آموزه های فنّ بیان، هنرنمایی در جان بخشی به کالبد مرده واژگان و بهینه سازی مقصودرسانی به شنونده و خواننده و دلنشین تر و آسان تر و خیال انگیز ساختن آن است. آری یک حقیقت را با چند زبان می توان گفت که نسبت به یکدیگر از رسانایی افزون تری برخوردارند.
هر کلمه ای، افزون بر معنای حقیقی و موضوعٌ له مستقیم، می تواند معانی مجازی و نامستقیم نیز داشته باشد که از آن به پیشرفت عمودی و طولی زبان ( در برابر پیشرفت افقی و عرضی که افزایش کاربست های حقیقی و اشتراک لفظی است؛ مانند واژه عین که مشترک لفظی است ) یاد می شود؛ یعنی با استناد به پیوند مفهومی، امکان گذر از حقیقت و کاربست مجازی وجود دارد. چون واژگان، اندک و معانی پرشمارند.
گونه های پیوند و ارتباط بدین شرح است: شبیه و مشبّه، سبب و مسبّب، جزء و کلّ، لازم و ملزوم، عامّ و خاصّ، حالّ و محلّ، اشتقاق، ابزار و اثر، نگاه به گذشته، نگاه به آینده.
بر این اساس، کاربردهای غیر حقیقی، به ترتیب نقش آفرینی در اَبَررسانایی، در چهار عنوان زیر خلاصه می شود:
1. کنایه:
معنای حقیقی را در پوشش لوازم آن بیان کردن که میان آن دو تناسبی هست؛ ولی قرینه ای برای اراده نکردن معنای موضوعٌ له نیز نیست، پس قصد هر دو امکان پذیر است. (1)این شیوه تفهیم، درنگ خواننده را افزون تر و ذهنش را کوشاتر و معنای معقول را برای او محسوس تر و مدّعا را با دلیل همراه می سازد و به دیده « مکنیٌ عنه » دو گونه رایج دارد: (2)
أ. آوردن صفت و اراده موصوف، مانند:
( أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ ). (3)
( فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ ). (4)
( یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ ). (5)
( فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِینَ ). (6)
( وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ). (7)
ب. آوردن موصوف و اراده صفت؛ مانند:
( بِیَدِهِ الْمُلْکُ ). (8)
( وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ). (9)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ). (10)
نمونه فارسی
نرفتم به محرومی از هیچ کوی *** چرا از درِ حق شوم زرد روی
از مکافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم بروید، جو ز جو
2. مجاز مرسل:
گذر از حقیقت به لوازم آن با وجود قرینه صارف. این فنّ بیان نیز دوگونه دارد: (11)أ. مجاز لغوی:
مناسبت میان آن دو، یکی از پیوند دهنده های دهگانه پیش گفته باشد؛ مانند ( وَ اسْأَلِ الْقَرْیَةَ ) (12) و ( فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ )؛ (13)ب. مجاز عقلی:
گذر ساز و قرینه، ملابست ( پیوست تنگاتنگ ) باشد؛ مانند اسناد فعل به سبب و آمر نه فاعل:( اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا ). (14)
( وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ ). (15)
یادسپاری مهم
مجاز بودن این گونه کاربردها با دیدگاه دقیق توحید افعالی و هوشمندی همه اجزای جهان هستی، هم آهنگ نیست و ما برای همراهی با مشهور مفسّران، آن را آوردیم؛ هر چند برخی ظاهرگرایان مانند ابن تیمیه یا بعضی معناگرایان، آن را به دلیل ابهام آفرینی در فهم مراد یا استلزام دروغ، نادرست خوانده اند (16) که پاسخ دقیق آنان به گفته مشهور، سخن « المجاز أبلغ من الحقیقة » است (17) و جواب دقیق، همان سخن پیشین ماست.شاید نمونه درست برای مجاز عقلی این دو آیه باشد: ( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً ) (18) که زیادت ایمان به آیات نسبت داده شده و در حقیقت کار خداست و ( إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ) (19) که سربریدن را کار فرعون شمرده که او آمر بود نه فاعل مباشر.
3. استعاره:
گرو گرفتن واژه ای برای گذر از معنای وصفی به لوازم آن، با وجود پیوند مشابهت و قرینه صارف، افزون بر هنروری، ارائه مفاهیم فراعادی و برین را آسان تر می سازد و افزون بر همانند، ادّعای همسانی را نیز دربر دارد و دارای چهار رکن است: مستعار، مستعارٌ منه، مستعارُ له، وجه استعاره که همواره یکی از آنها در کلام می آید، مگر در نوع سوم. (20)آری، این صنعتِ گویاسازی سخن، بر فراموشی تشبیه و یکسان پنداری دو طرف آن استوار است تا تأکید و مبالغه ی افزون تر پدید آید ( گویا مستعار، فردی از مستعارٌ منه است. ) و سه گونه دارد:
أ. تصریحی:
این نوع را حقیقی نیز می نامند؛ چون در آن « مستعارٌ منه » صریحاً آمده است؛ مانند وام گیری از مرگ و زندگی برای شناخت و هدایت: ( أَوَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ ) (21) یا آب که مایه حیات مادّی است، برای دین که زندگی بخش معنوی است: ( أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ ) (22) یا زخمی کردن برای گناهان: ( وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ) (23) یا تجارت برای هدایت گریزی و ضلالت گرایی: ( أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ) (24) یا پیری و سپیدی موی سر به شعله وری آتش: ( وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ) (25).ب. تخییلی:
لازم مستعارٌ منه به مستعارٌ له نسبت داده می شود و نوعی خیال پردازی در آن است که استعاره با به کارگیری نیروی خیال فهمیده می شود؛ مانند این جمله بایزید بسطامی: « به صحرا شدم، عشق باریده بود ». و مانند پوشاندن جامه گرسنگی و ترس در ( وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ) (26) که چشاندن طعم تلخ لازم از حال رفتگی هنگام گرسنگی و ترس است.ج. استعاره مکنیّه:
در این گونه فقط « مستعار » می آید، آن هم با بیان لازمش که گاه آن را « استعاره بالکنایة » می نامند؛ مانند وام گرفتن از اراده افتادن برای سقوط و ریزش دیوار در ( فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ ). (27)د. تمثیلی:
هیچ یک از ارکان نمی آید و معنای وضعی و مجموعه ترکیب کلامی، مراد نیست، بلکه مشابه آن مقصود است: ( کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ) (28) و « لا یُلسع المؤمنُ من جُحرٍ مرّتین.» (29)4. تشبیه:
ره آورد این فنّ بلاغی، به تصویر کشیدن معانی معقول به گونه محسوس و نمایاندن آن ها در تابلوهای رنگی و زیباست که به چهار رکن استوار است: مشبّه، مشبّهٌ به، ابزار تشبیه و وجه شباهت؛ یعنی دو یا چند چیز یا شخص را در صفتی به هم مانند می سازند تا شنونده بی ارجی یا ارجمندی چیز یا فرد تشبیه شده و میزان اشتراک آنها را در صفت مشترک بهتر بفهمد و دانا و نادان، آگاه و ناآگاه، مقصود گوینده را به گونه عینی و تجسّم یافته دریابند (30) که گونه جامع آن ( آوردن همه ارکان ) را « تشبیه تامّ » می گویند؛ مانند ( أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ) (31).« بکری شیخ امین » در این زمینه می نویسد:
الکلمةُ تبعثُ فی خیالک صورةَ المعنی محسوساً دونَ حاجةٍ للرجوع إلی مَعاجم اللّغة. (32)
پایه اساسی تشبیه، مشبّهٌ به است که خاستگاه وصف شباهت نیز به شمار می رود و به دیده ساختاری گونه های فراوانی دارد که برخی را اشاره وار بر می رسیم:
أ. مرسل مجمل:
گاه در مانندسازی، صفت مشترک آورده نمی شود؛ مانند:( وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ). (33)
ب. مرسل مؤکّد:
گاه واژه بیانگر تشبیه نمی آید که آن را « بلیغ » می نامند و تأکید را به ارمغان می آورد؛ مانند:( إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً ) (34) و ( إِنْ هذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ ). (35)
نمونه فارسی
چو دریای خون شد همه پشت و داغ *** جهان چون شب و تیغ ها چون چراغ (36)
کَه نِیَم کوهم ز صبر و حلم و داد *** کوه را کی در رباید تندباد (37)
ج. مقلوب و معکوس:
مانند ( وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى ) (38) که به گفته مشهور مفسّران، ادامه سخن همسر عمران و از این گونه تشبیه است، ولی علامه طباطبائی (رحمه الله) آن را جمله اعتراضی و گفته خدای والا و تشبیه مستقیم می داند. (39)د. مفرد و مرکّب:
گاه دو سوی همانندی تک است؛ مانند ( إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ) (40) و ( یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ * وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ ) (41) گاه نیز بیش از یکی است؛ مانند ( وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ المَنفُوشِ ) (42) و ( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً ) (43) و ( مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً ) (44) و ( مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ) (45)گاه نیز به نگره ماهیّت مشبه و مشبّهٌ به، دارای چهار زیرشاخه است:
1. هر دو حسّی باشند؛ مانند تشبیه حوریان به یاقوت و مرجان: ( کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ ) (46).
2. هر دو عقلی باشند؛ مانند تشبیه دانایی و نادانی به زندگی و مرگ: ( أَ وَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ). (47)
3. حسّی و عقلی باشند؛ مانند تشبیه فوران آب و بیرون رفتن از اعتدال به بسیاری فساد و قانون شکنی و طغیان: ( إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ ) (48).
4. عقلی و حسّی باشند؛ مانند تشبیه کارکردهای کافران به سرابی در بیابان:
( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ ) (49).
نمونه فارسی
1. اسنادیتو سرو جویباری، تو لاله بهاری *** تو یار غمگساری، تو حور دلربایی
2. اضافی
دست از مسِ وجود چو مردان ره بشوی *** تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی
یادسپاری:
در تشبیه مرکب، پیوند دو یا چند چیز در مشبّه یا مشبهٌ به مراد است، نه این که دو مشبّه در یک سو و دو مشبهٌ به در سوی دیگر؛ یعنی وجه شباهت از دو سویِ همانندی گرفته می شود که با هم آمیخته شده اند.نمونه فارسی
دیده اهل طمع به نعمت دنیا *** پر نشود همچنان که چاه به شبنم
د. تمثیل: (50)
همانند ساختنِ مجموعِ معنای جمله ای را به مجموع معنای برآمده از جمله دیگر می گویند که سه گونه دارد:أ. مصرّح:
( ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ) (51).ب. کامن:
( لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِکْرٌ ) (52).ج. مرسل:
( قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ ). (53)این فنّ رساناسازی سخن، در گفتمان های مردم و سخنوران بلیغ، کاربرد بیشتری دارد و چنان چشم گیر و هوش بَر است که شنونده را به ژرفای مقاصد گوینده ره می نماید و حسّ درون و برون او را برمی انگیزاند؛ مانند ( مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ) (54) که حال انفاق گران در راه خدا را به گندم کارانی مانند کرده که در برابر هر دانه کاشته شده، صدها بلکه هزارها دانه درو می کنند.
هم چنین سرنوشت خداگریزان و دل به اغیار سپاران را، به پناه برندگان خانه عنکبوت همانند ساخته که سخت سست بنیاد است و با اندک تکانه ای درهم می ریزد و نیست می گردد:
( مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ * إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ ). (55)
جناب زمخشری شگفت زدگی اش را در برابر این تمثیل قرآنی: ( مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَ یُبْصِرُونَ * صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ * أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ * یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ) (56) چنین بازگو می کند:
این مثل، در آشکار ساختن معانی و پرده برداری از رخسار حقایق، بسیار اثرگذار است، به گونه ای که سوژه ای خیال انگیز را در قالب های عینی می توان به تماشا نشست. (57)
یادسپاری بس مهم
قرآن حکیم در پایان بیان مثل خانه عنکبوت، نکته ای بسیار در خور درنگ را گوشزد می فرماید: ( وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ ) (58) ؛ یعنی برخورد شنوندگان با این مثل ها دوگونه است: برخی در لایه های رویین آن ها وامی مانند و خیره خیره به زیبایی های ظاهری آن ها چشم می دوزند؛ گروه دوم جمود بر ظاهر وایستایی در برون را برنمی تابند و آن ها را پلی برای گذر به دریافت حقیقت ممثّل می شمارند و به لایه های تودرتو ( متداخل ) و تو در توی ( مترتّب ) آن ها راه می یابند و هدف نمایی ذات اقدس ربوبی همین است که عالمان ( ظاهربینان ) را عاقلان ( باطن نگران ) سازد و فرزانه پروری کند نه دانشمند پرواری.علامه طباطبائی (رحمه الله) در این زمینه می نویسد:
فالأمثالُ المضروبةُ فی کلامِهِ تعالی، یختلف الناس فی تلقّیها باختلاف أفهامِهِم؛ فَمِن سامعٍ لا حظَّ له منها إلّا تلقّی ألفاظها و تصوّر مفاهیمها الساذجة من غیرِ تعمّقٍ فیها و سبرٍ لإغوارها، و مِن سامعٍ یتلقّی بسمعه هؤلاء یَغورُ فی مقاصدها العمیقة و یعقلُ حقایقهَا الأنیقة. (59)
پینوشتها:
1- برخی، کنایه را از زیرشاخه های حقیقت و بعضی دیگر از اقسام مجاز و دسته سومی مانند خطیب قزوینی نه مجاز نه حقیقت و جناب تقی الدین سُبکی آن را برای هر دو گونه شایسته می داند؛ یعنی اگر لازمِ معنا اراده شود و استعمال در موضوعٌ له برای افاده غیر موضوعٌ له باشد، حقیقت است و چنانچه ملزوم اراده شود و کاربست در غیر موضوعٌ له برای افاده غیر موضوعٌ له باشد، مجاز است ( ر.ک: عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 53؛ نهاوندی، کشّاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص 1384-1389 ).
2- گونه سوم آن یعنی کنایه از نسبت، چندان رواج ندارد؛ مانند ( وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَدِ ) ( بلد، آیه 2 ).
3- نساء، آیه 43.
4- یوسف، آیه 31.
5- قلم، آیه 42.
6- دخان، آیه 29.
7- طور، آیه 24.
8- ملک، آیه 1.
9- مائده، آیه 64.
10- ابراهیم، آیه 5.
11- ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 273، نوع 43؛ عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 47؛ جواهر البلاغة، ص 237؛ سیدجعفر حسینی، أسالیب البیان فی القرآن، ص 454.
12- یوسف، آیه 82.
13- علق، آیه 17؛ نیز مانند « أعصر » در یوسف، آیه 36 و « رزق » در غافر، آیه 13.
14- زمر، آیه 42.
15- شعراء، آیه 79-81.
16- ر.ک: قاسمی، محاسن التأویل، ج1، ص 136-154 ( به گزارش از ابن تیمیه )؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص 249؛ حسن مصطفوی، روش علمی در ترجمه و تفسیر قرآن، ص 73؛ محمدهادی معرفت، التأویل فی مختلف المذاهب و الآرا، ص 122-125.
17- ر.ک: عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 120.
18- انفال، آیه 2.
19- قصص، آیه 4.
20- برای آگاهی افزون تر ر.ک: عبدالقاهر جرجانی، أسرار البلاغه و دلائل الاعجاز، ص 53؛ شریف رضی، تلخیص البیان فی مجازات القرآن، ص 111؛ سکاکی، مفتاح العلوم، ص 174؛ علی بن محمد جرجانی، التعریفات، ص 35، ش 95-99؛ اسرار البلاغة، ص 46؛ بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص 433؛ عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 57؛ سیوطی، معترک الأقران فی اعجاز القرآن، ج1، ص 284؛ احمد هاشمی، جواهر البلاغه، ص 250؛ محمدهادی معرفت، التمهید، ج5، ص 321.
21- انعام، آیه 122.
22- رعد، آیه 17.
23- انعام، آیه 60.
24- بقره، آیه 16.
25- مریم، آیه 4.
26- نحل، آیه 112.
27- کهف، آیه 77.
28- ابراهیم، آیه 1.
29- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 378، ح 5785.
30- ر.ک: یحیی بن حمزه علوی، الطراز فی اسرار البلاغة، ج3، ص 330؛ سکاکی، مفتاح العلوم، ص 162؛ زمخشری، الکشّاف، ج1، ص 72؛ ابن أثیر، المثل السائر، ج2، ص 122؛ عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 114، نوع 53؛ علامه طباطبائی، المیزان، ج3، ص 62 و ج15، ص 125؛ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص 129.
31- ابراهیم (علیه السّلام)، آیه 24-25.
32- التعبیر الفنّی فی القرآن، ص 179.
33- نمل، آیه 88.
34- انسان، آیه 19.
35- یوسف (علیه السّلام)، آیه 31. هر چند نام گذاری « بلیغ » به گونه دیگری سزاوارتر است که وجه شبه و ادات تشبیه هر دو نیامده باشد: ( وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ) ( نمل، آیه 88 ).
36- نمونه برای حذف وجه شبه یا صفت مشترک.
37- نمونه برای حذف ابزار تشبیه؛ مولوی از زبان امام علی (علیه السّلام) در بیان اخلاص عمل آن حضرت.
38- آل عمران، آیه 36.
39- ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج3، ص 196. این آیه برای تشبیه معکوس نمونه خوبی است: ( إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا ). بقره، آیه 275.
40- آل عمران، آیه 59.
41- معارج، آیه 8-9.
42- قارعه، آیه 4-5.
43- نور، آیه 39.
44- جمعه، آیه 5.
45- ابراهیم، آیه 18.
46- الرحمن، آیه 58.
47- انعام، آیه 122.
48- حاقّه، آیه 11؛ نیز همین سوره، آیه 6 و مانند سازی تکبّر معقول به تندباد محسوس.
49- نور، آیه 39.
50- ر.ک: جرجانی، أسرار البلاغة، ص 92-96.
51- ابراهیم، آیه 24.
52- بقره، آیه 68.
53- اسراء، آیه 84.
54- بقره، آیه 261.
55- عنکبوت، آیه 41.
56- بقره، آیه 17-20.
57- ر.ک: الکشاف، ج1، ص 72.
58- عنکبوت، آیه 41.
59- علامه طباطبائی، المیزان، ج16، ص 132.
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم