زبان دينى در محتواى درسي
نويسنده:دکتر محرم آقازاده-دکتر احسانالله محمدي
چکيده
“زبان” از ديدگاههاى گوناگونى مورد بررسى قرار مىگيرد. کارل بوهلر (1965) با تحليل نشانه شناسانه خود سه کارکرد عمده براى زبان در نظر مىآورد: کارکرد شناختي، کارکرد بيانى و کارکرد نامگذاري. عدهاى از مردمشناسان فرهنگى بر اين باورند که “زبان تاثير مقيد کننده و شکلدهنده بر روى تفکر اعمال مىکند” (ميلر / طالبىنژاد، 174 :1368) آنان تفاوتهاى موجود در زمينه شيوه باز نمود تجربه افراد از طريق زبانهاى گوناگون را به تفاوت در جهانبينى موجود در جوامع نسبت مىدهند و از ديدگاه متخصصان آموزش، زبان، قلب آموزش و پرورش است نه فقط به سبب آنکه ابزار ارتباطى بين معلم و دانشآموز است بلکه بنا به دو دليل که در پى مىآيد؛ نخست آنکه زبان ابزار زندهاى است که به وسيله آن مقاصد و افکار بيان مىشوند. ويگوتسکى (1979) روانشناس روسي، زبان را يک “ابزار روانشناختي” مىداند، يعنى چيزى که به وسيله آن به تجارب، معنا داده مىشود. دوم آنکه زبان يک “ابزار فرهنگي” است. از طريق زبان است که هر نسلى از تجارب نسل پيشين خود آگاه مىگردد. همچنين به وسيله زبان است که نسل جديد به تشريک مساعي، حل مسائل و اصطلاح و تلطيف تجارب مىپردازد.
آموزش و پرورش فرايندى براى زمينهسازى کاربرد موثر زبان در هر دو نقش روانشناختى و فرهنگى است. (مرسر، دربورني1994:85)
باورى ديگر آن است که، زبان چيزى است که شخص به وسيله آن، نيازها، ايدهها، خواستها، ارزشها و باورهايش را با ديگران در ميان مىگذارد. هر زبانى وابسته به بافت يا زمينهاى است که در آن شکل مىگيرد. آنچه در چارچوب قالبهاى زبانى بيان مىگردد چندان روشن نيست که بتوان برداشت واحدى از يک گزاره داشت، از اين رو است که براى فهم هر زباني، نياز است ديالوگى انجام گيرد يا معانى و مقاصد روشنسازى گردند. زبان دينى هم از قاعده مورد نظر مستثنى نيست.
اصطلاح “زبان” در حوزه تعليم و تربيت دينى هم به آنچه به صورت نمادين و هم به شکل گفتارى عرضه مىشود اطلاق مىگردد. بر وفق اين نظر که زبان، پديدهاى وابسته به بافت يا زمينه است نياز است. براى فهم “حقيقت” و “معنايي” که ارائه مىشود فرصتى ايجاد شود.
زبان ديني؟
اهميت توجه به زبان دينى در تعليمات دينى
توجهى که هر معلم به کاربرد متوازن و آگاهانه زبان در تعليمات دينى نشان مىدهد سبب ارتقاى کيفى تدريس دروس مىشود. کاربرد روشن و آگاهانه زبان سبب درک و فهم موضوعات دينى مورد مطالعه براى تمام سطوح سنى مىشود و اين امر موجب مىشود توان بحث درباره هريک از موضوعات تقويت گردد. افزون بر اين کاربرد زبان در سطحى مطلوب باعث مىشود رويکرد نظاممندى به سوالهاى عميق افراد درباره زندگى پديد آيد. يگانه راه بهينه توجه دادن افراد به امور پيچيده ديني، بذل توجه به شيوه کاربرد زبان دينى است. زبان دينى ويژه تعليمات دينى مستلزم تفسيرهاى ماهرانه است تا دانشپژوهان با نحوه اثرگذاري، موضوعات دينى را فرا بگيرند. در تعليمات دينى نبايد انتظار درک و فهم يکسانى از موضوعات دينى از سوى دانشپژوهان بود، بلکه بايد اين واقعيت را در نظر گرفت که هريک از دانشپژوهان با درک و فهم متفاوتى از مفاهيم وارد پژوهش مىشوند. داشتن برداشتهاى متفاوت از موضوعات ديني، هراسانگيز نيست بلکه فرصتى است تا بتوان با کاربرد يکى از اصول هرمنوتيک - که تفسير است - درک و فهم و بينش دانشپژوهان را در زمينه زبان دينى گسترش داد.
زبان دينى و فرايند يادگيرى چگونه است؟
-1 مفاهيم اصلى و جوهره موضوعات دينى ارائه شود.
-2 اجازه دهد تا به اطلاعات ارائه شده واکنش خلاقانهاى نشان دهند.
-3 انگيزه دهد تا به تعبير و تفسيرهايى آگاهانه و مبتنى بر اصول هرمنوتيک دست يازند.
دانشده تعليمات ديني، نبايد فرض کند که زبان دينى بدون هرگونه شرح و بسطى قابل بهرهگيرى است. اساس آن است که دانشده از کاربرد مناسب زبان اطمينان داشته باشد و پيشبينى کند با شرح و بسطى که درباره زبان دينى اعمال مىکند يادگيرى اثربخش به وقوع مىپيوندد. دانشده مىتواند با طرح پرسشهايى از اين دست، “چه برداشتى از نبوت داريد؟” معاد را چگونه تعريف مىکنيد؟” و ... فرايند ياددهى - يادگيرى را براى يادگيرى بهينه آماده سازد.
زبان دينى چگونه قابل آکادمى مىشود؟
دادن معناى لغات (يا مضمون لغات:)
از کارهاى مهم دانشده تعليمات دينى آن است که زمان کافى براى تعريف مفاهيم مورد نظر براى تدريس تخصيص دهد. آشنايى عميق با موادى که بايد در کلاس تدريس شود و آگاهى از اصطلاحشناسى دينى از اهم وظايف معلم تعليمات دينى است. در کنار آگاهىهاى مربوط به مواد و اصطلاحات ديني، شايسته است معلم سطح درک و فهم و دانش پايه زبانى دانشپژوهان را بشناسد. دانشده بايد اين فرض را براى خود مسلم بداند که در کلاس همه دانشپژوهان توانايى توجه و تامل انتقادى بر روى واژگان و مفاهيم دينى را دارند. شرط عملى شدن فرض مورد اشاره آن است که زبان مورد استفاده براى ارائه مفاهيم دينى در کلاس درس، عارى از ابهام و حشو و زايد باشد. روشنى مفاهيم دينى همانند ساير موضوعات بسته به توانايى دانشده در شکستن و تجزيه مفاهيم و گزارهها به واحدهاى قابل درک و فهم است. در کنار چنين اقداماتي، انتظاراتى که دانشده از يادگيرنده دارد بر ميزان يادگيرى دانشپژوهان اثرگذار است (گود و بروفي، ؛1977 بروفى و اورستون، 1981) اصل شناخته شدهاى در تعليمات دينى همانند تدريس ساير موضوعات درسى آن است که هر دانشپژوه با چشمانداز و جهانبينى خاص خود به کلاس درس گام مىگذارد (آزوبل، ؛1968 لفرانسوا، ؛1994 مارتين، 2000) امکان دارد دانشپژوه زبان دينى “صحيحي” براى ابزار جهانبينى خود نداشته باشد ولى نمىتوان او را فاقد جهانبينى دانست. دانشپژوه نسبت به انتظارات و برداشتهاى دانشده حساس است بدين سبب از طرفى بايد پيش دانستههاى آنان را درک کرد و حتى به تقويت آنها اقدام کرد. و در عين حال بايد چالش هم براى پى افکندن برداشتهاى صحيح دين و زبان دينى به وجود آورد.
زبان و جهانبينى در روى لبه حقيقت چه مسيرى را طى مىکند؟
باعلم به اينکه هر دانشپژوهى درک و فهمى از سوالات اساسىاش نسبت به زندگى دارد دانشده بايد شيوه ارائه زبان مناسبى را به دانشپژوه شناسايى کند، تا با ايجاد “هم زباني” امکان بحث معنادار درباره دين را فراهم سازد. شناخت مفهومى که بايد به دانشپژوه تدريس شود به معناى آن نيست که با فرض يک روش خاص مىتوان مفهوم انتخاب شده را به يادگيرندگان تدريس کرد. اگر دانشده فقط از يک روش براى آموزش مجموع مفاهيم انتخابى براى تدريس بهره بگيرد به يقين يادگيرندگان از درسى که ارائه مىشود دلزده خواهند شد. فراهمآورى فعاليتهاى مختلف زبانى و ايجاد تجارب عملى امکان تغيير و تلطيف جهانبينىهاى دانشپژوهان را مقدور مىسازد.
درست کردن اصطلاحنامه، چگونه صورت مىگيرد؟
اقدام به يادداشت اصطلاح و تعريف يا تعاريف در دفتر زمينه را براى درست کردن يک اصطلاحنامه فراهم مىآورد. ارائه اصطلاح همراه با تعاريف آن و درست کردن اصطلاحنامه، بر جرات کاربرد زبان از سوى دانشپژوهان مىافزايد و عامل موثرى براى پىافکندن جلسات بحث اثر بخش مىشود. افزون بر اين، اين اقدامات ضرورت دقت در کاربرد صحيح اصطلاحات را ايجاد مىکند.
الگوى پديدار شناختي؟
نظر بر اين است که فقط آموختن واقعيتهاى مربوط به دين راه به جايى نمىبرد. يادگيرى واقعي، زمانى رخ مىدهد که يادگيرنده فرصت يابد تا از آنچه در دل و جان ايمانآورنده مىگذرد، آگاهى يابد. بنابه الگوى تعليمات دينى پديدار شناختي، دانشپژوه بايد به جاى فراگيرى سرفصلهاى خاص مربوط به دين، دست به شناسايى و شناخت کليات زبان دينى و تجربه دينى بزند. الگوى پديدار شناختى پرهيز از القا را توصيه مىکند. سنگ بناى چشمانداز دينى در حوزه پديدارشناختى بر جامعيت يا فراگير بودن حقيقت استوار است. بنابراين رويکرد، همه اديان باهم برابرند و بايد به صورت عينى مورد بررسى قرار گيرند.
رويکرد پديدار شناختى دست مايههاى خود را از اين واقعيت مىگيرند که زبان ابزارى براى شناسايى و شناساندن و نشانهگذارى شيئى يا مفهومى است. به ديگر سخن، رويکرد پديدار شناختى به زبان، ريشه در تجربهگرايى دارد. دانش تجربى از جهان، ناشى و نتيجه شده از تجارب حسى و توانايى افراد در کاربرد زبان به قصد توصيف تجربيات است. حد اعلاى تجربهگرايي، پوزيتيويسم منطقى است. براى پوزيتيويست چيزى معنادار است که بتوان آن را از طريق حواس وارسى و به وسيله زبان نامگذارى يا نشانگذارى کرد.
پوزيتيويسم را نبايد مترادف و هممعنا با پديدار شناسى دانست چون توجه رويکرد پديدار شناختى به بازشناسى جوهره پديدههاى مورد مشاهده پيچيدهتر از رويکرد پوزيتويستى به دانش است. باوجود اين، رگههايى از اثر تجربهگرايى براى مطالعه پديدار شناختى دين برجاست. مطالعه دين چيزى بيش از توصيف و موانست با فرهنگ دينى و گاه “پرسش سوالاتى درباره ماهيت و واقعيت خداوند است. اسمارت (1973) توصيف پديدارشناختى از دين را تحت شش مقوله درآورده است: آموزهاى ،عقيدتي، افسانهاي، اخلاقي، آييني، تجربى و اجتماعي. توصيف سازمند و منظم، فرصتى براى درک کليات ديدگاههاى دينى فراهم مىآورد. از اين رو حياتى است که مواد تعليمات دينى از چشمانداز يادگيرنده مورد توجه قرار گيرد. چنين نگاهى افزون بر پيشگامان پديدارشناسى در حوزه تعليمات ديني، از سوى روانشناسان و برنامهريزان درسى زياد مورد توجه است. (ديويد 1999، سوول 1996، برانسفورد 1979، گلدمن 1965) ايدهها، باورها، نظرات و افکار مربوط به دين بايد از سوى دانشپژوهان در کلاسهاى درس بازانديشى شوند تا درک روشنى از آن صورت پذيرد.
درست است که کسب اطلاعات و يادگيرى بر مبناى رويکرد پديدار شناختى مهم و ضرورى است ولى شواهدى نشان مىدهند که ارائه تعليمات دينى مبتنى بر الگوى پديدار شناختي، يادگيرندگان را به کسب مهارتهاى سطح بالاى تفکر رهنمون نمىگردد. (کري، 1980) در اين صورت توقف يادگيرندگان در سطح تفکر عمليات ملموس سبب مىشود دانشپژوهان توانايى کافى براى جذب و انطباق مفاهيم دينى راکسب نکنند.
الگوى معنوي؟
آنچه هى ادعا کرده است منطق جديدى را براى شيوه ارائه تعليمات دينى پى مىريزد و تعليمات دينى را در ميانه دهه 1980 با چالش نوينى رويارو مىسازد نطفهاى که اين خاستگاه فکرى در خاک نهاده است امروزه در بسيارى از کلاسهاى درس ثمر مىدهد. (رايت 1998 و 1999) مقصد نهايى الگوى معنوى ارائه تعليمات ديني، کسب دانش، تشريک مساعى و لمس کليات پديده تجربه دينى است.ايرادى که الگوى معنوى دارد اين است که احتمال مساوى دانستن درک و فهم دينى با تجربه دينى را بالا مىبرد. اين بدان معنا است که احساسات يا عواطف مىتواند مطالعه محتواى دينى را ديکته کنند. بنابراين هميشه براى الگوى معنوى تعليمات دينى احتمال غلتيدن به عاطفهگرايى وجود دارد. ريشه الگوى معنوى تعليمات دينى به رمانتيسيم مىرسد، از اين رو اساس الگوى معنوى کنار گذاشتن پديده بيرونى دين و تاکيد بر تجربه روحانى است. (رايت و براندوم 2000 در الگوى معنوى زبان ابزارى براى ابراز تجربه درونى دين است. براى فهم چنان زبانى بايد به فراسوى واژگان رفت و به دنياى عاطفى و هيجانى که منشا واقعى آن زبان است وارد شد. در نتيجه، دروس تعليمات دينى مبتنى بر الگوى معنوي، يادگيرندگان را به استفاده از تصويرسازى ذهنى و خلاقيت فرا مىخوانند. (هاموند و ديگران 1990)