پدیدار شناسی جامعه انسانی

پدیدار شناسی هم چنان که از نامش پیداست. پدیدار را مدنظر دارد. در مورد پدیدارهای اجتماعی که تنها مواد لازم مطالعات انسانی و اجتماعی هستند، نظرهای بسیار متنوع و مختلفی درباره کمی یا کیفی و ذهنی بودن آنها وجوددارد. پدیدار شناسی از آن جمله دیدگاه هایی است که بر ذهنیت، کیفیت و خاص بودن پدیده های اجتماعی تأکید دارد و مبنا و اساس کار تحقیق را رسوخ و ورود پژوهشگر به دنیای ارزش ها می داند.
سه‌شنبه، 12 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پدیدار شناسی جامعه انسانی
پدیدار شناسی جامعه انسانی
پدیدار شناسی جامعه انسانی

نويسنده: مسعود اشرف گنجوی
پدیدار شناسی هم چنان که از نامش پیداست. پدیدار را مدنظر دارد. در مورد پدیدارهای اجتماعی که تنها مواد لازم مطالعات انسانی و اجتماعی هستند، نظرهای بسیار متنوع و مختلفی درباره کمی یا کیفی و ذهنی بودن آنها وجوددارد. پدیدار شناسی از آن جمله دیدگاه هایی است که بر ذهنیت، کیفیت و خاص بودن پدیده های اجتماعی تأکید دارد و مبنا و اساس کار تحقیق را رسوخ و ورود پژوهشگر به دنیای ارزش ها می داند.
واژه پدیدار شناسی دارای سیر تاریخی خاص و از نظر لغوی به معنای مطالعه یا شناخت پدیدار است، بدون هرگونه قضاوت و ارزش گذاری از جانب محقق. از آنجا که هرچیزی که ظاهر می شود و قابل رؤیت است، پدیدار است، می توان گفت که در عمل قلمرو پدیدار شناسی نامحدود است. بنابراین نمی توان مانع کسی شد که ادعای پدیدارشناسی دارد، به شرط آن که نگرش وی به نوعی با ریشه کلمه پدیدار شناسی ربطی داشته باشد.
واژه پدیدار شناسی در آثار اندیشمندان مختلف در معانی متفاوتی به کاررفته، که «ارغنون جدید» (۱۷۶۴) اثر ژان هنری لامبر، «پدیدار شناسی روح» اثر هگل و نیز نوشته هایی از کانت، ازجمله آنهاست.
ادموند هوسرل ازجمله اندیشمندان قرن بیستم بود که پدیدار شناسی را در معنای جدید و نیز در مقابل مکتب اثبات گرایی مطرح نمود.
از دیدگاه هوسرل شناخت کامل و واقعی پدیده های اجتماعی و انسانی ممکن نیست، مگر آنکه به ذات و کنه آنها پی ببریم، برخلاف اندیشه اثبات گرایی که در آن عینیت و مادیت وقایع و پدیده های انسانی موردنظر است، در تعریف پدیدار شناسی می توان گفت که پدیدارشناسی علمی است که ضمن توجه به بعد معنایی و کیفی پدیده ها که مهم ترین دلمشغولی آن است، می کوشد تا به شکلی پیگیر، منظم و انتقادی واقعیت های بنیادی زندگی اجتماعی را کشف کند. آندره دارتیگ در کتاب خود به نام «پدیدارشناسی چیست»، می نویسد: «سؤال اساسی و بنیادین پدیدار شناسی... عبارت از سؤال از معناست؛ سؤالی که تنها اشتغالی برای اصحاب عقل نیست، بلکه معرف ماهیت انسان و تاریخ انسان است.»
بعدها افرادی چون مرلوپونتی و سارتر اساس فلسفی مکتب اصالت وجود خود را بر نظرات پدیدارشناسی هوسرل متکی ساختند. مدت ها بعد آلفرد شوتز که کتاب «پدیدارشناسی جهان اجتماعی» (چاپ سال ۱۹۲۲- اتریش) از جمله آثار اوست، اصول فلسفی و کاربرد پدیدارشناسی را در روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی پایه گذاری کرد. شوتز در جامعه شناسی پدیداری یا تفسیری خود آخرین آثار و آرا هوسرل را مبنای کار خود قرار داد. اساس کار او برآموزه «خود دیگر»، شعور یا درک متعارف، نگرش طبیعی و توجه به مطالعه دنیای روزمره و مفهوم «جهان زندگی» است.
پدیدار شناسی علاوه بر تأکیدی که بر کیفیت و پیچیدگی پدیده های اجتماعی دارد، به فهم گروه ها یا جوامع موردمطالعه خود توجه و تأکید خاص دارد. چرا که می دانیم ازجمله محورهای اساسی اندیشه پدیدار شناسی:
۱) این است که چون پدیدارهای اجتماعی شیء نیستند، لذا مانند شیء نیز قابل مطالعه نخواهندبود.
۲) شناخت و درک پدیدارهای اجتماعی منوط به شناخت ارزش های جامعه است.
تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک هوسرل اگرچه در ریاضیات و فیزیک بود، ولی با آشنایی با روانشناسی جدید ویلهلم و ونت، گرایشاتی به سمت پژوهش های روانشناسی گرایانه پیدا کرد، اما بعدها با رویگردانی و انتقاد از دیدگاه های آزمایشگاهی و آزمون های تجربی رفتارگرایان و نیز با استفاده از معانی و مفاهیم ایده آلیسم آلمانی پایه های مکتب پدیدارشناسی را بنیان نهاد.

هستی شناسی هوسرل:

هوسرل کارایی روش علوم تجری و اثبات گرایانه در علوم انسانی را زیرسؤال برده و با انتقاد و رد دیدگاه های آزمایشگاهی، خصوصاً مکتب رفتارگرایی چشم انداز جدیدی نسبت به جهان را مطرح نمود. وی با اعتقاد به این که مطالعه تجربی فقط به سطح وقایع می رسد (سطحی که اغلب ساخته ابهام ها و مقولات غیرواقعی است)، در جست وجوی باطن اشیاء برآمده و با شعار بازگشت به اشیاء، مکتب فکری خاص خود یعنی پدیدار شناسی را بنیان نهاد.
وی بحث خود را با مفهوم «پدیدار» می آغازد. گفته شد که پدیدار همان چیزی است که ظاهر یا آشکار می شود و برای آن که پدیدار آشکار گردد، وجود «واقعیت» یا «بود» نیز الزامی است. براین اساس بین پدیدار و واقعیت تمایزی خاص وجود دارد. در پدیدارشناسی هوسرل برای آن که «پدیدار» یا «نمود» برای پژوهشگر آشکار گردد، لازم است که «بود» که وجودی طبیعی است از پیش روی محقق کنار زده شود. هوسرل معتقد است که پژوهشگر باید درپی شناخت «باطن اشیا و وقایع» یا همان «پدیدار» باشد و این امر نیز میسر و ممکن نخواهدبود، مگر آن که «بود» و یا همان تصورات و پیش فرض های ذهنی و نیز خصوصیات طبیعی و عادتی به کناری وانهاده شوند. همین «بود» (یا رویکرد طبیعی است که) از نظر هوسرل سرچشمه هرگونه کژاندیشی و تحریف به شمار می رود.

روش شناسی هوسرل:

هوسرل به طرز آشکاری با استفاده از روش های علوم طبیعی در علوم انسانی به مخالفت بر می خیزد و استفاده و کاربرد آنها را در مطالعه پدیده های انسانی بی فایده و بی ثمر می داند. وی می کوشد که دیدگاه فلسفی را در علوم انسانی حفظ نموده و جدایی ای که بین علم وفلسفه به صورتی که در اندیشه اثبات گرایانه مطرح است و به عقیده او آثار منفی و نامطلوبی به دنبال داشته، از بین ببرد.
نگرش دوگانه - پدیدار بود- سبب شد که هوسرل هستی را در دو شکل، یعنی شکل طبیعی و شکل خنثی یا پدیداری آن ببیند. وقتی که ما یک پدیدار را مورد مشاهده قرار می دهیم، در وهله اول به تعاریف و ظواهر در قالب واژه ها یا مفاهیمی خاص پی می بریم. این مرحله به تعبیر هوسرل همان شکل طبیعی یا رویکرد طبیعی به پدیدار است. درحالی که براساس دیدگاه هوسرل شکل خنثی یا پدیداری که همان واقعیت پدیده باشد در ورای حجاب های ملی، طبقاتی، فرهنگی و تاریخی قراردارد.
به تعبیری دیگر واقعیت پدیداری و خنثی هر پدیده عبارت است از هستی آن پدیده بدون حجاب ها، حواشی، حصارها و قوانینی که در اطراف آن دیده می شود. هوسرل معتقد است که کار جامعه شناسی پدیداری کشف همین واقعیت های پدیداری یا خنثی است.
هوسرل می گوید هر عملی دارای نیت است و همین امر یعنی نیت است که باید موردمطالعه قرارگیرد. برای آن که عمل آگاهانه فرد قابل شناخت و دستیابی قرارگیرد، لازم است که نمودها و قالب های ظاهری و مصنوعی را از «نیت» عمل کنار زده و نیت را به تنهایی موردشناسایی قرارداد. وی معتقد است برای عبور از سطوح ظاهری و پی بردن به واقعیت اصلی هستی که نیت انسانی و روابط متقابل آنهاست، باید از روشی که آن را روش «کاهش، تقلیل (یا در پرانتز گذاشتن) پدیدارشناختی استعلایی» می نامد، بهره جست.

روش کاهش پدیدار شناختی و مراحل آن:

از دیدگاه هوسرل تنها روش مفید ولازم برای برگشت به هستی واقعی و عینی روش کاهش است. او می گوید: آنچه را که پژوهشگر از واقعیت اجتماعی درک می کند، مفاهیم «مقوله بندی شده» است، نه خود اعمال و وقایع برای این منظور مطالعه باید بی طرف باشد و از نسبت دادن هرگونه ذهنیت و پیش فرض ذهنی شخصی به پدیده های موردمطالعه دوری جوید.
این تقلیل (یا در پرانتر گذاشتن) همانی نیست که در اندیشه مارکس به چشم می خورد، بلکه «در اینجا پدیدارشناسی به جای تقلیل یک عامل به عامل دیگر در چارچوب جهان تجربی، سراسر جهان تجربی را در پرانتز می گذارد تا به جوهر آگاهی دست یابد... در پرانتز گذاشتن به معنای کنار گذاشتن این فکر است که جهان واقعی به گونه ای طبیعی سامان گرفته است. بدین سان، پدیدارشناسان برخلاف مارکس نه تنها عوامل ایدئولوژیک بلکه عوامل مادی را نیز در پرانتز می گذارند.»
روش کاهش پدیدارشناسی خود دارای مراحلی است که به ترتیب عبارتند از:
۱) مرحله تهی سازی
۲) مرحله بازنگری
۳) تحلیل نیتی
۴) خودبازنگری
۵) روابط متقابل ذهنی - ساختی
در ادامه شرح هر کدام از مراحل به طور اختصار بیان می شود:

۱) مرحله تهی سازی Epoche:

یا همان حرکت از تلقی طبیعی به تلقی خنثی. در این مرحله محقق باید نگرش ها، تصورات و قضاوت کلیشه ای از پیش اندیشیده شده و پیش فرض های ذهنی قبلی خود را نسبت به پدیده مورد مطالعه و همچنین تعاریف و تعابیری را که پدیدار مورد مطالعه براساس آنها شناخته می شود، به کناری نهد.

۲) مرحله بازنگری:

این مرحله آغاز جدی روش تفسیرگرایانه و نشانگر تأکید هوسرل بر عینی و خارجی بودن فرآیند تحقیق است، پژوهشگر بعد از طی مرحله اول، در این مرحله با ذهنیتی خام و به دور از پیشداوری به قضاوت می نشیند وخود را در برابر موضوع می گذارد.

۳) تحلیل نیتی: (Noeitic)

در این مرحله باید به موضوع و رخدادها از دیدگاه فاعل آنها نگریست. در تحلیل نیتی پژوهشگر باید میان دو چیز تمایز و تفکیک قائل شود:
ـ میان این که فاعل چه نیتی را دنبال می کند
ـ این که اهداف بر چه نیاتی، استوار شده اند.
البته محقق به این پرسش نیز که آیا از لحاظ منطقی تطابقی میان پاسخ دو سؤال فوق وجود دارد یا نه، پاسخ می گوید. تنها از این طریق است که می توان نیات حاضر در پس رفتار فاعل را کشف کرد و فقط در این مرحله است که می توان noiesis را از Noema یا به عبارتی «عمل معطوف به هدف نیت مند» را از «هدف نیت شده» مجزا نمود.

۴) خودبازنگری:

از آنجا که در این مرحله هم فاعل خود را برای موضوع و موضوع نیز خود را برای فاعل می نمایاند، پژوهشگر می تواند با حفظ خنثی بودن شیوه پدیداری، تمام موضوعات را با توجه به نیات و مفاهیم پنهانی موجود در «روابط متقابل ذهنی» توصیف نماید. در فرآیند تحولات پدیداری، «خودبازنگر» به عنوان تحلیل گری بی طرف و خارجی (که مصون از هرگونه تأثیرپذیری خواهد بود) ثابت می ماند. بعدها آلفرد شوتز برای برحذر داشتن پژوهشگر در حین انجام مطالعه از هرگونه قضاوت ارزشی و نگرش های طبیعی، بعد از این دو مرحله اخیر (تحلیل نیتی و خودبازنگر)، مفهوم «پرهیز» را مطرح نمود.

۵) روابط متقابل ذهنی - ساختی:

در این فرآیند رابطه متقابل عمل نیت مند و موضوع نیت شده از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. کار جامعه شناس در این مرحله این است که با طی مراحل چهارگانه قبلی، دریابد که تمام تفردها و نیات جدای از هم، چیزی جز یک کل واحد و حقیقت مشترک درک شده به وسیله گروهی از مردم نیست. با طی و درک در این مرحله درمی یابیم که روش تقلیل پدیدارشناختی هوسرل نه تنها ساخت اجتماعی را نفی نمی کند، بلکه آن را پذیرفته و در روش خود نسبت به آن بی توجه نیست. توجه به این قسمت می تواند پاسخگوی منتقدانی باشد که هوسرل را متهم به تحلیل های جزءگرایانه و غفلت از کلیت پدیده ها و ساخت اجتماعی کرده اند.

مزایا و معایب روش شناسی هوسرل

بسیاری از اندیشمندان انتقاداتی به پدیدارشناسی هوسرل مطرح ساخته اند. از جمله مهمترین ایراداتی که مطرح شده، عبارتند از:
۱) نخستین انتقاد همان است که در سطور پیشین مطرح شد، این که بعضی منتقدین معتقدند که تأکیدات هوسرل صرفاً بر روی تحلیل های جزءگرایانه بوده و همین موجب شده که او به ورطه ذهن گرایی و جزءگرایی کشیده شود.
۲) با استفاده از روش مطالعات پدیداری امکان شناخت در سطح (و جمعیت های) وسیع وجود ندارد. درنتیجه این روش از قدرت تعمیم چندانی برخوردار نیست.
۳) در پژوهش های تفسیری یا پدیداری با توجه به تأکید مفرط بر ابعاد ذهنی امکان سقوط در ورطه اشراق و شهود وجود دارد.
۴) در این گونه پژوهش ها تأکید بر ابعاد کیفی و ذهنی اغلب موجبات شخصی شدن داده ها و عدم روایی تحقیق را فراهم می آورد.
۵) هوسرل با علیت گرایی مخالفت داشت و همین موجب شد که وی از هرگونه مطالعه، تحلیل و تبیین های تاریخی بازماند.
۶) فقدان جدل گرایی و ریشه گرایی در اندیشه هوسرل موجب ضعف ها و نواقصی در اندیشه وی شده است.
در مقابل از جمله مزایا و امتیازات اندیشه و پدیدارشناسی می توان از تأثیری که این دیدگاه در امحا و نفی هرگونه پیش فرض، خرافه و تعصب در شناخت و درک پدیده های اجتماعی و انسانی دارد، یاد کرد. بسیاری از مباحث، معرفتی و شناختی در جوامع بشری آلوده به تعصب، کژفهمی ها و پیش فرض های غیرمستدل و غیرمنطقی که اساسی جز اوهام ندارند، بوده اند. پدیده های نابهنجاری چون ناشکیبایی اجتماعی، قوم مداری و نژادپرستی که اتفاقاً در قرن بیستم موجب بسیاری از فجایع انسانی و بشری (جنگ جهانی دوم، آپارتاید در آفریقای جنوبی و...) گردید، در مواجهه با این اندیشه (پدیدارشناسی) رنگ می بازند.
ورود و تأثیرگذاری این اندیشه در نحله های مختلف معرفتی (معرفت دینی، معرفت علمی و...) می تواند نویدبخش آینده پرباری برای جهان علم و معرفت باشد.
منبع: روزنامه ایران




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط