میهن دوستی در شاهنامه فردوسی
میهن دوستی، افتخار به تمدن غنی و باستانی ایران، حفظ وطن از اجنبیان یغماگر و امثال اینها از اهداف و موضوعات اساسی شاهنامهی فردوسی محسوب میشود. قبل از همه باید تذکر داد که این به تقاضا و طلب زمانهی شاعر بوده است. چنان که معلوم است، ایران زمین در طول بیش از دویست سال در اسارت خلافت عرب بود و فقط بر اثر مبارزههای طولانی آزادیخواهانه و میهندوستانهی مردم و حاکمان وطن دوست آن امثال امیران صفاری و طاهری و به ویژه سامانی صاحب استقلال گردید. در این مبارزه سهم جریان شعوبیه هم که در عکس العمل به مناسبات تحقیرآمیز و اسارت بار خلافت عرب پدید آمده بود، خیلی بزرگ است. بیوجه نیست که بعضی محققان فردوسی را هم از جانب داران این جریان میهن دوستی دانستهاند.
یکی از اولین محققانی که به احساس بلند میهن دوستی فردوسی در شاهنامه پی برده به آن توجه خاص نمود، خاورشناسی آلمانی تئودور نولد که بود. او در اثر معروفش حماسهی ملی ایران در این باره اشارهی واضح و درست کرده است: «وطن پرستی یعنی ایران پرستی شاعر ما یک نوع ایران پرستی معنوی بود. وطن پرستی او [فردوسی] عبارت است از شوق مفرط برای ملتی که وحدت و بزرگواری آن از مدتها پیش از بین رفته بود...» (2)
دانشمندان دیگر شرق و غرب نیز به جایگاه بلند موضوع وطن دوستی در شاهنامه اشارهها کردهاند. حتی بعضی محققان چون احمد کسروی که به شعر و شاعری فارسی توجهی ندارند و آن را برای جامعهی ایرانی ضررآور هم میدانند، به طور استثنا ارزش بلند وطن پروری شاهنامهی فردوسی را تأیید نمودهاند.
توصیف ایران در شاهنامه
تصویر و توصف و تجلیل و ستایش ایران چون وطن شاهان و حاکمان نیکوکار، قهرمانان و پهلوانان جسور، موبدان و دانشمندان حکیم، وزیران و دبیران عاقل و فاضل و خلاصه مردم شریف این سرزمین از ابتدا تا انتهای شاهنامه جای دارد. طوری که قدمعلی سرامی نوشته است، واژهی ایران در شاهنامه بیش از هشتصد مرتبه ذکر شده است. در زمان فردوسی هم ایران به دو معنی وسیع و محدود استفاده میشده است، چنان که امروز هم همین حالت در مورد مفهوم تاریخی آن به نظر میرسد. فردوسی ایران را در مقابل توران قرار داده و یا گاهی زابلستان و سیستان را جزو ایران نمیداند:برای فردوسی و قهرمانانش ایران نه تنها وطن بلکه هستی است و آنها خود را بدون وطن هیچ میدانند. وطن برای آنان از همه گرامیتر و عزیزتر است. از این رو آنها برای ایران هیچ چیز را دریغ نمیدارند:
فردوسی وطن خود ایران را خیلی دوست میدارد و در هر مورد خراب نکردن این کشور آباد را تأکید مینماید. در زمان انوشیروان هنگامی که ایران دچار حملهی اجنبیان میگردد، برای خراب نشدن کشور دلسوزانه خطاب میکند:
نخوانند بر ما کسی آفرین *** چو ویران بود بوم ایران زمین
هر بار که ایران دچار حملهی ترکان شده، شهر و دهات آن خراب و ویران میگردد و مردم آن بیخانمان میشوند، شاعر غصه میخورد، رنج میبرد و به افسوس میگوید:
همه جای جنگ سواران بُدی *** نشستن گه شهریاران بُدی
کنون جای سختی و جای بلاست *** نشستن گه تیز تک اژدهاست
کسی کز پلنگان بخوردست شیر *** در این رنج ما را بود دستگیر
این چهار بیت را که مالامال درد و حسرت شاعر وطن دوست است، دانشمند پاکستانی حافظ محمود خان شیرانی «مرثیهی ایران» نامیده و با هیجان تأکید نموده است: «ما نمیتوانیم درک کنیم که او [فردوسی] چگونه توانسته است در چند کلمه این قدر درد و حزن و غم و یأس را در یکجا جمع کند.» (4)
همان گونه که قدمعلی سرامی نوشته است در شاهنامه هشتاد و چهار جنگ میان ایرانیان و تورانیان تصویر شده است و فردوسی تورانیان را ترکان دانسته است. در شاهنامه بارها بر اثر حملهی ترکان توران، خراب شدن ایران همانند ابیات زیر تصویر شده است.
سپاه اندر ایران پراکنده شد *** زن و مرد و کودک همه بنده شد
ضمناً ناگفته نماند که دربارهی ترک دانستن تورانیان توسط فردوسی بحثها زیادند. از جمله محمدامین ریاحی این مسئله را چنین شرح داده است: «در عصر فردوسی هجومهای ترکان خلخ از سرزمینهایی که در روزگاران گذشته سرزمین تورانیان بود، سبب شده است که ترک و تورانی معنی واحدی یافته است.» (5)
ولی به نظر ما دلیل اصلی این نیست. زیرا فردوسی خوب میدانست که سرزمین توران مکان اصلی آریاییها است و تور هم که گویا پایه گذار این ملک است یکی از فرزندان فریدون ایرانی است. پس دلیل این اشتباه فردوسی در چیست؟
قبل از همه باید گفت که اطلاعات فردوسی دربارهی توران متضاد بوده، باعث پدید آمدن ملاحظات مختلف محققان گشته است. شاعر پیش از همه توران را سرزمین تور، فرزند فریدون میداند و در باب «بخش کردن فریدون جهان را به پسران» روایت اوستایی را دربارهی شاه ثرتئونه (Thraetaena) که همان شکل قدیمی فریدون است و به سلم، تور و ایرج تقسیم کردن قلمرو او نقل نموده و گذاشته شدن نام آنان بر سرزمینهای زیر نفوذشان را تأیید کرده است:
یکی روم و خاور، دیگر ترک و چین *** سوم دشت گردان و ایران زمین
نخستین به سلم اندرون بنگرید *** همه روم و خاور مر او را گزید...
دگر تور را داد توران زمین *** ورا کرد سالار ترکان چین...
وزان پس چو نوبت به ایرج رسید *** مر او را پدر شهر ایران گزید
از بیتهای فوق برمیآید که فریدون به تور سرزمین ترکان و چین را داده است، ولی در تصویرهای بعدی شاعر توران اساساً شهر و نواحی ماوراءالنهر و خراسان را در بر میگیرد و تور همچون سپهسالار ترکان قلمداد میشود.
اکثر هشتاد و چهار جنگ میان ایران و توران که در شاهنامه تصویر شده است در سرزمین ماوراءالنهر و خراسان رخ داده است. مثلاً در ضمن جنگ ایرانیان با افراسیاب تورانی، رستم که در زابل قرار دارد عزم ایران نموده به کیقباد چنین خطاب میکند:
در ابیات ذیل افراسیاب ترک دانسته شده است:
شکست آمد از ترک بر تازیان *** ز چستی فزونی سرآمد زبان
ولی در جای دیگر افراسیاب ایرانی بودن اصل خود را تأکید مینماید:
چنین گفت کایران دو رویه مراست *** بباید شنیدن سخنهای راست
که پور فریدون نیای من است *** همه شهر ایران برای من است
همه جا لشکر توران از ترکها عبارت است:
چنین اشارههای ظاهراً ضد و نقیض در شاهنامه زیاد به نظر میرسند که متأسفانه مورد تحقیق جداگانه قرار نگرفتهاند.
همان گونه که معلوم است در زمانی که مورد تصویر فردوسی قرار گرفته است، هنوز ترکان مانند یک قوم تشکیل نیافته بودند. به عقیدهی ترک شناس معروف لئون گومیلیف «خلق ترک در اواخر قرن پنجم میلادی بر اثر آمیزش اقوام در محیط جنگل و دشت خاص آلتای و دامنهی کوههای آن به وجود آمده است». (6)
خاورشناس برجسته و. و. بارتولد نیز ظهور خلق ترک را در قرن ششم میلادی دانسته، تأکید میکند که در آسیای میانه باید وطن آریاییهای آسیا را و حتی به طور کلی هند و اروپایی را جست. (7)
دانشمند تاجیک باباجان غفوروف بر مبنی دستاوردهای نوین تاریخی و باستان شناسی به این نتیجه رسیده است که «در عصرهای چهارم تا هفتم پیش از میلاد... سرتاسر آسیای میانه را کاملاً خلقهای ایرانی، باختریها، خوارزمیها، سغدیها، گروههای سکایی و غیره اشغال میکردند» (8)
باستان شناس روس س. کوزمینا تاریخ قوم چادرنشین تور را مورد بررسی قرار داده، ذکر آن را در اوستا پیدا مینماید و تأکید میکند که دانشمندان معروف یونان و روم قدیم امثال پلینی، آریستی، و هرودوت راجع به تورها اطلاع داده آنها را از قومهای ایرانی تبار دانستهاند. (9)
دربارهی تور و توران منابع زیاد تاریخی فارسی زبان از جمله فرهنگ نامهها نیز اطلاع دادهاند که چند نمونه از آنها در لغت نامهی دهخدا نقل گردیده به طریق ذیل جمع بندی شده است: «کلمهی توران نام سرزمین تورانیان است، در پهلوی توران (Turan) مرکب از تور+آن (پسوند نسبت و کان)، سرزمین توران به ایرانویچ یا ممالک خوارزم متصل بوده از طرف شرق تا دریاچهی آرال که جغرافی نویسان قرون وسطی آن را دریاچهی خوارزم نیز نامیدهاند، امتداد داشته است. جنگهای ایرانیان و تورانیان بخش مهم داستانهای ملی ما را تشکیل میدهد... از اوستا و کتب دینی پهلوی و داستانهای ملی و اقوال مورخین قدیم برمیآید که ایرانیان و تورانیان از یک نژاد بودند...» (10)
دانشمند امریکایی ریچارد فرای نیز به مسئلهی ایران و توران و تصویر آنها در شاهنامه توجه نموده، به اختلاف بین مردمان یکجانشین و چادرنشین آریایی اشاره میکند که جای بحث نیست. همچنین او مبارزهی ایران و توران را در شاهنامه برخورد آریاییها و غیرآریاییها میداند که این هم درست است. ولی در توضیح سبب این حادثه تأمل و تعمق نکرده کوشش به خرج داده است که دلیلها پیش آرد. او این اندیشه بیان مینماید که «پس از غلبهی اسلام، ترکها واقعاً با تورهای (Tur) پیشین یکی شدهاند، زیرا در نام ترک میتوان صورت جمع Tun را دید که Tun نشانهی توتم اجداد اولیهی ترکان آسیای مرکزی بود».
بدین ترتیب ریچارد فرای از یک طرف مردم تور را آریایی میداند و از سوی دیگر ترکها را به آنها میپیوندد. ولی همان گونه که لئون گومیلیف تأکید کرده است کلمهی ترک ریشهی چینی داشته و جمع آن با همراه کردن پسوند مغولی «یوت» (یعنی ترکیوت) صورت میگرفته است که این را دانشمند فرانسوی پ. پلیا به اثبات رسانده است. (11) بنابراین شباهت واژههای ترک با تور و توران ظاهری بوده و با هم رابطهای ندارند.
توران و ترک را با هم مربوط نمودن فردوسی به نظر ما بیدلیل نبوده، او این «اشتباه» را عمداً با هدف معینی کرده است. به بیانی دیگر این یکی از رمزهای شاهنامه است که خود شاعر در ابتدای اثر اشاره کرده است:
ازو هرچه اندر خوری با خرد *** دگر بر ره رمز معنی برد
فردوسی چون حکیم و دانشمند بزرگ خوب میدانست که ماوراءالنهر و خراسان از زمانهای باستان وطن مردمان آریایی است، از این رو دلیل اساسی اشارهی رمزآمیز وطن ترکان دانستن سرزمین مذکور را باید از حوادث تاریخی زمان شاعر جست و مرزهای آن را آشکار کرد. همان گونه که معلوم است هنگام تألیف شاهنامه، دولت مقتدر سامانیان رو به تنزل مینهاد. شاعر حساس و وطن دوست میدید که ترکان نه تنها در دربار و لشکر سامانیان جایگاه بالایی پیدا میکردند، بلکه در داخل قلمرو آنان و سرزمینهای هم جوار دولتهای نو تأسیس ترکان قراخانی و غزنوی که از پروردگان خود سامانیان بودند، صاحب قدرت گردیده، خطر جدی به وجود میآورند. از این رو تصویر مفصل جنگهای تورانیان، و ترک قلمداد کردن تورانیان را میتوان یک نوع هشدار به سامانیان از پیش آمدن خطر جدی به هستی دولت آنها دانست که در واقع تا به پایان رسیدن شاهنامه به وقوع پیوست.
از سوی دیگر «اشتباه» مذکور فردوسی به احساس بلند میهن پرستی و وطن دوستی نمایانترین ویژگی فردوسی میباشد. همهی شاهنامه و زبان او بر این ادعاست. (12) فردوسی هستی خود را بدون وطن تصور نمیکند و همیشه از خرابی ایران غصه میخورد.
ولی وطن دوستی فردوسی به هیچ وجه به ضرر مردمان و کشورهای دیگر نبوده است از این رو نمیتوان به اندیشهی محققانی چون نولد که راضی شد که فردوسی را دشمن توران و ترکان دانسته «دشمنی با ترکها را موضوع جنگ نامهی او میشمارد». (13) زیرا شاعر هرچند ایران را خیلی دوست میدارد ولی نسبت به توران و تورانیان حس بدبینی ندارد و همیشه مخالف حاکمان و لشکریان تجاوزکار و خرابیآور خواه ایرانی و خواه تورانی بود. او بعضاً حتی قهرمان محبوب خود رستم را در موردی که بیسبب به توران لشکر کشیده باعث خرابی آن گشته است، سرزنش میکند. همچنین بیسبب نیست که مشهورترین بیتهای وطن دوستانهی شاهنامه (همه سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم) از زبان مردم تورانی بیان شده است.
طوری که ذکر شد بعضی محققان فردوسی را طرفدار ملت گرایی و ایران پرستی افراطی دانستهاند. ولی چنان که دیدیم وطن دوستی شاعر افراطی نبوده خیلی واقعی است و از اندازه بیرون نیست. در این باره قدمعلی سرامی درست فرموده است: «علی رغم باور بسیاری از پژوهندگان جنبهی ناسیونالیستی شاهنامه چندان قوی نیست. فردوسی چند صد بار نام ایران را در شعر خویش آورده است. اما این نام جز در مورد انگشت شمار حس میهن پرستی او را برنیانگیخته است. از سخن این شاعر پیداست که ایران را دوست دارد، اما این دوست داشتن اولاً به هیچ وجه افراطی نیست، ثانیاً همواره واقع بینانه است.» (14)
در واقع فردوسی در بیان اندیشه و احساسات وطن دوستی هم به افراط راه نداده حقیقت را معیار و محک قرار داده است. او همچنین برای ابراز این مطلب و موضوع مهم سیمای چند تن از شاهان و پهلوانان وطن دوست را آفریده است که با فداکاری و کاردانیهای خود توجه خوانندگان را جلب نمودهاند. فریدون و منوچهر، نوذر و گرشاسپ، کیقباد و کیخسرو، سیاووش و اسفندیار از شاهان و شاهزادگانی هستند که در حفظ وطن نیروی خود را دریغ نمیدارند. از پهلوانان در وطن پروری و میهن دوستی کسی با رستم برابر نمیشود. رستم بدون ایران هستی خود را تصور نمیکند. همچنان که ایران هم در شاهنامه بیرستم کامل نیست. زیرا رستم را شاعر سپر ایران میداند که در مشکلترین لحظهها آن را از مدهشترین خطر و آفتها ایمن میدارد. از اینجاست که کیخسرو به رستم میگوید:
کاووس هرگاه دچار مشکلات میشود، مجبور میگردد که روی نیاز به رستم آرد، هنگامی که سهراب به ایران لشکر میکشد، کاووس با آنکه با رستم قهر بود، علاج دیگری جز دعوت او نمییابد:
ندارم سواری ورا هم نبرد *** از ایران نیارد کس این کار کرد
خود رستم نیز قدر و ارزش خود را همچون حمایتگر ایران و پشتیبان پهلوانان خوب میداند و میگوید:
از اینجاست که رستم در فرهنگ مردم ایرانی تبار به یک رمز و نماد برجستهی وطن دوستی تبدیل یافته است و در همهی دور و زمانها نمونهی عبرت بوده در تربیت احساس وطن دوستی مردم، به خصوص جوانان سهم بزرگ گذاشته است.
پینوشتها:
1. محمد امین ریاحی، فردوسی (زندگی، اندیشه و شعر او)، تهران، 1375، ص 187.
2. تئودور نولدکه، حماسهی ملی ایران، ترجمهی بزرگ علوی، مقدمهی سعید نفیسی، تهران، 1327، ص 69.
3. مصراع نخست این بیت در شاهنامهی چاپ مسکو به این صورت نوشته شده: «نباشد به ایران تن من مباد» که وقتی با ابیات پیشتر خود آورده شود معنی خواهد داشت:
چو گودرز و هفتاد پور گزین *** همه پهلوانان با آفرین
نباشد به ایران تن من مباد *** چنین دارم از موبد پاک باد
شاهنامه چاپ مسکو، ج 2، ص 219.
4. حافظ محمودخان شیرانی، در شناخت فردوسی، ترجمهی شاهد چوهدری، تهران، 1369، ص 309.
5. محمدامین ریاحی، فردوسی (زندگی، اندیشه و شعر او)، تهران، 1375، ص 160.
6. ???????. ??????? ?????. ?. ?????, 1967, c. 25.
7. و. و. بارتولد، آثار، ج 9، مسکو، 1997، ص 513، (به زبان روسی).
8. باباجان غفوروف، تاجیکان (تاریخ قدیم، قرون وسطی و دورهی نوین)، ج 1 و 2، دوشنبه، 1997، ص 51.
9. س. کوزمینا، در کشور قباد و افراسیاب، مسکو، 1977، ص 77.
10. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 5، تهران، 1373، ص 6242.
11. لئون گومیلیف، ترکان قدیم، ص 22.
12. حافظ محمودخان شیرانی، در شناخت فردوسی، ترجمهی شاهد چوهدری، تهران، 1369، ص 308.
13. تئودور نولدکه، حماسهی ملی ایران، ترجمهی بزرگ علوی، مقدمهی سعید نفیسی، تهران، 1327، ص 70.
14. قدمعلی سرامی، از رنگ گل تا رنج خار (شکل شناسی قصههای شاهنامه)، تهران، 1368، ص 712.
نویسنده: میرزا ملااحمد
منبع مقاله:
ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول