نویسنده: مجید رحیمیجعفری
لایف استایل و ضرورت شانس و رؤیا
تأمل در لایف استایل آمریکایی اهمیت ویژهای دارد(1)، چرا که از سویی تجلی اوج مدرنیته در زندگی است و از سوی دیگر رؤیای بسیاری از مردم جهان و حتی بسیاری از مردم ایران است! رؤیاپردازی و شانس رسیدن به این رؤیا از ضرورتهای این زندگی است، همچنانکه برای بسیاری از مردم، امکان ورود به این رؤیا با لاتارى رقم خورده است و میخورد. چرایی این ضرورت، محور یادداشتی است که در ادامه میآید. ضرورتی که حتی در زندگی جامعهی ایرانی در حال رُخ نمودن است. قرعهکشیهای مختلف برای حسابهای قرضالحسنه و محصولات مختلف غذایی و...، پیامکهای فراوان که دعوت به شرکت در مسابقه و آزمودن شانس میکنند و تصویر خودروهای پُراز پول، همه وهمه نشان از جایگاه ویژهای است که شانس در زندگی ما برای خود دست و پا کرده است.رؤیای آمریکایی
وجود سرزمینی بکر در غرب دور که آب وهوای مهمتر از همه، ذخایر معدنی بینظیری داشت، سرمایهداران بیشمار و سودجویان را به سوی خود کشید. از سوی دیگر مردمانی که در سرزمین خود جایی نداشتند عزم سفر به این سرزمین میکردند. آمریکا با حضور سرمایهداران و استخراج طلا تبدیل به سرزمینی پرمصیبت برای بومیان و کارگران شد. بردهداری و کشتار به صورت موازی با هویت یافتن آمریکا در دو و نیم قرن پیش ادامه داشت. جورج واشنگتن اولین رئیس جمهور آمریکا و سرآغازی برای رقم زدن تفاوتها شد. چندی بعد سومین رئیس جمهور آمریکا یعنی توماس جفرسن- که معاون دومین رئیس جمهور آمریکا نیز بود- با ایدهی مبارزه با سرمایهدارها و ارج نهادن تلاشهای مردمی، پرچم استقلال و آزادی را مجدد بلند کرد. جفرسون یکی از اندیشمندان اصلی و بنیانگذار ایدهی جمهوریخواهی در آمریکا، نویسندهی اصلی اعلامیهی استقلال ایالات متحدهی آمریکا بود. وی حامی روشنگری بود و بسیاری از رهبران روشنفکر بریتانیا و فرانسه را میشناخت. از نظر جفرسون، کشاورز مستقلی که در زمین خود کشت میکند، نمونهی ایدهآلی برای ارزشهای جمهوری خواهی است و جهتگیری سیاسی دولت باید به سود وی باشد. او نسبت به شهرها و سرمایهگذاران، بیاعتماد و طرفدار حقوق ملت و طرفدار یک دولت فدرال به شدت محدود شده بود. «دموکراسی جفرسونی» به نام خود او ثبت شده است. وی فرضیهی دموکراسی خود را با توجه به جمهوری افلاطون، لیبرالیسم لاک، مسئولیت اجتماعی رأی دهندگان در قبال انتخاب خود (فرضیهی اسپینوزا)، اندیشههای روشنگران قرون 16، 17 و 18 اروپا و اخلاق مسیحیت، تنظیم و بیان داشته است. و به این ترتیب جفرسون اولین شخصی بود که رؤیای هویت آمریکایی بودن را برای آمریکاییها پروراند. رؤیایی که آمریکاییها را از مستعمرهای بریتانیا بودن خارج میکرد و قوانین مردم سالارانه را در سرلوحهی خود قرار میداد. از مهمترین مسائلی که در بیانیهی استقلال در 4 جولای 1776 به امضا رسید میتوان به این جملات اشاره کرد: «ما این حقایق را بدیهی میدانیم که همهی انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگارشان حقوق سلب ناشدنی معینی به آنها اعطا کرده است، که حق زندگی، آزادی و جستوجوی خوشبختی از جملهی آنهاست.» آزادی جفرسونی مساوی با آن چیزی در نظر گرفته شده که دموکراسی خوانده میشود. پس آمریکا مدام با واژههای سرزمین آزاد و دموکرات معرفی میشود. آزادیهای نظری تا عملی فاصلهی زیادی داشتند. جفرسون وعدههای بیشماری داده بود-که شاید تا بیش از 80 سال بعد و ریاست جمهوری آبراهام لینکلن طول کشید- تا برده داری به پایان رسد و در ظاهر آمریکا کمی با شعارهایش قرابت داشته باشد. اصطلاح رؤیای آمریکایی اولین بار در سال 1931 توسط جیمزتراسلوآدامز به کار برده شد زمانی که ایالات متحده تحت رکود بزرگ رنج میبرد. او رؤیای آمریکایی را اینگونه تعریف میکند: «رؤیای سرزمینی که فرصت برای هرکدام از افراد با توجه به توانایی و موفقیت برای زندگی بهتر و کاملتر و غنیتر همه فراهم باشد. رؤیای نظم اجتماعی است که هر مرد و هرزن باید قادر به رسیدن به حداکثر موقعیتی که آنها ذاتاً قادرند ممکن باشد و توسط دیگران برای آنچه که هستند صرف نظر از شرایط تولد یا موقعیت، به رسمیت شناخته شوند».(1)رؤیای سرزمین آزاد و مردم سالار چیزی نبود که آمریکا به راحتی بتواند آن را مورد تبلیغ قرار دهد تا مهاجران زیادی را جذب کند. اختراع صنعت سینما بهترین راه برای تبلیغ رؤیای سرزمین آزاد بود که هرکسی میتواند به هر عملی دست زند چون آنجا آمریکاست. چون آمریکا همان سرزمینی است که مقر اصلی سازمان ملل متحد و خیلی از سازمانهای جهانی در آن واقع شده است. آمریکا، سینما- این اختراع میمون برای تبلیغ- را در دست گرفت و به آن لقب کارخانهی رؤیاپردازی داد تا همهی جهان، رؤیای سرزمینی چون آمریکا را داشته باشند. رمانهای آمریکایی و داستانهای عامه پسند آمریکا نیز چیزی کم از این مفهوم نداشت. چرا در کنار هر مشکلی شخص آمریکایی به طرف پنجره میرود! اگر مشکل برایش حاد شود بر بام خانه خواهد رفت و در نهایت اگر مشکل در طی زمان نامعلومی غیرقابل حل باشد از خانه به بیرون زده و با خودروی خود دوری در شهر و جاده میزند. این تفکر چگونه در دلالت ضمنی و اسطوره ای تبلیغ میشوند.
در دلالت صریح شاید به این فکر فرو رویم که شهروند آمریکایی نیاز به تفکر دارد، نیاز به هوای تازه دارد و در جستوجوی راه حل خواهد بود، اما زندگی آمریکایی درست برخلاف زندگی شرقی استوار شده است. در زندگی شرقی امنیت نشانهای در لایههای بسته و هزارتوها قرار دارد. امنیت در جایی است که به آن احساس نزدیکی بیشتری میکنیم؛ خانواده هر شخصی برای خود یک حریم امن ترسیم میکند. حریم امن در شرق، مدام پیلههای تودرتویی پیدا میکند. به طور مثال خودمان را در نظر بگیریم هنگامی که به شهرمان میرسیم (حتی اگر از دل طبیعت بکر به تهران پرترافیک و آلوده بازگردیم.) هوای آن را استشمام میکنیم. هنگامی که به محلهی خود میرسیم، احساس امنیت ما بیش از پیش خواهد شد. یک نفس راحت میکشیم که محل خود را دیدهایم. مردمان و مغازههایی که آشنا هستند را مشاهده کردهایم و در نهایت به حریم خانه و خانواده میرسیم که منزلت خاصی دارد. خانواده امنترین حریم را در کانونِ تودرتوی امنیت دارد. به همین خاطر مَثَل «هیچ جا خونهی خود آدم نمیشه» را استفاده میکنیم. در مقابل شهروند آمریکایی را طوری ترسیم کردهاند که بالعکس آن را عمل میکند. حریم و مأمن در تصاویر رؤیای آمریکایی زیر سقف آمریکا بودن است. شما برای حل مشکلات خود و رسیدن به راه مناسب بهتر است هوای آمریکا را استشمام کنید. مهم نیست کجا باشد، کنارخانه، خیابان و یا حتی جاده. شخصیت چارلی چاپلین در فیلمهایش فاقد مکان خاصی است. مهم این است که در آمریکاست؛ همین طور قهرمانهای وسترن یا دیگر قهرمانهای داستانهای آمریکایی، آمریکا سرزمین آزاد است که در آن احساس آرامش، آزادی، خوشبختی میکنید و رؤیاهایتان را باید در آن جستوجو کنید. این چیزی است که از آمریکا تبلیغ شده است و میشود، هرچند که برخی از داستانها و فیلمها نیز همین رؤیای آمریکایی را در معدود دفعات ، مورد حمله قرار دهند و دموکراسی آمریکایی را کاملاً پوچ و توخالی به تصویر کشند، اما غاطبه بر آن مهر تأیید میزنند و تصویر اهتزاز پرچم آمریکا در اغلب فیلمها و مجسمهی آزادی چیزی جز این را ثابت نمیکند. چنانچه ویتو کورلئونه 9ساله- در فیلم پدرخواندهی 2 ساختهی فرانسیس فورد کاپولا- پس از مهاجرت به آمریکا با دیدن همین خانم مشعل به دست فریاد آمریکا سر میدهد. نمونهی چنین سکانسهایی بسیار زیاد است.
رؤیا
کارخانهی رؤیاپردازی به خوبی هرچه تمامتر در خدمت اندیشهی رؤیای آمریکایی برآمده است. از اوان راه خود با شعارهای مختلفی که بر پردههای نقرهای در میان نویس فیلمهای صامت نقش میبست مردم را به سمت رؤیا و امتحان کردن شانس(3) خود ترغیب میکردند. مهم نیست از چه طبقهای یا چه ردهای هستید کافیست در آمریکا زندگی کنید، شانس حتماً در مقابل شما خواهد ایستاد و شما را به رؤیای خود خواهد رساند. نام بازیگران و کارگردان سینما در دوران ابتدایی مشخص- و زیاد هم حائز اهمیت- نبود. تنها مهم این بود که مخاطب دل به پرده و رؤیا ببندد تا ببیند نیاز نیست کاری انجام دهد و به راحتی دختر قصهها یا قصرها را از آن خود میکند. به طور مثال بازیگران فیلمها را با نام استودیویی که برایش نقشآفرینی میکردند، میشناختند. یکی از مهمترین جملاتی که بر پردهی نقرهای نقش بست، در فیلم پسر بچه(ی) چارلی چاپلین بود. جملهای در میان پرده: «زندگی آن چیزی نیست که در ظاهر میبینید، زندگی از جنس رؤیاست. پس رؤیاهای خوب و شیرین ببینید». چاپلین با همین انگاره، مخروبهاش را به بهشتی تبدیل میکند و میان نویس اینطور تداعی میشود: «وقتی رؤیا به واقعیت تبدیل میشود».در آمریکا رؤیا تبدیل به واقعیت میشود، پس شانس خود را امتحان کنید. چگونه میشود شخصی بدون هیچ رؤیایی زندگی کند. پس هالیوود در راستای تفکر رؤیای آمریکایی همین امر را هدف قرار داد. حتی اگر بزرگترین مشکلات سد راه شود نیاز نیست که توفیق و توکل و از این دست مضامین نزد فرد آمریکایی بیاید. کافیست به شانس و رؤیای خود اطمینان داشته باشد و سواره نظام یکباره در دلیجان ساختهی جان فورد در بیابان به کمکشان میآید یا در فیلم صحنهسازی ساختهی رابرت وایز وقتی رایان شخصیت اصلی فیلم از یک مبارزه کتک خورده و تلوتلوخوران به سمت خانه میرود، در مسیر، قهوه خانهای وجود دارد که با یک نمای درخشان نام آن خودنمایی میکند: «سرزمین رؤیا، شهر بهشت». آمریکا میخواهد خود را سرزمین خوشبختیها در دنیا معرفی کند؛ هرچند که واقعیت خلاف این باشد. میشل سیوتا(4) پژوهشگر سینما از منظر فرهنگی، هالیوود را سرزمین رؤیا میداند و معتقد است، اگر کسی در مقابل رؤیا بایستد دست به گناه کبیره زده است. او هشت گناه کبیره را ترس، آدم بیبُته، بازنده، بدبینی، خودکشی، سقط جنین، کفرگویی، الحاد میداند که هرکدام برآورده شدن رؤیا در سرزمین ایالات متحده را خدشهدار خواهد کرد. همانطور که سیوتا نیز آورده است هالیوود و در کل، آمریکا سرزمینی تلقی میشود که همه چیز باید در آن آرمانی به تصویر کشیده شود و هر مسئلهای که این امر را عبث نشان دهد رد خواهد شد.
فردگرایی
همانطور که به اختصار گفته شد فردیت واهمیت داشتن نقش مردم در سرلوحهی شعارهای آمریکا از زمان جفرسون قرار گرفت تا هر فرد بداند که اختیار دارد به هر عملی دست زند، هر چیزی را انتخاب کند، رؤیاپردازی کند و برای رسیدن به شانسش حرکت کند. جفرسون در جایی دیگر در همین ارتباط چنین آورده است: «اگر میخواهی انسان باشی، دنبالهرو مباش، به خودت توجه کن؛ هرگز تقلید نکن. هر انسان بزرگی بیمانند و منحصربه فرد است، کسی نمیتواند برایت صلح و آسایش بیاورد». فردگرایی در رؤیای آمریکایی در مرکزیت قرار خواهد گرفت. شخص (بخوانید شهروند آمریکایی) است که باید رؤیاپردازی و شانس خود را امتحان کند. این توجه به خود آنقدر در رؤیای آمریکایی پررنگ است که آمریکا به ندرت در ورزش تیمی میتواند شانس اصلی مدال المپیک شناخته شود و در عوض در دومیدانی، شنا و رشتههای انفرادی مدالهای فراوانی میآورند.داستانهای آمریکایی در جایگاه مُبلّغ رؤیای آمریکایی از همه بیشتر بر همین فردگرایی تکیه دارند. کافی است به مهمترین رسانهی نوجوانان یعنی کتابهای مصور نگاه کنید. کاپیتان آمریکایی، مرد عنکبوتی، فانوس سبز، مرد آهنی، زن گربهای، بتمن و بیشمار شخصیت دیگر که از دههی 1930- چندی پس از بحران شدید اقتصادی- خودنمایی میکردند. فرد آنقدر در کانون قدرت و انتخاب قرار خواهد گرفت که دیگر به یک دست غیب و ایمان نیازی ندارد. این قدرت فرد است که همه چیز را رقم خواهد زد. این تفکر همواره این انگاره را در نوجوانان زنده خواهد کرد که همهی آنها شانس این را خواهند داشت تا توسط یک عنکبوت گزیده شوند یا برای تستهای ارتش انتخاب شوند و در نهایت خود را در قامت یک ابرقهرمان ببینند. قهرمانهای، فیلمهای هالیوودی از داگلاس فربنکس تا رابرت پتینسون و جیسون استاتهام در حال حاضر همگی بر یک ارادهی فردی در انتخابها استوار هستند. فرد هر چقدر هم که خطای بزرگی انجام دهد میتواند سکوت اختیار کند چون باز این خودش است که میتواند چیزی بگوید که علیهاش در دادگاه استفاده شود.
نقش رؤیای آمریکایی در باور به شانس و رؤیا
پیتر فریز معتقد است آمریکا در تخیل جهان برای اولین بار به عنوان یک چشمانداز ویک رؤیا سپس به عنوان یک قاره و پس از آن به عنوان یک کشور ظاهر شد(5). آمریکا بر همین پایه و اساس نقش پر رنگی را برای رؤیاپردازی در داستانها و فیلمهای سینمایی خود قائل بود تا بتواند مرزها را درنوردد و مردمان سرزمینهای دیگر را شیفتهی ینگهی دنیا کند. هر چقدر این رؤیای آمریکایی پوشالی باشد و با شنود تماسهای مردمانشان بیش از پیش خط بطلان برآزادی آنها کشند، اما همچنان جایی که رؤیا محقق میشود و شانس معنا دارد در قصههای آمریکایی است. کافی است به رمانها و فیلمهای آخرالزمانی نگاهی بیندازید، با چه چیزی رو به رو میشوید؟ دنیا توسط یک نیروی شررو به پایان است. این نیروی شر ممکن است تروریست شرقی، متخاصمی از کهکشان یا ویروسی همهگیر باشد. مهد زمین که با این نیروی شر میجنگد کجاست؟ آیا تا به حال کشوری جز آمریکا یا شهروندی جز شهروند آمریکا در داستانها و فیلمها با این نیروی شر مبارزه کرده است؟ آیا از دیدگاه مؤلفان آمریکایی کشورهای دیگر حتی شانس زنده ماندن دارند؟ اینها سؤالات بیشماری است که شاید کمتر به آنها فکر کرده باشیم. اما همیشه جایی ممکن است مورد هجوم قرار گیرد که رؤیا در آنجا محقق میشود، به خصوص نیویورک که مجسمهی آزادی در منطقهی منهتن آن قرار دارد. جایی که نماد آزادی است در خطر سقوط است، اگر آنجا سقوط کند دنیا نیز سقوط خواهد کرد. از همان سری فیلمهای بیگانه گرفته تا همین امسال و آخرین فیلم خالقان ماتریکس (اندی و لانا واچفسکی) یعنی عروج ژوپیتر- که در فوریهی 2015 اکران شده است- ژوپیتر (میلا کونیس) دختر خدمتکاری است که از زندگی متنفراست و مدام به دنبال شانس و خوشبختی است. از همه مهمتر در گفتاری اعلام میکند من بدون ملیت متولد شدم، اما اکنون او در نیویورک زندگی میکند. حال که شهروند آمریکاست.میتواند رؤیاپردازی کند و مدام به دنبال شانس باشد. در سیارهی دیگر به دنبال وارثی میگردند و چه کسی بهتر از یک شهروند آمریکا، در انتهای فیلم نیز ژوپیتر صاحب سیارهی زمین معرفی میشود که در بلندای شهر، مردمانش را به سان مادری دلسوز نگاه میکند. وقتی آمریکا رؤیا را ترسیم میکند به مرور زمان به جایی میرسند که خود را در کانون کائنات ترسیم خواهد کرد. همه چیز از آمریکاست. پس در شعارهای سیاسی رئیسجمهور آمریکا عجیب نیست که میشنویم: «یا با ما خواهی بود یا علیه ما».
رؤیاپردازی در لفظ همانطور که مشخص است موهوم و خیالی است و رسیدن به آن از عقل و منطق به دور است، اما همهی انسانها رؤیاهای کوچک و بزرگی برای خود ترسیم میکنند. موردی که نکوهش میشود زندگیای است که به طور کامل بر پایهی رؤیا استوار شده است. رؤیا در داستانهای آمریکایی به جایی میرسد که به شما پیغام میدهد برای رسیدن به آن کوتاهترین راه را امتحان کنید. اینطور میشود که یکی از بهترین شاگردان دانشگاه ام آی تی، بن کمپل (جیم استرجس) برای گرفتن بورس رشتهی پزشکی هاروارد در فیلم 21 ساختهی رابرت لوکتیک به جای تلاش میخواهد شانس خود را امتحان کند و راه لاس وگاس و قمار را میرود یا جیم بنت (مارک والبرگ) در قامت استاد دانشگاه در فیلم قمارباز ساختهی روپرت ویات برای تغییر زندگی یک راست راهی کازینو میشود. در آمریکا بر روی همه چیز شرطبندی انجام میشود. از نزاع تن به تن تا نتایج انتخابات ریاست جمهوری یا هرچیز کوچک و غیرقابل اهمیتی میتواند مورد شرطبندی از سوی یک آس و پاس یا یک استاد دانشگاه قرار گیرد. به این ترتیب گویی فردگرایی میتواند مشیت هرچیز را رقم زند. کازینوها طوری طراحی شدهاند که اگر کسی بخواهد بازی و محاسبه کند از آن به بیرون رانده میشود. تنها چیزی که اهمیت دارد شانس و قمار است. همه چیز در دو راهی خوشبختی و بد اقبالی قرار دارد. همواره این امر وجود دارد که اگر همهی پول خود را باختی یا از تو دزدی شد، مانند جانی (جوزف گوردون لویت) در شهر گناه 2 ساختهی رابرت رودریگز و فرانک میلر با یک سکه وارد کازینوشو و با کیف پولی بازگرد. آنچه از رؤیای آمریکایی تبلیغ میشود این است: «به شانس خود- در آمریکا- اطمینان کنید». بر همین اساس آمریکا هر ساله برای گرین کارت کشورش قرعهکشی (لاتاری) برگزار میکند.
با نگاهی به تبلیغات کشورهایی همچون یونان و ایتالیا متوجه خواهیم شد، تاریخ و هویت فرهنگی، برجستهتر از دیگر موارد است. آنچه آمریکا ندارد گذشته است. در گذشتهی آمریکا چیزی وجود ندارد که بازگشت اهمیت یابد. وقتی گذشتهای نیست پس باید آینده ترسیم شود. به همین دلیل شما در قطب مقابل تبلیغات مصر، ایتالیا، یونان و کشورهای با تمدن در آمریکا چیز دیگری میبینید. جذب توریست اهمیت زیادی برای آمریکا ندارد. مورد حائز اهمیت، علاقه به آمریکا و علاقه به سبکزندگی آمریکایی است. به اینصورت آمریکا سبک زندگیاش را با تصاویر زیبا در لایههای پسین ذهن حک میکند. در سفری به عراق به چشم دیدم که برخی با آمریکاییهای متخاصم، عکس یادگاری میگرفتند و بیشک این مسئله چیزی جز همان رؤیای آمریکایی نیست. شانس و قمار زاییدهی رؤیای آمریکایی است. برای رسیدن به همه چیزکافی است فقط رؤیاپردازی کنید، چون رؤیاپردازی کاملاً رایگان است، در مقابلش امید و توکل، سخت و راه رسیدن به هدف پرمرارتتر خواهد بود. داستانهای عاشقانهی خود مانند لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین، ویس و رامین و... را مرور کنیم. آیا هر کدام از عشاق برای رسیدن به معشوق خود با یک نگاه گذرا و یک تصادف به یکدیگر میرسند یا اینکه خون دل خوردنها وجود دارد. امید و مرارت در رسیدن به هدف از تفکر شرقی بر میخیزد، در صورتی رؤیاپردازی کنید از پایینترین طبقهی تحصیلی یا اجتماعی در یک لحظه عاشق بشوید. و در یک لحظه هم به عشق خود برسید. وقتی آمریکا میتواند سبکزندگی خود را صادر کند کمکم هویت فرهنگی کشورهای دیگر نیز تغییر خواهد کرد. در این نوشته سعی کردهام کمتر به خودمان تلنگر بزنم که تغییر کردهایم و چشممان به پیامهای رنگ و وارنگی است که در پست الکترونیکی یا وایبرمان از رسیدن به خوشبختی سخن میگویند. نیاز به رفتن راه دوری نیست و همین ترکیه را مثال میزنم که به جای تبلیغ آن همه تاریخ و فرهنگ رو به تبلیغ راحتطلبی در رسیدن به ثروت و رؤیاهای دیگر کرده است. ترکیه با آن همه مسلمان، گوی سبقت را از دیگر کشورهای اروپایی میرباید که تبلیغات روابط جنسی عجیب و غریب، استخرهای وسیع در کنار زمینهای سرسبز در کنار کنسرت و تفریحهای مختلف و حتی زمیندار شدن در این کشور را تبلیغ میکند. آمریکا- هرچقدر هم که میشل سیوتا به بهترین نحو در کتاب کابوس آمریکایی اشاره داشته تبدیل به یک کابوس شده است و تمام جنبههای رؤیاییاش رنگ باخته- توانسته است سبک زندگی دلخواهش را پرورش دهد. آمریکا ابتدا رؤیا را برای شما میسازد بعد خودش را در جایگاه پدر ترسیم میکند و سپس، حال شانس این را دارید تا آرزوی زندگی در آنجا را داشته باشید. همه چیز از شانس و اقبال شما میآید.
پینوشت:
1- دانشجوی دکتری تئاتر دانشگاه تهران
2- Adams, James Truslow Adams (1931), The Epic of America, Boston, Little, Brown, and Company.
3- واژهی شانسی از کلمهی لاتین chance به معنی احتمال است. در میان مردم شانس به طور عمومی از رویدادی تعبیر میشود که علت آن معلوم نبوده است، لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده میشود.
4- سیوتا، میشل (13)؛ کابوس آمریکایی، مترجم: نادر تکمیل همایون، تهران: نشر چشمه.
5- - Freese, Peter (1994), "America:" Dream or Nightmare? Reflections on a Composite Image,Verlag, Die Blaue Eule, Essen.
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85