هجده دلیل برای دانشمند شدن

من ذاتا آدمی یاغی هستم. دوست ندارم همان کاری را که دیگران می کنند انجام دهم. دوست ندارم به من دستور دهند چه کار کنم. دوست ندارم با مردم سروکار داشته باشم. دوست ندارم ظاهری خسته و رنجور داشته باشم، حتی اگر وضع
سه‌شنبه، 27 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هجده دلیل برای دانشمند شدن
هجده دلیل برای دانشمند شدن

 

مترجم: احمد رازیانی
منبع:راسخون




 

1
من ذاتا آدمی یاغی هستم. دوست ندارم همان کاری را که دیگران می کنند انجام دهم. دوست ندارم به من دستور دهند چه کار کنم. دوست ندارم با مردم سروکار داشته باشم. دوست ندارم ظاهری خسته و رنجور داشته باشم، حتی اگر وضع مزاجی ام خوب نباشد. این روحیه بیشتر امیدها و انتظارات زندگی را از آدمی می گیرد، جز علم و هنر. تحصیلات اولیة من سبب شد که به علم گرایش داشته باشم تا به هنر.
ماساکازو کونیشی
استاد زیست شناسی انستیتوی تکنولوژی ماساچوستس

2
من هرگز نمی خواستم دانشمند بشوم، دوست داشتم به علت قوام و استحکامی که ریاضیات دارد و هر کار دیگری فاقد آن است، به این علم مجرد بپردازم. سرانجام آن چه مرا به این علم کشانید، مکانیک کوانتومی و اصل عدم قطعیت (در فیزیک) بود. بعدها نیاز به دفاع نظامی مرا از فعالیت در علوم محض به فعالیت های پراکنده و جنجالی کاربردهای جدید و غیرمنتظرة علم کشانید. به آن چه دوست داشتم، نایل نیامدم اما از آن چه کسب کردم پشیمان نیستم.
ادوارد تلر
پژوهشگر ارشد مؤسسة هوور

3
در پاسخ این که چرا دانشمند شدم باید نخست به «کتاب» اشاره کنم: کتاب خانة پدرم، کتاب خانة عمومی شهر، داستان های کارآگاهی داشت، اما تقریبا هیچ کتاب علمی در میان نبود. و نیز به میکروسکوپ پدربزرگم: بال مگس ها، دانه های برف، آمیب های استخر و نیز به ماهی گیری اشاره کنم: تنهایی در طبیعت و سرانجام عادت به توضیح دادن چیزها.
در دانشگاه که بودم این امید مبهم را داشتم که مدیر شوم. سپس ریچارد موری (استاد راهنما) یک مقالة تکلیفی دربارة انتقال پیام عصبی برایم تعیین کرد. در عوض نوشتن یک توضیح ساده، وسواسانه روی حل یک مسئلة زیست شیمی (بیوشیمی) کار کردم. چند هفته بعد، نومیدانه از موری تقاضا کردم که به اتاقم بیاید، اتاقی که اغلب کتاب های علمی کتاب-خانه در آن انباشته بود. وی با مهر و ملایمت مرا به مسئلة واقعی بازگرداند. اما چند روز بعد مرا به صرف شام و قدم زنی در باغ دعوت کرد و پیشنهاد نمود که تحقیق را مشغلة زندگی ام در نظر بگیرم. همان الگو اکنون نیز ادامه دارد: کتاب ها، حل مسائل و توضیح دادن چیزها.
کیت استیوارت تامسن
رئیس فرهنگستان علوم طبیعی (امریکا)

4
زیرا دانش را پرنشاط ترین کار یافتم.
آبراهام پایس
استاد فیزیک دانشگاه راکفلر

5
شش ساله که بودم، پدربزرگم به من گفت که وقتی بزرگ شدم باید حرفه ای را برگزینم که از آن کاملا لذت می برم وگرنه زندگی ام یک شکست خواهد بود. من به این گفته اعتماد کردم. هشت ساله که بودم مادرم مرا به یک سخنرانی دربارة منظومة خورشیدی برد و فورا عاشق اخترشناسی شدم. دوازده ساله که بودم کتاب یک، دو، سه... بی نهایت نوشتة جورج گامبوف را خواندم و در آن کتاب محبوب دیگری را یافتم: فیزیک نظری، دیگر چاره ای نبود: یک اخترفیزیک دان نظری شدم.
کیپ مِن. تورن
استاد اخترفیزیک نظری مؤسسة تکنولوژی کالیفرنیا

6
من زیبایی بلورها را دوست داشتم. مهرات و زیرکی ماشین ها و قدرت ادراک آدمی را دوست داشتم. این که دانشمند شدم به این خاطر بود که همیشه بخواهم سر کار بروم و به آن چه انجام می دهم ببالم.
جرالد واسربورگ
استاد علوم زمین انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا

7
وقتی پنج ساله بودم دایناسورها را در موزة تاریخ طبیعی دیدم. آن روز سوگند سادکردم که یک دیرین شناس بشوم (گرچه این کلمه را آن زمان نمی دانستم). بیشتر بچه ها نظیر همین تجربة من را دربارة دایناسورها از سر می گذرانند: لذا هیچ استثنایی در این مورد وجود ندارد. اما کمتر بچه ای این احساس را حفظ می کند. اما من هرگز آن شیفتگی کودکانه به تاریخ و اسرار حیات را از دست نداده ام.
استیفن جی. گولد
استاد دیرین شناس در موزة جانورشناسی تطبیقی دانشگاه هاروارد

8
هرچند هیچ یک از والدین من دانشمند نبودند، هردوی آن ها مرا به مسیر علم سوق دادند. در کودکی پدرم فاصلة ستارگان و موعد احتمالی مرگ خورشید را به من آموخت. شگفت زده شدم. وقتی که مادرم زندگی نامة مادام کوری را خواند، آن را مُفصّلا برایم شرح داد و این تجربه نیز تأثیر عمیقی در من نهاد. در خانوادة ما کودکان را تشویق می کردند به بحث بپردازند و در دانسته های مرسوم تردید کنند.
نفوذ دیگر بر من ستایشی بود که همگان در اواخر دهة 1940 دربارة دانش و دانشمندان داشتند. دانشمندان قهرمان بودند. آن ها اتم را شکافته و پنی سیلین را کشف کرده بودند. علم برایم ماجرایی رمانتیک و آرمانی می نمود.
آن کرنان
استاد فیزیک دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید

9
چون در کودکی کنجکاوی زیادی داشتم، گام در قلمرو علم گذاشتم و گویا فقط علم آکنده از اسرار عظیم و عمیق بود. در آغاز کودکی شیفتة اعداد و خواص آن ها شدم و نیز به اتم و ذرات سازندة آن و به فوتون و ساکنان ظریف دنیای اتمی سخت دل بستم. بعدها اسرار زبان و موسیقی و در عین حال، کامپیوتر و منطق مرا افسون خود ساخت و تمام این علایق گونه گون مرا به عشق کنونی ام، به مقولات ادراک و اندیشه ها و خلاقیت کشانید. عشق اولیة من به ریاضیات و فیزیک اثر عمیقی بر اسلوب های تفکرم نهاد اما دیگر مستقیما دربارة آن ها فکر نمی کردم.
داگلاس ر. هافستادر
استاد علم ادراک و فهم بشری دانشگاه میشیگان

10
من مهندس عمران شدم چون پس از جنگ جهانی دوم یک بورس تحصیلی برای مطالعة بازسازی پل ها در بلژیک گرفتم. لذتی که از برپا داشتن پل ها بردم مرا به شغل تدریس و سخنرانی و نویسندگی دربارة نظرات علمی و اجتماعی و زیبایی-شناختی کشانید که برای ساختن بناهای چشم گیر، مطلوب و سازگار است.
دیوید پ. بیلینگتن
استاد مهندسی عمران دانشگاه پرینتسن

11
دانشمند شدن من، مسیری پرپیچ و خم را پیمود. تأثیرات اولیه عبارت بودند از: کنجکاوی دربارة طبیعت از جمله جانوران باغ وحش و اسکلت های دایناسورها در موزه؛ وسایل معمّاآمیز فنی مانند سیفون آب و موتور برقی؛ کتاب هایی که دانشمندان را هم چون قهرمان به تصویر می کشید مانند کتاب شکارچیان میکروب ها نوشتة پل دو کروف؛ آشنایی با ریاضیات و فراموش نشدنی ترین آن، فرمول اویلر، ریاضی دان سوئیسی است و نیز کتاب های عامه فهم مانند کتاب ظرف های شیمی اثر برنارد جف، که چشم اندازی شگفت آور در برابرم گذاشت.
این شور و شوق برای کلی نگری مرا به تحصیلات فوق لیسانس در فلسفه کشانید. اما هنگامی که روی رساله ای دربارة احتمالات استدلال قیاسی تحقیق می کردم، به فیزیک کشانیده شدم که در آن، احتمالات برای تبیین ژرف و روشن پدیده ها به کار می رود. در نتیجه شغل من آمیزه ای از فلسفه و فیزیک شده است به نحوی که اصطلاح قدیمیِ «فلسفة طبیعی» بر آن اطلاق می شود.
ایبنر شیمونی
استاد فلسفه و فیزیک دانشگاه باستن

12
فراغت، محیط و بختی بس بلند، مرا به سوی علم آورد. من در جنوب استرالیا پرورش یافتم که جمعیتش اندک است. هیچ-کس نمی توانست از آگاهی به پیچیدگی جهان طبیعی گریزان باشد. مردم از هوش و نبوغ خود بهره می جستند تا از گرفتاری در طبیعت پیچیده خلاص شوند و زمین بکر را به صورت مراتع پرحاصل درآورند. تحصیلات در مدارس آن روز عملی و علمی بود.
هنگامی که در سال 1946 به دانشگاه رفتم، شور و شوق دبیران مرا به شیمی سوق داده بود. اما پدر پدربزرگم مهندس معدن بود و در دهة 1850 به استرالیا آمده بود و من بر آن شدم که با خواندن یک دوره زمین شناسی چیزی از کار او سردربیاورم. استاد ما، سرداگلاس ماوسن، کاوشگر قطب جنوب و زمین شناس برجسته ای بود. در دیدگان او طبیعت و کنکاش علمی به هم می آمیخت. در نتیجه من هم در شیمی و هم در زمین شناسی فارغ التحصیل شدم، اما عاقبت زمین شناسی بود که زنجیر دل بستگی را بر گردنم افکند.
برایان ج. اسکینر
استاد زمین شناسی دانشگاه ییل

13
نخستین خاطرات من در مورد این سؤال که «وقتی بزرگ شدی چه کاره خواهی شد؟»، برمی گردد به خویشاوندان پرچانه، انشاهای مدرسه و پرسش نامه ها. از جزئیات که بگذریم، در مورد پاسخ، تردیدی نداشتم: می خواهم یک کاوشگر و نویسنده بشوم. اما محتوای این پاسخ همان «علم» بود، چیزی که در کودکیِ من ابدا حضور نداشت. در درس علوم طبیعی در دانشگاه شیکاگو، مطالب موثقی از پژوهشگران علم خواندیم که در پی راه حل های مسائل علمی بودند. متوجه شدم که من هم می-توانم در جست و جوی اولین آمیب ها و یافتن ماده ای که به طور فیزیکی نسل والدین را به کودکانشان پیوند می داد، شرکت کنم. اکنون بر این باور هستم که فعالیت های علمی، تن پرهوش ما را در تماس با جان داران هم سیاره ای ما نگه می دارد. علم به مثابه طریق معرفت، کاوش و قلم فرسایی دربارة این کاوش است.
لین مارگولیس
استاد زیست شناسی دانشگاه باستن

14
به من می گفتند که کنجکاوی ام استثنایی است اما پسری بدرفتار هستم. جنگ جهانی دوم بود که مرا به فیزیک علاقه مند کرد. برادرم سام که خلبان نیروی هوایی بود، صبورانه به من توضیح داد که هواپیمایی که در ارتفاع کمی پرواز می کند، پس از رها کردن بمب هایش باید بگریزد و اگر در همن خط مستقیم پرواز کند، بمب ها درست زیر هواپیما منفجر می شوند. این حرف ابتدا مایة تعجب من شد. متوجه این امر نشده بودم که بمب ها در حال افتادن، با همان سرعت و در همان راستای هواپیما به سمت جلو می روند. برادرم مرا به دام مکانیک کلاسیک انداخت.
شلدون لی گلاشو
استاد فیزیک دانشگاه هاروارد

15
یک معلم خوب توجه مرا به علوم فیزیکی جلب کرد. متاسفانه باید بگویم که در سال 1926 دانشگاه ها، فیزیک کلاسیک، اخترشناسی (پیش از کهکشان ها) و شیمی مقدماتی را به مثابه رشته هایی بدون ربط به یک دیگر تدریس می کردند. آزمایشگاه ها (پیش از آمدن کامپیوترها) و ابزارها خسته کننده بودند.
برخلاف این، سه تابستانی که به عنوان کمک شاگرد در جنگل های شمال دریای سوپریر (کانادا) گذرانیدم، مرا متقاعد کرد که زمین شناسی پرکامبرین (ماقبل دوران اول زمین شناسی) از آزمایش های آزمایشگاهی، بسیار متنوع تر و هیجان آورتر است. در آن ایام، زمین شناسی هنوز علمی ابتدایی بود، اما مسائلی دشوار داشت و زمین فریبنده می نمود. من، هم فیزیک و هم زمین شناسی را به عنوان دروس اختصاصی خود برگزیدم.
شاهد آن بودم که انقلاب در مکانیک کوانتومی، کشف کهکشان های دوردست، کاربردهای فیزیک هسته ای و نسبیت، تمام علوم فیزیکی را یک پارچه کرد. با آشکار شدن رمز ژنتیکی، زیست شناسی نیز با این علوم پیوند یافت.
چون نظریة زمین ساخت صفحه ای (tectonics plate) هنوز کامل نیست، زمین شناسی هنوز با نبرد بزرگی یعنی کشف علل دقیق رفتار زمین روبه روست.
جی تزو ویلسون
استاد سابق ژئوفیزیک و یکی از پیش گامان نظریة زمین ساخت صفحه ای از دانشگاه تورنتو (کانادا)

16
مادرم می گوید نخستین باری که من به علم علاقه مند شدم، موقعی بود که ما از ترس نازی ها در یک اتاق کوچک مدرسه پنهان شده بودیم و من و او چند کتاب کودکانه دربارة الکترون خواندیم! نخستین خاطرات خود من خواندن دو زندگی نامه است. در آن زمان من ده ساله بودم و در چادر افراد بی خانمان در آلمان به سر می بردیم. یادم نیست که آن دو کتاب را به ترجمة لهستانی یا آلمانی خواندم. این ها زندگی نامه های ماری کوری و جرج واشینگتن کارور بودند. لحظه ای به این بیاندیشید: یک زن فیزیک دان و شیمی دان و یک شیمی دان زارع سیاه پوست، نقش الگو را برای یک پسربچة سفیدپوست بازی می کنند!
رولد هافمن
استاد شیمی دانشگاه کرنل

17
در سال 1915 من با پدرم از نمایشگاه پان امریکن در سانفرانسیسکو دیدن کردیم و بعدها پدرم گفت که اشیاء به نمایش گذاشته در سالن ماشین ها مرا مجذوب ساخته بود و این آغاز علاقة تمام عمر من به سخت افزار بود. غالبا با پدرم به «بنیاد هوپر» می رفتم و او در آن جا پژوهش فیزیولوژیکی انجام می داد. من مطالعات فیزیولوژیکی را ابدا جالب توجه نیافتم، ولی شیفتة دستگاه الکتریکی بودم که برای اندازه گیری آزمایش ها به کار می رفت.
با این همه موقعی که در سال دوم دانشگاه شیکاگو بودم، فیزیک را واقعا کشف کردم. در اولین نگاه عاشق آن شدم. هر دانشمندی می تواند معلمی را که برانگیزندة علاقه اش به موضوعی شده است به یاد آورد. در مورد من این معلم، جرج مانک بود. او برایم روشن ساخت که باید فیزیک دان بشوم. با حمایتی که از من می شد از نگرانی های مالی به دور بودم و لذا نیاندیشیدم که فیزیک دان چگونه امرار معاش می کند.
لوئیس آوارز
دانشمند ارشد آزمایشگاه لارنس برکلی

18
در تابستان 1932 که 13 ساله بودم، تصمیم گرفتم جانورشناس بشوم، زیرا گمان می کردم دیدار از جاهای دوردست دنیا و مطالعة جانوران عجیب و غریب، کاری بسیار جذاب است. حق با من بود، این کار مجذوب کننده است.
جرج بارتولوموف
استاد ممتاز سابق جانورشناسی دانشگاه کالیفرنیا، لوس آنجلس




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.