نویسنده: بهروز حاجیمحمدی
«جلوی قانون» كه در فصل نهم رمان محاكمه نیز آمده است، به طور جداگانه در مجموعه داستانهای كافكا به چاپ رسیده است. این تمثیل كوتاه، طرحی واضح دارد و از این نظر از هر توضیحی بینیاز است. بنابر طرح این تمثیل، مردی روستایی در تلاشی بیثمر قصد عبور از دری دارد كه دربانی تنومند از آن محافظت میكند. او با این امید عبث كه سرانجام به او اجازه عبور خواهند داد، آن قدر در آنجا منتظر میماند كه میمیرد.
این تمثیل از نظر زمان و مكان فاقد هویت رئالیستی است. هر دو شخصیت آن نیز چنینند. ما با دربانی روبروییم كه از عبور مردی روستایی ممانعت میكند. این دو، برخلاف شخصیتهای متعارف داستانی، نام معینی ندارند. مرد روستایی تجسم اشتیاقی مستمر برای عبور است و دربان، كاركردِ یك مانع را نشان میدهد. ماهیت قانون مذكور در این تمثیل نیز ناشناخته است.
در اینجا نیز شخصیت اصلی، مثل بسیاری از تمثیلات و داستانهای كافكا، فاقد ویژگیهای عینی و واقعگرایانه است. جزئیات طرح این تمثیل، كاملاً ساده است، اما یقیناً كل داستان، به تأویل و تفسیر نیاز دارد. مرد روستایی، شخصیت اصلی داستان، كیست و در جستجوی چیست؟ از آنجا كه این تمثیل در رمان محاكمه نیز آمده است، بررسی شخصیت اصلی آن تا حد زیادی به شناخت شخصیت اصلی رمان محاكمه، یعنی یوزف كا. بستگی دارد. در رمان محاكمه، بازداشت كا. را از سوی مرجعی ناشناس به وی ابلاغ میكنند؛ اما وی آزاد است در شهر رفت و آمد كند. به او میگویند اتهاماتش مسیر قانونی خود را طی میكند. ما، در مقام خواننده، از جرم او چیزی نمیدانیم و عوامل دادگاه را هم نمیشناسیم. ظاهراً دعوی مطرح شده علیه كا. بر قانونی استوار است كه او تاكنون چیزی دربارهاش نشنیده است. كا. تصمیم می گیرد برای اثبات حقانیتش با مسئولان عالیرتبه دادگاه روبرو شود. در یكی از آخرین تلاشهای بیثمرش، در حالی كه در كلیسایی تاریك و متروك منتظر است، با كشیشی روبرو میشود. كشیش پس از آشنایی و گفتگویی مقدماتی، متن تمثیلیای را برای كا. تعریف میكند كه مورد بحث ماست. كا. چنان به بیگناهی خود اعتقاد دارد و آن قدر در فكر رهایی خود از اتهامات وارده است كه نمیتواند به این تمثیل جز از دریچه درست و نادرست نگاه كند. اما كشیش از منظر دیگری به مسئله نگاه می كند و دیدگاه كا. را غلط میداند. نخستین واكنش كا. آن است كه دربان، مرد روستایی را فریب داده است. كشیش او را از قضاوت عجولانه برحذر میدارد و متذكر میشود كه گفتههایش منقول از «متن كتاب مقدس» است. وی ضمن اشارات پیاپی به متن تمثیل، نظر كا. را در تأیید مرد روستایی و تكذیب دربان رد میكند. كا. به تدریج متقاعد میشود: «البته تو بهتر از من به این موضوع و مفهوم آن آشنا هستی و سراسر عمرت را به درك اینگونه معانی سپری ساختهای.» (محاكمه، ص 204) اما در همان لحظه كه كا. و خوانندگان این تمثیل، عمل دربان را موجه تلقی میكنند، پی میبریم كه گفتههای كشیش در توجیه كنش دربان، صرفاً طرح و توجیه ماجرا از دیدگاه برخی از مفسران متن بوده است. كا. میپرسد:
«تو هم فكر میكنی كه آن مرد دستخوش فریب نگشته است؟» كشیش كه همچنان آرام به كا. خیره شده بود در پاسخ گفت: «سفسطه نكن و سخنان مرا به غلط تعبیر منما. من جز مندرجات كتاب مقدس را بر زبان نمیرانم. متن كتاب مقدس تغییرناپذیر است. كسانی كه تفسیر به كار میبرند، یأس و ناكامی را در این تفسیر راه میدهند. مفسرینی نیز وجود دارند كه در تفسیر این موضوع، نگهبان را دستخوش فریب یافتهاند.» (همان، ص 204)
شیش مدعی است كه دربان، در مقام خادم قانون، از دسترس قضاوت بشری خارج است و تردید در صحت رفتار او به معنای شك در متن قانون مقدس است. ظاهراً این تمثیل، حسب حال یوزف كا. در رویارویی با دادگاه و اتهامات آن است. بنابراین كا. همان مرد روستایی است كه براساس قانونی ناشناخته و دركناپذیر محكوم است. وضعیت كا. و مرد روستایی با هم قیاسپذیر است؛ البته تفاوتی هم هست: مرد روستایی در انتظار نیل به قانون، در آستانهی درگاه پیر میشود و نهایتاً میمیرد، اما یوزف كا. در تلاش بیثمرش در شناخت آن به قتل میرسد.
چرا كا. مدافع مرد روستایی است و دربان را به فریبكاری متهم میكند؟ پاسخ آن است كه خود او هم در رهیابی به دادگاهی قاهر و ناشناخته تلاش دارد تا ضمن دستیابی به مرجع صدور حكم، حقوق خود را اثبات و از خود رفع اتهام كند. تفسیر او از این تمثیل، بر ایمان به وجود مقولاتی چون گناه و بیگناهی استوار است. در واقع زاویه دید او به گونهای است كه نمیتواند پیام این روایت و اهمیت آن را درك كند. این تمثیل به مسئلهی حق و ناحق یا درست و نادرست نمیپردازد. این تمثیل، پوچی هرگونه تلاش را در این زمینه به تصویر میكشد. هرگونه تلاش مرد روستایی، محكوم به شكست است. البته او مختار است و میتواند با چشمپوشی از شناخت قانون و امید به عبور، از همان راهی كه آمده است بازگردد. اما در صورت اصرار به شناخت، محكومِ بینوایی است كه تمام اعمالش عقیم خواهد ماند. اشتیاق او بر یك توهّم استوار است. امكان رهایی از شرایط موجود و عبور از در، توهّم اوست.نكتهی دیگر اینكه درك و تأویل این روایت، بیش از وابستگی به شخصیت داستانی، به تأثیر و كنش عام روایت وابسته است؛ كنشی كه جدای از شخصیتهای داستان به پیش میرود. این تمثیل یكی از جلوههای گوناگون درونمایه آثار عمده كافكا یعنی بطالت عمل و درماندگی است. البته آنچه در این تمثیل مطرح میشود، نه بطالت اعمال شخصیت اصلی در بستر مكانی و زمانی خاص، كه بطالتی عام و ابدی است. در واقع میتوان گفت كه نبوغ كافكا در شخصیتپردازی نیست، هنر واقعی و اعجابآور او در خلق فضا و موقعیتهایی است كه شخصیتهای داستان در آن قرار میگیرند. اما این را نیز بگویم كه عدم شخصیتپردازی، نقص آثار كافكا نیست. حذف شخصیتپردازیِ سنتی در آثار او توجه كامل مخاطب را به شرایط و فضایی معطوف میكند كه شخصیتهای داستانی در آن حضور دارند.
شخصیتهای اصلی در بسیاری از داستانهای كافكا در مبارزه با تقدیری مبهم و محتوم درگیرند. نوع پرداخت آنان نیز به گونهای است كه گاهی چون عروسكهایی محض و بیجان جلوه میكنند. از آنجا كه این شخصیتها فاقد پرداختههای حسی- عینی و انحصاریاند، در مقام شخصیتهایی منفرد، همدردی خواننده را بر نمیانگیزند. سرنوشت تراژیك این گونه شخصیتها ترحم شخصیِ خواننده را موجب نمیشود، اما خشونت و عمق سرنوشتی محتوم، هر خوانندهای را تكان می دهد. به عبارت دیگر احساس عذابآورِ سرنوشتی عام و گریزناپذیر، جانشین احساس ترحمی شخصی و انفرادی میشود. در داستانهای كافكا به دلیل نوع خاص شخصیتپردازی، هر انسانی صرفاً به جرم موجودیتش، به همان شخصیت اصلی بدل میشود و همان تقدیر تراژیك را، بیآنكه خود بداند، انتظار میكشد.
منبع مقاله :
حاجیمحمدی، بهروز، (1393)، شخصیتهای اصلی در آثار كافكا، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول