منبع:راسخون
رشته روان شناسی شامل مطالعه ذهن و رفتار و ارتباط بین آنها است. هدف روان شناسی شناخت فرد همانند رفتار اجتماعی او است. اگر چه برخی از الگوهای رفتاری و دلایل آنها بدیهی به نظر میرسند، اما برخی از این الگوها هنگام بررسی کاملاً حیرت آور به نظر میرسند.
روان شناسی به توضیح و درک اینکه چرا ما کاری را انجام میدهیم، چرا به برخی چیزها اعتقاد داریم، چرا به این طریق عمل میکنیم و چرا ما این گونه هستیم، کمک میکند. روان شناسی ما را در مورد اینکه چه چیزی به رفتارمان انگیزه میدهد و یا آن را باز میدارد روشن میکند. هم چنین در مورد اینکه چگونه محیط اطرافمان را شناخته و درک میکنیم و دلالتی که آن بر رفتار و کارهای ما دارد (چه شفاهی و چه غیر شفاهی) توضیح میدهد. آن مفهومهایی چون احساس، هوش، تصور، درک و شناخت، انگیزه، شخصیت و غیره را بررسی میکند. در واقع اگر کسی بتواند نقشه وضعیت روان شناسی و ناخود آگاه فردی را رسم کند، میتواند تمام الگوهای رفتاری ممکن آن فرد را پیش بینی کند. اگر چه این فرض تا حدودی افسانهی شهری باقی مانده است و تا عملی شدن بخشی از این تئوری هنوز راه خیلی زیادی باقی مانده است. اما این فرض نیز ریزه کاریهای خودش را دارد که کدهای ارزشی یا رفتاری گفته میشوند و تا حدودی آنچه را که یک فرد میتواند بررسی کند و یا یافتههای بررسی را به کار ببرد تعیین میکند. بنابراین چون این اتفاق در آیندهی دور عملی خواهد شد باید به هر پلی که میرسیم عبور کنیم. اکنون، چند واقعیت روان شناسی در زیر آورده شده است که رفتار انسان را توضیح میدهند.
اعلام کردن اهدافتان شانس انجام شدن آنها را کاهش میدهد
مطالعات ثابت کرده است که اهدافی که به طور عمومی اعلام شوند اغلب رها میشوند چون اعلام کردن آنها باعث کاهش انگیزه میشود. این اتفاق به این دلیل میافتد که وقتی که یک هدفی به اطلاع عموم میرسد، خود شناسی فرد را راضی میکند که دیگر به طور واقعی نیازی به انجام آن کار نیست. به عبارت دیگر فرض کنید اگر هدف شما این باشد که 10پوند وزن کم کنید و این هدف را به مردم اطراف خود بگویید شما توسط خودتان و دیگران به عنوان کسی که تلاش میکند وزن خود را کم کند شناخته میشوید و این تصور ادامه پیدا میکند بدون اینکه شما به طور واقعی وزن کم کنید یا نکنید؛ مگر اینکه به مردم اطراف خود بگویید که برای کم کردن وزن هیچ تلاشی نمیکنید. وجود چنین تصوری به فرد این اجازه را میدهد که انتخاب کند آن هدف را دنبال کند یا نکند. اما اعتبار این پدیده به هدف مورد سؤال نیز بستگی دارد.موسیقی بر درک ما از دنیا تأثیر میگذارد
آیا تا به حال به این توجه کردهاید که هوای بارانی چقدر شما را در یک وضعیت تعمق و تفکر قرار میدهد و در شما اشتیاقی برای شکلات داغ و گوش دادن به ملودیهای آرام ایجاد میکند؟ همان طور که آب و هوا بر وضعیت روحی ما تأثیر میگذارند، موسیقیای که انتخاب میکنیم نیز بر روشی که ما دنیا را میبینیم تأثیر میگذارد. این احتمالاً دلیل این است که چرا وقتی ما ناامید یا از دست کسی عصبانی هستیم، گوش دادن به برخی موسیقیهای بلند و سرعتی مثل گونههای راک و رپ به ما حس خوبی میدهند. طبق مطالعاتی که توسط دانشگاه گرونیگن انجام شده است، یافت شده است که گوش دادن به موسیقی شاد یا غمگین وضعیت درک ما را به روشی که ما تعداد زیادی از چهرههای منتاظر را درک میکنیم تعیین میکند. به عبارت دیگر گوش دادن به موسیقیهای غمگین باعث میشود که ما بیشتر چهرههای غمگین را در جمعیت تشخیص دهیم و موسیقیهای شاد باعث میشوند که ما چهرههای شاد را ببینیم.دوستان شاد شما را شاد میکنند
همانند موسیقی جمع دوستانی که ما داریم نیز به همان خوبی بر درک ما تأثیر میگذارند. مطالعات نشان میدهند که افرادی که در جمع افراد مثبت و شاد قرار میگیرند، افراد شادتر و مثبتتری هستند در حالی که افرادی که در میان افراد استرس زده، ناراحت و یا منفی قرار میگیرند افراد ناراحتی هستند. این دلالت بر این دارد که استرس، شادی و دیگر وضعیتهای ذهنی مسری و واگیر دار هستند. بنابراین اگر میخواهید شاد باشید در میان افراد شاد بمانید.تجربه بر دارایی غلبه دارد
تحقیقات نشان میدهند که اگر چه عمل خرج کردن تأثیر درمانی بر برخی افراد دارد اما شدت این خوشحالی به چیزی که خریداری میشود نیز بستگی دارد. در چنین مواردی خریدن تجربه، لذت بخشتر و خوشایندتر از خرید هر چیز دیگری است مثلاً بر مبنای خشنودی و لذت، تجربه ارزش بالاتری از هر چیز کم خرجی دارد. خریدن یک چیز مادی صرفاً نیاز موقتی به داشتن یک چیز تازه را ارضاء میکند اما خریدن یک تجربه به شکل یک روز تعطیل، کنسرت موسیقی، ورزش پر هیجان و غیره شادی طولانی مدتی را ایجاد میکند چون آن خاطرههایی را شکل میدهد و زندگی فرد را تقویت میکند و به فرد اجازه میدهد که با به یاد آوری آن خاطرات، شادی خود را تازه کند.تأثیر برتر پنداشتن افراد نادان
این تأثیر تقریباً در تمام ملل شایع است و دیده میشود. این پدیدهای است که در آن افراد با، هوش و مهارت کمتر خود را بسیار برتر از همتایان خود میدانند در حالی که افراد باهوش و بامهارت خود را همانند دیگر انسانها شایسته و لایق میدانند. بنابراین افراد با، هوش کمتر توانایی و شایستگی آنها را نادیده میگیرند و افراد باهوش نیز خود را کم ارزش میپندارند و در مورد خود به شک میافتند. این همان مصداق آن جملهی عمومی است که " هر چه تانکر آب خالیتر باشد صدایش بیشتر است". این تأثیر شاید همان دلیل این باشد که چرا افراد احمق اغلب بیعرضگی خود را درک نمیکنند در حالی که برای افراد اطراف آنها واضح و مبرهن است.فکر کردن در یک زبان خارجی باعث تصمیم گیری منطقی و عقلانی میشود
یک مطالعه توسط دانشگاه شیکاگو در بین آمریکاییان و شهروندان کرهای در مورد تواناییهای تصمیم گیری آنها انجام شد. این مطالعه کشف کرد که وقتی فرآیند تصمیم گیری در یک زبان خارجی انجام شود به طور قابل ملاحظهای تصمیمات منطقیتر و عقلانیتری گرفته میشوند. دلیل آن، این است که زبان یک بخش بنیادی از هر فرهنگی است بنابراین مورد نظر تمام سوء تعبیرها، طرفداریها، تبعیضها، تعصبها و یکنواختیهایی است که با فرهنگ مرتبط است. بنابراین وقتی که یک زبان خارجی را انتخاب میکنید تمایلات مربوط به فرهنگ دیگر کاربردی ندارند در نتیجه هیچ تأثیر مداخلهای در تصمیم ندارند و فرآیند تصمیم گیری را بیشتر عاقلانهتر و منطقیتر میکنند.ما شخصیت دیگران را برای خطاهایشان سرزنش میکنیم اما برای خطاهای خودمان محیط را سرزنش میکنیم
این شایعترین پدیده است و به ندرت کسی متوجه آن میشود و به طور ساده به این واقعیت اشاره میکند که اگر کسی اشتباهی بکند، ما به خاطر تمام احتمالات آنان را آزار میدهیم و به خاطر کارهایشان آنان را قضاوت میکنیم. اما وقتی خودمان اشتباهی میکنیم هر عذر و بهانهای را که میتوانیم میآوریم تا سرزنش را به هر کس یا هر چیز دیگری غیر از خودمان برگردانیم. به عبارت دیگر اگر کسی اشتباهی انجام دهد احتمالاً به خاطر این است که آن شخص فرد بدی است اما وقتی که خودمان اشتباهی انجام میدهیم این به این دلیل است که ما در شرایط بدی بودهایم و نه اینکه خودمان فرد بدی هستیم. مثال معمول ترافیک جادهای است که وقتی کسی ناگهان از شما جلو میزند شما جیغ میزنید و نام آنها را صدا میزنید و حتی توانایی رانندگی آنها را زیر سؤال میبرید. اما اگر نقشها برعکس شوند و شما از دیگران جلو بزنید کار خود را توجیه میکنید چون شما برای رسیدن به مقصد خود عجله دارید پس کار شما ایرادی ندارد. این دورو بودن نیست؟انتظارات تجربهها را خراب میکنند
آیا شما هم این تجربه را داشتهاید که در مورد آخرین تکهی کیک شکلاتی که در یخچال خانهی خود دارید خیال پردازی میکنید و بعداً وقتی که واقعاً آن را میخورید آن را به همان خوبی که تصور میکردید نمییابید و ناامید میشوید. این نمونه کلاسیک واقعیت است که با انتظاراتمان مطابقت نمیکند. در انتظاراتمان ما واکنشمان را به اتفاقات آینده نادیده میگیریم اما وقتی که آن اتفاق واقعاً رخ میدهد ما ناامید میشویم. بنابراین خود را برای یک شکست گریز ناپذیر آماده میکنیم.انسانها نمیتوانند چند کار را با هم یکجا انجام دهند
هر شخصی هنگام مصاحبهی شغلی ادعا میکند که سخت کوشانه توانایی انجام چند کار را دارد. اما واقعیت این است که انسانها از انجام چند کار واقعاً ناتوان هستند. بله درست است. ممکن است شما با نقل فعالیتهای مربوط به خودتان با این ادعا مخالف باشید و اعتراض کنید. اما تحقیق علمی ثابت کرده است که مغز قادر است فقط روی یک چیز تمرکز کند. ما ممکن است چند کار فیزیکی مختلف را به طور هم زمان انجام دهیم اما از لحاظ ذهنی فقط روی یک کار در یک زمان تمرکز میکنیم. بنابراین وقتی که یک فرد هنگام کار کردن به موسیقی گوش میدهد مغز در واقع فقط روی کار تمرکز میکند و محرک شنوایی را نادیده میگیرد. هر زمان که فقط به یک فعالیت جدید مشغول میشود آن فعالیت تنها تمرکز مغز میشود و فکر کردن هم زمان روی دو یا چند موضوع را در یک زمان ناممکن میکند بنابراین انجام چند کار مختلف را ناممکن میکند.خطوط متن کوتاهتر ترجیح داده میشوند اما خطوط متن بلندتر سریعتر خوانده میشوند
این واقعیت ممکن است در ابتدا گیج کننده به نظر برسد اما اگر شما زمان خواندن خودتان را وقتی که یک پاراگراف را که در یک صفحه پخش شده میخوانید نسبت به زمان خواندن طرح ستونی مقایسه کنید متوجه خواهید شد که بر خلاف این تصور که فکر میکردید طرح ستونی سریعتر خوانده میشود در واقع پاراگراف پخش شده سریعتر خوانده میشود. این ناجوری ناشی از خطای بصری است. ما به طور نادرست طرح بندی کوتاه را با زمان خواندن کم مرتبط میکنیم و در واقع به زمان خواندن واقعی توجهی نمیکنیم.انتخابهای بیشتر، مشکلات بیشتر
وقتی که با انتخاب بین انواع مختلف یک مورد ویژه روبهرو هستید برای مثال با انواع مختلف مربا، ممکن است فردی تصور کند که اگر تنوعی از انتخابها موجود باشند بهتر تصمیم میگیرد. اما وقتی همان فرد با انتخابهای چند گانهای مواجه میشود افزایش انتخابهای ارائه شده، فرد را دودل میکند و او را از گرفتن تصمیم محکم و قاطع ناتوان میسازد. از طرفی اگر انتخابهای فرد به تعداد کمتری محدود شود مشاهده شده است که او بهتر تصمیم میگیرد و سریعتر انتخاب میکند. این به این دلیل اتفاق میافتد که مغز ما فقط میتواند مقدار خیلی کمی از اطلاعات را در حافظهی کوتاه مدت با هدف پردازش ذخیره کند. در زمان داده شده مغز فقط میتواند 5 تا 9 مورد اطلاعات را در حافظهی کوتاه مدت برای پردازش ذخیره کند هم چنین گفته میشود که 7 به علاوه / منهای 2 پدیده را ذخیره کند. بنابراین ما از پردازش اطلاعات شامل انتخابهای چند گانه ناتوان هستیم.خشنودی دیرتر برابر با مؤفقیت بیشتر است
وقتی که با دریافت یک جایزه مواجه هستیم، هیچ کس قبل از به دست آوردن آن در مورد دو برابر آن فکر نمیکند مثلاً وقتی که به کسی شکلات مجانی پیشنهاد داده میشود هیچ کس آن را رد نمیکند. این چیزی است که به آن خشنودی آنی گفته میشود. تحقیقات اخیر نشان داده است که افرادی که بتوانند نیاز خود را برای خشنودی به تأخیر بیندازند (مثلاً افراد بتوانند نیاز آنی خود را برای به دست آوردن آن شکلات کنترل کنند) عملکرد بهتری در مدرسه دارند، رتبههای بهتری به دست میآورند، در شغلشان مؤفقتر هستند، با استرس بهتر مقابله میکنند و به افراد مؤفقتری تبدیل میشوند. برای افرادی که این خویشتن داری را ندارند اخم و ترش رویی نکنید، چون محققان امروزه در حال تلاش برای یافتن راههایی برای توانایی به تأخیر انداختن خشنودی هستند.تأثیر نفر سوم
این تأثیر در باور ما ظهور میکند که در حالی که تبلیغات اثر مهمی روی همتایان ما دارند، آنها هیچ تأثیری روی ما ندارند. اما این درست نیست چون تبلیغات تأثیر یکسانی روی وضعیتهای روحی، نیازها، اشتیاقها و طرز برخورد تمام مشاهده کنندگان دارند و تنها شدت تأثیر آن مختلف است. اگر کسی میخواهد به طور منطقی این ادعا را امتحان کند، تبلیغات به طور کامل حذف خواهند شد چون اگر کسی باور دارد که آنها نسبت به استراتژیهای تبلیغاتی مصون هستند بنابراین دیگر هیچ کس از تبلیغات تأثیر نخواهد پذیرفت و خریدها به طور شدیدی کاهش خواهند یافت و تبیلغات بیهوده و بیمصرف خواهند شد که این چیزها حقیقت ندارند.درک چیزها همانند دیدن آنها نیست
طبق تحقیقی که توسط دانشگاه کمبریج انجام شده است ترتیب حروف در یک کلمه اهمیتی ندارد چون حروف اول و آخر برای مغز ما یکی هستند که بتواند کلمات را تشخیص دهد و درک کند. برای مثال جملهی " این یک جلمهی کلملاً اشبتاه است اما شما میتوایند بدون هیچ مشلکی آن را بخوایند " را با وجود اشتباهات املایی وحشتناک میتوان خواند و بدون هیچ مشکلی درک کرد. این به این دلیل است که مغز هر حرف را نمیخواند اما کل کلمات را در یک زمان میخواند و به شما اجازه میدهد حتی اگر غلط نوشته شده باشند آنها را تشخیص دهید. به طور مشابه اطلاعات متنوع دیگر نیز با وجود طبیعت بصری درهم برهمی که دارند توسط مغز دریافت شده و پردازش میشوند. این حقیقت باعث شگفتی شما میشود که پس چرا معلم دوران ابتدایی شما آن قدر به تلفظ و املای کلمات اهمیت میداده است؟!پدیده تفکر جمعی
این اثر بیان میکند که دو سر لزوماً بهتر از یک سر نیست. در واقع گروهی از افراد عموماً به خاطر پدیده شدت احساسات تصمیمات بدی میگیرند. آنها نه تنها مسئول تصمیمات بد هستند بلکه گروههای بزرگتر به خاطر نیروهای مسلط خارجی به راحتی تمایلات خود را به عقیدهی دیگر تغییر میدهند. نمونهی بسیار بارز آن ظهور آدولف هیتلر در میان گروههای سیاسی آلمان است که شخصیت سلطه جوی او باعث شد که او به عنوان دیکتاتور پذیرفته شود و عموم مردم از اوامر او اطاعت کنند.رقابت بیشتر، انگیزه کمتر
مطالعات نشان میدهد که وقتی یک فرد با رقیبان مختلفی مواجه میشود انگیزه او برای رقابت کردن با دیگران با افزایش تعداد رقیبان کاهش مییابد. وقتی که گروهی از دانش آموزان در حال دادن تستهای استاندارد بررسی شدند، امتیازات در گروه با دانش آموزان کمتر بالاتر بود. این به خاطر این واقعیت است که با تعداد کم رقیبان، ما انگیزهی بیشتری برای رقابت کردن داریم چون احتمال بیشتری برای برنده شدن وجود دارد و هر چه تعداد رقیبان افزایش مییابد انگیزه به طور مداوم کاهش مییابد.این واقعیات حیرت انگیز، روشهای باطنی واقعی را که ذهن به آن طریق کار میکند و محرکهای مختلف را دریافت میکند نشان میدهند. این چیزهایی که روان شناسی دربارهی خودمان به ما میگوید تنها برخی از اسرار روان شناسی هستند که دانشمندان قادر به حل آنها شدهاند و هنوز راه زیادی دارند تا به طور کامل ذهن انسان را شفاف سازند.