جنبش فمينيستى و نفى خانه و خانواده‏

جنبش فمنيستى با شعار تكريم و احياء حقوق زنان، نسبت به نهاد خانواده و نقش مادرى و يا كار زنان در خانه نگرش منفى دارند. لطفاً با توضيح اين نظريه، ديدگاه اسلام را در اين باره به ويژه درباره حضور زنان در فعاليت‏هاى اجتماعى بيان كنيد.نهاد خانواده در غرب، به وسيله جنبش‏هاى فمينيستى ناديده انگاشته مى‏شود.
شنبه، 11 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبش فمينيستى و نفى خانه و خانواده‏
 جنبش فمينيستى و نفى خانه و خانواده‏
جنبش فمينيستى و نفى خانه و خانواده‏
منبع:مجله پرسمان

جنبش فمنيستى با شعار تكريم و احياء حقوق زنان، نسبت به نهاد خانواده و نقش مادرى و يا كار زنان در خانه نگرش منفى دارند. لطفاً با توضيح اين نظريه، ديدگاه اسلام را در اين باره به ويژه درباره حضور زنان در فعاليت‏هاى اجتماعى بيان كنيد.نهاد خانواده در غرب، به وسيله جنبش‏هاى فمينيستى ناديده انگاشته مى‏شود. يكى از مهم‏ترين برنامه‏هاى فمينيست‏ها، دگرگونى در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومى و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده مى‏باشد. به عقيده «سيمون دوبوار»، آن چه زن را در قيد بندگى، نگه مى‏دارد، دو نهاد عمده «ازدواج» و «مادرى» است. وى نظام خانواده را به عنوان ركنى براى حيات اجتماعى و پرورش انسان‏هاى سالم، به شدت مورد حمله قرار داده و ازدواج را نوعى فحشاى عمومى! و عامل بدبختى زنان دانست و مخالفت با توليد مثل و مشكل رايج روابط جنسى را به عنوان مسائل اساسى جنبش فمينيسم تلقى كرد.1 فمينيست‏هاى راديكال، تبليغ مى‏كنند كه ازدواج، زن را به موجودى «خانه‏دار»، «فرزندزا» و مرد را به «نان‏آور»، «پدر» و «من اصلى» تبديل مى‏كند و به اين دليل كه مردان حتى در نزديك‏ترين نوع روابظ، زنان را به زير سلطه خود در مى‏آورند، زنان بايد جدا از مردان زندگى كنند. به همين جهت، نظريه «زوج آزاد»، آسان‏ترين راه براى رهايى از بردگى ازدواج است. نظريه زوج آزاد، نوعى هم زيستى مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناى آن، هيچ مسئوليت حقوقى بر عهده طرفين نمى‏آيد؛ بلكه فقط پاسخى به نيازهاى جنسى، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفى آن است. در يك ديدگاه افراطى‏تر، اين نظريه تا همجنس گرايى پيش مى‏رود.2
يكى از موضوعات مورد درخواست گروهى از فمينيست‏هاى راديكال، در چهارمين كنفرانس جهانى زن در پكن، نفى هر گونه تبغيض عليه گرايش‏هاى همجنس بازى و انحرافى بود. درخواست پذيرش لفظ گرايش جنسى (sexual orientation) كه با دفاع مفصل كشورهاى طرفدار حمايت از حقوق همجنس بازان، مانند كانادا، اتحاديه اروپا، آمريكا، اسرائيل و...رو به رو شده بود، به دنبال نوعى مشروعيت جهانى بخشيدن به همجنس بازى و ابتذال اخلاقى و فرهنگى غرب بود. سند پيش‏نويس كنفرانس پكن، بر فردگرايى بيش از خانواده تأكيد داشت و نقش‏هاى معارض زنان و مردان را در مقابل همراهى و همگامى آنان از خانواده و اجتماع طرح مى‏كرد. با انتشار اولين پيش‏نويس سند پكن، واتيكان ضمن رد فضاى فردگرايانه و ضد خانواده سند، آن را تهديدى براى بنيان مادر خواند. جامعة الازهر نيز آن را ضد اسلامى و ضد اخلاقى توصيف كرد.3
از طرفى فمينيست‏هاى ماركسيست، فعاليت زايشى زنان را ناديده گرفته، زايندگى را روندى حيوانى مى‏دانند؛ نه عملى انسانى و چون سرشت انسانى را نه از طريق كار زايشى، بلكه از طريق كار توليدى قابل تغيير مى‏شمارند، مى‏گويند: كار زنان، ممكن است از نظر اجتماعى ضرورى محسوب شود؛ اما كاملاً تاريخى است و از اين رو كاملاً انسانى به حساب نمى‏آيد.4 سوسيال فمينيست‏ها نيز معتقدند با وجود آن كه زنان، هميشه كارهاى گوناگونى انجام مى‏دهند، اما در تمام طول تاريخ در درجه اول، با كار جنسى و زايشى خود، به مثابه «مادران»، تعريف شده‏اند و حال آن كه با چنين تعاريفى، اين واقعيت كه مثلاً نيمى از كشاورزان جهان زن هستند، در سايه قرار مى‏گيرد. جدا كردن زنان از عرصه توليد و در نظر گرفتن آنها به عنوان «مادربودن»، استثمار زنان را كه در جامعه صنعتى شدت يافته بود، گسترش داده است.5
اسلام ضمن رد انحصار كاركرد زنان، به «نقش مادر» و «كار در خانه» و ضرورت حضور آنان در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى (البته با رعايت حدود و ضوابط)، تأكيد مى‏كند. نهاد خانواده، اولين و مهم‏ترين نهادى است كه در تعليم و تربيت و ساختار فكرى و شخصيى كودكان نقش اساسى دارد. بررسى‏هاى روان شناختى، نشان مى‏دهد كه ريشه بسيارى از انحرافات و مشكلات عاطفى - روانى كودكان و نوجوانان، در خانواده‏هاى پر تنش نهفته است. اگر خانواده به جاى كانون عشق و صفا، كانون خشونت باشد، آنان به بيرون از خانه، پناه برده، به علت ويژگى‏هاى سنى خود در معرض خطر آسيب‏هاى گوناگون قرار مى‏گيرند. از سوى ديگر، كمبود عاطفه، منجر به عقده‏هاى روحى - روانى مى‏گردد و زمينه‏ساز بسيارى از بزهكارى‏هاى اجتماعى به عنوان جبران ضعف‏ها و عقده‏گشايى‏ها مى‏باشد. آيا تبديل نهاد خانواده مبتنى بر صفا و صميميت و رفاقت و عشق، به يك نهاد اقتصادى و معامله پاياپاى و رقابت زن و مرد در بازار كار، به نفع جامعه يا زنان است. ريشه بى‏بندوبارى و گسترش روز افزون آمار فساد و فحشا در كشورهايى كه به بهانه آزادى روابط جنسى بين زن و مرد و بلكه بين دو همجنس، نهاد خانواده را تضعيف كردند، در كجاست؟ اين كه در آمريكا تقريباً در هر دو دقيقه، يك تجاوز رخ مى‏دهد و احتمال هميشگى تجاوز، زندگى تمام زنان را تحت تأثير قرار مى‏دهد، آيا جز به خاطر تغيير نظام ارزشى و تزلزل خانواده است؟ يك سوم كودكان انگليس نامشروعند و يك ميليون كودك بى‏خانمان در روسيه و بيست ميليون كودك آواره در جهان وجود دارد. فروختن بچه‏ها در روسيه و... امرى عادى شده است. بالاترين آمار بهره‏كشى از كودكان مربوط به ايتالياست و ستم‏هاى بى‏شمار ديگرى بر زنان و كودكان وارد مى‏شود. ريشه اين امور در چيست؟ در حالى كه بر طبق آخرين آمارهاى منتشر شده، در جامعه اسلامى ما، تنها 10% مردم به دادگاه‏ها مراجعه مى‏كنند و در اين ميان، با توجه به گوناگونى جرائم خانوادگى، سهم جرائم خانوادگى بسيار اندك است. گر چه متأسفانه بايد اذعان كرد كه در سال‏هاى اخير در جامعه اسلامى ما نيز - متأثر از تهاجم فرهنگى غرب - روند نامطلوبى در حال شكل گرفتن است.
از جهت حقوق بين‏الملل نيز خانواده واحد طبيعى و اساسى جامعه تلقى شده، مادام كه افراد مسئوليت نگه‏دارى و آموزش و پرورش كودكان خود را بر عهده دارند، بايد از حداكثر حمايت و مساعدت ممكن برخوردار شوند و نيز ضمن احترام به كاركردهاى اختصاصى مادران، بايد امتيازات ويژه‏اى براى آنان در نظر گرفته شود. خلاصه اين كه اين حق خانواده است كه از حمايت جامعه و دولت بهره‏مند شود.6
در اسلام، خانواده هسته اصلى جامعه است، از اين رو، اسلام با تأكيد بر استحباب و بلكه وجوب ازدواج، دوست‏بازى و ارتباطات جنسى بى‏بند و بار و بى‏قيد و شرط را ممنوع دانسته است.7
در اين راستا، حفظ حجاب را واجب، نگاه به نامحرم را محدود و در ضرورت هوس‏آلود بودن، حرام دانسته است؛8 زيرا هم مضر به كمال شخصى انسان است و هم تزلزل، تضعيف و انهدام خانواده را در پى دارد. براى حفظ انتساب فرزندان به پدر و مادر و جلوگيرى از اختلاط نسب‏ها و پيدايش فرزندان بى‏پدر و مادر و نامشروع، تعدد همسر را براى زنان جائز ندانسته است و به عنوان يك حالت استثنايى و چاره‏جويى و دورانديشى واقع‏بينانه، تعدد زوجات براى مردان را با رعايت محدوديت‏ها و شرايطى پذيرفته است و تجويز ازدواج موقت كه بر خلاف نظريه زوج آزاد، همراه با تعهد و مسئوليت‏هايى مى‏باشد، به عنوان يك ضرورت پذيرفته شده است. نهايت آن كه، در زندگى مشترك، اصل بر همدلى و همراهى است و قوانين حقوقى، تنها بيان‏گر مرزهاى زندگى است. اگر بخواهيم زندگى خانوادگى را صرفاً در چارچوب قوانين حقوقى ترسيم يا تفسير نمائيم، درست مانند اين است كه چهره يك جامعه را از منظر قوانين جزايى - كه براى متخلفان وضع شده است - به تصوير بكشيم. اخلاق و حقوق، مكمل يكديگرند و هيچ يك به تنهايى كافى نيست و بلكه بايد در كنار هم و مكمل هم باشند. به همين جهت، اسلام در كنار ساير قواعد حقوقى، تشكيل خانواده را به عنوان ايجاد يك كانون گرم كه محل تسكين خاطر و آرامش و آسايش روحى باشد؛ «...لتسكنو اليها»9 و رابطه زن و شوهر در آن، مبتنى بر مودت و رحمت و همزيستى مسالمت‏آميز بلكه عاشقانه باشد؛ «...و جعل بينكم مودة و رحمة...»10 مى‏ستايد.
ما در زندگى معاصر با دو بينش مواجه هستيم كه در يك بينش، عقيده بر اين است كه انسان به خودى خود اختيار بدنش را بدون توجه به ارزش‏هاى الهى يا قراردادى انسانى دارد. بر اساس اين بينش اومانيستى و ليبراليستى، انسان در آزادى جسمى‏اش، هيچ قيد و بندى ندارد و هر چه مى‏خواهد، مى‏خورد و هر چه مى‏خواهد، مى‏نوشد و هر چه را كه مايل است، مى‏پوشد و با اين يا آن غريزه هر طور كه ميل خودش هست، بى‏هيچ مشكلى رفتار مى‏كند. بر اساس اين بينش، ديگر جايى براى صحبت از حجاب، عفت و... نمى‏ماند و اصل، بر برهنگى است و حجاب حالتى است كه انسان در پذيرش يا رد آن آزاد است. بر اين مبنا، ديگر مسئله‏اى به نام اخلاق يا نهاد خانواده، ارزش و قداستى نخواهد داشت؛ بلكه بنيان آنها را سست مى‏گرداند؛ زيرا وجود ضوابط، نه تنها براى نسب‏شناسى و انتساب فرزندان به والدين ضرورى است، بلكه بدون آن، ازدواج به پيوندى جسمى و مادى صرف، بدون پيوند عاطفى و روحى تبديل خواهد شد.
بر اساس بينش دوم، غرايز موجود در بشر، صرفاً يك نياز و مايه تداوم زندگى بشر تلقى مى‏شود؛ نه يك ارزش. از اين رو، طبق اين نظر، اين نياز غريزى بايد به نحو معقول و معتدل ارضا شود؛ غريزه جنسى، انسانيت انسان را تشكيل نمى‏دهد و در محدوده نيازها، بايد بررسى شود تا شرايط مناسب را براى ارضاى متوازن و معقول آن فراهم آوريم. با اين نگرش، براى حفظ انسانيت انسان، وجود انضباط و قيد و بند به عنوان عامل مصونيت مطرح مى‏شود؛ نه محدوديت.11
بديهى است كه مسأله لزوم دسترسى نوجوانان به اطلاعات جامع، در زمينه مسائل مربوط به توليدمثل و بلوغ جنسى كه در سراسر متن پيش‏نويس سند پكن، اشاره‏هاى متعددى به آن شده بود - با توجه به اين كه اين گونه آموزش‏ها كه به صورت افسار گسيخته و بدون نظارت خانواده و والدين در كشورهاى غربى‏به عنوان مشوق نوجوانان براى بر قرارى ارتباطات قبل از ازدواج و رشد فكرى و عقلى كافى صورت مى‏گيرد - باعث تزلزل پايه‏هاى اخلاقى جامعه و نابودى اركان خانواده شده است. بى‏توجهى به اخلاق، بر اساس گرايش‏هاى فمينيستى تا جايى است كه جهانگردى سكس، به عنوان يك استراتژى توسعه،توسط آژانس‏هاى كمك بين الملل پيشنهاد شد و اولين بار، توسط بانك جهانى، صندوق بين المللى پول و آژانس توسعه بين المللى آمريكا برنامه ريزى و حمايت شد.12
موضوعاتى مانند سقط جنين، رپ، نا همجنس خواهى اجبارى، هرزه نگارى، فن آورى توليد مثل كه اصطلاحاًبه آن «مادر ميانجى»13 مى‏گويند و پيشنهاد سوسياليسم جنسى و خانواده گسترده به جاى خانواده هسته‏اى و كه از اواخر دهه 1960م. از سوى فمينيست‏ها مطرح شد، .جائى براى تعهدات اخلاقى باقى نگذارده است. اصولاً تعهد، يعنى محدوديت آزادى؛ البته آزادى حيوانات و حيوان زيستن. اعطاى حق خوددارى از تمكين جنسى به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسايى‏هاى موجود در خانه و اجتماع موجب شده كه آثار تجاوزات جنسى به ويژه زنا با محارم به شدت افزايش يابد.
به هر صورت، انديشه فمينيستى از آثار تفكرات سكولاريسم، ليبراليسم و اومانيسم است و تنها در قلمرو «هوس مدارى» و «آزادى مطلق» و «عدم توجه به وحى و احكام دينى» قابل طرح است و به هيچ وجه با حقيقت و ماهيت دينى نسبتى ندارد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط