Language

زبان

مباحث مربوط به این موضوع دامنه‌ای چنان گسترده دارد و از چنان تنوعی برخوردار است که می‌توان گفت زبان در تفکر اجتماعی قرن بیستم هم جایگاه مرکزی و هم جایگاه حاشیه‌ای دارد. مرکزیت زبان ناشی از این واقعیت است که مفاهیم و
دوشنبه، 3 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان
زبان

 

نویسنده: تِروِر پِیتمن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی




 

 Language
مباحث مربوط به این موضوع دامنه‌ای چنان گسترده دارد و از چنان تنوعی برخوردار است که می‌توان گفت زبان در تفکر اجتماعی قرن بیستم هم جایگاه مرکزی و هم جایگاه حاشیه‌ای دارد. مرکزیت زبان ناشی از این واقعیت است که مفاهیم و تصورات مربوط به ماهیت زبان، اندیشه‌ها یا دست کم استعاره‌های هدایت‌کننده‌ای برای تفکر درباره‌ی ماهیت جامعه فراهم ساخته است. (این اندیشه که «جامعه شبیه زبان است» بسیاری را مفتون خود ساخته است). حاشیه‌ای بودن زبان هم به این دلیل است که جامعه‌شناسی زبان، به عنوان یکی از شاخه‌های جامعه‌شناسی، یا زبان‌شناسی اجتماعی، به عنوان یکی از شاخه‌های زبان‌شناسی، به ندرت جزو مشغله‌های اصلی جامعه‌شناسان یا زبان‌شناسان حرفه‌ای بوده است.
شاید سه مثال زیر به روشن شدن جایگاه مرکزی مفاهیم و انگاره‌های زبان در تفکر اجتماعی کمک کند.

1. از میان متفکران اجتماعی برجسته‌ی قرن بیستم، فقط یک نفر هست که مطالعات زبان‌شناختی در تحصیلات او جای مهمی داشت و او آنتونیوگرامشی (1891- 1937) است. بنابه بحث و استدلال گیرای فروچو لوپیپارو (Lo piparo, 1979)، اندیشه‌های بسیار پرنفوذ گرامشی درباره‌ی هژمونی/ سیادت عمدتاً بر پایه‌ی درک و بصیرتی بنا شده که او در مقام دانشجوی تاریخ تحول زبان ایتالیایی به عنوان یک زبان ملی کسب کرده بود. زبان‌شناسی مورد مطالعه‌ی گرامشی هم تاریخی و هم ایده‌باورانه بود. در این زبان‌شناسی بر نقش فعال افراد- مثلاً نویسندگان خلاق- در تکوین و تکامل زبان تأکید می‌شد، ولی این نیز تشخیص داده می‌شد که سیادت و تفوق [هژمونی] زبان «معیار» ایتالیایی در مقام زبان ایتالیای متحد، نتیجه‌ی کنش جمعی، تضاد و اعمال قدرت سیاسی است. خودگرامشی، در زندان، درباره‌ی «مسئله‌ی زبان» مطالبی نوشت (Gramesci, 1985, pp. 164-95).
2. چیزی که معمولاً بیش‌تر به آن اشاره می‌شود، تأثیر ساختارگرایی در زبان‌شناسی بر رشد و توسعه‌ی تفکر اجتماعی و، در واقع، نقطه‌ی تقاطع آن با جریان‌های عمده‌ی نظریه‌ی اجتماعی است. علت هم این است که سنگ بنای زبان‌شناسی ساخت‌گرا یعنی درس‌های زبان‌شناسی عمومی فردینان دو سوسور که نخستین‌بار در 1916 منتشر شد (نک. culler, 1976)، خالی از واژگان نظریه‌ی اجتماعی نیست. در واقع آکنده از چنین واژه‌هایی است، و درباره‌ی این پرسش بحث و جدل زیادی شده است که آیا سوسور مجموعه واژگان (یا مفاهیم) را از قواعد روش جامعه‌شناسی امیل دورکم (Durkheim, 1895) اخذ کرده بود یا نه. ریشه و خاستگاه اندیشه‌های سوسور در هر کجا باشد، در هر حال حقیقت این است که پس از 1945 سوسور و سایر زبان‌شناسان ساختاری (خصوصاً رومن یاکوبسن (1895-1982))، مفاهیم گرانبهای ساختار و عرف و تمایزهای دقیق‌تر از قبل بین وضعیت‌های ساختاری (همزمانی) و فرآیندهای تاریخی (در زمانی) را در اختیار جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان گذاشتند. در دهه‌ی 1960 و دهه‌ی 1970 این اندیشه کاملاً رواج یافته بود که جامعه به شیوه‌ای مشابه زبان ساخت می‌یابد و همه‌ی کنش‌های اجتماعی شبیه گفتارند، چون قاعده‌ای را رعایت یا نقض می‌کنند و با اتکا به منابعی انجام می‌پذیرند که ساختار اجتماعی- به مثابه نوعی دستور زبان- در اختیار آن‌ها می‌گذارد. (برای مطالعه‌ی بحثی انتقادی در این باره می‌توانید رجوع کنید به Giddens, 1979, و برای تحلیل فلسفی عمیقی درباره‌ی مفهوم عرف Lewis, 1969 را مطالعه کنید، و برای بحث‌های تکمیلی در همین زمینه به اثر مفصل مارگارت گیلبرت تحت عنوان درباره‌ی وقایع اجتماعی، Gilbert 1989 رجوع کنید).
3. همان‌طور که غالباً به اندازه‌ی کافی اشاره می‌شود، ولی به ندرت مورد شرح و بسط قرار می‌گیرد، وجه مشترکی بین تأکید پرنفوذ نوآم چامسکی بر طبیعت یا سرشت- در مقابل عرف یا قرارداد- به منزله‌ی عامل شکل‌دهنده‌ی زیان‌هایی که به کار می‌بریم، و نظریه‌ی اجتماعی آنارشیستی وجود دارد. چامسکی در مقام زبان‌شناس- که آنارشیست هم هست- ماهیت انسان را سرچشمه‎ی نظم و نیز بی‌نظمی زبان‌شناختی تصویر می‌کند. انسان‌ها چون در میراث زیست‌شناختی چنان پرمایه‌ای سهیم‌اند که زبان‌های‌شان به اندازه‌ی خودشان به یکدیگر شبیه است- پس طبیعت یا سرشت بشر سرچشمه‌ی نظم است، همان‌طور که در آنارشیسم خوشبینانه دیده می‌شود. ولی طبیعت سرچشمه‌ی بی‌نظمی هم هست، همان‌طور که در آنارشیسم بدبینانه دیده می‌شود. چون اگر نظام دستوری جامعی داشته باشیم که به قدر کافی تفصیل یافته باشد، آن‌گاه ورودی زبانی محدودی برای بسط قابلیت‌های زبانی فردی پیچیده و مشابه کافی است؛ و همچنین این هم درست است که تغییرات کوچک در این ورودی می‌تواند، دست کم به طور سطحی، تغییرات فاحشی در نظام‌های زبانی منتج از آن به وجود آورد. این بصیرت اساساً شبیه همان اندیشه‌ای است که اخیراً در نظریه‌های آشوب یا فاجعه تعمیم داده می‌شود، یعنی نظریه‌های تغییر ناگهانی که از بررسی مسائل بلندمدت پیش‌بینی هوا توسط متخصصان علوم جوّی نشئت گرفته است (هرچند نقطه‌ی شروع تاریخی این نظریه بحث و جدلی است که بین طرفداران نظریه‌ی تغییر ناگهانی و تغییر تدریجی در زمین‌شناسی قرن نوزدهم وجود داشت). (برای بحث‌های مربوط به نظم و بی‌نظمی در زبان نک. Bickerton, 1981 و chomsky, 1986؛ این ایده‌ها در این اثر: pateman, 1987 در مورد نظریه‌ی ایدئولوژی به کار گرفته شده است).

اکنون نوبت به جامعه‌شناسی زبان می‌رسد. بی‌انصافی نیست اگر بگویم اکثر کارهایی که در این زمینه انجام گرفته به لحاظ روش‌شناختی جالب توجه نیست و در آن‎ها فقط توزیع زبان‌ها (مثلاً رشد انگلیسی به عنوان زبان جهانی) را به مثابه برآیندی کاملاً تحت تعین علت‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، مورد تبیین قرار می‌دهند. به همین سیاق، کارهایی هم درباره‌ی آفرینش یا احیای زبان‌ها به مثابه عناصری از هویت ملی صورت گرفته است- مانند زبان گالیک ایرلندی‌ها، عبری، یا توک پیسین در گینه‌ی نو. کارهای جامعه‌شناسی نظرگیرتری درباره‌ی مقاومت در برابر برنامه‌ریزی‌های زبانی و سیاست‌های استانداردسازی زبان، مثلاً در محیط‌های آموزشی، صورت گرفته است. این کارها به درک و دریافت این مطلب انجامیده که زبان هم دارای ارزش «نمادین» و هم ارزش «واقعی» است. زبان را می‌توان در مقام نشانه‌ی هویت به کار گرفت، افزون بر این که وسیله‌ی ارتباطی است. این رهیافتی است که پی‌یر بوردیو در چارچوب نظریه‌ی سرمایه‌ی فرهنگی خویش پرورانیده است.
در بعضی از کارهایی که در رشته‌ی زبان‌شناسی اجتماعی انجام گرفته نیز در واقع علایق مشابهی را دنبال کرده‌اند، هرچند که رهیافت روش‌شناختی در آن‌ها کاملاً متفاوت بوده است. در این جا نیز مطالعه‌ی گفتار در وضعیت‌های اجتماعی می‌تواند آشکار سازد که سبک یا حالت گفتار چگونه همراه با محیط اجتماعی یا منزلت اجتماعی گویندگان و شنوندگان به صورت نظام‌بندی تغییر می‌کند. گاهی به نظر می‌رسد که این تغییرات بازتاب «انفعالی» عملکرد متغیرهای «مستقل» اجتماعی است؛ و گاهی به نظر می‌رسد که نتیجه‌ی تلاش فعالانه‌ی عاملان اجتماعی برای تعریف اوضاع اجتماعی و واکنش به این اوضاع است. (در این باره به نخستین مطالعه از مطالعات زبان‌شناسی اجتماعی ویلیام لابوف- که در کل پوزیتیویستی است- مراجعه کنید: قشربندی اجتماعی کاربرد زبان در شهر نیویورک: Labov,1966).
بر مبنای چنین پژوهش‌هایی، بعضی از کاستی‌های سیاست‌های آموزش زبان را بهتر می‌توان درک کرد. بریتانیایی‌ها همگی بر اساس تلفظ معیار (RP) سخن نمی‌گویند یا بر اساس انگلیسی معیار مطلب نمی‌نویسند، نه به این دلیل که کودن هستند یا معلمان‌شان بی‌صلاحیت بوده‌اند بلکه چون در تعریف هویت‌های اجتماعی و فرهنگی خویش فعال‌اند و نمی‌خواهند چیزی باشند که بر اساس کلیشه‌ها و قالب‌ها باید باشند. مردم آدمک‌های فرهنگی نیستند. لازم هم نیست که باشند: آن‌ها با RP یا انگلیسی معیار یا بدون آن، به خوبی- فقط زیاده خوب- از عهده‌ی ارتباط با یکدیگر برمی‌آیند. بسیاری از مسائل بغرنج این حوزه‌ی زبان‌شناسی آموزش و پرورش در نوشته‌های پیتر ترادگیل بررسی شده که با لهجه، گویش و مدرسه (Trudgill, 1975).
با این که اکثرکارهای زبان‌شناسی اجتماعی، از جمله آثار لابوف و ترادگیل، طرز بیان و حال و هوای پوزیتیویستی داشته، و بنابراین برای جامعه‌شناسانی با پختگی نظری شک‌برانگیزند، درباره‌ی تعامل زبان‌شناختی کارهای غیرپوزیتیویستی در چارچوب اتنومتدولوژی صورت گرفته است که عمدتاً ملهم از کارهای آخر هاروی ساکس (sacks, 1992) است. این پژوهش‌ها در پی استخراج و تدوین مجموعه‌ی کامل قواعد همزمانی حاکم بر کنش‌های متقابل در یک حیطه، مثل صحبت‌های تلفنی است. بنابراین در این‌جا نقاط مشترکی با سنت‌های تحلیل ساختاری وجود دارد، هرچند که اتنومتدولوژیست‌ها عموماً بر خصوصیت ارتجالی- بازبودن یا نهایت‌پذیری- تعامل اجتماعی اصرار ورزیده‌اند. این مطلب مضمون اصلی «گفت و گو مداری» میخائیل باختین و زبان‌شناس همکاری وی والنتین و لوشینوف نیز بوده است.
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.