ویتگنشتاین در دو دوره فلسفه ورزی خویش بر زبان تمرکز دارد به طوری که زبان را میتواند قلب تفکر وی محسوب داشت، اما دیدگاه او در این دو فلسفه یکسان نیست؛ در اندیشهی متقدم زبان را تصویر واقعیت قلمداد میکند و هر آنچه که در این زبان، تصویر واقعیتی نباشد بیمعناست. اما در فلسفهی متأخر زبان دارای ماهیت واحدی نیست و ما نه با زبان بلکه با زبانها سروکار داریم. در این دیدگاه زبان از سنخ عمل و فعالیت انسانی بوده و درهم تنیده و برخاسته از اعمال اجتماعی و نحوههای زندگی است که دارای قواعد مخصوص به خودش میباشد همانند بازیها که امری عملی و اجتماعیاند و ذاتی واحد نداشته و از قواعد خاصی پیروی میکنند. در باب ارتباط و میزان پیوستگی و گسستگی دو دورهی اندیشه ورزی ویتگنشتاین دیدگاههای متفاوت و گاه متضادی مطرح گردیده است، در این نوشتار در پی آنیم تا ارتباط میان دو دورهی اندیشهی ویتگنشتاین را بررسیم، در این راستا به پیوندها و گسستهای دو دوره از دیدگاه مفسران ویتگنشتاین خواهیم پرداخت.
مقدمه
ویتگنشتاین در دو دورهی اندیشه ورزی خویش همواره بر زبان تمرکز دارد و زبان کانون اندیشه اوست اما در این دو دوره، دیدگاه واحدی درباره ماهیت زبان ندارد. حاصل نبوغ و قدرت و اصالت تفکر ویتگنشتاین دو فلسفه در دو دورهی تفکرش است که هر کدام از آنها ولولهای افکندند و پیروان بسیاری را جذب کردند. در تفکر متقدم زبان تصویر عالم است و واژگاه بر امور واقع دلالت داشته و معنای خویش را از آن میگیرند. ویتگنشتاین در تفکر متأخر، به کارکردهای مفصل پدیدهی انضمامی، پیچیده، متنوع و نامعین زبان در عمل معطوف میکند؛ او در این راستا زبان را به بازی قاعدهمند تشبیه کرد و معنای هر واژه را در کاربرد آن در صورت زندگی قاعدهمند دانست. در نتیجه میتوان گفت که ویتگنشتاین در دو دورهی تفکر خویش آراءِ متفاوتی را ارائه میدهد به طوری که ما صحبت از ویتگنشتاین متقدم و متأخر به میان میآوریم.آنچه که بیش از همه خودنمایی میکند اختلاف و گسست بین دو اندیشه و دو دیدگاه در باب زبان است اما در این میان رگههایی نیز وجود دارند که به واسطه آنها میتوان عقاید دوره نخست و متأخر را به یکدیگر پیوند داد. در این باره مفسران نظرات و دیدگاههای متفاوتی را عرضه کردهاند؛ برخی اختلاف را به اوج رسانده و حکم به گسست و چرخش کامل دو دوره کردهاند، برخی نیز با تأکید بر گسستها و اختلافات به پیوندهایی نیز اشاره کردهاند و متوجه روابط و علایق میان آراء دو دوره بودهاند و عدهای هم گسستها و اختلافات را نادیده گرفته و با اغراق در پیوندها، اندیشه متأخر را بسط و توسعهی اندیشه متقدم دانستهاند و از پیوند داد سخن دادهاند.
الف. دیدگاه مفسران درباب ارتباط دو دورهی تفکر ویتگنشتاین
1. برخی از مفسران بر آناند که تفکر متأخر ویتگنشتاین یک دوره کاملاً مستقل و متضاد با اندیشه متقدم است.در نظر آنان اندیشههای فلسفی ویتگنشتاین از سالهای 1933 به بعد دگرگونیهای بنیادین یافته است و تقریباً همه نظریات بنیادی رساله منطقی - فلسفی مورد اعتراض قرار گرفته است و بسیاری از آنان از جمله مفهوم زبان، نظریه تصویری و نظریه توابع ارزش صدق برای ویتگنشتاین در این دوره گمراه کننده و نامعقول به شمار میرود. (2)
هارتناک از مفسرانی است که به تباین کامل دو دورهی فکریِ ویتگنشتاین قائل است، وی میگوید: "بین «رساله منطقی - فلسفی» و «پژوهشهای فلسفی» هیچ خط مستقیم غیر منقطعی نیست، و مطالب آنها دارای توالی منطقی نمیباشد، بلکه در میان آنها از لحاظ منطقی فاصلهای مشهود است. افکار مندرج در کتاب اخیر نفی افکار اولی است. لیکن کتاب دوم صرفاً ردیهای بر رساله منطقی - فلسفی نیست (این نکته فقط عارضی است) و آنچه بدان اهمیت میبخشد این است که حاوی فلسفه زمان پختگی فکر ویتگنشتاین است. کتاب «پژوهشهای فلسفی» فصل جدیدی در تاریخ فلسفه میگشاید و ادامه افکار دیگران یا تکمیل آنها نیست. اثری است به کلی اصیل و ابتکاری" (3)
فون رایت نیز بر تفاوت ریشهای دو دوره تأکید دارد. در نظر وی ویتگنشتاین متأخر هیچ نیایی در تاریخ فلسفه من جمله اندیشه متقدم خویش ندارد. کار او نشانگر آن است که به طور بنیادی از مسیرهایی است که قبلاً طی شده و نشان داده شده است و در نظر فون رایت همین جدا کردنِ راه باعث شد که وی در پی آن باشد که پژوهشها را که تجسم اندیشه متأخر او بود همراه اثر دوران جوانی او چاپ شود... رساله منطقی فلسفی که تبلور اندیشه اول بود به یک سنت معین در فلسفه اروپایی تعلق دارد که به پیش از فرگه و راسل دست کم تا لایب نیتس بسط مییابد. آنچه «فلسفه متأخر» ویتگنشتاین نامیده میشود، کاملاً متفاوت است. روح آن با هر چیزی که در اندیشه غربی میشناسم ناهمانند و از بسیاری از جهات خلاف هدفها و روشهای فلسفه سنتی میباشد. (4)
اورام استرول نیز در تأیید این دیدگاه، به تفاوت عمده معنا در دو اندیشه ویتگنشتاین اشاره میکند؛ در اندیشهی نخست معنای نامها، صاحبانِ نامها هستند. اما در اندیشهی متأخر معنا همان کاربرد است و میبایست کاربرد را جستجو کرد. (5)
در تأیید دیدگاه استرول میتوان گفت، همانطور که زبان در قلب اندیشه ویتگنشتاین میباشد، معنا نیز در کانون توجه قرار دارد و از این رو هنگامی که ماهیتِ معنا به کلی متحول میشود نمیتوان انتظار پیوستگی میان دو اندیشه ویتگنشتاین را داشت؛ استرول سپس میگوید: "به گفتهی مور، ویتگنشتاین میگفت که آنچه او انجام میدهد یک «موضوع جدید» است و نه صرفاً مرحلهای در یک «تکامل پیوستهی اندیشهی انسانی»، و سنجیدنی است با آنچه وقتی رخ داد که گالیله و همروزگارانش دینامیک را ابداع کردند. ویتگنشتاین میگفت یک «روش جدید کشف شده، همان اتفاقی افتاده که وقتی «شیمی از دل کیمیاگری به درآمد» رخ داد." (6)
گویی بار دیگر ویتگنشتاین که کار فرگه و راسل را کافی میدانست و نیازی به مراجعه به فیلسوفان پیشین نمیدید این بار نیز خود را در سرآغازِ راهی میدید، با این تفاوت که خود آن را کشف کرده بود.
2. در برابر دیدگاهی که دو دورهی اندیشهی ویتگنشتاین را کاملاً متمایز از هم قلمداد میکنند، مفسرانی نیز هستند که در برابر این طرز تلقی قرار دارند و اندیشه متأخر را بسط و توسعه تفکر متقدم و نخست میدانند. آنان یا به گفتههای ویتگنشتاین در مقدمه پژوهشهای فلسفی نظر دارند؛ ویتگنشتاین بر آن بود که برای فهم بهتر پژوهشهای فلسفی، باید به رساله منطقی فلسفی توجه کرد:
"ناگهان به نظرم رسید باید آن اندیشههای قدیم و اندیشههای جدید را همراه هم منتشر کنم. دومیها را فقط در تباین و به اتکای زمینه شیوه قبلی اندیشه من، میتوان در روشنایی به درستی دید" (7) و یا به امور راز آلود و بیرون خط و مرز زبان و جهان نظر دارند و آنها را بذرهای تفکر و اندیشه متأخر قلمداد میکنند و برآنند که این امور بعداً در اندیشه متأخر، بازیهای زبانی نامیده میشوند.
از مفسرانی که بر پیوند و عدم انقطاع دو دوره تأکید دارند، میتوان به چارلز وُرث اشاره کرد که درباره رابطهی بین تفکر متقدم و اندیشه متأخر میگوید که تنها زمانی میتوان آراء این دو اثر یعنی «رساله منطقی - فلسفی» و «پژوهشهای فلسفی» که نماینده دو تفکرِ ویتگنشتاین میباشند را به خوبی درک کرد که آنها را مکمل یکدیگر بدانیم. (8)
دیوید پیرس را نیز میتوان در این دسته قرار داد؛ او معتقد است که منظور ویتگنشتاین از عبارت بالا صرفاً تأکید بر تفاوت زیاد میان اندیشههای متأخر و متقدم نیست، زیرا اگر منظور وی فقط همین بود، میتوانست اندیشههای پیشین را به کلی نادیده بگیرد و به آن اعتنایی نکند و خود را در آغاز راه احساس کند و از نو شروع کند و از این رو دیگر لزومی نداشت که اندیشهها و آراء پیشین را همراه با اندیشههای جدید و متأخر همراه با هم انتشار دهد. مقصود ویتگنشتاین این بود که با وجود اختلاف میان کار نخست و کار بعدی، آنچه که سعی در انجاماش داشت، هنوز همان بود و تغییر در روش، قطع ارتباط کامل با گذشته نبود، بلکه تغییر شکل تدریجی آراء مطرح شده در رساله منطقی - فلسفی بود که آنچه از آن مناسب بوده حفظ کرده است. بنابراین او نقدی همدلانه درباره آن عقاید در آغاز پژوهشهای فلسفی نوشت. (9)
استیانوف نیز که قائل به گسستی بین دو دوره نیست، در این باره میگوید: "پژوهشهای فلسفی، رساله منطقی - فلسفی را رد نمیکند، بلکه در عوض قضایایی را اضافه میکند که در رساله، بیرون خط قرار گرفته بودند. پژوهشها صرفاً به رساله منطقی - فلسفی زمینه میدهد." (10)
3. در این میان مفسران و شارحانی هستند که هر دو تفسیر و دیدگاه را نادرست میدانند و دستهی نخست را به افراط در گسست و تباین دو اندیشه و گروه دوم را به افراط در پیوندها که آن را حتی به مرحله بسط و توسعه میرسانند متهم میکنند؛ اینان راه میانهای را انتخاب میکنند و حقِ پیوندها و گسستها را اداء میکنند.
این دسته بر شیوه و روش ویتگنشتاین متوسل میشوند و برآنند که آنچه در فلسفه ویتگنشتاین در تقابل با یکدیگر هستند، شیوه و روشهای متفدم و متأخر اندیشه اوست.
اینان بر این عبارت ویتگنشتاین که در مقدمه پژوهشها میگوید: "دومیها را فقط در تباین رو به اتکای زمینه شیوه قبلی اندیشه من میتوان در روشنایی به درستی دید"، (11) تأکید دارند و بدان استناد میکنند.
ک.ت. فن اعتقاد دارد که "ویتگنشتاین صرفاً به ما توصیه میکند که اثر متأخر او را با شیوه تفکر پیشین او یعنی روش پیشین فسلفهپردازی او مقایسه نماییم. لذا صرفاً باید روش متأخر او را به عنوان «نفی» روش متقدم او ملاحظه کرد. در رساله، روش کاملاً پیشینی است و فیلسوف باید به تحلیل گزارههای معمولی بپردازد تا به گزارههای بنیادین که مرکب از اسامی ابژههایند و بیانگر رابطه مستقیم زبان و عالم هستند برسد. اما در پژوهشها روش پیشینی رساله را مورد حمله قرار میدهد و میگوید که یک صورت بنیادین را نمیتوان به نحو پیشینی معین کرد بلکه باید به روش پسینی پدیدههای واقعی زبان را بررسی کنیم. در واقع همین تغییر در روشهاست که شکاف میان ویتگنشتاین متقدم و متأخر را تشکیل میدهد". (12)
هانس یوهان گلاک به عنوان یکی از مفسران ویتگنشتاین و نویسنده کتاب گران سنگِ «Wittgenstein Dictionary» در این باره میگوید: "نتیجه این تحولهای نظری دستیابی به برداشت نوی از زبان و رویکردی قابل قبول به فلسفه بود که بسیاری از نظریههای رساله را در قالب جدیدی حفظ میکرد، گرچه معنای نهایی آن را کاملاً دگرگون میساخت". (13)
ب: پیوندها و گسستهای دو دوره
پیوندها و نقاط اشتراک دو دوره را میتوان اینگونه بیان کرد:1. یکی از مواردی که در هر دو دورهی تفکر ویتگنشتاین استمرار دارد این است که وجود زبان برای اندیشه و تفکر ضروری است، به عبارت دیگر اندیشه متکی و وابسته به زبان است. او در رساله منطقی - فلسفی میگوید: "اندیشه گزارهی معنادار راست" (14) از این بند آشکار میشود که تفکر بدون زبان محال است. با اندکی دقت میتوان چنین برداشتی از ارتباط زبان و اندیشه را در دوره متقدم استنباط کرد؛ وقتی گزاره صرفاً خلط واژهها نیست و ملقمهای از اسامی نمیباشد بلکه دارای صورت منطقی است و به واسطه آن تصویرگری میکند و از سویی هم جهان نه مجموعهای از اشیاء بلکه مجموعهی امور واقع است که داربست و شکل آن را منطق تعیین میکند به این نتیجه میتوان رسید که اندیشه که به منطق عینی تعلق میگیرد، وابسته به زبان است که دارای صورت منطقی است، در یادداشتها میخوانیم: "تفکر گونهای از زبان است، زیرا تفکر نیز قطعاً تصویر منطقی جمله است و بنابراین دقیقاً گونهای جمله است" (15)
در اندیشه دوم نیز ویتگنشتاین بر آن است که اصولاً بدون زبان اندیشیدن محال است و هنگامی که ما فکر میکنیم در واقع از قواعد زبانها پیروی میکنیم وگرنه معیاری که با آن، آنچه را که درست است با آنچه را که درست به نظر میرسد متمایز کنیم را نخواهیم داشت.
2. یکی از مواردی که در طول حیات فلسفی ویتگنشتاین استمرار دارد و در کانون توجه اوست زبان و حدود آن است. در اندیشه اول او در پیِ ماهیت گزارههاست و بر آن است که از صورت گرامری سطحی و معمولیِ زبان که اغلب باعث اشتباه میگردد به صورت منطقی زبان برسد. او با این کار در پیِ آن است که کلام بامعنا را از کلام فاقد معنا جدا کند و مرز کلام معنادار را مشخص کند. ویتگنشتاین بر آن است که مشکلات و مسائل فلسفی زاییده همین تخطی از مرز کلام معنادار است، همانطور که گذشت به عقیده ویتگنشتاین متقدم ما زمانی دچار معضلات و مشکلات فلسفی میشویم که منطق زبانمان را نمیفهمیم و از حدود گفتنیها فراتر میرویم؛ به عبارت دیگر سرچشمه تمام معضلات فلسفهی سنتی که اغلب عمیق هم هستند بدفهمیِ منطق زبان است. در اندیشه دوم نیز هم و غم ویتگنشتاین زبان است و در پیِ ماهیت و کارکرد و ساختارهای آن است. "ما نیز در این پژوهشها میکوشیم که ماهیت زبان را بفهمیم یعنی کارکرد آن و ساختارهایش را". (16)
به نظر نگارنده چنین میرسد که نمیبایست چنین پنداشت که رگههای پیوند میان دو اندیشهی ویتگنشتاین مستحکم بوده و این دو دوره با یکدیگر پیوستگی دارند بلکه اصل بر تمایز و تباین است زیرا زبان و همچنین معنا که دو مسئله محوری و برجسته ویتگنشتایناند در اندیشه متأخر تحولی بنیادین مییابند به طوری که در اندیشه متأخر همانطور که اشاره خواهد شد دیگر همانند دوره متقدم شأن تصویرگری ندارد و معنا نیز دگرگونیِ اساسی مییابد و به کاربرد تحویل میشود. به عبارت دیگر نباید چنین پنداشت که در اندیشه متقدم با زبان طبیعی سروکار داریم و گزارههای اخلاقی، دینی و... خارج از آن قرار میدهیم و آنها را بیمعنا و نه مهمل قلمداد میکنیم و اختلافِ بیمعنا و مهمل را سرنخی برای پیوستگی بدانیم، سرنخی که ما را در اندیشه بعدی ویتگنشتاین به بازیهای زبانی میرساند، به عبارت دیگر نمیبایست مفهوم بازیهای زبانی را همان ادامه و بسطِ امور رازآلود و ناگفتنی که در رساله منطقی - فلسفی خارج از محدودهی زبان قرار گرفته بودند دانست زیرا این نظرگاه رساله، بر پایه شأنِ تصویرگری زبان از امور واقع استوار است و نتیجه آن است و در سوی دیگر دیدگاه متأخر و مطرح شدنِ بازیهای زبانی نیز ناشی از تغییر جهت و دیدگاه بنیادین ویتگنشتاین نسبت به زبان است که محور و سنگبنایِ تفکر نخست بود و وقتی محور و اسِّ اساس تفکر اول تحت دگرگونی و تحولی که بیمانند به انقلاب نیست قرار میگیرد دیگر صحبت از بسط و توسعه تفکر متقدم بودن اندیشه متأخر دور از انتظار است؛ از اینرو اصرار بر بذر بودنِ امور ناگفتنی و رازآلود برایِ نگرشِ متأخر ویتگنشتاین را میبایست راهی افراطی دانست. درست است که اندیشه متأخر میتواند اندیشه متقدم را دربرگیرد اما چنین نیست که اندیشه اول، مشعر بر تفکر متأخر باشد.
پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه تبریز.
2. اینوسنیتوس بوخنسکی، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمهی شرفالدین خراسانی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1379، ص 364.
3. یوستوس هارتناک، ویتگنشتاین، ترجمهی منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات خوارزمی، 1356، ص 82.
4. اورام استرول، فلسفهی تحلیلی در قرن بیستم، ترجمهی فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1383 ص 193.
5. همان، صص 193-194 .
6. همان، ص 194.
7. Ludwig Wittgenstein,Philosophical Investigations, translated by G-E-M Ans-combe, Oxford: Basil Black Well,1963, 25
8. ک ت فن، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمهی کامران قرهگزلی، تهران، نشر مرکز، 1386، ص 11-12.
9. دیوید پیرس، ویتگنشتاین، ترجمهی نصرالله زنگویی، تهران، انتشارات سروش، 1387، ص 97.
10. Stacy Stoyanoff, Language Learning Theory, University Of Illinois, 1998, 1.
11. Ludwig Wittgenstein,. Philosophical Investigations translated by G-E-M Ans-combe, Oxford: Basil Black Well,1963, 25.
12. ک ت فن، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمهی کامران قرهگزلی، تهران، نشر مرکز، 1386، صص 12-13 و 62-63 .
13. حسین واله، متافیزیک و فلسفه زبان ویتگنشتاین متقدم و علوم عقلی اسلامی، تهران، انتشارات گام نو، 1382، ص 421.
14. Ludwig Wittgenstein,Tractatus Logico-Philosophicus, translated by D-F Pears and Me Guinness, London and New York, Routledge,2002
15. Ibid, .Note-books, University Of Chicago.1979, 82
16. lbid, Philosophical Investigations, translated by G-E-M Anscombe, Oxford: Basil Black Well,1963, 92
منابع تحقیق:
- هارتناک یوستوس، ویتگنشتاین، ترجمهی منوچهر بزرگمهر، تهران، انتشارات خوارزمی، 1356.
- واله حسین، متافیزیک و فلسفه زبان ویتگنشتاین متقدم و علوم عقلی اسلامی، تهران، انتشارات گام نو، 1382.
- فن ک ت، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمهی کامران قرهگزلی، تهران، نشر مرکز، 1386.
- بوخنسکی اینوسنیتوس، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمهی شرفالدین خراسانی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1379.
- پیرس دیوید، ویتگنشتاین، ترجمهی نصرالله زنگویی، تهران، انتشارات سروش، 1387.
- استرول اورام، فلسفه تحلیلی در قرن بیستم، ترجمهی فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1383.
- Stoyanoff Stacy, Language Learning Theory, University Of Illinois, 1998.
- Wittgenstein Ludwig, Notebooks University Of Chicago,1979.
- ......... philo -sophical Investigations, translated by G-E-M Anscombe. Oxford: Basil Black
Well,1963.
- .........-Tractatus Logico-Philosophicus,translated by D-F Pears and Me Guinness, London and New York, Routledge,2002
منبع مقاله:
ماهنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت، شمارهی 116.
/م