نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
• نظم تعاملی گافمن
نظم تعاملی بخشی از زندگی اجتماعی است كه هرگاه دو یا چند فرد در حضور واكنشی یكدیگر باشند، اتفاق می افتد. هدف گافمن یافتن روندها و ساختارهایی است كه در تعامل چهره به چهره و نیز در منشاء و خواستگاه های نظم و ترتیب آن دیده می شود. توجه به نقش كانونی آرمان ها و اخلاق در زندگی اجتماعی، تلاش برای تدوین و تنظیم مدلی جامعه شناختی از فرد و توجه به توسعه و بسط جامعه شناسی به عنوان رشته ای تجربی از اهداف نظم تعاملی گافمن است. دوركیم و زیمل باور نداشتند كه سازمان جامعه را می توان به عنوان محصول كنش فرد تبیین كرد و توضیح داد، با این حال هر دوی آن ها به فهم ماهیت فرد توجه داشتند؛ به گونه ای كه با درك ویژه ی آن ها از اولویت اجتماعی بودن، سازگاری داشته باشد. لذا، فرد در برداشت هر دوی آن ها یك ساخت اجتماعی تلقی می شد. اگر چه بین اولویت های روشی دوركیم و زیمل تفاوت های آشكار وجود داشت، اما جامعه شناسی گافمن متفاوت از هر دوی آن هاست. گافمن در كار خود مجموعه ای از رویدادها و كنش ها را كه پیش از این مورد بررسی جامعه شناسی قرار نگرفته بود، بررسی كرد. با كمی تسامح می توان دو تبیین كلی برای نظم تعاملی در دیدگاه جامعه شناسان تشخیص داد: نظم مبتنی بر قرارداد و نظم مبتنی بر اجبار، اما گافمن راه سومی برای تبیین نظم ارائیه می دهد. با قرائت متون گافمن می توان دریافت كه وی نشان داده است كه انسان ها چقدر در بیان خود در تعامل ماهرند، تا چه اندازه به تغییرات كوچك در تعامل چهره به چهره حساس هستند و تا چه اندازه به ظواهر، جزئیات رفتاری و كسب اطلاعات از دیگران و كنترل داشتن بر ارائه اطلاعات از خود توجه می كنند.گافمن كار خود را از كنش متقابل شروع كرد و بر این باور بود كه تحلیل نظم، ما را به واقعیت می رساند. وی كنش رو در رو را كل واقعیت نمی داند، اما آن را پویاترین بخش واقعیت در نظر می گیرد. قضیه ی نظم در كنش متقابل رو در رو از سویی به سطح كلان و از سویی به سمت خرد جهت دارد و نوعی رابطه ی ضعیف بین این دو سطح وجود دارد. او به تعامل اجتماعی به مثابه یك نهاد اجتماعی می نگریست. نهادی كه فعالیت دیگر نهادهای موجود در جامعه را امكان پذیر ساخته و یا به صورت واسطه ای برای فعالیت آنان قرار می گیرد. تحلیل و بررسی گافمن درباره تفاوت ها و رفتارها بر این اساس است كه فرد در دنیای مدرن دارای احترام است. افراد از یك سو حق دارند كه متفاوت و متمایز باشند و از سوی دیگر، چون افراد اینگونه رفتار می كنند، در معرض فشار قرار می گیرند تا رفتاری از خود بروز دهند كه ارزش احترام داشته باشد. گافمن با نشان دادن اینكه آنچه كه برخوردهای ساده روزمره تلقی می شود، می توان در حكم مراسم و تشریفات مورد احترام و تقدس، تحلیل و بررسی كرد، نظریه خود را درباره تفاوت ها و رفتارها بسط می دهد. زمانی كه دو نفر همدیگر را ملاقات می كنند، هر یك از آن دو فشاری مبنی بر اعتنا كردن به دیگری را تجربه می كنند. هر دو این افراد می پرسند "حال شما چطور است"؟ این كار الزاماً نشان دهنده توجه آنان به حال و روز طرف مقابل نیست بلكه این دو مقتضای یك مراسم و تشریفات مربوط به احوال پرسی را نشان می دهند. با گفتن خداحافظی این مراسم به پایان می رسد. پس از انجام مراسم احوال پرسی و به پایان رساندن مطلوب آن، تكرار این مراسم كار بیهوده ای است. لذا، چنانچه از میزبان تشكر كرده و با آنان خداحافظی كنیم، برگشتن دوباره به محل مهمانی و برداشتن چیزی كه جا گذاشته ایم، كار ناراحت كننده ای است. اگرچه بخش عظیمی از زندگی روزمره ما در تعامل چهره به چهره با افراد دیگر سپری می شود، اما با وجود این تعاملات ممكن است گاهی ما را گمراه كنند (تعامل می تواند بی نظم و غیرقابل پیش بینی باشند). این درحالی است كه وینچ باور دارد معانی كه ما در زندگی جمعیمان بكار می بریم، خودمان درست كرده ایم. ما در این جهان پیش از هر چیزی با مفاهیمی سروكار داریم كه از جنس«محسوب می شود» است. بحث دیگر وینچ مربوط به زبان است. در نظر وینچ زبان یك امر عرضی نیست كه به جامعه عارض شود بلكه به تفسیر وینچ زبان عین حیات اجتماعی است و در نظر وینچ هیچ واژه ای معنای ویژه و قطعی ندارد بلكه فهم یك واژه بستگی به این دارد كه چگونه آن را بكار بریم. حال چگونه ما می فهمیم كه واژه را در معنای درست آن بكار بردیم، وینچ پاسخ می دهد كه از راه قاعده و تبعیت از قاعده می توان این را فهمید. در تعاملات بشری می توان از دو نوع مبادله صحبت كرد. وجود این دو نوع مبادله در كنش های انسانی قوام بخش ارتباط متقابل بین افراد است. مبادله اصلاحی مانند عذرخواهی، درخواست و توجیه. مبادله همدلانه مانند سلام كردن، درود و خداحافظی. این دو نشان می دهند كه كنش های عادی اساساً محصول جمعی و مشترك بین افرادی است كه متوجه و مراقب قواعد، تعهدات و شناخت های ضمنی هستند.• مناسك اجتماعی گافمن
درك گافمن از قواعد و چارچوب های حاكم بر مناسك اجتماعی وام گرفته و تحت تأثیر اندیشه دوركیم است. از نظر دوركیم قواعد و مناسبات اجتماعی بر زندگی اجتماعی بشر حاكم اند و رفتارها، كنش ها و واكنش های بشری را تعیین می كنند. گافمن بر این باور است كه چارچوب ها یا قواعدی بركنش های بشری حاكم است و افراد اجتماع بشری در برخورد با این قواعد، چارچوب ها، مناسبات و هویت های اعمال شده به ابراز، شكل دهی و معنابخشی خود می پردازند. گافمن مسلم می داند كه این قواعد و مناسبات وجود دارند و بر رفتار بشری حاكم هستند، اما در این مورد، تفاوت وی با دوركیم در این است كه گافمن باور دارد كه در كنش های بشری، فرصت برای تعدیل، گریز و سرپیچی از این چارچوب ها وجود دارد. گرچه خود این قواعد و چارچوب ها هستند كه راه های گریز خودشان را هم تعیین می كنند، اما قواعد حاكم بر زندگی اجتماعی با تعیین قواعدی اجازه یا فرصت سرپیچی از آن ها را هم فراهم می كند. گافمن از این رهگذر به دیدگاه بر چسب زنی و مساله انحراف اجتماعی هم گریز می زند. اگرچه مسئله ی بر چسب زنی و انحراف اجتماعی هردو، در بحث هویت اجتماعی گافمن قابل پیگیری هستند. در مناسك تعاملی، كوشش گافمن شناخت مناسك جزئی، فرعی و روزانه است مانند: "سلام، حال شما چطور است؟ صبح به خیر و ...". كه برای تداوم نظم تعاملی در جامعه ضروری هستند. بنظر وی وقتی افراد به یكدیگر می رسند و ارتباط برقرار می كنند، رفتار آن ها دارای سطح بالایی از مناسك تعاملی است. مناسك می توانند باعث تحرك افراد به مشاركت در تعامل شود و آن ها را برای ارائه خود، صحبت كردن، منابع مورد استفاده، قواعد نسبی و ... تشویق كنند و همچنین، راهنمایی برای آن ها در مسیر تعامل است كه می تواند به آن ها كمك كند تا چیزی را كه نادیده گرفته اند، اصلاح نمایند. مهمترین مناسك تعاملی در جامعه، احترام و سلوك است.احترام مربوط به مناسك بین شخصی است كه افراد برای دیگران ابراز می كنند، رضایتمندی آن ها را برای ارتباط بیشتر كرده و منجر به ابراز علاقه و احساسات افراد دیگر شده و تعهد آن ها را در برخورد متقابل با دیگران بیان می كنند. دو نوع احترام از نظر گافمن وجود دارد: اولی مناسك اجتنابی یا مناسكی كه یك فرد برای حفظ كردن فاصله خود با دیگران و اجتناب از زیرپا گذاشتن فضای ایده آل بین خود و دیگران وضع كرده تا افراد به حریم همدیگر وارد نشوند. دومی مناسكی است كه در مقابل دیگران ارائه می دهیم تا بتوانیم نوعی احترام را از دیگران نسبت به خود بوجود آوریم.
سلوك، عناصری از رفتار رسمی افراد است كه از راه طرز رفتار، لباس و حالاتی كه ابلاغ می شود، به صورت بلا واسطه و مستقیم در رفتار افراد نسبت به دیگران در زمانی یكسان و به صورت معقول و قابل اعتمادی ارائه می شود. به بیان دیگر، در این نوع مناسك افراد با استفاده از نوع پوشش، آداب و رسوم و رفتارهایی كه انجام می دهند، به دیگران نشان می دهند كه از چه جایگاه و موقعیتی برخوردارند. از راه سلوك است كه افراد تصوری از خود می سازند و در معرض دید دیگران قرار می دهند تا جایگاه خود را به آنان معرفی كنند. گافمن براین باور است كه افراد باید بتوانند نشانه های سلوكی خود را برای احترام برانگیختن دیگران به اجرا بگذارند.
• قواعد كنش متقابل نمادین
بحث بعدی كه در آثار گافمن نقش چشمگیری دارد تحلیل قواعد كنش می باشد كه در مقالات متعددی از جمله؛ رفتار در مكان های عمومی، روابط در جمع و دیوانگی مكان مطرح شده اند ما هم بطور اجمالی در این نوشته به ارائه آن می پردازیم. بنا به یافته های گافمن قواعدی در جامعه وجود دارند كه به كنش های چهره به چهره روزانه ما حاكم هستند این قواعد اجتماعی ساختار كنش را شكل می دهند و تنظیم می كنند. او قواعد اجتماعی را كه زیر بنای نظم اجتماعی هستند به قوانین لازم اجراء ترافیك یا دستور و گرامر زبان تشبیه می كند. یعنی قواعد اجتماعی نسبت به فرد جنبه بیرونی و الزام آور دارند. این قواعد اجتماعی نظم اجتماعی را بوجود می آورند. این نظم تعاملی ما را ملزم می كند كه دستور یك فعالیت را حفظ كنیم گافمن چنین فرض می كند كه قواعد اجتماعی نوعی قانون زیر بنایی برای رفتار انسانی هستند و رفتار ما را هدایت می كنند. این قواعد را می توان بر اساس تقابل ها ی زیر ادراك كرد:1- قواعد اساسی و تشریفاتی
2- قواعد متقارن و نا متقارن
3- قواعد تنظیم كننده و سازمان دهنده
گافمن در اثر ماهیت حرمت و كردار تبیین نمود كه قانون اساسی رفتار را با توجه به موضوع های كه احساس می شود فی نفسه دارای اهمیت هستند، هدایت می كند و قانون تشریفاتی در موضوع های كه احساس می شود از اهمیت ثانوی برخوردارند یا حتی بی اهمیت هستند، هدایت می نمایند.
تقابل دوم قواعد متقارن را از نامتقارن متمایز می سازد. اولین مورد قواعدی را توضیح می دهد كه شامل انتظارات دو سویه است و دومین مورد قواعدی كه شامل هیچ رابطه متقابلی نیستند. تعارف های معمولی نوعاً دو سویه و متقارن هستند ولی سلام های نظامی این طور نیستند.
گافمن همچنین بین قواعدتنظیم كننده و سازمان دهنده تمایز قائل می شود. جان سی یرل نیز چنین تمایزی را برای توضیح دادن نظریه كنش گفتگوی به كار گرفت. قواعد تنظیم كننده به این شكل هستند:(در این شرایط، این كار را انجام بده) و به این ترتیب پاسخ هایی به موقعیت هستند. بر عكس، قواعد سازمان دهنده به وجود آورنده زمینه هستند. در هر صورت گافمن چنین اندیشد كه قواعد تنظیم كننده، سازمان دهنده به طور تجربی جدا شدنی هستند: «تبین قواعد تنظیم كننده كنش متفابل اجتماعی، تبیین ساختار كنش متقابل می باشد.» هر چند گافمن انواع قوانین را از هم تفكیك می كند و دانش ما از شناخت قوانین را افزایش می دهد ولی تأكید بیش از حد او روی شباهت قوانین زندگی به قوانین اساسی با دنیای واقعی هم خوانی ندارد چرا كه قوانین زندگی بر خلاف قوانین ترافیك بیشتر جنبه رهنمودی دارند تا اجباری.
«گافمن اصول كلی را كه ما برای پیروی از قواعد روزانه به آن ها رجوع می كنیم شرح می دهد. او اظهار می كند كه در سطح انتزاعی قواعد سازمان دهنده ای را مشخص كرده كه هر گونه كنش متقابل چهر به چهره را فرا می گیرند. این ها قیود اجتماعی نیستند. صورت هایی از بازی های زبانی خاص یا شكل های زندگی نیز نمی باشند. این قواعد رهنمودهایی عام در مورد انواع كارهایی كه در حین كنش متقابل روزانه هستند كه بدون آن ها زبان یك رفتار غیر قابل فهم می گردد.»
گافمن این طور اندیشید قواعد اجتماعی فرضیه های زیر بنایی هستند كه ما برای درك جریان كنش متقابل از آن ها استفاده می كنیم. این فرضیه ها عبارتند از:
1- كنشگران می بایست شایستگی موقعیتی از خود نشان دهند.
2- كنشگران باید سطح مناسب مداخله در هر رویارویی را تعیین كنند.
3- كنشگران باید در حضور بیگانگان بی توجهی شخصی از خود نشان دهند.
4- كنشگران باید برای همه مشاركت كنندگان تأیید شده، دسترسی پذیر باشند.
منظور از شایستگی موقعیتی این است كه ما موقعیت های مختلف را تشخیص دهیم و در هر موقعیت كنش متناسب با آن موقعیت از خود بروز دهیم.
مداخله به استعداد فرد برای توجه(یا عدم توجه) هماهنگ او به برخی كنش های در حال وقوع اشاره دارد. مداخله در یك كنش برای تبیین نیت یا هدف كنشگر صورت می گیرد.…مداخله هنگامی رخ می دهدكه مشاركت كنندگان در یك رویارویی، سطوح مناسبی از دخالت و پایبندی را به اجتماع نشان دهند.
گافمن اذعان می دارد كه افراد در زندگی روزانه نسبت به هم بی توجهی مدنی نشان می دهند. با اینكه فرد دیگری را می بینند و از حضور او آگاه هستند ولی توجه خود را از اوسلب می كند. بی اعتنایی شخصی در جوامع مدرن صورت می گیرد و علت آن درك اهمیت حوزه خصوصی زندگی افراد می باشد. شهروندان در چنین جوامعی ورود به حوزه خصوصی را عملی نا به هنجار تلقی می كنند و از این طریق به یكدیگر حرمت قائل می شوند.
دسترسی پذیری به منزله تأیید دیگران و مشاركت كننده می باشد. زندگی اجتماعی از طریق ارتباط با دیگران ممكن می باشد بدون برقراری رابطه با دیگران زندگی اجتماعی سخت و دشوار خواهد شد. چنانچه صرفاً به دیگران بی توجهی نماییم و فرصت برقراری ارتباط به دیگران ندهیم؛ كنش های متقابل قطع و گسسته می شود و انسجام اجتماعی كاهش می یابد. به همین دلیل گافمن استدلال می نماید كه ما باید فرصت هایی را برای دیگران مهیا نماییم تا در دسترس افراد قرار بگیریم.
• مدل مفهومی(تعاملی) گافمن
نخستین مدل گافمن، مدل دوخویشی است. او در این مدل خود را به عنوان تركیبی از دو موجودیت قابل تفكیك شخصیت و بازیگر تشكیل یافته می داند. اصلیترین مسئله مورد نظر گافمن سازماندهی و مدیریت نقشه است كه به عهده بازیگر است.دومین مدل، جبرگرایی اجتماعی است. گافمن بر این باور است كه خود صرفاً از میان تعاملات فردی با دیگران بوجود نمی آید بلكه از درون ترتیباتی كه در درون سازمان برای اعضا در نظر گرفته شده، شكل می گیرد. مدل دو خویشی تأكید زیادی بر میدان عمل بازیگر دارد، اما جبرگرایی اجتماعی میدان عمل برای انتخاب نقش را محدود می كند.
سومین مدل در پی توصیف خود به عنوان واقعیت متفاوت نیست بلكه به دنبال مطرح كردن مفهومی از خود به عنوان فرایندی اجتماعی است. در این مدل خود موجودیتی ندارد كه در پس رویدادها و پیشامدها حالتی نیمه پنهان داشته باشد بلكه شكلی تغییرپذیر برای مدیریت فرد در جریان رویداد هاست. بنظر گیدنز در مدل سوم گافمن، خود مبتنی بر یك هویت آگاه كه همزمان در فراسوی نقش های مشخص قرار می گیرد و هم شیوه ای منسجم برای پیوند نقش ها به سرگذشت های فردی را ارائه می دهد و مجموعه ای از نظم و اختیارات را برای مدیریت دارد. گافمن بر این باور است كه آنچه تعامل اجتماعی را بیان می كند، حركات و سازگاری هایی است كه پیوسته صورت می گیرد تا كاركرد بنیادی استعدادهای جسمانی را تقویت، تعدیل و بهبود بخشیده و دوباره به كار بندد.
• فاصله نقش
گافمن در كتاب فاصله از نقش، كه در سال 1961 تدوین شده است. به دنبال این سوال است كه یك فرد تا چه اندازه یك نقش معین را پذیرا می شود؟ به عقیده او از آنجا كه نقش های فراوان و گوناگونی وجود دارند، آدم ها معمولا ً یك نقش معین را به گونه ای كامل انجام نمی دهند. فاصله نقش به درجه كناره گیری افراد از نقش های محول شان اطلاق می شود. انسان موجودی است با آرمان ها و آرزوهای متنوعی كه دائماً به دنبال تحقق این خواسته ها می باشد با رشد و تكامل افراد امیال و خواسته های آن ها نیز دگرگون می شود. چنانچه نقشی نتواند با خواسته های فرد منطبق گردد و موجبات تحقق آن ها را برآورده نماید بین فرد و نقش شكاف ایجاد شده و فاصله فرد از نقش بیشتر و بیشتر می گردد و كنشگر نقش را با بی میلی انجام می دهد. «این جدایی مشخص و آشكار بین فرد و نقش متداول او را فاصله از نقش می نامیم. به منظور درك بهتر فاصله نقش باید از معنی پذیرش كامل نقش آغاز نماییم. پذیرش كامل و همه جانبه نقش باعث بستگی و تعلق فرد به نقشش می شود. پذیرش كامل سه جنبه دارد كه عبارتند از: وابستگی مطلوب و بارز نسبت به نقش؛ نمایش صلاحیت و توانایی لازم برای ایفای آن؛ مسئله فعال و خود انگیخته نسبت به فعالیت نقش كه شخص به آن می پردازد، یعنی سرمایه گذاری مشخص برای تلاش فكری و جسمی. پذیرش همه جانبه نقش، یعنی محو شدن كامل خود واقعی در وضعیت موجود است، به طوری كه به صورت تصویر ذهنی كامل درك نشود و نیز از پذیرش نقش از سوی فرد دیگر اطمینان حاصل گردد. پذیرش همه جانبه نقش یعنی این كه نقش به طور همه جانبه، شخص را بپذیرد. پس زمانی كه فرد نقش را با بی میلی بپذیرد و بین او و نقش اش فاصله باشد دچار فاصله از نقش شده است. یكی از بینش های اساسی گافمن این است كه می گوید فاصله نقش بستگی به منزلت اجتماعی یك فرد دارد. آدم های بلند پایه غالباً به دلایل متفاوت از دلایل افراد فرو پایه، فاصله نقش از خود نشان می دهند. برای مثال، یك جراح بلند پایه ممكن است در اطاق عمل، برای تخفیف از تنش های تیمی اطاق عمل فاصله نقش از خود نشان دهد. آدم هایی كه در سمت های فرو پایه قرار دارند، در نمایش فاصله نقش از خودشان دفاعی تر عمل می كنند. برای مثال، آدم هایی كه توالت پاك می كنند، ممكن است این كار را با بی علاقگی و بی حالی انجام دهند. آن ها احتمالاً از این طریق می كوشند به حضار بگویند كه لیاقت كارهای بهتر از این را دارند. مفهوم فاصله نقش گافمن بسیار شبیه جنبه ای از اصطلاح بیگانگی ماركس می باشد. منظور ماركس از الیناسیون از كار، حكایت از جدایی كارگر از محیط كارش، محصول تولید شده و فرایند كار بود. كارگر به كار علاقه ای ندارد روز به روز از كارش فاصله می گیرد. فاصله از نقش گافمن هم از جدایی و فاصله كنشگر از نقش حكایت می كند.پس فاصله از نقش همان جدایی از كار و به عبارتی بیگانگی از كار می باشد.• تحلیل چهارچوب
در این اثر گافمن به دنبال این سؤال اساسی است كه كنشگران موقعیت یا رویدادهای اجتماعی را چگونه تعریف می كنند؟ او به عبارتی می خواهد تحلیلی معرفت شناسانه انجام دهد. یعنی می خواهد اساس و مبنای سازماندهی معرفت و اندیشه بشری را كالبد شكافی نماید.«گافمن در كتاب تحلیل چهار چوب سعی كرد دانش ما از نحوه شكل گیری تجربه به وسیله محیط را رسمیت بخشد تا یك تحلیل واقعی از این تفسیر ارئه دهد كه تجربه و ادراك به محیط وابسته هستند.» او با رویكرد ساختار گرایانه استدلال می نماید كه جامعه چهار چوب های را بوجود می آورد وتجربه ما از طریق این چهارچوب ها سازماندهی می شوند. پس چهارچوب ها اصولی هستند كه تجربه ما را سازماندهی می كنند. و ما بواسطه این چهارچوب ها رویدادهای اجتماعی را تبیین می كنیم. گافمن در این كتاب این چهارچوب ها و نحوه آسیب پذیری آن ها را مورد تحلیل قرار می دهد.كنش های مورد تحلیل در داخل چهار چوبی اتفاق می افتند. تبیین كنش زمانی ممكن می گردد كه ماكنش را در داخل چهار چوب ببینیم. مثلا ضربه زدن یك خانم به پای دیگری در یك محیط كار می تواند چند معنی داشته با شد یكی به معنی رضایت طرفین از همسرانشان یا به معنی هشدار و تهدید دیگری در خصوص گزارش تخلف كارمند دیگر به ریاست باشد.
«گافمن بنیادی ترین چهارچوب ها را چهارچوب های اولیه می نامد. این چهارچوب ها كم و بیش تجربیات ما از فعالیتی معنی دار را سازماندهی می كنند. دو نوع چهارچوب اولیه وجود دارند: چهارچوب طبیعی و اجتماعی. چهار چوب های طبیعی موقعیت را بر اساس رویدادهای فیزیكی كه تغیراتشان به دست انسان نیست، مثل آب و هوا، تعریف می كند.» بر عكس، چهارچوب های اجتماعی وقایع را بر اساس مداخله انسان معنی می كنند، و به این ترتیب بخش خاصی كه درك ما از یك قطعه كنش متقابل را هدایت می كند، نشان می دهند. «گافمن تفسیر می كند زمانی ما بیشترین آگاهی را از چهارچوب های اولیه پیدا می كنیم كه چشم داشت های ما در درمورد آن دچار اختلال شود. او موقعیت های مختلفی را در این باره مشاهده كرد. در حالت اول رویدادهایی صورت می گیرند كه طوری حیرت انگیز هستند كه نمی توانند در درون مجموعه عقاید قراردادی جای گیرند.چالش دوم چهارچوب های اولیه، از طریق ترفندهای به وجود می آید. همچنین چهارچوب های اولیه از طریق حركات بی توضیح مورد سؤال واقع می شوند. شوخی ها، موقعیت های زمانی منبع دیگر مشكلات هستند، چون آن ها ماهیتاً به برداشت ما از آنچه اكنون می گذرد، آسیب می رساند.»
گافمن یك مدل تحلیلی اصلی ساخته بود كه چهارچوب هایی را كه لایه به لایه روی هم قرار گرفته بودند تحلیل می كرد. این كار جامعه شناس امریكای به روش تحقیق ژورژ گورویچ در خصوص غیر كریستالی بودن واقعیت ها، شبیه می باشد. رویدادهای اجتماعی توسط لایه های پنهانی احاطه شده اند كه محقق به منظور پی بردن به كنه واقعیت، این قشرها كه كریستالی و سخت نیز نمی باشند را كنار زده تا واقعیت را درك و فهم نماید، گافمن تقریباً هم عقیده با گورویچ اذعان می دارد به منظور درك رویدادها كه توسط چهارچوب ها احاطه شده اند وتوسط آن ها قابل تعریف می باشند ازمفهوم رمز گشایی استفاده می نماید. رمز گشایی محتوای واقعیت را از صورت آن نمایان و اشكار می كند و الگوی جدیدی غیر از صورت آن رویداد، باز سازی می نماید. به نظر گافمن: «وقتی چهارچوب های اولیه رمز گشایی می شوند كه معناهایشان به چیزی الگومند ولی مستقل از آن تبدیل شوند.» مثلاً با رمز گشایی، نزاع ظاهری دو سمور به شوخی تغییر می یابد.
«از نظر گافمن پنج كلید اصلی برای چهارچوب های اولیه جود دارد كه عبارتند از: وانمود سازی، رقابت ها، رسوم، باز سازی های فنی و زمینه سازی های مجدد.
كلید اول، وانمود سازی، به طور تمسخر آمیزی یك چهارچوب جدی را به نوع غیر جدی تغییر می دهد. هرنوع نوشتار نمایشی مثالی برای كلید وانمود سازی است: نمایش های رادیوی و تلویزیونی، باز نمودهای تئاتر و سینما و غیره.
كلید دوم رقابت یا بازی است كه كلید غیر ثابت مبارزه برای چهارچوب مطمئن تر است. رقابت را باید به عنوان كلیدی پنداشت كه ماجرای زندگی روزانه را در بر دارد ودر عین حال عوامل پیامد دار آن را به نوع غیر پیامد دار تغییر می دهد. برای مثال، رابرت جكال چنین تفسیر كرده است كه فوتبال آمریكایی نوعی بازی است كه مخاطرات زندگی گروهی را با رهبران، حمله كنندگان، توپ گیرانی كه در موقعیت های خطر ناك توپ را می گیرند، تمرین می كند. تفاوت این دو نوع در میزان پیامد آن هاست در فوتبال، بازی از طریق امتیاز و نه از طریق مرخص سازی پایان می گیرد.
كلید سوم رسوم است كه دو دسته مشاركت كننده در آن مشخص كرد: داوران شغلی و داوری شدگان شغلی. گروه دوم رسوم را برای معرفی و تجلی خودشان به صورت یكی از نقش های اصلی به كار می برند و از این طریق به طور موقت هر عامل زندگی خود را به مركز آن نسبت می دهند. برای مثال، در طی عروسی ها نقش همسر اهمیت خاص می یابد، و در اصل عروس و داماد، اگر نه منحصراً، در طول مراسم از طریق نقش هایشان مشخص می شوند.
كلید چهارم بازسازی فنی است.گافمن این را به عنوان اصطلاح چتر گونه ای برای كنش های متقابلی از قبیل انواع نمایش ها، اظهارات، عادات، و ایفای نقش ها به كار برد. در همه این موارد، اینجا و اكنون به تظاهر یك وضعیت واقعی در آینده تغییر می یابد و دستور العملی برای برخورد با چهارچوب، آن طور كه باید مفهوم شود، به همراه دارد. موارد استثنایی در این قاعده هنگامی روی می دهد كه مشاركت كنندگان فرصتی می خواهند تا پاسخ های مناسب را توضیح دهند مثل وقتی كه مقام عالی رتبه احتمالاً برنامه یك كنفرانس خبری را متوقف می سازد تا از مشاورین خود بپرسد چگونه باید به یكی از سؤالات كه آن ها هم اكنون پرسیده اند جواب دهد. چنین وقفه هایی در كنفرانس بیشتر بر ناكارایی دلالت دارد تا دقت.
کلید پنجم زمینه سازی مجدد است. این به جاگزینی شدن یك انگیزه به جای انگیزه دیگر است. گافمن مثال قمار بازی را كه در استخدام تفریگاه است مطرح می كندكه برای انواع انگیزش ها استخدام می شوند. یكی از این انگیزه ها ظاهر ساختن كنش و هیجان است. با وجود این روشن است كه آن ها برای قمار استخدام نمی شوند، اگر چه فعالیت هایشان برای به تصویر كشیدن كنش های دیگران طرح ریزی می شوند.»
افزون بر رمز گشایی ها، چهار چوب های اولیه به واسطه نیرنگ می توانند تغییر كنند. رمز گشایی و حیله، تخریب كننده چهارچوب هستند. این ها مردم را نسبت به آنچه پیرامونشان می گذرد، بی اطمینان می سازند.
• بررسی ابعاد گوناگون روش شناسی گافمن
امروزه یكی از مهمترین تقسیم بندی ها در عرصه نظریه های جامعه شناسی كه در سطح بالایی بر نظریه پردازان حاكم است، تقسیم بندی روش شناسی از آن هاست. روش شناسی عبارت است از شیوه تفكر در مورد یك واقعیت و روش نیز به معنای مجموعه ای از رویه ها و فنون برای گرد آوری و تحلیل داده هاست. بنابراین، روش شناسی یك چهارچوب مفهومی و نظری عام است كه نقطه تلاقی معرفت شناسی و هستی شناسی در مورد یك حوزه مورد بررسی را فراهم می آورد. در واقع هر روش شناسی می تواند طیفی از روش ها را برای بررسی بخشی از واقعیات بكار گیرد. روش شناسی مطالعه عام روش در حوزه های گوناگون پژوهش است. روشهمان كاری است كه پژوهشگر در میدان پژوهش از آن استفاده می كند و براساس پارادایم مشخص می شود، اما روش شناسی مطالعه منظم و منطقی اصولی است كه تفحص علمی را راهبری می كند. به بیان دیگر، در روش شناسی روند پژوهش های علمی از ابتدا تا انتها را در بر می گیرد و پایایی و روایی مطالعه را نشان می دهد. بنظر می رسد گافمن طرفدار هیچ نوع روش شناسی خاصی نیست.گرچه او در یك طبقه بندی آكادمیك در طبقه بندی جامعه شناسی جای می گیرد، اما محتوی آثار وی و روش شناسی كه بكار گرفت، به ما این اجازه را می دهد تا از وی درحیطه ی انسان شناسی نام ببریم. روش كیفی و تك نگاری های گافمن چیزی بین روانشناسی اجتماعی و انسان شناسی قرار می گیرند. گافمن كه در زندگی حرفه ای خود بیشتر با انسان شناسان در ارتباط بود تا با جامعه شناسان، به شدت از روش های كمی و پیمایشی كه سال ها بر جامعه شناسی حاكم بود، گریزان بود و به آن اعتراض داشت. روش مشاهده نزدیك و رو در رو كه گافمن در مطالعات خود بكار گرفت، روشی نوآورانه و بی بدیل بود كه بر خلاف انتقادهایی كه به این روش وارد است، برای مطالعه موضوع های مورد نظر گافمن بهترین روش بنظر می رسند. تاكنون كسی در مطالعه زندگی روزمره روشی بهتر از آنچه كه گافمن ارائه داد، پیشنهاد نكرده است. گافمن این روش را با رویكردی انسان شناسانه برگزید. روشی كه در تقابل آشكار با روش های كمی به روش های مردم شناسانه نزدیك می شود. گافمن به جز روش مشاهده نزدیك و رو در رو به تك نگاری ها و كارهای میدانی نیز دست زد.گافمن روش های رایج در مطالعات جامعه شناسی مثل روش های پیمایشی را با این استدلال رد می كند كه این روش ها با در نظر گرفتن یك هویت استعلایی برای جامعه و فرو كاستن انسان در حد یك عامل مكانیكی تحت سلطه نیروهای گوناگون، رفتار اجتماعی انسان را برای ما روشن نمی كنند. وی باور دارد به اینكه بگویم عامل اجتماعی "الف" باعث رفتار "ب" می شود، چیزی را درباره رفتار بشری برای ما روشن نمی كند. دانشمند علوم اجتماعی باید به این پرسش پاسخ دهد كه چگونه عامل" الف" می تواند به رفتار "ب" منتهی شود؟ وی برای پاسخ به این پرسش، سراغ جایی می رود كه این فشارها عینی می شوند: كنش اجتماعی، در روشی كه وی بكار می گیرد، می كوشد توضیح دهد كه چگونه كنش های بشری رخ می دهند، جهت میانبر و هدفی كه این كنش ها دنبال می كنند، چیست؟ وی برای درك این كنش ها به ارتباط نزدیك و مستمر بین پژوهشگر و افراد مورد مطالعه اش باور دارد. همان گونه كه خود نزدیك یك سال در یك بیمارستان روانی اقامت كرد تا بتواند مطالبی درباره شیوه های بر خورد بین دو گروه با موقعیت های نابرابر (اولیای بیمارستان و بیماران)، تعریف هویت خود و مقاومت یا تن سپاری به نظم موجود بنویسد. روشی كه گافمن در كارهای خود بكار می برد، روش مردم نگارانه است. مردم نگاری به این معنا كه وی برای مطالعه موضوع مورد نظر خود به مشاهده مشاركتی و ارتباط نزدیك با مردم مورد مطالعه خود دست می زند. روشی كه در مكتب شیكاگو به روش شناسی مردمی معروف است. روش شناسی مردمی به قواعد و مناسبات حاكم بر رفتارهای روزمره و كنش های اجتماعی در سطح جامعه شناسی خرد می پردازد. قواعدی كه مناسبات زندگی روزمره را جهت می دهد و قانونمندی آن را استخراج می كند. به باور ویلیامز، جامعه شناسی گافمن نسخه ای از روش شناسی وبر و زیمل است. وی گافمن را وارث مفهوم نوكانتی علوم اجتماعی، به عنوان روند پیوسته تنظیم و تنظیم دوباره واقعیت از راه ساخت، انحلال و جایگزین سازی مفاهیم می داند. گافمن در استفاده از رمان ها، شرح احوال ها و خاطره ها و مقاله های روزنامه ها یا مجله ها و اطلاعاتی كه در جریان گفت وگوهای شخصی گرد می آورد، تردید به خود راه نمی داد. او نیز مانند بسیاری از جامعه شناسان و انسانشناسان، بیش از حد خود را در میان مسائل روش شناختی ناشی از روش مشاهده و سیستم های نسبی نظریه خود را محصور نمی كند. تا حدود زیادی، قدرت او در بیان نظریه اش، از قدرت استدلالی اش ناشی می شود، قدرتی كه به كمك آن مثال ها و نمایش های نظری خود را به سهولت روشن می كند. روش شناسی گافمن به "چرا"ها نمی پردازد و در حیطه "چه" و "چگونه" محصور می ماند. مفاهیم هم بر اساس سودمندی شان در مشخص كردن "چگونه" و "چه" ارزیابی می شوند. گافمن مفاهیم را بكار می گیرد و بر این باور است كه اگر این مفاهیم توانستند چیزهای مفیدی را درباره واقعیت های اجتماعی به ما نشان دهند، باقی می مانند و اگر نتوانستند چنین كاری را انجام دهند، حذف می شوند. وی در پی آن است تا از میان شواهدی كه تصادفی بنظر می رسند الگویی استخراج كند، بدون آ نكه بخواهد بگوید این الگو چرا چنین است. واحد تحلیل گافمن "علامت" است. علامتی كه معنایی درباره آن چه در صحنه اتفاق می افتد، منتقل می كند. به همین دلیل، آن چه مطالعه می شود، می تواند یك كنش زنده یا فیلم، عكس یا بریده روزنامه باشد. مهم این است كه علامت بتواند نشان دهد كه آدم ها وضعیت را چگونه دریافته اند.گافمن مدعی تعمیم دادن نظریاتش نیست و هرگز نظریه ای درباره ساختارهای كلان ارائه نكرده است. ممكن است روش وی مستقیماً برای رسیدن به جامعه شناسی تبیین كننده كافی نباشد، اما می تواند بینش هایی ارائه كند تا بتوانیم زوایای ناشناخته ای از دنیای اجتماعی را بشناسیم و درباره چرایی آن ها تأمل كنیم. گافمن به روش هایی توجه می كند كه اشخاص به كمك آن ها خودشان را به دیگران و به شرایطی كه در آن این روش ها را بكار می برند، معرفی می كنند. گافمن در آثارش از دو روش مشاهده طبیعت گرا و پژوهش استعاره بهره می برد. روش مشاهده او به دو نوع مشاهده نامنظم طبیعت گرا و مشاهده منظم طبیعت گرا یا مشاهده مشاركتی تقسیم می شود. گافمن تحت تأثیر مكتب كنش متقابل نمادین و جامعه شناسانی مثل زیمل، وبر و بلومر واحد تحلیل خود را كنش های متقابل بین افراد انتخاب كرد و در پی آن از روش مشاهده طبیعت گرا پیروی كرد و كنش های افراد را در میدان و به گونه مستقیم مورد مطالعه قرار داد. براین اساس، در كارهای گافمن سه نوع مطالعه تكرار می شود:
• مشاهده غیرمنظم طبیعت گرا: گافمن اعتقاد داشت روش مناسب تحلیل كنش متقابل، مشاهده می باشد و چون كنش های افراد در زندگی روزانه محقق می شوند پژوهشگر باید در صحنه و میدان تحقیق حاضر باشد و رویداد را از نزدیك و مستقیماً مورد مطالعه و مشاهده قرار دهد و چون رویدادهای اجتماعی در هر زمان و مكانی احتمال وقوع دارند ضرورتاً مشاهده محقق نیز فاقد زمان و مكان مشخص و معین خواهد بود و تابع زمان و مكان نمی باشد. هر لحظه و هر جایی احتمال بروز یك رخ داد می رود به همین دلیل گافمن روش مشاهده نا منظم را بكار می برد. «به قول منینگ مشاهدات طبیعت گرای گافمن در مورد كنش متقابل چهره به چهره نا منظم بودند زیرا از موقعیت های مختلف بر حسب تقدیر جمع آوری شدند. در ضمن انتخابی بودند چون او روی بعضی از جنبه های كنش متقابل تأكید می كرد و سایر امور را نادیده می گرفت.»
گافمن همچون بلومر و وبر تعاریف و مفاهیم خود را از واقعیت اجتماعی اخذ می كرد. مفاهیم و فرضیه ها را با نمونه های تجربی مورد مقایسه قرار می داد. نمونه های متناقض را انتخاب و دادها را با آن ها آزمون می كرد. و به تعریف مجدد و تغییر دادها می پرداخت. «زمانی كه گافمن كنش متقابل چهره به چهره را تبیین می كرد عقایدخود را به شیوه ای باز سازی می كرد كه بالداموس آن را شایستگی مضاعف نام می نهد. بالداموس چنین تفسیر كرده است كه هنگامی شایستگی مضاعف روی می دهد كه نمونه های تجربی انتخاب یا طرد شده باشند تا تعریف موجود را تأیید یا از تعریف موجود حمایت نمایند. در بحث شایستگی مضاعف گافمن رگه های از آثار هربرت بلومر مشاهده می شود بلومر در تعریف مفاهیم سعی می نمود تعاریف را از كنش های متقابل افراد در حال كنش اخذ نماید و در همان دنیای تجربی مورد آزمون قرار دهد گافمن نیز از همین روش استفاده نموده.« « ویلیام روبینز تبیین می كند كه گافمن به وسیله دور زدن از ابداع به كشف، از تدقیق مفهومی به فرضیه سازی، از تأكید مجدد بر تحقیق تجربی، واقعیت های آشنا را تنظیم مجدد نمود». در عین حال پایبندی گافمن به روش علمی و نوكانتی های جدید را می توان یافت چرا كه گافمن الگوی نظری خود را همچون تیپ ایده ال وبر با واقعیت تجربی كه همان نمونه ها می باشند مورد آزمون قرار می دهد. و در صورت هماهنگی بین دادها و واقعیت تجربی اقدام به امر داوری مفروضات و تعاریف خود می نماید. و تعاریف خود را اصلاح یا بهبود می بخشد.
بنابراین می توان گفت؛ مطالعات مرسوم مردم نگارانه از محیط های اجتماعی مانند مردم نگاری بیمارستان ها، هتل ها، كلبه ها و ... در این راستا اثر مهم او آسایشگاه ها است كه براساس پژوهشی مردم شناسانه در بیمارستان سنت الیزابت در واشنگتن دی. سی. استوار است، ممكن است به خاطر حمله به هویت كلی بیمارستان های روانی و دیگر نهادهای تمامیت خواه مانند زندان ها و پایگاه های نظامی، مدارس شبانه روزی و آسایشگاه ها، نقدی از وضعیت بیمارستان های روانی بشمار آید. از نظر او این نهادها طی تشریفاتی به نام مراسم خوارسازی، تمامی هویت افراد را از آن ها می گیرند. این بخش از مطالعات گافمن براساس یادداشت های روزانه ای بود كه درباره زندگی بیماران و همراه با گزارش های گفت وگوها و تماس ها با بیماران و كاركنان بیمارستان ها گردآوری نمود.
• مشاهده منظم طبیعت گرا: مشاهدات طبیعی نظام مند برای جمع آوری و مقوله بندی گونه های تجربی و موضوع های انتخابی برای مطالعه است (تحلیل خطاهای گفتاری برنامه های رادیویی).
• استفاده از استعارات (نظیر استعاره نمایش یا بازی) برای توصیف زندگی اجتماعی: به منظور آشنایی با مفهوم استعاره گافمن بهتر است از مفهوم كلی استعاره آغاز نماییم. می توان با كمبل همنوا شد و استعاره را تصوری ذهنی كه چیز دیگر را القاء می كند تعریف كرد. پس از نظر كمبل استعاره مفهوم ذهنی است كه جانشین چیز دیگری می شود مثلاً جامعه یك ارگانیسم زنده است در اینجا ارگانیسیم تمثیلی از جامعه می باشد كه نقش استعاری دارد. فلیپ منینگ با عاریت گرفتن از كتاب شعری برای جامعه شناسی، استعاره را این گونه تعریف می كند:
1- استعاره در برگیرنده انتقال یك اصطلاح از یك نظام یا سطح معنای به نظام یا سطح معنایی دیگر است. برای مثال، استعاره دانت «دوزخ یك دریاچه یخ است.»
2- استعاره از نظر لغوی بی معنی است.
3- منظور از استعارات درك آن ها است.
4- استعاره به طور خود آگاهانه حالت تمثیلی دارد.
گافمن در كتاب نمود خود در زندگی روزانه از روش استعاری استفاده نمود.او استعاره نمایش را برای تبیین دنیای اجتماعی بكار گرفت. جهان از نظر گافمن صحنه نمایشی است كه افراد در آن به ایفای نقش می پردازند. استعاره ها به همسانی ناپایدار بین پدیده های به ظاهر متمایز دلالت می كنند، ما رابه ایجاد یك تغییر شناختی الهام بخش و خود آشكار بر می انگیزند. استعارات در چنین موقعیت هایی ظاهراً با هویت شی ارتباط پیدا می كنند. آن ها نردبان هایی هستند كه ما را به صورت های بالاتری از درك رهنمون می سازند. استعاره ها الگوها یا نظام های مفهومی هستند كه رویكردهایی را در اختیار محقق جهت هدایت بینش آن ها در تبیین پدیدهای اجتماعی قرار می دهند. و به نظر دریدا استعاره به تحقیق جهت می دهد و نتایج را تثبیت می كند. در كاربرد استعاره نیاز به دقت و تمراكز فراوان می باشد تا مبادا شباهت پدیده ها،باعث تعمیم نگرشی كلی و جهان شمول گردد همان اشتباهی كه گافمن انجام داد و كل جهان اجتماعی را به یك صحنه قیاس كرد. در صورتی كه دنیای اجتماعی صحنه های متنوعی و متعددی دارد. گافمن در تجدید چاپ كتاب نمود خود در زندگی روزانه با محدودیت های رویكرد نمایشی و روش استعاری بیشتر آشنا شد و در آثار بعدی بیشتر از روش های مشاهده استفاده نمود. بنابراین استعارات بر پایه مطالعاتی كه مجموعه ای گسترده از توصیف و شرح واقعی و داستانی انواع گوناگون كنش را در بر می گیرد (بهره گیری از داستان های پلیسی)، بیان می شوند. این اطلاعات از كانال هایی چون ظاهر طرف، تجربه قبلی با افراد مشابه و چارچوب اجتماعی ای كه فرد در آن زندگی می كند، به او برسند. با این وجود مهمترین اطلاع، همانی است كه طرف، با اعمال و حرف هایش در مورد خودش به دست می دهد. چرا كه این اطلاعات نخست دارای معنایی كلیدی هستند و دوم اینكه این اطلاعات تا حدودی تحت كنترل فرد قرار دارند؛ به این معنا كه می توان تا حدودی تصویری را كه فرد برای دیگری به پرده می كشد و سعی در قبولاندن آن دارد، كنترل كرد. گافمن استعاره زندگی را صحنه پرباری از معانی می داند كه افراد در سطوح كلان، خرد و تعاملات میان خود به دنبال یافتن واقعیت هستند. وی استعاره را تصوری ذهنی كه چیز دیگر را القاء می كند، تعریف كرد. گافمن فرایندهای اجتماعی را با رفتن به فراسوی فرهنگ ها مورد مطالعه قرار می دهد و به دنبال اكتشاف الگوهای عمومی رفتار افراد در چارچوب مناسك اجتماعی است. لذا، می توان روش وی را به تعبیری در قالب روش های "نگاه از بیرون" قرار داد. در این روش، پژوهشگر به چیزهایی كه می بیند یا می شنود، اهمیت می دهد و سعی دارد با استفاده از مقولات علمی تصویری جامع و عینی از رفتار افرادی كه مورد مطالعه هستند، بدست دهد.
خلاصه و نتیجه گیری
اروین گافمن جامعه شناس نوین به محدویت های نظریه پردازان جامعه شناسان كلاسیك كاملاً آگاهی داشت و كوشش خود را معطوف به رفع این نقصان ها نموده بود. بر خلاف جامعه شناسان قدیم كه یا روی كنشگر و یا روی ساختار تأكید می كردند. او روی هیچ یك از این عوامل بصورت مجزا تأكید نمی كرد. بلكه اعتقاد به كنش متقابل بین این دو عنصر اساسی جامعه شناسی داشت. كنش های متقابل را در زمینه و موقعیت معین مورد مطالعه قرار می دهد. او از چشم انداز جدیدی به كنش ها و تعاملات افراد می نگرد و به نقش قواعد و مقراراتی كه كنش های ما را تحت تأثیر قرار می دهند می پردازد در عین حال كه از قواعد معین و مؤثر بر كنش صحبت می كند نقش فرد را فراموش نمی كند. گافمن «بر حركات گفت وگو، یعنی انطباق و دخالت خود انگیز در قوانین حاكم بر رفتار، تأكید می كند این مداخله ها به وسیله انسان فاعل در قوانینی كه او را احاطه كرده صورت می گیرد او اذعان می دارد ما در زندگی روزانه خود قواعد را با استفاده از مجموعه عقاید ضمنی در مورد آنچه به طور نوعی در محیط های عمومی روی می دهد تفسیر می كنیم. گافمن از محدودیت تئوری دوركیمی الزامی بودن هنجارهای اجتماعی غفلت ننموده و قواعد اجتماعی را به جای الزام آور بودن به منابعی برای دسترسی به اهداف و رهنمودهایی جهت مند برای رفتار در نظر گرفته است.می توان با آنتونی گیدنز هم رای شد و تحلیلی را جامعه شناختی دانست كه هم رابطه انسجام نظام اجتماعی و هم انسجام اجتماعی را هم زمان مورد تبیین و تفسیر قرار دهد. منظور وی از انسجام اجتماعی روابط تعاملی یا كنش های چهره به چهره افراد آگاه می باشد و مقصود وی از انسجام نظام همان الگوی سازمان یافته روبط نقشی بین اجزاء و عناصر سیستم اجتماعی می باشد. گافمن نیز سال ها پیش به دنبال تدوین همین الگوی نظری بوده است كه گیدنز امروزه آن را در قالب نظریه ساختار بندی خود غنا بخشیده است. او در این نظریه اظهار می نماید «روابط چهره به چهره و روابط بین اجزاء مختلف نظام اجتماعی هر دو ساختار مند هستند كه منظور گیدنز از این كلمه این است كه آن ها از طریق كاربرد قواعد و منابع تولید و باز تولید می شوند. قواعد، مهارت های رسمی و غیر رسمی هستند كه برای ادامه دادن به سبك زندگی یا دوره زندگی ضرورت دارند، خواه آن ها از نظر ماهیت، حرفه ای باشند یا انحرافی. این قواعد در سطح كنش متقابل چهره به چهره مهارتهایی هستند كه گافمن و روش شناسان مردمی توجه ما را به آن ها جلب كرده اند.بنابراین، اساس رویكرد گافمن به فرد و تعامل چهره به چهره متكی است كه معنای كنش اجتماعی درآن است. از دیدگاه جامعه شناسی او، افراد بناچار وارد اجتماع می شوند و باید به بهترین وجه ممكن در آن پیشرفت كنند. اولویت تعیین كنندهای به ساختار اجتماعی داده شده است كه درون آن، ارائه خود در زندگی هر روزه، تشریفات، تاثیرگذاری و كنش های متقابل در آن رخ می دهد. بنابراین، جنبه های سطح خرد در این نظریه توانسته اند كانون نگاه جامعه شناختی او را تشكیل دهند. آنچه گافمن بی پاسخ رها كرده است پرسش های مربوط به حمایت های سطح كلان از این جستجو و موانع موجود بر سر راه آن در جوامع صنعتی پیشرفته است. راهبرد معرفت شناختی گافمن نه تبیین بلكه نقشه برداری از زندگی روزمره است. ضرورت منطقی یا ضرورت وجودی در رابطه بین مفاهیم نظریه وی راهی ندارند. لذا، از موضع روش نظریه پردازی گافمن، برای رسیدن به دانش اجتماعی باید مفاهیمی ساخت كه توصیف كننده باشند. جایی برای قوانین و نظریه كلی وجود ندارد، شناخت ماهیت استقرایی دارد. گافمن اصلاً دغدغه چرایی كنش های افراد را ندارد. بر اساس نقش های كه وی با مفاهیم ترسیم می كند، می توانیم دریابیم كه انسان ها چگونه عمل می كنند. مهم تر این است كه برای آگاه شدن از درستی نظریه وی نیز فقط باید مثل او مشاهده كرد تا دید آن چه وی دیده، درست است یا نیست. انسان گافمن فوق العاده ظاهرساز است، جوهره اخلاقی ندارد و بیش از حد در معرض دستكاری وضعیت ها و منفعل است. گافمن فاقد دیدگاهی برای ربط دادن تعاملات روزمره با ساخت های اجتماعی گسترده تر است. رفتار انسان های مدنظر گافمن فوق العاده محافظه كارانه است. بی گمان گافمن به محدودیت كار خود واقف بود، محدودیتی كه امكان گسترش الگوها را از راه شباهت ها نمی دهد. او خود می نویسد اینكه ما بیاییم و بخواهیم از یك شباهت ساده بین دو چیز به نتایج عامتر برسیم، بیشتر مانور داده ایم تا چیز دیگر. ما نمیتوانیم از خود بپرسیم كه این مشابهت ها ما را به كجا هدایت خواهند كرد. نظریه گافمن ساخت اجتماعی و زمینه های تاریخی و نیروهای حركت دهنده جوامع را مورد غفلت قرار می دهد. گافمن می تواند نشان دهد كه روابط نابرابر وجود دارد، اما توضیح نمی دهد كه چرا چنین شده است و چرا ادامه می یابند و چرا آدم ها میلی برای به هم زدن این روابط نشان نمی دهند. اگر هم گاهی اوقات طغیان می كنند با كدام اصل گافمنی مطابقت دارد. می شود از گافمن پرسید چرا برخی آدم ها عمداً تصویری از خود ارائه می دهند كه برای جامعه قابل قبول نیست؟ و با وجود ظاهرساز بودن آدم های مدنظر گافمن، برخی این كار را نمی كنند؟ آیا انسان ها همواره و در همه تاریخ چنین بوده اند و آیا نظریه وی در برابر پژوهش اجتماعی تطبیقی در فرهنگ های گوناگون نیز سر بلند خواهد بود؟ و دست آخر این كه نظریه پرداز انتقادی می تواند بپرسد آیا توصیف كردن انسان گافمنی، به معنای تأیید كردن آن نیز هست؟ بنظر نمی رسد متون بازمانده از گافمن برای هیچ یك پاسخ هایی روشن داشته باشند. بنظر می رسد این پرسش ها، مسائلی را مطرح می كنند كه به عنوان عناوین پژوهشی می توانند خواننده را به درك بهتر روش شناسی نظریه اجتماعی گافمن كمك نمایند.
منابع:
- ریتزر،جورج (1380)، نظریه های جامعه شناسی دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: علمی.
- گیدنز، آنتونی (1383)، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: انتشارات نی.
- ایمان، محمدتقی و مرادی، گلمراد (1390)، روش شناسی نظریه اجتماعی گافمن، فصلنامه علمی- پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره دوم، تابستان 1390 .
- گافمن، اروین، نمود خود در زندگی روزمره، سال انتشار چاپ نخست: ۱۹۵۹، انتشارات پلیکان(کتابهای علمی انتشارات پنگوئن).
- منینگ، فلیپ (1380)، اروینگ گافمن و جامعه شناسی نوین،مولف: ثریاكامیار.
- رحیم زاده، مجید (1390)، نظریه نمایشی اروین گافمن.
- روزنبرگ و كوزر(1378)،نظریه های بنیادی جامعه شناختی،ترجمه فرهنگ ارشاد ، انتشارات نی.
- شایان مهر،علیرضا، دایره المعارف علوم اجتماعی، كیهان 1379
- ادیبی، حسین و انصاری (1358)، تئوری جامعه شناسانه، تهران: انتشارات جامعه.
- Goffman, E. (1961). Asylums.(ed) D. Cressey. New York: Holt, Reinhart &
Winston.
- Goffman, E. (1386). Stigma Notes on the Management of Spoiled Identity.
Translated by M. Kyanpour. Tehran: Markaz Publication