وحدت و انسجام در سيره و نظر امام موسي صدر (1)
نويسنده:دکتر سيد صادق طباطبايي
امام موسي صدر يک روز قبل از اجراي توطئه اختطاف خود، که توسط معمـر قذافي اجرا شد، در يک مصاحبه مطبوعاتي در ليبي با مخبر مجله " النهضت" در کويت، اعراب را خصوصاً و عامه مسلمانان و دول اسلامي را عموماً نسبت به خطر تحقق مطامع اسرائيل آگاه ساخته و آنان را به ايجاد انسجام اسلامي و وحدت ملي دعوت کرده بود.
نکات برجسته اين گفتگو مـؤيـد نظر آيت الله العظمي موسوي اردبيلي است که مي گويد: امام صدرآينده را خيلي زود تر و بيشتر از بقيه مي ديد و نيز تأکيدي است بر گفته شهيد والامقام مرتضي مطهري در پاريس مبني بر اين که آقاي صدر گاه پنجاه سال جلوتر از زمان خود را پيش بيني مي کرد. امام صدر در اين گفتگو مبناي ديدگاه و تعهد خود را چنين توضيح مي دهد:
• چنانكه مي دانيد من عالم ديني و ملتزم به دين هستم. ايمان به خداوند بنيان اعتقاد و التزام انسان ديندار است. ايمان مفهومي تجريدي و جدا از تلاش ها و فعاليت هاي زندگي نيست. ايمان دو بعد دارد. بعدي خدايي آسماني و غيبي. اين بعد جايگاه آدمي را در هستي مشخص مي كند و اراده و آرزو و خواسته و اعتماد و اخلاص براي آدمي مي آورد. اما بعد ديگر ايمان رو به سوي انسان در زمين و حيات و واقعيت خارجي او دارد. پيوند مومن به ديگر آدميان ، پيوندي كاملا ارگانيك است همه اديان از زبان انبيا تأكيد كرده اند كه جدايي ميان ايمان و اهتمام به امور مردمان ناممكن است. قرآن كريم نيز كسي را كه از اطعام يتيم باز مي ماند و يا بر اطعام مسكين تشويق نمي كند، تكذيب كننده دين مي شمارد. به ديگر سخن اهتمام به امور محرومين جزء اساسي التزام عالم دين به دين است.
در نگاه امام صدر که از متن کتاب آسماني ما نشأت مي گيرد ، نظام آفرينش بر ميزان و عدل استوار است. "والسماء رفعـهــا و و ضـع المـيــزان". انسان نيـزبه مثابه عضوي از اين جهان منظم نمي تواند خارج از اين نظام منضبط وسامان مند حرکت کند. حرکت انسان در اين دايره هستي اگر مبتني بر ميزان و همآهنگ با عدل نباشد، ره به کمال نخواهد برد. همين دوعنصر است که پايه و مايه وحدت انسان ها را در نظام هستي شکل مي دهد. جامعه متحد انساني اگر بر همين عناصر استوار بود، تمامي نيروهاي آفرينش – ملائکه الله – در خدمت او بوده، جمع و جماعتي متحد، رو به سوي کمال و داراي خصلتي خدائي شکل خواهد گرفت.
امام صدر جامعه متحد جهاني را – تا قبل از حکـومت واحد موعـود – جامعه اي نمي داند که همه آحاد آن از يک دين و آيين پيروي کنند.
نگاه امام به جامعه لبناني مرکب از سه دين و سه تمدن و 16 طائفه، نمايانگـر ديدگاه ايشان به جامعه مطلوب جهاني است. جامعه اي که از طوايف مختلف و فرهنگهاي گوناگون و سنن و آداب متنوع شکل گرفته است. امام صدر جامعه آن روز لبنان را، زبان حال و مينياتوري از فرداي جهان انگاشته و از همين نقطه نظر بود که موفقيت خود را در"گفتگو و تعايش" در لبنان آن روز قابل تعميم به سراسر جهان انگاشته، و آن را براي تمامي ملت هاي طالب صلح، مطلوب و امکان پذير مي دانست. از همين رو؛ با درکي صحيح و پيش هنگام از روند جهاني شدن، به عنوان فقيهي جامع الشرايط و بر اساس شناخت دقيق موضوعات و اقتضائات زمان و مکان، طرحي نو براي تنظيم رابطه اي پايدار ميان پيروان اسلام و مسيحيت و حتي پيروان راستين آئين موسي عليه السلام در انداخت. طرحي نو؛ که در همان مدت کوتاه خود، صلح و سعادت و همدلي را براي کشور کوچک لبنان به ارمغان آورد. الگوئي که مي توانست صلح و دوستي را در پهنه گيتي مستقر گرداند. به باور امام صدر، اگر اين لبنان نبود؛ بايستي يک چنين لبناني خلق مي کرديم. در عين حال معتقد بود، چنين سرزميني براي رژيم نژاد پرستي چون اسرائيل ،غير قابل تحمل مي باشد.
امام صدر چارچوب فکري و عملي پروژه "گفتگو و تعايش" را چنان طراحي و اجرا نمود که به رغم ملحوظ نمودن تمامي دقايق و ظرايف شرع مقدس، در ميان طوائف غير مسلمان مقبوليتي گسترده يافت.
صدر زماني در لبنان شروع به کار کرد که شيعيان در بدترين شرايط معنوي و مادي قرار داشتند و جمعيتي فقير و فاقد هويت فرهنگي و عقب مانده در سلسله مراتب جامعه لبنان به شمار مي رفتند. براي ايجاد وحدت اسلامي لازم بود که شيعيان ابتدا جايگاه شايسته خود را بيابند و آنگاه به اتحاد با برادران اهل تسنن روي آورند. از اين رو زماني امام صدر معماري پروژه "گفتگو و تعايش" را آغاز کرد که شيعيان منزلت رفيع و تاريخي در خور خود را باز يافته بودند.
سه محور عمده ، روح حاکم بر تلاش امام را شکل مي دادند:
نقش اين سه محور در گسترش اسلام و معرفي ارزش ها و عناصر اصيل فرهنگ غني شيعي به جهانيان ، ياد آور اين کلام نغز امام صدر است که مي گفت: "اگر امروز چنين لبناني وجود نمي داشت به خاطر اسلام و تشيع هم که شده، لازم بود آن را به وجود آوريم." امام صدر لبنان را ضرورتي تمدني و داراي رسالتي تاريخي در عرصه هاي "گفتگوي اسلام و مسيحيت" و روابط دو تمدن عـربي و اروپائي مي دانست، که از اين رهگذر به بهترين وجه قادر است، چهره عاقل، عادل و انسان دوستانه اسلام و تشيع را به جهانيان بنماياند؛ درست نقطه مقابل آن چه امروز شاهد آن هستيم.
فقط خدا مي داند که اگر دستهاي مرموز امام صدر را از صحنه سياسي و ديني خاورميانه جدا نساخته بود، چهره اين منطقه عظيم فرهنگي و تمدني در جهان معاصر، چگونه شکلي به خود گرفته بود.
از ويژگي هاي بارز فکري و نظري امام صدر، آشنائي عميق و تحليلي ايشان از قرآن و سيره نبوي و کلام مولي اميرالمؤمنين و بويژه زندگي سراسر متنوع و عبرت آموزمعصومين است. برخوردهاي به ظاهر متناقض ايشان در مقاطع مختلف و در شرايط گوناگون، گاه صبوري و بردباري، در حالتي ديگر تند و قاطع، در بزنگاهي نرم و توأم با ملاطفت، در برهه اي ديگر کوبنده و انعطاف ناپذير، در زماني به اصطلاح انقلابي و در حالتي ديگر مسالمت جويانه و پند آموز همه و همه نشان از آن دارد که امام به شدت به آرمان هاي بلند و خدايگونه خود مؤمن و پاي بند و سازش ناپذير است اما در انتخاب راه و مسير، پيرو عقلانيت محض بوده، بر حسب شرايط زمان و مکان، راه و روش را انتخاب مي کند. از همين رو گاه جنگيدن را جهاد مي داند و گاه نجنگيدن را به عنوان مسيري انقلابي توصيه مي کند.
مبنائي که حسين بن علي بر اساس آن بيعت با حکومت را نفي مي کند و راه شهادت خود، يارانش و اسارت خاندانش را بر مي گزيند، همان پايه اي است که برادرش امام حسن تن به صلح مي دهد، و يا امام علي بن موسي الرضا نيابت حاکم را پذيرا مي شود. يکي در عين قناعت و ساده زيستي و حتي قبول اسارت و زندان به ايفاي رسالت خويش مي پردازد و ديگري به انتخاب زندگي آرام و برخوردار از رفاه نسبي روي آورده، کلاس درس و بحث تشکيل مي دهد و صدها دانشمند در علوم مختلف تربيت مي کند. شناخت شرايط سياسي و اجتماعي روز و ويژگي هاي زماني زمامداران و مردم و درک ملاک و معيار معصوم در گزينش شيوه زندگي، امري بود که امام صدر پيوسته به ياران و شاگردان خويش توصيه مي کرد.
• «اين کافي نيست که بدانيم پيامبر آن روز چه کرد، بلکه بايد بدانيم اگر آن بزرگوار امروز بود چه مي کرد.»
• «امامان معصوم که جانشينان پيامبر هستند، از نظر جهتگيري حرکت که همانا رهپوئي به سوي خداست، دقيقاً مثل هم هستند، اما در جزئيات آن با يک ديگر تفاوت دارند... بر اين اساس و با توجه به چنين الگوهائي از زندگاني جانشينان معصوم پيامبر خدا، مي توان زندگي آنان را به ادوار مختلف و مسئوليت هايي که تماماً در راستاي پاسداري از امت و دين اسلام، و داراي اين هدف بوده است که منطق و رفتار اسلامي را در زندگي آحاد مسلمانان متجلي سازد. منطق و رفتاري که گاهي در قالب حکومت، گاهي در قالب نصيحت، گاهي در قالب ايجاد مکتبي ايدئولوژيک و مبارز و گاهي در قالب بر پانمودن جرياني معارض....»
• «فرآيند پياده سازي رسالت، در ابعاد و محورهاي گوناگوني صورت مي پذيرد، که برخي از آن اجتهادي هستند، يعني بايد بر اساس دلايلي عقلي و قانع کنند، فهم و درک شوند....»
امام صدر معتقد بود:
• «اديان يکي بودند و هدفي مشترک را پي مي گرفتند؛ جنگيدن در برابر خدايان زميني و طاغوت ها، و ياري مستضعفان و رنجديدگان؛ و اين دو نيز حقيقتي يگانه هستند. و چون اديان پيروز شدند و همراه با آنها مستضعفان نيز پيروز شدند، طاغوتها چهره عوض کردند، و براي دستيابي به غنايم از اديان پيشي گرفتند. و در پي حکم راندن بر اديان به نام اديان برآمدند؛ و اينگونه رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت، و اديان نيز دچار مصيبت و اختلاف شدند و هيچ اختلاف و نزاعي نيست مگر در راستاي منافع سودجويان.»
يکي از عوامل موفقيت امام صدر که سبب گستردگي فعاليت ها و آراء ايشان نيز مي باشد، شجاعت ايشان در برخورد با واقعيتهاي ملموس جوامع، و همچنين اعتقاد صادقانه ايشان به توانمندي منحصر به فرد اسلام در پاسخ گوئي به مسائل نوين روز است. امام موسي صدر با تسلط کامل به انديشه و مباني اسلام و نيز با به خدمت گرفتن علوم جديد، شجاعانه به ميان جامعه رفت، خود را در معرض انواع سؤالات جديد، ابهامات جوانان، انتقادات ديگر اديان و پاسخگوئي به مسائل مستحدثه قرار داد، و در اين چالش – که اين روزها با نام تطبيق دين با نيازهاي جديد بشر از آن ياد مي شود – سر بلند از ميدان بيرون آمد. همين واقعيت است که باعث شد «امام صدر به عنوان فقيهي بزرگ در جهان شناخته شود.»
«تفکر بالاي فقهي اش – حتي در دوران نوجواني و طلبگي - آنقدر درخشان و ارزشمند بود که به محض ورود به حوزه علميه نجف؛ در آن حوزه پر برکت هزارساله اين گونه جا باز کرده و خوش درخشيده است.»
حقيقت آن است که وقتي آراي خلاف مشهور ايشان در باب موسيقي، طهارت اهل کتاب، ذبيحه اهل کتاب؛ دست دادن با خانم هاي غير مسلمان در اروپاي چهل سال پيش، حضور در محافل بانوان بدون پوشش اسلامي به قصد ارشاد و وارد کردن آنان به صحنه هاي اجتماع و جهاد، موجبات خشم افراد تنگ نظر و مقدس مآب را فراهم ساخت و نزد بزرگان نجف از جمله آيات عظام حکيم و خوئي شکوه بردند، با کمال حيرت مشاهده کردند که آن بزرگان بر رفتار امام صدر صحه گذارده و آن را برخاسته از آراي محکم فقهي ايشان دانسته و آن را حمل بر ضرورت و اقتضاء زماني – در نظر امام صدر – دانسته بودند.
در مورد انگيزه خود براي ايجاد وحدت و سلامت اجتماع و تحقق عدالت مي گويد: «تلاش هاي مستمر و فزاينده ما براي درمان اين مصيبت ها از ژرفاي ايمانم به خدا و دوستي ام به وطن و انسانيت، سرچشمه مي گيرد.»
آنگاه امام صدر ابزار ها و امکانات خود را در راه انجام اين تعهد چنين معرفي مي کند: «امكانات من اطمينان مردم و پاسخ هاي مثبت آنان است كه بر احساسات ديني و اطمينان قلبي و محبت آنان استوار است.»
امام صدر زمان شروع تلاش هاي خود را چنين معرفي مي کند: «اين جنبش را از زماني آغاز كردم كه فعاليتم را در صور و پس از آن در بيروت به عنوان عالم ديني شروع كردم. در اين برهه واقعيت وضعيت محرومين را دريافتم و پس از آن با دوستان شروع كرديم به نصيحت و اصرار و خواهش و سخنراني و تهديد. همه وسايل را به كار گرفتيم. از سياست نيز بهره برديم. وقتي اين طرح با شكست مواجه شد و طرف هاي ديگر بر مواضع خود پافشاري كردند، به ناچار فعاليت هاي جنبش را افزايش داديم و اجتماعات و تظاهرات و گردهمايي هايي صورت داديم.»
امام موسي صدر در پاسخ به اين سؤال که اگر شما به جاي مطران ايلاريون كبوچي بوديد و وطن تان اسير و اشغال شده بود، چه مي كرديد؟ مي گويد: «من هم مانند هر كسي مي دانم كه اسرائيل دشمن عرب، مسلمين، مسيحيان و انسانيت و سرانجام دشمن خداوند سبحان است. فكر نمي كنم در طول تاريخ، انساني بتواند موضعي روشن تر از موضعي كه بايد در برابر اسرائيل بگيرد، داشته باشد. چه بسا كساني كه شهادت در راه خدا را آرزو مي كنند، نمي توانند ميداني شريف تر از اين ميدان بيابند. از همين رو من در لبنان و در كرانه باختري بر خود لازم مي بينم كه همه آنچه دارم از جمله جان خود را براي مبارزه با اسرائيل به كار گيرم.
امام صدر وجود رژيم صهيونيستي را حتي براي قوم يهود خطر ناک دانسته و مي گويد: «اين جنگ – مبارزه با اسرائيل - خدمت بزرگي حتي به يهوديان است زيرا صهيونيسم و نظام نژاد پرست آن يكي از مهم ترين خطرها براي آنان است و ضربات جبران ناپذيري به آنان وارد مي كند.»
وي در پاسخ به سؤال خبرنگار که مي گويد اگر اسرائيل حمله همه جانبه اي را عليه لبنان آغاز کند چه مي کنيد و آيا لباس روحانيت شما مانع نخواهد بود؛ امام با صراحت مي گويد: «بدون شك به مبارزان مي پيوندم. پيش از اين و از سال ها پيش به رهبران فلسطيني گفته ام كه شما از جانب خودتان و ما اين واجب را به جاي مي آوريد. اگر آنان نبودند اين واجب بر عهده ما بود كه آن را به جاي آوريم. اگر اين لباس مانع فعاليت مبارزاتي من براي دفاع از وطن شود ، به سرعت آن را از تن در مي آورم.»
امام صدر آنگاه به تشريح توطئه هاي خطرناک اسرائيل در ايجاد تفرقه ميان فرق مختلف پرداخته و پيش بيني مي کند: «از همه اينها مهم تر، بازي جديدي است كه اسرائيل اخيرا آغاز و دبير هيأت دولتش نيز از آن ياد کرده است. اسرائيل تلاش مي كند تا نقش حامي اقليت هاي قومي و مذهبي را در جهان عرب ايفا كند؛ اين بيانگر خطراتي است كه نه تنها لبنان، بلكه كل جهان عرب و منطقه خاورميانه را تهديد مي كند. چه اغلب كشورها يك يا چند اقليت را پذيرا هستند. افراد ناآگاه يا غير مخلص نيز كه به راحتي مورد سوء استفاده دشمن واقع مي شوند، ميان همه ملت ها وجود دارند.»
در برخورد با اين توطئه رژيم صهيونيستي تا آن جا که به لبنان مربوط مي شود، امام معتقد است:
• «بهترين راه براي بر نخوردن به بن بست آن است كه يك جبهه ملي و فراگير لبناني، متشکل از رهبران مسيحي، خصوصا ماروني، و تمامي نيروهاي فعال سياسي موجود در كشور تشكيل شود. اين جبهه بايد نشان دهد كه لبنان و تمامي گروه ها و طوائف آن، خواهان صلح، وحدت ملي و داشتن روابطي برادرانه با جهان عرب هستند و در عين حال همكاري با اسرائيل را رد مي كنند و تبديل شدن به ابزاري براي فتنه جويي در جهان عرب را نيز بر نمي تابند.
• چنين جبهه اي بايد موضع مسيحيان لبنان را از آنچه «جبهه لبناني» اعلان مي كند، جدا سازد. چنين جبهه اي بايد از حكومت قانوني لبنان حمايت كند و آن را در راه تأسيس نهادهاي سالم ملي ياري دهد. تنها در اين صورت است كه راه برون رفت از بحران به رويمان گشوده خواهد شد.»
بدون ترديد مطامع اسرائيل در لبنان زماني تحقق مي يافت که ستون فقرات مقاومت لبناني که همان رهبري شيعيان و جانفشاني هاي آنان است درهم شکسته مي شد. در اين زمينه امام با صراحت مي گويد:
• «فشارهايي كه خصوصا در لبنان، بر طائفه اسلامي شيعه وارد شده و مي شود، بسيار بالاتر از آن است كه به وصف در آيد. اين طائفه بهاي مواضع ملي، قومي و انساني خود را مي پردازد. در حاليكه اگر به اصول و ارزش هاي خود پايبند نبود، به راحتي مي توانست از زير بار مصيبت ها شانه خالي كند. در جريان حوادث اخير لبنان متجاوز از 30 هزار نفر از شيعيان كشته، مجروح يا ناقص العضو شدند. ده ها هزار خانه و مغازه منهدم گرديد و خسارت هاي مادي فراوان ديگري كه هر كدام جزئي از اين مصيبت بزرگ هستند، به بار آمد. فشارهاي فراواني بر رهبران طائفه وارد آمد و تلاش هاي بيشماري براي ايجاد تفرقه در داخل طائفه و نيز فتنه انگيزي ميان شيعيان و ساير برادران مسلمان لبناني، سازمان مقاومت فلسطين و تمامي اعراب انجام گرفت.
• آنچه از شيعيان خواسته مي شد آن بود كه نقش اقليت را بازي كند و همراه جبهه لبناني در مقابل سازمان مقاومت فلسطين موضع بگيرد.»
هوشياري امام صدر و پايداري در برابر اين فشارها از يک سو موجب دشمني هاي گوناگون از سوي دشمنان دانا و دوستان نادان و از ديگرسو سبب رذالت هاي گستاخانه و ناجوانمردانه ايادي ساواک و موساد و سيا و نيـز به قول امام خميني آخوندهاي درباري و مقدسين احمق مي گرديد. من خود شاهد زنده اي بر اين دشمني ها و انواع حيله هاي گروه هاي مختلف بودم. دردناک تر از همه ناجوانمردي هاي کساني بود که از موضع به ظاهر انساني ولي در اساس مبتني بر عقده ها و کينه ها و حسادت هاي فردي و گروهي حرکت مي کردند و حتي مي کوشيدند ياران امام خميني را در نجف تحت تأثير قرار داده و رابطه ايشان با امام صدر را مکـدر سازند.
آن چه بيش از همه جان و دل را به آتش مي کشيد اين بود که مشاهده مي شد چگونه ترفند هاي اسرائيل در خام کردن انسان هاي نا آگاه اما پر مدعا مؤثر مي افتاد. بگذاريد اين فراز را نيز از زبان امام صدر بخوانيم. امام صدر در پاسخ سؤال خبرنگار که مي پرسد: اگر شيعيان از مواضع خود عدول مي کردند چه مي شد؟ مي گويد:
• «1 - سازمان مقاومت فلسطين تصفيه مي شد و طراحان پروژه «صلح غربي» خاورميانه فرصت مي يافتند تا در غياب فلسطيني ها برنامه خود را اجرا كنند.
• 2 - لبنان به «اسرائيل دوم»، آن هم در داخل جهان عرب تبديل مي شد. توضيح آنکه اسرائيل در خارج جهان عرب قرار دارد و يك لبنانِ «عربي» و «دوست اسرائيل» به طاير پنجم جهان عرب بدل مي شد.
• 3 - مسأله اقليت ها شديداً اوج مي گرفت و آتش فتنه اختلافات شيعه و سني مجدداً در اقصي نقاط جهان اسلام شعله ور مي شد. بديهي است که چنين وضعيتي ضعف و تشتت هر چه بيشتر امت اسلامي را در پي مي داشت.
• با توجه به اين مسائل، رهبران طائفه شيعه دو گزينه در پيش روي داشتند: يا بايد صلح ننگين را انتخاب مي كردند؛ يا اينكه راه عزت، افتخار و همنوايي با حق، تاريخ و مصالح تمامي فرزندان خود در سراسر جهان را بر مي گزيدند.
• طبيعتا آنها راه دوم را برگزيدند. يعني صلح ننگين را رد كردند و تمامي عواقب سنگين و تلخ آن را به جان خريدند. بنابراين طبيعي بود كه قرباني دهند و خطرها و فشارهاي داخلي و خارجي فراواني را متحمل شوند. خطرها و فشارهايي که تا همين لحظه نيز ادامه يافته اند. همين چند روز پيش بود که شنيديم، مناخيم بگين آمادگي اسرائيل را براي حمايت از شيعيان لبنان اعلان كرده است. البته پر واضح بود كه ما اين توطئه جديد رژيم صهيونيستي را كه لبنان، عزت و تاريخ مان را هدف قرار داده است، با قاطعيت رد كنيم؛ حتي اگر به مصائب ديگري منجر شود.»
گوئي امام صدر آن چه را که ساعاتي بعد قرار بود اتفاق افتد پيش بيني کرده و خود را براي قبول آن آماده کرده بود که همانا اجراي طرح توطئه حذف امام موسي صدر از صحنه سياسي خاورميانه بود. امام صدر در آخرين مرحله از سفر دوره اي خود به کشورهاي عربي، اسلامي، آفريقائي به الجزاير رفت، همان سفر که هواري بومدين ايشان را به ديدار با قذافي ترغيب کرده و خود نيز دو سه هفته بعد در يک سفر رسمي به شوروي به طرز مشکوکي مسموم شد و نهايتاً جان سپرد. در آن جا در پاسخ دوستي که احوالش را جويا شد گفت: «حال کسي را دارم که شمشيري بالاي سرش باشد.»
نکات برجسته اين گفتگو مـؤيـد نظر آيت الله العظمي موسوي اردبيلي است که مي گويد: امام صدرآينده را خيلي زود تر و بيشتر از بقيه مي ديد و نيز تأکيدي است بر گفته شهيد والامقام مرتضي مطهري در پاريس مبني بر اين که آقاي صدر گاه پنجاه سال جلوتر از زمان خود را پيش بيني مي کرد. امام صدر در اين گفتگو مبناي ديدگاه و تعهد خود را چنين توضيح مي دهد:
• چنانكه مي دانيد من عالم ديني و ملتزم به دين هستم. ايمان به خداوند بنيان اعتقاد و التزام انسان ديندار است. ايمان مفهومي تجريدي و جدا از تلاش ها و فعاليت هاي زندگي نيست. ايمان دو بعد دارد. بعدي خدايي آسماني و غيبي. اين بعد جايگاه آدمي را در هستي مشخص مي كند و اراده و آرزو و خواسته و اعتماد و اخلاص براي آدمي مي آورد. اما بعد ديگر ايمان رو به سوي انسان در زمين و حيات و واقعيت خارجي او دارد. پيوند مومن به ديگر آدميان ، پيوندي كاملا ارگانيك است همه اديان از زبان انبيا تأكيد كرده اند كه جدايي ميان ايمان و اهتمام به امور مردمان ناممكن است. قرآن كريم نيز كسي را كه از اطعام يتيم باز مي ماند و يا بر اطعام مسكين تشويق نمي كند، تكذيب كننده دين مي شمارد. به ديگر سخن اهتمام به امور محرومين جزء اساسي التزام عالم دين به دين است.
در نگاه امام صدر که از متن کتاب آسماني ما نشأت مي گيرد ، نظام آفرينش بر ميزان و عدل استوار است. "والسماء رفعـهــا و و ضـع المـيــزان". انسان نيـزبه مثابه عضوي از اين جهان منظم نمي تواند خارج از اين نظام منضبط وسامان مند حرکت کند. حرکت انسان در اين دايره هستي اگر مبتني بر ميزان و همآهنگ با عدل نباشد، ره به کمال نخواهد برد. همين دوعنصر است که پايه و مايه وحدت انسان ها را در نظام هستي شکل مي دهد. جامعه متحد انساني اگر بر همين عناصر استوار بود، تمامي نيروهاي آفرينش – ملائکه الله – در خدمت او بوده، جمع و جماعتي متحد، رو به سوي کمال و داراي خصلتي خدائي شکل خواهد گرفت.
امام صدر جامعه متحد جهاني را – تا قبل از حکـومت واحد موعـود – جامعه اي نمي داند که همه آحاد آن از يک دين و آيين پيروي کنند.
نگاه امام به جامعه لبناني مرکب از سه دين و سه تمدن و 16 طائفه، نمايانگـر ديدگاه ايشان به جامعه مطلوب جهاني است. جامعه اي که از طوايف مختلف و فرهنگهاي گوناگون و سنن و آداب متنوع شکل گرفته است. امام صدر جامعه آن روز لبنان را، زبان حال و مينياتوري از فرداي جهان انگاشته و از همين نقطه نظر بود که موفقيت خود را در"گفتگو و تعايش" در لبنان آن روز قابل تعميم به سراسر جهان انگاشته، و آن را براي تمامي ملت هاي طالب صلح، مطلوب و امکان پذير مي دانست. از همين رو؛ با درکي صحيح و پيش هنگام از روند جهاني شدن، به عنوان فقيهي جامع الشرايط و بر اساس شناخت دقيق موضوعات و اقتضائات زمان و مکان، طرحي نو براي تنظيم رابطه اي پايدار ميان پيروان اسلام و مسيحيت و حتي پيروان راستين آئين موسي عليه السلام در انداخت. طرحي نو؛ که در همان مدت کوتاه خود، صلح و سعادت و همدلي را براي کشور کوچک لبنان به ارمغان آورد. الگوئي که مي توانست صلح و دوستي را در پهنه گيتي مستقر گرداند. به باور امام صدر، اگر اين لبنان نبود؛ بايستي يک چنين لبناني خلق مي کرديم. در عين حال معتقد بود، چنين سرزميني براي رژيم نژاد پرستي چون اسرائيل ،غير قابل تحمل مي باشد.
امام صدر چارچوب فکري و عملي پروژه "گفتگو و تعايش" را چنان طراحي و اجرا نمود که به رغم ملحوظ نمودن تمامي دقايق و ظرايف شرع مقدس، در ميان طوائف غير مسلمان مقبوليتي گسترده يافت.
صدر زماني در لبنان شروع به کار کرد که شيعيان در بدترين شرايط معنوي و مادي قرار داشتند و جمعيتي فقير و فاقد هويت فرهنگي و عقب مانده در سلسله مراتب جامعه لبنان به شمار مي رفتند. براي ايجاد وحدت اسلامي لازم بود که شيعيان ابتدا جايگاه شايسته خود را بيابند و آنگاه به اتحاد با برادران اهل تسنن روي آورند. از اين رو زماني امام صدر معماري پروژه "گفتگو و تعايش" را آغاز کرد که شيعيان منزلت رفيع و تاريخي در خور خود را باز يافته بودند.
سه محور عمده ، روح حاکم بر تلاش امام را شکل مي دادند:
يکم - باز سازي عزت مسلمانان:
دوم – القاي معنويت در پيروان ديگر اديان:
سوم – خدمت به انسان:
نقش اين سه محور در گسترش اسلام و معرفي ارزش ها و عناصر اصيل فرهنگ غني شيعي به جهانيان ، ياد آور اين کلام نغز امام صدر است که مي گفت: "اگر امروز چنين لبناني وجود نمي داشت به خاطر اسلام و تشيع هم که شده، لازم بود آن را به وجود آوريم." امام صدر لبنان را ضرورتي تمدني و داراي رسالتي تاريخي در عرصه هاي "گفتگوي اسلام و مسيحيت" و روابط دو تمدن عـربي و اروپائي مي دانست، که از اين رهگذر به بهترين وجه قادر است، چهره عاقل، عادل و انسان دوستانه اسلام و تشيع را به جهانيان بنماياند؛ درست نقطه مقابل آن چه امروز شاهد آن هستيم.
فقط خدا مي داند که اگر دستهاي مرموز امام صدر را از صحنه سياسي و ديني خاورميانه جدا نساخته بود، چهره اين منطقه عظيم فرهنگي و تمدني در جهان معاصر، چگونه شکلي به خود گرفته بود.
مباني فکري، فقهي و سيره عملي امام صدر
از ويژگي هاي بارز فکري و نظري امام صدر، آشنائي عميق و تحليلي ايشان از قرآن و سيره نبوي و کلام مولي اميرالمؤمنين و بويژه زندگي سراسر متنوع و عبرت آموزمعصومين است. برخوردهاي به ظاهر متناقض ايشان در مقاطع مختلف و در شرايط گوناگون، گاه صبوري و بردباري، در حالتي ديگر تند و قاطع، در بزنگاهي نرم و توأم با ملاطفت، در برهه اي ديگر کوبنده و انعطاف ناپذير، در زماني به اصطلاح انقلابي و در حالتي ديگر مسالمت جويانه و پند آموز همه و همه نشان از آن دارد که امام به شدت به آرمان هاي بلند و خدايگونه خود مؤمن و پاي بند و سازش ناپذير است اما در انتخاب راه و مسير، پيرو عقلانيت محض بوده، بر حسب شرايط زمان و مکان، راه و روش را انتخاب مي کند. از همين رو گاه جنگيدن را جهاد مي داند و گاه نجنگيدن را به عنوان مسيري انقلابي توصيه مي کند.
مبنائي که حسين بن علي بر اساس آن بيعت با حکومت را نفي مي کند و راه شهادت خود، يارانش و اسارت خاندانش را بر مي گزيند، همان پايه اي است که برادرش امام حسن تن به صلح مي دهد، و يا امام علي بن موسي الرضا نيابت حاکم را پذيرا مي شود. يکي در عين قناعت و ساده زيستي و حتي قبول اسارت و زندان به ايفاي رسالت خويش مي پردازد و ديگري به انتخاب زندگي آرام و برخوردار از رفاه نسبي روي آورده، کلاس درس و بحث تشکيل مي دهد و صدها دانشمند در علوم مختلف تربيت مي کند. شناخت شرايط سياسي و اجتماعي روز و ويژگي هاي زماني زمامداران و مردم و درک ملاک و معيار معصوم در گزينش شيوه زندگي، امري بود که امام صدر پيوسته به ياران و شاگردان خويش توصيه مي کرد.
• «اين کافي نيست که بدانيم پيامبر آن روز چه کرد، بلکه بايد بدانيم اگر آن بزرگوار امروز بود چه مي کرد.»
• «امامان معصوم که جانشينان پيامبر هستند، از نظر جهتگيري حرکت که همانا رهپوئي به سوي خداست، دقيقاً مثل هم هستند، اما در جزئيات آن با يک ديگر تفاوت دارند... بر اين اساس و با توجه به چنين الگوهائي از زندگاني جانشينان معصوم پيامبر خدا، مي توان زندگي آنان را به ادوار مختلف و مسئوليت هايي که تماماً در راستاي پاسداري از امت و دين اسلام، و داراي اين هدف بوده است که منطق و رفتار اسلامي را در زندگي آحاد مسلمانان متجلي سازد. منطق و رفتاري که گاهي در قالب حکومت، گاهي در قالب نصيحت، گاهي در قالب ايجاد مکتبي ايدئولوژيک و مبارز و گاهي در قالب بر پانمودن جرياني معارض....»
• «فرآيند پياده سازي رسالت، در ابعاد و محورهاي گوناگوني صورت مي پذيرد، که برخي از آن اجتهادي هستند، يعني بايد بر اساس دلايلي عقلي و قانع کنند، فهم و درک شوند....»
امام صدر معتقد بود:
• «اديان يکي بودند و هدفي مشترک را پي مي گرفتند؛ جنگيدن در برابر خدايان زميني و طاغوت ها، و ياري مستضعفان و رنجديدگان؛ و اين دو نيز حقيقتي يگانه هستند. و چون اديان پيروز شدند و همراه با آنها مستضعفان نيز پيروز شدند، طاغوتها چهره عوض کردند، و براي دستيابي به غنايم از اديان پيشي گرفتند. و در پي حکم راندن بر اديان به نام اديان برآمدند؛ و اينگونه رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت، و اديان نيز دچار مصيبت و اختلاف شدند و هيچ اختلاف و نزاعي نيست مگر در راستاي منافع سودجويان.»
يکي از عوامل موفقيت امام صدر که سبب گستردگي فعاليت ها و آراء ايشان نيز مي باشد، شجاعت ايشان در برخورد با واقعيتهاي ملموس جوامع، و همچنين اعتقاد صادقانه ايشان به توانمندي منحصر به فرد اسلام در پاسخ گوئي به مسائل نوين روز است. امام موسي صدر با تسلط کامل به انديشه و مباني اسلام و نيز با به خدمت گرفتن علوم جديد، شجاعانه به ميان جامعه رفت، خود را در معرض انواع سؤالات جديد، ابهامات جوانان، انتقادات ديگر اديان و پاسخگوئي به مسائل مستحدثه قرار داد، و در اين چالش – که اين روزها با نام تطبيق دين با نيازهاي جديد بشر از آن ياد مي شود – سر بلند از ميدان بيرون آمد. همين واقعيت است که باعث شد «امام صدر به عنوان فقيهي بزرگ در جهان شناخته شود.»
«تفکر بالاي فقهي اش – حتي در دوران نوجواني و طلبگي - آنقدر درخشان و ارزشمند بود که به محض ورود به حوزه علميه نجف؛ در آن حوزه پر برکت هزارساله اين گونه جا باز کرده و خوش درخشيده است.»
حقيقت آن است که وقتي آراي خلاف مشهور ايشان در باب موسيقي، طهارت اهل کتاب، ذبيحه اهل کتاب؛ دست دادن با خانم هاي غير مسلمان در اروپاي چهل سال پيش، حضور در محافل بانوان بدون پوشش اسلامي به قصد ارشاد و وارد کردن آنان به صحنه هاي اجتماع و جهاد، موجبات خشم افراد تنگ نظر و مقدس مآب را فراهم ساخت و نزد بزرگان نجف از جمله آيات عظام حکيم و خوئي شکوه بردند، با کمال حيرت مشاهده کردند که آن بزرگان بر رفتار امام صدر صحه گذارده و آن را برخاسته از آراي محکم فقهي ايشان دانسته و آن را حمل بر ضرورت و اقتضاء زماني – در نظر امام صدر – دانسته بودند.
انسجام اسلامي و وحدت ملي
در مورد انگيزه خود براي ايجاد وحدت و سلامت اجتماع و تحقق عدالت مي گويد: «تلاش هاي مستمر و فزاينده ما براي درمان اين مصيبت ها از ژرفاي ايمانم به خدا و دوستي ام به وطن و انسانيت، سرچشمه مي گيرد.»
آنگاه امام صدر ابزار ها و امکانات خود را در راه انجام اين تعهد چنين معرفي مي کند: «امكانات من اطمينان مردم و پاسخ هاي مثبت آنان است كه بر احساسات ديني و اطمينان قلبي و محبت آنان استوار است.»
امام صدر زمان شروع تلاش هاي خود را چنين معرفي مي کند: «اين جنبش را از زماني آغاز كردم كه فعاليتم را در صور و پس از آن در بيروت به عنوان عالم ديني شروع كردم. در اين برهه واقعيت وضعيت محرومين را دريافتم و پس از آن با دوستان شروع كرديم به نصيحت و اصرار و خواهش و سخنراني و تهديد. همه وسايل را به كار گرفتيم. از سياست نيز بهره برديم. وقتي اين طرح با شكست مواجه شد و طرف هاي ديگر بر مواضع خود پافشاري كردند، به ناچار فعاليت هاي جنبش را افزايش داديم و اجتماعات و تظاهرات و گردهمايي هايي صورت داديم.»
امام موسي صدر در پاسخ به اين سؤال که اگر شما به جاي مطران ايلاريون كبوچي بوديد و وطن تان اسير و اشغال شده بود، چه مي كرديد؟ مي گويد: «من هم مانند هر كسي مي دانم كه اسرائيل دشمن عرب، مسلمين، مسيحيان و انسانيت و سرانجام دشمن خداوند سبحان است. فكر نمي كنم در طول تاريخ، انساني بتواند موضعي روشن تر از موضعي كه بايد در برابر اسرائيل بگيرد، داشته باشد. چه بسا كساني كه شهادت در راه خدا را آرزو مي كنند، نمي توانند ميداني شريف تر از اين ميدان بيابند. از همين رو من در لبنان و در كرانه باختري بر خود لازم مي بينم كه همه آنچه دارم از جمله جان خود را براي مبارزه با اسرائيل به كار گيرم.
امام صدر وجود رژيم صهيونيستي را حتي براي قوم يهود خطر ناک دانسته و مي گويد: «اين جنگ – مبارزه با اسرائيل - خدمت بزرگي حتي به يهوديان است زيرا صهيونيسم و نظام نژاد پرست آن يكي از مهم ترين خطرها براي آنان است و ضربات جبران ناپذيري به آنان وارد مي كند.»
وي در پاسخ به سؤال خبرنگار که مي گويد اگر اسرائيل حمله همه جانبه اي را عليه لبنان آغاز کند چه مي کنيد و آيا لباس روحانيت شما مانع نخواهد بود؛ امام با صراحت مي گويد: «بدون شك به مبارزان مي پيوندم. پيش از اين و از سال ها پيش به رهبران فلسطيني گفته ام كه شما از جانب خودتان و ما اين واجب را به جاي مي آوريد. اگر آنان نبودند اين واجب بر عهده ما بود كه آن را به جاي آوريم. اگر اين لباس مانع فعاليت مبارزاتي من براي دفاع از وطن شود ، به سرعت آن را از تن در مي آورم.»
امام صدر آنگاه به تشريح توطئه هاي خطرناک اسرائيل در ايجاد تفرقه ميان فرق مختلف پرداخته و پيش بيني مي کند: «از همه اينها مهم تر، بازي جديدي است كه اسرائيل اخيرا آغاز و دبير هيأت دولتش نيز از آن ياد کرده است. اسرائيل تلاش مي كند تا نقش حامي اقليت هاي قومي و مذهبي را در جهان عرب ايفا كند؛ اين بيانگر خطراتي است كه نه تنها لبنان، بلكه كل جهان عرب و منطقه خاورميانه را تهديد مي كند. چه اغلب كشورها يك يا چند اقليت را پذيرا هستند. افراد ناآگاه يا غير مخلص نيز كه به راحتي مورد سوء استفاده دشمن واقع مي شوند، ميان همه ملت ها وجود دارند.»
در برخورد با اين توطئه رژيم صهيونيستي تا آن جا که به لبنان مربوط مي شود، امام معتقد است:
• «بهترين راه براي بر نخوردن به بن بست آن است كه يك جبهه ملي و فراگير لبناني، متشکل از رهبران مسيحي، خصوصا ماروني، و تمامي نيروهاي فعال سياسي موجود در كشور تشكيل شود. اين جبهه بايد نشان دهد كه لبنان و تمامي گروه ها و طوائف آن، خواهان صلح، وحدت ملي و داشتن روابطي برادرانه با جهان عرب هستند و در عين حال همكاري با اسرائيل را رد مي كنند و تبديل شدن به ابزاري براي فتنه جويي در جهان عرب را نيز بر نمي تابند.
• چنين جبهه اي بايد موضع مسيحيان لبنان را از آنچه «جبهه لبناني» اعلان مي كند، جدا سازد. چنين جبهه اي بايد از حكومت قانوني لبنان حمايت كند و آن را در راه تأسيس نهادهاي سالم ملي ياري دهد. تنها در اين صورت است كه راه برون رفت از بحران به رويمان گشوده خواهد شد.»
بدون ترديد مطامع اسرائيل در لبنان زماني تحقق مي يافت که ستون فقرات مقاومت لبناني که همان رهبري شيعيان و جانفشاني هاي آنان است درهم شکسته مي شد. در اين زمينه امام با صراحت مي گويد:
• «فشارهايي كه خصوصا در لبنان، بر طائفه اسلامي شيعه وارد شده و مي شود، بسيار بالاتر از آن است كه به وصف در آيد. اين طائفه بهاي مواضع ملي، قومي و انساني خود را مي پردازد. در حاليكه اگر به اصول و ارزش هاي خود پايبند نبود، به راحتي مي توانست از زير بار مصيبت ها شانه خالي كند. در جريان حوادث اخير لبنان متجاوز از 30 هزار نفر از شيعيان كشته، مجروح يا ناقص العضو شدند. ده ها هزار خانه و مغازه منهدم گرديد و خسارت هاي مادي فراوان ديگري كه هر كدام جزئي از اين مصيبت بزرگ هستند، به بار آمد. فشارهاي فراواني بر رهبران طائفه وارد آمد و تلاش هاي بيشماري براي ايجاد تفرقه در داخل طائفه و نيز فتنه انگيزي ميان شيعيان و ساير برادران مسلمان لبناني، سازمان مقاومت فلسطين و تمامي اعراب انجام گرفت.
• آنچه از شيعيان خواسته مي شد آن بود كه نقش اقليت را بازي كند و همراه جبهه لبناني در مقابل سازمان مقاومت فلسطين موضع بگيرد.»
هوشياري امام صدر و پايداري در برابر اين فشارها از يک سو موجب دشمني هاي گوناگون از سوي دشمنان دانا و دوستان نادان و از ديگرسو سبب رذالت هاي گستاخانه و ناجوانمردانه ايادي ساواک و موساد و سيا و نيـز به قول امام خميني آخوندهاي درباري و مقدسين احمق مي گرديد. من خود شاهد زنده اي بر اين دشمني ها و انواع حيله هاي گروه هاي مختلف بودم. دردناک تر از همه ناجوانمردي هاي کساني بود که از موضع به ظاهر انساني ولي در اساس مبتني بر عقده ها و کينه ها و حسادت هاي فردي و گروهي حرکت مي کردند و حتي مي کوشيدند ياران امام خميني را در نجف تحت تأثير قرار داده و رابطه ايشان با امام صدر را مکـدر سازند.
آن چه بيش از همه جان و دل را به آتش مي کشيد اين بود که مشاهده مي شد چگونه ترفند هاي اسرائيل در خام کردن انسان هاي نا آگاه اما پر مدعا مؤثر مي افتاد. بگذاريد اين فراز را نيز از زبان امام صدر بخوانيم. امام صدر در پاسخ سؤال خبرنگار که مي پرسد: اگر شيعيان از مواضع خود عدول مي کردند چه مي شد؟ مي گويد:
• «1 - سازمان مقاومت فلسطين تصفيه مي شد و طراحان پروژه «صلح غربي» خاورميانه فرصت مي يافتند تا در غياب فلسطيني ها برنامه خود را اجرا كنند.
• 2 - لبنان به «اسرائيل دوم»، آن هم در داخل جهان عرب تبديل مي شد. توضيح آنکه اسرائيل در خارج جهان عرب قرار دارد و يك لبنانِ «عربي» و «دوست اسرائيل» به طاير پنجم جهان عرب بدل مي شد.
• 3 - مسأله اقليت ها شديداً اوج مي گرفت و آتش فتنه اختلافات شيعه و سني مجدداً در اقصي نقاط جهان اسلام شعله ور مي شد. بديهي است که چنين وضعيتي ضعف و تشتت هر چه بيشتر امت اسلامي را در پي مي داشت.
• با توجه به اين مسائل، رهبران طائفه شيعه دو گزينه در پيش روي داشتند: يا بايد صلح ننگين را انتخاب مي كردند؛ يا اينكه راه عزت، افتخار و همنوايي با حق، تاريخ و مصالح تمامي فرزندان خود در سراسر جهان را بر مي گزيدند.
• طبيعتا آنها راه دوم را برگزيدند. يعني صلح ننگين را رد كردند و تمامي عواقب سنگين و تلخ آن را به جان خريدند. بنابراين طبيعي بود كه قرباني دهند و خطرها و فشارهاي داخلي و خارجي فراواني را متحمل شوند. خطرها و فشارهايي که تا همين لحظه نيز ادامه يافته اند. همين چند روز پيش بود که شنيديم، مناخيم بگين آمادگي اسرائيل را براي حمايت از شيعيان لبنان اعلان كرده است. البته پر واضح بود كه ما اين توطئه جديد رژيم صهيونيستي را كه لبنان، عزت و تاريخ مان را هدف قرار داده است، با قاطعيت رد كنيم؛ حتي اگر به مصائب ديگري منجر شود.»
گوئي امام صدر آن چه را که ساعاتي بعد قرار بود اتفاق افتد پيش بيني کرده و خود را براي قبول آن آماده کرده بود که همانا اجراي طرح توطئه حذف امام موسي صدر از صحنه سياسي خاورميانه بود. امام صدر در آخرين مرحله از سفر دوره اي خود به کشورهاي عربي، اسلامي، آفريقائي به الجزاير رفت، همان سفر که هواري بومدين ايشان را به ديدار با قذافي ترغيب کرده و خود نيز دو سه هفته بعد در يک سفر رسمي به شوروي به طرز مشکوکي مسموم شد و نهايتاً جان سپرد. در آن جا در پاسخ دوستي که احوالش را جويا شد گفت: «حال کسي را دارم که شمشيري بالاي سرش باشد.»