آسيب شناسى جنبش نرم افزارى
ما معتقديم كه اسلام، پويا و در هر عصرى، قابل اجرا است؛ پس نبايد از موج بگريزيم بلكه بايد بر آن سوار شويم و گزاره هاى دينى خود را كه پشتوانه عقلى نيز دارد، طى يك نهضت نرم افزارى، به جهانيان، ارائه دهيم.
البته ناپخته كار كردن، عوارض جبران ناپذيرى دارد. بنابراين، بايد آسيبهاى اين نهضت را بشناسيم تا به آن دچار نشويم. در اين نوشتار، نويسنده آسيبهايى را كه فرا روى اين جنبش قرار دارد، خاطر نشان مى سازد.
در طول تاريخ جهان، كاستى ها و خلأهاى اساسى، منشأ پيدايش انگيزه براى رفع نيازها و جبران كاستى ها بوده است. كاستى بيش از اندازه پژوهش و توليد علم و انديشه در كشور ايران، مقام معظم رهبرى را واداشت تا با سخنان و نگاشته هاى خود در جمع حوزويان و دانشگاهيان و اهل قلم و پژوهشگران، به فرهنگ سازى و بومى سازى بپردازند. به اعتقاد نگارنده، ايشان به اين نتيجه رسيده بودند كه طرحها و دكترينهاى مطرح شده مانند تمدن نوبنياد اسلامى، مردم سالارى دينى و... بدون تحقق نهضت نرم افزارى و توليد علم ميسر نيست و هموارسازى مسير آن طرحها به فعليت اين جنبش بستگى دارد. حال با تشخيص اين ضرورت و ابلاغ به همه فرهيختگان و متوليان عرصه دانش و فرهنگ، از جمله شوراى عالى حوزه علميه و شوراى عالى انقلاب فرهنگى اميد است قدمهاى ارزنده اى انجام گيرد.
پيش از ورود در بحث، يادآورى چند نكته ضرورى است:
1ـ هر طرحى در مرحله تئورى پردازى و اجرا ممكن است گرفتار آسيب و انحراف و كج روى شود. دكترين جنبش نرم افزارى نيز از اين قاعده، مستثنا نيست.
همچنان كه بيماريهاى جسمى موجب اختلال در سيستم بدن مى شود، آسيبها و ناهنجاريهاى اجتماعى نيز ضعف و انحطاط جامعه را در پى دارد. به همين جهت، آسيب شناسان اجتماعى بايد تلاش كنند تا در برابر بحرانهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى، دينى و معنوى، فرايند پيشگيرى و عمليات درمان را ميسّر سازند.
2ـ آسيب شناسى معادل واژه Pathology است كه ابتدا در علوم زيستى به كار مى رفت. اين واژه از ريشه يونانى path= Patho به معناى رنج، محنت، احساسات و غضب و logy به معناى دانش و شناخت، تركيب يافته است. Pathology به معناى ناخوش شناسى، مرض شناسى، علم تشخيص امراض، مطالعه عوارض و علائم غير عادى به كار مى رود.(2) پس آسيب شناسى در اصطلاح علوم طبيعى، عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بى نظمى ها در ارگانيسم انسان.
اصطلاح آسيب شناسى اجتماعى، مفهوم جديدترى است كه از علوم زيستى و طبيعى به عاريه گرفته شده و مبتنى بر تشابهى است كه دانشمندان بين بيماريهاى عضوى و انحرافهاى اجتماعى مشاهده كرده اند. البته اين شباهت سازى، اختصاصى به واژه آسيب شناسى ندارد، بلكه با رشد و شكل گيرى جامعه شناسى در قرن نوزدهم ميلادى، بهره گيرى واژگانى از علوم گوناگون در علوم اجتماعى رواج يافت. بنابراين، به دليل مشابهت كالبد انسان با كالبد جامعه، اصطلاح آسيب شناسى اجتماعى (Pathology Social) براى مطالعه و ريشه يابى بى نظمى ها و بيمارى هاى اجتماعى به كار رفت.
شايان ذكر است كه مطالعه و شناخت آسيبهاى اجتماعى و علل و عوامل پيدايى آنها، پيشگيرى از وقوع جرم و انحراف در جامعه به منظور بهسازى محيط زندگى جمعى و خانوادگى، درمان كجرويهاى اجتماعى با شيوه ها و روشهاى علمى، از مهمترين اهداف آسيب شناسى اجتماعى است.(3)
3ـ مفهوم جنبش نرم افزارى و نهضت نرم افزارى كه در پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از دانش آموختگان حوزه علميه قم در تاريخ 16/11/81 و در بيانات ايشان در ديدار اعضاى انجمن قلم در تاريخ 8/11/81 مطرح گرديد، اگر عالمانه تبيين شود و به مرحله اجرا برسد نقطه عطفى در تاريخ ايران خواهد بود و كارامدى نظام جمهورى اسلامى را به جهان نشان مى دهد البته ايشان به مفاهيم ديگرى مانند پاسخ به سؤالها و توليد انديشه و نظريه پردازى و آزادى با حفظ منطق و اخلاق نيز پرداختند اما پرسش مهم و مقدماتى، به چيستى جنبش نرم افزارى مربوط است. اين اصطلاح، از مفاهمى ماهوى نيست كه جوياى جنس و فصل و عرض عام و عرض خاص آن باشيم بلكه تنها بايد در تبيين و توضيح بيشتر آن تلاش كنيم.
اين اصطلاح، از دو واژه جنبش يا نهضت و نرم افزارى تشكيل شده است. واژه جنبش يا نهضت در جايى به كار مى رود كه جامعه اى گرفتار ركود، سكون و ثبات باشد. بنابراين، نهضت يا جنبش، يك نوع حركت فزاينده و رو به رشد است. واژه نرم افزارى نيز از علوم رايانه اى به عاريه گرفته شده و در مقابل سخت افزارى است؛ توضيح اين كه، حركتهاى علمى در جوامع بشرى به دو دسته امور سخت افزار و نرم افزارى نيازمندند. امور سخت افزارى عبارتند از نيازهاى لجستيكى مانند ساختمان، وسائل آموزشى و كمك آموزشى و مانند آن. امور نرم افزارى به محتواى علوم و توليد انديشه و نظريه پردازى مربوط مى گردد.
پس جنبش نرم افزارى تنها به معناى آموزش، تدريس و تعليم و تعلّم نيست؛ زيرا اين فرايند، قرنها در همه جوامع وجود داشته است و در ايران با سبك جديدى از سال 1313 با تأسيس دانشگاه تهران و شش دانشكده وابسته آغاز شد. پيش از ظهور اسلام، در قرون وسطا و يونان باستان و ايران باستان نيز آكادميها و مدارس و مكتب خانه هاى آموزشى وجود داشته است. همچنين جنبش نرم افزارى به معناى حركتهاى علمى كند و موردى كه هميشه وجود داشته و دارد، نيست بلكه بايد حركتهاى علمى، پر شتاب، فزاينده و همگانى باشد تا بتوان به آن، جنبش نرم افزارى اطلاق كرد. تحقيقات نرم افزارى كه جنبه خدمات پژوهشى و پشتيبانى دارند مانند معجم نويسى، فرهنگ نامه ها، اصطلاح نامه ها و... تنها بخش مقدماتى جنبش و نهضت نرم افزارى را تأمين مى كند.
جنبش نرم افزارى، فرايند خاصى است كه نظام آموزشى و پژوهشى مجامع حوزوى و دانشگاهى را به گونه اى عالمانه تغيير مى دهد كه ويژگى مصرف كنندگى اين مراكز به توليد علم و نظريه پردازى تبديل مى گردد و اين تبديل، فزاينده و همگانى مى شود؛ توضيح اين كه، نظام علمى و آموزشى و پژوهشى موجود در جامعه فاقد دو ركن مهم است:
ركن روحيه علمى و ركن سيستم و نظام آموزشى و پژوهشى.
روحيه علمى عبارت است از روحيه اى همراه با اراده فهميدن، گشودن باب گفت وگو، نقادى عالمانه و منطقى و جسارت نوآورى و نظريه پردازى با رعايت اصول علمى و اخلاقى. البته همه عناصر گفته شده در روحيه علمى (اراده فهميدن عنصر گفت وگو، نقادى و نوآورى) داراى مراتب و شدت و ضعف بردار است. معناى نوآورى اين نيست كه هميشه ساختار و نظام فكرى گذشته را به طور كامل ويران كنند و به سازمان دهى جديد روى آورند، بلكه جعل اصطلاحات و ادبيات جديد، تقرير و تبيين نو از مطالب گذشتگان، بازپژوهشى و بازنويسى، كشف نيازهاى جديد و... را مى توان از مراتب نوآورى به شمار آورد؛ همچنان كه مرتبه عالى آن؛ يعنى نظام سازى و ارائه گفتمان جديد، از مصاديق نوآورى است. شايان ذكر است كه نوآورى با بدعت مترادف نيست. برخى گمان مى كنند در نوآورى بايد به تمام ميراث گذشته پشت پا زد و بدون دليل به طرد مبانى و پايه هاى معرفتى و دينى و فرهنگى و اجتماعى رو آورد تا بتوان، نظام جديدى ارائه كرد؛ در حالى كه يك مرتبه نوآورى، پاسخ به سؤالها و شبهات و رفع نيازهاى جديد است. به عبارت ديگر، حذف و جذب در پديده نوآورى بايد با دليل و بر اساس معيارهاى منطقى انجام پذيرد.
ركن ديگر جنبش نرم افزارى، سيستم و نظام آموزشى و پژوهشى است. اين نظام داراى عناصرى به ترتيب زير است:
الف) تبيين و كشف مباحث زيرساختى علوم و معارف
ب) شناخت نيازهاى نظرى و عملى
ج) بازپژوهى و بازپيرايى ذخاير علمى
د) پاسخ يابى روشمندانه و منطبق با نيازهاى متغير
ه) مطالعه تطبيقى بين انديشه برگزيده و انديشه ها و نظريه هاى معارض
چكيده سخن آن كه، مفهوم جنبش نرم افزارى عبارت است از يك حركت ـ نه سكون و ركود ـ فزاينده و رو به رشد ـ نه حركت آرام ـ و همگانى ـ نه شخصى و فردى. بنابراين، با وجود تحقيقات متعدد در كشور در عرصه هاى علوم فنى، پزشكى، طبيعى و انسانى و فلسفى و هنرى و با وجود تأسيس رشته هاى تخصصى مختلف در حوزه علميه قم و با وجود شخصيتهاى علمى توانمند و حكيمان و عالمان نامدارى چون علامه طباطبايى، پرفسور حسابى، استاد مطهرى، استاد جوادى، استاد سبحانى، استاد مصباح و ديگر بزرگان حوزوى و دانشگاهى، باز هم نمى توان از فعليت جنبش نرم افزارى دم زد؛ زيرا چالشهاى گوناگون در عرصه هاى فقهى و حقوقى، از جمله مسأله بيمه، اينترنت، مسائل نوپيداى پزشكى، و در عرصه فلسفه و كلام، بويژه فلسفه هاى مضاف و ساير عرصه هاى فنى و طبيعى و انسانى وجود دارد و هنوز حركت همگانى و فزاينده در توليد علم و پاسخ يابى برداشته نشده است. اين كه در چند دهه اخير شاهد تأثيرپذيرى حداكثرى روشنفكران، از اگزيستانسياليسم، ماركسيسم، ليبراليسم و... هستيم، بهترين دليل بر فقدان تئورى پردازى و حركت فزاينده همگانى در توليد علم است.
4ـ آسيب شناسى جنبش نرم افزارى با الگوگيرى از آسيب شناسى امراض جسمانى و آسيب شناسى اجتماعى در صدد مطالعه و شناخت آسيبها و انحرافهاى حركت فزاينده همگانى توليد علم و علل و عوامل پيدايى آنها به منظور پيشگيرى از وقوع كجروى و جلوگيرى از ورود آنها به كشور ايران است؛ پس بهتر آن است كه قبل از برنامه ريزى جهت تحقق اين نهضت، به شناخت آسيبها و كجرويهاى احتمالى و يا ناهنجاريها و موانع موجود توجه شود. نبايد گمان كرد كه تا زمان فعليت بخشيدن نهضت نرم افزارى، سخن گفتن از آسيبهاى آن، لغو و بى مورد است؛ زيرا برخى از آسيبها، به مثابه موانع تحقق اين پديده اند كه بايد شناسايى شوند و مراد نگارنده از آسيب شناسى جنبش نرم افزارى اعم از آسيبهاى محقق شده و موانع موجود قبل از تحقق جنبش و انحرافها و كجرويهاى ممكن در هنگام تحقق جنبش است.
بعد از توضيح اين چهار نكته، به بيان انواع آسيبها مى پردازيم:
انواع آسيبهاى جنبش نرم افزارى
آسيبهاى معرفتى؛ آسيبهاى اجتماعى؛ آسيبهاى روانى.
آسيبهاى معرفت شناختى
توضيح اين كه معرفت شناسى، دانشى است كه از چيستى، انواع و امكان، ابزار، منابع، قلمرو و ارزش معرفت بحث مى كند. اينگونه مطالب، مباحث زيرساختى تمام علوم بشرى به شمار مى آيند؛ يعنى سرچشمه بحثهاى فلسفى، عرفانى، دين پژوهى، طبيعى، انسانى، مسائل معرفت شناختى هستند.
معرفت، در پاره اى از مسايل معرفت شناسى به معناى باور صادق موجه (justified true belief) قلمداد مى شود(4)؛ يعنى تصديقى كه مطابق با واقع و براى انتقال به ديگران، توجيه پذير و استدلال پذير باشد و منظور از تصديق، معرفت يقينى يا اطمينان بخش است.
گروهى از ايدئاليست هاى قديم و جديد مانند سوفسطائيان يونان باستان و امثال هيوم و پست مدرنهاى معاصر، به انكار امكان معرفت پرداخته اند و در يكى از اركان سه گانه معرفت؛ يعنى تصديق، صدق و توجيه خدشه وارد كردند. عده اى از آنها به شكاكيت مطلق و جهان شمول (scepticism global) يا شكاكيت منطقه اى (local scepticism) رو آوردند؛ (5) يعنى تصديق يقينى يا اطمينان بخش را انكار نمودند. دسته اى ديگر، از نسبى گرايى دفاع كردند؛ يعنى ركن سوم معرفت ـ توجيه و استدلال جهت انتقال به ديگران ـ را نفى كردند؛ يعنى معيار شناخت و ارزش شناخت را مورد ترديد قرار دادند و معيار تشخيص معرفت صحيح از معرفت سقيم و سره از ناسره و صادق از كاذب را انكار نمودند.
گروه ديگر نيز به جاى مطابقت معرفت با واقع، معناى ديگرى براى صدق در نظر گرفتند و ركن دوم معرفت (صدق) را به معناى انجام معرفتهاى يك شخص يا توافق معرفت ميان افراد مختلف و يا فايده و ثمره عملى تلقى كردند؛ يعنى مكتب انسجام گرايى و پراگماتيسم را مطرح ساختند. بنابر اين تعاريف، معرفتهاى متناقض نيز مى توانند صادق باشند؛ چون فايده عملى يا سازگارى و انسجام دارند. اين طايفه، در مكتب پلوراليسم معرفتى جاى مى گيرند.
هر سه تفكر شكاكيت، نسبى گرايى و كثرت گرايى معرفتى، جزو مكتب ايدئاليسم اند كه در مقابل رئاليسم قرار دارد.(6)
اگر قرار باشد در كشور، يك حركت فزاينده همگانى در عرصه توليد علم و انديشه اتفاق بيفتد با شكاكيت و نسبى گرايى ظهور نمى يابد؛ زيرا هر كسى به خود اجازه مى دهد با فرض نبود معيار معرفت و نفى واقعيت، از هر درى سخن بگويد و بر هر شاخه اى بپرد كه نتيجه اش فقط اتلاف وقت است. شكاكيت و نسبى گرايى نه تنها دانش را به جلو رهنمون نمى سازد بلكه آنارشيسم معرفتى و فرهنگى را در جامعه ايجاد مى كند و هويت علمى و فرهنگى كشور را مى زدايد. متأسفانه اين تجربه تلخ را در دهه هاى اخير در كشورمان چشيده ايم. جريانهاى نسبى گرايى و پست مدرنى كه در عرصه هاى سينما، ادبيات، موسيقى، طراحى و علوم اجتماعى تحقق يافته، آسيب بى هويتى، پوچ گرايى و بى بندوبارى فرهنگى را براى نسل پيرو به ارمغان آورده است. جامعه شناسى و روان شناسى در برخى دانشكده هاى ما دچار نسبى گرايى شده است؛ به گونه اى كه نهادهاى اجتماعى را در يك رتبه قرار داده و نهاد خانواده را با نهاد هم جنس بازى را در يك رديف ارزشى مى دانند؛ در حالى كه اگر جامعه شناس، روانكاو، هنرمند و اديب ما، واقع گرا باشند و امكان و معيار معرفت را بپذيرند، هم در رشد توليد علم مى توانند پيش بروند و هم فريب آثار صادق هدايت و فروغ فرخزاد را نمى خورند و هم با گوش دادن به موسيقى هاى راك و متال، گرفتار آسيبهاى فرهنگى مانند بى هويتى و پوچ گرايى نمى گردند.
البته، هرچند تبيين مكتب واقع گرايى، براى آغاز جنبش اولويت دارد اما بايد توجه داشت كه رويكرد واقع گرايى نيز كاستى هايى دارد كه بايد به رفع آنها پرداخت، رئاليست ها براى كشف معيار تشخيص معرفت صحيح از سقيم، به معرفتهاى بديهى و خود معيار و پايه پناه مى برند تا از اين طريق، به استنتاج معرفتهاى نظرى و غير بديهى برسند.(7) البته در تعداد معرفتهاى بديهى، نظريه هايى مطرح است اما همه رئاليست ها اصل استحاله تناقض، اصل عليت، اصل هوهويت، اصل واقعيت و امثال آن را به عنوان اصول بديهى مى پذيرند.
اما آيا ميلياردها گزاره ى نظرى و غير بديهى را مى توان از تعداد انگشت شمار معرفتهاى بديهى استنتاج كرد؟! مسأله بداهت و نظرى بودن حسيات و معيار كشف واقعيت در گزاره هاى حسى، خلأ ديگرى در نظريه رئاليستى است كه نمى توان به سادگى از آن عبور كرد.
آسيبهاى فلسفى
رگه هاى سكولاريستى در عقلانيت برنامه ريزى، در عرصه هاى گوناگون فرهنگ، اقتصاد، سياست، آموزش و غيره در جامعه ما مشاهده مى شود. شايد نتوان ادعا كرد كه كارگزاران نظام، سكولارند (هر چند در دهه ى اخير، برخى از آنها به صراحت از سكولاريسم دفاع مى كنند) اما در مقام تحقق، آفت سكولاريزاسيون جديتر مشاهده مى شود. شايد بى توجهى به تمايز عقلانيت سكولار و عقلانيت دينى، اين پيامد را به ارمغان آورده است.
آسيب ديگر فلسفى، كمبود و فقدان فلسفه هاى مضاف است كه در جنبش نرم افزارى و توليد علم در مضافٌ اليه هاى اين فلسفه ها نقش به سزايى دارند. به نظر نگارنده، از مهمترين عوامل عقب ماندگى علوم انسانى و روحيه تقليد منشانه برخى اساتيد و محققان دانشگاهى از غربيان، بى توجهى به فلسفه هاى مضاف و فلسفه علوم انسانى و اجتماعى اعم از فلسفه روان شناسى، فلسفه جامعه شناسى، فلسفه اقتصاد و... است البته علوم طبيعى مانند فيزيك، شيمى، زيست شناسى، زمين شناسى و... نيز از فقدان فلسفه علوم طبيعى رنج مى برند ولى بايد به اين نكته توجه كرد كه فلسفه هاى مضاف، يك نگاه تاريخ مندانه به تمام دستآوردهاى علوم دارد و چون علوم انسانى و طبيعى، با تحقيقات ميدانى در كشورهاى ديگر انجام گرفته است و بى شك، ويژگيهاى فرهنگى و بومى در اين تحقيقات اثر مى گذارد، نبايد داوريهاى موجود در فلسفه هاى مضاف به اينگونه علوم را نسخه مطابق با نيازهاى كشور دانست؛ براى مثال، چند سالى است فلسفه علم در دانشگاه صنعتى شريف تأسيس شده است اما جاى اين پرسش وجود دارد كه اين رشته آموزشى چه نقشى در رشد و بالندگى علوم طبيعى و فنى داشته است؟ به نظر مى رسد نمى توان پاسخ مثبتى ارائه كرد؛ زيرا اساتيد و دانشجويان اين رشته نيز به جاى پژوهش و نگاه تاريخى به دستآوردهاى علمى در كشورمان ـ با همان دستاوردهاى موجود ـ به ترجمه آراى فيلسوفان علم، در باب استقرا و تجربه پرداخته و همانند رشته هاى ديگر، گرفتار نسبى گرايى و شكاكيت در علم شده اند. شايان توجه است كه هرچند مباحث فلسفى انتزاعى اند ولى مى توان از مباحث انتزاعى فلسفه در عرصه مباحث و نيازهاى عينى، بهره گرفت و علوم بين رشته اى را ابداع كرد. به عبارت ديگر، فلسفه را از چيستى و چرايى، به فلسفه چگونگى تعميم داد.
آسيبهاى دين پژوهى
روش شناسى معرفت دينى، جوياى پاسخ اين پرسش اساسى است كه در باب پژوهش مسائل دينى از چه روشى بايد بهره جست؟ روش درون متون دينى يا روش برون متون دينى و يا جمع روش درون و برون دينى؟(10)
گروهى مانند ظاهرگرايان و اهل حديث از اهل سنت يا برخى از اخباريون شيعه به عقل و استدلال عقلى بى مهرى كردند و تنها با استمداد از ظواهر روايات، بدون بررسى سند آنها به مطالعات دينى اقدام كردند و از آن طرف، گروهى از روشنفكران معاصر تنها روش برون متنى را ترويج مى كنند و در صدد حل مسائل و پرسشهاى دينى با روشهاى عقلى و تجربى اند البته روشهايى كه در درون پارادايم معينى شكل گرفته اند مانند عقل گرايى ليبراليستى يا تجربه گرايى پوزيتويستى و مانند آن.
نگارنده در مباحث دين پژوهى، روش جمع درون و برون دينى را بر ديگر روشهاى مطالعات دينى ترجيح مى دهد.
مسأله انتظارات بشر از دين و قلمرو دين نيز از زيرساختهاى دين پژوهى است كه تا تكليف علمى آنها روشن نگردد، نمى توان در عرصه هاى ديگر توليد انديشه، گام برداشت؛ مثلاً وقتى سخن از سياست اسلامى يا اقتصاد اسلامى به ميان مى آيد، بايد اين پرسش را حل كرد كه اسلام با كدام يك از علوم سياسى و علوم اقتصادى، پيوند دارد. آيا اسلام با مكتب اقتصاد، علم اقتصاد، حقوق اقتصادى، اخلاق اقتصادى، فلسفه اقتصاد و نظام اقتصادى پيوند دارد؟ آيا اسلام با علم سياست، فلسفه سياسى، كلام سياسى، فقه و حقوق سياسى، جامعه شناسى سياسى، سازگار است؟ دين در عرصه علوم تربيتى چه جايگاهى دارد؟ آيا انتظار منطقى بشر از دين، در عرصه مبانى تربيتى يا اصول تربيتى يا روش تربيتى يا هدف تربيتى و يا همه آنهاست؟ قلمرو دين در عرصه هاى علوم انسانى و طبيعى تا كجاست؟ جايگاه عقل و تجربه و شهود در كدام يك از بخشهاى علوم طبيعى و انسانى قرار دارد؟
قلمرو فقه، اخلاق و عقايد كه اركان دين به شمار مى آيند، چقدر است؟ آيا فقه به حل تمام مشكلات جامعه مى پردازد؟ آيا فقه برنامه ساز است يا حكم ساز؟ مصلحت در فقه شيعه چه جايگاهى دارد؟ آيا با «مصالح مرسله» اهل سنت يا مصالح نظامهاى سكولار يكسان است؟(11) تا اين پرسشها حل نشود، فرايند قانون گذارى كشور مانند مجلس شوراى اسلامى، شوراى نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت، در برنامه ريزى كشور در چارچوب قوانين اسلامى موفق نخواهد بود. بعد از شناخت آموزه هاى اسلام، نوبت به كشف تعارضهاى ميان اسلام و علم و ساير مكاتب معاصر مانند مدرنيسم و پست مدرنيسم مى رسد و بخش وسيعى از پژوهش هاى دينى را به خود اختصاص مى دهد.
آسيبهاى علمى ـ تجربى
اين آسيب نه تنها در علوم انسانى، بلكه در علوم طبيعى مانند زيست شناسى، شيمى، فيزيك، پزشكى نيز جارى است.
نگارنده نمى خواهد تحقيقات انجام شده در كشورهاى غربى را ناديده بگيرد بلكه بر اين باور است كه نسخه هاى پيچيده شده در سرزمينهاى ديگر بر كشور ما انطباق كامل ندارد؛ زيرا پيش فرضهاى متافيزيكى و غير تجربى، بر تحقيقات علوم طبيعى و انسانى اثر مى گذارد. بنابراين، اسلاميزه كردن مدرنيسم، ماركسيسم، ليبراليسم، پست مدرنيسم و امثال آن يك سرى مفاهيم پارادوكسيكال است كه آسيب معرفتى را در جنبش نرم افزارى جديتر مى سازد.
آسيبهاى اجتماعى
1ـ وجود نهادهاى مختلف و در عرض هم براى به سامان رساندن جنبش نرم افزارى
پس از پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از فرهيختگان حوزه، نهادهاى موازى، به سرعت در صدد اجراى عملى نامه برآمدند. شوراى عالى انقلاب فرهنگى، حوزه علميه قم و نهادهاى ديگر، اقدامهايى عجولانه و سريع اما كوتاه مدت انجام دادند. و قصه هاى گذشته را تكرار نمودند. البته فعاليتهاى در عرض يكديگر مانعى ندارد؛ به شرطى كه با يك ديگر ارتباط داشته باشند و ميان آنها تقسيم كار انجام گيرد. جنبش نرم افزارى بايد نهادينه شود؛ نه اين كه نهادهاى متعدد و بدون هماهنگى متولى اين نهضت باشند.
2ـ فرمايشى پنداشتن و حكومتى انگاشتن جنبش و نهضت
برخى گمان مى كنند مقام رهبرى به عنوان عالى ترين مقام نظام جمهورى اسلامى توصيه اى فرموده اند و همگى براى رفع تكليف ناچار به عمليات غيرعالمانه و سريع و عجولانه اند. دولت بايد بسترسازى كند و موانع را برطرف و ميدان را براى محققان و فرهيختگان آماده سازد تا مسأله، فرمايشى و حكومتى نگردد.
3ـ مديريت تفرعن گونه يا تساهل گونه در نهادها و مراكز پژوهشى كشور
پاره اى از مراكز پژوهشى، از مديران غير علمى و غيرپژوهشى رنج مى برند؛ همچنان كه برخى ديگر از مراكز آموزشى و پژوهشى، از مديرانى كه خود رأى و تفرعن منش اند يا مديريتى كاملاً تساهل گونه دارند آسيب مى بينند.
4ـ شتاب زدگى، ساده انديشى و روزمرگى شدن به جاى تأمل و تعمق گرايى در نيازها و پرسشهاى پژوهشى و علمى
5ـ ادارى محور كردن مراكز پژوهشى به جاى پژوهش محورى
غالبا در نهادهاى آموزشى، فرهنگى و پژوهشى كشور، مديران اجرايى و ادارى، در مقايسه با مديران فكرى و پژوهشى جايگاه برترى دارند و همين باعث مى شود كه تمام سيستم، ادارى و اجرايى گردد.
6ـ دقت و مطالعه در برنامه و بودجه و هزينه كردهاى مراكز
غالبا بيش از هفتاد درصد اعتبارات مالى صرف امور اجرايى و ادارى و كمتر از سى درصد صرف امور پژوهشى و فكرى مى گردد.
7ـ بى توجهى به نيازهاى اقتصادى پژوهشگران و يا توزيع غيرعادلانه ثروت بين مديران و پژوهشگران
پژوهشگران كشور ما به دليل مشكلات اقتصادى نمى توانند بر يك موضوع تمركز كنند و سالها به پژوهش بپردازند. در كشورهاى توسعه يافته، پژوهشگرى، ده ها سال بر يك مسأله متمركز مى شود و پس از سالها به يك تئورى جديد كه نتيجه آن چند صفحه بيشتر نيست، دست مى يازد.
بسيارى از محققان توانمند در كشور ما به لحاظ امكانات فراوان مديران، مديريت و كارهاى اجرايى را بر پژوهش ترجيح مى دهند. البته آسيب بى توجهى به حقوق معنوى محققان نيز آسيب هفتم را مضاعف مى سازد و باعث سرقتهاى علمى در كشور مى گردد؛ در حالى كه با تأسيس يك مركز مى توان به ثبت نظريه هاى نو پرداخت و از حقوق معنوى محققان دفاع كرد.
8ـ فقدان برنامه كلان و جامع پژوهشى و نظارت عالى بر عملكرد مراكز پژوهشى (بويژه مراكزى كه از منبع مالى واحدى تغذيه مى شوند)
براى نمونه، سازمان تبليغات، نهاد مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى و ساير مراكز وابسته، كارهاى پژوهشى و فرهنگى يكسان و در عرض يكديگر انجام مى دهند و همين باعث مى شود كه با وجود كارهاى زمين مانده، فعاليتهاى تكرارى انجام پذيرد. اشكال عدم تخصيص بودجه نظام مند و هدفمند نيز در اين آسيب جاى مى گيرد.
اينگونه اشكالهاى اجتماعى منشأ حاشيه راندن نخبگان و فرار مغزها و ترجيح مديريت بر پژوهش مى گردد. آنگاه برنامه هاى كشور بدون مطالعه پژوهشى، توسط مديران نوشته و تصويب و ابلاغ و اجرا مى گردد؛ در نتيجه پس از سالها تلاش، كشور را درنقطه آغازين راه مشاهده مى كنيم.
آسيبهاى اجتماعى ديگرى را نيز مى توان برشمرد، از جمله كاستى هاى فراوان در نظام آموزشى و پژوهشى و بيگانگى برنامه هاى آموزشى از برنامه هاى پژوهشى، تعدد بيش از حد مشاغل و مسؤوليتهاى متوليان امور فرهنگى و علمى، فقدان احساس مسؤوليت اساتيد راهنما و مشاور در تدوين پايان نامه هاى دانشگاهى، نبود سياستگذارى منسجم و نظام مند و هدفمند و اولويتهاى برنامه ها، نبود سنت پژوهش هاى گروهى و جمعى و گرايش به تحقيقات فردى و به كار نگرفتن سرمايه هاى عظيم علمى و مالى ايرانيان خارج از كشور.
آسيبهاى روانى
روحيه اشعرى گرى و جبرى مسلكى نيز از عوامل روان شناختى است كه متأسفانه از دوره فتح ايران به دست مسلمانان منحرف، در اين سرزمين كاشته شد و هنوز برداشتهاى آن، در رفتار و سلوك مردم ديده مى شود؛ اين كه اراده انسان را ناديده بگيرند و حذف نمايند و تنها به اراده حق تعالى بينديشند؛ اراده اى كه نافى هرگونه جهد و اجتهاد آدمى است.
فقدان جسارت انديشيدن و نقد و نوآورى و نظريه پردازى بر اثر سيطره فرهنگ غرب و نفى هرگونه جرأت در برابر مهاجمان غربى، آسيب ديگر روانى است كه بايد به شدت با آن برخورد كرد و ركود و سكون علمى را از روحيه محققان زدود.
روحيه اخبارى مسلكى كه به نفى عقل و تعقل مى انجامد، خط ديگرى است كه تحجرگرايى را جانشين نوآورى در برابر پرسشهاى نوظهور قرار مى دهد.
روحيه رخوت و تنبلى در پژوهشگران و مديران پژوهشى، آسيب روانى ديگرى است كه نطفه تحقيق را در رحم ذهن متفكران مى ميراند و زمين حاصلخيز فكر و دانش را به زمين باير بدل مى سازد. متأسفانه حالت رخوت و فتورى در مراجع تصميم گيرى و متصديان فرهنگى و علمى كشور هم مشاهده مى شود.
لازم است به روحيه تجارت منشانه محققان و ثروت اندوزى آنها نيز اشاره كنيم كه آفت بزرگ نوآورى و عامل مداهنه گرى در امر پژوهش است.
روحيه شهرت زدگى و شخصيت زدگى و عدم تمايز ميان حرمت نگهداشتن با نقد عالمانه و برخورد عوامانه با نظريه هاى علمى، حسادت، كينه توزى، رقيب شكنى و افراط و تفريط در طرد و جذب، از خود بيگانگى معرفتى، شهرت طلبى، مرده پرستى و ده ها روحيه منفى ديگر آسيبهاى روان شناختى قلمداد مى شوند. اين مطالب، ضرورت دروس اخلاق و تهذيب و تزكيه و سير و سلوك عرفانى را مضاعف مى سازد.
پي نوشتها:
1ـ استاديار دانشگاه، مدرس حوزه، محقق و نويسنده.
2ـ عباس آريان پور كاشانى، فرهنگ كامل انگليسى به فارسى، اميركبير، ج 4، ص 3821.
3ـ ر.ك.: على سليمى و محمد داورى، جامعه شناسى كجروى، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، قم؛ محمد حسين فرجاد، آسيب شناسى اجتماعى و آسيب شناسى انحرافات، نشر همراه، تهران.
4- L. P. Pojman, the Theory of knowledge, P. 499.
5. J, dancy, An Introduction to cotemporary Epistemology, PP.9.
6ـ عبدالحسين خسروپناه، معرفت شناسى (جزوه)، مؤسسه ى امام صادق عليه السلام قم.
7ـ شرح المواقف، ج 1، ص 90؛ شرح المقاصد، ج 1، ص 189؛ سيد محمدحسين طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 92؛ نقد المحصل، ص 12.
8ـ ر.ك.: هارولد براون، عقلانيت، ترجمه سيد ذبيح الله جوادى و تقى آزاد ارمكى؛ جامعه شناسى عقلانيت، فصلنامه قبسات، سال اول، ش 1.
9ـ ر.ك.: عبدالحسين خسروپناه، انتظارات بشر از دين، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، تهران، 1382، ص 22.
10ـ ر.ك.: عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه قم، 1379، گفتار دوم.
11ـ به اين پرسشها در كتاب قلمرو دين نگارنده پاسخ داده شده است. منبع: ماهنامه رواق انديشه