واژه‌ی تطیر (فال بد زدن) در قرآن

پرنده یا پرندگان نزد عرب پیش از اسلام نشانه‌ی بدبینی و یا خوش بینی بوده است. طیر نام دیگر تطیر (فال بد زدن) است. می‌گویند: «لاطیرَ اِلاّ طیر الله.» منظورشان این است که کسی جز خدا نه امر خوب می‌آورد و نه بدی را دفع
يکشنبه، 8 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی تطیر (فال بد زدن) در قرآن
 واژه‌ی تطیر (فال بد زدن) در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
پرنده یا پرندگان نزد عرب پیش از اسلام نشانه‌ی بدبینی و یا خوش بینی بوده است. طیر نام دیگر تطیر (فال بد زدن) است. می‌گویند: «لاطیرَ اِلاّ طیر الله.» منظورشان این است که کسی جز خدا نه امر خوب می‌آورد و نه بدی را دفع می‌‌کند. راغب می‌گوید: تطیر فلان و اطیر، اصل آن تفاؤل زدن به پرندگان است، امّا در هر امری که به آن خوش بینی و بدبینی می‌شود به کار می‌رود. می‌گویند: ِإنَّا تَطَیرْنَا بِكُمْ (1)، و خداوند فرمود: وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یطَّیرُوا (2)؛ یعنی به آن بدبینند. أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ (3)؛ یعنی فال بد آنها و آنچه که خداوند برای آنان آماده ساخت به واسطه‌ی کردار بد آنهاست.
در لسان العرب آمده است: «کار عرب فال بد و خوب زدن به پرندگان بوده است؛ و فال بد زدن به پرنده‌ای که از سمت راست به سمت چپ بیننده بگذرد؛ و قارقار کلاغ بوده است. فال بد زدن را طیر و طائر و طیرة نامیده‌اند؛ چون به آنها فال بد می‌زدند. آن گاه، خداوند بلندمرتبه به زبان پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) اعلام کرد که فال زدن آنها باطل است و هیچ فال بد زدن و پرنده‌ای که سر مقتول جای می‌گیرد، حقیقت ندارد و پیامبر فال بد نمی‌زند. اصل «فال» کلمه نیکویی است که بیماری آن را می‌شنود و آن را به سلامتی‌اش تأویل می‌کند، چنان که نداکننده‌ای را می‌شنود که مردی به نام سالم را صدا می‌زند و حال آن که بیمار است و او را از بیماری‌اش به سلامتی‌اش به شک می‌افکند. همچنین، شخص راه گم کرده که می‌شنود مردی می‌گوید: «یا واجد» که گم کرده‌اش را می‌یابد؛ فال بد زدن (طیرة) ضد فأل (فال خوب زدن) است، ولی عرب در هر نوع یک جور عمل کرده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فأل را تأیید فرمودند و آن را نیکو قلمداد کردند، ولی طیرة را باطل و از آن نهی فرمودند. در حدیث آمده است: «طیرة شرک است؛ و طیرة را شرک دانست؛ چون آنها معتقد بودند که فال بد زدن برای آنها سودی می‌آورد و یا ضرری را دفع می‌نماید اگر به آن عمل کند، گویی آنها در این کار به خداوند شرک ورزیدند.»
علامه طباطبایی در شرح آیه‌ی: طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ (4) می‌گوید: «طائر در اصل طیر است که به آن فال بد می‌زدند و سپس گسترش یافت و در هر امری که به آن فال بد زده می‌شود به کار رفت؛ و چه بسا در حوادثی که در آینده انسان با آن روبه رو می‌شود به کار رود و یا در بخت بد که امری است موهوم، هم به کار رود که آن را مبدأ بدبختی انسان و محرومیت وی از هر خوبی می‌دانند. ظاهر معنای آن این است، کسی که شایسته‌ی فال بد زدن است با شماست و آن هم حالت رویگردانی شما از حقی است که همان توحید است؛ و روی آوردن شما به باطل که همان شرک است.»
در شرح آیه‌ی: أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ (5) می‌گوید: «معنای آن این است که بهره‌شان از بدی و شومی که شایسته است بهره‌ی شر نامیده شود- یعنی عذاب- نزد خداوند است. چه بسا ظاهر در آیه به معنای دیگری- مانند کتاب اعمال که خداوند آن را طائر نامیده است باشد.»
رازی در مختار صحاح بر همین باور است و می‌گوید: (طائر انسان همان کردار اوست که بر گردن اوست.» فراء نیز مانند او در معانی القرآن در گفتگو از این کلمه می‌گوید: «طائر در این جا کار و کردارها و روزی است؛ و می‌گوید بر گردن شماست.» چون کارهای انسان به او یپوسته است و از او جدا نمی‌گردد و روزی او از سوی آفریدگارش مشخص شده است و ناچار باید در زندگی دنیا آن را ادا کند؛ پس حالت او همچون پرنده‌ای است که در حرکت و پروازش به روزی‌اش برخورد می‌کند، امّا آن قسمت و بهره‌ی اوست. چه زیبا راغب به تناسب و هماهنگی بین کتاب انسان یا عمل او و بین طائر پرداخته است و در آیه‌ی: وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ (6) می‌گوید: «یعنی عمل او که خیر و شر از آن پرواز می‌کند.» پس آن، همان عملی است که بدبختی یا خوشبختی او را تعیین می‌کند، نه پرنده‌ای که گاهی از سمت راست می‌گذرد و گاهی از سمت چپ. این کار غلتیدن در اوهام اعتقاد تند و نیز در گمراهی است.
دکتر جواد علی سخنی در باب طیره دارد که در بردارنده‌ی معانی متفاوت آن است. به گمانم قبل از او هیچ محققی به این اندازه، فراگیر در این باب سخن نگفته است. او می‌گوید: «تطیر حتماً رابطه‌ای با تبدیل روح پس از جدایی از بدن به پرنده شدن دارد. معروف نزد بسیاری از ملتهای باستان آن بود که برخی از گونه‌های پرندگان همان روح مردگان پس از جدایی از بدن می‌باشند. و لذا می‌فهمند و در توان برخی آدمهاست که سخن گفتن آنها را می‌فهمند. از این رهگذر بود که اندیشه‌ی منطق الطیر شکل گرفت و سلیمان با پرندگان سخن می‌گفت. اگر پرندگان بر این ویژگی باشند، پس در حرکات و سکنات آنها سخن گفتنی برای کسی که سخن گفتنش خوب نیست و اشاره دارد به این که بر انسان واجب است آن را انجام دهد و یا کارهایی را ترک کند.»
در گزاره‌ها آمده است: «عربها هرگاه صبح زود برای کاری از خانه بیرون می‌رفتند، نظر می‌کردند آیا پرنده‌ای پرواز می‌کند؟ پس پرنده‌ای را پرواز می‌دادند که آیا از سمت راست حرکت می‌کند یا سمت چپ، و اگر پرنده‌ای نمی‌یافتند به پرنده روی درخت روی می‌آوردند و او را به حرکت و پرواز وامی‌داشتند و آن گاه می‌نگریستند به کدام جهت است و سپس فال می‌زدند.» لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود: «پرندگان را در لانه‌هایشان بگذارید، آنها را پرواز ندهید و فال نزنید.» پرندگانی که عرب جاهلی به آنها فال می‌زد؛ عبارتند از: کلاغ، پرندگان شب همچون جغد و صَدی، ‌هامة، ضوع، شب پره، خفاش و کلاغ شب. روش آنها در فال زدن به این صورت بود که از اسم آن شیء که می‌دیدند یا می‌شنیدند، چیزی مشتق می‌کردند و معتقد بودند واقع خواهد شد و یا سرنوشت محتومی است و گریزی از آن نیست؛ مانند کلاغ که بر دوری و فراق دلالت دارد. این چنین است بقیه‌ی اسمای پرندگان یا اشیای دیگر. پس هر اسمی با اشتقاق الهامی دارد که اعتقاد به خوبی یا بدی چیزی را در آن قرار می‌دادند.

داستان فال بد زدن آنها به کلاغ از دلچسب‌ترین داستانهاست؛ به نظر آنها کلاغ پیر نمی‌شود و آن را نمونه‌ی کار و خستگی ناپذیری می‌دانند و می‌گویند: زاغ خواست راه رفتن گنجشک یا مرغ سنگخوار را بیاموزد، ولی یاد نگرفت و راه رفتن خود را فراموش کرد، می‌گویند: خروس همدم کلاغ بود و با هم نزد شراب فروشی باده می‌نوشیدند، ولی چیزی، به او نمی‌دادند. کلاغ رفت تا بهای باده را بپردازد و خروس را در گرو او گذاشت، ولی پیمان شکنی کرد و خروس زندانی او شد. نوح (علیه السلام) وقتی چند روزی در گرداب دریا ماند کلاغ را برای تجسس فرستاد و به مرداری فرو افتاد و دیگر بازنگشت. آن گاه کبوتر را فرستاد تا ببیند آیا روی زمین جایی برای لنگرگاه کشتی هست؛ و طوقی که در گردن داشت، نزد نوح گذاشت و آن را رشوه داد. جاحظ در نوشته‌ای نام جهت‌هایی که کلاغ آنجا می‌ایستد و قارقار می‌کند و آنچه که از ایستادن و قارقار او در آن جا رخ خواهد داد، آورده است؛ همچنین نوشته است که چه کارهایی را باید انسان در چنین حالتهایی انجام دهد. و یا اموری دیگر که ویژه فال زدن یا فال بد زدن به واسطه‌ی صدا یا دیدن جانوران است.

جغد از پرندگانی است که برخی مردم به آن فال بد می‌زنند که احتمالاً به خاطر چهره‌ی غم آلود و صدای غمگین و ظاهرشدنش در شب است. و شب نیز رمز (سمبل) شر و بدی است و مادر ویرانگری یا مادر کودکان- با نگاه بدبینانه‌ی عرب نسبت به آن- توصیف می‌شود. گفته می‌شود: از انواع آن صَدی و ‌هامة است و شاید اعتقاد آنها که صدی و جغد نر از آن گونه باشد، روح مرده‌ای است که بر سر قبر در گردش است و او باعث فال بد زدن آنها گشته است. برخی از راویان آورده‌اند که عرب به زن، خانه و اسب هم فال بد می‌زند. در حدیث آمده است: «فال بد در سه چیز است: اسب، زن و خانه.»
پدیده‌ی فال زدن که نزد عرب جاهلی و غیرعرب مشهور است، انگیزه‌های روانی و اجتماعی آن را شکل بخشیده است. منظور از انگیزه‌های روانی همان انگیزه‌ی سرکشی است که انسان می‌خواهد حوادث آینده را که با آن رو به رو خواهد شد و اسباب خیر و شری که به او خواهد رسید، بداند. و منظور از انگیزه‌های اجتماعی، همان چیزهایی است که از طریق سرایت در جامعه رایج می‌گردد؛ مثل: تفسیر پدیده‌های طبیعت و معنادار نمودن اشیاء و حرکتهای آن، و یا مثل: وزش باد و جهت حرکت پرنده و شنیدن صداهای خوش یا ناخوش و دیگر عادتها و سنتهای آمیخته با عقاید معقول و نامعقول. خوب است این جا به پاسخ ابن مسکویه به پرسش دوستش ابوحیان توحیدی در الهوامل و الشوامل اشاره کنیم. سؤال او چنین بود: «فال بد زدن و فال نیک زدن چیست؟ و چرا مردم زیاد به آنها علاقه نشان می‌دهند؟ آیا اینها اصالت دارند؟ پاسخ ابن مسکویه، که تا حد زیادی درست و ناشی از تدبر و‌ اندیشه ورزی است، چنین است:
انسان به آگاهی از وضعیت امور و آینده و امور غیبی گرایش دارد و طبعاً می‌خواهد از آن آگاه گردد و تا آنجا که بتواند قصد دارد آنها را بشناسد. چه بسا دستیابی به برخی از آنها به خاطر طبیعت آنها با نظری درست و حدسی صادق ممکن است؛ و پیش گویی در امور تقریباً کمتر به خطا می‌رود که این بالاترین مرتبه در این باب است و گاهی متعدد می‌شود که به دلایل نجومی و حرکتهای موجودات آسمانی و تأثیر آنها در عالم پایین پیوند می‌یابد که به حسب قدرت آن، در بر گرفتن دلایل و آمیزش آنها با هم، حکم آن را تصدیق یا تکذیب می‌کند. این صفت اصول فراوانی دارد و به حسب اصول دارای شاخه‌هایی است.
لغزش از لغزشکار، اصول این صفت نیست، بلکه به ضعف بیننده‌ی آن است؛ چون از این صفت چیزی بیش از آن می‌خواهد و زیاده از حد آن موضوع بر آن تحمیل می‌کند. چه بسا این اسباب و نظایر آن وی را از دلایل طبیعی دور سازد. و در شأن نفس نیست که عملی بدون انگیزه و بی علت انجام دهد، به گونه‌ای که آن کار بیهوده گردد. و اگر دو امر برای او رخ نماید و یکی را بر دیگری ترجیح ندهد، از خود دلیلی در بر گرفتن یکی می‌خواهد؛ و این هنگام به اسباب ضعیف آرام می‌گیرد و علل بعید را به میزان ترجیح یکی از دو رأی مساوی بر دیگری می‌پذیرد، تا به آن برسد و آن را برگیرد.
روش شخص صاحب فضیلت آن است که خوش گمان، امیدوار و خوش نیت باشد، که در این صورت خوش بین به نظر می‌رسد. خوش بینی گاهی به اصوات ساده است که در آن نطقی نیست ولی بیشتر آن به کلام قابل فهم است؛ و گاهی به شکل مقبول و شکلهای نیک، امّا بیشتر آن در آفرینش و خلقت انسان است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اگر پیکی برایم می‌فرستید، خوش اسم و خوش سیما باشد.»
اما آنان که فال بد می‌زنند، آنها مخالف انسانهایی‌اند که نیتهای زیبا و امید نیکو دارند؛ و روش آنها ناپسند است؛ و فال بد زدن آنها به امور فراوان، و انواع دلایل آنها بیشتر و ساده‌تر است؛ چون آنها را از نشانه‌هایی در مردم و موهایی در تن اسب و انواع آفرینش طبیعت می‌گیرند. و برخی از آنها از مزاجهای متفاوت و متضاد، خلقت زشت- مثل بوم، ‌هامة، عقرب و موش و مانند آن- هستند.
برخی از صداهای زشت مثل: عرعر الاغ و صدای آهن و مانند آن است و برخی هم از صداها و القاب، وقتی که اشتقاقی موافق آن در برخی از حروف یا همه‌ی حروف می‌یافتند مانند: غُراب از غربت و بان (اسم درختی) از بین (جدایی) و نوی (هسته‌ی خرما) از بُعد و دوری. و برخی هم از حرکتها و جهت‌ها مثل سانح (پرنده‌ای که از سمت چپ شخص به سمت راست او بگذرد) و بارح (پرنده‌ای که از سمت راست شخص به سوی چپ بپرد) و گاو کج شاخ و... همه اینها به خاطر ضعف نفس و چیرگی ناامیدی بر آن است.
عربها در بین ملتها بیشتر بر این روش پایبندند؛ چنان که شاعری می‌گوید، و چه خوب گفته است:

تَخََبَّر طَیرَهُ فیها زیادٌ *** لِتُخبِرَهُ وَ ما فیها خَبیرُ
أقامَ کأن لقمان بن عاد *** أشار له بِحکمَتِهِ مُشیِرُ
تَعَلَّم أنَّهُ لا طَیرَ إلاً *** عَلى مُتَطیَّرٍ وَ هُوَ الثُبور
بَلی، شَی ءٌ یُوافِقُ بَعضَ شَیءٍ *** أحایینا وَ باطِلُهُ کَثیرُ (7)

پی‌نوشت‌ها:

1- یس (36)، آیه‌ی 18: ما حضور شما را به شگون بد گرفته‌ایم.
2- اعراف (7)، آیه‌ی 131: چون گزندی به آنان می‌رسید.
3- همان: آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونی آنان تنها نزد خداست.
4- یس (36)، آیه 19: شومی شما با خود شماست.
5- اعراف (7)، آیه 131: آگاه باشید که بدشگونی آنان تنها با خداست.
6- اسراء (17)، آیه 13: و کارنامه هر انسانی را به گردن او بسته‌ایم.
7- زیاد فال خود را در آن جویا شد تا او را آگاه کند، ولی در آن آگاهی نبود.
همچون لقمان بن عاد برخاست و اشاره کننده‌ای با حکمتش به وی اشاره کرد.
دانست که هیچ فالی نیست مگر بد فال زدن که همان مرگ و نابودی است.
آری، گاهی چیزی موافق چیزی می‌افتد، ولی بطلان آن بسیار است.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط