جامعه شناسی تورستاین وبلن

از آن جا که وبلن آرای خود را نظام مند طرح نکرد، به سادگی نمی‌توان به مفاهیم و آثار وی نظمی منطقی داد. او اغلب فردی حاشیه‌ای در میان دانشگاهیان بود و مشاغلی عمدتاً در گروه‌های اقتصاد چند دانشگاه داشت. وی در پی
سه‌شنبه، 24 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه شناسی تورستاین وبلن
 جامعه شناسی تورستاین وبلن

 

نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی



 

از آن جا که وبلن آرای خود را نظام مند طرح نکرد، به سادگی نمی‌توان به مفاهیم و آثار وی نظمی منطقی داد. او اغلب فردی حاشیه‌ای در میان دانشگاهیان بود و مشاغلی عمدتاً در گروه‌های اقتصاد چند دانشگاه داشت. وی در پی درافتادن با تفکرات اجتماعی رایج یا قالب‌های مشخص رفتار اخلاقی و معنوی برنیامد. با این که طنزپرداز بود، مجموعه‌ای از نظریه‌های اجتماعی معتبر و ماندگار پدید آورد. بیشترین شهرت و سهم ماندگار وبلن در تفکر اجتماعی به آرای وی در خصوص طبقه‌ی مرفه مربوط است.

نظریه‌ی طبقه‌ی تن آسا

این که وبلن را منتقد طبقه‌ی تن آسا بنامیم، حق مطلب را در خصوص وی ادا نکرده‌ایم. او اصطلاح طبقه‌ی مرفه را در وصف افرادی به کار برد که به لحاظ اقتصادی عملکردی غیر مولد دارند و از این نظر، همچون افراد طبقه‌ی کاسب کار هستند. وبلن «گناه» طبقه‌ی مرفه را مصرف توأم با اسراف می‌دانست. اعضای این طبقه برای جلب توجه دیگران به مصرف متظاهرانه (خرید کالاهایی که برای ادامه‌ی حیات ضروری نیستند) و فراغت متظاهرانه (استفاده‌ی غیر مولد از وقت) می‌پردازند. بنا به نظریه‌ی وبلن، علاوه بر زیان‌هایی که اعضای این طبقه مستقیماً به ثبات اقتصادی جامعه وارد می‌آورند، برای اعضای طبقات اجتماعی نیز الگوی رقابت می‌شوند که نتیجه‌ی این امر، جامعه‌ای خواهد بود که به اتلاف زمان و پول می‌پردازد.
تلاش برای کسب سطحی از عزت نفس است که افراد را به انجام چنین رفتارهایی توأم با اسراف می‌کشاند. برای دستیابی یا حفظ احترام، صرفاً کسب ثروت یا قدرت کافی به نظر نمی‌رسد. از نظر وبلن در معرض دید قرار دادن ثروت و قدرت نیز برای عزت نفس دادن به فرد لازم است. او می‌نویسد:
برخورداری یک فرد از ثروت او را در نظر دیگران نه تنها مهم جلوه می‌دهد، بلکه حس مهم بودن او را در دیگران زنده و فعال نگه می‌دارد، اما این امر چنان که باید مایه‌ی رضایت افراد را از خودشان فراهم نمی‌کند. در تمام مراحل، به جز ابتدایی‌ترین مراحل فرهنگ، افراد معمولاً برگزیده با قرار گرفتن در فضای احترام آمیز و معافیت از انجام «کارهای پست» به عزت نفس دست می‌یابند (Veblen, 1947: 230).
بنابراین، وبلن در عین حال که علت شرکت کردن افراد در مشغله‌های طبقه‌ی مرفه را تشخیص داد، به انتقاد از آن نیز پرداخت و معتقد بود در پیش گرفتن یک زندگی مولد برای کسب عزت نفس کافی رضایت بخش است.
مشغله‌های مربوط به فراغت در ذهن افراد ارزشمند تلقی می‌شوند و به مثابه ابزاری برای کسب احترام از جانب دیگران بخشی از انعکاس فایده مندی است. با آغاز دوران صنعتی شدن، بیشتر شهرنشینان فرصت کمی برای ورزش کردن به دست می‌آورند. زندگی ثروتمندان همان «زندگی پرفراغتی» بود که به مردم شناسانده شده بود (Veblen, 1899). اعضای طبقه‌ی کارگر به ندرت نقشی بیش از تماشاچی مسابقات ورزشی داشتند. قوانین منع گردهمایی‌های گسترده (که به سبب ترس از شورش وضع شده بودند)، با حضور کنترل شده‌ی تماشاچیان در رویدادهای ورزشی تجاری شده لغو شدند. در آغاز قرن بیستم، توجه ویژه‌ای به ورزش معطوف شد. از آن جا که ثروتمندان غالباً از ورزش (مثلاً چوگان و اسب سواری) برای تثبیت تمایزات منزلتی خود با توده‌ی مردم بهره گرفته بودند، اعضای طبقه‌ی کارگر آن را فرصتی برای ورود به ردیف صاحبان ثروت و قدرت می‌دیدند (Coakley, 2001).
وبلن از این تغییرات به وحشت افتاد. او ورزش را ذاتاً غیر اخلاقی و خفت بار می‌دانست و آن را یا نشانه‌ی توقف پیشرفت بشر یا ناتوانی او برای رسیدن به رشد و بلوغ کامل روحی می‌دید (Nixon and Frey, 1996). از نظر او، ورزش گویای «سرشت غارت گرانه» ‌ای است که به استثمار، پرخاشگری مفرط، خصومت و انواع رفتارهایی منجر می‌شود که برای ایجاد نابرابری طی رقابت طراحی شده‌اند (Veblen, 1899). وبلن نگران بود که چنان چه اشخاص از طریق استثمار و رفتار غیر مولد به منزلت دست یابند، ارزش کار روزانه از بین برود (Phillips, 1993). او ورزش را، که هدف اولیه‌ی آن غلبه بر رقیب به هر قیمتی است، تا اندازه‌ای استثمارگرانه می‌دانست.
آخرین نکته در خصوص اهمیت نظریه‌ی طبقه‌ی تن آسا وبلن، توجه به مقوله‌ی مصرف، به جای تولید است. او در این کتاب، برخلاف سایر نظریه پردازان اجتماعی که مضمون تولید را مد نظر قرار دادند، به موضوع مصرف توجه کرد (Stater, 1997).

مصرف متظاهرانه

یکی از علت‌های انزجار وبلن از طبقه‌ی مرفه مصرف متظاهرانه و نگرش اعضای آن به زندگی بود. نیکسن و فری مصرف متظاهرانه را چنین توصیف می‌کنند: «نمایش عمومی مایملک، شیوه‌ی زندگی و رفتار به گونه‌ای که وضعیت مرفه، متظاهرانه به دیگران فهمانده می‌شود و این به قصد کسب تأیید یا برانگیختن رشک دیگران انجام می‌شود» (Nixon and Frey, 1996: 211).
نظام‌های اجتماعی، در بخش عمده‌ای از تاریخ بشر، به دو طبقه تقسیم شده‌اند؛ یکی صاحبان ثروت و / یا قدرت و دیگری محرومان از آن. با پیشرفت و پیچیده‌تر شدن نظام‌های اقتصادی، ساختارهای اجتماعی نیز تغییر کردند. چنان که وبلن توضیح می‌دهد «در سیر تکامل فرهنگی، پیدایش طبقه‌ی مرفه با پیدایش مالکیت مقارن است» (Veblen, 1899: 22). مشخصه‌ی جوامع مدرن وجود نظام قشربندی چندلایه در آنهاست. اعضای طبقه‌ی کارگر به علت موفقیت‌های مادی ثروتمندان به آنان حسد می‌ورزند. چنان چه درآمد کارگران از حد امرار معاش پایه فراتر رود، قدرت خرید آنان فزون‌تر می‌شود. وبلن معتقد بود که تلاش برای برخورداری از تنعمات مادی و برنامه ریزی کلی برای نحوه‌ی هزینه کردن باید به شیوه‌ای معقول صورت گیرد.
در دوره‌ی اشراف سالاری، که وبلن آن را «عصر بربریت» (Veblen, 1899)، رقابت در ولخرجی منحصر به ثروتمندان بود. این مسئله به تنهایی وبلن را آزرده خاطر می‌کرد، اما امروزه در نظام‌های اجتماعی با اقتصاد مبتنی بر صنعت مدرن، اعضای کل ساختار اجتماعی با ایدئال برازندگی به چالش برخاسته‌اند. او در نظریه‌ی طبقه‌ی تن آسا اظهار می‌کند که کسانی که بالاتر از سطح امرار معاش زندگی می‌کنند، عمدتاً از مازاد درآمدی که جامعه در اختیار آنان قرار داده است استفاده‌ی مفیدی نمی‌کنند. آنان به جای آن که در پی شکوفا کردن زندگی خودشان باشند و خردمندانه‌تر، هوشمندانه‌تر فهیمانه‌تر زندگی کنند، به دنبال این هستند که بر دیگران، با نشان دادن درآمد بیشترشان، تأثیر بگذارند. وبلن شیوه‌ها و ابزار این تأثیرگذاری را مصرف متظاهرانه خواند که ملازم با رفتارهایی است چون: هدر دادن پول، زمان و تلاش. آنها به نحوی کاملاً بیهوده در تعقیب لذت بخش بزرگ جلوه دادن خود و عزت نفس‌شان می‌روند.
وبلن سنت رایج میان زنان اشرافی چینی را در خصوص نوارپیچی پاها، نمونه‌ای افراطی از آمادگی برای تن در دادن به مصرف متظاهرانه به منظور کسب عزت نفس می‌دانست. ایشان که داشتن پاهایی کوچک را نشانه‌ی شرافت می‌دانستند چنین مشقتی را با کمال میل تحمل می‌کردند، عملی کاملاً بی ارزش و «عوامانه» که به هیچ وجه آنان را برتر از دهقانان نمی‌کرد. وبلن با آینده نگری حیرت انگیزش، استفاده از اتومبیل را نمونه‌ای از مصرف متظاهرانه در عصر مدرن معرفی کرد. او در نظریه طبقه‌ی تن آسا اظهار می‌کند که افراد اتومبیل‌هاشان را در وهله‌ی نخست، نه برای راحتی، استفاده یا حمل و نقل، بلکه برای حفظ منزلت‌شان در اجتماع انتخاب می‌کنند. با وصف این، مارک، مدل، تجهیزات اضافی و روکش صندلی اتومبیل‌ها بیشترین اهمیت را در نظر افراد دارند. او شرایطی را پیش بینی کرد که خانواده‌ها پول غذای فرزندانشان را صرف خرید بنزین برای اتومبیل‌های‌شان می‌کنند (Veblen, 1899).
فراغت متظاهرانه ارتباط نزدیکی با مصرف متظاهرانه دارد. وبلن فراغت متظاهرانه را شیوه‌ای از زندگی می‌دانست که در آن دنبال کردن فراغت و جلوه‌های امتیازات طبقاتی برای کسب تأیید یا برانگیختن رشک دیگران به کار برده می‌شود و از این طریق عزت نفس تقویت می‌شود. افرادی که به فراغت متظاهرانه می‌پردازند، می‌کوشند در جمع‌های عمومی شواهدی ارائه دهند دال بر این که می‌توانند بی آن که نیازی به کار کردن داشته باشند، گذران زندگی کنند. نمونه‌های فراغت متظاهرانه از نظر وبلن (1899) عبارت‌اند از: دانستن زبان‌های مرده و علوم غریبه؛ تلفظ صحیح کلمات، شناخت هنر؛ ورزش کردن و تماشای مسابقات ورزشی؛ وقت گذرانی در مسابقات سگ دوانی و اسب سواری. او استخدام خدمتکار را بارزترین جلوه‌ی اتلاف وقت در میان طبقه‌ی مرفه می‌دانست؛ این زمانی است که برای مراقبت و نگهداری از کسی تلف می‌شود که توان پرداخت بهای چنین اتلاف وقتی را دارد.

اتلاف سرمایه

یکی از پیامدهای جانبی مصرف و فراغت متظاهرانه اتلاف سرمایه است. از نظر وبلن تمام افراد، از هر طبقه‌ی اجتماعی، به اتلاف پول و وقت مشغول‌اند. او معتقد بود، افراد معدودی عامدانه در پی اتلاف پول و وقت می‌روند. در عوض، مردم مصرف متظاهرانه را ضروری می‌دانند، چرا که هنجارهای فرهنگی این گونه رفتار را به آنان تحمیل می‌کنند. در جوامع صنعتی، پول خرج کردن هنجاری فرهنگی است. در امریکا، مصرف از عوامل حیاتی در موفقیت اقتصادی کشور است. مصرف به نوعی وظیفه بدل می‌شود (Veblen, 1899). از نظر وبلن، مصرف متظاهرانه‌ی افراد منحصر به اعمالی نیست که همگان آن را می‌بینند، بلکه در فعالیت‌های کاملاً شخصی آنان، در زیاده روی‌هایی که در زمینه‌ی ارضای خواسته‌های خود می‌کنند نیز وجود دارد (برای مثال، حمام کردن با عطرهای خوش بو در فضایی پر از شمع‌های معطر گران قیمت برای «لذت بردن» از استحمام). وبلن نتیجه می‌گیرد که مصرف متظاهرانه به نقطه‌ای رسیده است که «عادات ذهنی» تقریباً در همه‌ی زمینه‌ها سایه افکنده است.
به تعبیر وبلن، «عادات ذهنی» مشخصه‌ی اصلی دارند (Shley and Orenstein, 1985):
1. بر مبنای تأملی عقلانی صورت نمی‌گیرند.
2. آنها ظاهراً مطابق با اصل شعور متعارف حاکم بین مردم هستند و در واقع، آن را می‌سازند.
3. حتی اگر شرایط مادی (انواع فعالیت کار) که باعث به وجود آمدن آنها شده‌اند از بین بروند، آنها در برابر تغییرات مقاومت می‌کنند و مدت‌ها سرسختی نشان می‌دهند.
در جوامع مدرن «صاحبان صنایع»، که وبلن آنان را اشرافیت نوین می‌نامد، مدیریت بنگاه‌های بزرگ را به عهده دارند. این افراد کنترل بخش بزرگی از منابع جهان را در دست دارند و خود تحت کنترل هیچ دولتی نیستند. ایشان به مثابه صاحبان صنایع، آن گونه که در خور ثروت و موقعیت‌شان باشد، با خوشرویی رفتار می‌کنند. آنها این توانایی را دارند که «اعمال نیک» انجام دهند (Veblen, 1904). و به اهدای پول برای انجام امور ارزشمند می‌پردازند (از جمله‌ی آنها می‌توان به راه‌اندازی کتابخانه‌های اندرو کارنگی اشاره کرد). اما، چنان که مارکس قبلاً متذکر شده بود، سرمایه داران نیکوکار با کارهای نیکی که برای مردم انجام می‌دهند، فقرا را مطیع نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند انگیزه‌های انسان دوستانه مانع از کسب سود آنان شوند (Adams and Sydie, 2001). وبلن سرمایه داران را در هدر دادن بخش عمده‌ای از منابع، گاه عمداً و گاه به طور غیر مستقیم، مقصر می‌دانست. به عقیده‌ی او، آنان به ویرانگری یا تخریب کالاها و منابع، چه مستقیم (مثلاً با جنگ افروزی) و چه غیر مستقیم (مثلاً با از مد انداختن کالاها)، می‌پردازند. از نظر وبلن، اگر سرمایه داران می‌توانستند در دل نظام اقتصادی خود نیاز دائم به جایگزینی کالاهای مصرفی با مدل‌های جدیدتر و پیشرفته‌تر مدل ابتدایی را جای دهند، می‌توانستند به سود کلان‌تری دست یابند.
وبلن در خصوص جامعه‌ی مدرن، که به زعم وی سرمایه داران در آن به اتلاف، تخریب و ویرانگری صنایع مشغول‌اند و هر روز به صف افرادی که مشتاقانه به مصارف متظاهرانه و مشغولیت‌های طبقه‌ی مرفه می‌پردازند، افزوده می‌شود آشکارا موضعی منفی اتخاذ کرد. دیدگاه بدبینانه‌ی او درباره‌ی ماهیت جامعه‌ی صنعتی، در بسیاری از آثارش نمود یافته است.

نظام صنعتی و بنگاه‌های تجاری

یک نظام صنعتی با به حداکثر رساندن حجم تولید و کاستن هزینه، به بهترین نحو منافع توده را تأمین می‌کند. سرمایه داران یا بنگاه‌های تجاری با کاهش حجم تولید و بالا بردن قیمت‌ها کسب منفعت می‌کنند. چنان که مارکس پیش از این نیز متذکر شده بود، تعارض میان توده‌ی مردم و سرمایه داران گریزناپذیر است.
وبلن، با بهره گیری از رویکرد مارکسیستی، به این نتیجه رسید که ناسازگاری میان صنعت و تجارت اجتناب ناپذیر است. بنگاه‌های تجاری که «صاحبان» صنایع آنها را اداره می‌کنند، در پی کسب سود برای شرکت‌های‌شان هستند؛ اما برای آن که سود خود را بالا نگه دارند، اغلب می‌کوشند حجم تولید را محدود کنند. این اقدام مانع فعالیت کارکردی نظام صنعتی می‌شود و بر جامعه، به مثابه یک کل تأثیر منفی می‌گذارد. در صورتی که صنعت به سطوح مطلوب برسد، جامعه بهتر انجام وظیفه خواهد کرد. وبلن اساساً رهبران صنایع را منشأ بسیاری از مسائل اجتماعی می‌دانست و معتقد بود صنایع را باید کسانی اداره کنند که درک بهتری از نظام صنعتی دارند و به رفاه عمومی جامعه می‌پردازند؛ مهندسان از جمله افرادی بودند که از نظر وبلن برای ایفای این نقش مناسب به نظر می‌رسیدند.
وبلن در نظریه‌ی بنگاه‌های تجاری (1904)، انگیزه‌ی تجارت را کسب سود مالی اساساً از راه خرید و فروش بیان کرد. هدف و پیامد معمول این امر انباشت ثروت است (Veblen, 1904). او شرح داد که بنگاه‌های تجاری هم زمان با پیشرفت ماشین آلات گسترش یافته‌اند. وبلن برای تأیید نظریه‌ی خود در خصوص بنگاه‌های تجاری به جست و جوی ریشه‌های تاریخی توسعه‌ی تجارت از قبل از دوران مدرن پرداخت، به ویژه از طریق تحلیلش از صنعت کشتیرانی. او بررسی کشتیرانی را مهم می‌دانست زیرا «کشتیرانی تنها نوع تجارت عظیم به حساب می‌آمد که مستلزم سرمایه گذاری یا مدیریت تجهیزات و فرایندهای مکانیکی گسترده بود که با واقعیات صنعت مکانیکی مدرن قابل مقایسه است» (Veblen, 1904: 21).
تجار اولیه ترجیح می‌دادند کارفرمایانی باشند در اموری چون طراحی، ساخت و ساز، مدیریت فروشگاه، و مدیریت مالی. از نظر وبلن درآمدی که آنان از این طریق داشتند، بیش از درآمدی بود که رهبران تجارت در دوران مدرن از این طریق به دست می‌آوردند. آنان بیش از آنکه اهل تدبیر در امور مالی باشند، خریداران و فروشندگانی ریسک پذیر بودند. اما با پیدایی عصر ماشین، شرایط تجارت تغییر کرده بود.
تجار به جای آن که سرمایه‌ی خود را، همچون کاسب کاران، صرف واسطه‌گری کالاها بین تولید کنندگان و مصرف کنندگان کنند، صرف فرایندهای صنعتی کردند. به این ترتیب، سرمایه‌شان را از شر تهدید اتفاقات پیش بینی ناپذیر فصلی و بلاهای آسمانی خلاص کردند و بحران‌های ناشی از فرایندهای صنعتی را که تا حد زیادی تحت کنترل خودشان بود، ترجیح دادند. (Veblen, 1904: 22)
رهبران تجارت مدرن هم اکنون می‌توانند فقط به امور مالی بپردازند. در نتیجه، از نظر وبلن ایشان تا وقتی که به سرمایه گذاری مستقیم در صنعت نپردازند، درآمد کسب نمی‌کنند. برای مثال، آن چه در وهله‌ی نخست مد نظر شرکت‌های سهامی جدید (به مثابه نوعی از تجارت) قرار می‌گیرد فروش و کسب سود است، نه اموری چون حفظ کیفیت کار یا ایجاد اشتغال گسترده در جامعه. با این حال، وبلن رهبران تجارت مدرن را مسبب رشد چشمگیر ظرفیت تولید صنعتی دانست.
وبلن تولید در نظام صنعتی را مرکب از سه عامل هم تراز می‌دانست: زمین، کارگر و سرمایه (Veblen, 1921). «طرح سه عاملی فوق در تولید مبتنی است بر سه طبقه‌ی شناخته شده‌ی درآمد یعنی اجاره، دستمزد و سود و بر این فرض استوار است که هر چیزی که درآمدی از آن حاصل شود، یک عامل مولد به شمار می‌آید» (Veblen, 1921: 27). از نظر وبلن این طرح از قرن هجدهم (دوران صنعتی شدن) وجود داشته است. او در جایگاه علم در تمدن جدید (1961/1919)، این سه عامل را در چارچوب قوانین اقتصادی توصیف کرد که «طبیعی» یا «عادی» اتفاق افتادند (p. 280).
وبلن در طرح سه عاملی تولید به بیان نکات مهمی در خصوص فنون صنعتی، که آنها را در زمره‌ی عوامل تولید قلمداد نکرده است، می‌پردازد.
از نظر او «فنون صنعتی را نمی‌توان در شمار عوامل تولید در فعالیت‌های صنعتی دانست؛ به این علت واضح که هیچ درآمد معین یا مشمول مالیاتی دربرندارد و نمی‌توان مشخصاً سهم آنها را در تولید تعیین کرد. فنون صنعتی حاصل دانشی برآمده از تجربیات گذشته و متعلق به همگان است. به عبارتی دیگر، دارایی تقسیم ناپذیری است که کل اجتماع به آن دست یافته و آن را به آیندگان منتقل می‌کند. البته فنون صنعتی بنیاد و اساس صنعت مولدند، اما جز در موارد اندکی که مشمول حق انحصاری بهره برداری یا اسرار تجاری می‌شوند، در مالکیت هیچ کس نیستند. بنابراین نمی‌توان آن را از عوامل تولید به شمار آورد.» (Veblen, 1921: 28).
وبلن اذعان داشت که با پیشرفت سریعی که در تکنولوژی رخ می‌دهد، نمی‌توان فنون صنعتی را در بحث‌های مربوط به عوامل تولید نادیده گرفت (Veblen, 1921). او فنون صنعتی را دانشی انباشته در خصوص روش‌ها و ابزار می‌دانست (Veblen, 1921: 63). بنابراین، فنون صنعتی را شاید بتوان محصول دانشی تکنولوژیکی دانست که در طول تاریخ گسترش یافته و پیوسته با نوآوری‌ها و خلاقیت‌های صنعتی تحول پذیرفته است.
فنون صنعتی مسئله‌ی جمع گرایی و فعالیت‌های زندگی جمعی است و بنابراین، اجتماع در کل به این دانش تکنولوژیک دست یافته است و آن را به آیندگان منتقل می‌کند (Veblen, 1947). فنون صنعتی محصول دانشی است که از گذشته به بشر رسیده است و مادامی که بینش‌ها و مهارت‌های جدید مرتباً اضافه می‌شوند و در پیکره‌ی عظیم‌تر دانش تکنولوژیک به کار گرفته می‌شوند، پیوسته در معرض تغییر است. با و جود این، فنون صنعتی همیشه در دسترس همه‌ی اعضای جامعه نیست. چنان که وبلن شرح داد «با پیشرفت فنون صنعتی و اهمیت یافتن مالکیت و تخصصی شدن صنعت، اسرار تجاری، جواز امتیاز و حق انحصاری ارزشی بسیار خواهند یافت و فنون صنعتی از سهم عادی تکنولوژی تفکیک خواهند شد» (Veblen, 1947: 178).
نظام صنعتی تحت کنترل صاحبان صنایع است، و چنان که پیش‌تر توضیح داده شد، توجه اصلی آنان به محدود کردن تولید برای تحقق حداکثر سود است. تعقیب این سود اساساً برای جامعه زیان بخش است، به ویژه برای کارگران که (با توجه به محدودیت‌های تولید و برنامه‌های کاهش هزینه) بیکار می‌شوند و مصرف کنندگان که ناچار خواهند بود برای کالاها و خدمات، هزینه‌ی بیشتری بپردازند. با وجود این واقعیت که کسب سود هدف اصلی تجارت است، پیشرفت‌های تکنولوژیکی در تولید، صنعت را چنان کارا و سودمند کرده بود که نظام اقتصادی امریکا شکوفا شد.

نظریه‌ی اقتصادی

وبلن یک اقتصاددان بود. چنان که ریتزر می‌گوید، «اگر قرار بود وبلن در طول زندگی‌اش با رشته‌ای شناسایی شود، آن رشته اقتصاد بود (حتی زمانی ریاست انجمن اقتصاد امریکا نیز به او پیشنهاد شد که نپذیرفت)» (Ritzer, 2000: 327). وبلن در مقاله‌ای با عنوان «چرا اقتصاد علمی تکاملی نیست؟» (1898)، رویکردی مبتنی بر «علیت تراکمی» در بررسی رفتارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مطرح کرد. او از منتقدان اقتصاد زمانه‌ی خود و ایده‌ی حاکمیت قوانین طبیعی بر رفتار انسان بود، چنان که در همین خصوص گفت: «تفکرات موجود در علم اقتصاد به طور ناامید کننده‌ای قدیمی شده‌اند و قادر نیستند. به نحوی به موضوعات مربوط به خود بپردازند که این رشته را به علمی مدرن تبدیل کنند... امروزه احتمالاً هیچ اقتصاددانی یا جسارت آن را ندارد که بگوید این علم، چه در جزئیات نتایج و چه در مشخصه‌های بنیادی نظری، به یک صورت بندی قطعی رسیده است، یا رغبتی به آن نشان نمی‌دهد» (Veblen, 1919/ 1961: 56).
وبلن در مجموعه مقالاتی که نخستین بار در سه جزوه، در فصل نامه‌ی اقتصادی (1899 و 1900) به چاپ رساند، به تحلیلی تاریخی از نظریه‌های اقتصادی پرداخت. او در یکی از این مقالات با عنوان «پیش پنداشت‌های علم اقتصاد» نوشت که «در گذشته، در علم اقتصاد صرفاً به رده بندی رفتارهای اقتصادی پرداخته می‌شد، اما به تدریج متفکران مکاتب گوناگون در این علم تا حدودی از این شیوه‌ی رده بندی فاصله گرفتند و از منظری تکوینی به فرایندهای زندگی اقتصادی نگریستند، و در مواردی حتی بعدها هم ارزش مربوط به رده بندی نتایج حاصل مورد ملاحظه قرار نگرفت» (Veblen, 1947: 39). به هر رو، وبلن این تغییر مسیر از سنت‌های دیرینه‌ی صورت بندی نظری را پیشرفتی در علم به شمار می‌آورد. تفکر عینی منعکس کننده‌ی چارچوبی تکاملی است و این رویکرد اغلب با عادات «خشک» ذهنی به مخالفت برمی‌خیزد. ایده‌ها و ایدئال‌های تکاملی در نقطه‌ی مقابل ایدئال‌ها و روش‌های مبتنی بر رده بندی قرار دارند که پیش از دیدگاه‌های تکاملی مطرح بودند.
وبلن در مقاله‌ی «سرآغاز مالکیت» (1898)، که ابتدا در نشریه‌ی جامعه شناسی امریکا به چاپ رسید، نوشت که بنابر نظریه‌های پذیرفته شده، در علم اقتصاد، حق مالکیت کار مولد متعلق به کسی است که آن را تولید می‌کند. از نظر وبلن میان دیدگاه سوسیالیست‌ها و اقتصاددانان کلاسیک (یعنی دو قطب متفکران اقتصادی) تفاوتی اساسی وجود نداشت (Veblen, 1964). به تعبیر او، «سوسیالیست‌ها معتقدند باید شرایطی فراهم آید که کارگران محصول کامل کار خود را دریافت کنند. اصل بدیهی برای اقتصاددانان کلاسیک همان قدر که سود به همراه داشته است، دردسرآفرین هم بوده است. این مسئله مشکل این دو گروه را مبنی بر این که چطور سرمایه داران را می‌توان «تولید کننده‌ی» کالاهایی دانست که در تملک دارند و چطور می‌شود آنچه را کارگران تولید می‌کنند به خودشان داد، حل نکرده است» (Veblen, 1964: 32). از نظر وبلن، مجادله بر سر حق مالکیت کار مولد و تملک دارایی، در طول تاریخ بشر همواره وجود داشته است (Veblen, 1964).
وبلن شکل‌گیری نظریه‌ی سودمندی اقتصادی را گونه‌ی ساده‌ی نظریه‌ی اقتصاد کلاسیک می‌دانست. از نظر او، مفهوم حقوق طبیعی فقط می‌تواند در قالب نظریه‌ی ایستا، لذت باورانه، عقل گرایانه، غایت شناسانه و قیاسی پذیرفته باشد (Ritzer, 2000). وبلن نظریه‌های غایت شناسانه و قیاسی را ناتوان در تبیین تغییرات اجتماعی می‌دانست که در عرصه‌ی زندگی اقتصادی رخ می‌دهند. فقط آن دسته از نظریه پردازان اقتصادی که حاضر شدند نظریه‌ها و قواعد مبتنی بر حقوق طبیعی و سودگرایی را کنار بگذارند، می‌توانند خود را دانشمند بخوانند. وبلن نشان داد که علوم جدید ماهیتاً تکاملی هستند (Veblen, 1898) از نظر او، از آن جا که علم اقتصاد متداول در آن زمان یک نظریه‌ی تکاملی نبود، بنابراین علمی محسوب نمی‌شد. وبلن اذعان داشت که نظریه‌های اقتصادی متداول را داده‌های تجربی حمایت می‌کردند (این از الزامات علم بودن است)، اما تحقیقات انجام شده در این حوزه علمی نبود. از نظر وی، اقتصاد باید پیوسته فهرست داده‌ها را با گزارش‌های داده شده از پیشرفت صنعتی بیامیزد، تا از این طریق برای علمی شدن، به مجموعه‌ی مبسوطی از دانش دست یابد (Veblen, 1898). در ضمن، علوم تکاملی مجموعه‌ی یکپارچه‌ای از نظریه را در اختیار دارند. نظریه‌ی تکاملی تغییرات را به حساب می‌آورد. به تعبیر وی، «نظریه‌ی تکاملی نظریه‌ی یک فرایند و یک زنجیره‌ی بازشونده است» (Veblen, 1919/ 1961: 58). بنابر استدلال وبلن، علوم اجتماعی باید چارچوبی تکاملی اتخاذ کنند.

نظریه‌ی تکاملی

تحلیل وبلن از جامعه‌ی بشری در سنت تاریخی ریشه دارد. او نخستین مرحله‌ی تاریخ بشر را «عصر بدویت» نامید که مشخصه‌ی آن صلح و همیاری بود (Veblen, 1914). در این زمانه توجه بشر به رفاه جامعه‌ی خود معطوف بود. با گذشت زمان، بشر رقابت جوتر شد و خوی غارت گری پیدا کرد و وارد مرحله‌ی دوم یعنی «عصر بربریت» شد که ویژگی بارز آن رقابت و جنگ طلبی بود. در خلال این دوره، توجه بشر به منافع شخصی و بهره گیری از فنون صنعتی برای دستیابی به تفوق اقتصادی بر دیگران جلب شد. عصر صنایع دستی و ماشین جانشین عصر بربریت شده که در آن، منافع مادی بر رفتار بشر سایه افکند. مالکیت ابزار تولید سنگ بنای جامعه‌ی صنعتی مدرن شد. ولع دستیابی به مواد خام و منابع ارزشمند بسیاری از جوامع را به جنگ پردازی کشاند. این جوامع غارت گر به مال اندوزی پرداختند و آن را نشانه‌ی موفقیت قلمداد کردند. سرانجام، جوامع مدرنی که از فنون صنعتی برخوردارند، بر دیگران غلبه خواهند یافت. اما این جوامع باید از وسعت کافی برخوردار باشند؛ چرا که «صنایع عظیم و گسترده فقط در جوامعی می‌توانند شکل بگیرند که وسعت کافی برای تأمین مشاغل تخصصی متعدد داشته باشند» (Veblen, 1947: 181).
وبلن متذکر شد که جوامع مدرن ادعای برتر بودن دارند و این ادعا به گونه‌ای صحیح به نظر می‌رسد. البته «ادعای فوق در کل بر سر برتری فرهنگ مدرن است، نه این که در همه‌ی زمینه‌ها و در همه‌ی موارد بهترین یا برترین باشد. در واقع این ادعا مبتنی بر تفوق همه جانبه نیست، بلکه تفوقی محدود به فعالیت‌های فکری است، چرا که خارج از این محدوده، بسیاری از تمدن‌های دیگر بر تمدن مدرن مغرب زمین برتری دارند» (Veblen, 1947: 3). حقیقت امر این است که جامعه‌ی مدرن بیش از سایر جوامع، قادر به انطباق با تغییرات محیط است. به علاوه، وبلن توضیح داد که افراد در تمدن مدرن بیش از دیگران قادر به اتخاذ بینشی غیر شخصی و بی طرفانه در برابر واقعیت‌های مادی‌اند که بشر مجبور است با آنها مواجه شود (Veblen, 1947). تمدنی که در آن چنین بینش واقع بینانه‌ای غالب است، بر فرهنگ‌هایی که فاقد آن‌اند برتری خواهد یافت.
از نظر وبلن، نظام‌های اجتماعی و نهادهای اجتماعی هم به تدریج در طی زمان تکامل می‌یابند. در نظریه‌ی تکاملی وبلن می‌توان تأثیر اسپنسر و ایده‌های داروینی را مشاهده کرد. او معتقد بود که نهادهای اجتماعی باید با تغییرات محیط انطباق یابند. او به ویژه به نقش تکنولوژی و صنعت و چگونگی تأثیرگذاری آن در کل، بر جامعه و به طور مشخص، بر صنعت پرداخت. وبلن، همچون اسپنسر، معتقد بود موجودات «اصلح» بقا می‌یابند و موجودات «فاقد صلاحیت» با خطر زوال مواجه‌اند. او از بینش تکاملی در نظریه‌ی تغییرات اجتماعی خود بهره گرفت. از نظر او، تغییرات اجتماعی رابطه‌ی مستقیمی با «وضعیت فنون صنعتی» یا‌هامن سطح تکنولوژی موجود در جامعه دارند (Veblen, 1904). وبلن متذکر شد، از آن جا که سطح تکنولوژی موجود در جامعه نقشی حیاتی در تعیین فرهنگ آن دارد، تأثیر تکنولوژی همیشه مستقیم نیست. تأثیر تکنولوژی بر جامعه می‌تواند با تأخیر و غیر مستقیم باشد. به عبارت دیگر، تکنولوژی جدید به خودی خود منجر به شکل گیری نظام‌های سیاسی، باورهای مذهبی و نگرش‌های اخلاقی جدید نمی‌شود، بلکه در نهادها، هنجارها و ارزش‌های موجود جامعه تغییر ایجاد می‌کند. او توضیح می‌دهد که «نهادهای اجتماعی که محصول فرایندی در گذشته هستند و با شرایط گذشته انطباق دارند، هرگز با مقتضیات زمان حال سازگاری کامل ندارند» (Veblen, 1899: 90).
تغییرات اجتماعی خود می‌توانند به قطب بندی جامعه منجر شوند. کسانی که به نوعی با تکنولوژی جدید سر و کار دارند، «منافع شخصی»‌شان در گرو تغییرات اجتماعی است، در حالی که، افرادی که «منافع شخصی»‌شان در گرو روش‌های قدیمی انجام امور است، خواهان حفظ نهادهای اجتماعی مستقر هستند، حتی اگر دیگر با پدید آمدن پیشرفت‌های تکنولوژیک سازگار نباشند. وبلن تکنولوژی را مظهر پیشرفت می‌دانست که سرانجام موجب از بین بردن نهادهای قدیمی و تغییر آنها، برای سازگاری با تغییرات قطعی خواهد شد. در نهایت آنچه با پیشرفت تکنولوژیکی و نوآورانه انطباق نیابد، زوال خواهد یافت. وبلن متذکر شد که برخی افراد و نهادها از انطباق عقب مانده‌اند. به علاوه، در دوران گذار از نظم قدیمی به نظم جدید اجتماعی، احتمال بروز تعارض‌های اجتماعی وجود دارد.
چارچوبی که وبلن برای تکامل در نظر داشت تک بعدی نبود. او به درستی می‌دانست که برخی فرهنگ‌ها فنون تکنولوژیک را از سایر جوامع وام می‌گیرند و به این ترتیب، از کوره راه‌ها و سختی‌های مسیر توسعه یافتن تکنولوژی‌ها رد نمی‌شوند. بنابراین، برخی جوامع می‌توانند از بعضی مراحل تکامل جهش کنند. فنون تکنولوژیک در این جوامع، به شکلی «پیش ساخته» وام گرفته می‌شوند. وبلن، برای نمونه شرح می‌دهد که چگونه آلمانی‌ها از پیشرفته‌ترین تکنولوژی ماشینی انگلیسی‌ها (در دوران صنعتی شدن) استفاده کردند، بدون آن که منافع شخصی‌شان در این شرایط اختلالی ایجاد کند (Coser, 1977). وبلن در مقاله‌ی «موقعیت ژاپن» (1915) طرح مشابهی را مطرح کرد. او ژاپن مدرن را برای صنعتی شدن، جامعه‌ای نسبتاً کامل توصیف کرد، چرا که مردم آن کشور «لبریز از احساس وفاداری به حاکمان خود هستند » و حاکمان ژاپن با وام گرفتن تکنولوژی، در شرایط پیشرفته‌تری در مقایسه با زمانی که آلمانی‌ها تکنولوژی را از انگلیسی‌ها وام گرفتند، سود خواهند برد.

عقب ماندگی فرهنگی و وام گیری فرهنگی

بیشتر دانشجویان در جامعه شناسی معاصر با اصطلاح عقب ماندگی فرهنگی، که ویلیام فیلدینگ آگبرن مطرح کرد، آشنا شده‌اند. بنا به نظریه‌ی وی، عقب ماندگی فرهنگی زمانی رخ می‌دهد که بخشی از فرهنگ پیش از سایر بخش‌های مرتبط، یا با شدت بیشتری، تغییر یابد (Ogburn, 1922, 1942). این امر موجب می‌شود بین اجزای فرهنگ رایج در جامعه شکافی به وجود آید که پیش از آن وجود نداشته بود (مثلاً استفاده از پست الکترونیکی موجب بروز شکاف بین کسانی می‌شود که از این امکان بهره می‌برند و کسانی که از آن بی بهره‌اند). بیش‌ترین کاربرد این نظریه اغلب در خصوص سازگاری نهادهای اجتماعی موجود با تکنولوژی‌های جدید است. وبلن نیز از اصطلاح فوق بهره گرفته بود.
دو مفهوم عقب ماندگی فرهنگی، و وام گیری فرهنگی از مفاهیم کلیدی در نظریه‌ی تکاملی وبلن به شمار می‌روند. وبلن هنگام توصیف پیشرفت‌های فنون صنعتی در جهان مدرن، اغلب به سرمایه دارانی اشاره می‌کند که تأمین «منافع شخصی‌شان» و باقی ماندن آنان در موضع قدرت، مستلزم حفظ نهادهای اجتماعی موجود است. سرمایه دارانی که به رواج تکنولوژی می‌پردازند، تغییرات اجتماعی، به ویژه تغییر در نهادهای سیاسی و اقتصادی را کاملاً در جهت منافع خود می‌بینند. به هر رو، نمی‌توان جلوی پیشرفت‌های واقعی تکنولوژیکی را گرفت و کسانی که خطر محیط در حال تغییر را نپذیرند، دست کم از جامعه‌ی رو به پیشرفت عقب می‌مانند. وبلن در نظریه‌ی بنگاه‌های تجاری (1904)، به توصیف مفاهیم تجاری و روش‌های گوناگون آن پرداخت که طی سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا تکوین یافتند. انگلستان پیشگام انقلاب صنعتی بود. رشد تکنولوژی در انگلستان در آن ایام، این کشور را به قدرتی جهانی بدل ساخت. سایر کشورهای غربی نیز به سرعت نیاز به صنعتی شدن را دریافتند. وبلن معتقد بود حتی صاحبان صنایع را، که به رواج تکنولوژی جدید می‌پردازند و برای به حداکثر رساندن سود خود عمداً تولید را محدود می‌کنند، می‌توان در عقب ماندگی فرهنگی مقصر دانست.
وام گیری فرهنگی ثمرات بسیاری برای جوامع به همراه می‌آورد. وام گرفتن تکنولوژی، پس از این که مبدعان اولیه‌ی آن نحوه‌ی به حداکثر رساندن تکامل کامل کاربرد آن را یاد گرفتند، شامل همه‌ی مزایای تکنولوژی منهای همه‌ی هزینه‌های اولیه‌ی آن است. مثلاً دستگاه‌های جدیدی که ابداع می‌شوند، چه بسا به لحاظ ایمنی، مخاطرات پیش بینی نشده‌ای را از خود نشان دهند. تجدیدنظر در طراحی این دستگاه‌ها، برای ایمن سازی و به حداکثر رساندن بازدهی، ارزش آنها را بسیار بالا می‌برد و با اطمینان از رفع اشکالات موجود در طرح اولیه، می‌توان به کپی سازی آنها پرداخت.
از نظر وبلن، وام گیری ایده‌های مشخص فرهنگی غالباً موجب کنار گذاشتن انبان اخلاقیات و «معنویات» فرهنگ مبدأ می‌شود (Veblen, 1914). البته وام گیری فرهنگی، در صورتی که محدودیت‌های مربوط به آداب و رسوم مانع آن نشوند، می‌تواند موجب بهره مندی از مزایای ایده‌های وام گرفته شده شود، و به این ترتیب، به کارایی صنعتی کمک می‌کند. از نظر وبلن، وام گیرندگان به لحاظ فکری از موقعیت بهتری برخوردارند که این خود می‌تواند منجر به کارایی تکنولوژیکی شود (Veblen, 1915/ 1942). با این همه، وبلن اذعان کرد که وام گیری فرهنگی می‌تواند پیامدهای منفی نیز به همراه داشته باشد. اول از همه، چه بسا جامعه‌ی وام گیرنده با استفاده از تکنولوژی جدید سازگار نباشد و این که تکنولوژی جدید ممکن است به قدری عظیم باشد که ضایعاتی برای جامعه‌ی وام گیرنده ایجاد کند.

ماهیت انسان: طبقه، جنسیت و نژاد

بخش عمده‌ای از ایدئولوژی و نظریه‌ی وبلن حول دارایی صنعت گران و تنگدستی کلی توده‌ی مردم متمرکز بود. او جوامع و نهادهای آن‌ها را ناقص می‌دانست و غالباً به آینده بدبین بود. وی برای بسیاری از رفتارهای بشری ریشه‌هایی عمیق قائل بود. در واقع، وبلن غرایز را محور بیشترین رفتارهای بشر می‌دانست، و معتقد بود انسان‌ها درگیر «کنش گرایشی»، رفتارهایی فارغ از فرایندهای تفکر آگاه، هستند (Veblen, 1914). این نوع رفتارها بدل به عادت شده، سرانجام نهادینه می‌شوند. به هر حال، از آن جا که انسان از نوعی هوش بالا برخوردار است، می‌تواند از رشته‌های سنت جدا شود. ابداعات و نوآوری‌ها منجر به پیشرفت‌های تکنولوژیکی و تغییرات اجتماعی می‌شوند، و این امر به سهم خود به شکل گیری و تغییر فرهنگ می‌انجامد. در نتیجه، به رغم وجود غرایز بشری، نیروهای اجتماعی همیشه رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهند و در آن تغییر به وجود می‌آورند.
از این رو، هر تعریفی از طبقه، جنسیت و نژاد دستخوش تغییر است. تغییرپذیری رفتار بشر می‌تواند برای کسانی که با محرومیت اقتصادی، ظلم، تبعیض نژادی و تبعیض جنسی مواجه‌اند، خبر دلگرم کننده‌ای باشد.
نظریه‌ی وبلن در خصوص طبقه با این فرض آغاز می‌شود که انسان صاحب غریزه‌ی مهارت است، یعنی نیاز به کار کردن، خلق کردن و ساختن دارد (Veblen, 1914). سرگذشت انسان نخستین نیز حاکی از تقلاهای روزانه‌ی اوست برای رفع نیازهای اولیه و بقا. نیاز انسان به داشتن منزلت اجتماعی، میل به دستیابی به دارایی مازاد بر نیاز را در او تحریک می‌کند. انباشت هر کالایی که فرد به آن علاقه دارد، خود به خود، برای دارنده‌ی آن در جامعه منزلت به بار می‌آورد. کالای مورد نظر بی اهمیت است، چرا که ثروتمندان از آن کالا استفاده‌ی ثمربخش نمی‌کنند، بلکه از آن برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران استفاده می‌کنند. از این رو، انباشت به خودی خود هدف می‌شود. با ظهور جامعه‌ی صنعتی، انباشت دارایی نشانه‌ی کامیابی افراد می‌شود.
کارگران طبقه پایین جامعه برای تأمین حداقل معیشت خود، ناچار شدند در کارخانه‌ها و در دیگر مشاغل دستی مشغول به کار شوند. آنان عموماً برای دریافت دستمزدی نسبتاً ناچیز، به کارهای سخت، با ساعات طولانی تن می‌دادند. به تدریج کار یدی برای ثروتمندان نفرت انگیز شد و سعی کردند برای پرداختن به فراغت متظاهرانه، به کلی کار کردن را کنار بگذارند. یکی از ویژگی‌های مهم فراغت متظاهرانه، طرز رفتار و آداب دانی است. اما به تعبیر وبلن، (برخورداری از) تربیت خوب مستلزم پشتکار و صرف وقت است و این‌ها رفتارهایی بودند که افراد طبقات پایین نمی‌توانستند وقت‌شان را به آنها اختصاص دهند (Veblen, 1899). ثروتمندان نه فقط وقت خود را صرف فراغت متظاهرانه می‌کردند، بلکه به مصرف متظاهرانه نیز می‌پرداختند. آنان برای به رخ کشیدن منزلت اجتماعی‌شان، کالاهایی گران قیمت و به لحاظ کارکردی، بی مصرف می‌خرند (نظیر لباس‌های پر زرق و برق و اتومبیل‌های لوکس).
این گونه رفتارها (در بین سایر رفتارها) ماهیت جامعه‌ی صنعتی را بازگو می‌کنند. از نظر وبلن، ثروتمندان را عطش دستیابی به ثروت بیش‌تر و منزلت بالاتر به اضمحلال می‌کشاند که اغلب به بهای از دست دادن بازدهی مولدشان است. چنان که وبلن می‌گوید، «امروزه خوشبختی در وهله‌ی نخست، رفاه اقتصادی معنا می‌دهد، در حالی که سابقاً به معنای کفایت صنعتی به کار گرفته می‌شد» (Veblen, 1904: 178). وبلن فرا رسیدن زمانی را هشدار داد که طبقه‌ی ثروتمند به قدری مشغول فراغت طلبی‌هایش می‌شود که در معرض خطر از دست دادن غریزه‌ی صیانت نفس قرار می‌گیرد. «فراغت و انباشت ثروت سرانجام به ضعف و پوسیدگی این طبقه منجر می‌شود، به ویژه زمانی که افراد تازه به دوران رسیده (nouveau riche) آنان را از میدان به در کنند» (Adams and Sydie, 2001: 250). پارتو نیز در نظریه‌ی «چرخش نخبگان» به همین نکته اشاره کرده است. وبلن در نظریه‌ی طبقه‌ی تن آسا، با بررسی نقش جنسیت در جامعه متذکر شد که در ابتدای تاریخ بشر، مرد و زن سهم یکسانی از بار زندگی را بر دوش داشتند، اما با گذشت زمان، زنان فقیر بیشتر و بیشتر متحمل وظایف سنگین شدند (1899:13). بارداری و پرستاری که از واقعیات بیولوژیکی زنان است، قطعاً امکان تحرک زنان نخستین را محدود می‌کرد، حال آن که مردان می‌توانستند برای مدتی قبیله را ترک گویند، بدون آن که بقای آن به مخاطره افتد. به این ترتیب بود که در جوامع ابتدایی شکارچی - گردآورنده، تقسیم کار مبتنی بر جنسیت به اوج خود رسید و فعالیت‌های مربوط به مواردی چون شکار، جنگ، حکومت، دین و ورزش مختص مردان شد. عجیب نیست که این فعالیت‌ها را احترام آمیز تلقی می‌کردند (Phillips, 1993). از نظر وبلن، ماهیت متجاوزانه‌ی شکار کردن و جنگیدن آنها را به نقش‌هایی مردانه بدل کرد و به این ترتیب، زنان بیشتر به اشتغال در امور معمول روزانه، و هر چند مولدتر، رانده شدند. این ایده که شکار کردن در کل جهان فعالیتی مختص مردان بوده است، در مطالعه‌ای که جی. پی. مرداک (1935) در خصوص وظایف «مناسب» زنان و مردان در 224 جامعه‌ی پیشاصنعتی صورت داده، به طور خلاصه آمده است.
کارهای روزمره در خور برترین مردان نبود. آنان در پی کسب انواع نشان افتخار بودند. در مرحله‌ی مربوط به شکارگری، دارایی مردان، به مثابه نشان‌های افتخار، مایه‌ی تفاخرشان بود و پرخاشگری خصلتی ارزشمند در آنان تلقی می‌شد. وبلن نشان داد که در مرحله‌ی بربریت، به اسارت گرفتن زنان و به تصرف درآوردن آنان عمدتاً نشان افتخار به شمار می‌آمد. او متذکر شد، در میان طبقه‌ی ثروتمند جامعه‌ی صنعتی مدرن، از جمله ارزشمندترین ویژگی‌های زنان عبارت است از داشتن دستانی ظریف و کمری باریک، ویژگی‌هایی که در فعالیت‌های کاری تولیدی ارزش چندانی ندارد. در واقع، از آن جا که در خانواده‌های ثروتمند زنان مجبور به کار کردن نبودند، این امر دلالت بر برخورداری مالی آنان می‌کرد (Veblen,1899). نحوه‌ی لباس پوشیدن زنان از نشانه‌های دیگر برخورداری مالی به شمار می‌رفت. زنان ثروتمند با خرید لباس‌ها و زیورآلاتی که به طرز مضحکی گران بودند، خود را سرگرم مصرف متظاهرانه می‌کردند و از این طریق بیکاری همیشگی خود را برای دیگران به نمایش می‌گذاشتند (Veblen, 1894).
از نظر وبلن، نقش‌های جنسیتی موجود آن گونه که باید باشند، نیستند. او حقوق زنان را از مهم‌ترین موضوعات اجتماعی می‌دانست. از نظر وی، زندگی زنان نباید نسبت به زندگی مردان در رتبه‌ی دوم اهمیت باشد و جامعه‌ی صنعتی مدرن باید آنان را برای شکوفا کردن نقش‌های جنسیتی‌شان آزاد بگذارد.
بسیاری از سوگیری‌های وبلن را می‌توان در مباحث وی در خصوص نژاد یافت. او در نظریه‌ی تکاملی‌اش اشاراتی به سیاه پوستان جنوب امریکا دارد و آنان را مردمانی با «کارایی اقتصادی پایین، یا هوش پایین، یا هر دو» خوانده است (Veblen, 1899: 322). از نظر او، تفاوت‌های فردی و نژادی در غرایز است. او اروپاییان (و ملل تحت استعمار آنان) را، به علت «آمیختگی» نژادی‌شان یا چند نژادی بودن‌شان برتر از «فرهنگ‌های پایین‌تر»، که تجانس نژادی دارند، می‌دانست. از نظر وبلن، غرایز اروپاییان به گونه‌ای است که بهتر خود را با تغییرات محیط سازگار می‌کنند. او در مقاله‌ی «نژاد سفید و فرهنگ آریایی» نوشت:
گونه یا گونه‌های بلوند انسان‌ها (که احتمالاً همان بلوندهای دراز جمجمه‌اند) در واپسین یخبندان سختی که در اروپا رخ داد، در پی جهشی که در نژاد مدیترانه‌ای صورت گرفت، پدید آمد... پس از آن که این موجود جهش یافته از شرایطی که به آن دچار شده بود، جان سالم به در برد، قاعدتاً باید، به واسطه‌ی استعداد ذاتی‌اش، توانسته باشد خود را با شرایط اقلیمی که در خلال مرحله‌ی اولیه‌ی عصر نوسنگی در اروپا حاکم شد سازگار کند. در واقع، این گونه را باید نوعی انسان دانست که به طور انتخابی، با وضعیت تکنولوژیک آغاز عصر نوسنگی سازگاری یافته است... (Veblen, 1919/1961: 477).

تحصیلات عالی

به نظر می‌رسد محیط‌های دانشگاهی ارزش‌های والا و اهداف معقول تحصیلات، یعنی علم و پژوهش را ارج می‌نهند. با این حال، وبلن متذکر شد که بسیاری از همکارانش هیچ یک از آنها را قبول نداشتند. این امر برای اساتیدی که همکاران‌شان برای این بنیاد محض آموزش عالی‌تر ارزشی قائل نیستند، دردآور است. وبلن به چنین تشکیلات آموزشی که از اهداف معقول خود منحرف شده‌اند، چندان امیدی نداشت (Veblen, 1918/1957). دین دیگر موقعیتی اقتدارآمیز در دانشگاه‌ها نداشت و تجارت جایگزین آن شده بود. از نظر وبلن، هر یک از این دو (دین و تجارت)، به شدت مانع حضور دیگری بود. وبلن اهداف تجاری را، که مبتنی بر ملاحظات اقتصادی‌اند، با اهداف آموزشی، یادگیری و پژوهش در تضاد می‌دانست.
مطلوب آن است که کلاس‌های آموزشی کوچک باشند و فقط دانشجویان کوشا فضای آنها را اشغال کنند. به هر حال نظام دانشگاهی، در خلال قرن بیستم، خود را موظف کرده بود که تعداد زیادی دانشجوی دوره‌ی کارشناسی فارغ التحصیل کند. وبلن دریافت که جامعه برای افراد تحصیل کرده ارزش قائل است، اما به عقیده‌ی او، این وظیفه به جای دانشگاه‌ها باید به دبیرستان‌ها و مؤسسات فنی و حرفه‌ای واگذار شود. نظام دانشگاهی برای آن که پاسخ گوی تعداد افزاینده‌ی دانشجویان باشد، شیوه‌های متعددی را به کار گرفت تا از استانداردسازی و کنترل عمومی اطمینان حاصل کند.
وبلن به ویژه از رواج انواع و اقسام فعالیت‌های فوق برنامه‌ی درسی در دانشگاه‌ها، که برای پرورش عادات تفکر و زندگی طراحی شده بودند، ناراحت بود. از جمله فعالیت‌هایی که وبلن از آنها نفرت داشت، فعالیت‌های ورزشی، تشکیل انجمن‌ها و کانون‌های دانشجویی بود. از نظر او، چنین فعالیت‌هایی دانشجویان را به سمت اشتغال در حوزه‌های تجاری سوق می‌داد. وبلن نگران زمانی بود که معیار اصلی انتخاب یک دانشگاه، فعالیت‌های فوق برنامه‌ی دانشجو بشود نه (معیار) پی گیری پژوهش و پیشرفت علم. او از ریاست دانشگاه، به ویژه هیئت مدیره‌ی آن ناامید شده بود و اکیداً معتقد بود که آنها درک درستی از تحصیلات عالی ندارند و در نتیجه، در علم و پژوهش اختلال ایجاد می‌کنند. از نظر وی، اعضای هیئت مدیره و رؤسای دانشگاه‌ها به جای ملاحظات علمی، مسائل اقتصادی را مد نظر دارند.
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریه‌های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط