مترجم: سید حسین حسینی
شریف جرجانی در تعریفات دو تعریف برای غیبت آورده است: «1- برادرت را به آنچه که بدش میآید، یاد کنی، که اگر در او باشد غیبت او را کردهای، و اگر در او نباشد به او بهتان زدهای؛ یعنی چیزی علیه او گفتی که وی آن را انجام نداده است. 2- ذکر عیبهای انسان در غیابش، که در او باشد؛ و اگر در او نباشد، بهتان است. و اگر در حضور او باشد به آن شتم میگویند.» و پیداست که معنای غیبت در این دو تعریف برگرفته از حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: آیا میدانید که غیبت چیست؟» گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود: «ذکر برادرت به چیزی که خوشش نیاید.» گفتند: اگر آنچه که میگوییم در او باشد؟ فرمود: «اگر آنچه که میگویید در او باشد، غیبت او را کردهاید و اگر نباشد، تهمت زدهاید.» پیداست که غیبت سه چهره دارد و هر یک نامی دارند و در حقیقت و معنا با دیگری فرقی ندارند، هر چند که در نام متفاوت باشند. اگر عیبی در شخص معین را بگوییم، غیبت است، و اگر عیب در او نباشد، بهتان و افتراست، و اگر در حضورش باشند، ناسزا و دشنام است.»
در حاشیهی کافی کلامی است که ذکر آن ضروری است و در معنای غیبت دقت به خرج داده است. میگوید: «ذکر انسانی خاص یا کسی در حکم او در غیابش، به گونهای که از نسبت آن به خودش خوشش نیاید و در آن شخص وجود دارد. و در عُرف به قصد عیب گرفتن و مذمّت کردن به گفتار یا اشاره یا کنایه، تعریض یا تصریح باشد. اما در مورد شخص نامشخص، مثل یکی از افراد شهری بدون تعیین، مصداق غیبت نیست، به خلاف مبهم ولی محدود شده؛ یعنی بگوییم قاضی فاسق در شهر در حکم مشخص است.»
در احیاء علوم الدین غزالی بحثی مفصل وجود دارد که به تعریف غیبت، تحلیل آن و حدیثهای فراوانی که محققان را در فهم و شناخت ابعاد و جوانب غیبت یاری میکند، پرداخته است. در تعریف و تبیین حدود آن چنین گفته است: «حد غیبت آن است که برادر دینیات را به چیزی یاد کنی که اگر به او برسد، بدش آید؛ چه به عیب جسمانی باشد، و یا اخلاق او، گفتار او، دین و یا دنیای او و حتی دربارهی لباس، خانه و چهارپایش. امّا بدن؛ آن است که او را به کوتاهی، بلندی و سیاهی یاد کنی؛ و همهی آنچه که تصور میشود اگر توصیف شود، خوشش نیاید. امّا در باب نسبت دادن؛ مثلاً بگویی: پدرش نبطی است یا هندی، فاسق، خسیس، کفاش یا رفتگر، امّا در رابطه با اخلاق؛ مثلاً بگویی: بخیل، متکبر، خشمگین، ترسو، عاجز، ضعیف القلب، بی باک و امثال آن. امّا در رابطه با اعمال دینیاش؛ مثلاً بگوییم: سارق، دروغگو، مشروب خوار، خائن، ظالم، کاهل الصلاة، امّا در رابطه با دنیا؛ مثلاً بگوییم: کم ادب، بی توجه به مردم، پرگو، پرخور، بی موقع میخوابد و بی جا مینشیند. و در رابطه با لباسش؛ مثلاً بگوییم: آستین پهن، دامن بلند و ژنده و چرک آلود.»
تقریباً حالتی از حالتهایی که غزالی ذکر کرده، در کنارش حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد که از آن نهی فرمودهاند. از جمله این که از عایشه روایت شده است که روزی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی زنی گفت: قد کوتاه است. حضرت فرمود: «غیبت او را کردهای.» همچنین از عایشه نقل شده است که، غیبت یکدیگر را نکنید، چون یک بار نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی زنی گفتم: این زن دامن بلند است. فرمود: «پرت کن! پرت کن که من تکه گوشتی را از دهان پرتاب کردم.» و دیگر حدیثهایی که این جا نمیتوان آنها را ذکر کرد. هر یک از این حدیثها به بیان زشتیِ غیبت و آگاهی دادن به خطرها و آثار زشت آن بر نفس و جامعه میپردازند. هر انسانی، هر چند که از نیروی فصاحت و اعجاز در بیان و سخنوری بهره مند باشد، تنها میتواند تصویری پایینتر از آنچه که در قرآن آمده است، بیان کند. آمده است: أیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتًا فَكَرِهْتُمُوهُ (2). چه صحنهی هولناکی! چقدر نفرت و گریز نفس با مشاهدهی این منظره زیاد است! اگر انسان درمییافت که اثر روحی غیبت در نفس و اخلاقش از هولناکی و زشتی صحنهی حسی شدیدتر است، از ترس و وحشت از هم میگسست و غیبت و امور دیگر را بر نفس خود حرام مینمود.
وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخص معروفی به نام ماعز را به خاطر زنا سنگسار میکرد، مردی به دوستش گفت: این مثل سگ کشته میشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنها از کنار مرداری رد میشد فرمود: از این بخورید. گفتند: ای رسول خدا! از این مردار بخوریم؟ فرمود: آنچه که به برادر دینیتان گفتید از این گندیدهتر است. کلینی از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمود: «تأثیر غیبت بر انسان، سریعتر از تأثیر خوره [جذام] در بدن اوست.» از امام صادق (علیه السلام) همچنین روایت شده است که فرمودند: «کسی که دربارهی مؤمنی چیزی بگوید که با دو چشم خود ندیده و با دو گوش خود نشنیده است، او از کسانی است که خداوند فرموده است: إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (3).»نقل قول دربارهی مؤمن، مثل این که از او سخن یا فعلی نقل میشود که بر بی ارزشی نظر او و ضعف عقل و سفاهت، و یا ضرر رساندن به او باشد، از باب غیبت است. در حرمت آن کلینی از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند: «کسی دربارهی مؤمن چیزی نقل کند که قصدش از آن عیب جویی و نادیده گرفتن جوانمردیاش باشد تا از چشم مردم سقوط کند؛ خداوند وی را از ولایت خویش خارج و به ولایت شیطان وارد میسازد و شیطان هم او را نمیپذیرد.» در این باب، عیب جویی هم وارد میشود؛ یعنی عیبی از مؤمنی- مثل سخن زشت یا عمل رشت- را در حضور یا غیبتش رواج دهد تا کینهی درونیاش تشفی یابد و چیزی را که خداوند به پنهان کردن از مردم فرمان داده، رواج دهد. در این زمینه، امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت میکند که فرمودند: «کسی که امر زشتی را شایع کند، مثل کسی است که آن را انجام داده است و هر کس عیبجویی مؤمنی کند، نمیمیرد تا دچارش گردد.» چه خوب و عمیق گفتهاند که «پیشینیان را چنین یافتیم که عبادت را در نماز و روزه نمیدانستند، بلکه در دست کشیدن از [ریختن] آبروی مردم میدانستند.»
معنای غیبت تنها به زبان آوردن و گفتن نیست، بلکه شامل تعریض، تلمیح، اشاره، نوشتن و حرکت و هر وسیلهای است که مراد از آنها سرزنش و اهانت و عیبجویی از انسانی خاص باشد. غزالی میگوید: «از جمله تقلید است، وقتی کسی لنگ لنگان راه میرود، که آن غیبت و از غیبت هم بدتر است چون بهتر به تصویر و فهم در میآید. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عایشه را دیدند که ادای زنی را در میآورد فرمودند: «خوشحال نمیشوم که ادای کسی را درآورم و من چنین و چنان باشم.» چون تقلید و ادا درآوردن پس از بیان و گفتار، همهی این معانی را در برمیگیرد. لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در حکم غیبت میدانستند و از آن نهی کردهاند. اما نوشتن، اگر برای طعنه زدن و عیبجویی و شهرت طلبی باشد، نه نقد و یا ارج نهادن به حق و از بین بردن باطل، باز هم غیبت است و حتی توهین و سرزنش کردن، که در آن نه برای نویسنده خیری در بر دارد و نه برای مردم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی که از عمل انسانی خوشش نمیآمد، زمانی که آن شخص حاضر بود یا غایب، میفرمود: «چه شده است که گروهی چنین و چنان میکنند.» بی آن که کسی را مشخص کنند و یا به شخص خاصی اشاره نمایند؛ این کار به این خاطر بود که از بدی به دیگران بپرهیزند. پس توجه کردن برای استحکام بخشیدن قواعد اخلاق و نیکوکردن تربیت و رواج محبت و دوستی بین مردم است نه اهانت به مردم و عیب جویی کردن از آنها به نام اخلاق و تربیت؛ پس مصلح یا هدایت کننده یا راهنما، شأنش همچون پزشکی است که به بیمار توجه میکند تا به دست او به درمان و سلامت برسد، نه به درد و بیماری و هلاکت. گاهی برخی از خواص هم به غیبت دچار میشوند و به ظاهر در بی اظهار مدح و ستایشند. مثلاً میگویند: «احوال فلانی چه خوب است! در عبادات کوتاهی نمیکند، ولی دچار سستی گشت و مثل همه ما دچار کم صبری شد. خودش را میگوید، ولی مرادش به طور ضمنی دیگری است؛ خود را در ظاهر به صالحان تشبیه میسازد و اظهار سرزنش به خود، که هم غیبت میکند و هم ریا و خود را خوب جلوه میدهد؛ سه امر زشت را در خود دارد و به جهلش میپندارد که از نیکان و از غیبت پاک است.» این، سخن غزالی است.
عبدالرحمن بن سیابه و کلینی در کافی روایت میکنند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «غیبت آن است که دربارهی برادرت چیزی بگویی که خداوند آن را پنهان کرده است؛ و امر ظاهر آن مثل خشم و عجله و...» در سخن امام (علیه السلام) به امتناع از عیب جویی مؤمن دعوت شده است؛ چون مؤمن نیز دچار خطا و اشتباه میشود و افشای آن به دلیل بازداشتن وی و اصلاح وی جایز نیست؛ و مؤمن هم دارای طبیعت ناپسند مثل خشم، عجله و غضب است. البته ذکر آن بی عیب جویی و مشهور کردن وی به آن از باب غیبت نیست. شیخ بهایی میگوید: علما در ده مورد اتفاق نظر دارند که صراحت در آن ده مورد غیبت نیست، بلکه از باب اظهار حق مستحب است و کتمان آن گناه و امتناع ورزیدن از عدالت و احقاق حق است. آن ده مورد عبارتند از: 1- شهادت؛ جایز نیست انسان از ادای شهادت وقتی که از او خواسته شد، امتناع نماید که: وَمَنْ یكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (4). 2- نهی از منکر، چون چگونه انسان به رواج منکر و دست یازیدن به گناه از جانب حاکمان ستمگر و اهل فسق و جور راضی باشد؟ آیات در این باب روشن و احادیث گویایند. 3- شکایت ستمدیده، که ناچار به بیان ظلم و سبب و مسبب است. 4- نصیحت کسی که مشورت میکند، که جایز نیست در مشاوره خیانت کنی که او به نظر تو در مسأله تکیه کرده است. 5- اشکال گرفتن به شاهد و راوی در سخن در غیاب و یا به سخن و به طور شفاهی و یا با دلایل و شواهد. 6- برتری دادن برخی از دانشمندان و صنعتگران بر برخی دیگر 7- ذکر کسی که به فسق تظاهر میکند و از آن دوری نمیجوید. 8- ذکر کسی که به صفتی مشهور است، مثل شخص یک چشم یا لنگ، البته بدون قصد توهین و مذمت و ذکر آن نزد کسی که وی را به آن صفت میشناسد و باز به شرطی که دیگری به این سخن گوش ندهد. 9- آگاه کردن بر اشتباه در مسائل علمی و امثال آن به قصد این که کسی آن اشتباه را انجام ندهد. 10- در همهی این امور اگر کنایه و تعریض کافی باشد، تصریح در آن احتمالاً حرام است؛ چون برای ضرورت است و ضرورت هم به مقدار نیاز میباشد. میبینیم که ایشان جایز نمیداند که شعر متنبی فراموش گردد:
وَ أکبِرُ نَفسی عَن جَزَاءٍ بَغیَبةٍ *** وَ كُلُّ اغتیابٍ جُهدُ مَن ما لَهُ جُهدُ (5)
پینوشتها:
1- حجرات (49)، آیهی 12: و بعضی از شما غیبت بعضی نکند.
2- حجرات (49)، آیهی 12: آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد! از آن کراهت دارید.
3- نور (24)، آیهی 19: کسانی که دوست دارند زشتکاری در میان آنان که ایمان آوردهاند، شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پردرد خواهد بود.
4- بقره (2)، آیهی 283: و هر که آن [شهادت] را کتمان کند قلبش گناهکار است.
5- خود را بالاتر از این میدانم که به خاطر غیبت پاداش بگیرم. چون هر غیبتی تلاش شخص ناتوان است.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم