى فردى و اجتماعى برعهده دارند که در اینجا به ترتیب عنوان می شود:
1-كودكستان برای كودك دنیایی است كه در آن ارتباط با دیگران، همسازی، یادگیری اجتماعی و اطاعت از بزرگتر به گونه ای متفاوت از خانواده آموخته می شود.
2- دبستان فقط به آموزش خواندن و نوشتن ،حساب و علوم نمی پردازد؛ بلكه كودك یا نوجوان در جریان آن با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و قواعد بازی آشنا می شود. در این مرحله، مدرسه نقش جامعه پذیركردن را بیشتر از خواندن و نوشتن ایفا می كند. دانش آموز در حین آموزش، وقت شناسی، نظم، ارتباط گروهی، احترام به دیگران، همزیستی و همنوایی،رعایت بهداشت و ... را نیز فرا می گیرد و در خود درونی می كند و از این طریق رشد شخصیت پیدا می كند.
3- دبیرستان گرچه مسئولیت انتقال دانش و مهارت و تكنیك و آماده كردن فرد برای قبول مسئولیت اجتماعی و پذیرش حرفه و شغل را بر عهده دارد؛ولی در جریان چنین آموزشی هم روند جامعه پذیری با آموزش درس هایی همچون تعلیمات اجتماعی،تعلیمات دینی ،تاریخ و جغرافیا و ... ادامه دارد. بعلاوه دانش آموز با شركت در گروه های ورزشی، خیریه، پژوهشی، نمایش ها،گروه های سخنرانی و ... زندگی اجتماعی را تجربه می كند.
4- در مراحل عالی و سطوح دانشگاهی نیز كه آموزش به لحاظ تخصص و مهارت در سطوح بالاتری است، باز هم جامعه پذیری بطور رسمی یا ضمنی جریان دارد، از قبیل مفهوم عدالت اجتماعی، درك مشاركت در امور اجتماعی، فهم علل نابرابری های اجتماعی، اوقات فراغت، حقوق بشر و... .
- نقش آموزش و پرورش در تحول جامعه و جامعه پذیری
یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت جوامع بشری به ویژه در زمینه آموزش و پرورش، به تحول در محتوای کتب درسی، تفسیر روش های تدریس سنتی، ایجاد زمینه های شکوفایی توانمندی های علمی و حرفه ای معلمین با استفاده از فن آوری آموزش، فرهنگ سازی، تقدیر و تشویق مادی و معنوی مقام معلم، علم و علم آموزی و غیره بستگی دارد. لکن متأسفانه در کشورمان به ویژه در سال های اخیر علیرغم شعارهای فراوان تلاش بایسته ای در جهت شناخت، بهره مندی و ارتقای آن انجام نیافته است که نتیجه آن وضعیت اسف بار کنونی است. نگاهی گذرا به کتاب های ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان گواه این مدعا است که مطابق با نیازهای دانش آموزان نبوده و یکسری حفظیات در این کتاب ها گنجانده شده که ارزش علمی چندانی ندارند که این یکی از اسباب و علل افت تحصیلی و فاصله گرفتن دانش آموزان از این قبیل کتاب ها است. نکته مهم این است که آیا می توان در ترقی که عصر آگاهی نامیده می شود با روش های دیروزی نسل امروز را برای فردا آماده نمود؟ طبیعی است که چنین امری امکان پذیر نیست ولی در آموزش و پرورش ما کماکان برآنند تا با روش های کهنه نسل امروز را که تشنه علم جدید و مطالب به روز هستند را برای آینده آماده کنند. علم گرایی، عقلانیت و گذر منطقی از الگوهای حاکم بسیاری از مشکلات جامعه را حل می کند. حرکت در مسیر علم و عقل در شکوفایی عوامل مختلف توسعه از قبیل منابع طبیعی، فیزیکی و انسانی نقش بسزایی خواهد داشت. اگر جوانان و دانش آموزان به سمت جامعه ای عقل گرا و علمی سوق داده شوند، آینده جامعه بسیار درخشان خواهد بود و در این میان نقش معلمان بسیار برجسته است. در جامعه ای که علم و دانایی، محور توانمندی و توسعه جوامع بشری باشد ارتقای کیفی آموزش و تربیت نسلی پرسشگر و خلاق ضروری است.برای رسیدن به جامعه ای ایده آل، پیشرفته و پویا که در آن انسان ها صاحب حق و حرمت باشند، نیازمند تشکیلات نو، معلمان نواندیش و دانش آموزان نوپرداز هستیم. آموزش و پرورش را می توان مهمترین اندام و به منزله قلب پیکره جامعه دانست که هر گونه آسیبی به آن موجب زیان سایر بخش ها می شود با مطالعه در سرنوشت و سیر صعودی کشورهای پیشرفته متوجه نقش مهم آموزش و پرورش در ارتقا و به فعلیت رسیدن استعداد سایر بخش های این کشورها می شویم.
- نقش معلم در فرآیند جامعه پذیری
معلم در قالب فرآیند اجتماعی کردن دانشآموزان، به توسعه و پیشرفت فرهنگی و سیاسی جامعه کمک میکند. زیرا جامعهای توسعه یافته تلقی میشود که اعضایش به شیوه حساب شده و پیشبینی پذیر رفتار کنند و همکاری زیادی باهم داشته باشند و این جز از طریق جامعهپذیری صحیح تحقق نمییابد. معلم همواره به عنوان یکی از عوامل مهم جامعهپذیری دانشآموزان از طریق مدرسه است. جامعهپذیری بعدی از پرورش اجتماعی است که عبارتست از آموزش افراد و آشنا ساختن آن ها با ارزش های یک جامعه.نظام آموزشی و یا سیستم تعلیم و تربیت رسمی در هر جامعه مهمترین نقش را در جامعهپذیری افراد دارد که از طرق مواد درسی، مواد آموزشی، فعالیت های تشریفاتی و همچنین معلمان این فرآیند صورت میپذیرد. اما معلم به دلیل برخورد مستقیم با دانشآموزان در خلال سال های سازنده زندگی و همچنین نفوذ قابل توجه بر تفکرات آنان، نقش تعیینکنندهای در این راستا دارد. از نظر دانشآموز، معلم سخنگوی توانای جامعه است. معلم اولین الگوی اقتدار اجتماعی میباشد که دانش آموز با آن مواجه میشود چگونگی اعمال این اقتدار جدید توسط دانشآموز با مقایسه با پدر شناخته میشود، علاوه بر موقعیت اقتدار در کلاس، معلم همچنین، از احترام عمومی در جامعهاش برخوردار است. مخصوصاً در مناطق روستایی، مردم به معلم به عنوان منبع تمدن و فرهنگ مینگرند حتی در بعضی مناطق، معلم از شخصیت نمایندگی حکومت بهره میبرد. او عموماً به عنوان مدل رفتاری و ارزشی اجتماع مورد احترام است.
در سیستم های آموزشی، افراد زیادی مشغول به کارند و فعالیت های آن ها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تربیت دانش آموزان و یا دانشجویان مؤثر است اما در این میان، نقش معلمان و اساتید و دانشگاه ها از دیگر افراد بسیار در اجتماعی کردن آنان برجسته تر می نماید چنان که بیشتر اوقات را دانش آموزان در مدرسه و دانشجویان در دانشگاه زیر نظر آن ها سپری می کنند و عوامل دیگر هم فراهم آورنده زمینه برای فعالیت معلم ها و اساتید می باشد از این رو بسیاری از دانش آموختگان نظام آموزشی سنتی و جدید شکل گیری شخصیت خود را مرهون معلمان خود می دانند یکی از نویسندگان که عمری را به معلمی گذرانده می نویسد: یکی از تحصیل کرده هایی که تحصیلات عالی و دکترای خود را در کشور آلمان به پایان رسانیده بود چندین بار اقرار واعتراف کرد که همه عقاید دینی او مدیون ارتباط با معلم خود بوده است. زیرا آنچه در فرایند اجتماعی شدن و جامعه پذیر بودن به متعلم انتقال می یابد تنها معلومات و مهارت های معلم نیست بلکه تمام صفات، خلقیات، حالات نفسانی و رفتار ظاهری او نیز به شاگردان منتقل می شود.
رابطه دانش آموز با معلم یک رابطه باطنی و معنوی است دانش آموز و یا دانشجو معلم را شخصیتی محترم و ممتاز می داند که او را در بزرگ شدن و به استقلال و آزادی رسیدن، و به عضویت رسمی جامعه در آمدن کمک و مساعدت می نماید معلم با روح و جان دانش آموز و یا دانشجو سروکار دارد و به همین جهت بعنوان یک الگوی محبوب و مطاع پذیرفته می شود. دانش آموز اگر چه قبلاً در محیط خانواده علوم و اطلاعات فراوانی را کسب کرده رفتارهایی را آموخته و به اموری عادت کرده و تا حدودی شخصیت او شکل گرفته است ولی هنوز شکل ثابت به خود نگرفته و تا حد زیادی قابل انعطاف و تغییر می باشد. کودک و نوجوان در این سنین از محیط خانواده خارج می شود و بطور رسمی در اجتماعی جدید یعنی مدرسه و یا دانشگاه پذیرفته می شود. دانش آموز در این اجتماع جدید فرصت می یابد تا افکار و اندوخته های دینی و رفتار و عادت های گذشته اش را مورد بازنگری قرار دهد و شخصیت خویش را بسازد و تکمیل و تثبیت نماید. با نفوذترین و محبوب ترین فردی که می تواند در این مرحله حساس او را یاری کند معلم است به همین جهت دانش آموزان و یا دانشجویان معلم و استاد خود را بعنوان یک الگو و اسوه می پذیرند و از رفتار و گفتار و اخلاق خوب یا بد او سرمشق می گیرند. و خود را با وی همسان و همانند می سازند.
تبیین ارتباط بین نقش وسایل ارتباط جمعی با جامعه پذیری افراد
عامل دیگری كه در فرآیند جامعه پذیری بایستی مورد توجه قرار گیرد، وسایل ارتباط جمعی است. انسان امروز به لحاظ شرایط حاكم بر زندگی اجتماعی، هرگز نمی تواند خود را از وسایل ارتباط جمعی و اخبار دنیایی كه اورا در بر گرفته است، مستغنی بداند. جهان پهناور در اثر پیشرفت های شگرف وسایل ارتباطی بسیار كوچك جلوه كرده است، به گونه ای كه مك لوهان لقب دهكده جهانی بدان داده و برای توصیف نقش تعیین كننده ارتباطات در زندگی اجتماعی انسان، این برهه را «عصر ارتباطات» نام نهاده اند. نظام كنترل شده رسانه های جمعی نقش مؤثری در جامعه پذیری ایفا می كند.با افزایش هر چه بیشتر تفكیك حوزه خانه از محل كار و رسمی شدن آموزش، نظارت اولیا بر جوانان محدودتر شده و رسانه این جای خالی اولیا را هرچه بیشتر پر كرده و ارزشمند تر می شود.گرچه شاید بیننده خود آگاه نباشد، اما اطلاعات و دانش ها به درون ضمیر ناخودآگاه او جاری شده، بی آنكه خود بداند این ارزش های تلقینی در آن ها دیده می شود. این دانش ها كه بصورت تصاویر و به حالت متمركز تولید می شوند، بوسیله رسانه های جمعی به داخل ذهن توده ای تزریق شده و به همسان كردن رفتار كه مورد نیاز نظام تولید صنعتی است كمك می كند.
رسانه هاى ارتباط جمعى هم وسایلى در جهت معرفى دگرگونى هاى اجتماعى اند و هم خود موجب تسریع و ترویج آن ها هستند. این رسانه ها از طریق بیان اخبار، انعكاس وقایع، ارائه اطلاعات عمومى، طرح دیدگاه ها و تحلیل ها، معرفى ارزش ها و الگوها،گشودن افق هاى جدید بر روى مخاطبان و برقرارى ارتباطات میان فرهنگى و... مطالبى را به مخاطبان خود منتقل مى سازند كه معمولاً از سایر طرق، امكان دست یابى به آن ها وجود ندارد. در جامعه پذیرى سیاسى نیز معمولاً، اولین تماس كودك و نوجوان با عالم سیاست از طریق تلویزیون صورت مى گیرد و با افزایش سن افراد، سایر رسانه ها نیز، به ویژه مطبوعات و اینترنت به عنوان رسانه هاى مكمل، به تلویزیون افزوده مى شوند. در هر حال، تأثیر پرگستره، عمیق و ماندگار رسانه هاى جمعى به عنوان برجسته ترین نمودهاى تمدن صنعتى در فرایند جامعه پذیرى همگان، واقعیت مسلم و انكارناپذیرى است كه همواره مورد تصدیق و تأیید بوده است.
اثرات وسایل ارتباط جمعی بسیار گسترده و گوناگون است، این اثرات ممكن است بصورت دراز مدت و كوتاه مدت انجام گیرد. این اثرات ممكن است ناشی از محتوای برنامه ها باشند و همچنین احتمال آن می رود كه بر روی عقاید، ارزش ها، اطلاعات، مهارت ها،گرایش ها و رفتارهای ظاهری تأثیر بگذارند. درهمان حال برنامه های رسانه ها،گرایش های جوانان به موقعیت شغلی، مصرفی، سیاسی، عشق و زندگی خانوادگی را شكل می دهد و از این راه می تواند بر كنترل غیر مستقیم بینندگان خود نقشی داشته باشد.
قدرت و اثرات رسانه های جمعی و در رأس آن ها تلویزیون، سال های بسیاری است كه توجه جوامع را به خود جلب كرده است. اعضای خانواده هر یك جداگانه و یا در كنارهم با وسایل ارتباط جمعی مانند تلویزیون مرتبط و پیوسته هستند و حواس خود را به پیام های این رسانه پیوند می زنند. در جریان جامعه پذیری افراد توسط تلویزیون ،هنجارهای گروهی زیر به افراد آموخته می شود:
1- آداب اجتماعی: شامل غذا خوردن، نشستن،تعارف كردن.
2- شعائر اجتماعی : مناسك دینی،آداب و تشریفات یك آیین خاص كه دارای قدمت و اهمیت فراوان باشد.
3- اخلاق اجتماعی: رسوم اجتماعی مهمی كه جامعه نقض آن ها را سخت ناپسند بشمارد.
4- مقررات اجتماعی: رسم هایی كه جامعه با خواست و آگاهی به وجود می آورد مثل مقررات راهنمایی و رانندگی.
آموزش: وسایل ارتباط جمعی به لحاظ ویژگی منحصر بفردی كه دارند،چنانچه به درستی بكار گرفته شوند، می توانند همانند مدرسه و دانشگاه در تربیت و آموزش افراد جامعه به خوبی عمل كنند. رسانه ها حتی از جهاتی نسبت به مدرسه و دانشگاه از امتیازاتی برخوردارند. مدرسه و دانشگاه از آغاز تا پایان محدودیت زمانی دارند؛یعنی فقط سال هایی چند از حیات كودك یا جوان را به خود مشغول می دارند، اما وسایل ارتباط جمعی بی هیچ محدودیت در تمامی مراحل زندگی با انسان هایند و از آغاز تا پایان عمر را می پوشانند. رسانه های ارتباط جمعی چه مكتوب (روزنامه،مجلات،كتاب و...)و چه غیر مكتوب (رادیو ،تلویزیون،موبایل،ماهواره و ...) بزرگترین سهم را در راه انتقال میراث فرهنگی و فكری بشریت به عهده گرفتند و تعالی فرهنگ انسانی را موجب می شوند.
اطلاع رسانی و انسجام دهی: وسایل ارتباط جمعی، مردم را از رویدادهای داخلی و خارجی آگاه می سازند. این گونه وسایل موجب آگاهی سریع مردم از اوضاع یكدیگر و حوادث و رویدادهای جهان می شوند. بنابراین نظام ارتباط جدید عهده دار اداره كردن و سازمان دادن و حفظ رابطه متعادل بین دو نیروی علم و فناوری در جامعه است، به گونه ای كه جامعه با حفظ استمراری و پایداری خود،توانایی انطباق و دگرگونی را هم داشته باشد.
فعالیت های فرهنگی،آموزشی و تفریحی: رسانه های گروهی زمینه های تفریح و سرگرمی افراد جامعه را در اوقات فراغت فراهم می آورند. بنابراین بخشی از كاركرد رسانه های گروهی، تفریح و تفنن برای افراد جامعه است. این گونه برنامه ها نیز ضمن برخورداری از جنبه های تفننی، می توانند با فعالیت های فرهنگی و آموزشی همراه شوند. بنابراین رسانه های جمعی مردم را در برابر جامعه ای كه باید به آن مرتبط باشند و به گونه شایسته ای آن را بپذیرند و از ماهیت قواعد و هنجارهای آن شناخت پیدا كنند، مهیا می نمایند و این عمل نیز توسط فرآیند جامعه پذیری صورت می گیرد.
تبیین ارتباط بین عوامل دیگر با جامعه پذیری افراد
علاوه بر عواملی که بیان شد، ممکن است مردم تحت تأثیر عوامل دیگر جامعه پذیری مانند، نهاد های مذهبی، سازمان های جوانان و بعدها در زندگی تحت تأثیر شرکت ها ،کلوپ ها، جنبش های سیاسی و خانه های سالمندان ، قرار گیرند که در اینجا به توضیح اجمالى در مورد نهاد های مذهبی مى پردازیم.دین و نهادهاى دینى نیز مى توانند هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم در فرآیند جامعه پذیرى و جامعه پذیرى سیاسى، مؤثر واقع شوند. نقش غیرمستقیم دین در این روند را باید در میزان تأثیرى كه بر دیگر كارگزاران جامعه پذیرى از قبیل خانواده، همسالان، مدرسه، و وسایل ارتباط جمعى دارد، جستجو كرد. مسلماً هنگامى كه افراد توسط این عوامل جامعه پذیر مى شوند، به میزانى كه خودآن ها تحت تأثیر آموزه ها و ارزش ها و هنجارهاى برگرفته از دین قرار داشته باشند، افراد تحت تأثیر آن ها نیز از این امر بى نصیب نخواهند ماند. نقش مستقیم دین در جامعه پذیرى سیاسى نیز از طریق نهادها و سازمان هاى مذهبى اعمال مى شود. همه افراد، به ویژه مؤمنان در جریان ارتباط مستمر با نهادها، اماكن وگروه هاى مذهبى همچون مسجد، حسینیه، هیأت مذهبى، شركت در مراسم نماز جمعه و جماعت، مجالس تعزیه، كنگره سالانه حج، مراكز تبلیغى دین، روحانیت و... مستقیماً با بخش قابل توجهى از فرهنگ دینى معطوف به حوزه سیاست آشنایى و شناخت كسب مى كنند و با درگیر شدن عملى و مشاركت فعال در این فرآیند، از نتایج ملموس و مشهود آن برخوردار خواهند شد. لازم به ذكر نیست كه مذهب شیعه از این حیث وضعیت منحصر به فردى دارد.
در همه كانال هاى جامعه پذیرى همواره گروه هایى تحت عنوان «دیگران مهم» یا گروه هاى مرجع وجود دارند كه در شكل گیرى و شكوفایى شخصیت افراد و جهت یابى آموزشى، تربیتى، شغلى و آرمانى آن ها به ویژه در مقطع نوجوانى نقش تعیین كننده دارند. اصل بنیادین دیگر اجتماعى شدن، كنش متقابل با «دیگران مهم» یعنى افرادى كه از نظر عاطفى براى ما مهم هستند است كه از كنش متقابل با افراد عادى مؤثرتر است.
البته در ابتدا، والدین و خویشاوندان براى ما و دیگران مهمند. همان گونه كه ما مى آ موزیم كه با آن ها (دیگران مهم) نقش گیرى و یا نقش سازى كنیم، ما خود را در آیینه اى كه از ایما و اشارات آن ها فراهم آمده، ارزیابى مى كنیم و شروع به مسلم فرض كردن دیدگاه آن ها و بالتبع، رمزهاى فرهنگى ا ى مى كنیم كه آنان را به عنوان مثال برترین مى دانند. علاوه بر این، ما سبكى از ایفاى نقش و نمایاندن خود را، به گونه اى كه بتوانیم با دیگران زندگى كنیم، فرامى گیریم و انرژى هاى انگیزه دار خود را در جهاتى هدایت مى كنیم كه ما را براى برآوردن توقعات دیگران، قادر سازد. ما همچنین یاد مى گیریم كه خودنمایى هاى عاطفى خود را سامان دهیم. در ادامه زندگى، ما «دیگران مهم » بسیارى را برمى گزینیم؛ همچون همتایان، معلمان، دوستداران، همسران، فرزندان خودمان، كارفرمایان و حتى شخصیت هاى رسانه ا ى؛ اما نقش ها هیچ گاه تأثیرى همانند «دیگران مهمى» كه ما در مرحله نخست، با آنان كنش متقابل داشته ا یم، نخواهند داشت.
نكته دیگرى كه بسیار مورد توجه كارشناسان تربیتى قرار گرفته این است که، تأثیر عوامل گوناگون جامعه پذیری همواره با هم سازگار نیستند بلکه غالباً ممکن است در تضاد با یکدیگر باشند و ناهماهنگى میان عوامل مختلف و متعدد جامعه پذیرى است كه به عقیم شدن استعدادها، برهم خوردن توازن شخصیتى و بروز آشفتگى هاى فكرى، احساسى و رفتارى در افراد منجر مى شود. مثلاً، خانواده ممکن است ارزش هایی کاملاً متفاوت ارزش های محیط و گروه همسالان ارزش هایی کاملاً متفاوت از ارزش های مدرسه داشته باشد. بدین ترتیب، جریان جامعه پذیری ممکن است در برخی جهات نا موفق باشد و مردم به شیوه هایی رفتار نمایند که قبلاً پیش بینی نشده و مورد نظر نبوده است. پس شخصیت و رفتار هرگز به طور کامل ثابت نیست، بلکه آن ها تحت تاثیر تجربیات جامعه پذیری در طول زندگی تغییر می یابند.
ادامه دارد...
/م