شیطان در ضیافت شبانه (2)

اربن گراندیر کشیشی در کلیسایی در لندن بود. اما همین کشیش که در لندن به کار عشاء ربّانی می‌پرداخت، نمی‌دانست که چقدر در قرن‌های بعد، مورد احترام شیطان پرستان واقع خواهد شد. نکته قابل توجّه در مورد او، شکستن...
سه‌شنبه، 27 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیطان در ضیافت شبانه (2)
    شیطان در ضیافت شبانه (2)

 

نویسنده: محمدرضا عابدی شاهرودی





 

11

اربن گراندیر (12) کشیشی در کلیسایی در لندن بود. اما همین کشیش که در لندن به کار عشاء ربّانی می‌پرداخت، نمی‌دانست که چقدر در قرن‌های بعد، مورد احترام شیطان پرستان واقع خواهد شد. نکته قابل توجّه در مورد او، شکستن عهد تجرّد بود. هر نوع اتهام رابطه با زنان و راهبه‌ها که بخواهید، به اربن نسبت داده شده است. اولین اتهام اربن، به سال 1633 میلادی برمی گردد؛ جایی که تعدادی از راهبه‌های محلّی، او را به افسون کردن خود، متّهم کرده بودند. نکته جالب ماجرا فقط در یک افسون کردن ساده نبود، بلکه اربن، توسط شیطان و اهریمنان، خواستار افسون کردن آنها بوده است.
البته روایت دیگری هم می‌گوید که ماجرای این اتهامات، به خاطر این بود که اربن، ریاست بر صومعه را رد کرد و به همین خاطر، موجب خشم راهبه‌های بدون شوهر قرار گرفت. به هر حال، آنقدر این ماجرا به درازا کشید تا کلیسا وارد ماجرا شد و شروع به بازجویی از اربن نمود.
در اینجا چندان آشکار نیست که به چه دلیل، امّا اربن هم شروع به نوشتن بیانیه‌هایی علیه کلیسا و اسقف‌های آنجا کرد که دوباره موجب برانگیختن خشم کلیسا شد. به هر حال، اربن بازداشت و شکنجه شد. در نهایت هم به همه کارهایی که انجام داده بود، اعتراف نمود. امّا اعترافات او، نکات جالبی در بر داشت.
در اعترافات اربن، انواع و اقسام عهدهای شیطانی دیده می‌شود. عهدهایی که اکثراً به زبان لاتین و با رمز نوشته شده است. در این عهدنامه‌ها‌، نام انواع و اقسام شیاطین تاریکی و خدایان خونریز آمده است. همان شیاطینی که اربن، از آنها برای اعمال شیطانی خود، نیرو می‌گرفت. نکته جالب در مورد این عهدها، امضا شدنشان توسط خود شیاطین بود. با این همه اتهامات، اربن به سرعت محاکمه و طبیعتاً طبق سنت کلیسایی، به مرگ محکوم شد.
امروزه درباره این ماجرای عجیب و غریب، روایات زیادی وجود دارد؛ برخی اعتقاد دارند که تمام این جریان، افسانه و خرافه است و اربن، به خاطر خصومت راهبه‌ها و اسقف‌ها و زیر شکنجه‌های کلیسا، به این امور شیطانی اعتراف کرده است.
امّا از یاد نبرید که چه اربن شیطان پرست بوده و چه نبوده باشد، چه عهدنامه‌های او را شیطان امضا کرده و چه نکرده باشد، امروزه او به عنوان یکی از پادشاهان و فرمانروایان شیطانی، مورد احترام شیطان پرستان قرار می‌گیرد. عهدنامه‌های تاریخی او را می‌گیرند و نامشان را با خون خود، زیر امضا شیطان می‌نویسند.

12

مارکی دو ساید (13) شاید برای بسیاری، نامی آشنا باشد؛ بسیاری او را به عنوان نویسنده‌ای می‌شناختند که شیطان را می‌پرستید. امروزه او را به عنوان نویسنده‌ای می‌شناسند، که ندای آزادی سر می‌داد.
مارکی، در سال 1740 میلادی در فرانسه به دنیا آمد و در سال 1814 از دنیا رفت. به او اشراف زاده، شورشی، نویسنده، فیلسوف و سیاستمدار نیز گفته‌اند. اما چیزی که در اینجا ما به دنبال آن هستیم و چیزی که علاقه شیطان پرستان را به او جلب می‌کند، شهرت مارکی و خصوصاً ضدیت شدید او با کلیسا، دین و هر چیزی است که نشان از کلیسا و دیان دارد. «هرزه نگاری» و داستان‌های «اروتیک»، یکی از استعدادهای مارکی جوان بود. در واقع مارکی، نسل اول فیلم‌ها و داستان‌های «پورنوگرافی» است که امروزه توسط شیطان پرستان در سراسر جهان تولید و تبلیغ می‌شود.
البته فکر نکنید که مارکی به سادگی می‌توانست داستان‌های جنسی خود را بنویسد؛ مجموعاً سی و دو سال از زندگی مارکی، در زندان و زیر بازجویی و شکنجه گذشت. اما مارکی، حتی در زندان هم دست از نوشتن داستان‌های پورنو برنمی‌داشت و با علاقه و هیجان، به کارش ادامه می‌داد. آنچه در مورد او نقل می‌کنند، طرفداری او از حدّ اعلای آزادی بود؛ آزادی‌ای که تحت تأثیر دین و کلیسا قرار نگیرد. کتاب‌های مارکی، حاوی انواع و اقسام تهمت‌ها‌، دشنام‌ها و توهین‌ها علیه کلیساست که البته باید گفت در مورد عیاشی و رابطه با همجنسی نزد برخی از کشیشان کلیساها و صومعه‌ها‌، کاملاً هم درست می‌گفت.
طبیعی است که اگر کسی، حلال خدا را حرام کند [یعنی ازدواج] به سادگی باعث ترویج فساد و فحشا خواهد شد. آنچه مارکی را امروزه به شیطان پرستان وصل می‌کند، بازنگری و بازسازی آثاری از اوست که جنبه شیطانی و اروتیک دارند. فیلم‌های زیادی با تأثیر از روابط جنسی مارکی، به تصویر کشیده شده است، عکس‌های زیادی گرفته شده و داستان‌های بسیاری هم نوشته شده و می‌شود. اگر مارکی امروز زنده بود، به جای گذراندن 32 سال در زندان، هر روز زندگی خود را در ساحل دریا می‌گذارند و به بهترین عناوین، مفتخر می‌شد.

13

گیوسو کاردوچی (14) شاعر معروف ایتالیایی در سال 1835 به دنیا آمد و در سال 1907 از دنیا رفت. نکته قابل توجه در مورد گیوسو، این است که او اولین ایتالیایی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1906 بوده است. نکته قابل توجه دیگر در مورد گیوسو، ضدیت و دشمنی او با کلیسای واتیکان و سرودن اشعاری در مدح و ستایش شیطان است.
در سال 1863، گیوسوی معروف‌ترین شعر خود به نام «ستایش شیطان» را می‌سراید و در سال 1865 به چاپ می‌رساند. طبیعی است که این شاعر، آشوبی در میان کشیشان و اسقف‌های واتیکان و گیوسو و البته شیطان پرستان به راه می‌اندازد.
ستایش شیطان، امروزه به عنوان یکی از مراجع و منابع شیطان پرستی به کار می‌رود؛ اشعاری که به ضدیت کلیسا و خدا در این اثر گفته شده است، یکی از الهام دهنده‌ترین منابع شیطان پرستان به شمار می‌آید.

14

به یاد داشته باشید بسیاری از نام‌هایی که اینجا با آنها آشنا شده‌ایم، شاید شیطان پرست نبوده‌اند، اما تأثیر زیادی بر شیطان پرستی- خصوصاً در دوران جدید- گذاشته‌اند.
یکی از این افراد، از جمله معروف‌ترین شاعران و سمبلیست‌های فرانسوی است؛ شارل بودلر(16) به سال 1821 میلادی در پاریس به دنیا آمد و در سال 1867 از دنیا رفت. آنچه شیطان پرستان امروزی را به او جلب می‌کند، مواد مخدر است. اگر مارکی دو ساید، عامل هیجانات جنسی شیطان پرستان امروزی است، بودلر، آنها را به سمت معجون کلوب‌های مخدر هدایت می‌کند.
بودلر در سال 1875 میلادی، مهم‌ترین اثرش را با عنوان گل‌های شیطانی به چاپ رساند. هر چند این اثر، توقیف شد و بودلر نگران، مجبور شد که شش شعر بحث برانگیز این اثر را از کتاب جدا کند ولی کتاب، تحت تأثیر مواد مخدر و شب گردی‌های خیابان‌های پاریس نوشته شده بود.
در میان رومانتیک‌ها و سمبلیست‌ها‌، مواد مخدر جایگاه ویژه‌ای دارد.
نوالیس، رمبو (البته نه جان رمبو)، ‌ها‌کسلی و بودلر، همگی تحت تأثیر مواد مخدر بودند. آنها آثارشان را در اثر نشئگی این مواد می‌نوشتند و می‌سرودند. برای آنان، زنان بدکاره پاریس، همچون فرشتگان هبوط کرده‌ای بودند که شب هنگام، به اغواگری می‌پرداختند. خیابان‌های تنگ و نام گرفته پاریس، همچون دهانه ورودی به جهنم و بهشت بود. گل‌های شیطانی، با عنوان فریبنده‌اش، سمبلی از همه این جریان‌ها بود.
امروزه رسم استفاده از مواد مخدر در میان شیطان پرستان در مراسم شیطانی بسیار رواج دارد یا بهتر است بگویم که مهمترین نقش را دارد. به هر حال، در عالم واقعی- یا حداقل عالمی که واقعی به نظر می‌رسد- هر چقدر هم که شما دعا بخوانید و عهدنامه امضا کنید، شیطان را نخواهید دید و با او همپیمان نخواهید شد. اما با استفاده از مواد مخدر، شما به دنیایی قدم می‌گذارید که می‌توانید خدمتگزار شیطان، امضاکننده عهدنامه با شیطان و حتی خود شیطان باشید.(17)

15

همانطور که می‌بینید، کافه‌ها و کاباره‌های پاریس، همان طور که نقش بسیار مهمی در جنبش‌های مدرن هنری در اروپا ایفا می‌کردند، در جمع کردن الهامات شیطانی هم بسیار فعال بودند. در سال 1930 میلادی، فعالیت‌های شیطان پرستی زیادی در فرانسه وجود داشت. یکی از مهم‌ترین آنها، فرقه‌ای بود که توسط ماریا دی ناگلسکا(18) اداره می‌شد؛ فرقه‌ای که لوسیفر را می‌پرستیدند و عمده توجه شان را هم بر مسائل جنسی گذاشته بودند.
برای ماریا، «شیطان، لوسیفر و زن»، به معنای «خدای زنانه» بود؛ یعنی ارائه یک روش جنسی برای پرستش خدا به عنوان یک زن، ماریا شروع به تعلیم عقاید خود در جمع لوسیفر پرستان نمود. آنچه او تعلیم می‌داد، تمایلات جنسی در پرستش بود. بعد از آن، دست به تشکیل انجمنی پنهانی و مرموز به نام «تیر طلایی»(19) زد که البته به سرعت هم طرفداران زیادی پیدا کرد. آنچه ماریا در «تیر طلایی» دنبال می‌کرد، ترویج مفاهیمی از قبیل: آینده تاریخ، رستگاری شیطان، جادوی جنسی، آیین خدای مادر و کاهنان مقدس بود.
ماریا اعتقاد داشت دروازه‌های بهشت، به وسیله اتّحاد جنسی مقدّس باز می‌شود؛ [چیزی که در فصل اوّل، در مورد فواحش مقدّس گفته شد] یعنی از اتّحاد و آمیزش زن و مرد. نکته مهم این است که زنان، خودشان را باید به مردان تقدیم کنند و از این راه، کاهنه شوند. اگر آن زن، مادر شود، به طور طبیعی هستی خواهد بخشید و اگر مادر نشود، از طریق اعمال جنسی، هستی می‌بخشد. امّا اگر زنی از این رازها تخطّی کند، تبدیل به بدکاره یا فاحشه خواهد شد.(20)

16

این جریان ادامه پیدا کرده- که البته نقطه اتّصالات زیادی دارد- و به دهه شصت میلادی می‌رسد: آمریکا، جنگ ویتنام، دوران موسیقی راک اندرول، جایی که ندای «راک اندرول هرگز نمی‌میرد»(21) همه جا را می‌گرفت، دوران جان لنون(22)، هروئین، روابط آزاد جنسی و فیلم‌های ‌ها‌لیوودى.
اینجا تالاری از سرگرمی‌‌ها‌ست. به آن آمریکا می‌گویند؛ سرزمینی که در آن، به جای زندگی، سرگرم می‌کنند و حالا قرار است شیوه جدیدی از سرگرمی و دلار درآوردن امتحان شود؛ ماجرا به آنتوان لاوی(23) و «کلیسای شیطان» رسید.
آنتوان، در همان سالی به دنیا آمد که ماریا دی ناگلسکا، در حال راه‌اندازی مراسم جادوگری جنسی در فرانسه بود. وی در سال 1930 میلادی در شیکاگو به دنیا آمد که خود آن شهر، تاریخ سرشاری از جنایت در آمریکا دارد. البته خانواده‌اش خیلی زود به سانفرانسیسکو نقل مکان کردند و او تمام دوران زندگی‌اش را در آنجا گذراند. در سال 1952، با کارول لنسینگ پیوند زناشویی بست و کارلا لاوی به این ترتیب به دنیا آمد. البته ظاهراً پیوند زناشویی آنتوان و کارول، خیلی هم مقدّس نبود، زیرا آنتوان به عشق داین مگارتی، از کارول طلاق گرفت و به این ترتیب، زیا لاوی بدون آنکه دیگر پیوندی زناشویی میان آنتوان و داین بسته شود، به دنیا آمد.

17

آنتوان، به فکر راه‌انداختن یک کار و کاسبی پولساز افتاد؛ همچون آلیستر کرولی که برای خودش انجمن و نظامی کیهانی به راه‌انداخته بود، آنتوان نیز به این نتیجه رسید که خورشید کالیفرنیا، احتیاج به یک سرگرمی برای ستارگان ‌ها‌لیوود و کسانی که می‌خواهند چیز جدیدی تجربه کنند، دارد. و این چیز جدید، در زمان خوبی هم به فکر او رسیده بود؛ زیرا در آمریکای در آن سال‌ها‌، همه می‌خواستند که چیز جدیدی را امتحان کنند.
رواج فیلم‌های پورنوگرافی که در آنها، روابط جنسی به طوری انجام می‌شد که تا به حال دیده نشده بود؛ روابط جنسی خشن و همراه با اذیت و آزار و حتّی به قتل رساندن و روابط جنسی با حیوانات؛ رواج مواد مخدّری که در آن سال‌ها‌، تازه قرار بود امتحان شوند و واقعاً- در اینجا تأکید روی واژه واقعاً است- چیز جدیدی بودند؛ رواج فیلم‌های خشن ‌ها‌لیوودی و شخصیت‌های خشن و بی پروا که قرار بود بازتابی از این شرایط جدید باشد و خشونت، قرار بود همه زندگی آمریکایی را نشان بدهد؛ خشونتی که در «مگنوم کالیبر 44» خلاصه می‌شد.
به هر حال، آنتوان به فکر چیز جدیدی بود. به همین دلیل سخنرانی‌های زیرزمینی خود در انجمنی به نام «دایره اسرارآمیز» آن هم در شب‌های جمعه را به راه‌انداخت. به زودی این سخنرانی‌ها که درباره مراسم جادوگری و شیطانی بود، طرفداران زیادی پیدا کرد و آنتوان هم به موقع، دست به کار راه‌انداختن آیین شخصی و البته دلارساز خود شد.
در 30 آوریل 1966، آنتوان که سَرَش را به نشانه تأسیس فرقه‌اش، تراشیده بود، شروع به کار «کلیسای شیطان» را اعلام کرد و خود را با افتخار «کاهن اعظم» آن کلیسا برشمرد. البته در سال 1969 به خاطر اینکه خیلی هم بیکار نباشد، کتاب «انجیل شیطانی» را نوشت. در سال 1972، کتاب «آیین پرستش شیطانی» را روانه بازار کرد که ناگفته نماند هر دو کتاب، فروش خوبی را در پی داشتند؛ این دو کتاب که سراسر به جادو و مراسم عشاء تاریک و آیین‌های پرستش شیطانی می‌پردازند، بسیار مورد توجه شیطان پرستان است.
با وجود آنکه پای افراد زیادی، از سیاستمداران، ثروتمندان و ستارگان ‌ها‌لیوود گرفته تا افراد بیکار، کسانی که هیچ تفریحی در زندگی نداشتند و حتّی بی خانمان‌ها (برای اینکه جای خواب داشته باشند و قهوه رایگان بنوشند) به کلیسای شیطان باز شد، امّا آنتوان باز هم به دنبال عشق دیگری به نام بلانچ بارتون افتاد و طبیعتاً دین را هم فراموش کرد. عدّه‌ای این مسئله را به خاطر اصرار آنتوان برای داشتن اولاد ذکور می‌دانند که بسیار هم بجا می‌نمود؛ زیرا بلانچ، پسر آنتوان به نام سین سرکیس کریکی لاوی(24) را به دنیا آورد تا نسل لاوی، ادامه پیدا کند.
خوشبختانه ادعاهای پُرشمار آنتوان در رابطه با شیطان و جادوگری هم مانع نشد که او بر اثر تورّم ریه، جان ندهد. بنابراین در 29 اکتبر 1997، در بیمارستان «سنت ماری» سانفرانسیسکو از دنیا رفت. متأسفانه همراهان او هیچ کدام به دیده عبرت به این ماجرا نگاه نکردند؛ جسد آنتوان را سوزاندند و خاکستر را میان وارثان تقسیم کردند. البته بیشتر به این دلیل که این هم یک سوژه خبری خواهد شد و دلارهای بیشتری در خواهد آمد. و دقیقاً به همین دلیل است که افرادی که بعد از آنتوان آمدند، سعی کردند دست به کارهای عجیب و غریب‌تری بزنند تا بیشتر مورد توجه رسانه‌ها قرار بگیرند. بعد از مرگ آنتوان، درگیری‌های زیادی در مورد جانشینی او درگرفت که بیشتر سوژه‌های تبلیغاتی برای جلب توجه بیشتر رسانه‌ها‌، به کلیسای شیطان شد. ماجرا به درگیری میان دختر، مادر، فرزند، طرفدار و حتّی بی طرفان کشیده شد. در زمان حال- یعنی از سال 2001 تا به حال- پیتر گیلمور(25) کاهن اعظم کلیسای شیطان است و فعالیت‌های زیادی هم از جمله سخنرانی و انتشار مجله، در کارنامه خود دارد.

18

البته فکر نکنید که آنتوان، چندان هم بی رقیب بود. مایکل آکینو(26) که نمی‌توانست این همه توجّه به آنتوان را تحمّل کند، با مطرح کردن اختلاف عقیده با آنتوان، به جداشدن از کلیسای شیطان اقدام کرد. ماجرا از این قرار بود که آنتوان و کلیسای شیطان، نه اعتقادی به خدا داشتند و نه شیطان، بلکه شیطان برای آنها سمبلی از آزادی و خصوصاً آزادی جنسی و غرایز بود. امّا مایکل قصد داشت به شیطان پرستی خود، جنبه باستانی و تاریخی بدهد. به همین دلیل در سال 1975، «معبد ست» را تأسیس کرد؛ معبدی که در حال حاضر، اصلی‌ترین رقیب کلیسای شیطان به شمار می‌رود. عقاید این معبد- که از نام یکی از خدایان مصر باستان گرفته شده است- تماماً شیطانی و شیطان پرستی است [شیطان به عنوان یک موجود] و طرفداران این معبد، دست به اعمالی شیطانی و مرموز می‌زنند. از نظر رسانه‌ای، معبد ست، توجّه زیادی را به خود جلب کرد.(27) و (28)

19

کاری که آنتوان قصد انجامش را داشت- بعد از سرگرم کردن و دلار درآوردن- این بود که نشان دهد آدمی برای زندگی کردن، نباید به دنبال دین و اخلاق باشد بلکه بهتر است همچون یکی از حیوانات زندگی کند و خیلی هم به دنبال تفاوت و برتری نسبت به کسی نباشد. هر لذّتی که می‌خواهد کسب کند و این دو روزه دنیا- که بعد از آن به نظر او چیز دیگری وجود ندارد، نه جهنم و نه بهشت- را به خوشی و مستی بگذراند. آنتوان قصد داشت نشان دهد، «احساس گناه کردن، احساس بی فایده‌ای است». دیدگاه «اومانیستی» کاملاً بر این گرایش حاکم است که آدم تا می‌تواند کاری کند که همه خوشی‌ها و لذّت‌ها برایش فراهم باشد و چیزی به نام دین و اخلاقی، او را محدود نکند.
متأسفانه آنتوان و کلیسای شیطان طوری نشان داده شده است که انگار واقعاً یک فرقه فکری یا فلسفی هستند. حال اینکه آنتوان و کلیسای شیطان، چیزی به جز پردہ دیگری از سرگرمی سازی لس آنجلس، لاس وگاس و دیزنیلند نیستند؛ در کتاب‌های آنتوان، به جز داستان سرایی درباره شیاطین خیالی و انجام مراسم‌های شیطانی خیالی، چیز دیگری وجود ندارد؛ مراسم تشرّف به شیطان پرستی که در کلیسای شیطان انجام می‌گیرد و با انواع و اقسام نمادهای عجیب و غریب و دالان‌ها و تالارهای تزئین شده برگزار می‌شود، یک راه دیگر گذراندن یک شبِ شنبه است. نوشته‌های لاوی، در واقع تحریف شده تعالیم کلیسایی است. فقط به این دلیل که نشان دهد برای زندگی، هیچ نیازی به کلیسا و دین نیست.
مشکل اصلی، کمی جدّی گرفتن آنتون، مایکل و پیتر است. آنها کسانی به جز سرگرمی ساز نیستند؛ خصوصاً در مورد پیر، که شایعاتی در مورد همکاری او با سازمان سیا، نیز وجود دارد. شهرت همان چیزی است که باعث می‌شود شما به این فکر باشید که انگار چیزی برای گفتن و نقد کردن وجود دارد. حال اینکه شما باید همچون کسی که به تماشای یک تئاتر یا فیلم می‌نشیند، به مراسم کلیسای شیطان و معبد «ست» نگاه کنید؛ توخالی و پوچ.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

12- Urbain Grandier.
13- Marquis de Sade.
14- Giosue Carducci.
15- Hymn to Satan.
16- Charles Baudelaire.
17- از بخش 8 تا 14، با نگاهی به: Rossell Hope Robbins: The Encyclopedia
of Witchcraftand Demonology
18- Maria de Naglowska.
19- Golden Arrow.
20- The Mystery of The Seven Palms. By: Robert North. www.Mysteryof TheSevenPalms.com
21- شعار طرفداران موسیقی راک اندرول.
22- خواننده گروه بیتلز.
23- Anton Lavey.
24- Satan Xerxes Carnacki Lavey.
25- Peter Gilmore
26- Michael Aquino.
27-Contemporary Religious Satanism: A Critical Anthologt. By: JesperAagaard Petersen. www.asanas.org.uk
28- Real History of Satanism. By: Lyndon LaRouche. www.larouchepub.com

منبع مقاله :
عابدی شاهرودی، محمدرضا؛ (1392)، در محضر تاریکی، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط