منبع:راسخون
نظریه کارکردگرایی ساختاری
در زمینهای وسیعتر یعنی تحت مجموعه نظریههای توافق قابل بحث و بررسی است. نظریههای توافق، ارزشها و هنجارهای مشترک را برای جامعه، بنیادی میانگارند و بر نظم اجتماعی مبتنی بر توافقهای صنفی تاکید میورزند و نیز دگرگونی اجتماعی را دارای آهنگی کند و سامانمند میدانند و البته میتوان این بحث را به یونان باستان و افلاطون، طرفدار توافق کشاند.کارکردگرایی ساختاری از جهتی به نیازهای کنشگران یا اجتماع و از طرفی به ساختار و سازمان توجه دارد.
انواع کارکردگرایی ساختار
آبرهامسون(1978) سه نوع کارکردگرایی ساختاری را برمیشمارد:1) کارکردگرایی ساختاری مزدگرایانه؛ که در آن بر نیازهای کنشگران و انواع ساختارهای بزرگی مثل نهادهای اجتماعی و ارزشهای فرهنگی و ... اشاره میشود که به عنوان پاسخهای کارکردی به این نیازها پدیدار میشوند، تاکید میشود.
2) کارکردگرایی فیمابین؛ که در آن بر روابط اجتماعی، ویژه مکانیسمهایی که برای سازگاری پافشاریهای موجود در این رابطه به کار برده میشوند، تاکید میگردد.
3) کارکردگرایی اجتماعی؛ که بیشتر به ساختارهای اجتماعی و نهادهای پهن دامنه جامعه، روابط داخلی میان آنها و نیز تاثیرهای مقید کننده آنها روی کنشگان توجه دارد.
سه جامعهشناس کلاسیک اسپنسر، کنت و دورکیم بر این نظریه بیش از همه تاکید داشتند ، دورکیم درباره ساختارها و کارکردها و رابطهشان با نیازهای جامعه، نظریات گوناگونی را برحسب کارکردگرایی ساختاری مطرح کرد.
آنچه مد نظر او بود اینکه در بررسی علتهای اجتماعی باید توجه کرد که یک ساختار معین چگونه به وجود آمده و چرا یک چنین صورتی به خود گرفته است و اما بر عکس در بررسی کارکردهای اجتماعی باید توجه کرد که یک ساختار معین چه نیازی را برای یک نظام گستردهتر برآورده. کارگرایان ساختاری به ویژه کاردگرایان اجتماعی، رهیافت کلان را در بررسی پدیدههای اجتماعی پذیرفتهاند. آنها بر کل نظام اجتماعی و تاثیر اجزای آن(به ویژه ساختارها و نهادهای اجتماعی) بر کل، تاکید میورزند. آنها برای اجزای نظام در تداوم عملکرد کل نظام، نقش مثبتی قائلند. آنها اجزای نظام و نیز کل نظام را در یک حالت توازن در نظر میگیرند، چنان که دگرگونی در یک جزء به دگرگونی در اجزای دیگر میانجامد. هر چند که کارکردگرایی ساختاری یک چشمانداز توازنی را میپذیرد اما لزوماً یک دیدگاه ایستا به شمار نمیآید.
پیشفرض های کارکردگرایی
سهم پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است. وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد. وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. تطبیق(Adaptation)؛ هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. دستیابی به هدف(Goal Attainment)؛ یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. یکپارچگی و انسجام(Integration)؛ هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. پایداری(Latency)؛ هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، «سیستم زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی، «سیستم شخصیتی» از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها، «سیستم اجتماعی» از طریق کارکرد یکپارچگی و «سیستم فرهنگی» که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
اصول انتقادی مرتون
با اینکه پارسونز مهمترین نظریهپرداز کارکردگرایی ساختی است؛ اما شاگردش مرتون تنها نویسنده بیانیه مهم در مورد کارکردگرایی ساختاری در جامعهشناسی است.سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:
1. وحدت کارکردی؛ وی معتقد است وحدت کارکردی فقط در مورد جوامع کوچک ابتدایی درست است و نباید به جوامع بزرگ تعمیم داد؛
2. شمول عام؛ یعنی همه صور فرهنگی و اجتماعی، کارکرد مثبت دارند؛
3. گریزناپذیری کارکردها؛ در اینجا مرتون اصطلاح کژکارکرد و کارکرد منفی برخی ساختارها و رسوم را بیان میدارد. براساس این اصل، نه تنها همه جنبههای معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.
مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را میتوان در داخل جامعه پیدا کرد.
کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید میورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزههای فردی. به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکانپذیر میسازند.
وی معتقد است باید کژکارکردها و بدکارکردها نیز در نظر گرفته شوند و همچنین کارکردگرایان ساختی نه تنها باید به کارکردهای آشکار(نیتمند) بلکه باید به کارکردهای پنهانی(غیر نیتمند) نیز بپردازند. همچنین وی برخلاف کارکردگرایان ساختاری پیش از خود که کل جامعه را مورد تحلیل قرار میدادند معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار میتواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کژکارکرد داشته باشد.
مرتن از لحاظ معرفت شناسی هم سعی کرده با نقد نظریه های بزرگ و کوچک عرصه را به روی رشد نظریه های حد متوسط باز نماید. بحث مرتن حول این محور دور می زند که در جامعه خرده فرهنگ ها و خرده گروه های بسیاری وجود دارند که آنطوری که پارسونز و دیگر مکاتب کل گرا معتقدند نتوانستنه اند در سیستم جای گیرند و هر یک به نوعی از سیستم جدا مانده اند این گروهها هم آنقدر ریز نیستند که بگویم جامعه شناسی به حالت میکرو تبدیل می شود براین اساس مرتن در جامعه شناسی خود به حد وسطی می رسد که هر دو طرف را نقد می کند هم کل گرایی مجرد گونه پارسونزی را و هم جزیی گرایی جامعه شناسان خردگرا را به هر ترتیب در عین اینکه چنین تصوراتی از نظر جامعه شناسی از قبل موجود بود اما توسط مرتن به شکل جدی تحت عنوان تئوری حد متوسط مطرح شد.
نظریه دورکیم در ارتباط با خودکشی و همچنین نظریه وبر در ارتباط با پیدایش سرمایه داری در غرب را می توان به عنوان نظریه های حد متوسط معرفی کرد.
نظریه های برد متوسط را نباید سطح متوسطی از تجرید تلقی کرد بلکه بیشتر نظریه هایی هستند که در پرداختن به نظام های اجتماعی در بالاترین سطح تجرید قرار دارند منتها فقط به جنبه های منتخبی از آن نظام ها می پردازند.
مفهوم کژکارکرد (Dysfunction)
مرتن در تحلیل کارکردی اش سه پیشفرض اساسی مطرح شده در نظریه کارکردگرایی ساختی پارسونز را مورد نقد قرار داده است . این سه پیش فرض شامل:- وحدت کارکردی جامعه (TheFunctional Unity of Society)،
- کارکردگرایی عمومی جهانی(UniversalFunctionalism)
- ضرورت کارکردی (Indispensability) می باشد.
ابداع مفاهیمی نظیر کارکردهای آشکار و پنهان، کارکرد مثبت و منفی و ... توسط مرتن، آشکارا دیدگاه کارکردی پارسونز که متوجه وجود کارکرد برای همه پدیده ها و تأکید بر مثبت بودن کارکردهاست، را نقد کرده است.
به عقیده مرتن همچنان که ساختارها یا نهادها می توانند به حفظ بخش های دیگر نظام اجتماعی کمک کنند، می-توانند برای آنها پیامدهای منفی نیز داشته باشند، برای مثال، برده داری در ایالات متحده آمریکا برای جنوبی های سفیدپوست پیامدهای مثبتی چون نیروی کار ارزان، کمک به اقتصاد پنبه کاری و منزلت اجتماعی داشت. اما کژکارکردهایی چون وابسته ساختن شدید جنوبی ها به اقتصاد کشاورزی و در نتیجه، عدم آمادگی برای صنعتی شدن، را نیز به همراه داشت. دست کم، بخشی از نابرابری طولانی میان شمال و جنوب در امر صنعتی شدن، را می-توان به کژکارکردهای نهاد برده داری در جنوب آمریکا نسبت داد.
مفهوم بی کارکرد (Non-function)
مرتن مفهوم بی کارکرد را بهعنوان، عملکردهایی که برای یک نظام دردی را دوا نمی کنند، مطرح کرد. از جمله این بی کارکردها، صورت های اجتماعی "به جا مانده" از دوران تاریخی پیشین، می باشند. اینها ممکن است در گذشته پیامدهای مثبت یا منفی داشته باشند، اما در جامعه معاصر هیچ اثر مهمی ندارند.مفهوم تعادل خالص (Net Balance)
مرتن به این پرسش که آیا کفه کژکارکردها سنگینی می کند و یا برعکس، این مفهوم را مطرح کرد. سودمندی این مفهوم از اینجا ناشی می شود که جامعه شناسان را به مسأله اهمیت نسبی کارکردها سوق می دهد. به نظر مرتن نمی توان کارکردهای مثبت و منفی را روی هم جمع کرد و بعد به طور عینی تعیین نمود که کدام بیشترند، زیرا فضای مورد بحث چندان پیچیده و مبتنیبر داوری های ذهنی اند که به آسانی نمی توان آنها را محاسبه کرد.کارکرد پنهان و آشکار (Manifest and LatentFunction)
کارکردهای آشکار آنهایی اند که با قصد قبلی صورت می گیرند،در حالی که کارکردهای پنهان بدون قصد قبلی انجام می گیرند. برای مثال در آمریکا، کارکرد آشکار برده داری، افزایش بازدهی اقتصادی جنوب بود، اما کارکرد پنهان آن ایجاد یک طبقه محروم بود که برای افزایش منزلت اجتماعی سفیدپوستان جنوب، از غنی گرفته تا فقیر، کار می کردند. گیدنز به تعبیری دیگر تمایز کارکرد آشکار و پنهان را از دید مرتن چنین بیان می-دارد: کارکرد آشکار کارکردهایی هستند که برای شرکت کنندگان در نوع ویژه ای از فعالیت اجتماعی شناخته شده و مورد انتظار است. کارکردهای پنهان نتایج آن فعالیت هستند که شرکت کنندگان از آن آگاه نیستند.مرتن این نکته را آشکار کرد که پیامدهای پیش بینی نشده و کارکردهای پنهان، یکی نیستند. یک کارکرد پنهان هرچند که نوعی پیامد پیش بینی نشده است، اما پیامدی است که برای یک نظام معین خاصیت کارکردی دارد. پیامدهای پیش بینی نشده دو نوع دیگر نیز دارد: «نوعی که برای یک نظام معین، کژکارکرد آشکار و پنهان دارد» و «نوعی که خاصیتی برای نظام ندارد، یعنی نه تأثیر کارکردی بر آن می گذارد و نه تأثیر کژکارکردی، در واقع پیامدهای فاقد کارکردند.
مرتن و تبیین انحرافات اجتماعی
مرتن جامعه را ترکیبی از عناصر ساختاری به ویژه فرهنگ و ساختارهای اجتماعی می داند که اولی تعیین کننده ارزش ها و اهداف و دومی تعیین کننده ی قواعد عمل جمعی و راههای نهادینه و مشروع رسیدن به اهداف است.مرتن جهت تبیین انحراف دو گروه بزرگ از افراد را تفکیک می کند:
1- بهنجارها (بهنجارها تابع فرهنگ اصلی و مسلط جامعه هستند)
همنوایان یا بهنجارها توانسته اند میان اهداف فرهنگی و راه های فرهنگی تطابقی کارکردی و متناسب ایجاد کنند و همنوا با این تناسب کنش کنند.بهنجار همان اکثریت مطیع و بهنجاری هستند که در تمام ابعاد با فرهنگ کلی جامعه همراه و همساز و مطابق اند این گروه که تطابق گر او همنوا گرایان نامیده می شوند در مسیر رسیدن به اهداف مقبول جامعه از مسیرهای مجاز خواهند گذشت و عرف و هنجاری را خواهند پذیرفت که از نظر نظام اجتماعی مسلط، مجاز و مشروع شناخته شده است این گروه را می توان گروه بهنجار خطاب نمود.
2- کجروها در چهار دسته کوچکتر نماینگر خرده فرهنگ های گوناگون می شوند.
از نظر مرتن چهار دسته از ناهمنوایان به شرح ذیل می باشند:1- ابداع و نوآوری؛ هنگامی که هدف پذیرفته شده، و لیکن ابزارها و وسایل دستیابی به هدف پذیرفته نشده باشد.
فرهنگ در کارکرد خود موفق ولی ساختارهای اجتماعی ناموفق ، در ایران هم با توجه به عمده شدن ارزش های مادی یا ابزاری کسب ثروت و قدرت و کمبود فرصت های اجتماعی ـ اقتصادی نهادینه و مشروع لازم برای تحقق آن ها این شیوه تطابق رواج یافته و پیامدهای آن به صورت هنجارشکنی و انواع آسیب های اجتماعی از جمله قانون گریزی جرایم اقتصادی، سرقت، روسپیگری قاچاق مواد مخدر و غیره روزبه روز در حال افزایش است در چنین شرایطی است که اصلاح ساختارهای اجتماعی مناسب با ارزش ها و اهداف نوین و هماهنگ با نیازهای روزآمد مردم به ویژه جوانان ضرورت پیدا می کند.
2- رسم پرستی و مناسک گرایی؛ هنگامی که ابزارها و وسایل پذیرفته شده، لیکن هدف پذیرفته نشده و مورد قبول نیست.
این پدیده زمانی اتفاق می افتدکه ساختار اجتماعی در کارکرد خود موفق ولی فرهنگ ناموفق به طوری که مناسک گرایان وسایل را به جای اهداف می گیرند و آن ها را عین اهداف تلقی می کنند
3- واخوردگی یا عزلت گزیدن؛ هنگامی که هدف و وسایل هیچ کدام پذیرفته نشده باشند.
شیوه ناهمنوایی واپس گرایان را واگرا و منزوی نیز می نامند اینها هیچ چیز و هیچ اصلی را قبول ندارند و به نوعی به پوچ گرایی و نهلیسم فلسفی رسیده اند ، به نظر مرتن این افراد نمی توانند کاملاً اجتماعی بشوند زیرا از سویی الگوهای فرهنگی را درونی کردن ولی از سویی در انجام آن ها توفیق نیافته اند در برابر این تضاد آن ها سعی در فرار و گریز از جامعه می کنند و فرار خود را در سه شکل شکست ـ سکوت و کناره گیری نشان می دهد.
4- طغیان یا سرکشی؛ اهداف و وسایل هر دو دچار تغییر شده و نوع جدیدی از وحدت میان اهداف جدید و وسایل و ابزارهای تازه می تواند شکل گیرد.
اینان افرادی هستند که هم اهداف را رد می کنند و هم راهها را ، برخلاف واگراها بدون هدف نیستند بلکه با نفس راهها و اهداف مورد توافق جامعه راهها و اهدافی را به عنوان جایگزین آن ها معرفی می نمایند. چشم انداز محافظه کارانه مرتن نسبت به نظم حاکم موجب می شود. تا نفی کنندگان نظم موجود را به درستی یا نادرستی شورشی و نه انقلابی خطاب کند گرچه معتقد است طبقه شورشی فعال می تواند شورش را به انقلاب تبدیل کند.
ساختار فرهنگی (cultural structure):
از نظر مرتن ساختار فرهنگی «مجموعۀ سازمان یافته ای از ارزشهای رهنمودی حاکم بر رفتار عموم اعضاء یک جامعه یا گروه مشخص است.» او در تحلیل کارکردش، کارکرد ساختار فرهنگی را تولید نظامهای ارزشی یعنی خوبها و بدها می داند. همچنین معتقد است این ساختار فرهنگی است که اهداف مشروع را در یک جامعه معین می کند و نوعی از منحرفین بدلیل ناتوانی این ساختار فرهنگی در تعیین اهداف مشروع در جامعه، منحرف می شوند.برای مرتن ودورکهیم ،فرهنگ پدیده ای جمعی است که بر مردم از خارج تحمیل می شود اما در عین حال به وسیله آنها هم نگهداری ومنتقل می گردد. ساختار فرهنگی را می توان چنین تعریف کرد که مجموعه متشکلی از ارزش های هنجاری است که بر رفتار حاکم بوده وبین افراد یک اجتماع یا گروه معین مشترک می باشد.
مرتن بین ارزش های اصلی (مثل رسم یا سنت،عقاید مسلمانان و...) یا کد تجزیه وتحلیل ساختار ارزشی علوم خالص یا اهداف فرهنگی، از یک سو هنجارهای نهادی از سوی دیگر تمایز قائل است وهنجارها اشکال مفصل تری هستند که در آن ها ارزش های اصلی به مورد اجرا در می آید تا بر رفتار اجتماعی تاثیر بگذارند.
مرتن بین مولفه های فنی واجتماعی ساختار فرهنگی تمایز می گذارد. مولفه های فنی،باورها،دانش وارزش های مربوط به تولیدات مادی را دربر می گیرند ومولفه های اجتماعی ناظر به باورها،دانش و ارزش های ساختار اجتماعی توجه ودل مشغولی بیشتر مرتن در زمینه جامعه شناسی معرفت کوشش او برای جستجو وکشف رابطه بین فرهنگ وساختار اجتماعی بوده که این کار عمدتا به نقد وبررسی منحصر شده است.
ساختار اجتماعی (Social Structure):
از نظر وی ساختار اجتماعی «مجموعۀ سازمان یافته ای از روابط متقابل اجتماعی است که در آن هر یک از اعضاء جامعه یا گروه به اشکال مختلفی به هم پیوسته اند.» او کارکرد ساختار اجتماعی را تولید نظام های هنجاری یعنی بایدها و نبایدها می داند و معتقد است که این ساختار اجتماعی است که ابزار و راههای مشروع رسیدن به اهداف را مشخص می کند و نوعی از منحرفین به دلیل نارسایی ساختار اجتماعی در تعیین راههای مشروع نیل به اهداف در جامعه، منحرف می شوند.گروه های عضویت ،گروه های مرجع ،توالی پایگاه ها و توالی نقش ها وساختارهای فرصت . ساختار اجتماعی (در مقابل فرهنگ) مجموعه متشکلی از روابط اجتماعی که عضو جامعه یا گروه به انحاء گوناگون در آن قرار دارد. ساختار اجتماعی همان وسایل وراه های دستیابی (Means ) مشروع برای رسیدن به اهداف فرهنگی وارزشی اند.
مرتن بین مفهوم نقش های چندگانه و مفهوم مجموعه نقش تمایز قائل است نقش های چندگانه را مترادف با پایگاههای چندگانه می داند ولی مجموعه نقش به مجموعه وظایف و مسئولیت هایی اطلاق می شود که آن فرد در پایگاه واحد معین مثلاً به عنوان پزشک در قبال سایر، موقعیت هایی پیدا می کند که در یک شبکه نقشی با آن ها در تعامل است.
پایگاه |
نقش |
مجموعه نقش |
استاد دانشگاه |
معلم |
شاگرد |
محقق |
همکار |
|
مدیر |
دستگاه اداری |
|
خانم خانه دار |
مادر |
فرزندان |
زن |
همسر |
|
خویشاوند |
اقوام سببی |
مرتن بین 3 نوع متفاوت از صورت بندی اجتماعی تمایز قائل است: 1-گروه ها 2-جماعات 3-رده های اجتماعی.
رده های اجتماعی:
مجموعه ای از پایگاه های اجتماعی هستند که صاحبان آنها در تعامل اجتماعی نیستند.مثل سن و جنس و...رده های اجتماعی با دارا بودن پایگاه های مشابه ودر نتیجه علایق وارزش های مشابه می تواند به صورت جماعات یا گروه ها ظاهر شود. مثل مردمی که به دلیل داشتن ارزش های مشترک اجتماعی احساس همبستگی می کنند.
مرتن به منظور تمرکز روی این مسئله به بررسی دقیق،غربال وروشن ساختن تعداد زیادی ازمفاهیم اولیه ای که فرد رابا گروه پیوند می دهد می پردازد:
- داخل گروه با خارج گروه در تضاد است.
- گروه ها با شبه گروه ها یا غیر گروه ها در تضادند.
- گروه های مثبت با گروه های منفی در تضادند.
- گروه های مرجع با افراد مرجع در تضادند.
- گروه های عضو باگرو ه های غیر عضو در تضادند.
- زمینه های هنجاری با زمینه های ارزیابی کننده در تضادند.
مرتن درباره قدرت یا به عبارتی دقیق تر حفظ واعمال آن زمانی که قدرت ساختاری استقرار یافته است نظریه ای ارائه می دهد. اقتدار به طور کلی از طرف آنهایی که آماده اطاعت هستند پذیرفته می شود. زیرا اعمال قدرت باید با رضایت باشد.
از نظر مرتن ساختار اجتماعی 2بخش است:
1- ساختار اجتماعی کلان (برای مثال ساختار طبقاتی یا سیاسی یک جامعه)
2- محیط اجتماعی الگوهای روابط شخص با شخصی که در آن افراد مستقیما رویارو هستند.
فشارهای ساختار اجتماعی کلان از طریق واز جانب محیط اجتماعی اعمال می شود . مرتن چنین می نویسد که در جامعه شناسی ،گرایشی وجود دارد که برمحیط اجتماعی تمرکز کند حتی اگر تنها به دلیل علاقه به معانی ابراز شده از طرف کنشگران باشد،که این منجر به غفلت نسبی از ساختار اجتماعی کلان می شود. با علم به آنکه تاکید مرتن اغلب بر محیط اجتماعی است تا ساختارهای کلان،این اظهار نظر جالبی است.
مرتن 4منبع به هم ریختگی اجتماعی را به طور مشخص تر بیان می کند:
1- تضاد بین علایق وارزش ها
2- تضاد بین پایگاه ها و وظایف نقش
3- جامعه پذیری نارسا
4- ارتباطات اجتماعی نارسا
جدیدترین کار مرتن در این حوزه ، مدت زمان قابل انتظار اجتماعی است که عبارت است از انتظارات الگو یافته جمعی یا معین اجتماعی درباره مدت زمان گذرا وناپایداری که در انواع گوناگون ساختارهای اجتماعی نهفته است. مثل الگوی زمانی گروه ها وسازمان ها.دوبازتاب جامعه شناسانه درباره این مفهوم وجود دارد .
در سطح فردی ، برفرد اثر دارد ودر سطح جمعی ، کمک می کند که ساختار اجتماعی ورفتار فرد به هم پیوند بخورد.
مرتن یک نوع شناسی از تعصب قومی ارائه کرده است . نگرش ها نسبت به گروه های قوی (تعصب در مقابل عدم تعصب) ،در مقابل رفتار نسبت به آنان. (تبعیض ودر مقابل عدم تبعیض) :
1- آزاداندیش ومساوات طلب در همه شرایط در بعد نگرشی مثبت وبعد رفتار مثبت می باشد.
2- آزاد اندیش ومساوات طلب در شرایط مناسب بعد نگرش مثبت وبعد رفتار منفی است.
3- غیر آزاد اندیش ومساوات طلب در شرایط مناسب بعدنگرش منفی وبعد رفتار مثبت است.
4- غیر آزاد اندیش ومساوات طلب در همه شرایط بعد نگرش منفی وبعد رفتار هم منفی است.
اصطلاح رفتار جاری اجتماعی به وسیله خود مرتن در اثری راجع به تبعیض به کار برده شده بدین وسیله تا اندازه ای مشروعیت یافته است.اصطلاح الگوی رفتاری جنبه نگرش مرتن ، برای جامعه نگاری های توصیفی مفید است.
کنش فرد از نظر مرتن به دو قسمت می باشد.بازخورد و نتیجه بخش و بدون نتیجه .
رابطۀ ساختار فرهنگی و اجتماعی:
از نظر وی ساختار فرهنگی تعیین کنندۀ ساختار اجتماعی است. اول ارزشها یعنی خوبها و بدها مطرح می شوند سپس هنجارها یعنی بایدها و نبایدهای مربوط به آنها مطرح می شوند. اول می گوییم رسیدن به مدارج بالای عملی خوب است سپس می گوییم برای رسیدن به آن باید درس خواند. پس اول اهداف تعیین می شود سپس راههای رسیدن به این اهداف.نوع شناسی سازگاری فردی:
«او در مقاله ای دربارۀ آنومی (ناهنجاری) تیپولوژی پنج شیوه سازگاری فردی را کامل می کند، که آن از یک طرف پذیرش یا رد اهداف فرهنگی و از طرف دیگر پذیرش یا رد ابزار نهادی شدۀ موجود برای دستیابی به این اهداف را شامل می شود.»در مجموع، یک حالت از رد و جانشین سازی برای آن را پیش بینی می کند، او در جدول بندی متقاطع، یک نوع شناسی (تیپولوژی) را درست می کند که در آن جهت اهداف فرهنگی برخلاف جهت ابزار نهادی شده است که در آن (جدول) هر یک از آنها به عنوان یک «شیوۀ سازگاری» نام گذاری شده است. هر یک از آنها به توضیح مختصر، مناسب با تیپولوژی نیاز دارد.
نوع شیوه های سازگاری |
اهداف فرهنگی |
ابزار نهادی شده |
1- همنوایی (conformity) |
+ |
+ |
2- نوآوری (Innovation) |
+ |
- |
3- مناسک گرایی (Ritualism) |
- |
+ |
4- انزوا گرایی (Retreatism) |
- |
- |
5- طغیان (Rebellion) |
[±] |
[±] |
2- نوآوری: که در آن فرد تاکیدات فرهنگ روی هدف را قبول کرده است بدون اینکه به همان اندازه هنجارهای نهادی شده حاکم بر راه ها و ابزار رسیدن به آن (هدف) را درونی کرده باشد.»
یعنی فرد اهداف ارائه شده از سوی ساختار فرهنگی جامعه را قبول نکرده، اما ابزار ارائه شده از سوی ساختار اجتماعی را پذیرفته است و آن ابزار را به کار می گیرد. به عنوان مثال افرادی که در یک جامعه اسلامی اعتقادی به خدا ندارند اما به شیوه و راه و رسم مسلمانان زندگی می کنند، از این نوع هستند.
3-مناسک گرایی
4- انزوا گرایی: که شامل رویگردانی و انصراف افراد از اهداف و ابزار می شود» یعنی در آن افراد اهداف و ابزار تعیین شده از سوی ساختار فرهنگی و اجتماعی را نپذیرفته اند و در جامعه عزلت نشینی اختیار کرده اند. که می توان به عنوان مثال به معتادین مواد مخدر، الکی ها، روانی ها و افراد منفعل در جامعه اشاره کرد.
5-طغیان: "جائیکه سیستم نهادی شده به عنوان سدی برای رسیدن به اهداف مشروع در نظر گرفته می شود، ارزشهای جدیدی ایجاد می شود و افراد به ابزار جانشین برای نیل به آن اهداف مجهز می شوند."یعنی اهداف جامعه را مشروع نمی دانند و اهداف مشروع مورد نظر خود را به وجود می آورند. که در آن اهداف و وسایل نهادی شده بطور کامل رد می شود و اهداف و وسایل جدیدی برای جانشینی آنها بوجود می آید.
همان طور که در بالا ذکر گردید دو نوع سنخ سازگاری وجود دارد:
1- همرنگان یا هم نوایان یا به هنجارها ، این شق در هر جامعه ای همرنگی یا هم نوایی با اهداف فرهنگی و وسایل نهادی و هر دو را قبول دارد. اگر غیر از این بود امکان نداشت بتوان ثبات و دوام جامعه را حفظ کرد.
2- کج روها، وقتی بین اهداف و وسایل سازگاری وجود ندارد ، کج روی یا انحراف از هنجارها و قانون پیش خواهد آمد.
یکی از امتیازات تئوری مرتن درباره ی آنومی این است که به طور ضمنی بعضی از فرضیات مارکس – مخصوصاً آن بخشی که مربوط به تضادهای درونی یک نظام می گردد را دربردارد – این نظریه به این مسئله اشاره می کند که ممکن است تعهد به بعضی از ارزشهای انتقال یافته فرهنگی، هنگامی که تحقق پیدا نکند، باعث ایجاد کج روی و بی هنجاری گردد. اما در این جا هم عامل اصلی تعیین کننده، یعنی آنومی شامل کناره گیری نهایی و یا بی اعتقادی به ارزشهای مشترک اجتماعی است. با این همه تنها عدم تحقق چنین ارزشهایی نیست که ممکن است انسان را کج رو کند، بلکه همه اعمالی که می تواند و باید انجام دهد تا به موفقیت دسترسی حاصل کند، خود ممکن است باعث پیدایش کج روی و آنومی گردد.
سنخ های کج رو
1- نوآوران: کسانی که ارزش های مورد قبول از نظر اجتماعی را می پذیرند، اما وسایل مشروع و نهادینه شده را قبول ندارند و از وسایل نامشروع یا غیرقانونی برای تبعیت از آنها استفاده می کنند مانند تبهکارانی که درصدد کسب ثروت از طرق غیرقانونی مثل اختلاس و فساد اقتصادی نمونه ی این کنش اند.2- عزلت گزینان: وقتی هر دو (هم اهداف و هم امکانات دست یابی آن) نفی شود که مرتن آن را رفتار عزلت گزیدن و یا بی تفاوتی می داند. ماننند هیپی، پانک ها، رپ و گروهایی از این قبیل ،که مستعد برای خودکشی اند و در زندگی به پوچی رسیده اند.
3- شعائر گرایی: رد هدف اما ادامه طرفداری از وسایل، مثل آیین های مذهبی که در آن از اهداف و ارزش های حقیقی آن خبری نیست. یا کارمندیکه فقط کاغذ بازی می کند ولی کار انجام نمی دهد.
4- سنخ چهارم طغیان گران و شورشیان: رد هدف و وسیله و جایگزین کردن برداشتی تازه به جای هر دوی آنها
سازگاران زحمت کش، آیین گرایان سطحی و توخالی، انزواطلبان عزلت گزینان محزون، نوآوران مأیوس و طغیان گران خلاق.
چهار مورد بالا ناهنجاری و موارد نوآور و آیین گرا جزو موقعیت های غیرعادی و انزواطلبان و طغیان گران موقعیت های ناسازگاری است.
کارکردگرایان پیشین تقریباً یکسره برکارکردهای یک ساختار یا نهاد اجتماعی برای ساختارها و نهادهای دیگر، تأکید می ورزیدند. به نظر مرتن تحلیل گران پیشین انگیزه های ذهنی افراد را با کارکردهای ساختارها یا نهادها اشتباه گرفته بودند به نظرش تأکید کارکرد گراهای ساختاری باید بر کارکردهای اجتماعی، و نه انگیزه های فردی باشد.