به اشارت باید گفت ما به یک باره به ایستگاه مشروطه و مجلس نرسیدیم، بلکه مواجهه و رویارو شدن «ما» با سیاستها و اقدامات استعماری غربیان ما را به پرسش از عوامل ضعف «خود» و دلایل قوت «دیگری» هدایت کرد. آگاهی ما از این موضوع و دیگر دستاوردهای دنیای جدید، به دنبال حضور نظامی و سیاسی متسعمره چیان روسی و انگلیسی شکل گرفت، بر زبان عباس میرزا بدین شکل جاری شد: «من نمیدانم این قدرتی که شما اروپاییها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ اجنبی به من بگو باید چه کنم؟».
البته این پرسش فقط بر زبان عباس میرزا جاری نبود. پژواک این سخنان در تمام سرزمینهای شرق اسلامی در آن روزگار شنیده میشد. اگر از دیگر نقاط شرق اسلامی چشم بپوشیم و فقط به سخنان هم زبانان خود در امارت بخارا (سلف تاجیکستان کنونی) و یا افغانستان بنگریم، همین سخنان را میشنویم. به عنوان مثال هنگامی که در امارت بخارا احمد دانش میخواست رسالهای بنویسد که «از ترتیب دولت داری امیران مملکتهای اروپا عبارت باشد» گویی پرسش را مقدر فرض کرده و به نحوی برای آن پرسش پاسخ میجست. یا چند دهه بعد، میرزا سراج حکیم وقتی که میگفت: «نیاکان خود را به خاطر بیاوریم... آن همه ترقی را باعث چه بود و این همه تنزل را سبب که شد (2)؟»
محمد سرورخان شاعر افغانستان که «واصف» تخلص میکرد، نیز در ابیات زیر «خود و دیگری» را به شرح زیر مقایسه کرده است:
یکیای عالم ایمان، نگاهی کن به کیهان بَر *** روان بیدار دار نشئهی خواب گران جانی
یکی با دیدهی عبرت ببین اقوام دنیا را *** که از غیرت همی گردد ذهول از دامن افشانی
ببال از پستیِ سُستی، به اوج پایهی بینش *** گرایان شو سوی جمعیت از مُلک پریشانی
ببین اصناف عالم را ترقیهای پی در پی *** چه نمسا و فرنسا و چه جرمانی چه جاپانی
نگر اقلیم جاپان را که با آن فترت فطرت *** چه سان بر اوج رفعت کرد بنیاد پر افشانی
اروپا فخر کردی بر جهان در سبقت و اکنون *** ز رسم ایشیا (آسیا) افتاد در گرداب حیرانی
قدم در عرصهی جهدد و مروت مان و جهدی کن *** که از قید وساوس رخش همت را برون رانی (3)
به هر حال قراین تاریخی و موقعیت زمانی عباس میرزا نشانگر آن است که پرسش او بیشتر معطوف به وجوه نظامی و تسلیحاتی و فنی دنیای جدید بود، اما تحولات بعدی تاریخی گواهی میدهد که این پرسش به عزیمت گاهی برای جستن موجبات ترقی «دیگری» و یافتن شیوههای برون رفتن «ما» از موضع ضعف تبدیل شد و در حوزههای فنی و نظامی محدود نماند. یکی از مؤثرترین متونی که جولان گاه مقایسه «ما و دیگری» سفرنامههای مسافران فرنگستان بود. مکتوبات نخستین مسافران فرنگ روایتی از «ترقی دیگری» را سامان داد که میراثی سهمگین از «حیرت و شگفتی» را برای ما به جای گذارد. نخستین چیزی که بیش از همه برای این مسافران چشم گیر مینمود، دستاوردهای حاصل از مشاهدهی مراکز اجتماعی و اقتصادی دنیای جدید بود که در فضاهای شهری قابل رؤیت برای آنان متبلور میشد و صد البته همین مقدار نیز با حیرت و تعجب همراه بود. از این رو این سفرنامهها را به «شگرف نامه ها»، «حیرت نامه ها» و «عجایب نامه ها» تبدیل کرد.
پژواک میراث «شگرف نامه ها»، «حیرت نامه ها» و «عجایب نامه ها» در فرهنگ سیاسی ما برای جبران فاصله با دنیای جدید دو رویکرد را پدید آورد، که یکی شیوهی مردم سالارانه و دیگری به شیوهای تمرکز گرایانه و موسوم به «دیکتاتوری منور» ارائهی طریق میکرد.
به رغم ادبیات وسیع و پردامنهای که از همان ابتدا و تا سالهای بعد از انقلاب مشروطیت توسط مدافعان شیوههای مردم سالار تولید شد، به نظر میآید این نکته که چرا در کنار اشاره به نظم و قانون پارلمان در جهان جدید، در عمل الگوی «دیکتاتوری منور» برای خروج از بن بست ضعف «ما» بیشتر مورد توجه قرار گرفت، باید مورد توجه و تحقیق چندباره و جدی قرار گیرد. واقعاً چه چیزی موجب شده بود که ملک الشعرای بهار به صراحت با تمجید از افرادی چون آتاتورک و موسولینی وجود گرایشی عمومی به «دیکتاتوری منور» را پنهان نکند و البته آرزو کند ای کاش که به جای رضاخان میرپنج، میرزا کوچک خان به سمت تهران حرکت میکرد. (5)
گرچه سخنان ملک الشعرا معطوف به سالهای بحرانی پس از انقلاب مشروطه است، اما گویا از همان ابتدا «پطر کبیر (6)» به عنوان مصداق دیکتاتوری منور مورد توجه بوده است. در میراث «شگرف نامه ها»، «حیرت نامه ها» و «عجایب نامه ها» نیز ردِ پای این نگرش را میبینیم. آقا احمد کرمانشاهی در سفرنامهی «مرآت الاحوال جهان نما» پس از توصیف نظام سیاسی بریتانیا، «آن گونه دربار کم قدرت» را برای ایران توصیه نمیکند و شیوهی مردم سالارانه را دون شأن ما به حساب میآورد و یا ابوالحسن ایلچی در «حیرت نامهی سفرا» که شرح مأموریت یک سال و نیمهاش به لندن است؛ پس از معرفی کردن پارلمان و چگونگی کار آن، اساساً به شیوهی انتخاب وکلا در این کشور و یا محدودیت اختیارات شاه اشارهای نمیکند (7). یا مثلاً میرزا صالح شیرازی، که انگلیس را ولایت آزادی مینامد و دربارهی ارکان قانون گذاری این سرزمین مفصلاً توضیح میدهد، پادشاه را دایر مدار ترقی میبیند و میگوید: «هر یک از پادشاهان به وسیلهای از وسایل، درصدد تربیت و ترقی مردم برآمده اند و دیگری بعد از آن در انجام و اتمام بنیادی که پادشاه سابق گذرانده بود (8).»، وی فصل مشبعی را به اقدامات «پطرکبیر» اختصاص داده است و به گونهای از او یاد میکند که گویی راه نجات در پیروی از شیوهی او نهفته است (9).
البته نکات ذکر شده به معنای نادیده انگاشتن میراث پردامنهی ادبیات مشروطه خواهانه نیست، چراکه به دنبال خروج پرسش معطوف به عوامل قوت «دیگری» و ضعف «ما» از مدار عزیمت گاه نخستین خود، در طول سدهی نوزدهم و در ابتدای سدهی بیستم ما را به مشروطه خواهی و تأسیس مجلس رساند، که البته بدون رهبری رهبران و علمای طراز اول امکان تحقق و پیروزی آن سلب میشد. علاوه بر تحولات مختلف تاریخی داخلی، آگاهیهای حاصل از شکل گیری جنبشهای مشروطه خواهی که مهمترین آن ها: انگلیس 1867 و 1885، ایتالیا 1870-1859، دانمارک 1864، اطریش و مجارستان 1869، آلمان 1871، ترکیه 1876 و 1908، مصر 1883، هند 1861 و 1885، ژاپن 1889، روسیه 1905 بود، بر ما اثر میگذاشت. (10)
توجه به نکات بالا و عنایت به رویکرد مورخانه در فرایند تأسیس مجلس شورای ملی، ما را در فهم مراحل مختلف بیان مطالبات انقلابیون مشروطه خواه در فرایند تحولات انقلاب که طیفی از «عدالت خانه» تا «مجلس شورا» را دربرمی گرفت، بهتر یاری میکند. به دیگر سخن، به جای بحثهای انتزاعی و غیر تاریخی دربارهی «عدالت خانه» و «مجلس شورا»، با یادآوری این نکته که: مورخ در کشف و بازآفرینی گذشته با صورت محقق شدهی تاریخ و نه صورتی که مورد پسند اوست، باید مواجه شود، به این نکته نیز میتوان توجه کرد که برای بسیج نیروهای مشارکت کننده در انقلاب مشروطیت، دو روایت از مجلس در ذهنیت ما جاری شده بود که یکی عامه فهم بود و دیگری نزد نخبگان رواج داشت. مصوبات مجلس اول و دوم مشروطه، که مهمترین مسألهی آن تصویب قانون اساسی و متمم آن بود، گواه تبلور عقل جمعی و روایت نخبه گرایانه؛ و فربه شدن کمیسیون عرایض مجلس گویای روایت عامه فهم از موضوع است (11).
دیگر نکته این که دو موضوع اخیر یعنی «عدالت خانه» و «مجلس شورا» و آثار مکتوب مرتبط با آن ها، گویای تلاشهایی سترگ برای بومی سازی مفاهیم جدید است که به جای نفی و رد میتواند به مثابه سرمایهای تاریخی در فرایند خودباوری تاریخی ما مورد توجه گیرد. البته این نکتهی اخیر چنان برای مخالفان خودباوری تاریخی ما سنگین است و دائماً بر ناممکن بودن بومی سازی این مفاهیم اصرار میورزند، که ماجرای ناتوانی ایرانیها را در ساختن «لولهنگ» به ذهن متبادر میکند.
اما سخن آخر؛ کاستیهای نکات بالا که ناشی از بضاعت نگارنده، تعجیل و همچنین محدودیت این سطور در گنجایش این مباحث است، آشکار است اما به نظر میرسد برای کشف و بازآفرینی تاریخ مجلس در ایران موارد زیر اجتناب ناپذیر است:
1- تبیین خاستگاه داخلی، منطقهای و جهانی مشروطه خواهی، به ویژه عناصر معطوف به مقایسهی «ما» و «دیگری»؛
2- دوشادوشی دو شیوهی «دیکتاتوری منور» و «مردم سالاری» برای حصول نوسازی در روزگار منتهی به انقلاب مشروطیت و روی کارآمدن رضاشاه؛
3- واکاوی و ارزیابی تاریخی تلقی نخبگان از مجلس شورا از طریق بررسی گونه شناسانه (تیپولوژیک) عرایض و شکایات واصله به مجلس؛
5- و از همه مهمتر توجه خودباورانه به میراث تاریخی معطوف به فرایند بومی سازی مفاهیم جدید اهمیتی ویژه دارد. ناگفته نماند که در این مورد بی توجهی به تلاشهای سترگ علمای دینی اسباب خسران است.
پینوشتها:
1. در مورد مراحل شکل گیری نخستین آگاهیهای ما دربارهی شیوههای متأخر و جدید، تأسیس و تدبیر نظم سیاسی و اجتماعی و سیاست ورزی متناسب با آن نگاه کنید به: حائری، عبدالهادی. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دورویهی تمدن بورژوازی غرب. تهران امیرکبیر 1367 صص 272-322.
2. همان جا: ص 308
3. متن کامل قصیدهی محمد سرور واصف در کتاب حبیبی درج است. ن. ک. به: عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، صص 22-19.
4. در هر دو اثر نقل شده از نویسندگان تاجیک، موارد متعددی از این مباحث به چشم میخورد که گویای نکات ارزشمند تاریخی است، اما با توجه به آن که نوسازی در امارت بخارا و افغانستان به علت دست اندازی روس و انگلیس به راههای متفاوتی از ما افتاد، تفصیلش را به مجالی دیگر باید گذارد.
5. نگاه کنید به: بهار، ملک الشعرا، تاریخ احزاب سیاسی، جلد اول، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 1357 ص 29 و 61 و 159.
6. فریدون آدمیت در مقاله زیر میگوید که عباس میرزا خود را چون پطر میدانست. نگاه کنید به:
آدمیت، فریدون. انحطاط تاریخنگاری در ایران. مجله سخن. 17. ص 17-30 به نقل از حائری در دورویهی تمدن بورژوازی غرب، ص 357.
7. طباطبایی در فصل «سفر و سفرنامههای ایرانیان» کتاب دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران، به طور مفصل این موضوع را شرح داده است. نگاه کنید به: طباطبایی، جواد. دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران. تهران، چاپ ششم 1386. ص 221-227.
8. میرزا صالح؛ غلامحسین، مجموعه سفرنامههای میرزا صالح شیرازی، نگاه معاصر، تهران 1387، صص 430-440.
9. همان جا صص 207-211.
10. نگاه کنید به حائری، تشیع و مشروطیت ص 1 و 2.
11. نگارنده اخیراً به عنایت و محبت مورخ فرزانه و دانشمند، جناب استاد جعفریان، رئیس محترم کتابخانهی مجلس شورای اسلامی، به طور مشترک با همکار ارجمند خود سرکار خانم منیر قادری توانست بخشی از اسناد مجلس را مطالعه کند. بر اساس همین اسناد این نکته که، روایت عامه فهم از مجلس شورا در آن زمان، دیوان مظالم یا عرایض را که زنگ نوشیروانی را به ذهن متبادر میکند، بیش از پیش واقف شد. به هر حال این نکته میتواند موضوع تحقیقی جدی باشد.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 147، صص 2-4.