مترجم: سيد حسين حسيني
پس، بايد از نعمت تعريفي ارائه کرد؛ که به احتمال، جامعترين تعريف از آنِ راغب اصفهاني است که ميگويد: «نعمت همان حال نيکوست.» اين تعريف هيچ معنايي از معنيهاي نعمت را رها نميکند، جز اين که به آن اشاره دارد بي آن که محيط به آن باشد؛ مثلاً در انسان به دو حالت جسمي و رواني، و اوضاع معاش و وضع اجتماعي و شرايط زندگي وى اشاره دارد؛ و در غير انسان هم به تمام اوضاع آن بدون محدود شدن در وضعي خاص؛ چون در ساختمان «حالت» عنصري واحد دخالت نميکند بلکه مجموعه اي از عناصر در تأسيس و بناي آن جمع ميشوند و مثل کلمه است که براي شکل گيري به بيش از يک حرف نياز است، و مثل جمله که بيش از يک کلمه براي سخن گفتن نياز است. چون ما در هر شيء نعمت خداوند را ميبينيم، پس «حالت» در طبيعت خود هميشه حسن و نيکوست، و هرگاه به هر علتي دچار اشکال و فساد گردد، حکم بر «حالت» تسري نمييابد، چون خود فاسد گشت و به ضد خود تغيير يافت. و هر چه امور به اين حالت ادامه يابند، هميشه به نعمت بيان ميشوند.
شريف جرجاني هم تعريفي خوب از نعمت ارائه ميدهد، که هر چند از مرتبهي تعريف راغب در خوبي و دقت و نوآوري کمتر است، ولي نسيم خوشبويي از معاني به عقل ميرساند. ميگويد: «نعمت آن است که به واسطهي آن قصد احسان و نفع شود، نه براي عوض و پاداش و نه براي غرض.» از معاني خوب آن اين که، بلا و سختي هم از نعمتهايند، چون از جانب خالق تنها خير و احسان و نفع قصد ميشود: «سبحانک الخير کله في يديک و الشر ليس إليک.» از معاني آن همچنين آن است که «خداوند بي هدف به مخلوقاتش نعمت نميبخشد و در افعال او هم عبث و بيهودگي نيست و به خاطر نياز هم از وي صادر نميشود؛ او از مخلوقاتش ذاتاً و از هر نيازي ديگر بي نياز است: يا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ (2). شايد چنين توهم شود که تعريف جرجاني در عبارت «بدون غرض» شامل نعمتهاي خداوند به بندگانش و نعمت بندگان به يکديگر گردد؛ که اين اعتقاد در حدود وَهم باقي ميماند و صريح و روشن همان است که ما بيان کرديم و به اوهام وقعي نمينهيم. چون صاحب نعمتي جز خداوند نيست، و اگر نعمتي از جانب بندگان آيد، آنها در حقيقت واسطههايياند که به فرمان او کار ميکنند.
علامه طباطبايي با توجه به اين معنا، در تفسير آيهي: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا (3) ميگويد: «پيداست وقتي که خداوند خالق هر چيزي باشد، آثار وجود اشياء، که همان نعمتهاي داده شده ميباشد، براي اويند. چنان که وجود آنها نيز ملک مطلق اويند، که بطلان ناپذيرند و دچار تغيير و تبديل نميشوند. و خداوند سبحان صاحب نعمت حقيقي است نه غير او؛ حتي خود نعمت و آثار وجودي آن از آن خداوند است.» سپس به ذکر حکمت در تعدد نعمت و بي حد و حصر بودن آن اشاره کرده ميگويد: «در حقيقت، هيچ چيزي نيست مگر اين که در مقايسه با نظام کلي نعمت است؛ و چه بسا وقتي با چيزي ديگر مقايسه شوند، چيزهايي يافت ميشوند که نعمت نيستند... و بي حد و حصر بودن نعمت ناشي از برکات اتصاف خداوند به دو صفت مغفرت و رحمت است، چون به مغفرت خويش- مغفرت يعني پوشش- نقص و زشتي را ميپوشاند و به رحمت خود- رحمت يعني کامل کردن نقص و رفع نياز- خير و کمال پايدار ميگردند و به جمال و زيبايي ميآرايد. پس به سبب گسترش مغفرت و رحمت بر اشياء، هر چيزي براي ديگري مفيد، مطلوب براي خود، و به نسبت خداوند نعمت است. پس اشياء، بعضي براي بعضي به شمار ميروند. نعمت الهي هم داراي وسعت و گسترشي به اندازهي مغفرت و رحمت اويند.»
و در شرح آيهي: الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي (4)، در تعريف نعمت ميگويد: «نعمت بناي نوع است، که با طبيعت شيء سازگار است بي آن که از جانب آن امتناعي باشد.» سپس، در ادامه براي رفع ابهام و بيان معاني قريب و بعيد آن ميگويد: «اشياء هر چند به حسب وقوع در نظام تدبير به هم پيوسته و مرتبط و سازگارند، و بيشتر آنها يا همه آنها نقمتند اگر به برخي ديگر اضافه شوند. چنان که خداوند فرمود: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا (5)؛ وَأَسْبَغَ عَلَيكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (6)؛ امّا خداوند برخي از آنها را به بدي و پستي و لعب و لهو و ديگر اوصاف ناپسند توصيف كرده؛ مثلاً فرموده است: وَلَا يحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (7)؛ و يا وَمَا هَذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِي الْحَيوَانُ (8)؛ لَا يغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ؛ مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (9). اين آيات دلالت دراند بر اين که، اين اشياء که نعمت به حساب آمدند. زماني نعمتند که با غرض الهي از آفرينش آنها براي انسان سازگار باشند. اينها آفريده شدند تا مايهي امداد الهي براي انسان باشند، و در راه سعادت حقيقي خود در آنها دخل و تصرف نمايد، که همان تقرب به خداوند از راه بندگي و تسليم و خضوع در برابر ربوبيت او ميباشد.»
هر آنچه که انسان در آن براي راه يافتن به درگاه حق و جلب رضايت او انجام ميدهد، نعمت است؛ و اگر امر بر عکس باشد، نقمت. پس اشياء في نفسه، خنثي ميباشند و موقعي نعمتند که بر روح بندگي باشند و از نظر تصرفي که ياد شد، به ولايت الهي- که همان تدبير خداوند براي امور بندگان است- وارد شود. بنابراين، نعمت در حقيقت همان ولايت الهي است، و يک شيء زماني نعمت است که شامل بخشي از آن باشد. فرمود: اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (10)؛ و فرمود: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ (11). پس اسلام؛ مجموعهي آنچه از نزد خداوند نازل شده تا بندگانش به واسطهي آن او را عبادت کند. دين است؛ و از جهت اين که- از حيث عمل به آن- مشتمل بر ولايت خداوند و ولايت رسولش و اولوالامر ميباشد، نعمت.همهي مفسران اتفاق نظر دارند، نعمتي که خداوند آن را بر بشر با کامل کردن دين تمام کرد، همان هدايت است يا رابطهي ولايي بين خدا و بنده و سپس پيمودن راه راستي که به خدا ميرسد. سلطان محمد گنابادي، پس از تعريف نعمت، شرحي بر آن ميزند که به همان نتيجهي علامه طباطبايي منتهي ميشود. ميگويد: «نعمت آن است که موافق با انسان باشد و آن را اراده کند، نه آنچه که موافق او نباشد و از آن خوشش نيايد. وقتي انسان داراي مراحل و حاللتهايي است، در مرحلهاي موافق با آن است و در مرحلهي بعدي از آن بيزار. و انسان بما هو انسان، عبارت است از: لطيفهي سياز (يعني روح) که در همهي مراحل تحول و تکاملش عين ذات باقي ميماند و انقسام پذير نيست و از هر مرتبهاي که ميگذرد محدود به حدود خاصي است که بر تعين خاص بستگي دارد، برخلاف آن لطيفهاي که نامحدود و بر يک شأن نيست بلکه حرکتي به بي نهايت ولايت مطلقه دارد؛ پس حالتهاي مراتب، هر چند موافق با آن لطيفه است، براي انسان بِما هو انسان نعمت است، وگرنه نقمت.»
هر آنچه به انسان ميرسد، از زماني که نطفهاي بوده است تا زماني که به انساني سالم و بي عيب تا بالغ و رشيد ميگردد، در نظر گنابادي نعمت است؛ همچنين بعد از بلوغ، همهي آنچه که وي را در حرکت به سوي خدا سوق ميدهد، مثل همنشينان و ناصحان و پيامبران و نهي کنندگان و همهي آنچه که براي او رخ ميدهد، چه در مقام بشريت براي او مفيد باشد و چه نامفيد و چه نعمت و چه نقمت، همه از نعمتهاي خداوند بر اوست. به دست آوردن مال و سلامت نفس و إنذار پيامبران و بشارت اولياء، همه نعمت خداوندند، چنان که مصيب در مال و جان و منع اشياء و آزار مؤمنان از جانب خداوند نعمت است. لذا ميفرمايد: لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (12). پس موسي (عليه السلام) و دعوت و لطفش نعمت است چنان که فرعون و شکنجه او هم براي مؤمنان نعمت است. ابن عباد نفزي در شرح الحکم العطائيه هم به اين در آيهي: وَأَسْبَغَ عَلَيكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (13) اشاره ميکند. گفته شد: «ظاهر سلامت و باطن بلا، چون در آخرت نعمت است.» علامه طباطبايي معتقد است: «نعمتهايي براي حس ظاهرند، مثل گوش و چشم و ديگر اعضاي بدن و سلامتي و تندرستي و روزي؛ و نعمتهايي پنهان، مثل شعور و اراده و عقل. به عبارت ديگر، نعمتهاي ظاهري آنهايياند که محسوس باشد، مثل نعمتهاي پيشين و يا مثل دين که موجب نظم دنيا و آخرت است؛ و نعمتهاي باطني، مثل نعمتهاي پيشين و يا مثل مقامات معنوي که به واسطهي اخلاص در عمل کسب ميشود.»
عبدالقادر جزائري دربارهي آيهي: وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ (14). در عبارتي کوتاه و بليغ، دقيقترين و باذوق و احساسترين معاني را بيان کرده است؛ ميگويد: «بزرگترين نعمت بر هر موجود، وجود او و توابع وجود او و امداد او به آنچه که مايهي بقاي وجود اوست.» بدون شک؛ وي در بقاي وجود، همه موجود و استمرارو حرکت او به سوي عالم جاويد، يعني زندگي باقي آخرت را قصد کرده است؛ يعني بعد از گذر از عالم حس، يعني زندگي فاني، در سخن او، اشارهاي لطيف به اين نکته است که، امداد فيض رساني به هر موجود، بستگي دارد به ميزان ارتباط او با خالق حکيم و استعداد پذيرش آنچه که به او ميرسد. اين استعداد در زبان حکيم گنابادي، ولايت خداوند است؛ که با بيان روشن و صريح ميگويد: «هرچه انسان را به حسب تکوين يا به حسب تکليف در حرکت به مقامي که همان ولايت مطلقه که هيچ حدي ندارد، کمک کند، نعمت است؛ و هرگاه انسان به آن مقام برسد، نعمت بر او تمام است و حتي خودش نعمت تام ميگردد، چون ولايت همان نعمت است. و هر آنچه که به ولايت مربوط است- چه از آن ناشي باشد و چه به آن راجع- به سبب اتصال به آن نعمت است، و اگر چنين نباشد، نعمت نيست.»
پينوشتها:
1- ضحي (93)، آيهي 11: و از نعمت پروردگار خويش [با مردم] سخن گوي.
2- فاطر (35)، آيهي 15: اي مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداست که بي نياز ستوده است.
3- ابراهيم (14)، آيهي 34: و اگر نعمت خدا را شماره کنيد، نميتوانيد آن را به شمار درآوريد.
4- مائده (5)، آيهي 3: امروز دين شما را برايتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم.
5- ابراهيم (14)، آيهي 34: و اگر نعمت خدا را شماره کنيد، نميتوانيد آن را به شمار درآوريد.
6- لقمان (31)، آيهي 20: نعمتهاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است.
7- آل عمران (3)، آيهي 178: و البته نبايد کساني را که کافر شدهاند تصور کنند اين که به ايشان مهلت ميدهيم. براي آنان نيکوست! ما فقط به آنان مهلت ميدهيم تا بر گناهان خود بيفزايند و آن گاه عذابي خفت آور خواهند داشت.
8- عنکبوت (29)، آيهي 64: اين زندگي دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست، و زندگي حقيقي همانا در سراي آخرت است.
9- آل عمران (3)، آيات 196 و 197: مبادا رفت و آمد [و جنب و جوش] کافران در شهرها تو را دستخوش فريب کند! اين کالاي ناچيز [و برخورداري اندکي] است؛ پس جايگاهشان دوزخ است، و چه بد قرارگاهي است!
10- بقره (2)، آيهي 257: خداوند سرور کساني است که ايمان آوردهاند. آنان را از تاريکيها به سوي روشنايي به در ميبرند.
11- محمد (47)، آيه ي11: چون که خدا، سرپرست کساني است که ايمان آوردهاند؛ ولي کافران را سرپرست و ياوري نيست.
12- آل عمران (3)، آيهي 186: قطعاً در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد؛ و از کساني که پيش از شما به آنان کتاب داده شد و از کساني که به شرک گراييدهاند [سخنان دل] آزار بسياري خواهيد شنيد؛ ولي اگر صبر کنيد و پرهيزگاري نماييد اين [ايستادگي] حاکي از عزم استوار شما در کارهاست.
13- لقمان (31)، آيهي 20: نعمتهاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است.
14- نحل (16)، آيهي 53: و هر نعمتي که داريد از خداست.
عضيمه، صالح؛ (1392)، معناشناسي واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآني)، ترجمهي سيدحسين سيدي، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم