نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
چارلز هورتن کولی در سال 1864، در محوطهی دانشگاهی آن آربر در دانشگاه میشیگان به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از شش فرزند خانواده بود. خانوادهی کولی اهل نیوانگلند بودند. بنجامین کولی، جد این خانواده، پیش از سال 1640 در حومهی شهر اسپرینگ فیلد ماساچوست سکونت گزید. پدر چارلز، تامس مکینتایر کولی، از غرب ایالت نیویورک به میشیگان نقل مکان کرد. تامس کولی در خانوادهای پرجمعیت زاده شد که همگی دهقان بودند. او به امید ارتقای منزلت اجتماعی خود، در پی کسب دانش به غرب نقل مکان کرد. او که مردی بلند پرواز، فعال و اجتماعی بود، از کارهایی چون ویراستاری در نشریات و مشاوره در زمینهی املاک آغاز کرد و در نهایت، وکیل شد. تامس تا آن جا پیش رفت که قاضی دیوان عالی میشیگان، رئیس دانشکدهی حقوق دانشگاه میشیگان و نخستین رئیس کمیسیون بازرگانی بین ایالتی امریکا شد. او که استعداد فوق العادهای در زمینهی تفکر حقوقی داشت، با نگارش چند رسالهی حقوقی در کل امریکا به فردی سرشناس بدل شد. زمانی که خانوادهی تامس کولی از وضعیت مالی بسیار خوبی برخوردار شدند و در زمرهی سرآمدان اجتماعی و حقوقی میشیگان قرار گرفتند، تامس توانست به هدف خود، که همانا ارتقای منزلت اجتماعیاش بود، دست یابد.
چارلز کولی جوان هیچ یک از ویژگیهای پدرش را نداشت و به نظر دشوار میآمد که آن گونه که شایستهی مقام رفیع پدرش بود، زندگی کند. چارلز در کودکی به بیماریهایی دچار شد و پزشکان آنها را عمدتاً روان تنی تشخیص دادند. چه بسا رابطهی تشنج آمیز وی با پدرش عامل ابتلای وی به این ناخوشیها بوده باشد. به علاوه، چارلز دچار نقص تکلمی بود. در حالی که پدرش «بسیار پرهیبت» بود، او مریض احوال، خجول و درون گرا بود و مطالعه و خودکاوی را به درگیر شدن در روابط اجتماعی، آن گونه که از سرآمدان جامعه انتظار میرفت، ترجیح میداد. اما او به خوبی میدانست که موظف است به گونهای به جامعه خدمت کند تا خانوادهاش را خجالت زده نکند.
چارلز در سال 1880، به دانشگاه میشیگان وارد و در رشتهی مهندسی مکانیک، که چندان هم به آن علاقه مند نبود، مشغول به تحصیل شد و چند واحد تاریخ، فلسفه و اقتصاد نیز برداشت. پس از اخذ مدرک لیسانس در رشتهی مهندسی مکانیک، برای دو سال به واشنگتن رفت و در آنجا هم در کمیسیون بازرگانی بین ایالتی و هم در مرکز آمار، در مقام یک ممیز مشغول به کار شد. در ادارهی آمار، «او به گردآوری و تحلیل آمارهایی دربارهی راه آهن شهری پرداخت... که اولین کار پژوهشی وی بود» (Sills, 1968: 378).
کولی که کتاب خوانی حریص بود، در دوران دانشجویی و پس از آن به این کار ادامه داد و به ویژه، از خواندن آثار چارلز داروین و هربرت اسپنسر لذت میبرد. در واقع، همین مطالعات فوق برنامهی او، که بیش از درسهای اصلی دانشگاهیاش به آنها میپرداخت، مسیر زندگی کولی را رقم زدند. او پس از چند سفر و تحصیل در اروپا، برای ادامهی تحصیل به میشیگان بازگشت. زمانی که دانشجوی دورهی دکترا بود، با السی جونز، دختر رئیس یکی از دانشکدههای دانشگاه، ملاقات و بعدها با وی ازدواج کرد. السی زنی بسیار فعال و اجتماعی بود. آنان صاحب سه فرزند شدند که کولی در پژوهشهایش دربارهی نحوهی تکوین خود، آنان را موضوع مشاهداتش قرار داد.
در سال 1892، در حالی که دانشجوی دورهی دکترا بود، در دانشگاه میشیگان شروع به تدریس کرد و در سال 1894 موفق به دریافت درجهی دکترا در رشتهی اقتصاد سیاسی و کهاد در رشتهی جامعهشناسی شد. او به جامعهشناسی علاقهی زیادی داشت، اما چون در آن زمان هنوز دانشکدهی جامعهشناسی در دانشگاه میشیگان تأسیس نشده بود، پرسشهای امتحان دکترای او از دانشگاه کلمبیا ارسال شد (Ritzer, 2000). او در رسالهی دکترایش، نظریهی حمل و نقل (1894)، به طرح نظریهای دربارهی نقش حمل و نقل پرداخت مبنی بر این فرض اساسی که رشد جمعیت در هر ناحیه با میزان گسترش جادهها و راه آهن در آن مرتبط است. «رسالهی کولی، نظریهی حمل و نقل، یک بررسی نو در زمینهی بوم شناسی انسان به حساب میآید که هنوز بسیار مورد توجه است» (Sills, 1968: 378). این نخستین نظریه از نظریههای فراوان کولی و نقطهی آغاز مشارکت گستردهی وی در رشتهی جامعهشناسی بود. به این ترتیب، وی کار خود را با بررسی ساختارهای اجتماعی آغاز کرد، اما بعدها تقریباً به طور صرف، به بررسی جامعه در سطح خرد و به ویژه، به جنبهی اجتماعی - روان شناختی جامعهشناسی علاقه مند شد.
در طول زندگی کولی، ایالات متحدهی امریکا دستخوش تحولات اقتصادی و اجتماعی خاصی قرار گرفته بود. انقلاب صنعتی همهی جنبههای جامعه را دگرگون کرده بود. «صنعتی شدن سرآغاز تشکیل شرکتهای بزرگ، کارخانههای عظیم، کار توان فرسا در کارگاهها و حضور چشمگیر اتومبیل بود. موج عظیم مهاجرت چهرهی این کشور را، خصوصاً شهرهایی را که اکثراً امریکاییها در آنها زندگی میکردند، دگرگون کرده بود... با بزرگتر شدن شهرها، ترس از شیوع فساد، جنایت، فقر و بیماری نیز بیشتر میشد» (Bailey, Kennedy, and Cohen, 1998: 662).
این تغییرات چشمگیر اجتماعی آغازگر عصر پیشرفت در اوایل سدهی نوزدهم و جنبش فلسفی عمل گرایی (پراگماتیسم) بود. «مفهوم عمل گرایی دربرگیرندهی این بود که درستی یک ایده بیش از هر چیز باید بر مبنای پیامدهای عملی آن، در عمل و نه به لحاظ نظری، آزموده شود. این گونه استدلال به نحو شایستهای گویای خلق و خوی فلسفی ملتی اهل عمل است» (Bailey, et al., 1998: 583).
کولی در دوران تدریس در میشیگان به بررسی آشوبهای اجتماعی و بسیاری از مسائل و موضوعات اجتماعی روز میپرداخت، اما مشخصاً پرداختن به خود - خویشتن خویش- موضوع اصلی مورد توجه او بود. برای او که توانسته بود به استقلال شخصی دست یابد و در وهلهی نخست از زیر سایهی سنگین پدرش بیرون آید زندگی بی دغدغه و نسبتاً یکنواخت در آن آربر رضایت بخش بود. او تمام دوران تدریساش را در دانشگاه میشیگان سپری کرد و زندگی خود را در آن جا وقف کاری کرد که مبنای آن خویشتن نگری و مشاهدهی رفتار عزیزترین کسانش یعنی فرزندانش بود.
کولی از سال 1895 تا سال 1899، در مقام مربی در رشتهی جامعهشناسی تدریس کرد. او در سال 1899، استادیار شد. کولی به سرعت ارتقا یافت و در سال 1904 به مقام دانشیاری و سه سال بعد هم به مقام استادی نائل شد. رفتارهای عصبی و بیمارگونهی او در کلاسهای درس در مقطع لیسانس، چندان برای دانشجویان خوشایند نبود. اما تحلیلهای عمیق او، که اغلب بازتاب شخصیت خود او بود، الهام بخش بسیاری از دانشجویان مقاطع بالاتر شد. این دانشجویان از حضور در سمینارهای او مفتخر بودند و اذعان کردند که در زندگیشان از رهیافتهای وی تأثیر زیادی گرفتند (Coser, 1977). کولی خود را در امور پیش پا افتادهی دانشگاه، همچون شرکت در جلسات، گردهماییها و برنامه ریزیهای جزئی دانشکده و از این قبیل، درگیر نمیکرد و در عوض، ترجیح میداد به فعالیتهای علمی همچون پژوهشهای جاری و نشر آثارش مبادرت ورزد.
دانشگاههای معتبر بسیاری در پی جذب وی برای تدریس در رشتهی جامعهشناسی برآمدند؛ از جمله فرانکلین گیدینگز به وی پیشنهاد کرد که به دانشگاه کلمبیا بپیوندد. اما او تمام پیشنهادها را رد کرد و تصمیم گرفته بود تمام دوران تدریساش را در آن آربر در دانشگاه میشیگان سپری کند. او دوستان رده بالایی در دانشگاه میشیگان داشت و به همین سبب، از آزادی ویژهای برخوردار بود که احتمالاً نمیتوانست آن را در دانشگاههای دیگری بیابد. مثلاً او برای تدریس نظریهی «بحث انگیز» خود دربارهی تکامل با هیچ مانعی در این دانشگاه مواجه نبود. این در حالی بود که بسیاری از نظریه پردازان تکاملی در آن زمان در بسیاری از دانشگاههای امریکا، با سانسور مواجه بودند. کولی که چنین فشاری را بر متفکران رادیکال دریافته بود، خاطرنشان کرد که: «رئیس یک دانشکده (با هر دیدگاهی که داشته باشد) به ندرت کسی را برای تدریس برمیگزیند که دیدگاههایش، یا طرز بیان دیدگاههایش، احتمالاً اعتبار دانشکده را نزد مدیریت دانشگاه خدشه دار کند. البته اگر متفکران رادیکال تدبیر کافی به خرج دهند، این امر مانعی جدی در کارشان ایجاد نمیکند، هر چه به هر رو، رادیکالیسم آنان به ندرت پس از موفقیتشان حفظ خواهد شد» (Cooley, 1927: 185).
کولی به رغم سروکار داشتن با حسادتهای بچگانهی همکارانش در دانشگاه میشیگان، از امنیت شغلی که در آن محیط از آن برخوردار بود، احساس خرسندی میکرد. بدون حمایت رؤسای دانشگاه، او هرگز قادر نبود به دانش پژوهی خلاق، چنانکه بود، بدل شود. این دانشگاه همچنین این امکان را برای وی فراهم میکرد که ایدههایش را با مخاطبانی در میان گذارد و آنها را محک زند. کولی در میان استادان دانشگاه، چند دوست صمیمی نیز داشت. او به گروه کوچکی موسوم به باشگاه سماور (1) پیوست که جان دیوئی نیز عضو آن بود. اعضای این گروه برای نوشیدن شیرکاکائوی داغ و بحث دربارهی ادبیات روسیه دور هم جمع میشدند. رابطهی کولی آن قدر با جورج هربرت مید، از اساتید آیندهی دانشگاه میشیگان، نزدیک بود که کولی ایدههای خود را با وی در میان میگذاشت. کولی همچنین به تأسیس انجمن جامعهشناسی امریکا کمک کرد. او مدت بیست و پنج سال، به طور مرتب، در نشستهای این انجمن شرکت کرد. او یادداشتهایی دربارهی این نشستها در دفترچهی خاطرات خود نوشت. کولی در سال 1918 به ریاست این انجمن برگزیده شد.
کتابهایی که از کولی انتشار یافتند عبارتند از: کشمکش شخصی (1899)، سرشت بشر و سامان اجتماعی (1902)، سازمان دهی اجتماعی (1909)، فرایند اجتماعی (1918)، و نظریهی جامعه شناختی و تحقیقات اجتماعی (1930) که پس از مرگش منتشر شد. کولی از این که میزان فروش کتابهایش روز به روز افزایش مییافتند، بسیار خرسند بود. پس از پایان یافتن جنگ جهانی اول، میزان فروش سازمان دهی اجتماعی رشدی صددرصدی داشت (Coser, 1977). این کتاب همچنان پرفروشترین کتاب کولی باقی ماند. این واقعیت که میزان فروش کتابها به طور مداوم افزایش داشت، در نظر نویسنده حاکی از این بود که حرفهای او به گوش معاصرانش و نسلهای بعدی که به همان اندازه اهمیت داشتند، رسیده است. «کولی در مقایسه با برخی از جامعه شناسان هم عصرش، کتابهای اندکی نوشت، اما کتابهای او با دقت بسیار نگارش یافته و تأثیر ماندگاری داشتهاند» (Martindale, 1981: 322).
پینوشتها:
1- Samovar Club
منبع مقاله :دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریههای کلاسیک جامعه شناسی، ترجمهی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.