نویسنده: دكتر ابوالفضل ساجدی
مدیریت روند « آگاهی » از اسلام در جامعه غربی: نقشه آن ها، برنامه ما
فرجام پوزیتویسم منطقی
قرن بیستم اوج مادی گرایی و دین ستیزی در غرب است. زیرا هم از نظر فلسفی و هم از جنبه تجربه گرایی، مادی گرایی از عرصه هستی شناسی به معرفت شناسی و سپس حتی به معناشناسی هم رسوخ كرد. در آغاز قرن بیستم پوزیتیویست های منطقی نه تنها منكر وجود خدا شدند، بلكه سخن گفتن در این باب را نیز بی معنا تلقی می كردند، یعنی تجربه گرایی به عرصه معناشناسی نیز كه بالاتر از تجربه گرایی در عرصه معرفت شناسی است، كشیده شد. بدین معنا كه حتی از انكار خدا نیز پافراتر گذاشتند. یعنی قبلاً می گفتند گزاره « خدا وجود دارد » قضیه كاذبی است، اما در این مرحله می گفتند این جمله تهی و بی معناست و نوبت به صدق و كذب آن نمی رسد. این اوج تجربه گرایی در قرن بیستم بود كه به عرصه دین هم سرایت كرد، اما همین دیدگاه پوزیتیویسم منطقی در همان اوایل قرن بیستم در غرب دچار معضلات نظری فراوان شد و با چالش های جدی روبه رو گردید. غرب در قرن بیستم در هر دو عرصه نظر و عمل دچار بحران شد. چالش ها نسبت به اندیشه كاپیتالیسم و لیبرالیسم حاكم بر غرب، نقدهای متفكرین پسامدرن بر مدرنیسم، نقد اندیشه های پوزیتیویسم منطقی كه مبنای خداستیزی و بی اساس دانستن مبانی اخلاق بود. برای مثال یكی از سخنگویان نظریه پوزیتیویسم منطقی در غرب « آلفرد. جی.آیر » بود. در اواخر قرن بیستم و نزدیك سال های فوت وی، « برایان مك گی » با شخصیت های مختلف فلسفی، از جمله با آیر مصاحبه می كند و از او می پرسد آیا همچنان صحت دیدگاه تجربه گرایانه ای را كه در باب دین و در چهارچوب پوزیتیویسم منطقی مطرح كرد، قبول دارد و آیا چالش های متعددی كه در طول این مدت، این دیدگاه را دچار شبهه و تزلزل كرده در نگاه او تغییری ایجاد كرده است یا نه ؟ آیر پاسخ می دهد تنها اشكال این نظریه این است كه اصلاً قابل اثبات و دفاع نیست و این نظریه را صراحتاً مردود می شمارد كه این خود یعنی بازگشت از اصل نظریه پوزیتیویسم. « آنتونی فلو » هم یكی از شخصیت های بسیار تأثیرگذار در قرن بیستم و یكی از سردمداران نظریه پردازی پوزیتیویستی بود كه این نظریه را در مورد باورهای دینی به كار بست و موجبات دین گریزی بسیاری از دانشگاهیان و جوانان مغرب زمین را فراهم آورد. وی به شدت تحت تأثیر نظریات مادی گرایی و تجربه گرایی در عرصه معناداری و نفی وجود خدا بود. او پس از ده ها سال سردمداری خداستیزی در غرب، در اواخر قرن بیستم در مصاحبه ای اعلام كرد كه در طول عمرم اشتباه كردم و اكنون بر این باورم خدا وجود دارد.كسی كه با فطرت خود می جنگد، برای مدتی می تواند به این مبارزه ادامه دهد. انسان ها نهایتاً كم و بیش بی توجهی به فطرت خود و اشتباهی را كه مرتكب می شوند، درمی یابند، همانطور كه آنتونی فلو و آلفرد جی. آیر پس از سال ها مبارزه با خداگرایی، انكار دین و مبانی دینی و اخلاقی، سرانجام در اواخر قرن بیستم متوجه خطایی كه یك عمر مرتكب شده بودند، گردیدند.
گسترش انجمن های الهی
در سال 1978 مجله Face & Philosophy راه اندازی شد و انجمن « فلسفه مسیحی » آغاز به كار كرد. این حركت تقریباً همزمان با انقلاب اسلامی شكل گرفت. همراه با آغاز این مجله و انجمن، به تدریج فلاسفه زیادی متوجه شدند كه فلاسفه مذهبی متعددی بوده اند، اما جرأت اظهار این موضوع را نداشته اند. آن ها به تدریج گرد هم آمدند و با نگارش مقاله هایی در دفاع از دین و رابطه ایمان با عقل، در برابر الحاد موضع گرفتند و سعی كردند وجاهت و مقبولیت اعتقادات دینی را اثبات كنند. با انتشار این نشریه باب تازه ای به روی اندیشمندان غربی، به ویژه فلاسفه دین باز شد. نكته جالب این است كه حتی خود این فلاسفه هم از مشاهده تعداد افرادی كه به دین گرایش داشتند و خود از این گرایش بی خبر بودند، شگفت زده شدند. به رغم ادعای آزاداندیشی در غرب، چنان فضای سنگین اختناقی بر فلاسفه و اندیشمندان غربی حاكم بود كه كسی جرأت دفاع از اعتقاد به خدا را نداشت و هر متفكری تصور می كرد همه ضد دین و ضد خدا هستند و جرأت اظهار نظر نبود یا بسیار اندك بود. در اواخر قرن بیستم شاهد گرایش بسیاری از اندیشمندان غربی به دین و تأسیس انجمن های الهی در میان روان شناسان، فلاسفه و گروه های مختلف علمی یكی پس از دیگری و از بین رفتن فضای اختناق سنگین ضددینی در غرب هستیم. بحران های اجتماعی حاكم بر غرب كه بنابر تحلیل جامعه شناسان غربی - نه آنچه كه به نظر می رسد كه ما به آن ها نسبت می دهیم - عملاً جامعه غرب را تهدید می كرد و حاصل آن، سرگردانی ها، بی هویتی ها و اضطراب هایی بود كه غربی ها به آن دچار شده بود. از سوی دیگر بن بست های نظری فلسفه های گوناگونی كه تا آن زمان مطرح بودند، قابل تأمل و بررسی است. بخش هایی از این بن بست های نظری و بحران های عملی را در كتاب « دین و دنیای مدرن، عصر نیاز » آورده ام.یكی از نقدهای جدی پست مدرن ها به طرفداران مدرنیسم این است كه شما معیارهایتان را بر نوعی خردخود بنیاد نهاده و تصور كرده اید می توانید همه چیز را براساس این عقل خودبنیاد تحلیل و مشكلات را حل كنید. تاریخ نشان داد عقل و تجربه محدودیت های فراوانی دارند كه مورد غفلت واقع شده اند. بدین ترتیب گرایش به ادیان در غرب افزایش یافت و عرفان های مختلف پدید آمدند. زمانی كه در كانادا بودم، یك بار مناظره ای بین دو گروه، یكی مدافع قرن نوزدهم و دیگری مدافع قرن بیستم انجام شد. تصور برخی این بود كه با توجه به پیشرفت بشر در قرن بیستم، علی القاعده مدافعین قرن بیستم پیروز این مناظره خواهند بود، اما جالب اینجاست كه نهایتاً مدافعین قرن نوزدهم پیروز شدند. علت هم نقدهای منطقی فراوان نسبت به وضعیت فكری و اجتماعی قرن بیستم بود كه نشان می داد مشكلات بشر در قرن بیستم بسیار بیشتر از قرن نوزدهم بوده است.
در هر حال در قرن بیستم براساس آرای ماركس، اندیشمندان و جامعه شناسان ضد دین، دین را افیون توده ها و مایه تخدیر، سكون و بی حركتی جامعه تعریف می كردند. با وارد شدن نقدهای منطقی بر این آرا و گرایش جامعه غرب به دین، علاقه و توجه به اخلاق و معنویت افزایش یافت. این گرایش با ظهور انقلاب اسلامی متقارن شد و كشوری همچون ایران كه سال ها تحت سیطره یك نظام طاغوتی متمایل به غرب بود و استعمار سایه سنگین و سیاه خود را بر آن انداخته بود، با پرچم اسلام حركت كرد و رویش تازه ای در آن آغاز شد. همه این عوامل موجب شدند نگاه به دین به تدریج تغییر كند، اولاً غرب متوجه شد كه جامعه غربی نیازمند دین است، زیرا گرایش به دین ناشی از یك نیاز فطری است و ثانیاً برخلاف تصوری كه سال ها به مردم غرب تحمیل شده بود كه دین افیون توده هاست، ایران به عنوان یك كشور اسلامی تحت لوای دین حركت و رشد فزاینده ای را آغاز كرد.
« اسلام خشونت » به مثابه پادزهر
در این میان دشمنان اسلام برای ممانعت از گرایش مردم به اسلام فعالیت هایی را سامان دادند. گرایش به اسلام به قدری در غرب رو به رشد بود كه دپارتمان های دانشگاه های مختلف رشته دین شناسی را تأسیس و ادیان مختلف از جمله اسلام را تدریس كردند، اما متأسفانه آن ها اسلامی را مطرح ساختند كه به جای ایجاد علاقه از آن نفرت برمی خیزد. به عنوان مثال تحت عنوان آموزش اسلام، وضعیت زنان در جوامع اسلامی و خطاهای برخی از خانواده های مسلمانی را كه در عمل به اسلام پایبند نیستند، مطرح می كنند و این موارد را به نام اسلام به خورد مردم داده اند چهره كریهی را از اسلام ارائه می دهند. آن ها تشنگی و شوق جوانان غربی را در دانشگاه ها مشاهده كردند و برای اینكه ادعا كنند بسیار اهل آزادی اندیشه و تفكر هستند، دپارتمان های دینی را در دانشگاه ها تأسیس كردند و ظاهراً اجازه تحقیق و تبلیغ درباره دین اسلام را دادند، اما از آن سو هركسی را به عنوان استاد به این دانشگاه ها راه ندادند و هر مطلبی در آنجا عنوان نمی شد. نهایتاً به گونه ای سخن گفتند كه نسل جوان و اهالی اندیشه و تفكر دچار تردیدهای جدی درباره اسلام شدند و گرایش به اسلام در آنان تضعیف شد. از آنجا كه دیگر نظریه دین افیون توده ها و مایه سكون و بی حركتی است، مقبولیت نداشت، برای ممانعت از گرایش نسل جوان به اسلام، تبلیغ مسیحیت در سطوح گسترده ای آغاز و بر محبت و آرامش در این دین و در جهت مقابل، بر ترور و خشونت در اسلام تأكید شد و این القائات را به شكل های گوناگونی هم ترویج كردند. غول های رسانه ای غرب كه نه تنها بر كشورها و مردم خود بلكه بر جهان سیطره دارند اندیشه اسلام هراسی IslamoPhobia را به شدت دامن زده و رواج دادند. زمانی كه در كانادا بودم یك دانشجوی دوره ارشد كه می دانست مسلمان هستم و در زمینه اسلام تحقیقاتی دارم به سراغم آمد و گفت: « مدت هاست درباره ادیان مختلف مطالعه و تحقیق می كنم. یكی از راه هایی كه برای این كار به نظرم رسید این بود كه از خود كتاب های آسمانی ادیان شروع كنم. همه آن ها را خوانده ام و اخیراً نوبت به مطالعه درباره اسلام رسیده است. شروع به خواندن ترجمه انگلیسی قرآن كردم. در خلال خواندن این كتاب دو نكته مرا به تعجب واداشته است. یكی اینكه با خواندن قرآن متوجه شدم برداشت فعلی ام با آنچه كه تاكنون درباره اسلام فكر می كردم بسیار فاصله دارد. تا به حال براساس تصور عموم، بر این باور بودم كه اسلام دین ارعاب، خشونت و وحشت است، اما دیدم برخلاف تصوری كه در ذهن داشتم، قرآن چنین دینی عرضه نمی كند بلكه از عشق، محبت، ارتباط با خدا، توحید و مسائلی از این دست سخن می گوید و این برایم عجیب بود. نكته دیگر اینكه از زمانی كه قرآن را شروع كرده ام، تشنگی ام نسبت به این كتاب و استمرار مطالعه آن زیاد شده است و دوست دارم ادامه دهم. »این مثال نمونه ای از وضعیت كسی است كه در دانشگاه درس می خواند و اهل تحقیق است، اما چنین تصور غلطی از اسلام در ذهن او نقش بسته است. او وقتی قرآن را می خواند، از تضاد بین آنچه می داند و واقعیت اسلام شگفت زده می شود. این تازه وضعیت یك دانشجو، آن هم دانشجوی ارشد رشته ادیان است، یعنی كسی كه انسان انتظار دارد درك و فهم او از ادیان به واقعیت نزدیكتر باشد تا برداشت یك فرد معمولی. وقتی او چنین برداشتی از اسلام دارد، وضعیت دیگران معلوم است. كسانی در غرب گمان می كنند در كشورشان آزاداندیشی حاكم است در حالی كه با اختناق رسانه ای چنان فضای بسته ای را ایجاد كرده اند كه باطل ترین عقاید را برایشان حق جلوه می دهند. اسلام را دین ترور معرفی می كنند و چهره پیامبر اكرم را تحریف كرده و منفور جلوه می دهند.
در این میان این سؤال مطرح می شود كه غرب از تبلیغ علیه اسلام و دعوت به مسیحیت چه منافعی می برد ؟ در پاسخ باید گفت منافع غرب ایجاب می كند كه از گرایش روزافزون قشر جوان، به خصوص تحصیل كرده ها و دانشگاهی ها به اسلام ممانعت به عمل آورد. غرب در این فرایند دو كار عمده را انجام می دهد. اول تلاش می كند این گرایش را به تنفر تبدیل كند و چنان چهره كریهی را از اسلام نشان دهد كه كسی به سراغ اسلام نرود و در درجه دوم اگر هم كسی خواست به سوی اسلام برود، ناگهان ده ها راه و شاخه در مقابل خود ببیند. شخصی در دانشگاه « مك گیل » كانادا می گفت: « قصد داشتم درباره اسلام تحقیق كنم و ناگهان دیدم اسلام 70 فرقه دارد و درماندم از كدام راه بروم و در نتیجه متوقف شدم. » گفتم: « اولاً بسیاری از این فرقه ها ساختگی هستند، ثانیاً بر فرض هم كه 70 فرقه وجود داشته باشد، بهتر است روی مشتركات آن ها مانند توحید، نبوت، معاد و كتاب آسمانی آن متمركز شوی. » منظورم این است كه رسانه های غربی برای كسانی هم كه مایل به شناخت اسلام باشند اینگونه تبلیغ می كنند كه اسلام فرقه های مختلفی دارد كه شیعه یكی از ضعیف ترین آن هاست. در هر حال غرب برای اینكه از گرایش جوانان به اسلام، به خصوص تشیع جلوگیری كند، آن ها را با راه های متعددی مواجه می سازد و در مورد كسانی هم كه به اسلام روی می آورند، قرائت غلطی از اسلام مطرح می كند. بنابراین منفعت غرب در این است كه در سیر بیداری مردم مغرب زمین به سوی آب زلال اسلام و شریعت محمدی جلوگیری كند و در این راه از ابزاری چون تروریسم، اسلام هراسی، تبلیغ خشونت و جنگ و نسبت دادن همه این انحرافات به اسلام استفاده می كند. غرب به تجربه دریافته است كه دیگر نمی تواند توده های مردم را با بی ثمر خواندن دین، از اسلام دور كند تا در نتیجه به سوی سایر ادیان بروند. برای همین جریان اسلام هراسی را كلید زد تا به زعم خود از حركت به سوی اسلام ممانعت به عمل آورد.
رسالت اندیشمندان اسلامی
در چنین شرایطی وظیفه و رسالت سنگینی به دوش اندیشمندان اسلامی است. آنان باید به شكلی جدی وارد میدان شوند و اسلام صحیح و زلالی را كه دین رحمت است ارائه كنند. در حال حاضر فیلمی كه آقای « مجید مجیدی » درباره چهره رحیمانه پیامبر ساخته، از جمله كارهای مهم و باارزش است. وظیفه مهم اندیشمندان پاسخ به شبهاتی است كه غربی ها به طرز گسترده ای مطرح می سازند. حتی داعشی ها هم در تلویزیونها مناظره می كنند و می گویند این ها را قرآن گفته و این ترورها خواسته قرآن است و قرآن مردم را به انجام این امور دعوت كرده است. این ها با غفلت از آیات دال بر رحمت و آیات ضرورت بر روابط صحیح با سایر ادیان و نیز نادیده گرفتن شرایط صدر اسلام كه قرآن در آن نازل شد، با تفاسیر غلط خود، مردم را از اسلام حقیقی دور می سازند، بنابراین وظیفه سنگینی بر دوش مسلمانان و اصحاب اندیشه و تفكر است كه چهره زلال رحمت و محبت اسلامی را به مردم جهان نشان بدهند. امروزه خطر فكری و اعتقادی كه از ناحیه داعشی ها متوجه اسلام است بسی بیش از خطر جانی آن است. چرا كه امپریالیسم غرب به دنبال آن است كه اسلام هراسی را ترویج كند. داعشی ها به طور نظری پشتیبانی می كنند. آنان ناخودآگاه به دشمنان اسلام كمك می كنند. چهره زیبای اسلام در سایه این تلاش های دشمنان قسم خورده اسلام و برخی مسلمانان ناآگاه، مخدوش شده است، در حالی كه اسلام دین رأفت و رحمت است. افراد زیادی تنها به خاطر معنویت شخصیت امام علی مسلمان شده اند. شخصی مسلمان شده بود و در حالی كه می گریست، این عبارت امام علی در نهج البلاغه را تكرار می كرد كه « اگر همه ثروت های جهان را به من بدهند كه دانه گندمی را از دهان مورچه ای دربیاورم، چنین ظلمی نخواهم كرد. » اینگونه مطالب است كه مردم را به اسلام نزدیك می كند. او گریه می كرد كه اسلام افرادی را پرورش داده است كه تا این حد پایبند به رعایت عدالت هستند و دنیای كنونی از كمبود چنین شخصیت هایی رنج می برد و اگر بخواهیم چنین انسان هایی را در جامعه داشته باشیم، باید به سراغ اسلام برویم، وظیفه اندیشمندان اسلامی است كه این شخصیت ها و چهره زیبای رحمانیت و شفقت اسلام را به مردم نشان دهند و به شبهات فراوانی كه در اذهان ایجاد شده است، پاسخ گویند، به ویژه باید این كار را در قالب هنر و به اشكال مختلف فیلم، سریال و سایر ابزارهای هنری و به صورت گسترده به دنیا عرضه كنند. این یكی از طرقی است كه می توان به وسیله آن سم پاشی هایی را كه امروز علیه اسلام در دنیا صورت می گیرد تا حد زیادی خنثی كرد.تخمین قدرت « اسلام داعشی »
ما نباید داعش را تنها گروهی تلقی كنیم كه به مردم حمله می كند و آن ها را می كشد. خطر تبلیغات دینی آن ها و اعمالی كه به اسلام نسبت می دهند، بسیار بیش از این حملات است. ما تصور می كنیم این ها یك گروه اقلیت هستند، ولی گستره تبلیغاتی آن ها علیه اسلام در دنیا بسیار وسیع است. آن ها امروز به نام اسلام و قرآن حرف های خودشان را می زنند. باید به این شبهه افكنی ها پاسخ های دقیق و مستدل داد، به همین دلیل اندیشمندان جهان اسلام باید در سراسر جهان كنگره های مختلفی را برگزار كنند و به هر وسیله ممكن، به مردم سراسر جهان نشان دهند كه این ها چهره تخریب شده ای از اسلام را ارائه می دهند و این چهره حقیقی اسلام نیست. مردم جهان آمادگی دارند كه مثل آن دانشجوی ارشد در كانادا به قرآن مراجعه كنند و خود قرآن قادر است مردم را بیدار كند. غالباً پرسیده می شود آیا فهم ساده قرآن می تواند در جذب افراد به اسلام مؤثر باشد ؟ پاسخ این است كه قطعاً می تواند. اگر بتوانیم اسلام ناب را در اختیار مردم قرار دهیم و آن را به طور صحیح معرفی كنیم، در زمینه جذب مردم به اسلام كار بزرگی را انجام داده ایم، كما اینكه پس از انقلاب اسلامی ایران بسیاری ازمردم دنیا به خاطر شخص امام خمینی (ره) مسلمان شدند. بنابراین با معرفی چهره های اصیل اسلامی می توان چنین خدمت بزرگی به انسان ها كرد. معرفی نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، دعای عرفه و... بسیار تأثیرگذار خواهد بود. باید امام حسین را به عنوان كسی كه خود قربانی تروریسم بود معرفی كنیم و در دعای عرفه اوج معنویت ایشان به نمایش بگذاریم. اگر ابعاد شخصیت امام حسین و سایر ائمه برای مردم دنیا تشریح شود، بهترین راه را برای خنثی كردن توطئه های دشمن و تبلیغات او پیموده ایم.یكی دیگر از كارهای بسیار مؤثری كه می توان در خدمت اسلام به جهان معاصر انجام داد، رفتار صحیح مسلمانان است. كسانی كه در مراسم مذهبی به قمه زنی می پردازند یا با زنجیرهای تیغ دار در برابر دوربین ها زنجیر می زنند، چهره زشتی از اسلام را به نمایش می گذارند. این رفتارها آسیب جدی به وجهه اسلام و مسلمانان در سطح جهان وارد می كند. مسلمانان باید مراقب رفتارهای خود باشند و بدانند كارهای آنها هم می تواند موجب جذب مردم دنیا به اسلام شود و هم می تواند موجب دفع آنان شود. مسلمانان باید مراقبت باشند كه در مراسم عزاداری و مراسمی كه دارند از احساسات بدون پشتوانه دینی تبعیت نكنند و براساس سنت هایی كه مورد تأیید علما و از جمله مقام معظم رهبری است رفتار كنند. اعمال و رفتار مسلمانانی هم كه در غرب زندگی می كنند در جذب یا دفع مردم دنیا به اسلام بسیار تأثیرگذار است. زیرا هر یك از مسلمانان در كشورهای دیگر سفیر اسلام تلقی می شوند. بنابراین برای خنثی سازی توطئه های دشمن در زشت جلوه دادن چهره اسلام و نشان دادن زیبایی های اسلام، هم نیازمند فعالیت های نظری هستیم و هم مسلمانان در كشورهای اسلامی و سایر كشورها باید در انجام كارهایشان غیر از نگاه فردی، نگاه اجتماعی هم داشته باشند و توجه كنند كه با رفتارشان می توانند تأثیرات مثبت یا منفی بر مردم دنیا بگذارند و آنان را به اسلام دعوت و علاقه مند نمایند یا در دل آن ها نفرت از اسلام را ایجاد كنند.
منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره6