نویسندگان: هریس کلمز؛ رینولد بین
مترجم: پروین علیپور
مترجم: پروین علیپور
مسؤولیّت، ارثی نیست. باید از طریق تجربه آموخته شود. (1) کودک، زندگی را با چند منبع (2) برای بقای خویش آغاز میکند و مسئولیتّی در قبال سلامت یا سعادت خویش یا دیگران ندارد. در بزرگسالی، باید بتواند مسؤولیّت هر آنچه را که در زندگیاش رُخ میدهد، بر عهده گیرد. کودک از نخستین روز زندگی تا بزرگسالی باید قابلیّت مسؤولیّت خویش را افزایش دهد. او از طریق کنشهای متقابل (3) با والدین، معلّمان و همسالانش به اهمیّت مسؤول بودن پی میبرد.
این کنشهای متقابل، شامل انتظاراتی است که از کودک میتوان داشت و این که او باید یاد بگیرد روز به روز به نحوی مناسبتر و مؤثرتر به آنها پاسخ دهد. در اوایل زندگی کودک لازم است دربارهی چنین انتظاراتی تا حدّ امکان بصراحت و با توجّه به قدرت درک او، گفتگو شود. زمانی که کودک به این انتظارات پاسخ میدهد، نیاز دارد که برای اطلّاع از کیفیّت پاسخ خویش، پسخوراند دریافت کند، و همزمان سایر راهها به او نشان داده شود، تا قدرت رویاروییاش در موقعیتّهای گوناگون افزایش یابد.
حسّ مسؤولیّت هنگامی در کودک به وجود میآید که:
*به او مسؤولیّت داده شود.
* در مورد اثر بخشی پاسخهای خویش، پسخوراند دریافت کند.
* در مورد راههای گوناگونی که در سایر موقعیتّها مناسب هستند، اطّلاعاتی داشته باشد.
زمانی که کودک بزرگ میشود بر تعداد موقعیتّهایی که او قبولِ مسؤولیّت خواهد کرد، افزوده خواهد شد. چیزهایی که او مسؤولیتّشان را بر عهده میگیرد، تغییر خواهند کرد، و پاسخهایش ظریفتر و پالودهتر از پیش خواهد شد. به عنوان مثال: غیر عادی نیست که پاسخ یا واکنش کودک دو، سه ساله نسبت به مردم، گریه کردن، خود را کنار کشیدن، و یا پنهان شدن پشتِ سرِ مادر باشد. در حالی که چنین واکنشی برای فردی پانزده ساله کاملاً نامناسب است. اگر کودکی در معرض تجربیاتی وسیع قرار گیرد و بیاموزد که به تجربیّات متعدّدی دست زند، «شمارِ» پاسخهای مناسب و مؤثرش افزایش مییابد.
انسان از اشتباهات خویش بسیاری چیزها میآموزد، امّا چنانچه کودکی نتواند یاد بگیرد که چرا کارش اشتباه بوده است، یا به جای آن چه کاری میتوانست انجام دهد، هرگز نمیتواند پیشرفت کند. اغلب با افرادی مواجه میشویم که اشتباهی را بارها تکرار میکنند، زیرا راههای بهتر را نمیشناسند.
کودکان همیشه در حال یادگیری این مسأله هستند که بین نفع شخصی خویش و مسؤولیّت در برابر دیگران، توازنی برقرار کنند. قدرت درک مسؤولیّت نسبت به سایرین، هنگامی که بزرگ میشویم در ما رشد مییابد.
معمولاً محرّک رفتار کودکان، نفع شخصی است. این امر نه نشانهی تباهی (4) و نه علامت گناهکاری (5) آنان است، بلکه مرحله ایست که کودکان پیش از آن که مسؤول بودن نسبت به خویش را بیاموزند، از آن میگذرند. نفع شخصی و مسؤول بودن نسبت به خویش، مترادف یکدیگر نیستند. اوّلی، با انکار یا نادیده گرفتن نیازهای سایرین، و دومی با ملاحظهی اثر دیگران بر ما و بالعکس، مشخّص میشود. ما صرفاً در بزرگسالی در مییابیم که نفع شخصی ما در انجام مسؤولیتّهایی است که نسبت به سایرین داریم.
برای کمک به کودکان در ابراز حسّ مسؤولیّت طی دوران کودکی و نوجوانی، والدین باید درعین حال که در مورد انتظارات خویش صراحت و ثبات دارند، بردبار و شکیبا نیز باشند.
اگر والدین و معلّمان دریابند که کودکان اشتباه خواهند کرد، ولی نیاز دارند که اشتباهاتشان و سایر راههای موجود به آنان گفته شود، بی شک در کودکان حس مسؤولیتّی استوار به وجود میآید که تا بزرگسالی ادامه خواهد یافت.
پینوشتها:
1. evolution.
2. resource.
3. interactions.
4. decadence.
5. sinfulness.
کلمز، هریس، بین، رینولد؛ (1392)، آموزش مسئوولیت به کودکان، مترجم: پروین علیپور، مشهد: شرکت به نشر، چاپ دهم