یادی از بهار

نگاه کوتاهی به تاریخ صد یا دویست سال گذشته نشان می‌دهد که در کنار جهانگیران و جنگاوران و کشتارها و درندگیهای آزمندان، بزرگانی هم در رده‌های دانش و هنر و خدمت به مردم در همان دورانها پدید آمده‌اند. عالمانی مانند
جمعه، 27 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یادی از بهار
 یادی از بهار

 

نویسنده: فضل الله رضا




 

نگاه کوتاهی به تاریخ صد یا دویست سال گذشته نشان می‌دهد که در کنار جهانگیران و جنگاوران و کشتارها و درندگیهای آزمندان، بزرگانی هم در رده‌های دانش و هنر و خدمت به مردم در همان دورانها پدید آمده‌اند. عالمانی مانند ماکسول انگلیسی پدر نگرش موجهای مغناطیسی، ریاضیدان فیلسوف فرانسوی هانری پوآنکاره، شاعر حکیم آلمانی گوته، مخترعانی مانند هنری فورد و توماس ادیسن آمریکایی، نویسندگانی مانند ارنست همینگوی آمریکایی و آزادگانی مانند مهاتما گاندی، مارتن لوتر کینگ و نلسن ماندلا.
در دو قرن گذشته که دانشهای نوبنیاد و انقلاب صنعتی بازار مصرف اروپا و آمریکا و ژاپن را پر خریدار کرد، ما ایرانیان با علوم و صنایع غربی و نظام اجتماعی آن چندان آشنایی نداشتیم ناگزیر ما در این دوران نامدارانی در عرصه‌ی علوم ریاضی و طبیعی و مهندی و پزشکی در سطح جهانی به وجود نیاورده‌ایم.

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست *** عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد؟

پیشرفت‌های شگفت‌انگیز علم و فناوری در صد سال گذشته، مقیاس ارزش‌گذاری ما را نسبت به تمدن چند هزار ساله و هویت ملی کشورها دگرگون کرده است. نام بسیاری از شاهان و امیران و جهانگیران قرنهای گذشته همراه با خدمات ابتدایی ایشان، در دفتر تاریخ بشر کمرنگ شده، ولی نامها و خدمات معنوی بزرگان آدمیت و جانبداران آزادی و صلح و صفا و علم و هنر و موسیقی و نقاشی درخشش بیشتری پیدا کرده است. اکنون در تاریخ شش هزار ساله و شناسنامه‌ی ملی قوم ایرانی نام بزرگانی مانند پیامبران و دانشمندان و هنرمندان و شاعران، جایگاه برتری به دست آورده است.
با تأسف بسیار باید گفت که از هیچ یک از بزرگان قدیم ما (بیوگرافی) حسب حال اطمینان‌بخشی برجای نمانده است. حال آنکه محتوای کتابهای تعصب‌آمیز تاریخ را که زیر نفوذ قدرتمندان جهان تدوین شده‌اند همچنان در مدارس، در مغز نوجوانان می‌انبازند. هنوز روشن نیست که آدمی چه چیزها را باید بیاموزد و چه نقش‌ها را از ذهن به در کند!

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند *** ما دل به جلوه‌ی که دهیم اختیار چیست؟
حافظ

در دوران ما که اشاعه‌ی اطلاعات و معارف در دسترس همگان است. اگر جوینده‌ای از سیاست روز و تعصبهای ابتدایی جامعه برکنار بماند، شاید بتوان بزرگان حقیقی جهان را از گروه نام‌آوران پر سر و صدای رسانه‌ها جدا کند و تا اندازه‌ای قهرمان‌های حقیقی دوران‌ها را بشناسد.
در فهرست نامداران دویست سال گذشته‌ی ایران می‌توان اقلاً بیست یا سی نفر را جای داد. نگارنده اگر بخواهد به سلیقه‌ی خود یکی از بزرگان این دوره‌ی ایارن را جستجو کند نام شاهان و امیران و تصاحب‌کنندگان املاک فراوان را به کنار می‌گذارد. اما نام کسانی مانند امیرکبیر، قائم مقام فراهانی، دکتر محمد مصدق، قوام السلطنه، محمدعلی فروغی، علی‌اکبر دهخدا، تقی‌زاده، بهار و جمالزاده را نمی‌توان به آسانی از فهرست به در کرد. در شناسنامه‌ی ملی این نامداران اگر هم کاستی‌هایی ناگزیر رخ داده شود در برابر خدمات بزرگ ایشان ناچیز است.
به روی نگارنده بر مبنای ذوق خود ملک‌الشعراء بهار را یکی از بزرگان صاحب نام این دوران می‌پندارد و چون از محدودیت اطلاعات خود آگهی دست اول دارد، از به کار بردن صفات بزرگترین یا نامدارترین پرهیز می‌کند. همین‌قدر بهار را یکی از بزرگان‌نامدار دویست سال گذشته‌ی ایران می‌انگارد و به او ارج بسیار می‌گذارد.
ملک‌الشعراء بهار یک نمونه‌ی ممتاز از زندگانی شاعر و نویسنده نامدار و آزادیخواه و به طور کلی چهره‌ای از استعدادهای والای کشور ماست در دو قرن گذشته، بهار در درازای بیش از چهل سال نویسندگی و تلاش آزادیخواهی و چند دوره نمایندگی مجلس شورای ملی و استادی دانشگاه و سرودن شعرها و نصیحت‌های وطنی و انقلابی عوالم گوناگون زندگانی در جهان سوم را از قهر و مهر تجربه کرد. شاعر بزرگ خراسان دشواریهای اقتصادی و حبس و تبعید را تحمل کرد. با شاه و وزیر و زورگویان درافتاد. بهار انعکاس همه رویدادهای زندگانی را در ذهن آفریننده‌ی خود پروراند و در قالب شعر سنتی شیوای فارسی در متن فرهنگ آبدیده‌ی ایران اسلامی به یادگار گذاشت.
بهار سهم بزرگی در گسترش زبان فارسی و آراستن هویت ملی ایران در دوران معاصر دارد. او در زندگانی ما نسل بعدی‌ها نیز بسیار تأثیرگذار بود. در لفاف ادب با فروتنی عرض می‌کنم، که ارشاد این بزرگمرد خراسان از روزن شعر و ادب سنتی در سده‌ی چهاردهم شمسی بسی فراگیرتر و پربارتر از حاصل کوششی بود که بسیاری از تجددگرایان غرب‌نگر در طریق ترجمه آثار غربی به کار می‌بردند:
کاین چو داود است و آن دیگر صداست

مجملی از سالشمار زندگی ملک‌الشعراء بهار (بهره اول)

محمدتقی بهار در آبان 1263 هجری شمسی برابر با ربیع‌الاول 1304 هجری قمری در خانواده‌ی اهل فضل و ادب صبوری در محله‌ی شورآباد مشهد تولد یافت. پدر او معروف به ملک‌الشعراء صبوری بود که در سال 1282 هجری شمسی وفات یافت. محمدتقی در 19 سالگی با همان لقب پدرش به عنوان ملک‌الشعراء شناخته شد.
بهار از بیست سالگی وارد امور سیاسی شد و جزء مشروطه‌خواهان خراسان قرار گرفت، او در سال 1288 روزنامه‌ی نوبهار را در مشهد منتشر می‌کرد. روزنامه نوبهار در سال 1290 به دستور وزیر امور خارجه‌ی وقت وثوق‌الدوله توقیف شد. در همان سال بهار و نه نفر از اعضای کمیته‌ی حزب دموکرات ایران به تهران تبعید شدند و در میان راه دزدان بار و بنه‌ی آنها را به غارت بردند.
بهار در 1293 از طرف مردم کلات و سرخس و درگز به نمایندگی دوره‌ی سوم مجلس شورای ملی انتخاب شد و در 1296 نوبهار را در تهران منتشر کرد و در همان سال مادرش وفات یافت.
بهار مردی بسیار با استعداد و دانش پژوه بود ولی تحصیلات سنتی مکتبی نداشت. در سال 1279 در محضر ادیب نیشابوری (میرزا عبدالجواد) حضور می‌یافت و در سال‌های 1300 تا 1305 مدتی با جمعی از فضلای ایران در محضر درست هرتسفلد دانشمند آلمانی برای فراگرفتن زبان پهلوی حاضر می‌شد.
بهار در سال 1300 از سوی مردم بجنورد به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد و در سال 1302 از طرف مردم کاشمر به نمایندگی دوره‌ی پنجم و در سال 1305 از سوی مردم تهران به نمایندگی در مجلس ششم.
زندگانی دانشگاهی بهار از سال 1307 با تدریس در دارالمعلمین تهران آغاز شد و بعدها از کار سیاست کناره گرفت. در سال 1308 یک سال به زندان مجرد افتاد. در 29 اسفند 1311 دوباره پنج ماه به زندان رفت و در سال 1312 از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد. در سال 1313 برای برگزاری جشن هزاره‌ی فردوسی با وساطت محمدعلی فروغی از محل تبعیدش از اصفهان به تهران فراخوانده شد. (رجوع شود به نوشته‌ی محمد گلبن، شماره‌ی 55 بخارا، سال 1285)
1313 تدریس بار دیگر در دانشسرای عالی و در سال 1316 تدریس در دوره‌ی دکتری ادبیات دانشگاه تهران.
1324 در دوره‌ی زمامداری قوام‌السلطنه بهار چند ماهی عهده‌دار وزارت فرهنگ بود.
1326 برای معالجه‌ی سل از تهران به سوئیس رفت.
1328 بازگشت از سفر استعلاجی سوئیس.
بهار در روز اول ادریبهشت 1330 برابر با 21 آوریل 1951 در خانه‌ی خود در تهران بدرود زندگی گفت. بهار را در باغ آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران به خاک سپردند.

بهار در میان معاصران

تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، بهار با استعداد و ذوق سرشاری که داشت بیشتر فراگرفته‌های دانشی خود را پیش خود آموخته بود. در سالشمار زندگی او بر سالهای دانش‌آموزی سنتی تأکید نشده است. همین‌قدر در شرح حالش می‌نویسند که، او اصول ادبیات را نزد پدر آموخته و پس از مرگ پدر آنگاه که 18 سال بیشتر نداشت تحصیلات ادبی را نزد شیخ عبدالجواد نیشابوری و سایر فضلای معاصر او دنبال کرد و مقدمات عربی و اصول کامل ادبیات را در مدرسه‌ی نواب مشهد در خدمت اساتید فن تکمیل نمود. (مقدمه‌ی جلد اول دیوان بهار، تهران، چاپخانه‌ی فردوسی 1335)
در دوران کودکی و نوجوانی بهار، مدارس جدید در مشهد کمیاب بود. بزرگان هم عصر بهار، کسانی مانند بدیع‌الزمان فروزانفر و دکتر مهدی آذر نیز از محضر ادیب نیشابوری از ادبیات سنتی بهره‌مند می‌شدند. گمان دارم روح سرکش شاعر جوان خراسان چندان به دانش‌آموزی سنتی سرفرود نمی‌آورد. او جوانی شاعر و نویسنده و پژوهنده بود که به استقلال ذوقی خود دیوانهای شاعران و کتابهای ادبی را زیر و رو می‌کرد. ظاهراً اصول و مقدمات ادبیات فارسی و عربی را در زمان کوتاه نزد استادان آموخته بود. در آشنایی او از نوجوانی با دیوانهای شعرای سنتی تردیدی نیست. برای نوابغ ذوق و استعداد سرشار می‌تواند جای دانش‌آموزی درازمدت را بگیرد.
بهار در میان شاعران معاصر خود، مانند ادیب پیشاوری، ادیب‌الممالک فراهانی، فرخی یزدی، پروین اعتصامی، ایرج میرزا، رشید یاسمی، سید اشرف، وحید دستگردی، میرزاده‌ی عشقی، عارف و... از نظر استعداد شاعری طبیعی و توانایی سرودن اشعار متنوع، ممتاز بود. در این زمینه‌ها دیوان او از حجم و محتوا و رنگارنگی بر صدر می‌نشیند. دیوان بهار، اوضاع اجتماعی و سیاسی و جنبش‌های آزادیخواهی ایران را در آن زمان خوب تصویر می‌کند.
در قصیه‌سرایی شعر بهار با قصائد بلند سنایی و انوری و خاقانی و مسعود سعد سلمان پهلو می‌زند. بعضی از قصائد بهار، مانند دماوندیه، و بخشی از سپید رود و سکوت شب و بث‌شکوی و هیجان روح، را از بهترین قصائد زبان فارسی دانسته‌اند.
به طور کلی می‌توان گفت که شمیم آزادی دوران رسیدن به حکومت مشروطه تا چندین سال پس از آن، در جوّ ادبی ایران محسوس بود. شاعران معاصر بهار هر کدام به گونه‌ای در هنر کلامی نام‌آور بودند. استعداد طبیعی ایرج میرزا را در سرودن مثنوی‌های روان طنزآمیز، نادیده نمی‌توان گرفت.
طبع روان و ساده، ایرج میرزا به سبک سعدی و نظامی و جامی گرایش داشت که از سبک خراسانی بهار فاصله دارد. ایرج گاه استاد بهار را می‌ستاید و گاه‌گاه از او گلایه دارد:

ملک آن طعنه بر مهر و وفا زن *** به آیین محبت پشت پا زن
ملک دارای آن حد فضائل *** که تعدادش به من هم گشته مشکل
ملک دارای آن مغز سیاسی *** که می‌خندند به قانون اساسی
دیوان کامل ایرج میرزا، محجوب، ص 91، 1365

بهار و عصر جدید

بهار تا حدود یک ربع قرن پس از فوت ایرج می‌زیست. در این برهه از زمان تحولی در ایران پدید آمد. گشایش دانشگاه تهران، کنگره‌ی هزاره‌ی فردوسی، جنگ دوم جهانی ما را به دنیای غرب نزدیکتر کرد و بهار توانست بافت عصر جدید را شناسایی کند شعر بهار عوالم روانی عصر جدید را به سبک سنتی خراسانی خود تلفیق می‌کند. (شفیعی کدکنی، «شعر بهار»، بهارا، شماره 55، 1385، ص 147)
از تبعات عصر جدید، گریز از مظالم حکومت‌های دیکتاتوری و مستعمراتی و ستمگری‌های ارباب‌رعیتی و گرایش (لااقل صوری) به سوی آزادی اجتماعی (دمکراسی) است. در این دوران روشنفکران ایران از چگونگی زندگی و تمدن غربی‌ها آگاهی حضوری یافتند. پیشرفتهای نظام آموزشی و رسانه‌ها و مراوده‌، مردم کشور ما را خواستار ترمیم و تعدیل سنتهای کهن به سوی تمدن عصر جدید می‌کرد. نامدارانی مانند دهخدا و فروغی و تقی‌زاده و جمالزاده را می‌باید از پیشگامان ورود به عصر جدید شمرد. می‌توان گفت که بهار اطلاعات گسترده از عصر جدید را جذب کرده بود. او با اشراف کم‌نظیری که به ادب فارسی داشت، آن عوالم را در شعر متنوع فارسی جلوه‌گر می‌کرد.

گستره‌ی پهناور زبان فارسی

در کتابهای تاریخی نوشته‌اند که روزی ملکشاه سلجوقی به وزیر دانشمند و کاردان خود اشاره کرده بود که می‌تواند فرمان دهد قلم و دوات وزارت را از پیش خواجه نظام‌الملک برگیرند. وزیر به شاه پاسخ درشت داده بود که تاج و تخت سلطان را قلم و دوات وزیر برجای استوار داشته است. اگر این از کار بیفتد، آن برجای نخواهد ماند.
این حکایت در دنیای پرشتاب انفورماتیک نیز تفسیرپذیر است. سلاحهای خانه‌برانداز در دست فرمانروایانی که جز درهم و دینار، دنیای مادی، شمیمی از گلگشت معانی نشنیده‌اند، مانند صاعقه آتش‌افروز است. مرزهای جغرافیایی را می‌توانند در دم دگرگون کنند. آبادیها را خراب و بازرگانیها را ورشکست سازند. ابرقدرتها می‌توانند منشورهای بین‌المللی را که خودشان پرداخته و امضا کرده‌اند زیر پا بگذارند. دنیا دنیای زر و زور است. اما زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نیروی ستیزندگی و مقاومت دارد و آخرین سنگر دفاعی ما در مقابل جهان است. در دوران معاصر به شاعر خراسان این امتیاز تعلق می‌گیرد او از کسانی است که نظم و نثرش پشتوانه‌ی زبان فارسی است.
در روزگار ما گروهی از فرهیختگان توصیه و تأکید دارند که باید تا می‌توان از به کار گرفتن واژه‌های تازی پرهیز کرد و برابرهای مهجور فارسی را زنده کرد و به کار برد. گروهی که بیشتر به سنتهای ملی باستانی علاقه‌مندند هرچه را که اندک بوی تفکر تازی از آن برخیزد ناپسند می‌شمرند. یک نوع عرق ملی ایشان را به عرب‌ستیزی و احیاناً اسلام‌ستیزی برمی انگیزد. غافل از آنکه گرایش به اسلام‌ستیزی هم پشتوانه‌ی شعر بلند عارفانه‌ی فارسی را کم‌اعتبار و نااستوار می‌کند.
بهار استاد سبک‌شناسی دانشگاه تهران و نویسنده‌ی نامدار زمان ما، دانشمندی میانه‌رو بود در نظم و نثر بهار، تعصب در جانشین کردن واژه‌های مهجور به جای کلمات متداول تازی دیده نمی‌شود. بهار مانند فروغی و دهخدا و تقی‌زاده و جمالزاده و یا دیگران با زبان فارسی فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ به میدان می‌آید:

ما قصه‌ی سکندر و دارا نخوانده‌ایم *** از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
حافظ

چهره‌ی پدر از دید فرزندان

نشانهایی از رفتار طبیعی شاعر را می‌توان از گزارش فرزندانش به تصور آورد. شادروان دکتر مهرداد بهار می‌نویسد:
«پدرم مردی بلندبالا و لاغر و عصبی بود... او انسان عمیقاً شادی نبود... حوصله‌ی ما بچه‌ها را نداشت. گاهی به لطافت بهار بود. او طبیعت را عاشقانه، با نگاهش، با دستش، با همه وجودش لمس می‌کرد. او به گل و باغ سخت علاقه‌مند بود. شب‌بوها و گل سرخ‌ها گل‌های مورد علاقه‌اش بود... اما او از همه این زندگی جهان پیرامون خود در رنج بود، به ویژه زندگی اجتماعی، تنگدستی او را عذاب می‌داد... جهان مادر ما در مسائل خانواده و فرزندان خلاصه می‌شد و جهان پدر، پهنه‌ای عظیم بود، انباشته از تلاطم‌های سیاسی و اجتماعی و نتابج مادی آنها، زندان، تبعید و فقر... مادر نمی‌توانست بار سنگین خانواده را در این دریای عظیم به ساحل برساند، پدر هم قادر به نوکری و ایجاد درآمد نبود. هنگامی هم که از سیاست دست کشید درآمدی مناسب وضع زندگی خود پیدا نکرد... هرگز به کار آزاد اقدام نکرد... دعوای با زن قابل تحمل‌تر از دعوا با طلبکاران بود!»
وقتی بهار را به اصفهان تبعید کردند، زندگی خانواده شاعر دشوارتر شد. در اصفهان بهار گاه برای مهرداد چهار ساله قصه می‌گفت... دیوی به نام سیاه خان در ذهن مهرداد ستمگری رضاشاه را القا می‌کرد. بعد از بازگشت به تهران در دانشسرای عالی و آغاز به تألیف و چاپ کتابها وضع مالی خانوادگی بهار اندکی بهتر می‌شود. ولی در کشورهای آشفته و درهم برهم کمتر پیش می‌آید که اهل دانش به زندگی مرفه برسند. (خاطراتی از پدرم، مهرداد بهار، بخارا، شماره‌ی 55، 1385)

از خاطرات پروانه بهار

بانو پروانه بهار که همراه پدر نامدارش برای سفر استعلاجی به سوئیس رفته بود، شمه‌ای از شرح حال پدر و خانواده‌اش را در کتاب مرغ سحر ثبت کرده است. او در جای‌جای کتاب یادآور می‌شود که شاعر بزرگ خراسان به گل و گیاه و طبیعت دلبستگی زیاد داشت، این همان خصیصه است که این نگارنده در کتاب نقدها را بود آیا که عیاری گیرند بر آن انگشت نهاده که شعر ماندگار از ذهن شاعری بیرون می‌آید که با طبیعت و زیباییهای آن مأنوس باشد. «در مرغ سحر اشاره به این الفت ملک الشعرا چشمگیر است»
«پنجره‌ی اطاق پدر روی باغ باز می‌شد... گلهای نیلوفر به رنگهای مختلف... باغهای گل سرخ که خودش آنها را پیوند زده بود و عاشقانه از آنها مواظبت می‌کرد... باغچه‌های گل شب‌بو که او سخت آنها را دوست می‌داشت... اطراف باغ را شمشادهای بلند احاطه کرده بود...»
پس عجب نیست اگر بهار در آغاز «اقتراح فتح دهلی» که نخست در مجله‌ی آینده منتشر شد، به وجه طبیعی در تغزل بگوید:

فرو ریزد اردیبهشتی نسیم *** به باغ و به راغ و به دشت و دمن
به باغ و به راغ، آستینهای گل *** به دشت و دمن عقدهای پرن

استاد بهار آنگاه به وصف دلیری نادرشاه می‌پردازد و می‌گوید:

ز شاهان جز او کیست کز موزه‌اش *** دمد جو ز ناسودن و تاختن
نه پهلوی او سیر دیده دواج *** نه چشمان او سیر دیده وَسَن
به ایران‌زمین رحمت‌آور که هست *** ز تو زنده چون شیرخوار از لبن

ماندگارترین اثری که ما می‌شناسیم، طبیعت است. نگاه به طبیعت و یاد از گل و گیاه از نشانه‌های زیبایی و ماندگاری شعر است. بهار در جای دیگر در وسط یک قصیده‌ی اجتماعی سیاسی نیز، نگاه به طبیعت را از یاد نمی‌برد، می‌گوید:

نوبهاری ساختم ز اندیشه‌های تابناک *** کاندر آن جز لاله و نسرین و سیسنبر نبود
پروانه بهار، مرغ سحر، چاپ اول، نشر شهاب، تهران، 1382

درون خانه

شاعر آزادیخواه ایران، که به گواهی فرزندش از نوکرمآبی می‌گریخت، ناگزیر غالباً با دشواری مالی روبه‌رو می‌شد، به ویژه در ایام زندان، یا تبعید، یا دوران بیماری فرجامی در سوئیس به هر حال، تأمین هزینه‌های یک خانواده آبرومند، و باغ بزرگ و آمد و رفت رجل سیاسی و شش فرزند کار آسانی نبود.
اما در کنار رنجهای تحمیلی یک جامعه‌ی درهم و برهم، شخصیت استوار و مدیریت همسر بهار امور خانواده را به گونه‌ای می‌چرخاند. علاوه بر این، گویی خداوند عالم، چند خدمتکار فداکار ایرانی را برای برپا نگهداشتن خاندان بهار مأمور کرده بود.
پروانه بهار می‌نویسد:
«ننه با ما رفتاری مادرانه داشت، او همیشه سعی می‌کرد که کارهای خلاف ما بچه‌ها را کوچک جلوه دهد یا مخفی کند... تمام حقوق ماهانه‌اش را برای ما بچه‌ها خرج می‌کرد. او برای ما مادر دوم بود. آن‌قدر صمیمی بود که بی‌پولی فامیل، حبس پدر، تبعید خانواده، هیچ کدام باعث نشدند که ننه ما را به خاطر منفعت خودش رها کند. ننه تا آخر عمر با ما زندگی کرد و چند سال قبل از انقلاب اسلامی فوت کرد.»
کار محافظت باغ و پرورش گل‌ها زیر نظر بهار، با مشهدی اصغر باغبان بود. مشهدی اصغر شخصی مهربان و صمیمی بود که خیلی از شعرهای شاهنامه را از حفظ داشت و شب‌ها برای ما داستان‌های شاهنامه را می‌خواند یا از جن و پری صحبت می‌کرد.
مشهدی اصغر نگهدار باغ و خانه‌ی ما بود و حتی وقتی ما به اصفهان تبعید شدیم، او بود که از پول ماهیانه‌ی خودش برای کبوترهای پدرم دانه می‌خرید و آنها را برای پدرم نگهداشت «مخصوصاً وقتی که خانواده‌ی بهار در تبعید به سر می‌برد و ماهانه‌ای نمی‌رسید.»
بدیهی است که در تاریخ ادبیات، نامی از ننه و مشهدی اصغر نخواهیم دید. ولی آرامشی که این دو گمنام برای آفرینش شعر بهار در جو خانه به وجود آوردند، از عهده‌ی کار خزانه‌داری دولتی و دوستان با نفوذ بهار برنمی‌آمد.
همتای خدمتگزاران باوفای خانواده‌ی بهار را در ایران بسیار دیده‌ام، ولی در زندگانی روزمره‌ی خود در آمریکا ندیده‌ام، یا شاید به علت ساختار زندگانی ماشینی غرب کمتر به آن عوالم توجه می‌شود. نیکان و پاکان در میان مردم تهیدست جهان فراوان‌ترند. اگر کسی چشم بینا داشته باشد، همتای ننه و مشهدی اصغر را در سراسر جهان می‌توان شناسایی کرد به قول سعدی «که بندگان خدا ممکن است در او باش.»

پروانه بهار در آمریکا

چهارمین فرزند، شاعر بزرگ ما را دست روزگار از تهران آشفته‌ی آن زمان‌ها، به آمریکای نسبتاً منظم می‌کشاند. او در آمریکا خانواده تشکیل می‌دهد. دو فرزند به بار می‌آورد و در دانشگاه درس روزنامه‌نگاری هم می‌خواند اما در همه حال ندای رسای آزادیخواهی پدر در گوشش زنگ بیدارباش و هشیارباش می‌زند.

در عرصه‌ی گیر و دار آزادی *** فرسود به تن درشت خفتانم
گفتم که مگر به نیروی قانون *** آزادی را به تخت بنشانم
آزادی،‌ای خجسته آزادی *** از وصل تو روی برنگردانم
باشد که مرا به نزد خود خوانی *** یا آنکه تو را به نزد خود خوانم

فرزند شاعر آزادیخواه ایران اکنون در کشوری پیشرفته و سرافراز زندگی می‌کند که می‌تواند بحق به دستاوردهای خود، مانند لینکلن و واشنگتن و کنگره و دانشگاه هاروارد و پرینستون و سلاح‌های هسته‌ای بنازد، و زیاد هم می‌نازد.
اما «هیچ قصری بی دد و بی دام نیست.» شکوه آمریکا هم بی‌گرفتاری نیست. در آمریکای آن زمان، سیاه‌پوستان با سفیدپوستان برابر نبودند. اینان نژاد خود را از آنان برتر می‌شمردند. تفاخر ریشه‌دار سفیدپوستان به سیاهان، سخن بلند فردوسی را که بر زبان شاهزاده اسفندیار می‌راند به یاد من می‌آورد آنجا که گفت:

که دستان بد گوهر از دیو زاد *** به گیتی فزون زین ندارد نژاد

سیاه‌پوستان حق نداشتند که در جاهای عمومی، بر جای ویژه سفیدپوستان بنشینند. منع قانونی و جریمه و حبس و بند حکمفرما بود. (1)
باری در همان روزگاران که فرزند جوان بهار در واشنگتن می‌زیست. یک روز می‌شنود که یک سیاه‌پوست بزرگوار آزادیخواه به نام مارتن لوتر کینگ، با فریاد انقلابی می‌گوید که برای رسیدن به آزادی و برابری کامل حقوق سیاهان با سفیدها، روز یکشنبه بیست و یک مارس 1965 (مقارن با نوروز ما)، یک راهپیمایی دادجویانه را از جنوب آمریکا به سوی پایتخت آغاز خواهد کرد. کسی که با فرهنگ والای ایران آشنا باشد، می‌تواند شعر وطنیه‌ی بهار را در ذهن بیاورد.
مارتن لوتر کینگ خطیب بلندآوازه و اهل فضل بود، شگفت نیست اگر در ذهن او با مفهوم سخنانی به زبان انگلیسی همتای سخنان شاعر آزادیخواه ایران در خروش بوده باشد:

هر کاو در اضطراب وطن نیست *** آشفته و نژند چو من نیست (2)
کی می‌خورد غم زن و دختر *** آن را که هیچ دختر و زن نیست
نامرد جای مرد نگیرد *** سنگ سیه چو در عدن نیست
مرد از عمل شناخته گردد *** مردی به شهرت و به سخن نیست
نام ار حسن نهند چه حاصل *** آن را که خلق و خوی حسن نیست
فرتوت گشت کشور و او را *** بایسته‌تر ز گور و کفن نیست
ایران کهن شدست سراپای *** درمانش جز به تازه شدن نیست
عقل کهن به مغز جوان هست *** فکر جوان به مغز کهن نیست
یا مرگ یا تجدد و اصلاح *** راهی جز این دو پیش وطن نیست
ز اصلاح اگر جوان نشود ملک *** گر مُرد، جای سوگ و حزن نیست
شخصی زعیم و کارگشا، نی *** مردی دلیر و نیزه‌فکن نیست
اخلاق مرد و زن همه فاسد *** جز مفسدت بسر و علن نیست
در کشور تو اجنبیان را *** کاری جز انقلاب و فتن نیست
بیدادها کنند و کسی را *** یک دم محال داد زدن نیست
در فارس نیست خاک و به تبریز *** کز خون به رنگ لعل یمن نیست
کشور تباه گشت و وزیران *** گویی زبانشان به دهن نیست
حکام نابکار ز هر سوی *** غارت کنند و جای سخن نیست
معزول می‌شود به فضاحت *** آن کس که مرد حیله و فن نیست
با دشمنان ملک بفرمای *** کاین باغ جای زاغ و زغن نیست
ورنه نعوذ بالله فردا *** این باغ و کاخ و سرو و سمن نیست
گفتم به طرز گفته‌ی مسعود *** «امروز هیچ خلق چو من نیست»

بانوی خدمتکار سیاه‌پوست پروانه، روزی می‌گوید که او یک سوم حقوق ماهیانه‌ی خود را همه ماهه برای کمک به جنبش آزادی سیاه‌پوستان به صندوق کلیسایی می‌سپارد. سخن ستمدیده‌ی دادخواه در پروانه اثر می‌کند. یاد سخن بلند استاد شیراز به خیر، که در مناظره‌ی شمع و پروانه می‌فرماید:

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت *** مرا بین که از پای تا سر بسوخت
تو بگریزی از پیش یک شعله خام *** من استاده‌ام تا بسوزم تمام

پروانه همان لحظه تصمیم می‌گیرد که با جنبش سیاه‌پوستان آمریکا همگام شود. او به کمک مالی دست می‌برد. می‌نویسد، به یاد پدرم افتادم که همیشه می‌گفت: «در زندگی راه حقیقت را بگیر، ولو این‌که بازنده باشی، طرف مظلوم را بگیر.» پدرم برای آزادی جنگید به زندان رفت. صدای او به من ندا می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. برخلاف داستان شاهنامه، وقتی رستم به دیدار اسفندیار در خیمه‌سرای شاهی می‌رود، اسفندیار جایگاهی را برای نشستن به او عرضه می‌دارد، رستم آنجای را نمی‌پسندد و می‌گوید، به جایی نشینم که رأی من است. چون اسفندیار پیشترها رستم را از نژاد فردوستان خوانده بود. شاید به این جهت جای نامناسبی را به اشاره به او پیشنهاد کرده بود.
2. این قصیده شیوای وطنیه را بهار به اقتفای مسعود سعد سلمان سروده است:
امروز هیچ خلق چو من نیست *** جز رنج از این نحیف بدن نیست

منبع مقاله :
رضا، فضل الله؛ (1393)، نگاهی به شعر سنتی معاصر، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط