جهانی شدن، مفاهیم و دیدگاه ها
مقدمه:
در نگاهي كلي و آرماني، جامعه بشري پس از گذشت قرن هاي متمادي از زندگي انسان با فاصلههاي فرهنگي، اقتصادي و مدني عميق بين جوامع مختلف، ميرود تا در سالهاي آغازين قرن بيست و يكم خواسته يا ناخواسته، شكل جديدي از زندگي اجتماعي را تجربه كند- كه در آن فاصله ميان جوامع، اگر نگوييم از ميان برداشته شده، به اندازهاي كاهش يافته كه ممكن است رؤيايي (دهكده جهاني)مك لوهان، محقق گردد.(1)دهه 1990 انتشار مطالب بسياري درباره مسأله جهاني شدن را شاهد بوده است.(2)
رشد و پيشرفت فن آوري ارتباطات و توسعه روزافزون رسانههاي جمعي، گسترش مبادلات سياسي، اقتصادي و فرهنگي و در نورديدن مرزهاي جوامع و هويتهاي ملي و قومي، همگرايي جهان و در نتيجه هموار شدن راه براي توسعه نهادهاي فراملّي مانند صندوق بين المللي پول، بانك جهاني، سازمان جهاني تجارت و نهادهاي جهاني مدافع حقوق بشر و .... تحقق اين نگاه و شكل گيري اين آرمان هميشگي را نويد ميدهد.اما از نگاهي ژرفتر در حوزههاي گوناگون همچون سياست، فرهنگ، اخلاق و .... روندهاي متضادي مشاهده ميشود كه بيان گر واگرايي است. امروزه منطقه گرايي، در دل جهاني شدن، در حال رشد است و ما شاهد شكل گيري قدرتهاي منطقهاي، در زمينههاي سياسي و اقتصادي سيستم و در نتيجه جهت غالب، حركت به سوي جهان چند قطبي حتي در عرصه اقتصاد و سياست است و در عرصه فرهنگ نيز طرح و پيگيري ايدههايي نظير گفتوگوي تمدنها و گردهماييهاي مربوط به اديان، در نهادهاي بين المللي نظير سازمان ملل متحد، گوياي اين واگرايي است. افزون بر همه، آن چه غير قابل انكار است، تلاش هاي فراواني است كه در عرصه سياست، اقتصاد و فرهنگ از طرف سياستمداران آمريكايي صورت ميگيرد كه تلاش در راستاي هماهنگ نمودن جهان با ارزشهاي غربي دارد كه در واقع شكل نويني از سلطه و استيلاي دوبارهي نظام استعماري غرب را تداعي ميكند.(3)
و خلاصه اين كه دوران معاصر با همهي مظاهر جهانياش دغدغههاي بشري را نه تنها كاهش نداده بلكه به مراتب بر آنها افزوده است؛ زيرا انسان حاضر در اين عصر خواسته يا ناخواسته با پديدهاي روبرو است كه تمام ساحات زندگي او را تحت تأثير خود قرار داده و خواهد داد كه اگر با عينك خوش بيني به آن نظر كنيم در نهايت ميتوانيم بگوييم كه اين پديده كه از آن تعبير به (جهاني شدن) ميشود، دنيايي از ابهامات را به همراه خود آورده و جهاني از پرسشها را پيش روي انديشمندان قرار داده و اگر بدبينانه با آن برخورد كنيم بايد بگوييم آن چه به وقوع پيوسته و در حال گسترش است چيزي جز(جهاني سازي) نيست كه زمينه سلطه قدرتهاي بزرگ را بر بخشهاي محروم جهان فراهم ميسازد.
جمهوري اسلامي ايران در جهان معاصر به عنوان يك تمدن مستقل و مدعي صاحب هويت كه انقلابش در راستاي اجراي احكام اسلام و جريان نهضت سيدالشهداء و همچنين تعاليم ائمه اطهار عليهم السلام است، در موقعيت بسيار ويژه و حساسي قرار دارد. برخي از تمدنهاي جهان معاصر آن چنان كه هانتينگتون در نظريه برخورد تمدنها به آن اشاره ميكند، به نظر ميرسد جهاني شدن را پذيرفتهاند. در خصوص مفهوم جهاني شدن (لاتوش) تعبيري دارد كه پسنديده تر است و آن (غربي شدن) ميباشد. در اين راستا برخي جريان غربي شدن جهان را پذيرفتهاند، يا در حال پذيرش آن هستند و يا مخالفتي با آن ندارد و فقط تمدن اسلامي و به ويژه تمدن شيعي است كه تفاوت ماهوي با روند جهاني شدن دارد.
حال اين سؤال در ذهن تداعي ميشود كه براستي بشر از طرح (جهاني شدن) در پي كدامين مطلوب است، گمشده او چيست و چه اهدافي را دنبال ميكند؟
اين آن پرسش اساسي و مبنايي است كه پاسخ صريح و واضح به آن مرز بين ديدگاههاي مختلف را نسبت به جهاني شدن واهداف آن از يكديگر جدا ميسازد و آثار و پيامدهاي هركدام را مشخص مي نمايد.با توجه به آن چه بيان شد و نظر به اهميت موضوع، تحقيق حاضر پيرامون اين مسأله و مسائل ديگر جمع آوري گشت تا در اختيار خوانندگدن قرار گيرد.
در بخش نخست از متن، بحث ديدگاهها مطرح شده است كه در آن به بررسي ديدگاهها و نظريات مختلف پيرامون جهاني شدن ميپردازد. بي ترديد انقلاب اسلامي ايران توانست امت اسلامي را در آستانه خيزش و رستاخيزي جهاني قرار دهد و نظام هاي اجتماعي مادي را به سوي كانون زندگي ساز عقل و دين فرا خواند.در قسمت ديگري به بيان مفاهيم، واژهها و تعريفها اشاره شده است و عنوان ميكند كه واژه هاي جهاني شدن از كلمه Globaliztion گرفته شده است. البته درمورد معادل فارسي آن اتفاق نظر وجود ندارد و از واژههاي متفاوتي استفاده ميشود.بررسي جهاني شدن و تأثير آن بر اقتصاد، فرهنگ و سياست عنوانهاي بخشهاي بعدي است.در جهان امروز عوامل تأثير گذاري يافت ميشود كه انگيزه جهاني شدن را افزايش ميدهد.در بحث پاياني تحقيق موجود، نگارنده از اصل عنوان تحقيق بهره گرفته و به جمع كردن و پايان دادن بحث پرداخته است و عنوان نموده كه ترس از جهاني شدن منحصر به جهان سوم نيست بلكه اين و اهمه به دلايل موجود از درون سرزمينهاي جهاني شدن شروع ميشود. چون كه اين جريان به سوي ارزشها نشانه روي كرده است. به هر حال بحث در مورد آن بسيار گسترده است و تمام سعي نگارنده اين بوده كه تحقيق جامع و با زبان ساده از منابع گوناگون ارايه دهد.
ديدگاهها
از جمله مسايل مهمي كه در حال حاضر دولت ها- ملتها با آن روبرو هستند(nation-states) بحث جهاني شدن يا جهاني سازي است.عدهاي اين پديده را به ديد يك پروژه ميبينند و گروهي ديگر ميگويند جهاني شدن يك پروسه و فرايند است.تظاهرات انجام گرفته در غالب مخالفين جهاني شدن اقتصاد و درگيري آنها با پليس در واشنگتن و ملبورن، حاكي از جدي شدن مسأله و خارج شدن آن از مباحث آرمان گرايانه است. مخالفت رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنهاي، با آن چه كه دنياي استكباري تحت عنوان جهاني شدن، دنبال ميكند، نشان از اين نكته دارد كه بايد نسبت به اين امر حساس باشيم و با افزايش آگاهي، دانش و بصيرت پيرامون آن، از پيامدهاي منفي آن جلوگيري نماييم.(4)بحث جهان گرايي يا جهانی شدن، به ويژه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق، مورد توجه بيشتري قرار گرفته است. شكست ماركسيسم، اين توهم را در ذهن برخي از انديشمندان غربي، پديد آورد كه اعلام نمايند: نام (ليبرال دمكراسي) (آخرين شكل حكومت بشري) و (نقطه) پايان برخوردهاي ايدئولوژيك است.
فرانسيس فوكوياما(Francis Fukuyama) متفكر آمريكايي ژاپني الاصل، اين سخن را با تدوين كتابي تحت عنوان (پايان تاريخ و واپسين انسان)1 بيان نمود.(5)
در مقابل ديدگاه او، نظريههاي مخالف نيز طرح شده است، اما عوامل انگيزهساز و پيش برنده، برخي را اميدوار ساخته است كه جهاني شدن، تا سال 2020 تحقق يابد. از آن جايي كه اين حركت، در صدد تحميل ارزشهاي ليبرال دموكراسي غربي به تمام ملل جهان است، اين سؤال مطرح ميشود كه آيا جهاني شدن و يا به تعبيري دقيقتر جهاني سازي، شکل جدیدی از استعمار محسوب نمی شود؟ طبعاً ما که می خواهیم بر اساس ارزش های اسلامی – و نه غربی - زندگي كنيم، لازم است خود را براي مقابله با اين پديده بسيار مهم آماده كنيم. نخستين گام در اين راه شناخت صورت مسأله است.(6)
به طور كلي در جهاني شدن دو ديدگاه قابل طرح و بررسي است كه هركدام براي خود مبنا و اصولي جداگانه دارد:
ديدگاه اول (7)
اين ديدگاه مربوط به كساني است كه با شعار (اومانيسم) و با برداشتي مادي و سودجويانهاي انسان و جهان را عرصه هواپرستي و سودجويي بيشتر زورمندان و زراندوزان نموده و بشر را در حسرت هميشگي برادري و برابري نگه ميدارند.
ديدگاه دوم)
اين ديدگاه مربوط به كساني است كه با تكيه بر دين و كرامت انسان ميكوشند تا خدا و فرد يعني نيكي و رشد و شكوفايي را در تمام ساحات زندگي اعم از سياسي، اقتصادي واجتماعي ساري و جاري سازند.
بي ترديد انقلاب اسلامي ايران، كه در دهههاي پاياني قرن بيستم به وقوع پيوست، توانسته است اسلامي را در آستانه خيزش و رستاخيزي جهاني قرار دهد و در نتيجه نظامهاي اجتماعي را كه از آبشخور فلسفه مادي واحدي سرچشمه ميگرفت به سوي كانون زندگي ساز عقل و دين فراخواند و بار ديگر زمينه اجراي اصول و احكام جهان شمول، عقلاني و عدالت گستر اسلام را به جهانيان نويد دهد.
مفاهيم(واژهها، تعاريف، محدوديتها)
در مورد واژهي، (جهاني شدن) كه معادل (Globalization)(9) در فارسي به كار برده ميشود، اتفاق نظر چنداني وجود ندارد. از اين رو برخي معادل فارسي اين كلمه را (جهاني سازي) و برخي ديگر آن را (جهان گستري) و دسته سوم معادل آن را(جهان گرايي) دانستهاند.بي ترديد همهي آنهايي كه اين معادلها را براي اين كلمه به كار گرفتهاند، اگرچه تعابيرشان با يكديگر اختلاف دارد، اما بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه بازگشت اين تعابير به كلمه انگليسي Global است كه در فرهنگها به سه معنا به كار برده ميشود.(10)
1)توپ يا كره كه همان گرد است.
2)عام و كلي و جهان شمول.
3)مقولههاي مربوط يا شامل در كره زمين و سراسر جهان.
كه البته كلمه Global هم به معناي لازم و هم به معناي متعدي به كار برده ميشود.
بر همين مبناست و به نظر مي رسد پديده جهاني شدن واژهي Globalization كه اسم مصدر از مصدر جعلي To Globaliz است، هم به معناي جهاني شدن يا جهان شمول شدن به معناي لازم استعمال ميشود و هم به معناي (جهاني سازي) يا يك پارچه كردن كه متعدي است به كار برده ميشود.
از نظريات (11) مختلف بر ميآيد كه كساني كه (جهاني سازي) را معادل واژه انگليسي قرار ميدهند و اين معنا را از آن اراده ميكنند، بر اين باورند كه چون معادلهاي فارسي كلماتي از قبيل Modernization(نوسازي)، Privalization (خصوصي سازي) و Liberalization (آزاد سازي) متعدي به كار برده ميشود، از اين را به جا و مناسب است كه از گلو باليزيشن نيز(جهاني سازي) اراده ميشود.
كساني كه واژه جهان گستري را بر ديگر واژهها مقدمه داشتهاند معتقدند كه: اولاً، اين معنا آن چه را كه در حال ظهور است خوب به تصوير ميكشد و بيان ميكند.
ثانياً، ماهيت اين پديده را آشكار ساخته و به آن وضوح مي بخشد.
ثالثاً، در فارسي اين كلمه قابل صرف است.
و اما كساني كه واژهي (جهان گرايي) را بر ديگر واژهها ترجيح دادهاند، اين گونه استدلال ميكنند كه اين معنا تا حد امكان بي طرفانه است، و هيچ بار معنايي مثبت و يا منفي را با خود به همراه ندارد. در واقع جهان گرايي به معني سيطرهي اقتصادي نيست و در عين حال به معني سيطرهي فرهنگي نميباشد بلكه به معناي تنوع فرهنگها و باز بودن درهاي يك فرهنگ بر ديگر فرهنگها ميباشد. و اين از ويژگيهاي بارز تمدن، فرهنگ و ايمان اسلامي است. البته اين مفهوم در اسلام اين شكل خاص را داراست. در اسلام پذيرش نقش ديگران و احترام به خصوصيات ديگران وجود دارد.(12) و اصل قرآني آن عبارت است از:
(يا اَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثي وَ جَعَلناكُم سُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا...)2
(اي مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد و ...)
در نهايت گروهي كه واژه (جهاني شدن) را پسنديده و آن را به كار ميبرند، ميگويند، جهاني شدن يعني به استقبال ديگر فرهنگها رفتن و به ديگر فرهنگها احترام گذاشتن و براي نظريات ديگران ارزش قائل شدن.
از آن جائي كه كه جهاني شدن بر يك تحول همه جانبه دلالت دارد، كه نه تنها بعد جغرافيايي كره خاكي را در بر ميگيرد، بلكه بر همهي ابعاد مادي و معنوي انسانها تأثير ميگذارد، هنوز زمان آن فرا نرسيدهاست كه بتوان تعريف جامعي از آن ارائه داد. جيمز روزنا در اين باره ميگويد: به علت تنوع و ابعاد گوناگون جهاني شدن، و نيز به اين دليل كه مفهوم جهاني شدن ميان سطوح گوناگون تحليل مانند اعتقاد، سياست، فرهنگ و ايدئولوژي ارتباط برقرار ميكند، هنوز زود است كه تعريض كامل از اين پديده ارائه شود. (13) اما در عين حال اكثر كساني كه در رابطه با جهاني شدن سخن گفتهاند سعي كردهاند تا تعريفی به تناسب آنچه كه مورد بحث آنان بوده است، از جهاني شدن ارائه دهند.
از منظر رسانهاي:
شايد بتوان اولين تعريف را از كتاب(جنگ و صلح) در دهكده جهاني مك لوهان كه در سال 1970 منتشر شده است استفاده كرد، كه از اين منظر به آن پرداخته است. مك لوهان تمدن را به سه دوره تقسيم ميكند: 1)تمدن شناسي يا كهكشان شناسي2)تمدن مكتوب كه با اختراع ماشين چاپ آغاز ميشود. 3) تمدن الكترونيك كه با اختراع راديو به وسيله ما رکني شروع ميشود.به نظر وي جهان امروز به سوي دهكده قديم كه تمدن شناسي باشد در حال حركت است، زيرا زمينه ارتباط چهر به چهره افراد توسط رسانهها رو به گسترش است.لذا، امانوئل ريشتر (جهاني شدن) را شكل گيري شبكهاي ميداند كه در چارچوب آن اجتماعاتي كه پيش از آن در كره خاكي دور افتاده و منزوي بودهاند، بر پايه وابستگي متقابل و وحدت جهاني ادغام ميشوند.(14)از منظر فرهنگي:
برخي از منظر فرهنگي به تعريف اين پديده پرداختهاند و جهاني شدن را يكسان سازي فرهنگها ميدانند.به اعتقاد جيمز لكمن جهاني شدن با سنت زدايي از فرهنگها و برقراركردن حكومت بين المللي رسانهها زمينه را براي يكسان سازي جوامع و فرهنگها به وجود آورد. به نظر وي انسان در عصر جهاني شدن فاقد هر نوع هويت ملي و بومي است و به مفاهيمي معتقد ميشود كه ريشه در سنن او ندارد.لذا به نظر آنتوني گيدتر، جهاني شدن شامل تراكم دنيا به عنوان يك كل و از طرف ديگر افزايش سريع اجتماع و پايه گذاري فرهنگ جهاني است.(15)از منظر اقتصادي:
گروهي نيز به تعريف جهاني شدن از ديدگاه اقتصادي پرداخته و آن را يك پارچگي بازارهاي مالي و گسترش تجارت جهاني ميدانند. به نظر پل گروگمن جهاني شدن اقتصاد به معناي روي آوري و استقبال گستردهي بازاهاي ملي به روي تجارت جهاني است. به گونهاي كه بازارهاي ملي تمام توان و قدرت خود را در راستاي اصلاح و تقويت ساختار خود براي اتحاد و ادغام تنگاتنگ در بازارهاي جهاني به كار ميگيرند. بر اين اساس گروهي از صاحب نظران اقتصاد بين الملل عواملي را از جمله رشد و گسترش روز افزون وابستگي متقابل و از ميان رفتن مرزهاي بازارهاي ملي و منطقهاي و نيز اتحاد و ادغام ساختاري شركتهاي چند مليتي و نيز افزايش همكاري بين المللي ميان قدرتهاي بزرگ اقتصادي را براي تسريع روند-جهاني شدن اقتصاد ضروري ميدانند. از اين رو به نظر تانزر (جهاني شدن و همدست آن خصوصي سازي، كه مستلزم و حقهي بي رحمانهي سرمايهي خصوصي و اصول بازار در همهي حوزههاي زندگي است، نيروي قدرتمندي در سراسر جهان است.)(16)از منظر سياسي:
برخي نيز از ديدگاه سياسي به تعريف جهاني شدن پرداخته و آن را نوعي همگرايي سياسي در غالب ليبرال دموكراسي ميدانند و معتقدند كه جهاني شدن، محيط يگانهاي را براي كليه كشورهاي جهان به وجود خواهد آورد كه در آن پيوندهاي بين المللي به حداكثر رسيده و واژهي ملي جاي خود را به واژهي بين المللي خواهد داد. لذا به نظر مارتين آلبرو جهاني شدن عبارت است از فرايندي كه بر اساس آن تمام مردم جهان در جامعه واحد و فراگير جهاني به هم ميپيوندند.(17)به نظر فرانسيس فوكوياما، جهاني شدن به معناي يك پارچگي در همهي زمينهها و استاندارد سازي سياست و فرهنگ و اقتصاد بر پايه ضوابط و ملاكهاي غربي است.
به طور كلي تعاريفي كه شامل همه موارد فوق باشد را ميتوان به اين شكل بيان نمود كه هركدام از آنها ضمن برخورداري از نكات مشترك، ابعادي از آن را نيز روشن ميكنند:
1) جهاني شدن يعني يكسان شدن و مشابه شدن دنيا، بدين معنا كه به دليل افزايش ارتباطات، استفاده از شبكههاي ماهوارهاي، رايانه اي، مخابرات و كانالهاي تلويزيوني، به تدريج كل ارزشها، مدلها، الگوها و فرهنگ جهاني يكسان شود. بديهي است، طراحان اين پروژه و يا معتقدان به اين فرايند در دنياي غرب، فرهگ و تمدن غربي را به عنوان واحد و يكسان براي سراسر جهان در نظر دارد.(18)
2) 2)جهاني شدن روندي از دگرگوني جهاني است. پديدهاي است چند بعدي كه اقتصاد، سياست، فرهنگ، حقوق، امور نظامي، فناوري و نظاير آن را در بر ميگيرد، و با تحقق آن مرزهاي ملي از بين رفته، واحدهاي سياسي جهاني يعني دولت- ملتها نقش گذشته خود را از دست ميدهند و قوانين عام بين المللي در جهان حاكم ميگردد.(19)
3) جهاني شدن به معناي يكپارچه سازي3 و دموكراتيك كردن4 فرهنگ و اقتصاد است؛ يعني شالوده يا زير بناي جهاني شدن از طريق سرمايهگذاري فراملي، تسريع در افزايش فناوري ارتباطات5 و اطلاعات6 و ادغام بازارهاي محلي، ملي و منطقهاي شكل ميگيرد.(20)
در رابطه چگونگي شكل گيري و پيدايش اين پديده، سه ديدگاه قابل طرح است:
ديدگاه اول، جهاني شدن را فرايندي ميداند كه از آغاز تاريخ بشر شروع شده و هم زاد با اوست و هيچ گاه تاريخ خالي از آن نبوده، الا اين كه داراي افت و خيزهايي بوده است و دورا معاصر دوران رشد و خيزش اين پديده است.
ديدگاه دوم، كه از آن ميتوان به ديدگاه بدبينانه تعبير كرد، معتقد است كه اين پديده در راستاي تكامل پروژه ي ليبراليسم و تجدد قرار دارد و هدف از آن اين است كه ايدئولوژي نظام سرمايهاي را در جهان گسترش داده و آن را نهادينه كند.
ديدگاه سوم، بر اين باور است كه جهاني شدن پديدهي نو ظهوري است كه توانسته ديگر فرايندهاي اجتماعي موسوم به پسا صنعتي شدن و پست مدرنيسم را در هم بياميزد.(21)
نظريه پست مدرنيسم و معتقدان آن ميگويند حتي براي تبديل انسان سنتي به انسان مدرن، كشورها بايد بر اساس ويژگيهاي ملي، مذهبي و قومي خود حركت كنند. از اين رو متفكران فرانسوي مانند ميشل فوكو، دريدا و ليوتار، با نظريهي جهاني شدن اما نوئل والرشتاين، آشكارا به مخالفت پرداختند.
زيرا كه معتقد بودند چنين ديدگاهي نسبت به جهاني شدن چيزي جز نظام تك قطبي نخواهد بود كه آمريكا در كانون اين نظام قرار دارد. لذا به نظر زیگموند پارمن، جهاني شدن، نامعلومي، سركشي و خصلت خودرأيي جهان است. يعني نبود يك مركزيت، يك كانون نظارت و يك هيأت رهبري.
وي پيشنهاد ميكند كه به جاي جهاني شدن بهتر است از واژهي (جهاني_ محلي شدن) گفت و گو كنيم.
پی نوشتها:
1. The end of History and the Lastman، اسلام و غرب ، مصطفی زهرایی، مجله سیاست خارجی و...
2. سوره حجرات آیه 13
3. Integration
4. Democratization
5. Communi Cation
6. Information
منابع استنادی در متن:
1) انديشه حوزه، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، ص 4
2) جهاني شدن و جهان سوم، ري كلي، مارك فليت، ص9
3) انديشه حوزه، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، ص5
4) فصل نامه مربيان، نمايندگان ولي فقيه در سپاه، ش2،ص75
5) اسلام و غرب، مصطفي زهرايي، ص85، ص95
6) فصل نامه مربيان، ش2، ص75
7) انديشه حوزه، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، ص5
8) همان، ص6
9) فرهنگ انگليسي-فارسي
10) همان
11) انديشه حوزه، ص11
12) فصل نامه مربيان، ش10-9، ص110
13) پيچيدگيها و تناقض هاي جهاني شدن، جيمز روزنا، ص10، ص40
14) سرشت جهاني شدن و زمينههاي آن، پرويز صداقت، ص11
15) انديشه حوزه، ص11
16) جهاني شدن اقتصاد، مايكل تانزز، ص32
17) سرشت جهاني شدن و زمينههاي آن، پرويز صداقت، ص11
18) فصل نامه مربيان، ش 2، ص76
19) همان
20) همان
21) جهاني شدن از سه منظر، داود كياني، ص8