عهد فاستوس و انسان امروز

قرن شانزدهم میلادی در تاریخ گذشته و تاریخ جدید غربی، یک نقطه عطف مهم به حساب می‌آید. در این قرن تحوّلات بسیاری در عرصه‌ی حیات فرهنگی و اجتماعی و علمی بشر غربی اتّفاق افتاد. هم زمان با وقوع نهضت اصلاح دینی،
يکشنبه، 17 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عهد فاستوس و انسان امروز
 عهد فاستوس و انسان امروز

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
قرن شانزدهم میلادی در تاریخ گذشته و تاریخ جدید غربی، یک نقطه عطف مهم به حساب می‌آید. در این قرن تحوّلات بسیاری در عرصه‌ی حیات فرهنگی و اجتماعی و علمی بشر غربی اتّفاق افتاد. هم زمان با وقوع نهضت اصلاح دینی، کشفیاتی مهم در عرصه‌ی علم و صنعت و بالأخره ظهور حرصی سیری‌ناپذیر و خطرناک برای دریافت دانش جدید که گمان می‌رفت پرده از همه‌ی رازها برمی‌دارد و بشر را در رسیدن به کنه اسرار آفرینش یاری می‌دهد.
دانش تجربی و متّکی به عقل کمّی و تفکّری انسان مدار، پا به پای همه‌ی منتقدان و پرسش گران کشمکش فکری و تجربه‌ی عملی بشر غربی را به تیغ نقد سپردند، نمایشنامه نویسانی هم مانند کریستوفر مارلو، با خلق تراژدی، نه تنها همه‌ی آمال و آرزوهای بشر این عصر را آشکار کردند؛ بلکه با تصویرسازی هنرمندانه سعی کردند تا سرانجام و مایه‌ی بدبختی و تباهی او را به نمایش هم بگذارند.
درام فاستوس و تیمور لنگ در زمره‌ی آثار برجسته‌ی این نمایشنامه‌نویس انگلیسی است.
فاستوس، دانش آموخته‌ای است که به رغم داشتن شهرت و توانایی در علوم معقول، الهیّات و حکمت، در اثر غرور و خودبینی روی به بلند پروازی گذاشت و زمام اختیار از کف بداد. حرص دست یابی به قدرت و کشف اسرار نهان، او را به وادی سحر و جادو کشید تا آنجا که در اثر ممارست و اصرار بر این تمنّا و طلب، مقدّمات ارتباط او با شیطان فراهم آمد. به عبارت دیگر، این همه، تسلّط شیطان بر فاستوس را که به نحوی ظریف اتّفاق می‌افتاد، سبب شد.
شیطان به شرط انعقاد عهدی خونین با فاستوس برای تصرّف روح او، پس از مدّتی معیّن، او را در دست یابی به تمامی هواجس یاری می دهد. تا آنکه در سرانجامی تیره و در شبی تیره‌تر از آن، سرانجام فاستوس نومید، نگون بخت و حرمان زده، با دستی تهی و دلی پیراسته از عاطفه و ایمان، دل به مرگ می‌سپارد.
آنچه بیش از هر امر در این عصر (قرن 16 میلادی) و در میان آثار هنری این عصر، نظیر « نمایشنامه‌ی دکتر فاستوس » از انسان آشکار می‌شود، دامنه‌ی آن و حرص و سرانجام او است؛ گویی با فاصله‌ای حدود چهارصد سال آنان ناظر سرانجام کار انسان غربی بودند.
بر اساس همین اثر، یعنی « دکتر فاستوس » بود که شاعر آلمانی، گوته، با سرمشق گرفتن از این اثر، بزرگ‌ترین درام فلسفی عصر حاضر، یعنی « فاوست » را نوشت. تراژدی وحشتناکی که همه‌ی افکار و آرمان‌های جاری در قرن شانزدهم میلادی و پس از آن را چون آیینه فراروی خواننده قرار می‌داد.
شخصیّت فاستوس در این اثر، نماینده‌ی عصر و نسلی است که در میان مثلث قدرت، ثروت و دانش مفرط و بریده از عاطفه و ایمان، حریصانه و بی‌تأمّل درباره‌ی سرانجام کار، ره می‌پوید، طریقی که اگرچه در ابتدا، چشم اندازی از برخورداری و پیروزی را فرا روی بشر قرار داد؛ لیکن همین پیروزی موجبات نگون بختی، روزگاری تباه و مرگی ناگوار در بی‌ایمانی را فراهم آورد. فاستوس مراتب این مثلث، قدرت، ثروت و دانش را به مدد عهد با شیطان طی می‌کند؛ زیرا انگیزه و طلب او حرص به دنیا و برخورداری بلامنازعه در عرصه‌ی هستی است از همین رو، فراروی فاستوس سه دروازه گشوده می‌شود:

1. دروازه‌ی طلب و اراده؛

آنچه که قرن شانزدهم را تبدیل به نقطه عطفی مهم و سرآغاز تاریخ جدید و غیردینی غربی ساخت، تبدیل شدن تمنّا و درخواست فاستوس به طلب و اراده‌ی عمومی بود. به واقع، فاستوس، نماینده‌ی عصر و نسلی است که طیّ مراتب مثلث قدرت، ثروت و دانش بریده از عاطفه و ایمان را تبدیل به طلب و اراده‌ی خود کرده است. در این عصر، اراده‌ی معطوف و متمایل به قدرت و ثروت، به تمامی به ظهور می‌رسد. گوییا انسان خود مبدّل به اراده‌ی معطوف به قدرت شده است. این طلب از حاشیه‌ی حیات خارج و چون قطب و محوری دایر مدار حیات انسان این عصر است؛ اگرچه در همان عصر مردان بسیاری صادقانه بر مدار ایمان وعشق پای می‌فشردند.
دروازه‌ی دیگر:

2. دروازه‌ی ارتباط و نسبت؛

طلب تمام چونان دعای مضطر به اجابت می‌نشیند؛ از یک سو، موجب نسبت یافتن فاستوس (انسان غربی) با مظهر قدرت شیطانی می‌شود و از دیگر سو، امکان ارتباط یافتن او با شیطان را فراهم می‌آورد.
فاستوس ابتدا دست تمنّا و طلب دراز می‌کند و با اعلام قبول ولایت شیطان، از غیر او تبرّی می‌جوید. همین اعلام قبول ولایت، نوعی ارتباط و هم افقی با شیطان را برایش به ارمغان می‌آورد.
همواره هم افقی و نسبت، هم عهدی و اشتراک در مقصد را در پی دارد؛ چنان که یگانگی در عهد و خواست در خود و با خود، محرمی و خویشی را سبب می‌شود. فاستوس در انعقاد عهد ابلیس به قبیله و طایفه‌ی او می‌پیوندد و او، در ازای این هم عهدی، خویش و یار خود، فاستوس را مدد می‌رساند تا به هواجس و خواسته‌هایش جامه‌ی عمل بپوشاند؛ تعاملی که به تحکیم این ارتباط و نسبت می‌انجامد.

3. دروازه‌ی سقوط و نگون بختی؛

بخت وقتی که برای فاستوس و دیگرانی که چون او هم عهدی با ابلیس را پذیرا گشته و دل بدان سپرده‌اند، فراهم آمده است، تمامیّت عصری را رقم می‌زند و تاریخی را به نمایش می‌گذارد که پس از طیّ مراتب، به پایان خود می‌رسد. در انتها، از آنجا که این نسبت ابلیسی و هم افقی در ذات خود، سیاه، بی‌سرانجام و عاری از هر گونه سعادت است، همه‌ی مظاهر رحمانیّت حق را از جسم و جان فاستوس جدا می‌کند، قلب او را تیره می‌سازد تا به دور از هر گونه عطوفت و مهر، با شقاوت، بی‌رحمی، کفران و بی‌دینی روی به دروازه‌ی مرگ و سقوط بگذارد.
این همه، سرانجام ناگزیر فاستوس است؛ سنّتی لایتغیّر؛ زیرا به خواست او، اراده و عهد او و نسبتی که یافته، محقّق شده است. چنان که متذکّر شدیم، فاستوس تنها نماینده‌ی بشر غربی در ابتدای عصر جدید است. بشری که در هوای دست یابی به قدرت و ثروت هم عهدی نفس امّاره‌ی لجام گسیخته را پذیرا گشت، از هر گونه آسمانی برید و بهشتی زمینی را مقصود و مقصد غایی خود فرض کرد. از همین رو، سرانجام ناگزیر عهد و اراده‌ی جمعی بشر غربی نیز که در تاریخ غربی و طیّ چهارصد سال اخیر متجلّی شده، همین است؛ چنان که واسپس این همه، اینک سخن از پایان تاریخ غرب به میان می‌آید و همگان نشانه‌های این پایان را به تجربه نشسته‌اند؛ چنان که بسیاری از بزرگان اهل تفکر متذکّر شدند، می‌شد پیش بینی کرد که این عهد و تجلّی فرهنگی و مادّی آن، دوام همیشگی ندارد؛ زیرا تکیه بر باطل داشته و باطل ذاتاً نابود شدنی است؛ لیکن خروج تمام عیار از این دور و دوره تا آن زمان که هم افقی با آن عهد وجود دارد، ممکن نیست. پس تا آن زمان که بشر در دل، تمنّای طیّ مراتب مثلث قدرت، ثروت و دانش بریده از آسمان و ولایت آسمانی را پاس می‌دارد، مجال خروج از این دور را نمی‌یابد و توفیق درک ولایت حقّه‌ی امام مبین، حضرت موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را حاصل نمی‌آورد.
وقوع تاریخ غربی، مرهون طلب و اراده‌ی جمعی انسان غربی بود، برای هم عهدی با ابلیس و پاسخ گویی به طبع فاوستی وجود بشر و خروج از آن نیز در گرو ظهور طلب واراده‌ی جمعی بشر است، برای هم عهدی با امام مبین و ایستادن بر آستانه‌ی اراده‌ی معطوف به حق و شهر بندگی و عبودیّت.
چگونه می‌توان به قول معروف با یک دل، دو دلبر داشت؟
چگونه می‌توان در یک زمان هم در « کربلا » با حسین (علیه السَّلام) بود و هم بر آستانه‌ی « دارالخلافه‌ی شام »؟
در یک زمان، هم افقی با ابلیس و هم عهدی با امام مبین ممکن نیست.
ورود به شهر منتظران نیازمند تفکّر آماده‌گر، گسست عهد ماضی و انعقاد عهد راستین با ولیّ الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. این عهد، تبرّی از تمامی سیرت و صورت تاریخ و تفکّر و فرهنگ غربی را با خود دارد و نباید از یاد برد که:
نسبت یافتن تام و ارتباط تمام با صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به سان دعای مضطرّ به اجابت می‌نشیند. إن شاء الله.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.