تاریخ خوزستان باستانی

آگاهی ما از سرنوشت عیلامی‌ها در زمان حكومت هخامنشی، هنگامی كه آن‌ها ظاهراً به صورت یك دولت از صحنه‌ی سیاسی و فرهنگی كنار رفتند و زبانشان به كار گرفته نشد، بسیار ناچیز است. ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم در دوران
دوشنبه، 5 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ خوزستان باستانی
 تاریخ خوزستان باستانی

 

نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی




 

خوزستان در عهدهای هخامنشی و سلوکی و اشکانی

آگاهی ما از سرنوشت عیلامی‌ها در زمان حكومت هخامنشی، هنگامی كه آن‌ها ظاهراً به صورت یك دولت از صحنه‌ی سیاسی و فرهنگی كنار رفتند و زبانشان به كار گرفته نشد، بسیار ناچیز است. ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم در دوران حكومت هخامنشی‌ها خوزستان از نیرومندترین حكومت‌های منطقه‌ای كوهپایه‌های زاگرس بوده است. هخامنشیان موفق شدند كه آن‌ها را یا با قرارداد یا باج یا با زور آرام نگاه دارند و گاه گاهی با پرداخت وجه نقد از آن‌ها سرباز و یا دام مورد نیاز خود را تأمین كنند. این سیاست «كژدار و مریز» ادامه داشت تا این كه با اشغال ایران به دست اسكندر مقدونی و از هم پاشیدگی دستگاه سیاسی هخامنشی راه‌های جدیدی برای خواسته‌های برون منطقه‌ای خوزستان در گسترش برتری سیاسی خود و كنترل شوش باز شد (علیزاده، عباس، ص 37).
با آن كه شهر شوش به دست آشوری‌ها با خاك یكسان شد و مردمش كشته یا آواره شدند و بسیاری از آثار تمدنی آنان به نابودی كشانده شد یا به آشور انتقال یافت، با توجه به تمدن چند هزار ساله‌ای كه داشت این قابلیت را داشت كه بار دیگر احیا و پایتخت شاهنشاهی هخامنشی شود. شوش در دوران هخامنشی گذشته‌ی خود را بازیافت و بار دیگر چهار راه شرق و غرب شد و پایتختی شد كه سفیرانی از ممالك دیگر بدان می‌آمدند و هنرمندان و پزشكان و نویسندگان و شعرا بدان روی می‌آوردند (محمدیان فر، ص 12).
با این كه شمال خوزستان از ابتدای زندگی یك جانشینی، حدود 8 هزار سال پیش از میلاد، مرتباً مسكون بوده است، جنوب این منطقه برای اولین بار در دوران سلوكی- پارتی مسكون شد. الگوی اسكان این منطقه نشان دهنده‌ی وجود چندین شهر بزرگ با شهرك‌ها و روستاهای كوچكشان در امتداد راه‌های اصلی آبی است. این اسكان برای استفاده از بازرگانی دریایی با عربستان و هند بوده كه به دوران شكوفایی خود نزدیك می‌شده است (علیزاده، عباس، ص 37).
در این دوران، قدرتی به نام الیمائی‌ها در خوزستان ظاهر شده بودند كه تلاش آن‌ها برای كنترل خوزستان بازتاب تحولات سیاسی گذشته در منطقه بود. اگرچه نیروهای جدایی‌‌خواه پارسی و خاراسی در هنگام آشوب سیاسی پس از مرگ انتیوكوس پدیدار شدند، الیمائی‌ها از پیش چندان نیرومند بودند كه نیروهای سلوکی را در سال‌های 781 و 461 پ م از سرزمین خود برانند. الیمائی‌ها همچنان بر نیروی خود افزودند تا این كه در آشوب رقابت‌های جانشینی در دربار سلوكی در اواسط قرن دوم پیش از میلاد، ظاهراً، كامینیس كیراس شوش را در سال 741 پ م تصرف كرد. در این زمان، الیمائی‌ها قدرت خود را از شوش تا خلیج فارس و حتی تا كوت العماره گسترش داده بودند، اما با نیروهای مهرداد اول پارتی روبه رو شدند. ارتش پارتیان دست به غارت معابد و خزانه‌های الیمائی در كوهپایه‌های زاگرس زدند و موقتاً پایتخت آن‌ها را تصرف كردند. به هر حال، الیمائی‌ها توانستند در حاشیه‌ی امپراتوری پارتیان زندگی نسبتاً مستقلی داشته باشند تا این كه در سال 54 م شوش را دوباره تصرف كردند. از این سال تا اوایل قرن سوم میلادی الیمائی‌ها كنترل بر شوشیان را در دست داشتند تا این كه حكومت‌نشین مستقل آن‌ها، ظاهراً، به دست اردشیر اول ساسانی در سال 512 م از بین رفت (همان، ص 40).
درباره‌ی اوضاع شهر شوش در دوران سلوكی و اشكانی باید گفت كه از دوران زمامداری داریوش اول هخامنشی پای یونانیان به شوش باز شد. فتح شوش به دست اسكندر، كه به منزله‌ی فتح ایران بود، از مهمترین پیروزی‌های اسكندر در این سرزمین محسوب می‌شد. وی بعد از فتوحات خود در هند به شوش بازگشت و نقشه‌ی یونانی كردن ایرانیان را آغاز كرد. نخست، خودش دختر داریوش را به زنی گرفت و در همان موقع دستور داد تا سرداران وی و 10 هزار تن از سپاهیان مقدونی با دختران ایرانی ازدواج كنند. سپس، پادگانی مهم در شوش مستقر كرد تا مراقب اوضاع پایتخت باشد. امروزه تعداد بسیاری سكه و سفال‌های یونانی و پیكان و قطعاتی از مجسمه‌های مرمر كوچك كتیبه‌دار به خط و زبان یونانی و نیز اشیای گوناگون دیگری در شوش پیدا شده است كه متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد است. مسلماً، در این كار تعمدی بوده و سلوكیان می‌خواستند خاطرات پایتخت و جلوه‌گاه قدرت هخامنشیان هر چه زودتر از اذهان جهانیان فراموش شود. سلوكیان سعی فراوانی كردند تا فرهنگ و زبان یونانی را در شوش بگسترانند. شهر شوش در دوران اشكانیان از استان‌های مهم این دولت محسوب می‌شد. اشكانیان تلاش‌هایی برای یونانی زدایی كردند و سرانجام پس از گذشت یكی- دو قرن تا اندازه‌ای موفق شدند. هر چند شوش اعتبار دوران هخامنشی را نیافت، از دوران سلوكی وضع بهتری یافت. از اشیای به دست آمده در حفاری‌ها می‌توان به رونق اقتصادی شوش در این دوران پی برد. از گلوله‌های سنگی و آثار مكرر آتش سوزی می‌توان به جنگ‌های شدیدی كه در این شهر به وقوع پیوسته و خصوصاً آخرین نبرد اردوان پنجم با اردشیر بابكان در دشت شوش آگاهی یافت. به طور كلی، شوش در عهد اشكانی از شهرهای مهم و آباد بود و تا حدودی عظمت گذشته‌ی خود را بازیافت، ولی طی جنگ‌های میان اشكانیان و ساسانیان صدمات و خسارات بسیاری بدان وارد شد. بعد از اردشیر، شاپور اول، جانشین او، به ترمیم ویرانی‌ها پرداخت و رونق گذشته را به شهر بازگرداند. اشیای پیدا شده در حفاری‌ها، از قبیل سكه و ظروف شیشه‌ای، معرف این رونق اقتصادی و هنر است. از دلایل دیگر اهمیت این شهر در دوران ساسانی تأسیس ضراب خانه در آن بود. شوش در زمان شاپور دوم، به علت شورش مسیحیان آن شهر، زیرپای 300 فیل ویران شد. پس از این حمله، شوش دیگر رونق گذشته‌ی خود را به دست نیاورد و شاپور شهر جدید ایوان كرخه را به جای آن بنا نهاد (محمدیان فر، ص 13-14).

خوزستان در دوران ساسانی

به استناد منابع، می‌توان اظهار كرد كه پیشینه‌ی شهر و شهرسازی در خوزستان به چندین هزار سال می‌رسد. كاوش‌های باستان شناختی نشان می‌دهد در این منطقه شبكه‌ی عظیمی از شهرها بوده كه برای بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی احداث شده بودند و امروز بقایایی از آن به دست آمده است. توجهی كه شاهان ساسانی به آبادی خوزستان از خود نشان می‌دادند حاكی از نقش و جایگاه مهم این منطقه در تحولات آن روز ایران و حتی جهان است.
اردشیر بابكان، بنیادگذار سلسله‌ی ساسانی، پس از شكست دادن اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشكانی، و رسیدن به پادشاهی، تلاش كرد تا در فرصتی مناسب همه‌ی نواحی ایران را تحت سیطره‌ی خود درآورد كه شهرسازی وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف بود. در عهد اردشیر، تعداد بسیاری شهر در فارس و خوزستان ساخته شد. چنان كه طبری (ج2، ص 585) می‌گوید: «اردشیر هشت شهر بنیان كرد كه از جمله شهر رام‌اردشیر و شهر ریواردشیر و شهر اردشیرخره كه همان گور باشد به فارس بود و هرمزاردشیر كه همان سوق الاهواز باشد به اهواز بود و شهر به اردشیر در غرب مداین و اِستاباذاردشیر كه همان كرخِ میشان باشد به سواد بود و فسااردشیر كه همان شهر خط باشد به بحرین بود و بوذاردشیر كه همان حزه باشد به موصل بود».
طبری (ج2، ص 583) می‌نویسد: «[اردشیر بابكان] آنگاه سوی فارس باز شد و آهنگ پیكارِ نیروفر شاه اهواز كرد و رامهرمز سوی ارگان و سار و طاشان شد. سپس، به سرقت رفت و از آن جا با جمعی از یاران خویش برنشست و بر كنار دجیل فرود آمد و شهر را بگرفت و شهر سوق الاهواز را بنیاد كرد و غنیمت فراوان سوی فارس بازگشت».
رامهرمزاردشیر یكی از شاهان خوزستان بود. چون برای نامیدنْ كلمه‌ای با حروف بسیار بود، واژه‌ی اردشیر را از آخر آن برداشتند كه به صورت رامز مخفف شده و تلفظ جدید آن رومز است. شهر در شمال اهواز و قسمت علیای رود جراحی واقع است. طبری نیز ساخت رامهرمز را در خوزستان به هرمز، پسر شاپور، نسبت می‌دهد: «وقتی تاج بر سر نهاد، بزرگان بر او درآمدند و برای وی دعا كردند كه پاسخ نكو داد و صدق گفتار وی بدانستند و با آن‌ها سیرت نكو داشت و با رعیت عدالت می‌كرد و روش نیاكان داشت و ولایت رامهرمز را پدید آورد و مدت پادشاهی‌اش یك سال و ده روز بود» (همان، ص 595).
شهر اِستاداردشیر نیز یكی دیگر از شهرهایی است كه به فرمان اَردشیر ساخته شده است و به صورت‌های استرآباد و آسیاباد نیز در كتب مورخان اسلامی نوشته است. این شهر در محل باستانی كرخ میشان در كنار رودخانه‌ی كارون بنا شد و تا اواخر دوران ساسانیان اهمیت خود را حفظ كرد و فعالیت ضراب خانه‌ی آن در زمان ساسانیان، به خصوص در زمان پادشاهی خسرو دوم، بسیار چشم گیر بوده است (ولایتی، ص 391-393).

خوره شاپور

شهری دیگر نیز با نام ایران خوره شاپور در زمان ساسانیان و در عهد شاپور دوم تأسیس شد. طبری نیز گزارش می‌دهد كه شاپور دوم در اهواز دو شهر ساخت: «تا به سرزمین سواد شهری بساختند و نام آن را بزرگ شاپور كرد كه همان انبار باشد و به سرزمین اهواز نیز دو شهر بساخت كه یكی ایران خوره شاپور بود؛ یعنی شاپور و بلاد وی، و به سریانی كرخ نام دارد و دیگری شوش بود و این شهر را در پهلوی دزی [= دژی] كه تابوت دانیال پیمبر در آن بود بنیاد كرد» (طبری، ج2، ص 601).
طرح دو شهر ایران خوره شاپور و جندی شاپور همانند اردوگاه‌های نظامی رومیان بود. در كاخ‌هایی كه در این شهر احداث كرده بودند به جای استفاده از طاق‌های ضربی بزرگ از چندین طاق بزرگ كه در فواصل هم از گنبدهای كوچك تعبیه شده بود استفاده كرده بودند. این شهر، در كنار جندی شاپور كه خود یك مركز علمی مهم در دنیای آن روزها به شمار می‌آمد، یك مركز اداری و تجاری و صنعتی بود.

شادشاپور

طبری می‌نویسد: «شاپور در میشان شادشاپور را بنیان نهاد كه آن را به نبطی دیما گویند» (همان، ص 592).

ایران شهرشاپور

شاپور بسیاری از اسیران جنگی رومی را در این بخش ساكن كرد. در بالای شهر شوش شهری دیگر با نام كرخا ده لادهن (ایران شهر شاپور) بنا كرد. طبری می‌نویسد: «و هم شاپور به سرزمین روم حمله برد و اسیر بسیار گرفت و به شهر ایران خوره شاپور جا داد و عرب‌ها آن را به تخفیف شوش نامیدند. و بفرمود تا دربار جرمی شهری بساختند و آن را خنی شاپور نامید و آن را ولایتی كرد» (همان، ص 601). همو در جای دیگر می‌گوید: «پس از آن، شاپور مدتی در مملكت خویش بماند و آنگاه به پیكار روم رفت و بسیار كس از مردم آن جا بكشت و اسیر فراوان گرفت و در ناحیه‌ی شوش شهری بنیاد كرد و ایران شهر شاپور نامید و اسیران را در آن جا داد» (همان، ص 605).

جندی شاپور

شهر دیگری نیز در زمان ساسانیان به فرمان شاپور اول ساخته شد كه جندی شاپور نام دارد. برای این شهر تازه تأسیس نقشه‌ای ترسیم شد و شخصی را مأمور مخارج آن شهر كردند تا به حساب‌ها رسیدگی كند. گرچه اسناد تاریخی در تأیید ساخت شهر جندی شاپور در عهد ساسانی بسیار است، برخی تاریخ پژوهان هم چون سیریل الگود بر این نظرند كه این شهر نه در دوران ساسانی، بلكه بسیار قبل‌تر از آن و حتی پیش از ورود آریایی‌ها به ایران ساخته شده و بعدها در عهد شاپور اول ساسانی بازسازی شده است:‌ «این شهر سابقه‌ای بسیار كهن داشت. به طوری كه یك نویسنده‌ی ایرانی نوشته است، این شهر در دوران ماقبل تاریخ در زمان ساكنان آریایی ساخته شده و نام آن جنتاشپیرتا، یعنی باغ زیبا، بوده است. این شهر پس از شكست و اسارت والرین، امپراتور روم، بعد از غارت انطاكیه به وسیله‌ی شاپور اول، تجدید ساختمان شد» (الگود، ص 66؛ به نقل از ناصری، ص 25-26).
ابوحنیفه‌ی دینوری (ص 73) اشاره می‌كند كه شاپور برای این كه اسرای رومی‌ای را كه از شهرهای قالوقیه و جندوقیه‌ی روم با خود آورده بود در خاك اهواز موقتاً اسكان دهد شهر جدیدی برای آن‌ها ساخت كه جندی شاپور نام گرفت: «چون شاپور پسر اردشیر پادشاه شد، به سرزمین روم لشكر كشید و شهرهای "قالوقیه" و "قبدوقیه" (كیلكیه و پادوكیه) را گشود و میان رومیان كشتار بسیار كرد و به عراق برگشت و به سوی اهواز رفت تا جایی را انتخاب كند كه برای اسیرانی كه از روم با خود آورده بود شهری بسازد و آنان را در آن مسكن دهد. شاپور شهر جندی شاپور را ساخت كه نام آن به زبان خوزی نیلاط است و اهل خوزستان به آن نیلاب می‌گویند».
یاقوت حموی نیز همان قول را به نقل از ابوحنیفه‌ی دینوری آورد و تصریح كرده كه جندی شاپور به زبان خوزی نیلاط نامیده می‌شود كه بعداً به نیلاب تغییر شكل یافته و در زمان یاقوت جندی شاپور نیلاب خوانده می‌شده است (حموی، بی تا، ج8، ص 305؛ به نقل از ناصری، ص 25). این خبر را طبری (ج2، ص 590) هم تأیید كرده است: «از جمله شهرها كه گشود قالوقیه و قذوقیه بود و در انطاكیه والریانوس، پادشاه روم، را محاصره كرد و به اسیری گرفت و با گروهی بسیار ببرد و به جندی شاپور مقر داد».
طبری روایت جالبی از ساخت شهر آورده كه، گرچه افسانه به نظر می‌رسد، ذكر آن خالی از لطف نیست؛ زیرا اشاره‌ای دارد به ارتباط این شهر با دانش‌اندوزی. چنان كه اشاره خواهیم كرد، جندی شاپور بعدها از مراكز مهم علمی و مایه‌ی افتخار و مباهات ایرانیان می‌شود. طبری می‌نویسد: «وقتی شاپور به محل جندی شاپور رفت كه بنیان نهاد، پیری ییل نام را آن جا یافت و از او پرسید: "آیا روا باشد كه این جا شهری بنیان شود؟ " بیل بدو گفت: "اگر در این سن كه دارم نوشتن توانم آموخت، روا باشد كه در این جا شهری بنیان شود. " شاپور گفت: "هر دو كار كه پنداری نشود بشود" و شهر را رسم كرد و ییل را به آموزگاری سپرد و مقرر كرد كه به یك سال وی را نوشتن و حساب كردن آموزد و معلم با وی بماند و سر و ریش او را بتراشید كه خاطرش بدان مشغول نباشد و در تعلیم وی بكوشید، و پس از مدتی او را پیش شاپور آورد كه تعلیم یافته بود و ماهر بود و شاپور شمار و ثبت مخارج شهر را به وی سپرد و آن ناحیه را ولایت كرد و "به از اندیوشاپور" نامید كه معنی آن "به از انطاكیه" باشد، و شهر شاپور نیز نام یافت و همان است كه جندی شاپور خوانند و مردم اهواز آن جا را به نام سرپرست بنا "ییل" گویند» (همان، ص 592-593).
ابوعلی محمدبن محمد بلعمی نیز در تكلمه و ترجمه‌ی تاریخ طبری نوشته است:‌ «شاپور شهرهای بسیار بنا كرد یكی به پارس نام او شادشاپور و به اهواز شهری بنا كرد نام او جندی شاپور و اندر اهواز از آن آبادتر و خرم‌تر نیست و به تابستان و زمستان سبزه باشد و گویند چرا خوار بود و آبادان نبود و، چون شاپور آن جا برسید و آن خرمی بدید، آرزویش آمد كه آن جا شهری بنا كند. شبانی را بخواند و گفت چه نامی. گفت ییل. گفت اندر این جا شهر توان كردن. گفت اگر ایدر شهر آید از من دبیری آید. شاپور آن جا فرود آمد و آن شبان را به وزیر دادش و گفت به هیچ حال از ایدر نروم تا این پیر را دبیری نكنی. وزیر یك سال زمان خواست، شاپور زمانش داد و خود با سپاه به یك جا بدان صحرا فرود آمد و وزیر آن پیر را ببرد و معلمی بیاورد و گفت بنشین و این را شمار گرفتن بیاموز و هر روزی بسیاری میاموز كین پیر است و فراموش كند. وی را هر روز یك مسئله آموز تا یاد دارد و سر سال 365 مسئله دانسته باشد و بدان علم اندر عالِم بود. چون سر سال ببود، شاپور آن وزیر را با آن پیر پیش خود خواند و گفت: " یا بیل، ایدر شهر آید؟" گفت: "‌ای ملك، هرچند خواهی آید. چون مرا دبیر توانستی كردن، ایدر نیز شهر توانی كردن. " پس شاپور آن را بنا كرد و جندی شاپور نام كرد و آن پیر را قیم كرد بر نَفَقات، و مزدورانْ آن جا بگذاشت و خود به مداین باز شد و آن شهر را پیر بنا كرد و تمام كرد به زندگانی شاپور و مردمان آن شهر را ییل خواندند به نام آن پیر» (بلعمی، ج1، ص 612-613).
همین روایت افسانه‌گونه به كتاب‌های جغرافیایی هم راه یافته، چنان كه در كتاب عجیب المخلوقات (ص 204) آمده است: «جندی شاپور شهری است كه شاپور بنا كرد و اول بیشه‌ای بود. شاپور بدان بگذشت. برزیگری زمین می‌كشت. شاپور گفت این جا شهری بكنم. برزیگر گفت اگر از من دبیری آید این جایگَه شهر گردد و برزیگرْ پیر بود نام وی بیل. شاپور گفت والله كه بنای این شهر تو كنی و وی را به معلمی داد تا دبیری آموزد و بفرمود تا بیشه‌ها و درخت‌ها بكندند و شیخ دبیری بیاموخت به مدتی [كوتاه] در پیش شاپور آمد. شاپور بخندید و وی را وكیل بنای آن كرد تا آن شهر را بكردند [= بساختند] ».
قفطی انگیزه‌ی بنیاد شهر جندی شاپور را عشق شاپور به دختر قیصر روم دانسته و در كتاب معروف اخبار الحكمای خود (ص 93) آورده است كه سبب بنای این شهر آن است كه شاپور، پسر اردشیر، پس از غلبه بر سوریه و فتح انطاكیه، به قیصر پادشاه روم تشبه می‌جست و از او خواست كه دخترش را به عقد وی درآورد. قیصر چنین كرد و پذیرفت كه دختر را نزد شاپور فرستد. شاپور برای او شهری بر هیئت قسطنطنیه ساخت و آن شهر جندی شاپور است و در سیر ساسانیان چنین نگاشته‌اند كه این شهر اصلاً قریه‌ای بود متعلق به مردی معروف به جُندا و شاپور، چون این موضع را برای بنای شهر اختیار كرد، فرمان داد كه مالی فراوان به صاحب آن بپردازند، لیكن صاحب آن بدین كار رضا نداد مگر آن كه خودْ آن شهر را بنا كند و شاپور نیز بدان شرط پذیرفت كه با او در بنای شهر شركت ورزد و مردمان می‌گفتند كه شهر را جندا و شاپور بنا می‌كنند و به همین سبب آن را جندی شاپور گفتند (به نقل از نخعی، ص 123).
حمزة بن حسن نیز در كتاب سِنی ملوك الارض و الانبیاء (ص 46) نوشته است: «شاپور شهرهایی نیز بنا كرد از آن جمله استنی شاپور، بی شاپور به از اَندیوشاپور، شاپورخواست، بلاش شاپور، و فیروزشاپور ‍[...] به از اندیوشاپور از شهرهای خوزستان است و تعریف آن جندی شاپور است. اشتقاق آن در فارسی بدین‌سان است كه اندیو نام انطاكیه و "به" به معنی بهتر و مجموعاً یعنی شهری بهتر از انطاكیه است. بنای این شهر چون عرصه‌ی شطرنج است كه در میانه‌ی آن هشت راه در هشت راه نهاده‌اند و در آن روزگار شهرها را به سان اشیاء می‌ساختند كه از آن جمله تصویر شهر شوش به شكل باز (مرغ) و شهر شوشتر به شكل اسب است».
در كتاب مجمل التواریخ و القصص (ص 63-64) نیز آمده است كه «[شاپور] شهرها بسیار كرد چون شاپور و نیشابور، شادشاپور، به از اندیوشاپور، شاپورخواست، بلاش شاپور، پیروز شاپور، نیشابور از ناحیت ‍[اَبَر] شهر است [به] خراسان [...] به از اندیوشابور جندیوشاپور است از خوزستان. اندیو نام انطاكیه است به زبان پهلوی. به از اندیو یعنی از انطاكیه بهتر است و نهاد آن بر مثال عرصه‌ی شطرنج نهاده است، میان شهر اندر هشت راه اندر هشت و در آن وقتْ شطرنج نبود، ولیكن شكلش بر آن سان است و اكنون خراب است، مقدار دیهی به جای است پراكنده».
از برخی منابع چنین استنباط می‌شود كه بر جای شهری كه شاپور پدید آورده است در روزگاران كهن‌تر شهری به نام نیلاد یا نیلاو قرار داشته كه از مراكز عمده‌ی نیل سازی و بافندگی ایران بوده و همین صنعت بعدها در زمان پاور نیز در شهر جدید رواج كامل یافته است (نخعی، ص 122).
سیریل الگود (ص 76) نوشته است كه با توجه خاصی كه شاپور به این شهر داشت جندی شاپور به زودی از بزرگ‌ترین و معتبرترین شهرهای ایران شد و دیری نگذشت كه به صورت مركز عمده‌ی عطر و دارو و نیز نساجی درآمد و یك كارگاه سلطنتی نیز به همین منظور در آن جا دایر شد.
طرح این شهر مستطیلی بود كه شباهت بسیاری به طرح اردوگاه‌های نظامی رومی داشت. واضح است این نوع طراحی و شهرسازی، كه هیپوردام نام دارد، برای یونانیان و رومیان شناخته شده و رایج بوده است؛ این چنین است كه حدس بناشدن این شهر به دست اسیران رومی تقویت می‌شود. همین نكته كه جندی شاپور دارای چندین اسم بوده خود مؤید آن است. كه، قبل از تجدید بنای شهر به دست اسیران رومی در آن دوران، شهر وجود داشته و مسكونی بوده است. گویند اهالی انطاكیه، كه به اسارت درآمده بودند، به این شهر منتقل شدند؛ شهری كه كاملاً شبیه انطاكیه بود و خیابان‌هایی همچون خیابان‌های پیشین و خانه‌هایی چون خانه‌های قبل خود در آن شهر ساخته بودند (ولایتی، ص 393-394).
بنابر آنچه گفته شد، اگرچه در منابع مهمی كه تاكنون مورد بررسی قرار گرفته همه بنیادگذاری شهر جندی شاپور را از بن به شاپور یكم نسبت داده‌اند، به نظر می‌رسد كه قرن‌ها پیش از شاپور در این ناحیه شهری كهن ولی ویران قرار داشته و، چون شاپور آن جا را برای تأسیس یك اردواگاه بزرگ نظامی مناسب تشخیص داده و از طرفی برای مقیم ساختن 70 هزار تن اسیر رومی كه در جنگ با والریانوس به چنگ آورده بود به جای وسیعی نیاز داشته، دستور داد تا اردوگاهی بزرگ همانند انطاكیه با كوچه‌ها و خیابان‌های عمود بر هم، هم چون صفحه‌ی شطرنج، بسازند و با همت و پشتكار او و نیروی انسانی اسیران رومی، كه ناگزیر باید به كار می‌پرداختند، اردوگاه زودتر از آنچه انتظار می‌رفت ساخته و پرداخته شد و جنب و جوش عظیم در آن به وجود آمد و دیری نگذشت كه به شهری بزرگ تبدیل شد و سرانجام تختگاه خوزستان و مركز این ایالت شد (نخعی، ص 121).
دلیسی اولیری، دانشمند انگلیسی، نوشته است: «ایرانیان بسیاری از رومیان را كه با والریانوس، امپراتور روم، اسیر شاپور شده بودند برای ساختن سد بزرگی در شوشتر، كه هنوز هم آثار آن برجاست، به كار گرفتند. شاپور زندانیان خود را در سه نقطه‌ی خوزستان تمركز داد كه یكی از آن سه نقطه در نزدیكی شوش، اقامتگاه سلطنتی و پایتخت زمستانی شاهان، قرار داشت و این اردوگاه بزرگ همان نقطه‌ای است كه بعداً تبدیل به شهر جندی شاپور شد و به زودی كرسی خوزستان گردید» (اولیری، ص 23).
ظاهراً، این شهر در زمان شاپور دوم ساسانی بر اثر حملات دشمن ویران شده و سپس به همت همین پادشاه بار دیگر آباد شده و 30 سال پایتخت او بوده است. در مجمل التواریخ و القصص (ص 67) آمده است كه «30 سال دارالملك او (شاپور دوم) به گندی شاپور بود تا خرابِ رومیان آباد كرد و این عمارت‌ها كه گفته شد. و حمزه [ی اصفهانی] گفته است كه دیوار جندی شاپور از آن [سبب] نیمی گِل است و نیمی خشت پخته كه هرچه رومیان بیران (ویران) كردند به خشت و كج (گچ) بازفرمودشان كردن [= ساختن] ».
اما نكته‌ی بسیار مهم این است كه، گرچه والریانوس و اسرای رومی به اكراه و اجبار به بازسازی شهر جندی شاپور تن دادند، آشكار است كه آنان در شكوه و عظمت علمی‌ای كه ایرانیان مقیم این شهر بعدها مسبب آن بودند نقشی نداشته‌اند. درست است كه گذشته از اسیران رومی گروهی از یونانیان هم بعداً به فرمان شاپور یكم در جندی شاپور مستقر شده‌اند و ایرانیان كه خود از قدیم دوست دار هنر و دانش و صنعت بوده‌اند از مهارت‌ها و صنایع و تخصص فنی آنان نیز بهره برده‌اند، اما این كه مورخان اروپایی بنابر عادت همیشگی خود كوشیده‌اند با استفاده از فرصت به دست آمده والریانوس و اسیران رومی را تعلیم دهنده‌ی ایرانیان و ایرانیان را ریزه‌خوار خوان دانش و فن و هنر آنان معرفی كنند به هیچ روی با داده‌های موجود تاریخی مطابقت ندارد و مشخص است كه آنان در این مورد به كلی جانب انصاف و عدالت و راستی را فروگذارده‌اند. امروز دیگر جهانیان می‌دانند كه مردم ایران زمین از دیرباز در ساختن بناهای عظیم و سدهای استوار و پدیده‌های دیگر سرمشق دیگران بوده و نیازی به مهندسان رومی و غیررومی نداشته‌اند. كاخ‌های عظیم تخت جمشید و شوش و ایوان بی مانند تیسفون و ده‌ها ساختمان دیگر به خوبی معرف هنرمندی و مهارت ایرانیان است. مردمی كه از دیرباز در علم هندسه و ریاضی و نجوم و معماری و موسیقی هزاران متخصص و استاد به جامعه‌ی بشری ارزانی داشته‌اند چرا باید برای ساختن سد شوشتر و بناهای فنی دیگر دست به دامان اسیران رومی شوند و از آنان یاری بجویند؟! شاپور برای جلوگیری از آشفتگی‌های زاده‌ی بیكاری اسیران رومی را به كار گمارده، و در واقع، اردوگاه نظامی آنان را به یاری خود آنان ساخته است، ولی هیچ كدام از این‌ها نشانه‌ی آن نیست كه ایرانیان از ساختن سدی چون سد شوشتر یا شهری چون شهر جندی شاپور عاجز بوده‌اند و فقط به یاری اسیران رومی این كارها را انجام داده‌اند!
می دانیم كه در زمان هخامنشیان آبراهه‌ی بزرگ مسرقان (مشرگان) در شمال شوشتر ساخته شده و داریوش نیز آبراهه‌ی داریان را در اطراف این شهر پدید آورده و گذشته از این‌ها در طول تاریخ چند هزارساله‌ی ایران هزاران پدیده‌ی شگرف در ایران و خارج از ایران به كوشش ایرانیان به وجود آمده و تاریخ علم و هنر این مدعا را ثابت كرده است. افزون بر این، دانش شگفت انگیز معماری ایرانیان مسلمان نمی‌توانسته خلق الساعه و بی پشتوانه باشد. معماری ایرانیان در عهد اسلامی هیچ شباهتی به معماری یونانیان و رومیان ندارد و به كلی بومی و ایرانی است. (نخعی، ص 129-130).
شاپور در نیمه‌ی دوم دوران پادشاهی خود، پس از فراغت از جنگ‌های گوناگون داخلی و خارجی، دستور بنای دانشگاه جندی شاپور و بیمارستان بزرگ آن را صادر كرد و پس از هفت سال تلاش در این راه سرانجام به آرزوی دیرین خود رسید و با شور و شوقی فراوان آن را افتتاح كرد و هزاران دانشجوی ایرانی و رومی و یونانی و سوری و عرب و هندی برای دانش‌اندوزی به سوی شهر جندی شاپور روی آوردند. به زودی، تعداد دانشجویان بالغ بر 5 هزار تن شد و آوازه‌ی دانشگاه جندی شاپور در سراسر جهان آن روز پیچید و شهر جندی شاپور به صورت یك شهر دانشگاهی كامل درآمد و پرتو دانش از هر گوشه‌ی این شهر عظیم بر اطراف و اكناف جهان تابیدن گرفت (همان، ص 143).
دیری نگذشت كه سیل دانشمندان، از پزشكان و داروسازان و فیلسوفان و ملل گوناگون، رهسپار جندی شاپور شدند، چنان كه در كم‌تر از ده سال بیش از 100 دانشجوی پزشكی و فلسفه از كشورهای یونان و روم و سیسیل و مصر و بین النهرین و نیز از هند و چین به جندی شاپور وارد شدند. شاپور مَقدم آنان را گرامی داشت و با مزایایی بیش از آنچه در این سرزمین خود دریافت می‌داشتند از آنان استقبال كرد. این خیل عظیم دانشمندان در جندی شاپور به اعتبار مراكز علمی آن افزود، چنانكه نه فقط مراكز و حوزه‌های پزشكی آن از مراكز علمی آتن و اسكندریه و دانشگاه رها (الحضر) پیشی گرفت، بلكه آغاز بزرگی برای تأسیس دیگر مراكز علمی مثل فلسفه و حكمت و ریاضی و نجوم و فیزیك در آن جا شد. دانشگاه جندی شاپور و مؤسسات علمی و سازمان‌های وابسته به آن در طی 52 سال دوران زمامداری شاپور دوم و پادشاهی انوشیروان به یكی از سازنده‌ترین و معتبرترین مراكز پزشكی و علمی جهان تبدیل شد. حوزه‌های فلسفه و حكمت در جندی شاپور آن چنان اوج گرفت كه عظمت آن تا سال 900 م در افواه مردمان شرق و اقوال غربیان پایدار ماند. دانشگاه جندی شاپور را در دوران شاپور دوم «چهارراه علوم» و آن را میراثی از فرهنگ و دانش در تاریخ تمدن ایران و در نهایت در تاریخ تمدن كل جهان می‌دانند (جباری، ص 37-38).
شهر جندی شاپور پس از یك دوره‌ی كوتاه از شكوه و جلال در زمان هرمز دوم ساسانی چون دیگر پایتخت زمستانی نبود تا اندازه‌ای از رونق افتاد، ولی شاپور دوم دوباره آن را رونق بخشید و این شهر در عصر انوشیروان به اوج عظمت و شهرت خود رسید. پس از تشرف ایرانیان به دین مبین اسلام، گروهی از سپاهیان اسلام موقتاً در آن جا مستقر شدند. بعدها، در عهد خلافت عباسی، عده‌ای از دانشمندان و اهالی این شهر به بغداد، پایتخت علمی جدید آن روزگار، مهاجرت كردند، اما رونق این شهر همچنان ادامه داشت. بعضی از مورخان نوشته‌اند كه فارغ التحصیلان این دانشگاه برخی به جزیرة العرب رفته‌اند و، افزون بر احراز سمت طبیب خاص خلفا و نفوذ سیاسی، در پیشبرد نهضت اسلامی و دانش‌های آن زمان استاد و پیش قدم شده‌اند (همان، ص 38).
ابن حوقل (ص 28) نوشته است: «جندی شاپور شهری فراخ نعمت و پربركت است و در آن جا نخلستان‌ها و كشتزار فراوان و آب‌هاست و به سبب همین فراخی نعمت و داشتن خواربار بسیار یعقوب بن لیث آن جا را اقامتگاه ساخت و هم در آن جا بمرد و قبرش در آن شهر است».
نكته‌ی مهمی كه باید به آن توجه داشت این است كه، برخلاف آنچه مورخان غربی ادعا می‌كنند، پس از تشرف اهالی جندی شاپور به دین اسلام از ارزش و اهمیت این شهر كاسته نشد، بلكه با توجه به تعالیم آسمانی این دین به نشر و آموختن دانش این شهر جانی دوباره گرفت و قرن‌ها مركز مهم علمی آن روزگار بود. دانشگاه جندی شاپور سال‌ها پس از سقوط ساسانیان و تشكیل حكومت اسلامی چندان مورد توجه بود كه آثار و تألیفات استادان آن از زبان‌های فارسی میانه و فارسی نو و هندی و یونانی به عربی و بعد از جنگ‌های صلیبی به لاتین و سپس در قرون 15 تا 20 میلادی به زبان‌های فرانسه و انگلیسی و آلمانی و مانند آن ترجمه می‌شد و اكنون نیز ریشه و اصول آن معارف در دانشگاه‌های مهم دنیا تدریس می‌شود. در این مركز علمی تعداد بسیاری از پزشكان و فیلسوفان بیگانه در كنار دانشمندان ایرانی به تدریس مشغول شدند. شاپور برای جلب آنان فرمان داد تا در رفاه و آسایش آنان بكوشند و حتی كلیسایی برایشان برپا سازند. این دانشمندان به ترویج علم و دانش می‌پرداختند و به پژوهش‌های مهمی دست می‌زدند. آنچه از مجموع آرا و عقاید مورخان معتبر درباره‌ی شهر و دانشگاه جندی شاپور حاصل می‌شود این است كه این دانشگاه به صورت یك مركز بزرگ تحقیقات درآمده بوده است و حاصل آن تألیف و ترجمه‌ی كتاب‌ها و آثار پرارزشی به همت دانشمندان و پزشكان ایرانی و انتقال آن به دیگران بوده است. بدین سبب، معیارهای علمی و به ویژه درمانی و غیر آن، مانند فلسفه و موسیقی و كشورداری و اخلاق و كشاورزی از جایگاه مهمی برخوردار بوده است (جباری، ص 31-32).
شك نیست كه كتاب‌های علمی و پژوهش‌های دامنه‌دار استادان و دانش پژوهان دانشگاه جندی شاپور به منزله‌ی سرچشمه‌های جوشانی بود كه بعدها بسیاری از دانشمندان ریاضی و پزشكی و نجوم و فلسفه و حكمت را سیراب كرده و بزرگانی چون ابن سینا و محمدبن زكریای رازی و فارابی و خوارزمی و مجوسی اهوازی و هزاران دانشمند بزرگ دیگر را به ایران و جامعه‌ی علمی جهان تقدیم كرده است. در میان هزاران دانشجوی دانشگاه جندی شاپور، صدها تَن یونانی و رومی و هندی و سریانی و عرب با آزادی كامل به تحصیل دانش و هنر می‌پرداخته و از امرا و حكام جندی شاپور هزینه‌ی تحصیلی دریافت می‌كرده‌اند. در میان شاگردان و استادان نیز گروهی یونانی و هندی و مصری و رومی وجود داشته‌اند كه با عزت و احترام بسیار به كار خود سرگرم بوده‌اند و از محضر دانشمندان ایرانی بهره می‌برده‌اند. در دانشگاه جندی شاپور آموزش زبان‌های خارجی نیز رواج داشته است و ترجمه‌ی آثار مهم علمی یونانی و هندی به فارسی میانه و فارسی نو و برعكس بسیار رواج داشته است. گروهی از عرب‌ها نیز در این دانشگاه به تحصیل طب و فلسفه و حكمت و موسیقی سرگرم بوده‌اند؛ از جمله حارث بن كلده‌ی ثَقَفی كه یكی از دانش آموختگان این دانشگاه بود و به بركت هم زمانی و مجالست با حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نامش در تاریخ نامه‌ها محفوظ مانده و در كتاب‌های عرب با حرمت بسیار از او نام برده‌اند. این موضوع كه در كتاب‌ها و تألیفات گوناگون آمده از اهمیت و عظمت و شهرت دانشگاه جندی شاپور نزد مسلمانان حكایت دارد و برای ایرانیان كه پدید آورنده و گرداننده‌ی كانون‌های علمی بزرگی نظیر دانشگاه جندی شاپور بوده‌اند افتخار بزرگی به شمار می‌آید. بنابراین، دانشگاه جندی شاپور را به تمام معنا می‌توان یك دانشگاه بین المللی و جهانی نامید؛ زیرا، افزون بر آن كه هر كسی از هر ملیت و هر دین و مذهب بدون تعصب و با تفاهم با دیگر نژادها و ادیان می‌توانسته در آن جا تدریس و تحصیل كند، پناهگاهی نیز برای دانشمندان جهان به شمار می‌رفته است، چنان كه در زمان ساسانیان هفت تن از فیلسوفان و دانشمندان معروف مدرسه‌ی آتن (ایزیدور، پرمیاس، پریسیائوس، داماسیوس، اولامیوس، سیمپلیكیوس، دیوژن ) هنگامی كه مورد ظلم و تعدی امپراتور روم قرار گرفتند. به این دانشگاه پناه آوردند و در آن جا به تدریس و تحصیل دانش پرداختند، هرچند كه اساساً همچنان از مكتب فلسفی آتن پیروی می‌كردند. مسیحیان نسطوری نیز كه از شهر اِدِسا رانده شدند به جندی شاپور پناهنده شدند و مورد استقبال قرار گرفتند (همان، ص 34-35).
اما در عصرهای مغول و تیموری نیز ویرانی و مصیبت فقط نصیب شهرهای خراسان و مركز ایران نشده، بلكه شهرهای خوزستان نیز به ویرانی كشیده شد و از برخی شهرها، از جمله جندی شاپور، دیگر اثری برجای نماند و فقط نام آن در كتاب‌ها باقی ماند (نخعی، ص 140-141).
منبع مقاله :
ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، خوزستان در دوران پیش از اسلام، تهران: نشر امیركبیر، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط